اتحاد بر سر چى، به رفيق مظفر

از ثريا شهابى

١٦ اوت ٢٠٠٤

رفيق مظفر عزيز

نامه ات در مورد فراهم کردن امکان سازش و متحد نگاه داشتن حزب، يا بهتر بگويم بازگرداندن اتحاد از دست رفته به حزب، بى ترديد حرف دل اکثريت اعضاى اين حزب است. بعد از رفتن نادر، اين اتحاد در بدنه حزب موجود بود، برخلاف اينکه در رهبرى حزب شکننده بود. بخشى از رهبرى حزب با تعميم شکنندگى خودش به بدنه حزب، رهبرى و بدنه را هر دو با هم تخريب کرد.

خودت در جريان تلاش ما براى حفظ وحدت حزب بوده اى. تلاشى که از طرف بخشى از رهبرى حزب بدون جواب ماند. اين وضعيت امروز نمى بايست از ابتدا بوجود آيد. خودت در جريان موضع ما در اين مورد و در مقابل براه افتادن ميدان جنگ افشاگرى از شخصت هاى اين حزب و در مقابل انحلال ارگانهاى حزب، هستى.

در جريان تلاش ما براى فراهم کردن امکانات يک مبارزه فکرى و نظرى سالم در ميحطى متمدنانه بوده اى. از برگزارى سمينار تا انتشار بولتن مباحثات، و دخيل کردن کادرهاى حزب در اين مباحثات به شيوه هميشگى حزب، پيشنهاد هايى بوده که از جانب جناح حميد تقوايى رد شده اند. انحلال رهبرى و بازکردن ميدان افشاگرى از همديگر به بهانه شفافيت و علنيت پاسخ رفيق حميد به بن بست بالا بود.

امروز اما در موقعيتى قرار داريم که به هرکس که در مقابل همين يک رقم تاکتيک حميد تقوايى ايستاده باشد، به سادگى مهر رژيمى ميزنند! آنهم نه از جانب اعضا که از جانب رئيس هيئت دبيران! هر کس که انتقادى به عملکرد سياسى و تشکيلاتى جناح حميد داشته باشد، تحت نام راست بايد طرد و افشا و بقول بعضى از دوستان حميد با شمشير به او فهمانده شود.

مهم نيست شما چه ميگوئيد و چه ميکنيد، مهم نيست که چه حقيقتى را بيان ميکنيد، مهم اين است که شما خودتان را تحويل جبهه حميد تقوايى نداده باشيد. متاسفانه چون مسمانان آشورايى براه انداخته اند که گويا فقط با جنگ و خون بايد شسته شود،.

دو نمونه کوچک از عمق بى پرنسيپى و لمپنيسم سياسى

در مقابل مردم در کنفرانس فدراسيون اداى تمدن در ميآورند، تبريک ميگويند و آرزوى موفقيت ميکنند و تشکر! هنوز از سالن خارج نشده اند، پرچم آمريکا آتش ميزنند و جشن پيروزى بر راست ميگيرند. در يک بحث سبک کارى تو ميگويى مثل حزب سبز ها از يک کمپين به سکوى بالا ترى از ابراز وجود سياسى پرش کنيد، همان حرفى که نادر ميزد! در جلسه به تو لبختد ميزنند، پايشان را از سالن که بيرون گذاشتند، عليه ات فرياد مرگ بر طرفدار حزب سبز و بورژوا سر ميدهند. اين فقط دو نمونه است.

رفيق مظفر عزيز!

فى الحال لشگرى از طرفدران حميد در انتظار تسخير کرسى هاى کميته مرکزى و دفتر سياسى و تسويه حساب با راست در کنگره و نشاندن مرتدين بر سرجايشان، از هيجان شب خوابشان نمى برد. بقول نادر اين خمير نمى بايست از ابتدا از تيوپ خارج ميشد، اما حال که خارج شده است، کردن آن در تيوپ ممکن نيست.

بايد کار ديگرى کرد بايد راه ديگرى يافت. اين واقعيت است که ما را در مقابل اين تصميم قرار داد. تنها با خالى کردن اين ميدان تاسوعاو عاشوراى حسينى، جنگ طبقاتى پرولترها و بورژواها، به شيوه فدايى و مجاهد است که ميتوان به سناريو خاک کردن حزب منصور حکمت خاتمه داد.

متاسفم که نااميدت ميکنم. اما تو بگو اين لشکريان منتظر خون و پيروزى را چگونه ميتوان بشکل حزب منصور حکمت دوباره متشکل کرد و فضايى سالم، سياسى و متمدنانه بر کار و فعاليت سياسى شان حاکم کرد.

حتى اگر رهبرانشان را هم بپاى ميز مذاکره بکشانيد با لشکريانى که تا دندان مسلح به راست راست، رژيمى رژيمى و بورژوا بورژوا بگيرى و دشمنان طبقاتى شان شده اند، چه ميکنيد؟

آيا راه حلى که ما پيش پا گذاشته ايم واقعبينانه نيست؟ براى همه بهتر نيست. ما با بيرون خود متمدنانه تر از اين مبازره فکرى و سياسى ميکنيم. مگر اينطور نيست؟ چطور شده است که نفرت از بالا ترين شخصيت هاى اين حزب سرتاپاى تشکيلات را فراگرفته است. با اين لشکر کدام سنگر و کدام بلندى را ميتوان تسخير کرد.

مظفر جان

اينها فى الحال حزب را از هم پاشانده اند. رهبرى و ارگانهاى محلى اش را منحل کرده اند. مگر نمى بينى که بايد برگزارى پلنوم را با فشار به آنها تحميل کرد؟ ميخواهند در کنگره فوق العاده شان، حزب ديگرى تحت نام حزب کمونيست کارگرى را با مشخصات ديگرى که بى ترديد کمترين شباهتى به حزب منصور حکمت ندارد، يک حزب مائوئئسنى تمام عيار را رسما اعلام کنند. آيا راهى که ما پيش پا گذاشته ايم، تنها راه ممکن براى حفظ حزب منصور حکمت، حزب کمونيست کارگرى که اين شيوه هاى مجاهدينى و مائوئيستى در آن جايى ندارد، نيست؟