به کنگره مناسک غسل تعميد شما نخواهم آمد!

ايرج فرزاد

فکر ميکنم دلائل کافى را در نامه هاى اخير کاظم نيکخواه، على جوادى، شهلا دانشفر و مينا احدى و کيوان جاويد و محمد آسنگران و مصطفى صابر ببينيد که چرا کنگره فوق العاده اى که حميد تقوائى قرار است ما را در آن غسل تعميد ايدئولوژيک بدهد، نه تنها از کمونيسم، بلکه از انسانيت، انصاف و کوچکترين احترام به حرمت انسان تهى است. اصغر کريمى در سمينارش گفت که به فراخوان حميد تقوائى، کادرها عليه ما شورش کردند، چون نخواستند شاهد هيچ گونه عرض اندامى از جمهورى اسلامى در حزب باشند!! متشکرم رفيق اصغر! همين يک جمله تان براى من کافى است که در صورت پافشارى به برپائى کنگره فوق العاده براى نمايش اين حس انصاف و احترام به حيثيت و حرمت آدمهاى شناخته شده و امتحان پس داده تاريخ کمونيسم کارگرى، به زندگى مشترک حزبيم با شما و هم محفليهايتان براى هميشه پايان دهم. اگر کسى از من بپرسد چرا به اين "عاليترين" مرجع هتک حرمت انسان قدم نگذاشتيد، همين نامه ها و اين جملات را نشانش ميدهم. و آنوقت رفيق اصغر هنوز شک داريد که شما سنتهاى مائوئيستى و استالينى را در مبارزه "ايدئولوژيک" دو دستى چسپيده ايد؟ اينجا که ديگر تبديل کردن سياست به شکايت مطرح نيست. داريد ميگوئيد تعدادى از کادر رهبرى اين حزب جمهورى اسلامى را در حزب نمايندگى ميکنند. شما که ديگر مهارت کافى پيدا کرده ايد که معصوميت و مظلوميتتان را در مرزبندى با پول پوتيسم به رخ "توده" کادرها بکشيد، على القاعده نمى بايست در مقابل رفقاى فعلا حزبى ات، تا اين حد بى رحم و تهى از عاطفه انسانى ظاهر شويد. قبول کنيد که وقتى گفتيم نسبيت سياسى سوپر ارتجاعى است، هنوز دين مطلب را ادا نکرده بوديم.

واقعا شرم آور است، جملات منصور حکمت در مقابل مستعفيون را به رخ ما ميکشند. نگاهى به صفشان بياندازيد! تعدادى شان بجا ماندگان از صف مستعفيون اند، داشتند اين پا و آن پا ميکردند که بروند، ما زيرشان تور پهن کرديم و روحيه شان را بالا برديم که بمانند. و کاش همان وقتها ميگذاشتيم که بروند و کاش آنهائى را که رفتند برنميگشتند.

شرم آوراست، رسما و علنا در تقابل با حزب و قدرت سياسى منصور حکمت خود را باز يافته اند، و تصميم دارند "کنوانسيون" خود را اين بار درغياب منصور حکمت برپاکنند، اما از ما که جدال اصليمان با آنها بر سر همين مساله بوده است، طلبکارند! کسانى در صف اينها هستند که سابقه درخشانى از مقاومت و حتى دريدگى و پرخاش در برابر منصور حکمت را در تاريخ خود ثبت کرده اند. کلمه مترادفى که "شجاعت" کنونى شان را توصيف کند، نيافتم.

نه دوستان بسيار مهربان و فعلا آتشى! هر کمپين تومار نويسى راه بياندازيد، هر تلاشى براى تحميل اين تصميم به ارگانهاى رهبرى حزب به عمل آوريد، من را مرعوب نميکند که به چنين کنگره اى قدم بگذارم. و اين را بويژه به مصطفى صابر ميگويم که به "عاليترين" جنبه اين جلسه هتک حرمت از کمونيسم کارگرى نقشى بسيار دراماتيزه داده است. فکر ميکنم بتوانم به مصطفى صابر بگويم خود را متعهد به پيروى از هيچ کنگره و مرجع عالى جريانى که متعلق بخود نميدانم نمى بينم. چنان کنگره اى رفيق مصطفى کنگره من نيست، کنگره جريان ديگرى است، تعهد به قول و قرارهايش را از من نخواهيد و من را با آن مرعوب نکنيد.

يکبار به گفته حميد تقوائى "کلاه" سرم رفت و به او به عنوان ليدر حزب، بخاطر حفظ وحدت حزب راى دادم. بعدها و اکنون ميگويند راست به صدارت و سرکردگى چپ گردن گذاشت! از هم اکنون گفته اند و ميگويند که در کنگره موعود همين پروسه را ميخواهند از سر بگيرند، ميخواهند آدمها را وادارند که از نظر دادن توبه کنند و يا عيار کمونيسم شان را با راى مريدان بى اختيار اندازه بگيرند. و گفته اند که در برپائى اين مناسک فرقه اى به تشکيلات و مراجعه به سنتهاى موجود کمونيسم کارگرى نيازى ندارند، اينجا هم به سنت بجا مانده از مستعفيون چنگ انداخته اند، فتوا و تومار اعلام پيروى از فتواى مرشد و مرجع ايدئولوژيک. خير دوستان من! در مراسم تبديل حزب کمونيست کارگرى ايران به يک فرقه شبه مذهبى ابدا شرکت نخواهم کرد، برويد بگوئيد که ايرج فرزاد نخواست حميد تقوائى را بعنوان مرجع تشخيص ايدئولوژيک خود برسميت بشناسد، برويد بگوئيد ايرج فرزاد و رفقايش خود را سياسى تر، بزرگتر و کمونيست تر از آن ديدند که اجازه بدهند پرچمداران خط شکست خورده مستعفيون و گرايش چپ مريخى، در يک جلسه کنگره تقلبى، بنام حزب کمونيست کارگرى علم شود. و بسيار خوشحالم از اينکه در صورت پافشارى بر تصميمتان، به زندگى مشترک حزبيم با شما نقطه پايانى ميگذارم، احساس ميکنم که در فعاليت سياسى دارم يک بار ديگر اختيارم را از زير دست و پاى يک گرايش غير اجتماعى بيرون ميکشم و به خود بازميگردانم. خوشحالم که با رفقائى فعاليت مشترک حزبى را ادامه خواهم داد، که قرب و قدر و منزلت متقابل و احترام به حقوق مدنى و حرمت شخصى و حق آزادانه ابراز نظر را مبنا و ضابطه مناسبات حزبى قرار داده است. خوشحالم که مناسبات مريد و مرادى، و خودگماردگى مناصب فتوا و مرجع و دايره تشخيص صلاحيت ايدئولوژيک و نظرى از زندگى سياسى و حزبيم خود را کنار ميکشد. خوشحالم که خود را و حيثيت سياسيم را از زير فشار گرايش مائوئيستى "انتقاد از خود" بيرون ميکشم، خوشحالم که با رفقائى فعاليت سياسى و حزبى را ادامه ميدهم که برابرى در مناسبات، مستقل از هر موقعيت و سابقه و مناسبات محفلى و خانوادگى از پرنسيپهاى آنست. خوشحالم از کسانى فاصله ميگيرم که عدم پاى بندى به تعهدات و توافقات و تصميمات نشستهاى رسمى و حزبى، ديگر به پلاتفرم و شيوه کارشان و هويت فرقه اى شان تبديل شده بود. خوشحالم از کسانى فاصله ميگيرم که بى پرنسيپى پرنسيپ آنها شده است.

اما در عين حال ميخواهم از شما هم تشکر کنم، تشکر کنم براى اينکه اصرار داريد که محتواى چنين نامه ها و چنين مواضع جالب و خيره کننده را ببيريد به کنوانسيونتان که تصويب کنيد، ممنونم که هيچ راه سازش و مماشات و ادامه فعاليت حزبى با خودتان را با اين شتابى که در پيش گرفته ايد، به امثال من نميدهيد، ممنونم که نقشه داريد خود را از سر راه فعاليت سياسى و زندگى سياسيم کنار بکشيد. خوشحالم که با قاطعيت، براى يک بار هم که شده است، توطئه هاى تاکنون کريدورى و محفلى تان را آشکارا فرياد ميزنيد و برايش تومار و امضا جمع ميکنيد. خوشحالم که به من فرصت ميدهيد که با وجدان آسوده با استناد به اين گفته ها و نوشته هايتان به مردم و جامعه بگويم، راهم را از شما جدا کرده ام، که ازين پس من را با شما تداعى نکنند، و تاريخ زندگيم را تتمه تلاش هاى غير اجتماعى و فرقه اى شما نکنم.

من قبلا در "رمانتيسيسم دوران ضدرويزيونيستى" برايتان نوشتم که نگران افشاگرى هاى ما نباشيد، نوشتم مردم ميروند تاريخ همه ما را ميخوانند، خواهند فهميد که چه کسانى براى چه امرى و در کدام نقطه عطفها رزم کردند، خواهند فهميد که چه کسانى به نام و طبق مکتوبات و مستندات، کجا غيبت کبرى داشتند، کجا وادادند و با حزب کمونيست کارگرى بعد از منصور حکمت چه کردند و از غيبت فيزيکى منصور حکمت چه سو استفاده هائى کردند. ميروند مواضع همه ما را تعقيب ميکنند و با آثار و سنتهاى منصور حکمت مقايسه ميکنند. کار ما و کار شما را خواهند ديد و به دور از فضاى هياهو قضاوت خواهند کرد و در نهايت انتخاب خواهند کرد.

کتاب و رساله هاى مشابه اين نوشته هاى شما را قبلا هم ديده بودم، عبدالله مهتدى به منصور حکمت گفت "انقلاب را تخطئه" کرد و ايرج آذرين هم خط مشى "جديد" منصور حکمت( همان کفر حزب و قدرت سياسى که حميد تقوائى در مرزبندى با آن شما را دور خود جمع کرده است) نوشت، نوشته هاى شما هم روى آنها. مردم و جامعه و انسان جوياى حقيقت خوشبختانه با گرايش فرقه اى و مهجور سنخيت ندارند، مردم معمولى و هر انسان جوياى حقيقت به شعور خود متکى ميشوند، از فرقه هائى که مدام شک و ترديد به افرادش را کنترل ايدئولوژيک ميکنند، و نظر افراد سکت اش را تفتيش ميکند، بسرعت فاصله ميگيرند. اين اعتقاد مشترک من و منصور حکمت است، ما کمونيسم را آنجا ميبينيم که قلب انسانيت ميزند. شما درکنوانسيون موعودتان انسانيت را ميخواهيد غسل تعميد بدهيد و نظر دادن و ابراز وجود انسان را ممنوع و کفر و سزاوار تصفيه و عقوبت اعلام کنيد. تمام دنيا هم ميدانند وقتى ميخواهند مجموعه اى از انسانها را مرعوب کنند، بالاخره براى عبرت ديگران جسم و يا وجدان و کرامت شخصى کس يا کسانى را بعنوان "مرتد و گناهکار" بايد رجم و رفض و سنگسار و قصاص کنند. و شما مدتهاست کورش مدرسى و "کفر و ارتداد" او را براى مرعوب کردن مدافعان خط کمونيسم منصور حکمت در حزب کمونيست کارگرى ايران سيبل کرده ايد و اما در اوج ناباورى شاهد بوديد که اميد واهى براى ايجاد تفرقه در ميان مدافعين اين گرايش به ياس و سراسيمگى شما تبديل شد. ديديد چه کسانى را نتوانستيد مرعوب کنيد. کنگره موعود مراسم اختتاميه اين کمپين گرايش چپ فرقه اى درون حزب کمونيست کارگرى است. براى کانديدهاى بعدى ادامه غسل تعميد و انتقاد از خود، ديگر نگران نخواهم بود، آدمهاى بالغى بوديد که کمونيسم منصور حکمت، و حزب سياسى طبقه کارگر را نتوانستيد بفهميد.

هيچ نيازى به راه اندازى مراسم نوحه و شيون و مظلوم نمائى و عبارت پردازيهاى از پيشى نيست. عين نوشته هايتان و نوار سخنانتان را دست مردم ميدهيم. لطفا عواقب تصميمى را که خود آگاهانه براى آينده خويش ترسيم کرده ايد، به حساب ما و يا "افشاگرى" احتمالى ما در آينده نگذاريد. ما از قبل اعلام کرده بوديم که مسيرمان را با تصميم غسل تعميد انسانهاى استخوان خورد کرده کمونيسم کارگرى از طريق فتوا و تومار نويسى و تحريک احساسات عقب مانده، از شما جدا ميکنيم. فعلا به آن افتخار ميکنيد، سعى کنيد اين حس شکوهمند خودفريبى را کماکان در آينده نيز ديگر کاملا به تنهائى و با مسئوليت خودتان با خود حمل کنيد. به نظرم با جدا کردن سرنوشت سياسى و حزبيمان، در صورت پافشاريتان بر برپائى کنگره غسل تعميد، شما که ما را چون موجودات آزمايشگاهى تزهاى غسل تعميد حميد تقوائى در نظر گرفته بوديد، مشکلاتتان تازه آغاز خواهد شد. و اين البته براى شما که حزب دارى و متحد نگاه داشتن آدمها، درست مثل مستعفيون، يک معضل اصلى تان بوده است، شايد نعمتى باشد براى داير نگاه داشتن يک فرقه دائما بخود مشغول. کشف دائم ارتداد نظرى و غسل تعميد بالاخره در جهان فرقه ها ميتواند بخود مشغولى جديدى باشد و مدتى دوام آورد. شما را با دنياى خودتان تنها ميگذارم اما، آخر و عاقبت خوبى را برايتان پيش بينى نميکنم. سرنوشت کنونى مستعفيون آينه تمام نمائى است. اصلا جالب نيست، اما خود بدست خود چنين راهى را انتخاب کرديد، شايد به همين خاطر است هنگام عزيمتتان بسوى معبد موعود و درخشش غسل تعميدهاى افسانه اى، حتى غيابا آرزوى موفقيت برايتان ندارم.

١٦ اوت ٢٠٠٤