ميليتانت هاي رفرمييست

پاسخي به انتقادات وارده به سفر و حضور اسانلو در خارج

 

محمد فتاحي

 

 

به دنبال شرکت آقاي منصور اسانلو در کنفرانس اتحاديه هاي کارگري ترانسپورت در ماه جاري ميلادي انتقادات و اعتراضاتي را متوجه خود کرده است. در سايت آزادي بيان تا اين لحظه دو مقاله درج شده است؛ يکي به امضاي " فعالين جنبش لغو کار مزدي" و با عنوان؛ "شرکت اسانلو در ITF ، ميعاد توافق بورژوازي ايران و غرب، ..." است. جوهر اين اعتراض نامه را مي شود در اين پاراگراف متن مکتوب آنها ديد؛

 

 "خواست حضور اسانلو در اجلاس اي ال او، آي سي اف تي ي، اي تي اف و ... خواست بورژوازي امريکا، خواست دولتهاي عضو اتحاديه اروپا، شرط عضويت ايران در صندوق بين المللي پول، خواست اتحاديه هاي کارگري سرسپرده  به نظام سرمايه داري، خواست سناتورهاي جمهوريخواه و دموکرات ايالات متحده است. مسأله حمايت از سنديکاي واحد بعنوان نماد سنديکاسازي  سرمايه سالارانه عليه هر جنب و جوش ضد سرمايه داري طبقه کارگر ايران، بعنوان پايگاه حضور مستقيم رفرميسم راست ارتجاعي سنديکاليستي در قلب جنبش کارگري ايران و بعنوان يک تکيه گاه موثق بورژوازي بين المللي براي رتق و فتق مناقشات دروني خود با دولت بورژوازي ايران راهکار مشترک همه اين دولتها و قدرت هاست. آمادگي دولت بورژوازي ايران براي اعزام اين سوگلي سنديکاسازي بورژوازي غرب به فدراسيون جهاني حمل و نقل گامي است که اين رژيم در پاسخ خواست اين مجامع و دولتها، با هدف نشان دادن حسن نيت براي عقب نشيني در مقابل چشمداشت هاي آنان و به اميد جلب حمايت آنها براي کسب توان مقابله مؤثرتر با طبقه کارگر ايران و سرکوب باز هم گسترده تر مبارزات توده هاي کارگر بر مي دارد."

 

شفافيت موجود در اين نوشته براي دوست و دشمن در جنبش کارگري، آنرا از هرگونه نقدي بي نياز نموده است. اين را بايد به اي ميل آنها فرستاد که در ايران دستي در سازماندهي کارگري دارند، تا در صورت وقت و حوصله صداي اعتراض اين " فعالين جنبش لغو کار مزدي" را بشنوند و خط و خطوط شان  را خوب بشناسند. همين!

 

نوشته ديگر در همين رابطه خوشبختانه با امضاي مشخص و متعلق به آقاي فرهاد شعباني است، که مينويسد؛

"براي من بعنوان يکي از فعالين جنبش کارگري ايران، خروج اسانلو در اين شرايط و به اين شيوه، قرار گرفتنش در کنار مهدي کوهستاني نژاد همکار مرکز همبستگي آمريکائي، تبليغ پيدايش صعه صدر در ذهنيت و عملکرد سران رژيم و تبليغ اصول قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران ابهام برانگيز و جاي نگراني است."

 

نوشته آقاي شعباني اما متاسفانه توضيح ميخواهد. سالهاست که کمپين هاي متعددي در خارج کشور خواهان اخراج نمايندگان تشکل هاي کارگري دست ساز رژيم از مجامع بين المللي و دعوت از نمايندگان واقعي تشکل هاي کارگري از ايران بوده است. اولين کسي که به عنوان نماينده يک تشکل واقعي کارگري از ايران امکان حضور در اين مجامع را پيدا کرده است، مورد بازخواست قرار ميگيرد که چرا و چگونه اين حضور ممکن شده است. با اين حساب هر فعال کارگري که به دنبال جنگ و گريز و زندان و شکنجه و تحميل تشکل علني امکان سفر و حضور در مجامع بين المللي را پيدا کرد، بايد به فعالين کارگري امثال آقاي شعباني حساب پس بدهد! خواننده اين سطور خود را در موقعيت اسانلو به عنوان رهبري جنگيده، خوني شده و زبان بريده  کارگري قرار دهد، و حالا که امکان سر بلند کردن يافته، در مقابل مدعيان امثال آقاي شعباني خود را در موقعيت پاسخگو ببيند. چه احساسي به شما دست ميدهد؟

 

نگراني ديگر من از ابراز "نگراني" آقاي شعباني از قرار گرفتن اسانلو در کنار آقاي مهدي کوهستاني نژاد است، که به گفته آقاي شعباني همکار مرکز همبستگي آمريکايي است. سوال اول من از امثال آقاي شعباني اين است که اعلام اين مسئله کمک به يک پرونده سازي براي اسانلو نيست؟ نگران نيست که جمهوري اسلامي همين "ابهامات" ايشان را براي يک پرونده سازي عليه وي بکار ببرد؟ به گفته آقاي اسانلو، آقاي مهدي کوهستاني به عنوان نماينده خاورميانه کنگره کار کانادا و در موقعيت مترجم ايشان را همراهي کرده است. سوال من اين است که آقاي شعباني چه نفعي دارد که  اين رابطه را طور ديگري معني کند؟

اصلا گيرم مهدي کوهستاني نژاد با هدف تاثير بر فعالين کارگري انجام وظيفه مترجمي را تقبل کرده است. در اينصورت سوال من نوعي اين است که آقاي شعباني هر نوع ظاهر شدن با همکاران موسسات آمريکايي را براي فعالين سياسي ايراني ممنوع ميداند؟ در اينصورت چرا رابطه با دولت آمريکايي مستقر در عراق مشکوک و مورد اعتراض ايشان نيست؟  سازمان سياسي متبوع آقاي شعباني در هنگام دفاع از تحرکات قوم پرستان آذري که براي سازماندهي فعاليت هايشان در ايران نه فقط از آمريکا که از ميت ترکيه هم رسما کمک مالي دريافت ميکنند، و اين کار "ابهام" و "نگراني" براي وي توليد نميکند. ناسيوناليست هاي کرد نه فقط به طرح آمريکا براي ويراني ايران که به سرباز "نقشه خاورميانه بزرگ" بوش تبديل شدند، و سازمان متبوع آقاي شعباني هم بدون ابراز نگراني با آنها ظاهر ميشد، به مناسبت پيروزي شان هم پيام مي فرستاد و اصلا نگران ظاهر شدن و دوستي با آنها هم نبود. آقاي شعباني ميتواند به "ابهام" من در مورد به دست گرفتن اين استاندارد دوگانه براي ارزيابي هاي سياسي اش جواب دهند؟

 

سوال آخر من در مورد "ابهام" ديگر آقاي شعباني بر سر "خروج اسانلو در اين شرايط و به اين شيوه" است. در سالهاي اخير سيل سفر فعالين سياسي اجتماعي راست و بعضا هم چپ، به خارج کشور، در شرايط متفاوت سياسي، تماما بدون ايجاد مانع از طرف رژيم اسلامي و " به اين شيوه" انجام گرفته، و آنها هم شاهد سوال و ابهام کسي در مورد چگونگي سفرشان نبوده اند. در اين وسط، سفر اسانلو تنها مورد سفر يک فعال کارگري به خارج کشور است. سوال من و "ابهام" من هم اين است که چرا آقاي شعباني که خود را فعال جنبش کارگري معرفي ميکند، چرا بويژه در مقابل چند و چون سفر وي اين اندازه نگران و مبهم و ناروشن و خواستار پاسخ است؟ آيا من هم ميتوانم نگران باشم که مشکل ايشان هم مثل مورد منتقدين اول به خاطر نگراني از ضعيف شدن مبارزات "ضد سرمايه داري" کارگران و به تعويق افتادن "لغو کار مزدي" در اثر سفر اسانلو نبوده است؟

.

سنديکاليسم اسانلو و سنت رفرميستي وي جاي نقد روشن، صميمانه و سوسياليستي دارد. اسانلو حتي اگر سرنگوني طلب بشود، اگر توسط رشوه به مقامات به خارج کشور راه پيدا کرده باشد، اگر بعد از برگشت فورا دستگير و زندان و شکنجه شود، اگر دشمني خوني با آمريکا را به همه ثابت کند، اگر با تمام فعالين امثال آقاي مهدي کوهستاني نژاد قطع رابطه کند، و اگر تمام ابهامات و سوالات طرح شده را پاسخ روشن و قانع کننده بدهد، سر سوزني، مطلقا سر سوزني از نقد سوسياليستي ما به رفرميسم و سنديکاليسم اسانلو کم نميشود، اما سنت مبارزاتي و اعتراضي آقاي شعباني خلع سلاح شده و تسليم است. 

 

چپ ايران عادت دارد براي مبارزات ضد رژيمي فداکاري کند، آکسيون راه بياندازد و به هيجان در آيد، بدون اينکه به کارگر سودي برسد. فعال کارگري ايدآل اين سنت کسي است که در شکل حرکت و اقدام ميليتانت و "سازش ناپذير" است، بدون اينکه الزاما تغييري در زندگي واقعي کارگر ايجاد کند. دست يافتن به جنس سياسي چنين فعاليني در مراکز عظيم کارگري ممکن نيست، به اين دليل ساده که کارگران شاغل در اين مراکز را نميتوان طبق اراده هر روز به آکسيون و سر دادن  شعار ميليتانت به خيابان کشاند. اينجا کار سوسياليستي در اعماق و سازماندهي کمونيستي در ميان شبکه فعالين و رهبران براي سازماندهي بزرگ و حرکت موثر با چشم انداز موفقيت معين ميخواهد. اين همان کاري است که جزو وظايف و مشغله هاي چپ سنتي ايران نيست. آنارکوسنديکاليسم عنوان دقيقي براي اين سنت است، که در شکل و ظاهر ميليتانت و راديکال است، اما در عمق از سازماندهي طبقاتي کارگر حول منافع و مطالبات سياسي طبقاتي آن ناتوان و در دنياي واقعي دنباله رو رفرميسم در جنبش کارگري  است. مشغوليات آکسيوني در حاشيه جنبش کارگري و تحويل صميمانه مراکز اصلي صنعت و قدرت کارگر به گرايش رفرميست، غير سياسي و امکان گرا نتيجه عملکرد همين سنت در مبارزه چپ است.

 

اعتراض، سوال و ابهامات آقاي شعباني که اسانلو را به اندازه کافي ضد رژيم و ضد آمريکا نميداند، بطور غريبي دل مشغولي هاي اين سنت ضد رژيمي و آنارکوسنديکاليستي  در درون چپ غير کارگري را به نمايش ميگذارد.