TLogo


بحران جمهوری اسلامی عمیق تر میشود
گفتگوی کمونیست با سلام زیجی


کمونیست: جمهوری اسلامی با بحران متولد شده است. بحران اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، اختلافات جناحی، تهدیدات و فشارهای بین المللی و غیره از جمله آنها است. سی سال از حاکمیت جمهوری اسلامی میگذرد و امروز روایتهای متفاوتی از وضعیت جمهوری اسلامی و معضلات آن وجود دارد. منجمله اینکه نجات جمهوری اسلامی یا حفظ نظام از خطر خیزش توده ای محور اصلی تقابلهای امروز جمهوری اسلامی است. یا اینکه بحران امروز جمهوری اسلامی به بحران لیبی، مصر و سوریه شبیه است. از نظر شما فاکتورهای موثر در ارزیابی از وضعیت سیاسی و اقتصادی جمهوری اسلامی کدامند؟

سلام زیجی: وجود روایتهای متفاوت از وضعیت جمهوری اسلامی و معضلات کنونی آن واقعی است. ریشه این نیز بر میگردد به همان روایتها و ارزیابی های که در اوایل سر کار آمدن جمهوری اسلامی وجود داشته است. بی تردید فاکتورهای سیاسی و اقتصادی جدید داخلی و جهانی در ارزیابی های امروز دخیل هستند و میتواند معتبر باشند. اما این را هم در همان بستر اساسی ماهیت و روند تاریخی رژیم از بدو تولد آن باید قرار داد. پایه و اساس نحوه برخورد به جمهوری اسلامی، ساختار سرمایه داری در ایران، بررسی بحرانها و جناحها و معضلات کنونی آن بر میگردد به همان دوره که جمهوری اسلامی بر بستر سرکوب یک انقلاب سر کار آمد. برای نیروها، افراد یا جنبشی که جمهوری اسلامی طرفدار""مستضعف" بود، "ضد امپریالیست" بود، "خلقی" و محصول "انقلاب" بود و یا اینکه دنبال"اقتصاد ملی" و"اسطوره بورژوازی و ملی" و "حقوق خلقها" و غیره بودند برخوردشان به جمهوری اسلامی و سرمایه داری و" میهن" و کارگر و سوسیالیسم از زاویه منفعت طبقاتی جنبشهای متفاوت خودشان بود. اعتراض برخی به جمهوری اسلامی امروز از سراین است که گویا جمهوری اسلامی از مسیر و قول قرارهای اولیه خود عدول کرده است. این نیروها جزئی از جناح راست و چپ خود سرمایه داری اند که رنگ "اسلامی گری" رژیم اجازه نداد و نمیدهد که پرچم ملی، اصلاحات و خلقی آنها در کل آن سیستم جای بگیرند. این طیف که بخش عمده جریانات امروز چپ را نیز در بر میگیرد، یا جمهوری اسلامی را قابل تعدیل میدانند و طرفدار مبارزه "مدنی" و "اصلاحات" هستند یا بخش "میلیتانت" آنند که دُزصرفا "ضد رژیمی"شان، نه ضد همه "شاخه های رژیم"، چنان بالا است که مبارزه و منافع و افق های طبقاتی متفاوت را نادیده گرفته و دفن میکنند. از جمله جنب و جوش های ناشی ازکشمکش های درون حاکمیت را "جنبش اعتراضی و سرنگونی"! مینامند و به آن امید بسته اند. طیفی از اینها "بسیج توده ای" دردل اختلافات جناحهایی جمهوری اسلامی علیه همدیگر را نیز "انقلاب "نامگذاری میکنند! .هر روز قول شروع "انقلاب"، تازه از نوع "انسانی" آن میدهند و از بی نتیجه ماندن و تکرار آنهم خسته نمیشوند. این دو طیف در نهایت دو روی یک سکه اند و هر دو دنباله رو بخشهای از جنبشها و افقهای بورژوازی بوده وهستند. در جناح اپوزسیون چپ بورژوائی و ملی قرار دارند و به اسم کارگر کمر کارگر را شکسته اند. ما شاهد روایت "روشنفکری" نیز در درون چپ هستیم که کشف کرده اند ایران یک جامعه سرمایه داری است! طرفدار"جنبش لغو کار مزدی" هم هستند بدون اینکه در زمین واقعی هیچ زیانی به بورژوازی برسانند. از این "زاویه" دروغ های شاخدار تولید میشود و مدعی اند که منصور حکمت سرمایه داری بودن ایران وجمهوری اسلامی را ندیده است! اینها که خود روزی در سایه حکمت از کمونیسم و سرمایه داری چیزی فهمیدند و بعدا در "مرزبندی" با حکمت به آغوش سرمایه داری مهربان خاتمی برگشتند و با شکست خاتمی دوباره به "ضد سرمایه دار" تبدیل شدند، با این تئوریهای متکی به جعل دارند اهداف دیگری را دنبال میکنند. با این کارهای "تئوریک"شان پاسیفیسم و سنگ اندازی درمبارزه انقلابی و سیاسی روزمره طبقه و جامعه و راست روی و ضد مارکسیست بودن خود را توجیه می نمایند.
نگاه دیگری در برخورد به معضلات امروز رژیم، بازحول "اقتصاد" هست که به نتایج سیاسی جز آنچه که مربوط به مبارزه و سنت تاکنونی ما در فضا سیاسی ایران بوده است میرسد. با قلم گرفتن واقعیات جامعه ایران از جمله موقعیت سیاسی رژیم و معضلات روبنای آن تنها با اتکاء به مقوله اقتصاد و رشد آن به نگاه جدیدی به کل پدیده جمهوری اسلامی میرسد. وقتی ما با پدیده نوآور"بورژوازی در همه دنیا بورژوازی است"( عجب کشفی) مواجه میشویم به سیاست بی سیاستی و عملکرد دیگری میرسیم. برای مثال گویا چون دولت انگلیس یا سوئد بورژوازی است و جمهوری اسلامی نیز به همین شکل پس فرقی بین سیستم انتخاباتی آنها وجود ندارد! لذا من و شما کمونیست درگیر با جمهوری اسلامی همان برخوردی به نمایش انتخابات در جمهوری اسلامی باید بکنیم که در نظامهای متکی به دمکراسی بورژوازی. این دید عملا کاری به ساختار سیاسی و تاریخ سرکوب و شکل گیری جمهوری اسلامی و رابطه اش با جامعه ندارد. گسترش تکنولوژی و رشد اقتصاد ایران خیالش را راحت کرده است. نیازی نمیبیند در سیاست و مبارزه روزمره علیه کلیت جمهوری اسلامی نقش فعالی ایفا کند. این نگرش و روایت نیز ظاهر مارکسیستی دارد اما از نظر من در عالم سیاست و مبارزه همه جانبه طبقاتی نقش و پراتیک آن در برخورد به جمهوری اسلامی و بحران اقتصادی و مبارزه اقتصادی طبقه کارگر وسیاستهای ناظر بر آن و کلا شیوه برخورد به نفس پدیده سرنگونی انقلابی رژیم همان مسیری را طی میکند که طیفها و روایت های دیگری که به آن اشاره کردم. عنصر سیاست، روبنا سیاسی و معضلات و بحرانهای اجتماعی که خود انعکاسی از موقعیت اقتصادی و رابطه کار و سرمایه در ایران میباشد در ازاء" رشد و گسترش سرمایه داری و صنایع" و اینکه "بورژوازی در هر جای دنیا بورژوازی است" قربانی میشود و نادیده گرفته میشود.
اما من خود را متعلق به یک روایت و ارزیابی دیگر میدانم که در تقابل با کل روایتهای فوق میباشد. یعنی روایتی که جنبش ما، جنبش کمونیسم کارگری و خط حکمت و سیاستهای رسمی و تاکنونی حزب ما آنرا نمایندگی کرده است. ما جمهوری اسلامی را محصول انقلاب ٥٧ ندانسته و نمیدانیم. ما جامعه ایران را در همه ابعادش یک جامعه تمام عیار کاپیتالیستی دانسته و میدانم و جمهوری اسلامی را نماینده وحکومت مستقیم نظام بورژوازی در ایران ارزیابی کرده و همواره کشمکش و جدل و مبارزه را از کارخانه تا میادین شهر از مبارزه برای لغو اعدام تا خلاصی فرهنگی، از دفاع از برابری حقوق زن و کودک تا تلاش برای گشایش سیاسی را بخش تفکیک ناپذیری از مبارزه طبقاتی و کمونیستی و کارگری طبقه کارگر وخود دانسته و میدانیم. اینکه جمهوری اسلامی چه تحولاتی در این سی سال در ساختار اقتصادی و سیاسی و کشمش درونی خود از سر گذرانده است هیچ تغییر پایه ای در نگاه و ارزیابی ما از جمهوری اسلامی و مبارزه ما برای سرنگونی آن رژیم و تلاش برای پیروزی کارگر و کمونیسم به وجود نمی آورد. تحولات جدید را با چشمان باز بررسی کرده و میکنیم، تاکتیکها و اتفاقات و رویدادهای روز و دوره ای و تحولات که کارگر، اقتصاد و سیاست در ایران و اتفاقات جهانی و منطقه ای از سر میگذراند را با دقت بررسی و به رسمی میشناسیم. اما کل این تحولات نگاه و ‌دفاع ما را از مبانی فکری و سیاسی و هدف مبارزه طبقاتی و کمونیستی نه تنها دور نمیکند بر عکس با پافشاری بر همان مبانی و استراتژی است که میتوان به استقبال تحولات رفت و نتیجه درست از آن برای جنبش خود گرفت. برای شخص من از"اسطوره بورژوازی ملی و مترقی" تا "سیاست سازماندهی ما در میان کارگران" و "تشکل یابی توده ای طبقه کارگر"تا "تفاوتهای ما"، تا "مباحث "حزب و جامعه" و "حزب و قدرت سیاسی" و همچنین آخرین سخنرانی حکمت تحت عنوان "آیا کمونیزم در ایران پیروز میشود؟" مبنا اتخاذ هر نوع سیاست کارگری و کمونیستی و تحلیل درست از بحرانهای جمهوری اسلامی و راه سرنگون کردن آن به نفع کارگر و کمونیسم است. فکر میکنم طبقه کارگر و هر کمونیست و هر حزبی که خود را کمونیست میداند باید این تئوریها و سیاستها و راه حل ها را مبنا کار خود قرار دهد و برود عملی کند. بغیر از این آب در هاون کوبیدن است!
در مورد اینکه "نجات جمهوری اسلامی یا حفظ نظام از خطر خیزش توده ای محور اصلی تقابلهای امروز جمهوری اسلامی است"، درعین حال این تصویر بیانگر یک واقعیت است اما این "خطر" نه تنها ویژه امروز و یا چند سال اخیر نیست بلکه خطرات متعدد دیگری نیز مبنا بحران و کشکمش جمهوری اسلامی میباشد. این واقعیت به قدمت رژیم وجود داشته است. اما اکنون برای رژیم این خطرها از جمله ترس از خیزش توده ای به یک مرحله حادتر و خطرناکتری رسیده است. علاوه بر خطر خیزش توده ای خطر خیزش کارگری،خطر کمونیسم، خطر بحران اقتصادی، خطر بحران سیاسی و فرهنگی نیز بیش از سی سال است بالای سر جمهوری اسلامی قرار گرفته است. جمهوری اسلامی از سال ٥٧ به این سو این خطرها را با کشتار و نیرنگ از سر گذرانده است. بحران حکومتی و محور پایه ای تقابلهای دیروز و امروز جمهوری اسلامی و بخشهای مختلف بورژوازی ایران ریشه در آن خطرها و تاریخ دارد. جمهوری اسلامی محصول انقلاب ٥٧ نیست! آلترناتیو غرب برای سرکوب آن انقلاب بود که حکومت بورژوا و مستبد پهلوی را سرنگون کرد وحکومت اسلامی به عنوان نماینده مستقیم بورژوازی ایران، اما در لباس اسلامی، با هجوم خونین و نظامی ٣٠ خرداد شصت به بعد و کشتار عظیم مخالفان در ایران توانست قدرت را در دست بگیرد. جمهوری اسلامی با سرکوب بوجود آمد و با خفقان سر کار مانده است. صدها هزار انسان را کشته است. این رژیم نماینده و محصول یک تراژدی عظیم انسانی است. محصول و نماینده جنایت و کشتار طبقه کارگر ایران است. امروز حتی برای یک روز بازوی سرکوب و سپاه و اوباش مسلح را از صحنه سیاست ایران بردارید کلیت این رژیم دود خواهد شد. جمهوری اسلامی از هر نظر در بحران بسر میبرد و وحشت زده از خطرهای که چهار طرف آنرا احاطه کرده است. اینکه این رژیم تاکنون در قدرت باقی مانده به هیچ وجه دال به ثبات سیاسی و یا اقتصادی آن نظام نبوده ونیست. بلکه ریشه در قدرت مانورهای سیاسی، فریب و سرکوب و همچنین همراهی و بی زیان بودن بخش عمده اپوزسیون راست و چپ در قبال جمهوری اسلامی و سیاستهای آن دارد. خلاء یک حزب و آلتر ناتیو قدرتمند کمونیستی و کارگری به نقطه ضعف محوری طبقه ما و جامعه تبدیل شده است. این خلاء خود عامل مهمی بوده و هست درتداوم بقاء حاکمیت ننگین بورژوازی ایران و جمهوری اسلامی و از سر گذراندن بحران هایش.
آیا بحران کنونی جمهوری اسلامی به لیبی و مصر و سوریه و کلا کشورهای شمال افریقا شباهت دارد یا نه، تا جایی که به تحولات جهانی و بحران سرمایه داری که اساسا زمینه ساز شروع روند اعتراضا ت درآن کشورها علیه استبداد و فقربود بر میگردد میتوان به هم تشبیه کرد. اما همچنان که توضیح دادم بحرانهای جمهوری اسلامی و رابطه سرکوبگرانه آن با جامعه ایران و اینکه کلا جمهوری اسلامی محصول به شکست کشاندن یک انقلاب با رگه های قوی چپ و کارگری بود بسیار قدیمی تر و ریشه دارتر از تحولات اخیر در آن کشورها میباشد. علاوه بر آن، تاریخ و نقش مبارزات اجتماعی و نفوذ کمونیسم و خود آگاهی طبقه کارگر و تجربه تحزب و تشکل های کمونیستی در ایران با آن کشورها مشابه هم نبوده و نیست. بدون تردید آن خیزش ها بر روحیه مبارزاتی مردم در ایران و امید به اینکه میتوان استبداد و خفقان را کنار زد تقویت کرده است. این وقایع، بحرانهای تاکنونی و کشمکشهای درون جمهوری اسلامی را تعمیق تر کرده و نگرانی از عروج چنین خیزشهای را بیش از پیش در کلیت حاکمیت ایران افزوده است. در ضمن اینرا تاکید کنم که بنا به خصلت و سابقه مبارزه کارگری و توده ای علیه جمهوری اسلامی اگر چنین اتفاقی در ایران شروع شود الزاما همان مسیرهای نیمه تمام ویا باز گذاشتن دست غرب در دخالت نظامی در کشورو قیچی کردن آن را طی نمیکند بلکه حاد تر، رادیکالتر، متحزب تر و سرنگونی طلبانه در همه ابعاد آن خواهد بود. رمزموفقیت دستیابی به تمام آزادی ها اتفاقا بدون دخالت نیروهای ارتجاعی غرب ممکن میگردد. روندی که در لیبی اتفاق افتاد در عین حال که استبدادی را کنار میزند اما جامعه تباه خواهد شد و نابرابریها و روش های استبدادی سابق جایگزین مشتی مرتجع ریز و درشت و حلقه بگوش ترغرب، شبیه عراق و افغانستان میشود بدون اینکه یک نان به سفره کارگر اضافه گردد و یا آزادیهای واقعی سیاسی و اجتماعی تامین گردد. تنها تضمین کننده پیروزی کامل جنبش آزادیخواهی آمادگی و متحد شدن طبقه کارگر، خیز برداشتن برای انقلاب حول برنامه و پلاتفرم کمونیستی و کارگری که در آن نه تنها کلیت جمهوری اسلامی و سیستم سرمایه داری را باید ‌هدف قرار دهد که همزمان دست دخالت غرب و هر دارودسته مسلح قومی و مذهبی را در روند مبارزه خود قطع کند.

کمونیست: معضلات اقتصادی جمهوری اسلامی، محور دیگر تحلیل جریانات راست و چپ در بررسی وضعیت رژیم است. منجمله مسئله انزوای اقتصادی، بن بست اقتصادی، جنگ بخش خصوصی و دولتی، اقتصاد نظامی و غیره طرح میشود. از نظر شما جمهوری اسلامی با چه معضلات اقتصادی روبرو است؟

سلام زیجی: جمهوری اسلامی بر بستر یک جامعه بحرانی از جمله بحران اقتصادی وسیاسی وسرنگونی حکومت شاه که با قهر و خون همراه بود سر کار آوردنش. سرکوب انقلاب٥٧ و جایگزینی جمهوری اسلامی به جای نظام سلطنتی، مترادف نشد به بازسازی اقتصاد و سروسامان دادن پایه های تولید و باز تولید سرمایه و تامین رفاه و امنیت اقتصادی و اجتماعی جامعه. بر عکس بحرانی تر و افسار گسیخته تر و سرکوبگرانه تر از سابق تداوم پیدا کرد. امروز البته سود آوری و رشد اقتصادی به معنائی ثروت اندوزی و سرمایه گذاری های هنگفت در ایران بسیار جلوتر از دوره سال ٥٧ است اما این به راه اندازی یک اقتصاد باثبات هر گز تبدیل نشد. چنین روندی تنها از سر نفهمی و ندانستن آخوند و یا بورژوازی ایرانی نبود و نیست. این ناشی از مقتضیات نیاز سرمایه داری ایران است که همواره با سرکوب و استثمار مطلق طبقه کارگر متکی است. همچنین مشخصات ماهوی و ایدئولوژیکی نظام جمهوری اسلامی نیز مهمترین فاکتور در بحران و بی ثباتی سرمایه داری در ایران بوده و میباشد. بخش عمده اقتصاد و سرمایه ها و ثروت چه در قالب "خصوصی" و چه "دولتی" آن اساسا تحت کنترل بخشهای از بورژوازی در حاکمیت و نیروهای اسلامی و نظامی از جمله سپاه پاسداران و مستقیما مرتبط به حاکمیت قرار دارد. بورژوازی ایران هیچگاه نتوانسته استاندارد ها و قوانین حاکم مبتنی به روند متعارف بورژوازی را به یک داده واقعی اقتصاد ایران تبدیل کند. رنگ مافیائی و تحت کنترل قرار گرفتن اقتصاد از جانب باند و گروه‌های مختلف در سیستم اقتصادی ایران بسیار برجسته است و شبیه حتی ترکیه و عربستان و مصر و غیره هم نیست. این واقعیات علاوه بر افسارگسیختی سرمایه داری و روند وحشیانه‌تر استثمار بر طبقه کارگر به دشواریهای مبارزه طبقاتی و کارگری نیزافزوده است. طرف شدن کارگر با یک بورژوای "متحد" و "باثبات" تر و با حساب و کتاب تر بسیار راحت تر است ازیک سیستم لجام گسیخته بورژوازی و مافیائی که هر بخش برای خود قدرتی است و در دستان خود نیز شمشیر اسلام، سپاه و بسیج، رفسنجانی، موسوی و احمدی نژاد و خامنه ای و هزارها آخوند و دلال و بورژوا خودمختاری طلب و حربه ناسیونالیسم کرد و ترک و فارس وعرب را نیز روی سرش بچرخانند. جمهوری اسلامی از بدو تولد خود بدلیل همین ماهیت و عملکرد سیاسی و ایدئولوژیکی اش چه در ایران و چه در برخورد به دنیا بیرون خود هرگز نتوانست اقتصاد ایران را در سطح یک حکومت بورژوا و متعارف و قابل قبول برای بورژوازی در ایران و جهان تامین کند. بقاء هر حکومت بورژوایى، و از جمله رژیم اسلامى، در وهله اول در گرو رشد و توسعه اقتصاد کاپیتالیستى است، در گرو تامین امنیت برای بورژوازی و صدور سرمایه جهانی به ایران است. نه طرح خصوصی سازی و نه دولتی و نه حتی سیاست "هدفمند کردن یارانه ها" نتوانسته و نمیتواند کمکی به سرو سامان دادن اقتصاد ایران در سطح ماکرو بکند. صرفنظر از دشوارى عظیم سازماندهى اقتصادى براى هر بخشى از بورژوازى ایران، رژیم اسلامى بنا به مشخصات ماهوى اش ، بنا به ماهیت سیاسی و هویت اسلامی خود از تحقق این امر عاجز است. این یعنی بحران اقتصادی و ناتوانی جمهوری اسلامی در سازماندهی نظام اقتصادی که نیاز سرمایه داری را در بعد داخلی و خارجی آن تامین کند. از خمینی و بنی صدر تا رفسنجانی و خاتمی، از موسوی و کروبی تا احمدی نژاد و خامنه ای هر کدام به شکلی در صدد پاسخ به این معضل بر آمده اند و همه شان شکست خوردند. ریشه اساسی بحران اقتصادی در ایران اساسا سیاسی و روبنائی است. مشکل اصلی همان مشخصات ماهوی جمهوری اسلامی میباشد. این مبنا کل بحران و کشمکش های جمهوری اسلامی بوده و هست. خاتمی دوم خرداد و به دنبال عروج جنبش سبز موسوی و کروبی دقیقا برای پاسخ به همین معضل بود که آمدند و شکست خوردند. احمدی نژاد با "ایرانی" گری و "دفاعش از زنان"! و همچنین سیاست "یارانه" ها یش نیز قصد پاسخ به همین بحران را دارد که شکستش حتمی است.
بدنبال سالها تلاش و ایثار گری برای "تعدیل و اصلاحات" و دادن چهره "مطلوب" از رژیم هنوز در بالاترین مقام آن سیستم میایند و دستور قتل نفراول دفتر ریاست جمهوریشان میدهند و اعلام میکنند " هرکسی این یهودی شیطان را بکشد من پول خونش را میدهم". چنین آدمکها چرخ اقتصاد ایران را در دست دارند. خامنه ای خود ٢٠ درصد کل درآمد نفت را دارد، سپاه پاسداران که "برادر قاچاقچی" رئیس جمهور نیز هست بخش بزرگی از اقتصاد و صنایع ایران را در اختیار دارد و همزمان قمه بدست و با بستن الڵه اکبر بر پیشانی سر گرم کشتار و سازمان دادن جنگ و ترور است. میخواهم تاکید کنم که حل بحران اقتصادی کنونی در گرو کنار زدن این موانع و کلیت سیستم سیاسی و ایدئولوژیکی وحتی ساختار نیروی نظامی کنونی جمهوری اسلامی است که این هم تنها و تنها با مرگ این رژیم که همه جناحهای موجود آنرا در بر میگیرد، ممکن میگردد. علاوه بر نیروی کار ارزان دهها میلیونی طبقه کارگر که به جیب بورژوازی ایران و همین بورژواهای مافیائی رفته، پول سر سام آور نفت که هر بشکه را تا١٣٠ دلار هم به فروش رساندند توانسته بخش مهمی از اقتصاد بیمار ایران و هزینه رژیم را تامین کند و سر پا نگاه دارد.اینکه امروز ایران در پس انزوا بین الملی و محاصره اقتصادی و کلا عدم رابطه با جهان سرمایه داری غرب به سوی چین و هند و یا برخی از کشورهای منطقه سرازیر شده است به هیچ وجه نمیتواند گشایشی برای اقتصاد ایران فراهم کند. رابطه امروز با چین و هند و روسیه و بعضا کره شمالی و دارو دسته های اسلامی در کشورهای منطقه نیز قبل از اینکه کمکی به بهبود اقتصاد ایران بکند در راستا مسائل امنیتی، سیستمهای کنترل و جاسوسی، تکنولوژی نظامی و اطلاعاتی و غیره بوده است.
در ایران همین حالا با این واقعیات روبرو هستیم: ورشکستی و فرسودگی و از دور خارج شدن بخشی از صنایع از جمله مراکز کوچک تولیدی، تلاش برای استثماربه مراتب بیشتر کارگروتغییر قوانین ضد کارگری تاکنونی به زیان بیشتر طبقه کارگر، گسترش فقر و بیکار سازیهای به مراتب بیشتر، ندادن حقوق معوقه چندین ماهه کارگر و تعقیب و بازداشت فعالین آن، سیر سعودی اعتیاد و افزایش بیست درصدی آمار خودکشیها ی فردی و خانوادگی ناشی از فقر و بیکاری، مهاجرت روز افزون کارگران به کشورهای همجوار، فراراز کشور جوانان فارغ التحصیل و غیره در کنار تشدید فضا سرکوب وارعاب و اعدام و نظامی تر کردن فضا و کنترل بر اقتصاد و ثروت و سرمایه کشور از جانب خود سران وارگانهای دست اندرکاران جمهوری اسلامی و فساد و دزدی های کلان که تنها آخرین مورد آن حاکی از "اختلاس سه هزار میلیارد دلاری در بانک ها" است، به اندازه کافی پرده از سیستم مافیائی حاکم بر ثروت و اقتصاد آن کشور و همزمان گسترش عظیم فقر و تخریب و عدم امنیت اقتصادی برای اکثریت جامعه بر میدارد. آمارهای رسمی مقامات جمهوری اسلام تاکیدی بر واقعیات فوق و اوضاع وخیم اقتصادی است. امکان خیزش "گرسنگان" و نگرانی عمیق خود سران جمهوری اسلامی در این رابطه واقعی است.
به عنوان جمعبندی دراین بخش میخواهم تاکید کنم که:جمهوری اسلامی بورژوازی ایران را ازدست انقلاب چپ گرایانه ضد استبدادی- سلطنتی در سال ٥٧ نجات داد. اما بدلیل همان مشخصات و موقعیت تاریخی و سیاسی و اسلامی که اشاره کردم، سرمایه داری ایران و رشد دادن آن در چهارچوب جهان امروز کاپیتالیستی و تبدیل بازار داخلی در ایران به یک بخش کم و بیش ادغام شده و ارگانیک در اقتصاد جهانی سرمایه داری، بعداز سه دهه حاکمیت نیز، به یک امر غیر ممکن تبدیل شده است. تحولات خیزشهای توده ای علیه استبداد در منطقه، در انزوا قرارگرفتن بیشترجمهوری اسلامی در جهان، تداوم منازعه فلسطین و روند رو به افول اسلام سیاسی نیز نه تنها از هیچ نظری به سود جمهوری اسلامی تمام نشده که به روند بحران اقتصادی و مشکلات متعدد که جمهوری اسلامی با آن روبرو است افزوده است.

کمونیست: جدال در میان صفوف جناح اصولگرایان هر روز حادتر مى شود و ابعاد به مراتب گسترده ترى به خود مى گیرد. دعواها ظاهرا حول مقولات ولایت فقیه یا قانونیت، اسلامیت یا ایرانیت، وفاداری به اصول انقلاب اسلامی یا غربگرائی دور میزند. شما دعوای امروز میان اصولگرایان را چگونه ارزیابی میکنید آیا این جدالی در ادامه دعوای سبز و سیاه است؟

سلام زیجی: مقولات مانند ولایت فقیه و قانونیت یا اسلامیت و ایرانیت در عین حال که بخشی از کشمکش واقعی نزاع در صفوف حاکمیت میباشند و واقعی اند اما خود این مقولات پوشش و کد های روبنائی هستند که ریشه در معضلات و بحرانهای پایدارتر جمهوری اسلامی و بورژوازی ایران دارد. در پاسخ به سوالات قبلی گفتم که جمهوری اسلامی همواره با بحران اقتصادی، سیاسی و فرهنگی روبرو بوده و این معضل و راه چاره برای آن درهر دوره ای حول مسائلی در سطح حاکمیت ‌قطبی شده است. درد امروز اصولگرایان نیز همان درد و تناقضاتی است که ازدوره سر کار آمدن جمهوری اسلامی در اشکال مختلف وجود داشته است. همان درد رفسنجانی و خاتمی و موسوی و خامنه ای و احمدی نژاد بوده و هست که همچنان لاینحل باقی مانده و باقی خواهد ماند. کل این طیفها دارند بر سر سیاستهای اقتصادی متفاوت که همزمان "هویت جمهوری اسلامی" را نیز حفظ کنند در جدال هستند. به زعم خود دارند راه برون رفت از معضلات اقتصادی و سیاسی و فرهنگی نشان میدهند. به روشنی واقفند که حکومتشان در جامعه مشروعیت ندارد و مردم خواهان رفتن آنها هستند. بر سر شیوه برخورد به کارگر و سرکوب وراه به سکوت کشاندن آن، پیرامون فشار و سرکوب هر روزه زن، موضوع جدی و هویتی حجاب و جدا سازیهای جنسیتی که مجددا به یکی از مسائل داغ خود جناحها تبدیل شده است، اسلامیت رژیم، نحوه فریب مردم و مقابله با موج عظیم تنفراز کلیت رژیم، ناسیونالیسم و ایرانی گری، مسئله فرهنگ غیر اسلامی و مدرن نسل جوان و بلاخره چگونگی رابطه باغرب و غیره که نمایانگر تناقض و بحران هویتی، سیاسی و فرهنگی عمیق جمهوری اسلامی با جامعه ایران میباشد بطور واقعی دعوا دارند. از این نظر دعوا امروزاصولگرایان نیز دعوا جدیدی نیست. فقط شکل و بهانه ها و طیف های آن تغییر میکند و رنگ عوض میکنند. درعین حال از نظرمن بحران و صف بندیهای جدید که در قالب طیف ها مختلف اصولگرایان شکاف باز کرده است عمیقتر وجدی تر از دوره های سابق خواهد بود.
ماهیت اختلاف های امروز را نیز میتوان در تداوم دعوا سال ٨٨ ما بین جنبش سبز موسوی و سیاه احمدی نژاد نیز دید همانطوری که در دورهای قبل از آنها هم وجود داشته است. اما از یک منظر دیگر قطبندی امروز موقعیت متفاوتری پیدا کرده است برای جمهوری اسلامی. مسئله اینجا است که جنگ خانوادگی حاکمیت اگر تا دیروز در حوالی خاکریز بود امروز با بالا گرفتن این کشمکش در میان افراطی ترین بخشهای جمهوری اسلامی مستقیما رفته تو سنگر محوریترین جناحهای اقتدارگرای جمهوری اسلامی و شخص خامنه ای. این روند در صورت حادتر شدن میتواند به جنگ و تصفیه حسابهای جدی و چه بسا خونین تبدیل گردد. فرماندهان سپاه یکی پس از دیگری آشکارا علیه جناح احمدی نژاد و اصلاح طلبان موضع میگیرند و برای کاندیداهای نمایش انتخابات آتی مجلس شرط و شروط تعیین میکنند و خط و نشان میکشند. "مجلس خبرگان" بدنبا مواضع "انتخابات و امنیت کشور" خامنه ای اخیرا علیه جناحهای مقابل اصولگرایان و سیاستهای آنها موضع گرفت و هشدار داد. این جناح میخواهد قدرت فائقه در مجلس و دولت و کنترل بر اقتصاد کشور را داشته باشد. از همین حالا دارند زمینه برای کنار زدن همدیگر فراهم میکنند و مسیر امنیتی تر کردن فضا سیاسی را طی میکنند. مستقل از اینکه این دعوا به کجا میرسد من فکر میکنم باید تلاش کرد کارگران وکمونیستها و همه آزادیخواهان را به سوی ایجاد صفبندی مستقل خود، طرد آشکار کلیه جناحبندیهای جمهوری اسلامی وهر نوع " جنبشی" که در دفاع و یا به بهانه آن دنبال جناحی راه می افتد و همچنین کل بساط انتخابات را پوچ کرد. اینکه سی سال تجربه اثبات کرده که دنبال این و آن جناح رژیم و بورژوازی رفتن جز کمک به عبور رژیم از بحران و باز گذاشتن دست آنها در سرکوب و تحقیر و چپاول طبقه کارگر و آزادیخوهان و مشروعیت دادن به این نامشروعترین حکومت و نمایش انتخاباتیش سودی نخواهد داشت را باید بیش از پیش در مقابل همه قرار داد. موقعیت بحرانی کنونی جمهوری اسلامی را باید به نفع آماده سازی خود، به نفع راه اندازی مستقلانه جنبش آزادیخواهانه و در راس همه به نفع اتحاد وخود آگاهی طبقه کارگر و متشکل شدن آن حول سیاستهای حزب کمونیست کارگری حکمتیست تبدیل کرد. این تنها جنبش ما است که نه فقط میتواند بساط انتخابات را بر سر رژیم و جناحهای آن خراب کند که قدم در راه فراهم کردن ملزومات قدرت گیری خود و سرنگونی جمهوری اسلامی بردارد. نباید به هیچکدام از جریانات راست و چپ بورژوا، ملی و اسلامی توهم داشت و آنها را همراهی کرد!

کمونیست: با نزدیک شدن انتخابات مجلس جدال جناحهای جمهوری اسلامی بالاگرفته است. صفبندی های جدیدی در حال شکل گیری است. آیا این انتخابات واقعا نقشی در وضعیت جمهوری اسلامی و بالانس قدرت میان جناح های آن ایفا میکند؟

سلام زیجی: این سناریو که اسم آنرا گذاشته اند "انتخابات" جز تامین بقا و کسب "مشروعیت" برای خود جمهوری اسلامی هدف دیگری ندارد. بالانس قدرت جناح ها اساسا در پروسه قبل از روزاجرا چنین نمایشی به نتیجه میرسد. به ویژه در دوره اخیر که بحران حادتر و حساس تر شده است هر جناحی پول و نیروی مسلح بیشتر و از میدیا و قدرت فریب بیشتری برخوردار باشد برنده چنین "انتخابات"ی است. همه میدانند نه فقط حق کاندیدا شدن ازهر کمونیست و رهبر کارگری و فعال جنبش زن و هر کسی که حب اسلامی و ولایت فقیه را قورت نداده باشد همیشه گرفته شده است، حتی پروسه کاندید شدن جانی ترینهای خودشان و پروسه عبور از فیلتر شورای نگهبان تا آخرین روز شمارش "آرا" نه فقط به معنای دقیق کلمه فرمایشی و مضحک است که مستقیما توهین و دهن کجی به هر شکلی از انتخابات در جامعه و هر شهروندی است. بنظرم پیشرط اول به رسمیت نشناختن چنین سناریوی به عنوان انتخابات است. دقیقتر و واقعی تر این است بگوییم در دل چنین نمایشی که جمهوری اسلامی بخورد جامعه میدهد تصمیم دارد کدام جناح خود را "پیروز" اعلام کند"؟ و روشن کنیم که به این بهانه دارد به چه معضلات درونی و جامعه "پاسخ" میدهد. این سر نوشت کل تاریخ مسخره سیستم انتخاباتی جمهوری اسلامی در سی و دو سال اخیر بوده است. هیچگاه چیزی به اسم انتخابات در جمهوری اسلامی معنی نداشته است. انتخابات در دمکراسی ترین کشور بورژوازی از جمله در غرب نیز پوچ و محروم کردن شهروندان از دخالت در سرنوشت واقعی خود است. اما جمهوری اسلامی را حتی نمی توان با هیچ کشور بورژوازی مقایسه کرد. پدیده ای به اسم انتخابات در جمهوری اسلامی بسیار پوچ تر، مضحک تر، بی ربط تر به حق و حقوق شهروندان و هر نوع سیستم انتخاباتی در دنیای امروز بورژوازی است.
نمایش انتخاباتی در جمهوری اسلامی پروژه ای بوده که در عین حال توازن قدرت در میان جناحهای مختلف جمهوری اسلامی را به جایی رسانده است اما اساسا هدف آن کسب مشروعیت برای جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی با بازی دادن بخشی از جامعه و اپوزسیون درون و بیرون خود موفق شده درچنین پوشش های از بحرانهای که همواره دامنگیرش بوده با هیاهو و جنجال تبلیغاتی کل نظام را از بحران و از زیر تعرض و تنفر اجتماعی علیه خود نجات دهد. با وجود تمام اختلافات و بالا گرفتن واقعی جنگ درون جناحها ی رژیم بدون استثنا هدف همه شان حفظ پیکره کثیف و جنایتکارانه جمهوری اسلامی و توحش و افسار گسیختگی سرمایه داری بوده وهست. هر کسی وارد بازی چنین نمایشی شود و باور کند که انتخاباتی در جریان است به راحتی هدف جمهوری اسلامی را تامین کرده است.
دوره جدید در عین حال دوره حاد و پر مخاطره برای جمهوری اسلامی نیز هست. از رویدادهای انقلابی اخیر در خاورمیانه و منطقه تا تجربه کشمکش حاد دو سال اخیر بین دو جنبش یا جناح ارتجاعی سبز و سیاه و همچنین گسترش فقر و نارضایتی به مراتب بیشتر در جامعه از جمله در صفوف طبقه کارگر علیه حاکمیت عواملی هستند که بر حاد بودن دوره اخیر اختلافات جمهوری اسلامی تحت پوشش "انتخابات" جایگاه دیگر و سرنوشت سازتری داده است. از اینرو بنظر من "نقش تامین بالانس قدرت" نیز در این دوره و برای چکیده اصلی رهبری جمهوری اسلامی و شخص خامنه ای و سپاه جایگاه سابق را ندارد. مجبورند گام مهمی در یک کاسه تر کردن قدرت و یکدست تر کردن خود بردارند. از این نظر "انتخابات" پیشارو با دوره های گذشته متفاوتراست و تعیین تکلیفی خواهد بود برای اصولگرایان و جناح سپاه و خامنه ای.از همین حالا معلوم است که اصولگرایان نزدیک به خامنه ای و سپاه پاسداران و بسیج و حواریونشان "پیروز" آن خواهند بود. یکدست شدن قدرت در مجلس و به دنبال در دولت و نظامی تر کردن سیستم قدرت دولتی و اقتصادی و فضا سرکوب و اجرا سیاست ریاضت کشی بیشتر طبقه کارگر مسیری است که دارد طی میشود. توازن گرایشات و جناح بندیهای رژیم به مراتب به نفع اصول گرایان وسپاه و خامنه ای به عنوان جناح پر قدرت اقتصادی، سیاسی و اسلامی بیشتر تغییر خواهد کرد. حاکمیت در موقعیت یکدست تر اما هراسناکتری به تقابل با طبقه کارگر وجامعه بر خواهد خواست. صف بندیها ‌قطبی تر و اما پر دردسر تر برای جمهوری اسلامی خواهد شد.

کمونیست: حزب حکمتیست عروج جنبش سبز و پیوستن بخش اعظم اپوزیسیون به صف سبز را تحمیل یک عقب نشینی جدی به جنبش اعتراضی رادیکال علیه جمهوری اسلامی ارزیابی کرد. با افول جنبش سبز و حاشیه ای شدن آن موقعیت امروز جنبش اعتراضی برای سرنگونی جمهوری اسلامی را چگونه میبنید؟

سلام زیجی: داستان عروج جنبش سبز و پیوستن بیشتر نیروهای راست و چپ جامعه به معنای دقیق کلمه ضربه ای بود به جنبشی که هیچگاه مشروعیت جمهوری اسلامی و هیچ جناحی از آنرا نپذیرفته است. اضافه کنم که در دوره خاتمی و دوم خرداد نیز تقریبا همین نیروها به جبهه "اصلاحات" پیوستند. پیوستن و همراهی با جنبش سبز در تداوم همان سیاست و اهداف بود که گفتم هدف محوری آن نجات کلیت رژیم بود.حاصل کل این روند به پیروزی جمهوری اسلامی و جناحهای آن و به معنای دقیق کلمه پیروزی افق و استراتژی بورژوازی ایران برجنبش آزادیخواهی بود. ما کمونیستها، طبقه کارگر وهمه جنبشهای آزادیخواهی که از سال ٥٧ به اینسو برای سرنگونی کلیت آن رژیم، برای رهایی طبقه کارگر از یوغ استثمار وحشیانه سرمایه داران و نظام سرمایه داری، برای رهایی زنان از زندگی بردگی و خلاصی از قوانین کثیف اسلامی، برای خلاصی فرهنگی جوانان و برای لغو اعدام و تامین آزادیهای بدون قید‌و‌شرط سیاسی و غیره مبارزه کرده و میکنیم به دلیل عدم هوشیاری و توهم بخشی از نیروی ما و همراهی اپوزسیون راست و چپ با چنین پروژه هایی تماما ضد انقلابی به عقب نشینی وادار شدیم. و اما این فقط یکی عقب نشینی دوره ای بود نه شکست افق و آرمانهای آزادیخواهانه و امید به سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی!. اهداف و آرمانهای جنبش آزادیخواهی و از جمله جنبش کمونیستی و کارگری که همواره خواهان سرنگونی انقلابی کلیت جمهوری اسلامی و بساط سرمایه داری بوده یک پدیده و امر قوی و گسترده است. تنفر عمیق و گسترده اجتماعی از آن رژیم یک واقعیت و پدیده داده شده سیاست در ایران است. اما سازماندهی و هدایت و رهبری این جنبش حول یک افق و پرچم کمونیستی و کارگری مهمترین امر جنبش و حزب ما است که متاسفانه هنوز در آن موقعییت قرار نگرفته ایم. تنها با تامین این مهم است که جنبش آزادیخواهی برای سرنگونی نیز در مسیر واقعی قرار میگیرد و مجددا از جانب بخشهای مختلف دولتی و بورژوازی و اپوزسیون راست وچپ ضد کمونیست و ضد انقلابی به بیراهه برده نخواهد شد. افق و پرچم سوسیالیستی طبقه ما اگر بر طبقه کارگر ناظر تر گردد،خود آگاهتر و متشکلتر عمل کند و در سیاست نقش فعالتری ایفا نماید بنظر من کل آن جنبش همگانی که میگوییم سرنگونی طلب است نه تنها تحت تاثیر خود قرار خواهد داد که مانع دست درازی سیاستهای جمهوری اسلامی و جناح بندیهای آن و دیگرجریانات راست و چپ بورژوا علیه جنبش آزادیخواهی خواهد شد.
آرمانهای جنبش آزادیخواهی برای آزادی بدون قید و شرط، آزادی تشکل و اعتصاب و احزاب، آزادی مطبوعات، جدائی دین از دولت و آموزش و پرورش، آزادی کامل زن. مبارزه برای حقوق فردی و مدنی گسترده، تضمین دخالت مردم در سرنوشت خود و درسیاست و دولت، پایان دادن به اعدام و زندانی سیاسی، برخورداری از یک زندگی انسانی هم در زمینه اقتصادی و هم سیاسی و فرهنگی، فرستادن مذهب و آخوند به کنج خانه و کوتاه کردن دست نیروهای مسلح و اوباش اسلامی از زندگی مردم جز مشخصات جنبش آزادیخواهی و سرنگونی طلبانه بوده و بنظرم با وجود تمام افت و خیزهای آن همچنان پا برجاست.
بدون تردید شکست جنبش سبز به بازبینی هر جنبش و انسان آزادیخواهی درایران تبدیل شده است. شکست جنبش سبز تنها شکست آن جنبش بورژوا اسلامی نبود، شکست کلیت جمهوری اسلامی و حربه های نمایش انتخاباتی و رقابتهایشان نیز هست. این تجربه بسیار آموزنده ای برای جامعه ایران و صف آزادیخواهان بود.اینکه یک جریان کمونیستی مانند ما و رهبران کمونیست طبقه کارگر چه تلاش و برنامه ای برای چنین صف و جنبشی دارند خود یکی از فاکتورهای مهم ابراز قدرت مجدد جنبش آزادیخواهانه و سرنگونی طلبی است. دادن افق روشن به آن جنبش، متحد کردن آن و حفظ صف مستقل جنبش برای آزادی و برابری کار ما کمونیستها و پیشروان طبقه کارگر و رهبران آزادیخواه در جامعه است. علاو بر شکست جنبش سبز و تجربه خود جامعه، خیزشهای انقلابی در برخی از کشورهای عرب زبان خود فاکتور مهمی بر تاثیر گذاری بر عروج مجدد جنبش آزادیخواهی و باور به ممکن شدن سرنگونی جمهوری اسلامی است. بنظر من این دوره که مجددا داستان اختلافات رژیم بالا گرفته است وسناریو انتخابات در راه است بسیار تعین کنند خواهد بود برای نحوه ابراز وجود طبقه کارگر و جنبش آزادیخواهی. یک زور آزمائی بزرگتری پیشارو داریم. ما باید تلاش کنیم نه تنها آن ظرفیتها و مشخصات موجود مبارزاتی تقویت و گسترش یابد بلکه موظفیم آنرا در مسیر تعیین تکلیف سیاسی و نهایی با جمهوری اسلامی هدایت، رهبری و تقویت کنیم. جمهوری اسلامی و کل سیستم سرکوب بورژوازی در ایران را باید سرنگون کرد. این ممکن و عملی است.

کمونیست: امروز چه چشم اندازی در مقابل کمونیسم و طبقه کارگر وجود دارد؟ عامل یا عوامل تعیین کننده در تغییر توازن قوا بین بورژوازی حاکم در ایران و طبقه کارگر کدامند؟

سلام زیجی: به نظر من موقعیت کنونی وعمومی طبقه کارگر به نسبت توان و ظرفیتهای بالای که دارد رضایت بخش نیست. به همان اعتبارکمونیسم آن طبقه هم در موقعیت مناسبی قرار ندارد. کمونیسم کارگری، کمونیسم طبقه کارگررا میگویم. بنظر من مرگ منصورحکمت و پیامدهای بعد از آن به شدت به ضررموقعیت کمونیسم و طبقه کارگر ایران تمام شد. با ضعیف شدن این موقعیت نه تنها چپ ملی و سنتی تا آنزمان موجود پر و بال گرفت که با پیوستن رسمی و مجدد بخشی از همان "کمونیسم کارگری" به جنبش موجود چپ ملی و بورژوا شاهد به میدان آمدن نوعی از"کمونیسم" و نگاه آن به کارگر و تشکل یابی کارگر و مبارزه طبقاتی و نحوه برخورد به خود جمهوری اسلامی و بورژوازی و جناح بندیها رژیم هستیم که جز یک کمونیزم ملی بورژوا، خلقی، پوپولیست، بی ربط به سیاست کمونیستی، یا صنفی گرا صرف و با پوشش "کارگر کارگر"ی چیزی دیگری نیست. با تکرار همان داستان و سناریو دوره سال ٥٧ از سوی این چپ روبرو هستیم.
تشکیل حزب حکمتیست اقدامی در راه مقابله با آن نوع چپ و تعرضش به کمونیسم کارگران و ایجاد سنگری برای مبارزه طبقاتی- کمونیستی و نمایندگی کردن منافع و افق مستقل سوسیالیستی طبقه کارگرو خط منصور حکمت بود و هست. کمونیزم یک پدیده و گرایش بسیار قوی در درون طبقه کارگر است اما عدم تحزب کمونیستی و عقب نشینی تا کنونی آن به نفع گرایشات دیگر تمام شده است. زمانی که ما شاهد دست بالا پیدا کردن آن چپ ضد مارکسیست هستیم که به آن سرنوشتی دچار شد که در دوره سبز دیدیم یا دنبال نخود سیاه در تحولات درون حاکمیت است یا اینکه از مبارزه کارگری و طبقاتی تنها این را میفهمد که باید در "کارخانه" و آنهم اساسا حول دستمزد "مبارزه طبقاتی"معنی پیدا میکند روشن است که تلاش پر تحرک و مبارزات قهرمانانه تاکنونی طبقه ما و قدرت و نفوذ گرایش کمونیستی درون طبقه، آنهم با آن ضعف های که با خود حمل میکند، نمیتواند به سنگرهای محکم و پایداری برای پیشروی تبدیل گردد. سنگینی آوار آن نوع از کمونیسم بورژوایی و فشار جنبشهای بورژوائی بر طبقه کارگررا نباید دست کم گرفت. همزمان جنایت و فشار بی وقفه جمهوری اسلامی کمر طبقه ما را خرد کرده است. امروز طبقه ما همچنان ازحق و حقوق اولیه خود ازحق تشکل و اعتصاب و سازمانیابی در احزاب طبیعی و کمونیستی خود محروم است. هنوز باید برای گرفتن مزد معوقه چندین ماه آمد و اعتراض کرد و رفت زندان، هنوز پراکنده و فاقد تشکلهای واقعی و توده ای خود است. افق و سیاست سوسیالیستی در درون طبقه ما ضعیف عمل میکند. افقها، سنتها، تشکلها و "الگوهای" که در فضا ی"قانونی" عروج کرده اند یا درستشان کرده اند به مثابه نماینده خطوط سیاسی، اجتماعی و سازمانی بخش غیر رادیکال و غیر سوسیالیست و حتی ضد تحزب کمونیستی و سنتهای توده ای و قدرتمند تشکل یابی کارگری عملا در صفوف طبقه کارگر دست بالا پیدا کرده اند. به دلیل عدم حضور جدی ما و ضعیف برخورد کردن فعالین و رهبران پیشرو متکی به سنت های سوسیالیستی و کمونیستی درون طبقه، سنتها و الگوهای جاری تشکل یابی کارگران که بخشا محصول فضای خفقان و سیاستهای جمهوری اسلامی و "اصلاح طلبی" میباشد، چنان تقدیس میشود که حتی به شاخص کارگری بودن و نبودن و به شاخص "مبارزه طبقاتی" طبقه کارگر تبدیل شده است. انگار نه انگار که ما کمون پاریس و انقلاب اکتبر و سنت شورا و غیره پشت سر داریم، انگار نه انگار که سنتهای مبارزاتی از جمله در امر تشکل یابی طبقه کارگر در قالب مجمع عمومی و شوراهای کارگر و کمیته کارخانه که سنت توده ای و رادیکال تشکل یابی کمونیستی درون طبقه ما بوده و در سال ٥٧ تا نیمه دهه شصت قدرت و صف آرائی مهم طبقه ما در قبال جمهوری اسلامی و کارفرما و شورای اسلامی را در تاریخ جنبش کارگری خود داریم. امروز بورژوازی و گرایشات راست درون طبقه بر متن عقب راندن آن افق و سنتها، افق و سنتهای دیگری را در مقابل طبقه کارگر گذاشته اند که سالها است ثابت شده که نه توان اتحاد طبقاتی نه گسترش مبارزه و نه تامین و تقویت خود آگاهی طبقاتی و صف آرائی در مقابل کلیت حاکمیت بورژوازی را دارد. امروز"کانون انجمنهای شورای عالی کار"، با عضویت میلیونها کارگر و دهها انجمن کارگری در آن، که دست ساخت مستقیم حاکمیت است، به یکی ازمکانیزمها و روزنه های مهم بخش زیادی از انجمنها و چپها و نهادهای "کارگری" و رفرمیستها تبدیل شده است. گفته می شود این راهی است برای "اتحاد" و "نفوذ" و "گسترش گرایش رادیکال"! درون طبقه. یعنی مسیر و سیاست و سنت "کار قانونی" و"کارگری"که از جمله جریان ضد کارگری مانند حزب توده و رفرمیسم بورژوایی و گرایشات "اصلاح طلب" بورژوازی بر ‌متن سرکوب و حضور شوراهای اسلامی و خط امامی های همان دهه اوایل انقلاب به ما تحمیل کردند. چنین نهادها و تشکلهای نه تنها در تقابل با سنت کمونیستی در سازمانیابی طبقه است که عملا سلاخی کردن مبارزه طبقاتی و خود آگاهی طبقاتی طبقه کارگر در مقابل بورژوازی است.
فقط خواستم بطور کلی گفته باشم که از نظر من چرا طبقه ما و کمونیسم ما با وجود دهه ها مبارزه افتخار آمیز و با وجود حضور واقعی گرایش سوسیالیستی و کمونیستی درون طبقه و همچنین وجود حزبی مانند حزب ما، که بنظرم بهترین و کمونیست ترین و نزدیکترین و مربوط ترین حزب است به طبقه کارگر چرا هنوز در موقعیت نامطلوب و در تناسب قوا نامساعدی قرار داریم. بنظر من حیاتی ترین مسئله دیدن این دردها و واقعیتها است که باید به صورت مسئله حزب ما و کارگران پیشرو و سوسیالیست و همه کسانی که خود را فعال کارگری و کمونیست میدانند تبدیل گردد. تلاش برای پایان دادن به این موقعیت، حلقه کلیدی و رمز هر نوع فعالیت کارگری و کمونیستی و فاکتور محوری در تغییر تناسب قوا طبقاتی موجود به نفع طبقه کارگر در مقابل بورژوازی است. در این راستا سرنوشت ساز است که سیاستها و فعالیتهای زیر را بر جسته کرد و حول آن کارگران و کمونیست ها را متحد نمود و خود را برای مصافهای پیشارو آماده ساخت.از جمله:
- مبارزه متحدانه و پیگیر کارگران شاغل و بیکار علیه بیکار سازیها، علیه فقر و فلاکت و قانون کار جمهوری اسلامی و کلیه نهادهای "کارگری" دست ساخت جمهوری اسلامی و تلاش بی وقفه برای افزایش دستمزدها، تامین بیمه بیکاری ، حق تشکل و اعتصاب. - سازماندهی خود حول تشکلهای توده ای و رادیکال کارگری مانند مجمع عمومی و شوراهای کارگری. - مبارزه با گرایشات راست درون طبقه و ناسیونالیسم و مذهب به عنوان دو پدیده ضد کارگری و اهرم های تفرقه در دست دولت و کارفرما. - دخالت فعالتر طبقه کارگر در عرصه سیاست از جمله مقابله با سیاستها و عوامفریبی های جناحهای درون و بیرون حکومت. - تحزب کمونیستی طبقه کارگر،اتحاد بیش از پیش رهبران عملی وگرایش ومحافل سوسیالیستی و کمونیستی درون طبقه بر مبنا سیاستهای تاکنونی حزب و خط منصور حکمت. تبدیل شدن حزب حکمتیست به ظرف طبیعی کارگران و رهبران سوسیالیست آن و دخالت فعالتر این حزب درمبارزه جاری طبقه و نمایندگی کردن افق و سیاستها کارگری در صحنه سیاست ایران. ظاهر شدن به عنوان اولین حزب افراطی که استراتژی قدرت سیاسی را در جوانب مختلف نبرد معنی و دنبال کرده و خود را موظف ومتعهد به سازماندهی و رهبری طبقه و جنبش آزادیخواهی در عرصه های مختلف مبارزاتی در داخل و خارج کشور و به منظور سرنگونی کلیت جمهوری اسلامی میداند.
بدست گرفتن این سیاستها و اقدامات، بلاواسطه و مستقیم به معنی پیشروی طبقه کارگر و قدرت آن درمقابل دولت و بورژوازی خواهد بود. این تلاشها و نبردها را ما باید همزمان دنبال کنیم. تنها شاخص و عوامل که میتوانند تناسب قوا کنونی را به نفع طبقه کارگر تغییر و تضمین کنند پیشرفت در نبردها و جبهه های مبارزه طبقاتی فوق است.

١٠-٨-٢٠١١