TLogo


سرنگونی جمهوری اسلامی، تامین آزادی و برابری
(اوضاع سیاسی - مصاحبه با رحمان حسین زاده)


کمونیست: جمهوری اسلامی با بحران متولد شده است. بحران اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، اختلافات جناحی، تهدیدات و فشارهای بین المللی و غیره از جمله آنها است. سی سال از حاکمیت جمهوری اسلامی میگذرد و امروز روایتهای متفاوتی از وضعیت جمهوری اسلامی و معضلات آن وجود دارد. منجمله اینکه نجات جمهوری اسلامی یا حفظ نظام از خطر خیزش توده ای محور اصلی تقابلهای امروز جمهوری اسلامی است. یا اینکه بحران امروز جمهوری اسلامی به بحران لیبی، مصر و سوریه تشبیه است. از نظر شما فاکتورهای موثر در ارزیابی از وضعیت سیاسی و اقتصادی جمهوری اسلامی کدامند؟


رحمان حسین زاده: همین فاکتورها یی که در سئوال شما مورد اشاره قرار گرفته ، از جمله مختصات وضعیت جمهوری اسلامی است: "جمهوری اسلامی با بحران متولد شده، بحران اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، اختلافات جناحی، تهدیدات و فشارهای بین المللی و غیره را دارد".اما تصویری که سئوال به دست میدهد. گویا در این سه دهه حاکمیت جمهوری اسلامی این فاکتورها سیر یکنواخت و لایتغییری داشته اند، این مولفه ها در طول حیات جمهوری اسلامی مسیر یکنواخت و مستقیمی را طی نکرده اند. بحران اقتصادی، سیاسی، فرهنگی امروز جمهوری اسلامی، عینا همان مختصات دهه اول حاکمیت جمهوری اسلامی را ندارد.در نتیجه در ابعاد و جایگاه هرکدام از این مولفه ها و مقطع زمانی بروز آنها باید دقت کرد. جمهوری اسلامی خود از درون بحران اقتصادی و سیاسی کاپیتالیسم ایران سربرآورد و متولد شد. تولد جمهوری اسلامی با مرگ نظام سیاسی قبل خود یعنی رژیم سرمایه سلطنتی همزمان بود. میخواهم بگویم جمهوری اسلامی خود خالق بحران سیستم و حاکمیت بورژوازی ایران نبود، تا آنجا که به بعد اقتصادی و سیاسی آن برمیگردد، وارث بحران حاکمیت بورژوایی ماقبل خود بود. اتفاقا ضرورت کنترل ابعاد بحران گریبانگیر نظم سرمایه در ایران و حفظ ارکان حاکمیت بورژوایی در مقابل پیامدهای تحول انقلابی و چپ گرایانه در سال ۱۳٥٧ جنبش کپک زده اسلامی به رهبری خمینی قرون وسطایی را به آلترناتیو بورژوازی بین المللی و بومی تبدیل کرد. اسلام سیاسی و جمهوری اسلامی با وظیفه سرکوب انقلاب کارگران و مردم در سال ٥٧ حاکمیت بورژوایی در ایران را در مقابل تحول چپ گرایانه و انقلابی نجات داد. لذا از همان بدو پیدایش یک حاکمیت بی اما و اگر بورژوایی بوده و هست و بر خلاف کل چپ خرده بورژوا و بورژوا جریان ما با همین عنوان به این سیستم اسلامی بورژوایی برخورد کرده است. در دوره اولیه با سرکوب خشن و بی نظیر حاکمیت سیاسی بورژوازی را اعاده کرد، سپس با استقبال از "موهبت الهی" جنگ ایران و عراق پایه های سیاسی و حکومتی خود را تحکیم کرد. به دنبال سروسامان گرفتن اقتصاد، حل بحران و معضلات اقتصادی قدیم و جدید بورژوازی ایران در اولویت قرار گرفت. از طرحهای اقتصادی رفسنجانی تا احمدی نژاد همگی در این جهت بوده که بتوانند اقتصاد متعارف بورژوایی را سازمان دهند، کاری که تاکنون از عهده آن برنیامده اند. عدم جوابگویی کامل و تاکنونی آنها به بحران و معضلات اقتصاد بورژوایی ایران، علتش این نبوده که عقلشان به طراحی چارچوبهای اقتصادی باب طبع بورژوازی بین المللی، بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و بورژوازی ایران نرسیده است. هیئت حاکمه جمهوری اسلامی با جناحهای مختلفش همسو از دوره رفسنجانی تا احمدی نژاد طرحهای اقتصادی مشخصی را آورده اند و برده اند که در ادامه به آن میپردازیم. طرحهای اقتصادی جمهوری اسلامی با موانع سیاسی و ایدئولوژیکی خود این نظام و به علاوه با موانع جهانی و خاورمیانه ای و در دوره اخیر پیامدهای بحران جهانی اقتصاد سرمایه روبرو بوده است. اگر قبول داریم که سرمایه یک پدیده جهانی و در هم تنیده است، آنوقت ایران جزیره تک افتاده در دنیای سرمایه نیست و بحران کنونی جهان سرمایه بر تشدید بحران آن تاثیر گذاشته و میگذارد. به علاوه جامعه کاپیتالیستی ایران جزو انتگره خاورمیانه است . خاورمیانه از قدیم تاکنون دارای معضلات عمیق سیاسی و بی ثباتی در دنیای معاصر بوده و هست و این واقعه، همچنانکه در چند ماه گذشته تجربه کردیم، شدیدا بر دم و بازدم سرمایه و روندهای سیاسی تعیین کننده، نه تنها در هر تک کشوری بلکه در کل منطقه تاثیر گذاشته و محدودیتهای جدی را بر کارکرد نرمال و متعارف سرمایه تحمیل کرده و ایران دوره شاه و جمهوری اسلامی از آن بی نصیب نمانده است.در نتیجه علل اصلی بحران اقتصادی جمهوری اسلامی را نه در طرحهای اقتصادی و اقتصادیات، بلکه در آن عوامل جهانی، منطقه ای و موانع سیاسی خود نظام اسلامی باید جستجو کرد.
از نظر من پایه اصلی بحرانهای جمهوری اسلامی کماکان سیاسی است. به بعد اقتصادی مسئله اشاره کردم ، به علاوه بحرانهای سیاسی ، فرهنگی و اجتماعی ریشه در نامتناسب بودن روبنای سیاسی حاکم و در مختصات ایدئولوژیکی و سیاسی جمهوری اسلامی با جامعه متمدن وشهروندان پر توقع ایران و با انتظارات طبقه کارگر و جنبشها و اعتراضات بر حق و مترقی در جامعه ایران است. جمهوری اسلامی دولتی بورژوائی است. اما به شیوه اسلامی و با مختصات ایدئولوژیک سیاسی اسلامی نمیتواند نه در بعد اجتماعی و نه در شکل حکومتی جامعه قرن بیست و یکمی ایران را اداره کند. اين منشاء اصلی بحرانهای مزمن جمهوری اسلامى است. هیچیک از جناحهای آن پاسخ کارسازی برای تناقض اجتماعی- سیاسی این نظام حکومتی با جامعه مدرن ایران ندارند. هیچ دولتی مانند جمهوری اسلامی را در دنیا پیدا نخواهید کرد که هر روز در فکر سازمان دادن سرکوب مردم معترض به خود باشد. اعدامها، بگیر و ببندها، سرکوب مداوم، فتواهای هر روزه، آپارتاید جنسی، و انواع رزمایشهای سپاه و بسیج در خیابانها و در محل کار و زیست و غیره بیانگر جنگ هر روزه جمهوری اسلامی با این مردم بر سر حفظ و بقاء حاکمیت تحمیل شده بورژوا اسلامی در ایران است. در جدال اخیر هم جناح خامنه ای با کوبیدن بر اسلامیت بی تخفیف نظام و جریان احمدی نژاد با بلند کردن پرچم آشتی "اسلامیت و ایرانیت" و جهت گیری کمرنگ کردن اسلامیت نظام، هر کدام راه حلهای سیاسی متفاوت خود را برای عبور دادن جمهوری اسلامی از برزخ کنونی مطرح میکنند.
آیا بحران جمهوری اسلامی با مصر و لیبی و سوریه مشابهت دارد؟ ، به نظرم از قبل نمیتوان نباید قرینه سازی کرد، بی تردید فصل مشترکهای جدی از جمله اعتراض و خشم کارگر و مردم علیه استبداد و اختناق و فقر و بیکاری و گرانی وجود دارد. اما شکل بروز بحران در هر کشوری و مسیری که به تعیین تکلیف میان مردم و حاکمیت منجرشود، الزامی نیست عینا همانند هم تکرار شوند، همچنانکه در سه کشوری که نام بردید، مسیر مشابهی را طی نکردند. در مصر بعد از ۱٨ روز اعتراضات توده ای، حاکمیت حسنی مبارک در هم پیچیده شد و پیامدهای مثبت این تحول انقلابی تاکنون هم ادامه دارد. در لیبی به جنگ داخلی و پیروزی ارتجاع و ناتو انجامید و در سوریه اعتراضات برحق مردم نزدیک به شش ماه است، سرکوب میشود و البته ادامه دارد و آینده نظام سیاسی آن کشور را در ابهام فروبرده است. قدر مسلم کل این تحولات برجهان معاصر بر کشورهای منطقه و بر ایران هم تاثیر گذار بوده است.
نهایتا این مسئله که در لابلای سئوال شما هم مطرح است، که اگر جمهوری اسلامی کماکان دارای بحران است، چرا بیش از سه دهه عمر کرده است؟ به نظرم پایان عمر هیچ نظام سیاسی و از جمله جمهوری اسلامی را تا زمانیکه آلترناتیوی اجتماعی و قدرتمند (حال چه راست یا چپ، بورژوایی و یا پرولتری) در مقابل آن عرضه اندام نکند و اهرمها و ابزارهای ساقط کردن آن را نسازد، ممکن نخواهد بود. جمهوری اسلامی میتواند سه دهه دیگر هم با وجود ادامه بحرانهایش سرکار باشد، تا نیرو و جریان و قدرت اجتماعی سازمانیافته سرنگونی آن وجود نداشته باشد. در دنیای امروز به ویژه در کشورهای آسیاسی و آفریقایی کم نیستند نظامهای سیاسی که در بحرانند و اما در غیاب قدرت آلترناتیومدعی سرنگونیشان به عمر خود ادامه میدهند. در نتیجه تداوم حاکمیت سیاه جمهوری اسلامی به خودی خود دلیلی برای تخفیف بحرانهای مزمن بورژوازی حاکم نیست.

کمونیست: معضلات اقتصادی جمهوری اسلامی، محور دیگر تحلیل جریانات راست و چپ در بررسی وضعیت رژیم است. منجمله مسئله انزوای اقتصادی، بن بست اقتصادی، جنگ بخش خصوصی و دولتی، اقتصاد نظامی و غیره طرح میشود. از نظر شما جمهوری اسلامی با چه معضلات اقتصادی روبرو است؟

رحمان حسین زاده : فاکتهای مورد اشاره "انزوای اقتصادی، بن بست اقتصادی، جنگ بخش خصوصی و دولتی، اقتصاد نظامی" معضلات اقتصاد کنونی سرمایه در ایران را توضیح نمیدهد، چپی که با این فاکتها مسئله را توضیح میدهد، حداقل اینکه هنوز درک وارونه خود را از مسئله نشان میدهد. بگذار در مورد هر کدام توضیح کوتاهی بدهم:
اقتصاد نظامی: ، بعد از پایان جنگ ایران و عراق دیگر اثری از فضای نظامی و جنگی را بر اقتصاد نمی بینیم. دخالت سپاه پاسداران در اقتصاد نه نشانه نظامی کردن اقتصاد، بلکه سهیم شدن یکی از ارکانهای قدرت جمهوری اسلامی در قلمرو اقتصادی است که اتفاقا میخواهد با مکانیسم سرمایه جهانی هم خود را دمساز کند.
- بن بست اقتصادی: فرق هست بین بحران سرمایه و بن بست اقتصاد سرمایه. سرمایه و نظام سیاسی حافظ آن در ایران فعلا با بن بست اقتصادی روبرو نیست، با بحران روبرو است همانطور که بسیاری کشورهای بزرگ جهانی و اروپایی هم با آن دست بگریبانند. گردش سرمایه و سود آوری آن در ایران ادامه دارد، از جمله با اتکا به نیروی کار ارزان و تعرض وسیع و شنیع به سطح زندگی طبقه کارگر و جامعه در فکر ازسر گذراندن آن هستند. بحث بر سر اینست آیا این فرصت به جمهوری اسلامی داده میشود؟ این پروسه را از سربگذراند.
- انزوای اقتصادی: این عنوان هم معضل ناسازگاری سیاسی حاکمیت بورژوایی اسلامی را با کشورهای غربی و در راس آنها امریکا توضیح نمیدهد. اقتصاد بورژوایی جمهوری اسلامی نمیتواند در مناسبات اقتصادی سرمایه در سط جهانی منزوی بماند، اتفاقا از شروع برنامه های اقتصادی منطبق با الزامات اقتصاد بازار آزاد، تاکنون خواسته اند، انزوای اقتصادی را بشکنند و جریان ما بیست سال قبل گفته است به عنوان نیجه فوری جهت گیری گذار از اقتصاد دولتی به خصوصی سازی میتوانند سد انزوا با غرب را بشکنند و به درجه ای هم شکاندند. به علاوه ارتباط وسیع اقتصادی با چین و روسیه معضل انزوا را فرعی کرده است. در نتیجه صورت مسئله بحث انزوای اقتصادی نیست، بلکه یک سئوال واقعی از دو دهه قبل چه در میان ما و چه در بیرون ما مطرح بوده، اینست که آیا اقتصاد سرمایه داری ایران در دوره کنونی و تحت حاکمیت بورژوایی جمهوری اسلامی میتواند به کارکرد یک کاپیتالیسم متعارف بورژوایی سوق پیدا کند. اینجا است به جوابهای مختلف میرسیم و به نظرم متد و پایه های جواب درست همانست که منصور حکمت در مبحث "سیاست اقتصادی جدید جمهوری اسلامی" (این مبحث در سایت حکمت قابل دسترس است) دو دهه قبل بیان کرد که به دلایل جهانی، منطقه ای (خاورمیانه ای) و دلایل ریشه ای تر ساختار اقتصادی و مختصات سیاسی ایدئولوژیک جمهوری اسلامی، پدیده متعارف شدن اقتصاد بورژوایی ایران با موانع جدی روبرو است. تحولات اخیر خاورمیانه و به هم خوردن توازن قوا در منطقه این واقعیت را برجسته کرده است. نتیجتا بین رفع انزوای اقتصادی تا تضمین کارکرد اقتصاد متعارف بورژوایی فاصله زیادی هست و مرز این دو پدیده را نباید مخدوش کرد.
- جنگ بخش خصوصی و دولتی: رقابت و جنگ بخش خصوصی و دولتی مدتها است که معضل هیئت حاکمه جمهوری اسلامی و جناحهای قابل اعتنای آن نیست. شاخصترین سمبلهای دولت گرایی اقتصادی، حزب الهی های سابق امثال میرحسین موسوی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و .. الان خود در صف جلو پیوستن به اقتصاد بازار و نزدیکی با غرب و کوتاه کردن دست دولت در اقتصاد هستند.
از دوره رفسنجانی محورهای برنامه های اقتصادی همانند هر برنامه بورژوایی منطبق با سرمایه داری بازار آزاد، تلاش جدی بود برای گسست از دولت گرایی اقتصادی مورد نظر جناح حزب الهی رژیم و شیفت کردن به اقتصاد بازار آزاد و منطبق شدن با الزامات بانک جهانی و دیگر موسسات بین المللی اقتصاد بورژوایی و بر اساس آن خصوصی سازیها، تلاش برای حذف سوبسیدها، و عادی شدن رابطه با غرب و ادغام در بازار جهانی سرمایه است. تلاشهای آن وقت رفسنجانی شکست خورد. اما علت شکست همانطور که بالاتر تاکید کردم، نه در خود طرحهای اقتصادی ، نه در حوزه اقتصادیات، بلکه در حوزه سیاسی، در عملکرد فاکتورهای جهانی، معضلات خاورمیانه و موقعیت ایران در آن و مختصات ایدئولوژیک و سیاسی خود جمهوری اسلامی بود. از آن دوره تاکنون علیرغم تعدیلاتی که در اسلامیت غلیظ جمهوری اسلامی بوجود آمده هنوز موانع دست و پاگیری برای اجرای پروژه اقتصادی بازار آزادی مورد توافق جناحهای مختلف جمهوری اسلامی و اکنون پروژه اقتصادی احمدی نژاد وجود دارد. سئوال در مقابل جمهوری اسلامی اینست که چگونه خود را در سطح رضایت بخشی در بازار جهانی سرمایه ادغام کند، دم و بازدم تولید متعارف سرمایه را تضمین کند، اما کماکان نظام اسلامی سرجای خود باقی بماند؟ این تناقض بزرگی است که سه دهه است جواب نگرفته است. معضل اقتصاد سرمایه اری ایران سیاسی و روبنای سیاسی نامتناسب با آن و فاکتورهای جهانی و خاورمیانه ای است که به زیان آن عمل میکند.

کمونیست: جدال در میان صفوف جناح اصولگرایان هر روز حادتر مى شود و ابعاد به مراتب گسترده ترى به خود مى گيرد. دعواها ظاهرا حول مقولات ولايت فقيه یا قانونیت، اسلامیت یا ایرانیت، وفاداری به اصول انقلاب اسلامی یا غربگرایی دور ميزند. شما دعوای امروز میان اصولگرایان را چگونه ارزیابی میکنید آیا این جدالی در ادامه دعوای سبز و سیاه است؟
رحمان حسین راده: کدهای "ولايت فقيه یا قانونیت، اسلامیت یا ایرانیت، وفاداری به اصول انقلاب اسلامی یا غربگرائی" اسم رمز جدالهای اقتصادی سیاسی واقعی اند، و کل واقعه را بیان نمیکنند. جدال امروز اصولگرایان در قامت خامنه ای – احمدی نژاد تجسم پیدا کرده است. برای توضیح بروز این شکاف لازم است کمی به عقب برگردیم.
پروژه احمدی نژاد با حمایت کامل خامنه ای بر بستر شکست دوم خرداد و تقابل با "اصلاح طلبی از درون" اساسا با همان دستور کار اقتصادی، اما الگوی سیاسی متفاوت عرضه اندام کرد. واقعیت اینست احمدی نژاد و دولتش بسیار زود متوجه موانع سیاسی سد راه پروژه های اقتصادیشان شدند و اکنون بعد از پشت سرگذاشتن مانع "سبز" با تکیه بر ناسیونالیسم ایرانی و "ایرانیت" میخواهند اسلامیت نظام را کمرنگ و دست آخوند را از اداره امور کوتاه کنند. این راهی است که با مخالفت جناحی از اصولگرایان و آیت الله ها و در راس آن خامنه ای روبرو است. کشمکش شکل گرفته حول خامنه ای – احمدی نژاد یا "بیت رهبری – دولت" یکی از نقاط تعیین کننده این مسیر است. به زعم خامنه ای و جناح اوچه گشایش فرهنگی و سطح محدودی از"لیبرالیزه" کردن مورد نظر جنبش سبزیها و چه چرخیدن به طرف "ایرانیت و ناسیونالیسم" مورد نظر احمدی نژاد و همفکرانش و کمرنگ شدن اسلامیت نظام، کل نظام اسلامی را به طرف اضمحلال میکشد.
این کشمکش ها جدی و واقعی اند. شکاف بین اصولگرایان و مقابل هم قرار گرفتن ولی فقیه و رئیس جمهور بسیار تعیین کننده است. این دو بخش که مشترکا در مقابل سبز دست بالا پیدا کردند، اکنون هردو ضعیف شده اند. انتخابات پیش روی مجلس مقطع تعیین کننده ای در جدال پیش رو خواهد بود. در حال حاضر و در کوتاه مدت کنترل اوضاع کماکان دست ولی فقیه و اعوانش است. اما در میان مدت و به ویژه بلند مدت بعید است وضع به این منوال بماند. علاوه بر قطبی شدن این دو جناح، جنبش سبز و ترند رفسنجانی هم به فکر بهره برداری خود از این وضع میافتند. بعید نیست در مقابل خط احمدی نژاد، رفسنجانی و خامنه ای بیشتر به هم نزدیک شوند. صف بندیهای جدید ممکن است. در نتیجه پیش بینی کامل آینده این صفبندیها هنوز زود است.البته یک فاکتور مهم دیگر را باید در نظر گرفت. در دل کشمکشها ی دشمنانمان طبقه کارگر و مردم و ما کمونیستها چه برنامه ای به نفع تقویت جنبش متمایز خود خواهیم داشت ؟
جدال جناحهای جمهوری اسلامی همیشه ریشه در کشمکشهای ماقبل خود داشته است، اما عینا تکرار ساده آن نبوده است. در این مورد هم جدال صفوف اصولگرایان ادامه خطی و مستقیم جدال سبز و سیاه نیست. المنتهای مشترک دارند، اما پرچمهایی که به دست گرفته اند، نقطه عزیمتها و اهدافی که بلند کرده و ترکیب رهبری و نیروها متفاوتند.

کمونیست: با نزدیک شدن انتخابات مجلس جدال جناحهای جمهوری اسلامی بالاگرفته است. صفبندی های جدیدی در حال شکل گیری است. آیا این انتخابات واقعا نقشی در وضعیت جمهوری اسلامی و بالانس قدرت میان جناح های آن ایفا میکند؟

رحمان حسین زاده: ابتدا تاکید کنم، در جمهوری اسلامی خبری از انتخابات نيست. کل تجربه حاکميت سه دهه جمهوری اسلامي اين را نشان ميدهد. با هيچ درجه و معيار و استانداردی حتی معادل استاندارد دنيای بورژوايی امروزمثل بعضی کشورهای دور و بر و یا اروپايي با اين معيارها در چارچوب جمهوري اسلامي خبری از "انتخابات" نيست.
با این وجود سناریوی "انتخابات" خاصیتهای مهمی برای جمهوری اسلامی دارد. نقش مهمی در بالانس قدرت میان دارودسته های سیاه حاکمیت داشته است، اين بساط "انتخاباتي" که جمهوري اسلامي راه مياندازد عرصه کشمکشها، و جدالهای درونی جناحهای دلسوز نظام و تقسیم قدرت میان آنها، با نقطه عزیمت مشترکشان برای حفظ حاکمیت بورژوازی و جمهوري اسلامي است. به علاوه جمهوری اسلامی در دل کشمکش جناحهایش، تاکنون موفق شده است که هر دوره تحمیل سلطه خود بر جامعه و مردم و دست بدست کردن قدرت میان جناحهای درون خود را با برپا کردن جنجال مسخره و نفرت انگیز "انتخابات" به مساله جامعه و مردم جان به لب رسیده تبدیل کند. "انتخابات" به عنوان "سوپاپ اطمینان" این حاکمیت سیاه نقش بازی کرده است. در این دوره نیز در کار تدارک تبدیل "انتخابات" پیش روی مجلس اسلامی به چنین عرصه ای هستند، طبقه کارگر و کمونیستها ازهم اکنون باید این مضحکه را از پایه رسوا و ناکارا کنند.
کمونیست: حزب حکمتیست عروج جنبش سبز و پیوستن بخش اعظم اپوزیسیون به صف سبز را تحمیل یک عقب نشینی جدی به جنبش اعتراضی رادیکال علیه جمهوری اسلامی ارزیابی کرد. با افول جنبش سبز و حاشیه ای شدن آن موقعیت امروز جنبش اعتراضی برای سرنگونی جمهوری اسلامی را چگونه میبنید.
رحمان حسین زاده: جنبش بورژوایی و ایزوله شده سبز به همت پادویی اپوزیسیون راست و چپ بورژوایی طی دو سال گذشته خیر خود را به جمهوری اسلامی رساند. در این دو سال عقبگرد جدی را به صف حق طلبی و آزادیخواهی و مبارزه برای سرنگونی در جامعه تحمیل کرد. اکنون این جنبش ناکام مانده، و به حاشیه رفته است. اما جنبش بخشی از بورژوازی است که بر بستر کش و قوسهای درونی جمهوری اسلامی امکان بروز مجدد پیدا میکند. لایه هایی از آن در فکر حک و اصلاح و بازسازی خود هستند و در بطن کشمکشهای جدید جایی برای خود دست و پا میکنند، و بخشهایی از اپوزیسیون راست و چپ را به دنبال خود میکشند. این ترند باید رسواتر و منزویتر شود.

طبعا عقب نشینی تحمیل شده توسط جنبش سبز لطمه جدی بر جنبش اعتراض برحق علیه جمهوری اسلامی وارد کرد. قبل از جنبش سبز ترند "اصلاح طلبان حکومتی" در قالب دوم خرداد و دوره اخیر تحت نام سبز به عنوان سوپاپ اطمینان جمهوری اسلامی برای این رژیم عمر خریدند. با این وصف رابطه مردم با جمهوری اسلامی شدیدا آنتاگونیزه است. نشانه های کمر راست کردن جنبش عتراضی رادیکال از زیر بار اوهامات و فشارهای جنبش سبز قابل مشاهده است. در این میان مبارزات اقتصادی طبقه کارگر و تحرک مطالباتی و اعتصابات و اعتراضات حول آن گستر ه تر شده و جایگاه تعیین کننده پیدا میکند. به نظرم مردم متنفر و معترض بار دیگر و سر راست تر در مقابل کلیت جمهوری اسلامی قرار میگیرند. اینکه نیروی اعتراض کارگران و مردم مردم چگونه کانالیزه و به عنوان قدرت اجتماعی در مقابل جمهوری اسلامی قرار میگیرد، دقیقا به کارکرد ما کمونیستها و نیروی رادیکال برمیگردد که چگونه آن را سازمان داده و رهبری خواهیم کرد. کماکان خواست سرنگونی جمهوری اسلامی مطالبه وسیع توده مردم ایران است. این خواست وسیع را به یک جنبش سرنگونی انقلابی باید تبدیل و معنی کرد. این دست ما را میبوسد

کمونیست: امروز چه چشم اندازی در مقابل کمونیسم و طبقه کارگر وجود دارد؟ عامل یا عوامل تعیین کننده در تغییر توازن قوا بین بورژوازی حاکم در ایران و طبقه کارگر کدامند؟
رحمان حسین زاده: دوره آینده ، دوره مصافهای تعیین کننده است. پیامدهای تحولات انقلابی منطقه، ادامه بحران اقتصادی و سیاسی مزمن سرمایه داری ایران و سربرآوردن جدالهای جدید و شدید در راس هیئت حاکمه جمهوری اسلامی، میتواند به تلاطمات سیاسی مهم و مآلا به تحولات سرنوشت ساز و دگرگون کننده تبدیل شود. این شرایط طبقه کارگر و کمونیسم طبقه کارگر را در مقابل رسالت تاریخی سرنوشت ساز خود قرار میدهد. این موقعیت تنها با دخالت خلاقانه و مبتکرانه رهبران و فعالین کمونیست طبقه کارگر و با پرچم سیاسی کمونیستی حزب حکمتیست میتواند به نفع جبهه کارگر و کمونیسم و استراتژی انقلاب کارگری بچرخد. جامعه ایران یا با بزیر کشیده شدن جمهوری اسلامی توسط قدرت مبارزه طبقه کارگر در راس توده های آزادیخواه به مسیر رهایی و انقلاب کارگری و سوسیالیسم خواهد افتاد و یا در روند رشد اختلافات درون حاکمیت و سناریوهای "انتخاباتی" به مسیر تلاطمها، تصفیه حسابها و جابجایی قدرت میان جناحهای بورژوازی از بالای سر طبقه کارگر و مردم به حساب ادامه بردگی مزدی و اختناق و استبداد سیاسی به اوضاع سیاه دیگری علیه منفعت طبقه کارگر و مردم آزادیخواه و به سود تحمیل مجدد حاکمیت بورژوازی منجر میشود.
برای تحقق چنین هدفی و تغییر تناسب قوا طبقه کارگر و کمونیسم طبقه کارگر باید تناقضات و موانع جدی را از سر راه بردارد. از جمله و در راس آنها فایق آمدن بر غیاب تحزب کمونیستی هدایت گر همه وجوه جنبش طبقه کارگر بسیار تعیین کننده است و رهبران و فعالین کمونیست طبقه کارگردر بطن مبارزه مستمر و دایمی موظف به جوابگویی به این رسالت هستند. همین جا فورا تاکید میکنم، منظورم حضور هر نوع حزبی تحت عنوان "کمونیسم و کمونیستی کارگری" نیست. در دنیا و در ایران هم احزاب متعدد تحت این عناوین را کم نداریم و کوچکترین تاثیری در حیات و مبارزه طبقه کارگر حوزه مستقیم فعالیت خود ندارند. منظورم حزب کمونیستی کارگری اجتماعا عجین شده با سوخت و ساز روزمره حیات و کار و مبارزه طبقه کارگر، در هم تنیده با مبارزات اقتصادی و جاری آن و در عین حال با صلابت و روشن بینی طبقه کارگر را در جدالهای سیاسی جامعه و تغییر تناسب قوای گام به گام به نفع طبقه کارگرو کسب قدرت سیاسی نمایندگی کند.
در پرتو این جهت گیری پایه ای، در شرایط سیاسی کنونی ایران باید در راستای تحقق اهداف زیر تلاش کرد.
الف- سرنگونی جمهوری اسلامی، تامین آزادی و برابری
سرنگونی جمهوری اسلامی پیش شرط هر تحول جدی اقتصادی و سیاسی در حیات طبقه کارگر و مردم تشنه تغییر و بهبود وضع موجود است. کمونیسم طبقه کارگر و حزب ما برای بزیر کشیدن فوری و انقلابی جمهوری اسلامی با اتکا به نیروی طبقه کارگر و مردم آزادیخواه باید تلاش کند . طبقه کارگر ایران با انداختن جمهوری اسلامی به چیزی کمتر از تامین آزادی و برابری تن نخواهد داد. بر این اساس سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی و تحقق آزادی و برابری محور پرچم سیاسی ای است که در این دوره کمونیستها و حزب حکمتیست در پیشاپیش طبقه کارگر و صف آزادیخواهی و برابری طلبی در جنبش اعتراضی آتی برمی افرازیم و بار دیگر و در شرایط تحولات پیش رو بر آن پای فشرد.
ب- ایزوله کردن پرچمهای بورژوایی :
در متن جدالهای جدید هیئت حاکمه جمهوری اسلامی، باردیگر پرچم و افقهای بورژوایی برافراشته خواهند شد و اپورتونیستهای راست و چپ مدافع این یا آن جناح بورژوازی و جمهوری اسلامی به فکر "تعدیل و اصلاح" نظام سرمایه و جمهوری اسلامی خواهند افتاد. در تلاش خواهند بود، حق طلبی و اعتراض کارگر و مردم را در چارچوب جدالهای بورژوازی و جمهوری اسلامی قالب زنند. مردم را به پای مضحکه های "انتخاباتی" و از جمله "انتخابات" پیش روی مجلس اسلامی و جدالهای ارتجاع حول و حوش آن بکشانند. بخشی از ایوزیسیون بورژوایی سناریو سیاهی دنبال پروژه غرب و آمریکا و ناتو و امید بستن به برجسته کردن "الگوی لیبی" خواهند بود. ما به مثابه رهبران و فعالین کمونیست طبقه کارگر موظف به افشاء و منزوی کردن همه این پرچمهای بورژوایی و این روندهای ارتجاعی هستیم. فعالانه به تقابل با هر تلاش نیروهای درون و بیرون جمهوری اسلامی و تقلای همه جریانات بورژوایی برای جرح و تعدیل این حکومت ضد مردمی و تحمیل آن دربسته بندی جدید میرویم. مبارزه واقعی کارگران و همه مردم معترض علیه جمهوری اسلامی، بیرون از جنگ جناحهای درون جمهوری اسلامی است. بیرون آمدن از سیطره جنگ جناحی جمهوری اسلامی، نقطه شروع روندى است که ميرود و بايد به برچيدن تمام و کمال رژيم اسلامى منجر شود.
ج- دخالت فعال در جنبش اعتراضی پیش رو:
در شرایط کنونی گسترش مبارزات اقتصادی و مطالباتی طبقه کارگر به ویژه حول افزایش دستمزدها و بهبود زندگی در مراکز کارگری، شکل گیری حرکات اعتراضی علیه فقر و گرانی، علیه استبداد و اختناق و برای آزادیهای سیاسی و فرهنگی، حقوق برابر زنان و خلاصی فرهنگی بسیار محتمل است. حضور فعال در همه این عرصه ها حضور فعال در این مبارزات، ارائه خواست و مطالبه روشن و تلاش برای به پیروزی رساندن آن وظیفه رهبران و فعالین کمونیست کارگران و حزب ما است.
د- اتحاد و تشکل طبقاتی حیاتی است
طبقه کارگر و صف جنبش اعتراضی هم اکنون و در مصافهای پیش رو به اتحاد و تشکل محکم طبقاتی نیازحیاتی دارد. رهبران و فعالین کمونیست کارگران و مردم آزادیخواه باید از فرصت و فرجه های احتمالی پیش رو برای ایجاد بیشترین اتحاد و تشکل محکم طبقاتی و مبارزاتی اقدام کنند. جنبش برپائی مجامع عمومی در مراکز و محیط های کارگری در محلات و محیط زیست مردم معترض را میتوان و باید به ستون فقرات سازمانیابی توده ای تبدیل کرد.
***