TLogo


سنت های غیر کارگری در سازماندهی توده ای کارگران

اسد گلچینی


مقدمه:

 

 جنبش کارگری  در ایران از یک درد تاریخی در زمینه سازماندهی مبارزات جاری اش رنج میبرد. سازمانهای سیاسی متعلق  و موثر بر طبقه کارگر  در هر دوره ای به رفع این معضل کمکی نکرده اند. سوال کماکان با همان قدرت باقی است که طبقه کارگر و فعالین سیاسی آن و بطور مشخص کمونیستها در سازماندهی جنبش جاری و متکی کردن این مبارزه به اتحاد و تشکل هایشان چه جواب دارد؟ مشخصا در 6 سال گذشته  و از سال 1383 به این طرف جنبش کارگری بطور کلی شاهد دو پاسخ و دو نوع فعالیت در امر سازماندهی جنبش جاری کارگران و مساله تشکل یابی آنها بوده است. یکی مبارزه کارگران شرکت واحد و بعدها نیشکر هفت تپه که منجر به کنار زدن شوراهای اسلامی و ایجاد سندیکاهایشان شد و دوم فعالین کارگر و غیر کارگر هوادار طبقه کارگر که خود را در تشکلهایی همچون کمیته های هماهنگی و پیگیری و بعد ها اتحادیه آزاد کارگران  و کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری سازمان دادند و عملا بجای تشکل های  کارگری نشسته اند و سرزبان ها هستند، بررسی و نقد این نوع تشکلها  از نظر ما اهمیت داشته است چرا که همانطور که اشاره شد بخش زیادی از فعالین کارگری و فعالین متعلق به مبارزه کارگران در این سالها جلب این نوع فعالیت شده اند که در سازماندهی جنبش جاری و مبارزه برای تشکل یابی کارگران نقش پیشبرنده نداشته اند. تلاش ما این است که این بخش از رفقای کارگر و فعالین و دست اندرکاران این فعالیت ها نقد کارگری و کمونیستی به این تجربه را بعنوان ابزار موثری در متکی کردن جنبش کارگری به پایه ها و مکانیزم های خود در مبارزه جاری و طبقاتی بکار بگیرند. بحث در این زمنیه را به این منظور و از جنبه های دیگری دنبال میکنیم.
 
ظاهرا باید خیلی بد یهی باشد که تشکل کارگران را خود کارگران و در محیط های کار و  زیست و برای پیشبرد مبارزات جاری شان می سازند. تاکید ما بر این مساله و نقد به سنت و فعالیت های بخش قابل توجهی از فعالین کارگری و هواداران سوسیالیست طبقه کارگر که در چند سال گذشته عملا تشکل های فعالین کارگری را به جای تشکل های توده ای کارگران و بدون ربط مستقیم به محل کار و زیست نشانده اند، مایه رنجش شده است.
دو نوع عکس العمل به این نقد ما شده است. یکی اینکه گویا ما با این کار موجب تضعیف وحدت و مبارزه "جاری"  و "جنبش جاری" کارگران و تشکلهایشان میشویم و دوم اینکه میگویند "بالاخره فعالین کارگری و کارگران تشکل هایی دارند از هیچ که بهتر است" و شما با این نقد ها آنها را ضعیف میکنید.
قبل از هر چیز اصرار ما بر تفاوت و توقع این نوع منتقدین با فعالیت و تصور ما کمونیستها و کارگران کمونیست است. میگویند اینها را در جنبش جاری و یا مبارزه جاری تضعیف نکنید. باید بپرسیم که منظور کدام مبارزه و کدام جنبش جاری است؟  دو توضیح در این مورد لازم است اول اینکه منتقدین ما در جنبش جاری سال گذشته که پرچم و سازمان و رهبرش با جنبش سبز بود نگران این هستند که ما با این نقد ها این تشکل ها را در این جنبش تضعیف میکنیم. منتقد ما خود در این جبهه تشریف دارند و از این زاویه نگرانند که هر گونه انتقادی به تشکلهای فعالین نقش آنها را در این جنبش جاری تضعیف کند. ما اعتراف میکنیم که میخواهیم هیچ کارگری و هیچ فعال و گروه و تشکل کارگری در این جنبش جاری مورد نظر منتقد ما حضور نداشته باشد و میخواهیم تا هر چه بیشتر به اهداف جنبش های بورژوایی مانند جنبش سبز خود آگاه تر باشییم. دوم اینکه منظور از مبارزه جاری چیست؟ اگر منظور مبارزه اقتصادی کارگران است میتوان نشان داد که تشکلهایی مانند اتحادیه آزاد کارگران، کمیته های هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری که خود را بعنوان تشکل کارگران و تشکل توده ای کارگران هم معرفی میکنند، در مبارزه جاری کارگران صاحب نقش نیستند و نمیتوانند باشند چون هر کدام از اینها یا تشکل های مشابه اینها که بعضا مخفی هم هستند و فقط نامی از آنها در سایت های اینترنتی است، متعلق به بخش های معینی از کارگران نیستند تا مبارزه جاری آنها را سازماندهی کرده و یا بر آنها تاثیر بگذارند. قانع کردن کارگران کمونیست به اینکه این نوع تشکل ها بالاخره وجودشان از نبودنشان بهتر است دقیقا به این معنی است که منتقد ما وظیفه دیگری برای کارگران کمونیست در ایجاد تشکل های واقعی قایل نیست و همین تصور رایج را دارد.
 
کارگران در محل کار و زندگیشان تشکلهای شان را میسازند و فقط در این صورت است که برای آنها مایه اتحاد و قدرت  و مبارزه با سرمایه دار و دولتش است. این نخستین و حیاتی ترین سلاح طبقه کارگر است.طبقه کارگر تنها با اتکا به این نقطه قدرتش در تولید است که قادر به رویارویی با سرمایه داران و دولتشان است و بدیهی است که هر تشکلی که مدعی تشکل کارگران است با این معیار سنجیده میشود.
این مساله ابتدایی در میان بخش قابل توجهی از  فعالین دست اندرکار ایجاد تشکل های کارگری مورد توافق نیست و به همین دلیل فعالیت و راه حل های مختلفی وجود دارد. این راه حل ها و یا فعالیتهای مختلف ناشی از تصور و توقع و یا سیاستهایی است که وجود دارد. بدون تردید هر تشکل و تجمعی، هر سازمان و تشکیلاتی تابع سیاست و افقی است که بر آن ناظر است و تشکلهای موجود فعالین هم از این مستثنی نیست. اگر در طول 6 سال یک حزب وسازمان و یا تشکیلات مدعی تشکل توده ای کارگران به تشکیلاتی واقعی برای آنها تبدیل نشده است بسیار واضح است که سیاست و فعالیت ناظر بر آنها متعلق به کارگران نیست
 
در شماره 44 نشریه سازمانده کمونیست بحثی را شروع کردیم تحت عنوان "نقد و بررسی تشکل های فعالین کارگری" و نشان دادیم که آنچه که در طی بیش از 6 سال گذشته در ایران و در میان بخش قابل توجهی از فعالین کارگری و دست اندرکار و هوادار طبقه کارگر در جریان بوده است چیزی غیر از تشکل فعالین و رابطه فیمابین آنها نیست. هیچ ربط مستقیمی به سوخت و ساز کارگران و مکانیزم واقعی زندگی و مبارزه ای که کارگران دارند موجود نیست. و مانند بسیاری از گروه های سیاسی یا اجتماعی یا حقوقی هوادار کارگران در کنار آنها بوده  و شب و روز را هم برای آنها گذرانده  و فداکاریهای بسیاری هم کرده است اما تبدیل به تشکل کارگران و برای کارگران نشده است.  ما تاکید کردیم آنچه که یک تشکل را  برای کارگران و برای مبارزات جاری آنها به سازمان آنها و ابزار اتحاد آنها تبدیل میکند این نوع تشکل ها نیستند.
ما گفتیم که در 6 سال گذشته و با توجه به فضای ایجاد شده دو سنت در فعالیت برای ایجاد تشکل های توده ای کارگران دوباره فعال شد، بخشی که فعالین کارگری پراکنده و هواداران آنها باشند سراغ تشکل هایی همچون کمیته های پیگیری و همبستگی و ... رفت و بخش دیگری سراغ  سندیکای شرکت واحد و نیشکر و ... و همین مساله تا کنون در جریان بوده است. مستقل از اینکه در درون این تشکل ها چه خطوط فکری وجود دارد حرف ما این بوده است  که کارگران در راه اتحاد و ایجاد تشکل راهی را در پیش خواهند گرفت و لازم است دنبال کنند که فعالین و کارگران شرکت واحد و هفت تپه در پیش گرفتند. یعنی اینکه برای ایجاد تشکل محل کارشان و در کشمکشی جدی و با انحلال شوراهای اسلامی مبارزه کردند و تشکل خودشان را ایجاد کردند. این مساله هم از نظر ما روشن است که آنچه برای کارگران کمونیست هم مهم است ابتدا و در درجه اول اتحاد کارگران در مقابل صاحب کار و دولتشان است. این اتحاد و همبستگی برای همه کارگران و مستقل از گرایشات سیاسی آنها حیاتی است و بدون تامین این اتحاد و تشکل و دخالت در مبارزات جاری نمیتوان از وجود گرایشات مختلف و تفاوت های آنها از زوایه مسایل کارگران حرفی به میان آورد. این مساله پایه ای است که فرق کارگران کمونیست و تشکل مورد نظر آنها را با تشکیلات هایی که بر اساس انسانهای هم نظر و هم عقیده تشکیل میشود و مرز و خط کشی هایش با دیگران بر این اساس است، روشن میکند. تشکل های فعالین کارگری ما در این سالها از ابتدا تا هم اکنون بر این پایه درست شده و به بقا ادامه داده اند
باید تاکید کنیم که تشکلهایی مانند "اتحادیه آزاد کارگران ایران" و "کمیته های هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری" و امثالهم  چیزی غیر از شبکه هایی از فعالین سیاسی هوادار کارگران  که در ارتباط با هم قرار دارند نیست. حتی مهم نیست که همه آنها کارگر باشند، هیچ کدام از این تشکلها بوسیله کارگران محل کار معینی ایجاد نشده اند و آنها را نمایندگی نمیکنند. کارگران کمونیست ایجاد سازمان و تشکل را به محیط کار و زندگی هم طبقه هایشان میبرند و آنها را در این محل ها بهم  میبافند و از پراکندگی و تفرقه بیرون بیاورند. این اساس نقد ما از زاویه طبقه کارگر است که مکانیزم واقعی خود را برای متشکل شدن دارد، کارگران برای اتحاد و تشکل و قیام و انقلاب هیچ منشا قدرتی غیر از متحد شدن  بوسیله محافل و رهبران محیط های خودشان و برای مبارزه ای جاری که هر لحظه در جریان است ندارند. کمونیستها بخشی از این موجودیت و فعالیت هستند. سوسیالیست و کمونیستی که هم خود را خارج از این مکانیزم صرف میکند به کار دیگری مشغول است و به جنبش دیگری نیرو میدهد و زیر پرچم دیگری رژه میرود. نقد ما از زاویه گروه های متشکل و ذینفع در این تشکلهای فعالین نیست،نقد ما از زاویه و مصلحت جریانات سیاسی و احزاب سیاسی و رقابت و یا دوری و نزدیکی های آنها با هم نیست، این ها مساله ما نیست و هزار بار عطای این مصلحت ها را به لقایش بخشیده ایم ، نقد ما به سنت و فعالیتی است که به نام کمونیست و سوسیالست صورت میگیرد و عملا  جنبش کارگری و امر اتحاد طبقاتی آنها را به بیراهه میبرد. این را بخش بزرگی از چپ تاکنونی در کارنامه دارد  و حتی بخشی از رفقای  هم حزبی ما هم در این فعالیتها و ادامه آنها شریکند و سنگینی این سنت های غیر کارگری بر دوش ما هم سنگینی میکند. این نوع فعالیتها را  با خودآگاهی طبقه کارگر و کمونیستهایش در مبارزه برای اتحاد و تشکل های توده ای کارگران میتوان جایگزین کرد. طبقه کارگر تنها در اتکا به نیروی سازمانیافته خود در مبارزه جاری اش است که منشا قدرت است و میتواند زندگی و کارش را بهبود بخشد و نوید جامعه ای آزاد و برابر را در هر لحظه زندگی اش و برای آینده به جامعه نشان دهد.


 
نتیجه منطقی کار این تشکلها آکسیونیسم است 


نقد ما این است که تشکل های مورد نظر ما همچون "اتحادیه آزاد کارگران ایران" و یا "کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل کارگری" در مبارزه خود ناچار از اتکا به نیروی هستند که دور خود "جمع" کرده اند. آنها ناچار به مبارزه ای هستند که صرفا به نیرویی که توانسته اند جلب کنند متکی شوند. این تشکل ها از آنجا که  به جنبش طبقه کارگر و مبارزه آنها مرتبط نیستند و تشکل هایی نیستند که پایه در محیط های کار و زندگی کارگران داشته باشند، قادر نیستند کارگران و کار و زندگی شان را با همه جوانب مبارزاتی و مطالباتی نمایندگی کنند و از این نظر راهی غیر از آکسیونیسم سازمانی ندارند. آکسیون در خیابان جای سازماندهی مبارزات جاری کارگران در محل کار و زندگی را میگیرد و راه اندازی سایت های انترنتی و درست کردن وبلاگی فعالیت آگاهگرانه و روشنگرانه تلقی میشود در حالی که برای یک تشکل و یک حزب کارگری اینها صرفا ابزارهای پیشبرد یک مبارزه و یک موجودیت از پیشی هستند و هدف نیستند. سراسر تجربیات این تشکلها بر این پایه استوار است. بهمین دلایل است که مرکز ثقل فعالیتی این تشکلها مناسبت ها است که میتوانند در آن کار و یا فعالیتی را به سرانجام برسانند و خود را راضی نگهدارند. یا اینکه کار این تشکلها اطلاعیه ها و بیاینه های حمایتی و اعتراضی است که هیچوقت منجر به سازماندهی نیرویی واقعی برای اجرای فعالیتی برای مقابله با بورژوازی نشده است و از این نظر گویی سازمانهای سیاسی بی ربط و بی خاصیتی هستند که هیچگاه نه منتظر این هستند که کسی به فراخوانشان جوابی بدهد و نه برایشان هم مهم است که کسی جواب بدهد مهم این است که "موضع" گرفته شده باشد و اعلامیه ای صادر شده باشد و بویژه روی صفحات انترنت هم  درج شده باشد. اینها در دنیای واقع یعنی متکی شدن به آکسیون و عمل مستقیم روابط و سازمانی که ایجاد کرده ایم بدون اینکه پایه این سازمان یعنی کارگران که در محل کار و زیست معینی دخالتی داشته باشند و یا نیازی به این دخالت باشد
اینگونه تشکلها بعد از 6 سال که از عمرشان میگذرد نمیتوانند نشان دهند که از طبقه کارگر تاثیری گرفته اند و یا تاثیری بر آن گذاشته اند. ما بارها تاکید کرده ایم که عملکرد تا کنونی این تشکل ها کاملا خارج از سوخت و ساز درونی کارگران است و فعالیتهایشان به همین دلیل نمیتواند انعکاسی از مبارزه  طبقه کارگر و یا بخشهای مختلفی از آن باشد، بهمن دلیل تقویت و یا تضعیف این تشکل ها تاثیری بر بالا و پایین رفتن سطح مبارزات کارگران ندارد،  به همان  اندازه در خنثی کردن تشکل های شوراهای اسلامی تاثیری ندارند، سنگری را نمیتوانند نشان بدهند که برای کارگران تسخیر کرده باشند و کلا تاثیر گذار و درگیر کشمکش کارگران  با دولت سرمایه داری و جنبش های بورژوایی و تشکلهایشان نیستند. تا چه زمانی فعالین کارگری ما در این تشکلها به این دلخوش خواهند بود که کمپین هایشان و اطلاعیه و بیانیه هایشان هر چند بسیار خوب و کارگری و آزادیخواهانه هم باشد میتواند  گرهی از مشکلات بسیار زیاد کارگران باز کند؟ تا چند سال دیگر برگزاری اول ماه مه ها و 8 مارس ها دور از کارگران و روابط واقعی آنها صورت میگیرد و قطعنامه های رادیکال و خواستهای  خوب منشور مطالباتی حداقل کارگران عملا به میدان های اصلی نبرد کارگران و دولت و سرمایه داران تبدیل میشود؟هیچ اثری روی فعالیت یک مرکز کارگری برای بهبود وضعیت کارگران و قراردادهایشان و مبارزه برای دستمزد بهتر و مسکن مناسب بوده است؟ چه وقت و چگونه به این نقطه میرسیم که کارگران یک محل و مرکز و یا چند مرکز مهم کارگری با هم اقدام مشترکی برای بهبود را مبنای فعالیت و اتحاد خود قرار دهند؟ با تقویت و گسترش فعالیت تشکلهای فعالین کارگری موجود این پاسخ ها را ما دریافت نمیکنیم. با آکسیون های این تشکل ها کارگران جوابی به این سوالاتشان نمیگیرند،با تغییر ریل این تشکلها و فعالین به فعالیت برای سازماندهی کارگران در محل کار و زیست آنها و بر متن روابط واقعی فعالین و رهبران این عرصه ها این پاسخ ها ممکن میشود.
تلاش ما برای این است که بگوییم این تشکل ها برای کارگران مفید نیستند. کارگران در هر جا هستند لازم است تشکل های خودشان را ایجاد کنند. در ادامه این فعالیت است که میتوان و لازم است تشکل های سراسری کارگران را ایجاد کرد.در اتکا به این تشکل ها است که با آکسیونها و فعالیتهای متنوعی در برابر دولت و بورژواها  از منفعت خود دفاع کرده و طبقه کارگر را در ابعاد بسیار وسیعتری میتوان به میدان آورد. فعالین کارگری چنانچه بتوانند به این کار مبادرت کنند میتوانند نقش خود را بعنوان فعال و رهبر کارگری در مبارزات جاریشان و در ایجاد سازماندهی توده ای و مخفی کارگران ایفا کنند در غیر این صورت همچنان متشکل کننده آحاد کارگران خواهند بود که مانند هر کانون و انجمن تفریحی و آموزشی و ورزشی و خبررسانی عمل میکند نه بیشتر.


تشکل های کارگری و نقش طبقه کارگر در تحولات سیاسی


مبارزه طبقه کارگر و مردم آزادیخواه در کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا بار دیگر میدان سیاست و فعالیت جنبش های مختلف در میان مردم در ایران را دامن زده است. بدون تردید این فضا بر ایران و فعالیت ما بدون تاثیر نیست. این را  همه مردم  و طبقه کارگر و فعالینش بطور واقعی میبینیند. طبقه کارگر و بویژه کارگران کمونیست و حزب حکمتیست نمیتواند در انتظار رویدادها باشد و این مانند همیشه برای طبقه کارگر و کمونیستها سم است. هئیت حاکمه بعنوان نماینده و دولت سرمایه داری در ایران آماده است آگاهانه تر و با تمام توانی که داشته باشد از موجودیت خود در برابر کارگران  و مردم مبارز و متشکل دفاع کند. تا هم اکنون هم بیشترین انسجام را در میان سرمایه داران و صاحبین سرمایه برای تعرض به کارگران فراهم کرده است. آخرین مورد آن قطع یارانه ها و ایجاد گرانی و ناامنی بیشتر برای طبقه کارگر و محرومان جامعه است که بطور واقعی دارد کمر آنها را میشکند. سطح دستمزدها را هم 9 درصد اضافه کرده است در حالی که سال گذشته این افزایش پایه حقوق کارگران 16 درصد بود. همه اینها نقش طبقه کارگر آگاه و متشکل و سازمانیافته، نقش کارگران کمونیست سازمانیافته در کمیته های کمونیستی در محل کار و محل زندگی را صد چندان کرده است.
 
جنبشهای بورژوایی همچون جنبش سبز و ناسیونالیستها از هر رنگ و قماشی در صدند تا بورژوازی ایران و هئیت حاکمه اش با اصلاحاتی از بالا تغییر کند. بورژوازی جهانی هم همین قطب نما را دارد. طبقه کارگر و کمونیستها چه میکنند؟ پاسخ امروز ما مسیر آتی مان را به درجه زیادی روشن میکند. طبقه کارگر ایران تنها در اتکا به قدرت سازمانیافته اش در تولید است که میتواند گلوی دولت و سرمایه داران را فشار دهد. طبقه کارگر و حزبش در اتکا به همین قدرت در تولید و سازمانیافتگی و آگاهی کارگران و رهبرانش  قادر به ایجاد هر اندازه فضای آزادی و برابری طلبی و سهیم شدن در  جامعه میشود. طبقه کارگر تنها و تنها در اتکا به حزب قدرتمند سیاسی اش میتواند مدعی باشد که میتواند قدرت سیاسی و یا هر بخش از قدرت سیاسی را  داشته باشد.   طبقه کارگر و کمونیستهایش در اتکا به حزب قدرتمند سیاسی اش که از این طبقه کارگر نیرو و قدرت میگیرد میتوانند مدعی قدرت سیاسی شوند.  طبقه کارگر و کمونیستهایش چگونه به این شرایط میتوانند برسند؟ سوسیالیستها و کارگران فعال در همه مراکز کار و تولید از کوچک تا بزرگ چگونه به این میرسند؟ قدرت کارگران برق، نفت، ذوب آهن، آب در کجاست؟ قدرت کارگران شرکت ها و کارخانه ها و میلیونها کارگر که در کارگاه ها هستند در کجاست؟ واقعیت این است که سنت های دست و پا گیر در میان ما کمونیستها و چپ ها بر جنبش کارگری سنگینی میکند و قدرت و توان چنین ادعا هایی را میگیرد و به جای آن دنباله روی از سنت های موجود و جاری در جنبش کارگری و یا جنبش عمومی را جایگزین میکند. بدیهی است که قدرت کارگران در اجتماع آنها و در تولید است و این قدرت را باید آگاهانه برای قدرتمند شدن خود طبقه کارگر متحد کرد اما این امروزه ممکن نمیشود مگر اینکه کارگران کمونیست آگاهانه موانعی را که سنت های غیر کارگری ایجاد کرده اند و مانع از حرکت کارگران و هربانشان است را برداشت. این از راه نقد باور ها و روشهای فعالیتی ممکن است که متعلق به طبقه کارگر و کمونیستها نیست.  در چنین صورتی در هر تحولی سیاسی و اجتماعی  نقش جنبش مستقل کارگران را میتوان مشاهده کرد و میتوان شاهد بود که جنبش های دیگر ازادیخواهانه را با خود همراه کند. این نقش بعهده کمونیستهاست.


تشکل علنی و تشکل مخفی کارگران


طبقه کارگر و بویژه کمونیستهای این طبقه، برای اینکه بتوانند به هردرجه ای بر تحولات سیاسی جامعه تاثیری داشته باشند باید خود را سازمان داده باشند. محل های کار و زیست و تشکل های توده ای کارگران به درجه زیادی متحد شده و نه تنها ایسن بلکه متحد نگاه داشته شوند. متشکل شدن و متحد بودن هم و غم ما کمونیستها در میان طبقه کارگر است و  اهمیت آن برای ما هر روز صد چندان از روز قبل است.تحمیل تفرقه و پراکندگی، تحمیل بیکاری و محرومیت شدید بخش اعظم طبقه کارگر از امنیت شغلی و مصائب ناشی از آن، مهمترین مسایلی است که کارگران آگاه با مبارزه متشکل خود در پی خنثی کردنشان هستند. این شرایط  معمولا موجب میشود که هر نوع عقب گردی را به طبقه کارگر تحمیل کنند. وقتی بحث از تشکل کارگران است به این معنی است که کارگران در هر محل کار و زندگی و بطور علنی تشکل های توده ای شان را در هر فرصت و زمانی که مناسب میدانند قادر شوند سازمان بدهند. رهبران و سازماندهندگان این تشکل ها علنی هستند و در اتکا به قدرت سازمانیافتگی کارگران و در اتکا به نقشی که این تشکل در محل کار و زندگی کارگران دارد قادر به چنین فعالیتی خواهند بود. اعضا این تشکل ها  کارگران و خانواده هایشان در محل کار و زندگی است و به این شکل با همه معضلات و مشکلات سرکوب و استبداد مبارزه میکند. متاسفانه و بنا به تجاربی که بسیاری از فعالین کارگری در 6 سال اخیر و از طریق سازمان دادن تشکل های خارج از محل کار و زیست  داشته اند این تصور واژگونه را در میان این بخش دامن زده اند که گویا میتوان با قیم درست کردن برای کارگران آنها را متشکل کرد. نمونه شورتر این تصور های غیر کارگری که اهداف جنبش های دیگر را آگاهانه یا نا آگاهانه حمل میکنند ، اتحادیه سازی های اینترنتی و یا در بهترین حالت ایجاد تشکل هایی از فعالین است بدون اینکه خود را به پایه خود یعنی کارگران وصل کنند و تشکل و اتحاد همه جانبه انها را ایجاد کنند. (در این باره میتوانید به مقاله: "چرا شورای ذوب آهن شورا نشد" از محمد فتاحی در شماره 44 سازمانده کمونیست مراجعه کنید
تشکیلات های مخفی کارگران بخشی از سوخت و ساز بسیار مهم مبارزه کارگران برای سازماندهی و اتحاد است.بدون این بخش از کار فعالیتهای بورژوازی و دولت و ابزارهایش در سرکوب و خاموش کردن کارگران و رهبرانشان را نمیتوان دور زد. این فعالیت برای کارگران کمونیست و هر گرایش سیاسی دیگر بسیار حیاتی است و بدون تشکیلات های مخفی و کمیته های کمونیستی کارگران و هسته و حوزه های مخفی آنها داشتن برنامه مشترک برای اتحاد بیشتر و گسترده در میان کارگران غیر ممکن است و بدون داشتن تشکل هایی نیمه مخفی و نیمه علنی و همچنین بدون داشتن تشکیلات های علنی و توده ای کارگران این نوع تشکل های مخفی هم نمیتوانند برای دورانی طولانی باقی بمانند و تشکل های توده ای کارگران در هر شکل آن بدون چنین تشکلهایی که آگاهانه زیرساخت این تشکل ها را بنا میکنند غیر ممکن است.


 
"شبکه اجتماعی" فیس بوک و شبکه اجتماعی طبقه کارگر


تحولات عظیم کشورهای سرمایه داری در خاورمیانه و شمال آفریقا با حاکمیت های تا مغز استخوان ارتجاعی، یکبار دیگر اهمیت و جایگاهی که شبکه های اینترنتی و میدیا میتوانند داشته باشند را متذکر شد. دنیای امروز و میدیای امروز  در دست سلاطین مقتدری است که اقتصاد و قدرت نظامی عظیمی در اختیار دارند و بر سر تقسیم مجدد بازارهای دنیا در کشمکشی دائمی با ماهواره و کانالهای تلویزیونی افکار مورد نظرشان را میسازند. شبکه های  اینترنتی و استفاده از اینترنت در ابعادی میلیونی در این سلطه ترک انداخته است و بسرعت نسل جوان خواهان تغییر را به دنیای واقعی میبرد و میتواند بر تحولات عظیمی که در جریان است تاثیر بگذارد. بسیاری این انقلابات و قیام های واقعی مردم به ستوه آمده از استثمار و بردگی و سرکوب و تحقیر را سهوا یا آگاهانه انقلاب فیس بوک مینامند. در اینکه از این نیازهای  زمانه استفاده کرد و اینترنت و شبکه گسترده ای که فیس بوک و تویتر بین افراد جامعه ایجاد میکند کمک گرفت تردیدی نیست، اما منتسب کردن انقلاب به فیس بوک و منتسب کردن نسل جوان خواهان تغییر رادیکال در جامعه به فیس بوک گمراه کننده است. برای هر کس و هر بخش جامعه و هر جنبش سیاسی واجتماعی که میداند ابزار مبارزه اش اساسا بحرکت در آوردن جنبش های واقعی در جامعه است زیادی سطحی و فریبنده است و بویژه اینکه طبقه کارگر بدون بحرکت در آوردن شبکه اجتماعی موجود خودش در محل کار و زندگی قادر به تغییر زندگی و سرنوشت خود و جامعه نیست.
همه جا بحث از انقلاب و تحولاتی است که بر اثر تاثیرات فیس بوک ممکن شده است. نمیتوان از نقشی که اینترنت در ارتباطاتی که ایجاد میکند غفلت کرد اما  اگر برای اقشار دیگر جامعه و بویژه جوانان غیر کارگر این میتواند خلا پراکندگی شان را تامین کند، برای طبقه کارگر و فعالین آگاه آن وجود شبکه اجتماعی واقعی در کارخانه و کارگاه و محل زندگی و روابط گسترده آنها با هم میتواند مبنای این روابط باشد. فیس بوک کارگران، یعنی واقعیتی که در زیر سقفی مشترک در کارخانه و سالن های تولید و پاتوق های مختلف کارگران است. این مساله هم ظاهرا روشن است اما با توجه به سنت تاکنونی فعالیت در میان بخشی از فعالین کارگری و از جمله تشکل های مورد نقد ما و کارهایشان و اتکایی که به میدیا و سایت و فیس بوک دارند بی  شباهت به قایل شدن به این "شبکه اجتماعی" به جای روابط منطقی و طبیعی کارگران نیست.  
بدون تردید کارگران از همه این امکاناتی که اینترنت و دیگر وسایل ارتباط جمعی امروزی ایجاد کرده است استفاده میکنند و برای اهداف و انقلابی که  دارند هم استفاده میکنند. اما اگر فیس بوک برای جوانان و اساسا طبقه متوسط جامعه میتواند بسیار جذاب باشد و میتواند بسیار هم موثر باشد، برای طبقه کارگر و سازماندهی و اتحادش مطلقا نمیتواند چنین تاثیری را داشته باشد.راضی شدن به تاثیرات فیس بوک و دیگر شبکه های اجتماعی مجازی، برای مبارزه طبقه کارگر و سازمانهای زیر زمینی  مخفی و محکم، تا تشکل های توده ای علنی اش، بشدت میتواند گمراه کننده باشد و ما را از انجام فعالیتهای اساسی خود دور کند. ما کمونیستها را دقیقا بهمین دلیل بشدت سرکوب میکنند چون میدانند چنین خاصیتی را میتوانیم سازمان بدهیم و بارها و بارها در ابعاد مختلف این کار را کرده ایم. کمونیستهای طبقه کارگر بدون سازمان و تشکل و  ایجاد اتحاد در میان رهبران مبارزات جاری کارگران در محل های کار و زیستشان قادر به انجام هیچ بهبودی برای خود و در جامعه نیستند. شبکه اجتماعی که کارگران میتوانند و باید بر آن متکی شوند شبکه گسترده ای از روابط میان کارگران و خانواده هایشان با هم است، ایجاد رابطه ای گسترده بین رهبران کارگری و تشکل های کارگری و سرایت جنبش مجمع عمومی در همه مراکز مهم کارگری در ایران است که همه جا میتواند در اتکا به توده کارگران و با قدرت آنها جنبش کارگری را متحول کند. فیس بوک برای کارگران مهم است اما مایه انقلاب برای هر طبقه و قشر دیگری بشود برای آنها نیست، تلویزیون و رادیو برای کارگران مهم است اما نمیتواند به جای سازمان و تشکل عمل کند. در چند سال گذشته و با تقویت و دامن زدن به تشکلهای فعالین کارگری به جای تشکل های توده ای کارگران، و ایجاد حزب در تبعید به جای حزب واقعی کارگران، اعتقاد و توسل به این شبکه ها و میدیا بعنوان کارهای پایه ای  کمونیستها هم بیشتر نشانده شد و اینک فیس بوک و نقشی که در جامعه برای ارتباطات و خبر رسانی میتواند داشته باشد به آن افزوده شده است. فیس بوک ما کارگران، شبکه اجتماعی واقعی مان است و آن را باید بحرکت در آوریم.

خلاصه اینکه: 
از نظر ما طبقه کارگر و جنبش کارگری در ایران تجارب متفاوتی  در مورد تشکل یابی و ایجاد سازمانهای توده ای کارگران را از سر گذرانده است. بخشی از کارگران و فعالین کارگری نیرو و توان خود را بر تقویت سنت و فعالیتی گذاشتند که منجر به ایجاد شبکه ها و روابط آنها با هم شده است. این روابط به جای تشکل های توده ای کارگران نشانده شده است و بسیاری هم به اشتباه "فعال کارگری" نامیده میشوند. عضویت در این تشکلها بر اساس تعلق و هواداری از کارگر و طبقه کارگر است که بی شبیه به هر جریان دیگر سیاسی و اجتماعی در جامعه نیست و بهمین دلیل بسیاری اعضا غیر کارگر هم میتواند در صفوف این تشکلها باشند. ایراد و انتقاد ما به این است که این تشکل نمیتواند جایگزین تشکل کارگران در محل کار و زیست بشود. این هر چیزی باشد تشکل کارگران نیست و سنتی که تمام هم خود را ایجاد تشکل در این محیط ها قرار نمیدهد عملا سازماندهی اتحاد و تشکل کارگران را به این نوع تشکل ها محول کرده است و  سرنوشت اتحاد کارگران در هر محل کار و زیست را عملا جایگزین آکسیونها و مناسبت ها و تجمع هایی میکند که این تشکلها برای بقا خود مستقل از وضعیت طبقه کارگر، به آن نیاز دارند. این چنین وضعیتی ریشه در یک جدایی تاریخی دارد که  بین جنبش کارگری  و سازماندهی مبارزات اقتصادی اش با فعالین سوسیالیست و کمونیست و سازمانهای متعلق به این طبقه بوجود آمده است. مبارزه اقتصادی کارگران و سازماندهی آن،  جنبه ای است که هیچگاه  بعنوان سنگ بنای مبارزه طبقاتی  و آگاهی سوسیالیستی کارگران مبنای فعالیت ما قرار نگرفته است. معضل امروز این تشکلهای موجود فعالین در ایران هم  بر همین جدایی استوار است که بدون نقد آن، کارگران کمونیست قادر نمیشوند از سد موانع دست و پا گیر سنت های غیر کارگری تا کنونی رها شوند. روشن بینی کارگران و رهبران کمونیست کارگران میتواند موجب تصویر روشنتری از اتحاد و سازمانیابی آنان در تشکل های توده ای و تشکل های مخفی و زیر زمینی شان در مبارزات پیشاروی جامعه و همه مردم ستم دیده در ایران باشد.  بدون این روشن بینی و بدون ایجاد صف کارگران آگاه که در راس تشکل های توده ایشان در محل های کار و زیست هستند این ممکن نمیشود و بسرعت توسط جنبش های رنگارنگ سرمایه داران که مخالفت هایشان با هم در اتکا به بسیج کارگران و مردم به ستوه آمده ممکن میشود، ربوده شود.