از: فاتح شيخ

به: منصور حکمت، آذر مدرسى

و اعضاء و مشاوران کميته مرکزى

٢٧ اوت ٢٠٠١

"معضل قديمى رهبرى" پاسخ فورى مى خواهد

مساله رهبرى يک مساله کليدى حزب ماست که اگر از جهاتى شبيه معضل قديمى "رهبرى کمونيستى" است، از جهات مهم ترى تماما با آن متفاوت است: ازجمله اينکه شرايط کاملا متفاوت سياسى و موقعيت کاملا متفاوت و ويژه حزب، راهگشائى و پاسخگوئى فورى به آن را ده چندان ضرورى کرده است، و اينکه پيشرويهاى فکرى و سياسى حزب، امکان اين راهگشائى و پاسخگوئى را ده چندان فراهم ساخته است. هفده سال بعد از "اصول و شيوه هاى رهبرى کمونيستى"٭ و يکى دو سال بعد از مباحث "حزب و قدرت سياسى" و "حزب و جامعه"، انتظار بجائى بود که سرانجام در پلنوم بعد از کنگره اى به آن عظمت، مساله رهبرى در حزب کمونيست کارگرى پاسخى راهگشا، منطبق با شرايط سياسى جامعه و متناسب با رشد فکرى و سياسى حزب ميگرفت. شکل دادن به يک رهبرى جوابگو به نيازهاى جنبش کمونيسم کارگرى و حزب در ابعاد متنوع فکرى و سياسى و اجرائى و سازمانى، مهم ترين رکن پروسه حزب سازى و شرط بى بروبرگرد خيز برداشتن حزب بسوى قدرت سياسى است. بدون اين، اميد و انتظار اينکه حزب بتواند بموقع در جهت ايفاى نقش ويژه و تاريخى اش گام هاى بلند بردارد، اميد و انتظارى غيرواقعى است. اين حقيقت را همه تصديق ميکنيم ولى عملا تامين چنين رهبرى اى، بااينکه سالهاست ليدر اين جنبش و اين حزب بر مبرميت آن پا مى فشارد، هنوز به مشغله جدى رهبرى رسمى و کادرهاى مرکزى حزب بدل نشده است. براى يک حزب انقلابى لنينى آوانگارد، اين تناقض خطيرى است که تلاش سيستماتيک ليدر آن، آنهم ليدرى با نقش و اتوريته منصور حکمت، براى شکل دادن به يک رهبرى موثر و ادامه کار در راس حزب، از سوى کسانى بى جواب بماند که اکثرا طى دو دهه نه فقط در کنار منصور حکمت و "مويد" تلاش او، که از نزديک شاهد ارائه يک الگوى رهبرى زنده و خلاق از طرف او بوده اند. چنين حزبى با چنين تناقضى نمى تواند سر کند و اگر روزى بايد از آن گذر کند، چرا همين امروز نباشد؟

سند "اصول و شيوه هاى رهبرى کمونيستى" اولين گام تلاش سيستماتيک و مدون منصور حکمت براى شکل دادن به رهبرى کمونيستى در راس جنبش انقلابى آن زمان و حزب کمونيست در شرف تاسيس بود. اين سند درافزوده مهمى به ميراث مارکسى و لنينى کمونيسم پراتيک است که غناى محتوا و متدولوژى آن و نيز الگوها، ابزارها و مکانيسم هاى اجتماعى و حزبى مورد تاکيد آن همچنان آموزنده است. مهم تر اما اينکه منصور حکمت از سالها قبل از آن و بطور خودآگاه تر در مراحل پرتحول بعدى و تا به امروز، خود الگوى يک "رهبرى کمونيستى"، يک رهبرى پيشتاز و آينده نگر که با هيچ رويدادى غافلگير نميشود، يک رهبرى اصولى، قاطع، قبراق، خلاق، ديناميک، زنده، صميمى، نقاد، جمع کننده، متحد کننده و سازمانگر بوده است. با چنين تلاش و تاکيداتى و با دم دست بودن چنين الگويى، توجيه پذير نيست که چرا هنوز کادرهاى مرکزى حزب، در ظرفيت فکرى و سياسى و اجتماعى "رهبران کمونيست" ظاهر نشده اند. واضح است که در اين عرصه هم، مثل هر عرصه ديگر پراتيک اجتماعى، هرگونه تحولى به عزم و اراده و پراتيک تحول بخش انسانهاى معين گره خورده است.

رويداد غيرمنتظره بيمارى رفيق نادر، به موازات عواطف صميمانه و عميقى که در سطح حزب و جنبش در قبال وضعيت پزشکى و بازيابى سلامت رفيق و رهبر عزيزمان برانگيخت، توجه و حساسيت بجائى هم نسبت به سرنوشت حزب، که عزيزترين دستاورد دو دهه تلاش اوست، ايجاد کرد. اين رويداد ناگهانى، در کنار فاکتور غيرناگهانى "نياز زمانه"، يعنى تحولات سياسى ايران و موقعيت ويژه حزب کمونيست کارگرى که روح و هدف آگاهانه تاکيدات کنگره سوم بود، مجددا معضل قديمى رهبرى را براى چاره جوئى عاجل روى ميز کميته مرکزى و دفتر سياسى گذاشته است. خوشبختانه نظر به معالجه موفق رفيق نادر، پلنوم ميتواند با آرامش و تمرکز حواس بيشترى به جوانب مختلف آرايش رهبرى فکر کند و تصميم بگيرد. بر ماست که در اين پلنوم رهبرانه عمل کنيم و بر مبناى اصول و متدولوژى کمونيسم کارگرى و با قضاوت از نيازهاى مشخص مبارزه طبقاتى و انقلابى، تصميمات قطعى بگيريم و به اجرا در آوريم.

صورت مساله چيست؟

آيا صورت مساله انتخاب ميان رهبرى فردى و جمعى است؟ آيا دوقطبى رهبرى فردى و جمعى تا حد متباين بودن و مانعة الجمع بودن آنها، فرضى واقعى است؟ آيا رسميت حقوقى دادن به موقعيت ليدر حزب در پلنوم دهم در تقابل با مقوله و يا واقعيت عملى رهبرى جمعى بود؟ نه، به نظر من. مشکل، همان معضل قديمى غياب جمعى از رهبران فکرى و سياسى و حزبىِ هم فکر و هم خط و متحد در راس حزب و در کنار ليدر است. شکل گيرى چنين تجمعى در راس حزب هميشه موضوع تلاش (و ديگر ميتوان گفت آرزوى) منصور حکمت بوده، جزء غير قابل گذشتى از پروژه حزب سازى او، از پلاتفرم رهبرى او و از استراتژى او براى کسب قدرت سياسى بوده است.

پشت ارجحيت ليدر داشتن فرض وجود رده اى از رهبران فى الحال با اتوريته در بالاى حزب است که يا همگى ظرفيت ليدرشيپ تا حد انتخاب شدن احتمالى بعنوان ليدر را دارند و يا دستکم با فاصله معينى از ليدر شناخته شده تر و پابرجاتر حزب، با حفظ تفاوت هايشان و حتى نمايندگى کردن خطوط مختلف، قادرند عرصه هاى متنوع رهبرى را بپوشانند. در شرايط خاص حزب ما هم ميتوان، و محتواى طرح مصوب پلنوم دهم همين است، هم ليدر داشت و هم رده اى از رهبران حزبى، در کنار ليدر، که دفتر سياسى ظرف تجمع اين رده از رهبرى فرض شده بود. در اين طرح ليدر و دفتر سياسى، در فاصله دو پلنوم، رهبرى حزب را پيش مى برند و مکمل يکديگرند با تقسيم اختياراتى که در طرح گنجانيده شده است. دفتر سياسى اما در عمل به چنين ظرفى بدل نشد. پس صورت مساله قاعدتا بايد جرح و تعديل اين بخش از طرح مى بود. اما با تامل بيشتر، روشن ميشود که صورت مساله فراتر از اينهاست. فراموش نشود که در پلنوم قبل کميسيونى با هدف همين جرح و تعديل يا دقيق تر کردن مناسبات و تقسيم کار و اختيارات بالاى حزب انتخاب شد. ولى کميسيون کارى از پيش نبرد، حتى يک نشست هم برگزار نکرد. پس بايد جاى ديگرى دنبال عيب کار گشت!

در ارتباط با اين مساله در فاصله پلنوم دهم تا امروز دو اتفاق افتاده است: يکى نامه نادر به پلنوم بعد از کنگره و ديگرى رويداد ناگوار و ناگهانى بيمارى او. هم قابل تامل و هم قابل درک است که چرا دومى بيشتر کادر رهبرى حزب را "به خود" آورده است، در حاليکه مساله در پلنوم بعد از کنگره هم روشن بود و چه بسا ميتوانست - يا دست کم انتظار بجائى بود که بتواند - همانجا جواب سرراست تر و قطعى ترى بگيرد. به هر رو اگر بياد بياوريم روزهاى پربار و پرشور کنگره را و سپس، با قدرى تامل، آن را با جلسات شتابزده پلنوم و دفتر سياسى بعد از کنگره مقايسه کنيم که به فاصله هر نيم ساعت خلوت تر ميشد، بهتر متوجه ميشويم که کجا بايد دنبال عيب کار گشت: مستقيما در اين واقعيت که "رهبرى رسمى" حزب، منهاى نادر، خود را صاحب و رهبر حزب نميداند (در اين بحث من آگاهانه از تفاوت هاى واقعى اى که بين سطح فعاليت و احساس مسئوليت رفقا وجود دارد انتزاع مى کنم و همين جا از آن دسته از رفقا که حجم بيشترى از کار و مسئوليت بر دوش دارند، اگر فکر ميکنند لازم است، پوزش ميخواهم).

صورت مساله بنابراين به نظر من تامين يک رهبرى موثر و مستحکم و متمرکز در راس حزب است که اين در درجه اول در گرو آمادگى کادرهاى رهبرى براى ايجاد تحول در شيوه کار خود و سپس در گرو طرحى براى آرايش رهبرى است که محيط و مکانيسم مناسبى هم براى شکل گيرى اين رهبرى فراهم کند، و هم براى اينکه منصور حکمت، خواه در پست ليدر و خواه در هر سطح ديگرى از دخالت و مسئوليت که خود اختيار ميکند، بتواند با خاطرجمعى و دور از استرس روزمره به اولويت هاى فعاليت سياسى و حزبى و شخصى مورد نظر خود برسد.

طرح پيشنهادى منصور حکمت به پلنوم از نظر فرم آرايش رهبرى حزب، اين ظرفيت را دارد. اما آنچه محتواى مورد نظر ما، يعنى شکل گيرى رهبرى را سرانجام ميتواند تحقق بخشد خود طرح نيست بلکه ميزان و نحوه آمادگى و اراده سياسى اى است که عملا براى اين تحول به ميدان آورده ميشود. اين آمادگى و اراده و پراتيک تحول بخش در سطح کادر رهبرى حزب بايد در حدى باشد که با فرض گرفتن دخالت فعال سياسى و حزبى نادر، مستقل از مسئوليتى که او اختيار خواهد کرد، رهبرى آتى خود بعنوان صاحب و رهبر حزب و جنبش ظاهر شوند و نقش ايفا کنند. طرح پيشنهادى نادر و هيچ طرحى به ما نمى گويد که منصور حکمت در آن هيات دائم و يا حتى در دفتر سياسى خواهد بود يا نه، اين را بايد فرض گرفت.

به اين معنى به نظر من بايد بطور فرضى به مقطع پلنوم بعد از کنگره برگرديم و آن سرنخى که آنجا، بعد از آن کنگره پربار و پرشور رها کرديم را دوباره بدست بگيريم. اين يعنى فراهم کردن محيط و مکانيسمى در رهبرى حزب و آرايش آن که هم پيشروى حزب کند نشود و هم به نادر امکان بدهد که (به نقل با تغيير ضمير از نامه ١٥ ژوئن اش در جواب رفيق آذر مدرسى) "جدى تر و بر مبناى اولويتهاى روشنى کار کند. وقت تلف نکند، کار بيهوده نکند"، و در يک کلام بتواند اگرنه به بهترين وجه، دست کم بهتر از گذشته "سهمش را ادا کند" و در عين حال پروسه بازيابى کامل سلامت او به خوبى پيش برود. حزب ما (و رهبرى آتى حزب ما) اگر vision آينده نگر و جنبشى داشته باشد، اگر ديالکتيک حرکت خود و مکانيسم رشد و پيشروى خود در دنياى واقع را بفهمد که: بايد از جنبش کمونيسم کارگرى نيرو بگيرد تا بتواند به سهم خود به آن نيرو بدهد، آن وقت بايد شرايطى فراهم آورد که منصور حکمت بعنوان ليدر اين جنبش و اين حزب بتواند از موقعيت کنونى اش فراتر برود. اشاره ام به ترم "عبور" يا "گذار" است. براى حزب کمونيست کارگرى "عبور" يا "گذار" از منصور حکمت نه ممکن است، نه مطلوب است و نه خواستنى است. اين خود منصور حکمت است که بايد از خود گذار کند، فراتر برود و موقعيت قوى تر و مناسبى براى ايفاى نقش ليدرى خود اختيار کند، ولو اينکه در پست ليدر نباشد و يا حتى در آرايش رهبرى چنين پستى نداشته باشيم. اين را هم لحظه کنونى حيات حزب و هم آينده آن از ما مى طلبد. حزب ما بايد نقش و اهميت "پديده منصور حکمت" براى کمونيسم معاصر، براى جنبش کمونيسم کارگرى، براى خود حزب و براى پيروزى پروژه و استراتژى حزب را بشناسد و خودش را با آن منطبق کند تا هم به بهترين وجه از اين پديده بزرگ و عزبز بهره مند شود و هم شرايط حتى الامکان مناسب ترى براى فرارفتن او از موقعيت فعلى و ايفاى نقش در ظرفيت ليدر برجسته کمونيسم معاصر، نقشى مشابه آنچه مارکس و لنين در جنبش کمونيسم معاصر خودشان ايفاء کردند، را برايش فراهم کند.

-------------------------

زيرنويس:٭ سند "اصول و شيوه هاى رهبرى کمونيستى" در تابستان ١٣٦٢ از طرف منصور حکمت به نشست مشترک کميته هاى مرکزى کومه له و اتحاد مبارزان کمونيست ارائه شد و به تصويب رسيد. (بسوى سوسياليسم شماره يک، ١٢٨-١٢٥)