TLogo



نروژ قبل و بعد از حمله تروریستی ٢٢ جولای ٢٠١١
ناصر مرادی


سابقه تاریخی
نروژ کشوری است کوچک با جمعیتی کمتر از ٥ میلیون نفر واقع در اروپای شمال و در حاشیهٔ دریای شمال و غرب سوئد.
حکومت نروژ یکی از قدیمی‌ترین حکومت‌های پادشاهی اروپا محسوب می‌شود که هنوز هم به قوت خود باقی است. تشکیل اولین حکومت پادشاهی در این کشور به سال ۹۹۴ میلادی و ورود وایکینگ‌ها به منطقهٔ فعلی نروژ باز می‌گردد. نروژ از سال ۱۳۹۷ میلادی تا ١٨١٤ تحت سلطه دانمارک بوده و یک اتحادیه را تشکیل می دادند که بیش از چهار قرن پایدار ماند. در سال ۱۸۱۴ سوئد پیشنهاد ادغام نروژ را به خاک خود کرد ولی با مقاومت نروژ مواجه ‌شد، سپس با یک حمله نروژ را اشغال نمود اما پذیرفت که نروژ کماکان قانون اساسی خود را حفظ کند. تا اینکه در سال ۱۹۰۵ با برگزاری یک رفراندوم و با توافق طرفین نروژ از سوئد جدا شد. در سال ۱۹۱۴ و با شروع جنگ جهانی اول، نروژ بی طرفی خود را در جنگ اعلام کرد، با این حال این جنگ خسارات سنگینی را به صنعت کشتیرانی نروژ وارد کرد. در آغاز جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۳۹ نروژ باز هم بی طرفی خود را در جنگ اعلام نمود با این وجود با حملهٔ آلمان نازی مواجه گشت و برای ۵ سال بین سال‌های ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۵ در اشغال آلمان نازی باقی ماند. در سال ۱۹۴۹ نروژ بی طرفی خود را ترک گفت و به سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) پیوست.
سیستم اداره این کشور از طریق انتخابات و دمکراسی پارلمانی است و با شرکت احزاب سیاسی در انتخابات پارلمان اداره می‌شود. مجلس نروژ (ستورتینگه) شامل ١٦٩ کرسی است و نمایندگان آن از میان کاندیداههای احزاب رقیب و با رای مستقیم مردم انتخاب خواهند شد. نمایندگانی که به مجلس راه یافته‌اند بصورت تک حزبی و یا ائتلافی از احزاب که اکثریت را در انتخابات بدست میاورند حکومت را تشکیل می‌دهند.
از میان ٧ حزب اصلی این کشور، حزب کارگر بزرگترین حزب نروژ است. تاریخ تشکیل این حزب با الهام از ایده‌های سوسیالیستی به سال ١٨٨٧ بازمی گردد. بعد از جنگ جهانی اول و پیروزی انقلاب کارگری اکتبر و پیروزی لنین و بلشویک‌ها و نیز رشد کمونیسم و ایده‌های برابری طلبانه در دنیا، این حزب نیز تحت تاثیر قرار گرفته و به کمینترن می‌پیوندد. همزمان با پیوستن این حزب به کمینترن و قبول انقلاب کارگری در برنامه خود اختلافات درون حزبی رشد می‌کند و سر انجام جناح راست این حزب انشعاب می‌کند و حزب سوسیال دمکرات نروژ را تشکیل می‌دهند. در سال ١٩٢٣ اکثریت این حزب با مقاومت در مقابل تزهای مسکو لنین که به مصوبه کمینترن تبدیل شده بود از کمینترن اخراج می‌شود.چندی بعد انشعاب دیگری در حزب روی می‌دهد و جناح چپ و سازمان جوانان این حزب با قبول تزهای مسکو حزب کمونیست نروژ را پایه گذاری می‌کنند. سال ١٩٢٧ دو جناح راست حزب کارگر دوباره با هم ائتلاف می‌کنند و تز انقلاب را از برنامه خود حذف می‌کنند. بعد از جنگ جهانی دوم در انتخابات سال ١٩٤٥ حزب کارگر اکثریت کرسی‌های پارلمان را بدست می‌آورد و حکومت را به نخست وزیری رهبر حزب "اینار گهرهاردسن" تشکیل می‌دهد و تا سال ١٩٦٥سر کار می ماند.
از سال ١٩٦٥ به بعد حزب کارگر اکثریت پارلمانی را از دست می‌دهد و حکومت چندین بار میان احزاب سیاسی دیگر از جمله احزاب راست و "میانه" سیاست نروژ دست بدست میشود که شرح آن از حوصله این نوشته خارج است. از سال ٢٠٠٥ تا به امروز نیز حکومت نروژ را حزب کارگر به رهبری "ینس ستولتنبرگ" با ائئتلافی از حزب سوسیالیست چپ وحزب مرکز تشکیل داده است. تا اینکه روز ٢٢ جولای این حزب مورد حمله تروریستی یک نئونازی بنام "آندرس بیرینگ بریویک" قرار گرفت.
لازم به توضیح است که اتحادیه‌های کارگری نروژ (آی ال او) با ٨٦٠٠ عضو از زمان تشکیل تا به امروز از سیاست‌های حزب کارگر پشتیبانی کرده و در بیشتر مواقع روسای این اتحادیه عضو کمیته مرکزی حزب بوده‌اند. ارگان رهبری این اتحادیه در مبارزات انتخاباتی پشتیبان مالی حزب کارگر است و در آخرین نمونه از این کمک ها بعد از حمله تروریستی به "اوت اویا کمپ"، اردوی تابستانی سازمان جوانان، برای باز سازی این کمپ ٢٠ ملیون کرون کمک مالی کرده است.

شرایط اقتصادی نروژ:
کشف نفت و گاز از سواحل جنوبی نروژ واقع در دریای شمال در اواخر دههٔ ۶۰ میلادی اقتصاد نروژ را به یکباره متحول کرد. بخش عمده ای از صادرات نروژ را نفت تشکیل می‌دهد، به طوریکه نروژ روزانه ۳ میلیون بشکه نفت خام صادر می‌کند. نروژ یکی از بهترین و مرغوب‌ترین منابع نفتی دنیا را در اختیار دارد ولی در سازمان جهانی اوپک عضویت ندارد. به علت اینکه نروژ را دریا احاطه کرده است، یکی از ارکان اقتصادی این کشور را صیادی تشکیل داده ‌است. از دیگر صادرات نروژ می‌توان به گوشت گاو، شیر و سایر فراورده‌های دامی اشاره کرد. نروژ ۳ نوع ماهی دارد که در هیچ جای دنیا یافت نمی‌شود.
با کشف نفت و گاز دریای شمال در اواخر دهه ٦٠ و استخراج و فروش آن و شکوفایی اقتصادی نروژ، نیاز به نیروی کار افزایش یافته و و مرزهایش را بروی نیروی کار ارزان می‌گشاید. اولین گروه‌های کار ارزان از کشور پاکستان راهی نروژ می شوند و همراه با کارگان فنی و متخصصین غربی سوئدی و دانمارکی شروع به ساختن پالایشگاه‌های نفتی، راهسازی، پل سازی و ... می‌کنند.
نروژ با پذیرش کنوانسیون ژنو به جمع کشورهای پناهنده پذیر می‌پیوندد وبا سرازیری سیل متقاضیان پناهندگی به این کشور از این نیرو برای باز سازی و رشد تولید خود کمال استفاده را می‌برد. بنا بر آمار رسمی کشور جمعیت مهاجرین نروژ تا امسال ١١ درصد از کل جمعیت نروژ (حدود ٥٥٢٠٠ نفر) را تشکیل می دهند.
اما این سیر رو به رشد اقتصاد نروژ در اواخر دهه ٨٠ و اوایل دهه ٩٠ رو به افول گذاشت و با پایین آمدن قیمت نفت و ارزش پول ملی و بالا رفتن نرخ بهره‌های بانکی، سیر رشد سریع بیکاری شروع ‌شد. این اوضاع همزمان شد با بحران در بلوک شرق وفرو ریختن دیوار برلین و پیروزی تاچریزم و ریگانیزم و غلبه بازار آزاد، پست مدرنیزم، راسیزم و مهاجرستیزی برهر نوع افکار چپ و آزادیخواهانه درغرب و رشد احزاب راست ونژاد پرست و راهی شدن آنها به پارلمان و مجالس و حکومت‌های اروپایی و آمریکا. در این فضا است که حزب "ترقی" پوپولیست نژاد پرست و خارجی ستیز نروژ که در سال ١٩٧٣ اعلام موجودیت کرده بود و با ٥ درصد آرا و با تکیه بر تبلیغات اساسا مهاجرگریز از حزبی حاشیه‌ای به حزبی مدعی تبدیل و وارد پارلمان نروژ می‌شود و در آخرین انتخابات پارلمانی مجلس نیز در سال ٢٠٠٩ با بدست آوردن تقریبا ٢٣ درصد آرا ٤١ نماینده را وارد مجلس کرد.
حمله تروریستی
"آندرس بیرینگ بریویک" ٣٢ ساله عامل بمب گزاری در مرکز و محوطه ساختمان نخست وزیری وقاتل جوانان حزب کارگر است. این تروریست جانی خالق فاجعه ٢٢ جولای، در اینچنین فضایی رشد کرد و حدود ده سال درسازمان جوانان حزب "ترقی" فعال بوده است.
بالاخره روز جمعه ٢٢ جولای ٢٠١١ برابر با ١ مرداد ١٣٩٠ بعد از بمب گزاری در محوطه ساختمان‌های دولتی و دفتر نخست وزیری که منجر به کشته شدن ٧ نفر از پرسنل ادارات دولتی شد، با برنامه ریزی قبلی و ملبس به اونیفورم پلیس و با همراه داشتن سلاح خودکار و مهمات کافی، راهی جزیره "اوت اویا" کمپ تابستانی سازمان جوانان حزب کارگر، که در فاصله نیم ساعت از اسلو قرار دارد، می‌شود و در کمال قساوت به مدت ٩٠ دقیقه و بدون هیچگونه مزاحمتی ٦٩ نفر از جوانان ١٥ سال به بالا را قتل عام و حدود ١٠٠ نفر دیگر را به شدت زخمی می‌کند و خونبارترین جنایت تاریخ نروژ را رقم می‌زند.
"بریویک" فاشیست قبل از شروع این جنایت در مانیفست ١٥٠٠ صفحه‌ای خود، که برای حدود هزار ایمیل از جمله ایمیل افرادی از حزب "ترقی" که خود زمانی عضو ارشدش بوده ارسال کرده بود، شرح داده بود که دلیل حمله وی به حزب کارگر، حزب حاکم، و سازمان جوانان آن ریشه مارکسیستی این حزب است که باعث ورود خارجیان و مسلمانان به این کشور و ماندگارشدنشان شده است. این فرد جانی تقاضا کرده بود که با لباس سفید کوکلس کلان در اولین جلسه دادگاهیش حاضر شود. وی با افتخار اعلام کرده است که نه تنها از جنایتی که کرده است پشیمان نیست، بلکه سرباز راهی است برای راه اندازی و شروع مجدد جنبش فاشیستی ضد کمونیستی و ضداسلامی در غرب و اروپا. لازم به توضیح است که یکی از هواداران "برویک" در یکی از میتینگهای انتخاباتی اخیر برای انتخابات شهرداریهای نروژ بطور علنی و از پشت میکروفن شبکه سراسری اظهار داشته بود این احمق (منظور آندرس بریویک بوده) اشتباه کرد، وی می بایست بجای جوانان حزب کارگر به سازمان جوانان حزب سوسیالیستهای چپ ( SV ) حمله می کرد چون آنها رادیکالتر هستند.
فضای جامعه نروژ در زمان حمله تروریستی
پس از انفجار بمب در محوطه دفتر نخست وزیری و ارسال تصاویر مربوط به آن توسط رسانه‌های خبری به سراسر دنیا، مردم جهان ناباورانه برای لحظاتی به یاد فاجعه تروریستی١١ سپتامبر ٢٠٠١ و جنایت تروریستی اسلامی‌ها در امریکا افتادند و تمامی اذهان متوجه جنایاتی بود که تروریزم اسلامی تا به حال انجام داده بود. در خود نروژ نیز مردم در خیابان ها برخورد خصمانه نسبت به خارجیان را آغاز کرده بودند. در این هنگام نفس مهاجرین در سینه حبس شده بود که اگر این جنایت را تروریستهای اسلامی انجام داده باشد بعد از این وضعیت فجیع شرایط زندگی برای مهاجرین چگونه خواهد بود. اما پس ازمدت کوتاهی با تسلیم شدن "بریویک" فاشیست و اعلام پلیس مبنی بر اینکه عامل این جنایت فردی نروژی است فضا کاملا عوض شد و حتی پیش آمده بود که مردم نروژ عابرین غیر نروژی را در آغوش گرفته بودند.
واکنش حاکمیت و پلیس به این جنایت
این جنایت قبل از هر چیز بی کفایتی مسئولین امنیتی و فرومایگی پلیس نروژ را به نمایش گذاشت. پس از این فاجعه مشخص شد که این نئونازی جانی به مدت ٦ سال مشغول طراحی جزئیات این بمب گزاری و کشتار جمعی بوده است. وی توانسته بود با خرید ٦ تن کود شیمیایی و بقیه وسایل لازم از سایر کشورها و برقراری ارتباط با سلول‌های فاشیستی سایر کشورها، از جمله ٢ سلول در انگلستان، با خیال راحت در آمد و رفت باشد و در شبکه فیس بوک به اشاعه افکار مسمومش بپردازد و کسی هم کاری به کارش نداشته باشد. دوما بعد از بمب گزاری، وی با خیال آسوده راهی کمپ جوانان می‌شود و به مدت ٩٠ دقیقه بدون کوچک‌ترین مزاحمتی به کشتار جوانان کمپ میپردازد؛ در حالی که سازمان امنیت نروژ (پلیس مخفی) سالیانه ده‌ها میلیون کرون را صرف جاسوسی و تحقیق در ارتباطات واقعی و مجازی مردم به ویژه چپ‌های این مملکت می‌کند. سوما در حالیکه حکام و پلیس این کشور برای هر تجمع چند نفره چندین برابر پلیس اعزام می‌کنند و حتی راه رفتن انسان‌های چپ و کمونیست را زیر نظر دارند و کنترل می کنند چگونه به چنین سلول‌های فاشیستیی بی توجه بوده‌اند؟ (خوانندگان این سطور به یاد دارند که چگونه پلیس نروژ به تظاهرات ما در مقابل سفارت جمهوری اسلامی با سگ، اسب و...حمله می‌کردند). به چه دلیل از اردویی که ٦٥٠ نوجوان در آن تجمع کرده بودند محافظتی صورت نگرفته بود؟ چرا هلی کوپتر رسانه‌های خبری فوری به جزیره "اوت اویا" اعزام شده بود و حتی توانسته بودند از مرد قاتل در هنگام تیراندازی و کشتار جوانان عکس بگیرند ولی هلی کوپتر پلیس حتی از پایگاهش (والبته به دستوررئیس پلیس) بلند نشد؟ البته پلیس توجیهات بسیار مضحکی برای این موضوعات ارائه کرده است؛ سخنگوی پلیس گفته بود که پلیس نروژ تنها یک هلی کوپتر دارد که خدمه آن در روز واقعه در مرخصی بودند؛ و این تنها دروغی محض بود چون خدمه هلی کوپتر بعدا اعلام کردند این امر حقیقت نداشته است. در حالیکه مردم عادی در جزیره ای دیگر در نزدیکی کمپ جوانان، به یاری زخمی هایی که خود را به آب دریا انداخته بودند شتافته بودند و توانسته بودند حدود ٢٥٠ جوان را با قایقهای کوچک خود نجات داده و به ساحل برسانند، در مقابل پلیس در خشکی منتظر رفع خطر ایستاده بود. سخنگوهای پلیس وقیحانه به رسانه‌های خبری گفته بودند قایق سریع السیر آنها دچار مشکل فنی شده بود و نتوانسته بودند به موقع عکس العمل نشان دهند، ولی بعدا معلوم شد این هم دروغی بیش نیست و مشخص شد این انفعال تنها ناشی از فرومایگیشان بوده است، چرا که پلیس این قایق بدون نقص را روز ٢٥ آگوست، یعنی تنها ٣ روز بعد از تشکیل کمیسیون حقیقت یاب و برای لاپوشانی بی کفایتیشان به مزایده گذاشته بود اما تنها بعد از چند ساعت مجبور شد زیر فشار افکار عمومی فروش آن را متوقف کند.
با این وجود "کنوت ستوربرگه"، وزیر دادگستری نروژ، از پلیس این کشور برای اقدامات بجا و بموقع در ماجرای حمله تروریستی تشکر کرد و آن را «خارق العاده» توصیف کرد. اما روشن است با این تشکر و قدردانی حکام نروژ سعی کردند با مهندسی افکار عمومی و برای خنثی کردن ادامه اعتراضات و انتقادات مردمی به بی توجهی مقامات دولتی ،مامورین پلیس و مقامات امینتی کشوراز خود سلب مسئولیت نمایند. اما این ترفند کارساز نبود و نتوانست مانع اعتراض افکار عمومی در کشور بشود. مردم به ابتکار خود از طریق فیس بوک فراخوان راهپیمایی سراسری در اعتراض به این عمل غیر انسانی و جنایتکارانه را ابرازکردند. در این راهپیمایی که به "راهپیمایی گل رز" شهرت یافت تنها در مرکز شهر اسلو ٢٠٠ هزار نفر تجمع کردند و نفرت و انزجار خود را نسبت به این عمل فاشیستی و جنایت کارانه اعلام کردند.
مساله مهم دیگر در رابطه با این جنایت، تلاش‌هایی بود که سعی می‌کرد "آندرس بریویک" را دیوانه معرفی کند تا با این ترفند سر و ته این جنایت هولناک تاریخی را هم بیاورد و مانع از گسترش و تعمیق بحث‌هایی شوند که پیرامون این جنایت راه افتاده بود.
اما نهایتا در چنین فضایی دولت وادار شد که هیئتی ٩ نفره با ترکیبی از مسئولین سابق سازمان امنیت، روسای قدیم پلیس، وکلا و قضات دادگستری و مجموعه وسیعی از امکانات و دستیاران متعدد با فرصتی یک ساله را برای بررسی و تحقیق در مورد این حمله تروریستی انتخاب کند تا مشخص شود چرا و چگونه این حمله تروریستی و کشتار جمعی صورت گرفت؟ چرا سازمان امنیت از چنین تحرکات تروریستی اطلاع نداشته است؟ واکنش پلیس و مسئولین در جریان این حمله چه بوده است؟ اقدامات بعدی پلیس چه بوده است و...
البته تمام این اقدامات جنبه‌های فنی وامنیتی واقعه را در نظر دارد وسرسوزنی به بررسی سیاست‌هایی که زمینه را برای رشد جانیان و آدم کشانی چون "بریویک ها" مساعد می‌کند نخواهد پرداخت. اینکه چگونه باید ریشه‌های تفکر ترور و وحشت، خطر نژاد پرستی، راسیسم، فاشیسم، نئونازیسیم، و ابعاد و ظرفیت تروریستی آن را خشکاند اهمیتی ندارد. اینکه کدام سیاست‌های دولت‌های مرتجع، احزاب سیاسی در جامعه و مجالس قانون گذاری زمینه را برای وقوع جنایت علیه بشریت فراهم کرده‌اند مورد بررسی قرار نخواهد گرفت و تنها فضای پلیسی هر چه بیشتری را به جامعه تحمیل می‌کند.
در چنین شرایطی وظیفه کمونیست‌ها، طبقه کارگر و بشریت متمدن است که به این افسار گسیختگی لگام بزنند و مبارزه با تروریزم دولتی، ارتجاع مذهبی، راسیزم و نژاد پرستی را سر لوحه مبارزات خود قرار دهند.
ناصر مرادی
١١ سپتامبر ٢٠٠٩
Moradi.naser@gmail.com