نامه به رفيق ريبوار، ليدر حزب کمونيست کاگرى عراق

مهرنوش موسوى ١٤ اوت ٢٠٠٤

منصور حکمت: تلاش براى متوقف کردن اين روند نمى توانست جز در حرکتى تعرضى به نتيجه برسد. هر اذعان به شکست به خطاى سياسى ولو بطور جزئى، هر اعتراف به ضعف رهبرى ولو در قلمرو محدود، در حکم گشودن دروازه براى بالا گرفتن دامنه انتقادات عليه رهبرى ميبود. پس مى بايست در جهت عکس حرکت کرد، انتقاد را در نطفه کوبيد، بايد چيزى هم طلبکار از آب در آمد. براى اجتناب از عقب نشينى بايد گامها به جلو خيز برداشت. بايد شکست ها را پيروزى و نقطه ضعفهاى برملا شده را عين قدرت قلمداد کرد. .... ايدئولوژى در اينجا آلترناتيو سياست است. رهبرى سياسى قابل دفاع نيست و نميتواند بر مبناى سياسى موقعيت خود را محکم کند. ( انقلاب ايدئولوژيک مجاهدين)

...........................................................................................................................................................

رفيق ريبوار عزيز!نامه ات را خواندم و جاى بسى خوشحالى است، که شما نيز در مباحث ما و وضعيت بسيار مخاطره آميزى که در حزب ما پيش آمده است، قصد دخالت و مشارکت سياسى داريد. آخرين صحبتى که منصور حکمت با ما در پلنوم ١٤ کميته مرکزى داشت، انتقاد صريح و کوبنده او بر ضعفها و کمبودهاى دفتر سياسى و کميته مرکزى وقت بود. يکى از نمادهاى بحران رکودى که آن موقع منصور حکمت به عنوان نقصان جدى کميته مرکزى انگشت گذاشت، عدم دخالتگرى سياسى و مسئولانه رهبرى حزب کمونيست کارگرى ايران و عدم کمک به حزب کمونيست کارگرى عراق بود. نادر تنها کسى بود که در زمان حياتش، هميشه مواظب و مراقب وضعيت حزب در عراق بود. اين توقع نادر را ما نه در زمان حياتش، نه در فقدان آن هيچ گاه به درستى بجا نياورديم و برطرف نکرديم. اميدوارم حال که حزب ما به چنين وضعيتى افتاده است، حداقل شما توقع نادر را بجا آورده و نگذاريد که حزب کمونيست کارگرى ايران، جلو چشمتان به قول نادر "پر پر" شود. همين جا از شما و تک تک اعضا کميته مرکزى حزب کمونيست کارگرى عراق صميمانه ميخواهم که به ما کمک کنيد، حزب را از خطر تلاشى و شيفت کردن به سنن و سياستها، روشها و عملکردهاى به غايت غير اصولى، غير اجتماعى که با سر به سمتش ميرود نجات دهيم. به ما و به کل کميته مرکزى حزب ما کمک کنيد، جلو پروسه ضربه خوردن حزب را که اميد و آرزوى ميليونها نفر از مردم، نه فقط در ايران، بلکه در منطقه، نه فقط در منطقه، بلکه اميد هر انسانى در سراسر جهان است که اميد و باور به تغيير جهان معاصر را در دل خود زنده نگه داشته است، بگيريم. نامه شما و اشتياق شما براى يک دخالتگرى اصولى و با متانت، حقيقتا من يکى را خوشحال کرد.

رفيق ريبوار!

بدون شک اکنون که به سايت مباحث ما دسترسى بيشترى داريد، خودتان، به عنوان کسى که در کليه اين وقايع سهيم و شريک نبوده ايد، ميتوانيد، شانس اين را داريد که از وراى اين مسائل، ارزيابى واقعيترى از اوضاع کنيد، شانس اين را داريد که همانند روش نادر، از بالاى اين "جنگ" به اوضاع نگاه کنيد. نقصانها و اشتباهات هر دو طرف را منصفانه ببينيد. شانس اين را داريد که به عنوان يک رهبر سياسى خط منصور حکمت، علت وجود بحران رهبرى ما را براى خود تجزيه و تحليل کنيد. شانس اين را داريد که برچسب نخوريد. شانس اين را داريد که گوش شنوايى براى حرفهايتان تا دير نشده پيدا شود. من از شما و رفقاى کمونيست کارگرى عراق ميخواهم که تا دير نشده است، از اين فرصت با تعجيل استفاده کنيد.

رفيق ريبوار!

تحليل و ارزيابى من، به عنوان مثال با رفيق مصطفى صابر متفاوت است. دلم ميخواهد برداشت طرفين و افراد مختلف رهبرى حزب را در باره علت بحران کنونى بشنويد. دلم ميخواهد ارزيابى خودم را با شما در ميان بگذارم. اين با شماست که از ميان اين تصاوير و ارزيابى هاى مختلف، خود قضاوتى منصفانه و به قول نادر "با وجدان و متعهد" کنيد.

شما در آخرين پلنوم کميته مرکزى حزب حضور نداشتيد. در اين پلنوم، مهمترين واقعه ايى که اتفاق افتاد اين بود که با امضاى نامه مشترک ميان ليدر حزب و دفتر سياسى، با تاکيد بر وحدت و انسجام حزب، آن لايه هايى از تناقضات کور، نفاق و افتراق ميان رهبرى حزب، بدون اينکه اختلاف تبيين سياسى به کنارى گذاشته شود، به دور ريخته شد، فضايى صميمانه بر پلنوم حاکم شد، همه حتى در وقت تنفس بدور حميد تقوايى به خاطر بحث "تعيين بخشيدن به رهبران عملى" جمع شده، بدون ترس از برداشتهاى قبلى، به بحث و جدل و تبادل نظر پرداختيم. قطعنامه حميد را پربارتر کرديم، رفيق مصطفى ملاحضات انتقادى خود را مطرح کرد. همگى در يک فضاى شاد و بشاش به مرور نقشه عملهاى خود پرداختيم. سئوالات و توقعات زيادى مطرح شد. پس از مدتها، روابط صميمانه ايى ميان همه رفقا برقرار شد. پس از اين پلنوم، اين خط و روش برخورد را مبناى فعاليت خود قرار داديم. در کميته کل کشور، که من جزو يکى از اعضا آن هستم، همه با مشارکت سياسى فعال تلاش ميکرديم سياستها را ترجمه عملى کنيم. انتقاد و طرح مباحث مختلف، به شيوه اصولى جاى خود را بتدريج باز ميکرد.

اتفاقات مهمى، باعث شد تا اين دستاورد، اول بتدريج و بعدا با يک حمله آشکار تماما پس گرفته شود. اولين آن، برگزارى سمينارى از جانب رفيق رحمان حسين زاده بود. در سمينار رفيق رحمان، توقعات و سئوالاتى مطرح شده بود مبنى بر اينکه خطوط سياست ما براى قدرتگيرى حزب کمونيست کارگرى کدام مولفه ها هستند. اساس بحث رفيق رحمان، به عنوان طرح انتقاد و توقعات از رهبرى حزب تعبير شد. با اين وجود، با وجود اختلاف نظرى در تبيين اين سياستها، که خود صورت مسائل خوبى براى فکر کردن و يک جدل سياسى بود، هنوز جو و فضاى سياسى بالاى حزب حالت تشنج نداشت. به قول منصور حکمت بحث بر سر تبيين ما از قدرت سياسى، حتى تبيين رابطه سياست و انقلاب، براى حزبى که تاکنون به اين محدوده وارد نشده است، براى کمونيسمى که پس از شکست انقلاب اکتبر، کلا فراخوان براى تغيير را از کف نهاده است، کاملا عادى است و بايد از آن استقبال شود. در زمان خود منصور حکمت، به شهادت پلنوم ١٤ حزب، حتى پس از جريان مستعفيون، هنوز حزب روى خط منصور حکمت نبود، نادر در اين پلنوم فراخوان داد که براى "وحدت سياسى" حزب، ميبايد حول اين مسائل بحث بيشترى صورت بگيرد. در سمينار رفيق کورش که هم من و هم رفيق تقوايى هم حضور داشتيم، پس از ارائه بحث، خود من ضمن قدردانى از اين تلاش، ملاحضات انتقادى خود را مطرح نمودم. رفيق حميد هم بحثهاى خود را مطرح کرده و کاملا عادى و در فضاى مناسبى بحثها دنبال شد. در همين فاصله، من کمپينى به نام "گل رز" براى آزادى کارگران سقز، خطاب به جنبش آزاديخواهى و برابرى طلبى زنان، به ابتکار شخصى خود به راه انداختم. مخالفت با اين کمپين از سوى آذر ماجدى و على جوادى با وجوديکه اين يک ابتکار شخصى بود شروع شد. رفيق آذر با استفاده از موقعيت تشکيلاتى خود، مخالفت خود را به هيئت دبيران کشاند. رفقا رحمان، کاظم و حميد در مقابل على جوادى و آذر ماجدى از ابتکار اجتماعى من حمايت کردند. خواستار تقويت آن شدند. مخالفت آذر ماجدى با اين کمپين چنان حاد بود که ضمن "فمينيستى" ناميدن استنباطاتى از آن، "سنت پرو روس" و "اروتيک" ناميدن جملاتى از آن، حتى خواهان عدم انتشار خبر کمپين و پوشش خبرى دادن به آن در نشريه ايى شد که من خود سردبيرش بودم. رفيق حميد، که خود به ارزش چنين ابتکارات اجتماعى واقف بود، در عين حال تحت فشار على جوادى و آذر ماجدى قرار گرفته که هر طور شده، شرط انتشار خبر کمپين و تومار اعتراضى ما، نوشتن "تصيح و توضيحى" از جانب خود من بر آن باشد. رفيق حميد، واقف نبود که اين سنتى جديد است که پس از دادن يک اطلاعيه علنى بر عليه سردبير آزادى زن، در شماره هاى قبلى نشريه، عليرغم مخالفت خود من، عليرغم مخالفت رفيق مينا احدى، رفقاى ديگر کميته مرکزى حزب، دارد به شيوه خزنده، به صدر سياستهاى رفتارى ما عروج ميکند. من با وجود علاقه شخصى ام به رفيق حميد، علاقه و اشتياقم به احتراز از "دردسر" نميتوانستم خود را به عدم نقد و ايستادگى در مقابل يک متدولوژى کاملا غير اجتماعى و چپ حاشيه ايى که مدتها با آن ولو به صورت خودبخودى کلنجار ميرفتم، راضى کنم. قبلا در جريان کمپين نوبل عين همين فشار سياسى در ابعادى ديگر روى من گذاشته شده بود. عين همين فشار، براى اينکه سر اين نشريه اجتماعى زير آب برود، مطرح شده بود و من مقاومت ميکردم. بعدها هم مداوما در مقابل انتقاداتى که از زاويه "دمکراسى طلبى تشکيلاتى" مطرح ميشد، صف خود را جدا کردم و اساس نقد من به اين شيوه برخورد تحت عنوان "غير اجتماعى" ناميدن آن در کليه وجوهش فرموله شد. اين درست در زمانى بود که انتقاد به بى عملى و پاسيفيسم فدراسيون پناهندگان، چرايى عدم ارتقا و آموزش کادرها و اعضا جوان حزب در خارج مطرح بود. در همان موقع در حاشيه بحث رفيق حميد، اين مسئله مطرح شده بود که تعبيرى سنتى و غير اجتماعى از "شخصيت" در حزب ما هست. اين شخصيتها يا خود را ملزم به تکيه بر امور و اصول روتين حزب نمى بينند، يا به جاى اجتماع، حزب را و کريدورهاى حزبى را ميدان رقابت خود ميدانند. درد بى درمانى که نادر از همه بيشتر عليه آن بحث ميکرد.

مسئله برکنارى من از آزادى زن، به طور روشن و واضحى وجود يک جريان فکرى و سياسى را در جناحى که خود را "چپ" مينامد، روشنتر از قبل، روشنتر از انتقاداتى که قبلا نيز ولو بطور نامنسجم در مقابل اين نوع "چپ" در حزب، پس از منصور حکمت وجود داشت، نشان داد. نقد به مظاهر حرکت يک چپ غير اجتماعى، چپ غير دخالتگر، غير کارگرى. جريانى که حاضر بود از پروژه آزادى کاراگران و خانواده هايشان، به صرف ملاحضات "ملا نقطى" به فلان جمله بندى، حمايت نکند. حاضر بود در جامعه ساکت باشد ولى فرمولهايش دست نخورده باقى بمانند. حاضر بود خبر حمايت از آزادى کارگران را حتى منتشر نکند ولى به جاى آن دنبال تحکيم موقعيت قدرت خود در بالاى حزب باشد. اين جريان با نقد و ايستادگى من و حمايت تعدادى از رفقا و از جمله خود حميد بريد، وقتى مضمون استدلالش زمين خورد، به اين متوسل شد که از خود من امضا بگيرد، خود من را به مجرى متد و سياست خود بدل کند. من نپذيرفتم و به نقد اين روش پرداختم. اگر خس و خاشاک اين بحث مهم، که در سايت مباحث، بيشترين مقالات را به خود اختصاص داده کنار بزنيد، متوجه ٢ افق، ٢ سياست، ٢ شيوه اعمال رهبرى در برخورد به مبارزه کارگران سقز ميشويد. يکى شيوه چپ فرقه ايى، غير سياسى و غير اجتماعى، يکى سنت و روش کارگرى کمونيستى!

علت بحران آزادى زن، نه برکنارى يک سردبير و يا اشکالات سبک کارى، بلکه تقابل ميان اين دو افق است. اين اولين بارى است که قولا از درون جناح "چپ" بر خود اين چپ و عملکردش، انتقاداتى مطرح ميشود که حقانيت دارد. ارزش و اهميت جدال در آزادى زن، فقط در خود آن نيست. بلکه در مجرايى است که از طريق آن، منظره بزرگ، يک نوع سياستهاى غير اجتماعى و غير کارگرى تحت عنوان "راديکاليسم چپ" در بالاى رهبرى حزب هويدا ميشود. اين يک خطر جدى بود. چرا که اين چپ در نقد نافرمانى مدنى و رفراندوم، حزب را به راديکاليسمش متعهد نگه ميداشت. کم نيستند چپهايى که منتقد رفراندوم هستند. اما قدرت فراتر رفتن از اين راديکاليسم را اجتماعا نداشت. در حزبى که منصور حکمت منتقد جدى "چپ سنتى و فرقه ايى" بود، کوچکترين خراشى بر و کوچکترين انتقادى بر اين نوع "چپ"، ولو به ظاهر در حاشيه حزب، ولو در يک عرصه به ظاهر غير مهم، حزب را به تفکر و بازبينى از منظر ديگرى، از زاويه ايى که مداوما منصور حکمت در آن جدل ميکرد وا ميداشت. اين ديگر عرصه ايى نبود که بتوان بر آن مهرى و اتهامى زده عقب راند و فورا منکوب کرد. دم خروس اين چپ از پرده، بيرونتر از بيرون افتاده بود. کادرها و اعضايى از کميته مرکزى که خود از ياران حميد تقوايى بودند، ولو با اما و اگر، به نقد اين شيوه و روش پرداختند. عرصه بر آذر ماجدى تنگ شد. با برکنارى من، عملا بحث بر سر متد و روش اين نوع رهبرى به مجارى ديگرى کشيده شد. رهبرى حزب، با تعجب و ناباورى اين حرکات را دنبال ميکرد. صداى اعتراض از درون و بيرون حزب بلند شد. با تصفيه من از آزادى زن، "انقلاب ايدئولوژيک" شروع شد، دفاعيات بعدى مبنى بر درست بودن اين تصفيه، تصوير يک خطى را که شمشيرها را براى حرکات بعدى در حزب بر روى هر گونه انتقادى از رو بسته است، عريان شد. من همان موقع هشدار دادم که اين "تصفيه" به من محدود نخواهد شد. اين رهبرى در اين جدال، زير پاى خود را سست ميديد. ولو اينکه جريان انتقادى در "درون جناح حميد" و در کل حزب هنوز متشکل نبود، ولو اينکه اين انتقاد، يک عرصه معين را در بر ميگرفت. اما نحوه برخورد اين جناح به اولين موج انتقادى که از "درون خودش"، پرچم آن بلند شده بود، کل سيستم غير اجتماعى آن را جلو کل حزب گذاشت. تعهد من به نامه مشترک و حرکتم بر اين اساس از سويى، حقانيت انتقادى که طرح ميکردم از سويى ديگر، مطلقا مرا وادار نکرد که عليرغم نصيحتهاى ياران حميد براى کوتاه آمدن به خاطر منفعت جناحى خودشان، عقب بنشينم. بر عکس همان وقت متوجه سياست "نسبيت سياسى و نسبيت حرمت انسان" در اين رفقا شدم. هر چقدر بيشتر از اين تقابل گذشت، حقانيت انتقادات من مسجل شد. به خاطر جانب دارى اصغر کريمى و يارانش در هيئت دبيران از آذر ماجدى، به خاطر اعلام حمايت حميد تقوايى از اقدامات خلاف آذر ماجدى، من اين کيس را به تنها مرجع باقيمانده بالاى حزب يعنى دفتر سياسى رجوع دادم. کورش مدرسى با کيس من کاملا متعهد، اصولى و حزبى رفتار کرد. با وجود تبليغات ياران حميد براى دست شستن وى از نقد به اين حرکات، به نام اينکه "بگذاريد سر مهرنوش را درون خودمان زير آب کنيم، درون خانگى است، دخالت نکنيد" به اين عنوان که "داريد سو استفاده ميکنيد" اما کورش عقب نشست. کورش ميدانست که من در دوران حاد بحثها منتقد جدى سياسى نظرگاههاى وى بودم، اما از التزام و احترامش به حق انسان، حق بدوى انسان براى نقد، التزامش به اصول حزب و منصور حکمت عقب نشست. خواستار پاسخگويى شد. مثل يک رهبر سياسى، دفاع و عدم دفاع خود را به منفعت "جناح" گره نزد. بلافاصله پس از ارجاع اين اسناد، بخشى از دفتر سياسى شروع به ابراز نارضايتى و انتقاد از اين روشها نموده، رفيق کورش از برکنارى من ابراز تاسف نمود. اولين کسانى که با ارجاع اين کيس به دفتر سياسى مخالفت نمودند، آذر ماجدى و محفل حول وى بودند. دليل مخالفت وى، رو نشدن عمق غير اصوليت اين نوع چپ فرقه ايى و حاشيه ايى بود. هنوز در دفتر سياسى اين بحث مطرح نشده بود که در روند مباحثات کتبى دفتر سياسى، کاملا مشهود است که على جوادى آگاهانه، بحث را به مسئله وجود "جناحها" کشيده، به يک باره از کورش ميخواهد که نظر خود را بدوا در باره "دولت هجاريان و رفراندوم و ..." مطرح کند. اين در حالى است که رفيق کورش همان موقع اين بحثها را پس گرفته و پيشنهادات رفقا را به قطعنامه پيشنهادى خود افزوده بود. اين در حالى بود که عين همين اتهامات توسط مينا احدى در جلسه مشابهى در دفتر سياسى، بوسيله خود حميد تقوايى و على جوادى مورد نقد قرار گرفته و پس گرفته شده بود. يکهو وسط بحث در باره لزوم ارائه گزارش ليدر در باره تصفيه در آزادى زن، على جوادى پاى مباحث قبلى کورش را به ميان آورده است. اگر شما سير مباحث ما را دنبال کنيد، ميبينيد که از يک مقطعى، به يک باره، بحث دولت هجاريان، وارد کيس آزادى زن ميشود. اين زمانى است که من به رفقا نشان دادم که نشست شوراى مرکزى آزادى زن، توطئه گرى و لابيستى بوده است. قرارى را که حتى به خود من نشان ندادند غيبى امضا کرده اند. معلوم بود که تصميم بر تصفيه من، قبلا در آشپزخانه ها گرفته شده است. نشريه آزادى زن، نمونه تيپيک يک نوع راديکاليسم اجتماعى بود که خار چشم چپ غير اجتماعى بود. مداوما براى هرس کردن اين پروژه تعرض ميشد و عقب رانده ميشد. در کل حزب، جريان انتقادى با توقعات بالاى راديکال سياسى وجود داشت. بهترين فرصت و موقعيت براى اينکه با يک تعرض متقابل، کل جريان انتقادى به عقب رانده شود، به اين شيوه مهيا ميشود. به همين خاطر هم صورت مسئله از بحران آزادى زن در بالاى حزب، يک شبه، به بحران ميان "راست و چپ" تغيير ريل ميدهد. يک باره نامه مشترک پلنوم ٢٠ به کنارى گذاشته ميشود. حميد براى خاتمه بحث اعلام ميکند که "آذر هم اشتباه کرده است، بايد از کمپين دفاع ميکرد" و حالا مباحث مهمترى داريم، برويم سراغ مباحث کورش!

به اين راحتى از اسکاندال آزادى زن خود را در برده، از يک جريان تعقل و تفکر و بازبينى نسبت به سنن خود اين "چپ" و از حالت دفاعى که به خود گرفته است، استراتژى تعرض به کورش طراحى ميشود. تعرض به کورش و بى حرمت کردن کورش و همه کسانى که ولو حتى با نقد نظرگاه کورش، به خود اين چپ نقد دارند شروع ميشود. به يکباره، سناريو اينگونه چيده ميشود که يا کورش يا حميد!

من معتقدم اين انقلاب ايدئولوژيک و تصفيه و سياست حذف همانگونه که گفتم بطور ابژکتيو و امروزيش از آزادى زن شروع شد. هدف اين تصفيه فقط من نبودم، بلکه کلا مقابله با شروع شدن يک جريان انتقادى و سئوال در باره عدم دخالتگرى، فرقه ايى بودن، غير اجتماعى بودن اين چپ در حزب بود. عروج يک سياست تعرضى به هر گونه انتقاد به جريان حاکم بود. شيوه ايى که در آزادى زن به پيش برده شد، با ضرب بيشتر و با ايدئولوژيک شدن مباحث به مغز استخوان اين جريان بدل شد. همان شيوه که مورد انتقاد بخش مهمى از کادرهاى رهبرى و بدنه حزب بود، در بدترين و ناهنجارترين و غير قابل قبولترين روش اکنون پلاتفرم رسمى بخشى از رهبرى حزب است. بجاست رفيق ريبوار جملاتى از حکمت را برايت بنويسم که در نقد مضمون انقلاب ايدئولوژيک مجاهدين، بسيار بسيار در باره متدهاى اين روش شبه مذهبى و شيفت کردن آن از "انقلابيگرى" به "فالانژيسم" گوياست: " واقعيت اين "انقلاب ايدئولوژيک" چيست؟ "انقلاب ايدئولوژيک" پرچم و معرف يک جريان ضد انتقادى از جانب رهبرى و کادرها در سازمان مجاهدين است. اين جريانى است که با احساس خطر نسبت به موقعيت رهبرى براه افتاده و مصمم است که با صلابت و بيرحمى و با توسل به هر وسيله ممکن، نه تنها زمزمه هاى انتقادى، بلکه حتى حق و امکان انتقاد به رهبرى و خط و مشى و اقدامات تاکنونى آنرا درهم کوبد و منکوب کند. ....اينجا صحبت لزوما بر سر وجود بالفعل يک فراکسيون و يا خط انتقادى در درون سازمان مجاهدين نيسست، صحبت بر سر خطرى است که خود رهبرى قبل از آنکه خرده اعتراضات و نارضايتى ها در بدنه تشکيلات اوج بگيرد، نسبت به قدرت و اتوريته خود حس کرده است.

در چنين اوضاعى، قبل از آنکه "انتقاد" خود را متشکل کند، "ضد انقلاب" متشکل ميشود و تعرض ميکند.

تلاش براى متوقف کردن اين روند نمى توانست جز در حرکتى تعرضى به نتيجه برسد. هر اذعان به شکست به خطاى سياسى ولو بطور جزئى، هر اعتراف به ضعف رهبرى ولو در قلمرو محدود، در حکم گشودن دروازه براى بالا گرفتن دامنه انتقادات عليه رهبرى ميبود. پس مى بايست در جهت عکس حرکت کرد، انتقاد را در نطفه کوبيد، بايد چيزى هم طلبکار از آب در آمد. براى اجتناب از عقب نشينى بايد گامهها به جلو خيز برداشت. بايد شکست ها را پيروزى و نقطه ضعفهاى برملا شده را عين قدرت قلمداد کرد. .... ايدئولوژى در اينجا آلترناتيو سياست است. رهبرى سياسى قابل دفاع نيست و نميتواند بر مبناى سياسى موقعيت خود را محکم کند."

اين مشکلى است که حميد هم با آن مواجه شده شد. به همين خاطر هم اگر دقت کنى، هيچ کجا حميد اذعان نميکند که "ما در پروژه آزادى زن اشتباه کرديم" و جالب اين است که خودشان ميدانند که اشتباه کردند. اما چرا اعتراف به اشتباه نميکنند؟ چون کوچکترين اقرارى باعث عروج يک جريان انتقادى عليه "چپ" ميشود. پاى منصور حکمت به ميان مى آيد. پلنوم ١٤ مد ميشود. سئوال ميکنند که چه شد آن جدالى که نيمه کاره ماند؟ چه شد بحران پلنوم ١٤، چه شد آن چپ فرقه ايى که کارش در زمان حکمت "به جلو سوق دادن انقلاب" بود؟ و به همين خاطر انتقاد کردن از اين رهبرى از هر منظرى ممنوع ميشود. به اسم "راست" حکمتيسم و "حزب و جامعه" کوبيده شده است. کيس آزادى زن، به وضوح نشان ميدهد که مسئله فقط "دولت هجاريان" نيست. تصفيه زمانى شروع شد که مسئله دفاع از آزادى کارگران مطرح بود.

در اين ميان زيگزاگ زدنهاى حميد تقوايى، که اکنون از سوى جناحش به عنوان "تلاشهاى متفاوت براى حفظ برنامه حزب" فرموله و از آن دفاع ميشود، در پروژه آزادى زن، نفس "رهبرى سياسى" وى را زير سئوال برد. حميد به آذر ماجدى گفت که حق انتشار قرار علنى عليه مرا ندارد، بلافاصله پس از انتقادى کوچک به عدم دفاع از کمپين آزادى کارگران توسط وى، محفل آذر ماجدى، بر خلاف رهنمود خود حميد، بر عليه من قرار را علنى کرد. نه قبل و نه بعد از آن حميد قدرتى براى ايستادن جلو اين روند از خود نشان نداد، بر عکس، تماما ابتکار عمل را به دست اين جريان سپرد. حزب متوجه شد که ليدر اين حزب حميد تقوايى نيست. حرفش را حتى در درون جناحش هم نميخوانند. حزب متوجه شد که حتى با يک مدل "رهبرى جمعى" هم مواجه نيستيم، بلکه محفلى در بالاى حزب، بصورت افسار گسيخته ايى، يک نوع بونديسم و فدراليسم سازمانى، يک نوع توطئه گرى آشکار را به سياست عمومى رهبرى حزب عروج داده است.

اين جدال مبنايى بود براى تعميق نقد ما از حرف منصور حکمت، باز شناخت اينکه پاسخ فعلى ما به سئوالى که خودش مطرح کرد، اين سئوال که "پس از نادر بر سر حزب چه خواهد آمد" اين است که: پس از منصور حکمت، جنبش کمونيسم کارگرى، يک منتقد جدى چپ سنتى، کمونيسم غير اجتماعى را از دست داد. پس از منصور حکمت پروژه قدرتگيرى حزب، اجتماعى شدن و سياسى شدن حزب، روى زمين ماند. صحنه مبارزه عليه اين چپ مدتها خالى ماند. اين چپ حزب را تسخير کرد. پاسخ اين چپ به "بحرانى" که نادر در پلنوم ١٤ روى آن انگشت گذاشت "انقلاب ايدئولوژيک" بود. حزب به جاى انقلاب، انقلاب همه چيز، حزب هيچ چيز، به محور اصلى سياستهاى اين چپ عروج کرده است. کليه رفتارهاى اين رهبرى در اين مدت، بويژه در برخورد به اين اختلافات تماما فرقه ايى، غير اجتماعى است. حزب ميرود که دگرديسى شود. بى حرمت کردن شخصيتها و رهبران اين حزب، رواج توطئه، راى به جاى سياست، کنگره درخود، تعطيل کردن مبارزه سياسى عليه نظام، مشغول کردن حزب به خودش و بيرون بردن تدريجى حزب از صحنه مبارزه سياسى، لاهوتى بازى، به جاى مبارزه فکرى مارکسيستى، فالانژيسم افسارگسيخته، انحلال مراجع حزبى، تبديل حزب به انجمن پالتاکى، زدن زير اصول و موازين سازمانى، دست شستن از "حزب و جامعه" در عمل روزمره حزب و ... است.

حزبى که حميد تقوايى اعلام کرده است تا کنگره نگيرد و تصفيه نکند، عجالتا تعطيل است. همه چيزش تعطيل است. حتى حاضر به برگزارى پلنوم نيست. اين رياکارى محض است که "سياست" اساس مسئله است. اساس بحث اينکه کنگره مقدم بر پلنوم ميباشد "راى" است. ارزش انسان در حزب حميد تقوايى همين است. يک شماره، يک راى!