محمود قزويني

ghazvini.m@gmail.com

 

سفر ارتگا به ايران، ناسيوناليسم آمريکاي لاتين در کنار اسلام ناب محمدي

 

سفر دانيل ارتگا رئيس جمهوري نيکاراگوئه به ايران و اعلام اشتراک منافع دولتين جمهوري اسلامي و نيکاراگوئه و تعريف و تمجيد ارتگا از جمهوري اسلامي و احمدي نژاد، محجبه شدن رزاريو ماريو خانم ارتگا به هنگام سفر به ايران، چفيه به گردن کردن ارتگا به هنگام ديدار با خامنه اي و...، با اعتراض مخالفين جمهوري اسلامي و سوسياليستها و آزاديخواهان ايراني در داخل و خارج مواجه شده است. دانشجويان سوسياليست در دانشگاهها از ارتگا با عنوان برادر بسيجي ياد کردند. اطلاق برادر بسيجي به ارتگا نشان دهنده اوج نفرت مردم از اين عمل ارتگاست. البته نه اين اولين سفر دانيل ارتگا به ايران است و نه اين اولين تعريف و تمجيد او از جمهوري اسلامي و خميني. دانيل ارتگا در اوج سرکوب جمهوري اسلامي و قتل عام زندانيان سياسي هم همين حرفها را زده بود.

 

 کمونيستها و بقول راديو بي بي سي صف رو به رشد چپهاي مارکسيست در ايران از حمايت ارتگا از جمهوري اسلامي و بازيهاي اسلامي او منزجر شدند. نه به اين دليل که ارتگا به صف آنها، به صف چپها و کمونيستهاي کارگري و انترناسيوناليست تعلق دارد و اين عمل او مغاير چپگرائي و انترناسيوناليستي است،  بلکه به اين دليل که دانيل ارتگا با انقلاب آزاديخواانه اي در اواخر قرن 20 تداعي ميشود که داعيه چپگرائي و آزاديخواهي داشته است. سوسياليستهاي ايران حق دارند از حمايت دانيل ارتگا، کاسترو، مندلا و...که چهره هاي خوشنامي در جهان امروز هستند و نامشان يادآور تغييرات مثبت به نفع آزادي و حقوق مردم کشورشان است، خشمگين شوند. کمونيستهاي  و سوسياليستهاي ايران حق دارند به آنها بگويند لطفا از فاشيسم حمايت نکنيد، از اسلام و حکومت اسلامي حمايت نکنيد. حق دارند به آنها و به رابطه و حمايتشان از رژيم اسلامي اعتراض کنند. همانطور که مندلا حق داشت به هر رابطه سياسي، چه رسد به رابطه حمايتگرانه دولتها و احزاب و شخصيتهاي جهان از رژيم آپارتايد آفريقاي جنوبي اعتراض کند، همانطور که کاسترو حق داشت داغ ننگ و نفرت به هر مدافع حکومت ديکتاتوري و آپارتايد باتيستا بزند و همانطور که دانيل ارتگا حق داشت  هر حامي رزيم سوموزا  را مورد حمله قرار دهد، سوسياليستها و ازاديخواهان ايران هم داغ ننگ و نفرت بر ارتگا ميزنند و با نفرت از او به عنوان برادر بسيجي ياد ميکنند.

خواست تحريم سياسي  جمهوري اسلامي به دليل برقراري آپاتايد اسلامي بر عليه زنان و برقراري سرکوب وحشيانه کارگران ومردم ايران، خواست احزاب سوسياليست و چپ ايران و خواست کارگران ومردم ايران است. و به طريق اولي از مندلا و کاسترو و ارتگا هم انتظار دارند اين خواست را رعايت کنند.

 

اعتراض به سفر ارتگا از اين موضع که ارتگا در مقابل آمريکا قرار دارد و چپ و سوسياليست است و تاسف خوردن از اين سفر موضع سازمانهايي ملي اسلامي چپي نظير حزب توده و فدائي اکثريت و شخصيت هايي نظير فريبرز رئيس داناست که حتي مخالف جمهوري اسلامي هم نيستند، بلکه مخالف دولت احمدي نژادند . سفر کاسترو و ارتگا و.. در زمان خاتمي و يا سالهاي سرکوب اوائل دهه 60 به ايران مورد اعتراض اينها نبوده و نيست، آن سفرها از نظر اين احزاب و شخصيتها نشانه مترقي بودن جمهوري اسلامي نيز بود. همين نشانه اشتراک منافع چپ ارتگائي و چاوزي با چپ توده اي و اکثريت و...است. نه ارتگا درد و غم فراهم کردن ازادي و رفاه براي مردم نيکاراگوئه را دارد و نه حزب توده و اکثريت.   

 

اما روابط ديپلماتيک جمهوري اسلامي و دولت احمدي نژاد آن با دولت ارتگا و دولتهايي مانند چاوز که در آمريکاي لاتين با آمريکا مشکل دارند، ظاهرسازيهاي ديپلماتيکي براي فشار به دولت آمريکاست. روابط سياسي اين دولتها با يکديگر داراي اهميت سياسي خاصي نيست. اين را نمايندگان طرفدار دولت احمدي نژاد، در زمان سفر احمدي نژاد به آمريکاي لاتين به او يادآوري کردند و گفتند به جاي اين نمايشها، براي روابط ديپلماتيک جدي که به کار و درد جمهوري اسلامي بخورد، کاري کند.

هم احمدي نژاد  و هم ارتگا با نمايش روابط نزديک خود، ميخواهند به دولت آمريکا بفهمانند که فشار به آنها باعث نزديکي دشمنانش از خاورميانه تا آمريکاي لاتين ميشود. وگرنه، نه جمهوري اسلامي و کشورهاي مشکل دار با آمريکا در آمريکاي لاتين داراي منافع سياسي و اقتصادي استراتژيک حتي کوتاه مدت هستند و نه چنين منافعي با روابط ديپلماتيک ايجاد ميشود و نه مشکلات آنها با آمريکا از يک سنگ است. آنچه موجبات نمايشات ديپلماتيکي ارتگا و احمدي نژاد و چاوز و احمدي نژاد را فراهم ميکند، نشان دادن جبهه متحد مشکل دارها به آمريکاست.

ارتگا با اين رابطه ديپلماتيک و با اين چفيه به گردن انداختن، ميخواهد به دولت آمريکا بگويد که فشار به او و ديگر دوستانش در آمريکاي لاتين، ميتواند موجبات شرائطي مانند خاورميانه را براي آمريکا در آمريکاي لاتين فراهم کند و ارتگا ميتواند ميليتانت شود،  احمدي نژاد آمريکاي لاتين شود و نقش جمهوري اسلامي و احمدي نژاد را در بيخ گوش آمريکا بازي کند. و جمهوري اسلامي آمريکا را ميترساند که با جبهه اي از خاورميانه تا آمريکاي لاتين مواجه است و اگر زياد عرصه را بر جمهوري اسلامي تنگ کند، جمهوري اسلامي در آمريکاي لاتين هم دردسري جدي براي آمريکا فراهم ميکند. اما آمريکا هم به اندازه نمايندگان مجلس جمهوري اسلامي ميداند، اينها دردي از رژيم اسلامي را دعوا نميکند، نمايشات سطحي است که معمولا جمهوري اسلامي در روابط ديپلماتيک خود با ريختن قسمتي از پولهاي نفت به صندوق دولت مقابل فراهم ميکند. به هر حال سفر احمدي نژاد به آمريکاي لاتين و سفر ارتگا و چاوز به ايران، بخشي از تهديدات جمهوري اسلامي به دولت آمريکاست. با يک دست عراق و حزب الله دارد، با دست ديگر خطر هسته اي را و ميخواهد ارتگا و چاوز را هم با يک دست مصنوعي به خود متصل نگه دارد.

 

 مشکلات و اختلافات  ارتگا و چاوز با آمريکا به اندازه مشکلات و اختلافات صدام حسين و جمهوري اسلامي با آمريکا ارتجاعي است و جنبه ارتجاعي دارد. ارتگا با دولت آمريکا مشکل ندارد، اما دولت آمريکا با ارتگا مشکل دارد. دولت آمريکا در امريکاي لاتين بدنبال حفظ حيات خلوت خود و حفظ دولتهاي دست راستي طرفدار خود است. اما همانطور که دوران ديکتاتوريهاي نظامي در آمريکاي لاتين گذشته است، دوران دولتهاي سر به آمريکا هم گذشته است. دولت ارتگا و چاوز حيات خلوت آمريکا را ترک کردند، اما اين نشانه هيچ گونه ترقي خواهي و ازاديخواهي نيست. حتي روشن نيست که مانند بدست گرفتن قدرت توسط احزاب بورژوازي رفرميست، رفرمي سياسي و اقتصادي به نفع مردم در اين کشورها صورت خواهد گرفت يا نه؟ آنچه که عيان است تنش آنها با آمريکاست. اين تنش بر سر سهم خواهي اقشاري از بورژوازي در آمريکاي لاتين براي منافع طبقه شان است. ارتگا و چاوز هر ادعايي چپي داشته باشند، در بهترين صورت ونزوئلا و نيکاراگوئه با پيروزي اينها، سوريه و ليبي آمريکاي لاتين خواهند بود. اما صحنه آمريکاي لاتين سوريه و ليبي بر نميدارد.

 

سفر ارتگا به ايران نه به خاطر ماهيت و اهداف امروز ارتگا، بلکه به خاطر تداعي شدن ارتگا با يک انقلاب ازاديخواهانه چپگرايانه در آمريکاي لاتين، موجب ناراحتي سوسياليستها و بقول بي بي سي  چپهاي مارکسيستي شده است. به حق دانشجويان کمونيست در دانشگاهها با نفرت از ارتگا به عنوان برادر بسيجي ياد کردند. اما چپهاي ناسيوناليست ايراني از اين سفر تاسف خوردند و دل ازده شدند، برخلاف آنها در متد و ديدگاه سوسياليستهاي طبقه کارگر بسيار طبيعي است که ناسيوناليسم آمريکاي لاتين را در کنار اسلام سياسي و حکومت اسلامي ببيند. مگر نه اينکه هر دو با آمريکا نزاع دارند. همانطور که چپهاي ناسيوناليست ايراني از اسلام ناب محمدي خميني و خاتمي حمايت کردند. حالا کاري که خودشان کردند را براي ارتگا جايز نميشارند. البته ممکن است فردا دو باره اين کار هم جايز بشمارند.  ناسيوناليسم ارتگا و چاوز به اندازه  استقلال طلبي جمهوري اسلامي به نفع مردم نيکاراگوئه و ونزوئلا مربوط است و چپهاي ناسيوناليست ايراني نبايد زياد ناراحت باشند. همجنس خودشان، عمل قبيحي همجنس عمل آنها را مرتکب شد.

اگر ما سوسياليستهاي مارکسي به ارتگا، کاسترو و مندلا ميگوئيم، از سوموزاها، باتيستاها و حکومت آپارتايد ايران حمايت نکنيد و به آنها اعتراض ميکنيم، به سلطنت طلبها و راستها که رابطه ارتگا و چاوز با جمهوري اسلامي را مقدمه اي براي تبليغات ضد مارکسيستي و ضد کمونيستي خود قرار داده اند، ميگوئيم سوموزاها و باتيستاهاي خلع يد شده سر جايتان آرام گيريد. سوموزاهاي حاکم کنوني ايران را هم کارگران و مردم در کنار شما جاي خواهند داد.