کورش مدرسي

ياداشت هاي سياسي

 

 

هيچ کس نبود نجات شان دهد

دعا، دختر ۱۷ ساله اي  به جرم عشق ورزيدن در کردستان عراق در مقابل چشمان انسان هائي که اشک ميريختند سنگسار شد. سنگسار کنندگان لااقل علنا ماموران دولت نبودند. مرتجعين محلي بودند که براي اعمال نرم ها و فرهنگ و اخلاقيات ضد انساني خود و براي ارعاب سايرين دعا را کشتند.

 

 باناز دختر ۱۹ ساله ي کرد که عاشق شده است در قلب لندن با دسيسه مردان خانواده و همکاري "اهلي کرد محل"  کشته ميشود و جنازه او در چمداني چپانده و در حيات خلوط خانه اي دفن ميشود. قاتلين اينجا هم دولت نيستند. ماموران خود گمارده ارتجاع اسلامي ناسيوناليستي مرد سالارانه هستند که قانون خود را اعمال ميکنند.

 

اينها تنها دو نمونه کوچک از جناياتي است که هر روزه بر زنان در سراسر دنيا اعمال ميشود. اينها جناياتي است که به حق مورد اعتراض و افشاي بشريت آزاديخواه قرار ميگيرد.

 

اما واقعيت تلخ اين است که کسي نبود باناز و دعا را نجات دهد و کسي نيست بانازها و دعاها را نجات دهد. واقعيت تلخ دنياي امروز نشان ميدهد که براي دفاع از انسانيت بايد قدرت داشت. قدرتي که ارتجاع بر دنيا اعمال ميکند را تنها با قدرت ميتوان پاسخ داد. تا وقتي که فعاليت کمونيستي از لندن تا تهران و اربيل به معني دادن قدرت دفاع به دعاها و بانازها قبل از قتل شان نباشد کار ارتجاع کشتن و اعمال قدرت،  کار انسانيت اعتراض و افشا گري و سرنوشت دعا ها و بانازها يا کشته شدن و يا تسليم به اين ارتجاع لجام گسيخته مرد سالارانه است. جاي کميته هاي کمونيستي و جاي گارد آزادي خالي که فضا را آنقدر از نظر سياسي، اجتماعي و مکانيسم هاي ارعاب بر مرتجعين تنگ کنند که لااقل جرات دست درازي اينگونه وقيحانه و جنايتکارانه به انسان ها را نداشته باشند.  افشاگري و اعتراض کافي نيست بايد مردم را عليه مرتجعين متحد کرد و بايد با قدرتي ظاهر شد که جرات  دست درازي به انسان ها را از جنايتکاران گرفت. اين مبناي تحزب کمونيستي ما است.

 

جناب سلمان رشدي خان مير آخور، اشرافيت خر مرد رند  و مسلمانان آزرده

اهداي عنوان شواليه گري به سلمان رشدي يکي از اقدامات حساب شده دولت انگليس براي برگرداندن فضا عليه اسلام سياسي در خود انگليس است. در مقابل اعتراض وقيحانه جريانات اسلامي و در غياب يک نيروي چپ انساني در اروپا بخش زيادي از افکار عمومي آزاديخواهانه به دفاع از سلمان رشدي و تاييد علني يا ضمني سياست اهداي شواليه گري رسيدند.  شواليه گري چيزي معادل اهداي القابي نظير خان و الدوله و ميرآخور و قمه کش دربار از طرف اشرافيت قديمي انگليس است به تازه به دوران رسيده هاي بورژوا است براي هضم آنها در سيستم ارزشي که درست بر همين مبنا کار ميکند. در انگليس هم هر کس که براي حرمت انسان ارزشي جدي قائل است از پذيرش اين خلعت سلطنتي خود داري ميکند. سلمان رشدي از نظر ادبي شايسته هر جايزه و مدالي هم که باشد از نظر انساني نشان داد که در جدال ميان انسانيت با اسلاميت جناب ميرآخور تازه به دوران رسيده اي بيش نيست.  

 

فلسطين: سه دولت و سه محنت  

جنگ ميان حماس و الفتح به "پاک سازي" الفتح از نوار غزه و حماس از ساحل غربي رود اردن منجر شد. فلسطيني ها يک دولت ميخواستند ظرف چند روز صاحب دو دولت شدند. طنز تلخ هرچه که باشد، دور جديدي در مسئله فلسطين و در خاورميانه شروع شده است. معادله سياسي و اجتماعي ناشي از وجود دو دولت به معادله سياسي و نظامي و بويژه انساني ناشي از سه دولت تبديل شده است. در پس اين تحول يک زور آزمائي، شايد نهائي، براي تحميل جغرافياي سياسي مورد نظر بوش و دولت اسرائيل و متحد تازه يافته خود ناسيوناليسم پرو غرب فلسطيني الفتح از يک طرف و جنبش اسلامي حماس است که با اتکا به ياس ناشي از بي خاصيتي  و ناتواني الفتح در مقابل فاشيسم اسرائيلي، فساد مالي و سياسي تا مغز استخوان آن و بالاخره قدرت نو يافته جريانات اسلامي بعد از شکست آمريکا در عراق قصد تحميل خود بر فلسطين را دارد.

اخراج حماس از دولت فلسطين توسط محمود عباس يک جبهه بندي جديد را در خاورميانه شکل داده است. ائتلاف دولت مذهبي اسرائيل و دولت "سکولار" الفتح عليه دولت مذهبي حماس و البته با حمايت مالي و سياسي آمريکا و اروپا. محمود عباس که با سر به خدمت اهود عمر نخست وزير اسرائيل ميرود حتي از ملاقات با حماس خود داري مينمايد. استراتژي اردوي غرب و اسرائيل اين است که به فلسطينيان به قبولانند که در سايه حماس گرسنه و بي کار ميماند و در پرتو حکومت الفتح مواد عذائي و پولشان را دريافت ميکنند! اين سناريو پوچ تر و ضد انساني تر از آن است که شانس موفقيت داشته باشد. اگر استيصال ميتوانست مردم فلسطين را به قبول موقعيت درجه دو وادار کند مسئله فلسطين سالها قبل حل شده بود. اگر دولت اسرائيل ميخواست از هويت و توسعه طلبي مذهبي خود دست بردارد مسئله فلسطين به اينجا نميرسيد.  

 

اما حتي اگر تسليم فلسطينيان به ضرب گرسنگي تحميلي "دنياي متمدن" پيش برود و مردم قبول کنند که الفتح قدرت است، تازه مردم فلسطين به روزي بر ميگردند که الفتح يک تنه در قدرت بود،  کلني هاي يهودي بر ويرانه خانه و زندگي مردم فلسطين ساخته ميشدند، مردم فلسطين در عمق ياس و استيصال به حماس راي دادند. مردم فلسطين اينبار بايد بار دارو دسته جديدي که نام دولت حماس را بخود داده است را هم تحمل کنند. فلسطين يک قدم ديگر به عراقيزه شدن و پاشيدن شيرازه هاي جامعه مدني نزديک شده است.