TLogo


به نقل از نشریه آرش ١٠٧
سركوب و استبداد، نیاز كاركرد سرمایه
پاسخ های خالد حاج محمدی به ١٢ پرسش نشریه آرش


۱ - پراکندگی و ضعف تشکیلاتی جنبش کارگری ایران محصول چه عواملی است؟ بعضی ها رژیم های دیکتاتوری هاری را که هر نوع تشکل مستقل را سرکوب می کنند ، علت اصلی می دانند و بعضی ها رفرمیسم و سازشکاری و بعضی های دیگر چپ روی های فعالان کارگری و چپ را ، شما چه نظری دارید؟ ویژگی های اقتصادی ایران و مخصوصاً نقش دولت رانت خوار نفتی را در این میان چگونه ارزیابی می کنید؟ برای بیرون آمدن از این پراکندگی چه باید کرد و از چه راهکارها و از چه نوع سازماندهی باید بهره جست؟
خالد حاج محمدی: مسئله سرکوب جواب اصلی تشکل یابی کارگران در ایران و پراکندگی و انشقاق موجود نیست. واقعیت این است که مسئله رفرمیسم و سازشکاری و یا چپ روی فعالین کارگری و چپ هم مشکل جدی یا اساسی نیست. رفرمیسم و .. لابد میتواند در دورانی به مسائل جدی تبدیل شوند٬ اما حداقل اکنون اینها معضل جدی نیستند و جواب انشقاق و ضعف تشکیلاتی و.. را نمیدهند. چپ در جنبش کارگری در دنیای واقعی٬ امروز نقش قابل توجه ای ندارد تا چپ روی و.. آن معضل باشد که میتوان در جائی دیگر به آن پرداخت. اما در مورد سرکوب لازم میدانم توضیحاتی را بدهم. اینکه سرکوب نمیگذارد و سرکوب مانع است٬ بیش از اینکه جوابی به مسئله باشد٬ توجیه این وضع و بی آلترناتیوی و بی جوابی و خوش خیالی در قبال مشکلات است. تا جائی که به چپ ایران برگردد٬ مسئله سرکوب متاسفانه توجیه بی تاثیری و بی نقشی این چپ در زندگی و مبارزه طبقه کارگر است. سرکوب مانع اصلی است٬ توجیه بی ربطی این چپ به زندگی و مبارزه این طبقه و بی وظیفه کردن خود در قبال موقعیتی است که طبقه کارگر دارد. تصور یک جامعه بورژوایی غیر سرکوبگر که اجازه بدهد٬ طبقه کارگر متحد شود٬ تشکل های توده ای خود را درست کند و خود را برای مبارزه ای جدی علیه بورژوازی آماده کند٬ خام اندیشی و اتوپی است. سرکوب و استبداد نیاز کارکرد سرمایه در ایران است. کسی که میگوید سرکوب مانع اصلی است٬ در حقیقت سیاست انتظاری را اتخاذ میکند که تشکل یابی طبقه کارگر و اتحاد این طبقه را به محال موکول میکند. تصوری که میدهد٬ حاکمیتی غیر سرکوبگر در ایران است که خیال و خام اندیشی و منتظر ظهور مهدی بودن است. مگر قرار بود سرکوب نباشد؟ مگر انتظار و توقع این است که حکومتی سرمایه داری و "دمکرات" در ایران سرکار باشد؟ این توهم محض است. چپ ایران با این تز خیال خود را راحت کرده است و خود را از یک عذاب وجدان بیرون آورده است.
دلیل اینکه چپ سرکوب را عمده میکند٬ جدا از نکاتی که اشاره کردم٬ این است که تحلیلی طبقاتی از جامعه ایران ندارد. نگاه این چپ به جامعه و مبارزه طبقاتی در آن٬ از سر منفعت طبقه کارگر و از نگاه طبقه کارگر نیست. نگاه این چپ به سرمایه داری ایران و کلا به سرمایه داری٬ نگاه سرمایه دار ناراضی از اسلامیت جمهوری اسلامی است. نقدی جدی به سرمایه داری و کارکرد آن ندارد. به کار مزدی و استثمار طبقه کارگر از زاویه منافع این طبقه نگاه نمیکند. این دیدگاه سرکوب را نه ابزار سرمایه و نیاز جامعه سرمایه داری و ناشی از ضرورت کارکرد سرمایه ٬ بلکه از اسلامی بودن حکومت ایران میداند. در این دیدگاه حکومت ایران نماینده طبقه ای معین به عنوان سرمایه دار و ابزار سیادت این طبقه بر طبقه کارگر نیست. سرکوب از مذهبی بودن حکومت است و لذا عامل آن نه خود سرمایه داری٬ بلکه حکومت مذهبی است. لذا دشمن خود را حکومت میداند که در این دیدگاه منافع طبقه ای را نمایندگی و حراست نمیکند. حتی رابطه ای میان جامعه سرمایه داری٬ و مذهب به عنوان ابزار تحمیق جامعه و تحمیق طبقه کارگر٬ به عنوان ابزار انشقاق در طبقه کارگر نمی بیند. این چپ ضد رژیم است و رژیم هم٬ از نظر طبقاتی به جائی وصل نیست. ذهنیتی که این دیگاه اشاعه میدهد٬ حل مشکل سرکوب به شرط اسلامی نبودن حکومت است. در پراتیک این چپ دشمن احمدی نژاد و خامنه ای به عنوان نمایند اسلامی بودن حکومت و نماینده سرکوب است. به همین دلیل حاضر است در صف و کنار هر جریان مرتجعی قرار بگیرد٬ به شرطی که برای کنار زدن یک عده آدم مذهبی در حکومت تلاش کنند. توجه کنید با حمله ناتو به لیبی قند در دهان این چپ آب شده است. امیدوارند غرب به ایران حمله کند تا جریان مذهبی حاکم کنار برود و حکومت بورژوایی همکار ناتو سر کار بیاد و استبداد از جامعه رخت بر ببندد.
ما در کل کشورهائی که به جهان سوم معروفند بورژوازی غیر سرکوبگر و دمکرات نداریم و نخواهیم داشت. تامین نیروی کار ارزان و تامین فوق سود از گرده طبقه کارگر٬ یکی از خصوصیات و بنیادهای حاکمیت بورژوایی در این ممالک است. و لذا تامین این مهم که ویژگی سرمایه در دوره امپریالیسم است٬ روبنای سیاسی استبدادی است. استبداد به عنوان روبنای سیاسی جامعه بورژوائی٬ بخشی از خصوصیت سرمایه داری و کار کرد آن است. اگر سرکوب نباشد واقعا چند درصد از حکومتهای بورژوائی در خاورمیانه٬ در ایران٬ پاکستان٬ عربستان٬ مصر و .. سر کار خواهند ماند؟ سرکوب فرض است٬ و با وجود استبداد به عنوان روبنای سیاسی جامعه بورژوائی باید راهی در پیش گذاشت. سرکوب نمیگذارد علاوه بر توهم محض به امکانپذیری وجود حکومت بورژوائی غیر مستبد در ایران٬ ابدی کردن موقعیت کنونی٬ ابدی کردن انشقاق و پراکندگی و عدم تشکل یابی در صفوف طبقه کارگر است. این بینش در حقیقت همان ادعائی است که بورژوازی نسبت به خود دارد٬ همه لیبرالها٬ همه ناسیونالیستهای ایرانی و احزابشان که با جمهوری اسلامی مخالفند٬ همین ادعا را دارند. همگی میگویند اسلامیت و حکومت مذهبی باعث استبداد است و آنها "دمکراتند".
مسئله دیگر در همین زمینه که بخشا جواب به بخش بعدی سئوال شما در مورد نقش دولت است٬ از زاویه این دیدگاه کل رابطه بورژوازی و طبقه کارگر فقط در سرکوب خلاصه میشود. بورژوازی ایران بیش از "خود" این چپ به کارگر کار دارد٬ روی طبقه کارگر کار کارشناسانه و جدی میکند. کار سیاسی میکند و یک ماشین تبلیغاتی وسیع٬ یک ماشین کار سیاسی وسیع و همیشگی را برای حفظ انشقاق در صفوف طبقه کارگر٬ و قناعت این طبقه و به تسلیم کشاندن آن٬ سازمان داده است. این مسئله متاسفانه کمتر مورد توجه چپ است٬ یا اصلا مورد توجه نیست. شما به طرح یارانه ها نگاه کنید٬ به مباحثات حول کالای خارجی نگاه کنید٬ به بحث حول فقر و بیکاری و اشتغالزدائی دولت نگاه کنید٬ در همه این موارد و دهها مورد دیگر٬ ما شاهد یک دستگاه تبلیغی و توهم پراکنی وسیع هستیم٬ شاهد اشاعه ناسیونالیسم و اتکا به آن برای جذب طبقه کارگر به باورهای بورژوائی و تعمیق انشقاق میان طبقه کارگر هستیم. این مسئله در کل ادبیات چپ انعکاس چندانی پیدا نمیکند و مورد توجه نیست. علاوه بر این نیروهائی که به خود کمونیست و چپ میگویند نیز به این باورها عمیقا مبتلا و لذا تاثیر منفی هم در میان طبقه کارگر میگذارند.
باید توجه داشت که بردگی مزدی طبقه کارگر در ابعاد عظیمی که شاهد آن هستیم٬ بدون تسلیم و رضایت توده طبقه کارگر٬ بدون قناعت و تمکین آنها مقدور نیست. بخشی جدی از کار بورژوازی خارج از ابزار سرکوب٬ تبلیغات وسیع در ابدی جلوه دادن و عادی قلمداد کردن وضع موجود و رابطه استثمارگرانه حاکم بر جامعه است. زرادخانه تبلیغی٬ فرهنگی و اخلاقی بورژوازی ایران با یک دستگاه عظیم و طویل٬ خود بخشی جدی از مسئله است که در محاسبات چپ ایران از موقعیت فرودست طبقه کارگر به حساب نمی آید.
از نظر من مهمترین مشکل طبقه کارگر انشقاق و تشتت فکری در میان فعالین کمونیست طبقه کارگر است. انشقاق و تشتت در صف رهبران و فعالین رادیکال این طبقه٬ در صف طیف وسیعی از فعالین کارگری که خود باید لولای اتحاد کل طبقه کارگر باشند. طیفی که توقع می رود به قول مارکس افق عمومی جنبش خود را جلو چشم طبقه کارگر بگذارد و برای آن اهداف پایه ای و اساسی آماده اش کند. متحد کننده خود پراکنده و غیر متحد است. اکنون انشقاق نه تنها در میان توده کارگران و در اشکال کلاسیکی چون کارگر شاغل و بیکار٬ کارگر زن و مرد٬ خارجی و ایرانی٬ بومی و غیر بومی و در میان رشته های مختلف٬ بلکه فراتر و دردناکتر از اینها در میان خود کارگران کمونیست٬ در میان رهبران و فعالین عملی طبقه کارگر است.
بخش بسیار وسیعی از فعالین و رهبران طبقه کارگر خود را کمونیست میدانند٬ این بخش مطلقا کم نیستند٬ به نظر من سوسیالیستها مهمترین گرایش در میان طبقه کارگر ایرانند٬ قویترین هستند٬ اما خود این بخش که باید طبقه کارگر بر شانه هایش متحد شود٬ به منافع درازمدت خود آگاهتر شود٬ افق روشن و شفافی ندارد. گفتم متحد کننده خود متفرق است. چنین اتحادی حول یک افق کارگری کمونیستی٬ یک افق روشن و یک پرچم سیاسی روشن صورت میگیرد. مسئله این است افق و سیاست ناظر بر این طیف از کارگران خود ناروشن و غیر شفاف است. خود آغشته به انواع تصورات غیر کارگری و غیر کمونیستی است. اگر بخواهم به دلایل آن اشاره کنم به بحثی طولانی تر نیاز است. اما این یکی از معضلات جدی و کشنده در مبارزات طبقه کارگر چه در عرصه مبارزه اقتصادی و چه مبارزه سیاسی این طبقه است. این مشکل جدا از دلایل تاریخی و قدیمی تاثیرات کمونیسم روسی در ایران و سرانجام آن و تاثیرات مخرب آن در روایتی که از کمونیسم مرسوم شد٬ تاثیرات چپ غیر کارگری در همین چند دهه گذشته و بعد از شکست شوروی بر ذهنیت فعالین این طبقه است. فاکتور کار جدی بورژوازی ایران٬ کار سیاسی و تبلیغاتی که روزانه و هر لحظه جریان دارد را به آن اضافه کنید تا تصویر کاملتر شود.
فاکتور دیگر این است که٬ محافل کارگری و شبکه رهبران عملی طبقه کارگر که بخشی از خودسازمانیابی و مکانیسم درونی طبقه کارگراند٬ از این شکل بدوی و ابتدایی آن به شکلی متکاملتر و تحزب یافته تر عبور نکرده است. منظورم در این زمینه تحزب یافتن به معنای سازمانی و تحزب در یک حزب کمونیستی نیست که طبیعتا این نیازی واقعی است. طبقه کارگر بدون حزب کمونیستی فاقد ابزار قدرتگیری و توان کسب قدرت سیاسی است. حزب کمونیستی و تحزب کارگران کمونیست در حزب خود به عنوان حزب سیاسی که در ابعاد سراسری مبارزه طبقه کارگر را هدایت میکند و محل تجمع رهبران کمونیست طبقه کارگر است٬ یک نیاز اصلی و جدی طبقه کارگر ایران است. حزبی که در برگیرند طیفی از رهبران بانفوذ کمونیست طبقه کارگر باشد. بدون داشتن چنین حزبی در نهایت طبقه سرش بی کلاه میماند٬ که اینجا وارد آن نمیشوم. اما منظور من در این بحث تحزب جنبشی کمونیستهای طبقه کارگر است. ستون فقرات مبارزه کارگر به عنوان یک طبقه علیه نظام سرمایه داری باید بر دوش طیفی از رهبران عملی و سخنگویان و فعالین کمونیست این طبقه سازمان یابد و پیش برود. هیچ مبارزه ای در درون طبقه کارگر بدون رهبر و نماینده عملی کارگران پیش نرفته و پیش نخواهد رفت. اما پایه اساسی ساختن ساختمانی که اسم بردم باید بر دوش آن طیف از کارگران باشد که نقش راهنما را در دنیای تاریک کنونی برای رفقای خود ایفا میکنند و منافع کل طبقه کارگر را در دل مبارزه این طبقه نمایندگی میکنند. این فعالین بخش رادیکال و سوسیالیست طبقه کارگرند. بحث من اساسا اتحاد این طیف در اشکالی متکاملتر از محافل اولیه کارگران سوسیالیست است. اکنون در میان فعالین و رهبران کمونیست این طبقه بحث کمیته های مخفی به درجه ای هست. این نشانه نیازی است که احساس میکنند٬ اما حتی همین بحث هم تا جائی که شواهد نشان میدهد٬ هنوز کاملا از ذهنیت چپ ایران از تحزب فراتر نرفته یا هنوز به آن آغشته است. در همین سطح هم هنوز بحث از تحزب فکری و انتخاب جمعها و فعالین کارگری بر مبنای نزدیکی فکری و سیاسی است. انواع جمعهای هم نظر و هم عقیده٬ انواع محافل کوچک و بزرگ بر مبنای عقیده شکل گرفته اند و در بخش اعظم مراکز مهم ایران حول آن بحث است. اما هنوز مبنا مرزبندیهای خط کشی شده بر مبنای عقیده و ایدئولوژی است. اما بحث من یک نزدیکی طبقاتی است تا فکری٬ تحزب به معنای اتحاد کارگران کمونیستی که امروز در زندگی طبقه کارگر و در مبارزه روزمره این طبقه محمل اتحاد هستند٬ و تاثیری در مبارزه روزمره کارگر در محل کار و زندگی دارند. بحث من تحزب کمونیستی در میان کارگران سوسیالیستی است که روزانه در زندگی این طبقه نقشی دارند و در مبارزه آن به عنوان رهبران و سخنگویان و نمایندگان کارگران ظاهر میشوند٬ که قطب نمای حرکت آنها منافع کل طبقه کارگر است.
اما بی هیچ تردیدی برداشتن ذهنیت حاکم بر این بخش٬ که گفتم دلایلی تاریخی دارد٬ و فاصله گرفتن همین طیف از سنت چپ بورژوایی و زدودن برداشتها و تاثیرات تاریخی این چپ بر ذهنیت این طیف یک نیاز حیاتی است. فکر میکنم نقش این کارگران در حیات طبقه کارگر و در همه جدالهای طبقاتی٬ مهم و تعیین کننده است. این بخش باید در کمیته های کمونیستی متحد شود و متحزب شود.


۲ - مبارزات خود انگیخته کارگران ایران برای دفاع از حق شان و مقابله با تهاجم دائمی رژیم و برای متشکل شدن را چگونه ارزیابی می کنید؟ اعتصابات ، تحصن ها ، راهپیمایی ها و جمع شدن هایشان در مقابل مراکز و نهادهای مختلف دولتی چقدر چشمگیر و اثرگذار اند؟
خالد حاج محمدی: ارزیابی از موقعیت طبقه کارگر و اعتراض و مبارزه این طبقه٬ جدا از معضلات و موانعی نیست که در سئوال اولتان اشاره کردم. ایران یکی از صنعتی ترین کشورهای خاورمیانه است با یک طبقه کارگر وسیع. در جامعه ایران دو انقلاب رخ داده است و انقلاب ٥٧ ایران در دل خود هم طبقه کارگر و هم بورژوازی ایران را بالغ تر کرد. به این اعتبار در ایران با طبقه کارگری طرف هستیم که وسیع و بالقوه قدرتمند است. بحث از جمعیتی حدود ٧ میلیون کارگر صنعتی در ایران است. بخش زیادی از فعالین کارگری خود را سوسیالیست میدانند٬ اما و همچنانکه گفتم خود همین بخش از نظر ذهنی در اغتشاش فکری به سر میبرد و پراکنده و غیر متشکل است. حساسیت بورژوازی به تحرکات کارگری٬ به اعتراض و تشکل و تحزب آن خصوصا در مراکز مهم صنعتی٬ سرکوب و دستگیری و ممانعت از تشکل یابی طبقه کارگر قابل فهم است. گفتم بورژوازی ایران بورژوازی سال ٥٧ نیست٬ هم بورژوازی و هم طبقه کارگر به منافع درازمدت تر خود آگاه ترند. این بخش اگر تکان بخورد قطعا سرنوشت کل طبقه کارگر و کل جامعه دگرگون میشود. مبارزات این دوره و مسئله تشکل یابی و.. همگی مهر معضلاتی که بخش پیشرو طبقه کارگر حمل میکند را بر خود دارد. طبقه کارگر ایران با مشکلات فراوانی دست به گریبان است که انشقاق را در صفوف کارگران تعمیم میدهد. کل برنامه های جمهوری اسلامی٬ از قانون کار ضدکارگری٬ قراردادهای موقت٬ عدم تامین شغلی و خطر دائمی اخراج و بیکاری چند میلیونی و پایین بودن سطح دستمزدها و.. همگی بخشی از شرایط نامناسب و فشار به طبقه کارگر است که کاملا عینی است. اما سد بستن در مقابل این معضلات و تعرضات هر روزه طبقه سرمایه دارد و دولتشان٬ احتیاج به درجه ای از اتحاد دارد که طبقه کارگر ایران فاقد آن است. و این در مبارزات این دوره و اشکال مختلف آن قابل مشاهده است.
در این یکی دو سال مبارزات و اعتراضات مختلفی در مراکز کارگری روی داده است. این اعتراضات از نفت٬ ذوب آهن٬ شرکت واحد٬ مخابرات راه دور٬ هفت تپه٬ کیان تایر٬ ایران خودرو و تا معادن و پتروشیمی ها و صدها مرکز دیگر را شامل شده است. در این مبارزات علیرغم پراکندگی آن٬ هر جا که کارگران متحد بوده اند موفقیتهائی را کسب کرده اند. در این زمینه به خود کارگران هفت تپه و یا موخرترین اعتراضات در پتروشیمی ماهشهر میتوان اشاره کرد. این مبارزات در حقیقت خودبخودی و بی سازمان نبوده است. مبارزه "خود انگیخته" به این معنا دقیق نیست٬ در تمام این اعتراضات ضعیف یا قوی٬ سازمان خود را داشته است. اما عموما پراکنده بوده است. حتی و برای نمونه وقتی بخشی از کارگران بخش حمل و نقل ذوب آهن اعتصاب کردند٬ در همین سطح ماند و بقیه کارگران در بخشهای دیگر به آن نپیوستند. در اعتصاب یک روزه چند سال قبل شرکت واحد که این خیلی عیان بود. خلاصه دلایل این وضع را قبلا اشاره کردم. مبارزه طبقه کارگر با بورژوازی نیرو میخواهد٬ کارگر در یک جنگ واقعی٬ یک جنگ طبقاتی و روزمره با بورژوازی درگیر است. موفقیت طبقه کارگر در هر مبارزه ای بستگی به توان و نیروئی دارد که فعالین کارگری برای آن مبارزه بسیج کرده اند. بسیج نیرو در هر اعتراض کارگری تعیین کننده است. کسی میتواند بسیج نیرو کند٬ که رهبر واقعی و عملی کارگران است٬ کسانی که سطحی از تجربه را کسب کرده اند٬ به منافع خود آگاهند. شرط اول بسیج نیرو کار از پیشی در میان کارگران و ایجاد آمادگی برای یک اعتراض و مبارزه است. کسانی که این نقش را به عهده میگیرد قبل از هر کس٬ باید خود متحد باشند و خود چهار قدم بعدتر را ببینند که در بخش اول به آن اشاره کردم.
در مورد اشکال مبارزه و مواردی که اشاره کرده اید٬ در اول بحثم گفتم٬ مرکز قدرت کارگر در محل کار و تولید است. و تولید٬ تولید اجتماعی است و لذا کارگر قدرتش در جائی است که تولید اجتماعی صورت میگیرد. کارگر به عنوان فرد مرکز هیچ قدرتی نیست. تولید اجتماعی جمعی است و مرکز قدرت کارگر به این اعتبار خیابان نیست. امروز آن چه به عنوان فراخوان به طبقه کارگر داده میشود٬ دعوت هر روزه به اعتراض در خیابان است. شاید زمانی و در توازنی لازم باشد طبقه کارگر به خیابان بیاید٬ و در فلا میدان رهبران و نمایندگان آنها سخنرانی کنند. اما بدوا و اساسا محل اعتراض و اهرم فشار طبقه کارگر مراکز کار است. حتی در چنین شرایطی هم معلوم است کارگران مثلا شرکت واحد و ایران خودرو اعلام میکنند که به فلان دلیل دست به تظاهرات میزنند یا در فلان میدان شهر جمع میشوند. حتما در چنین شرایطی اگر لازم باشد مردم را دعوت میکنند که در دفاع از آنها در تجمعشان شرکت کنند. آنچه ما شاهد هستیم این نیست٬ و حتی توقع نه تنها جریانات راست بلکه چپها هم توقعشان این نیست٬ بلکه کاملا برعکس٬ توقع آنها هم شرکت کارگران در اعتراض اقشار دیگر است. فراخوان به شرکت در تظاهرات سبز و سیاه و نارجی٬ به نماز جمعه و روز قدس و مرگ منتظری و... که همگی برای کارگر تنها حکم محکم شدن زنجیر بردگی را دارد است.
قدرت و توان طبقه کارگر در جائی است که زوری دارد و میتواند مرکز سود سرمایه را مختل کند٬ تهدید کند و یا ببندد. نه الزاما در تولید بلکه در همه مراکز کار که کارگر روزانه نیروی کار خود را به فروش میرساند و کار میکند. مرکز اعتراضات کارگری و اهرم فشار طبقه کارگر قطع تولید٬ قطع خدمات و.. است. اعتصاب رانندگان مثلا شرکت واحد تهران٬ کل جامعه را مختل میکند٬ یک هفته اعتراض کارگران شهرداری تهران٬ کل زندگی اجتماعی را در تهران به هم میریزد٬ یا اعتصاب در آب٬ برق٬ ذوب آهن٬ ماشین سازیها و.. . دعوت هر روزه به خیابان و تظاهرات٬ از نظر من جهت جنبشهای غیر کارگری است که از طبقه کارگر توقع کولی دادن به جنبش خودشان را دارند. کارگر اهرم فشار آنها٬ نیروی فشار در خدمت آنها و ابزار تامین سیاست آنها است که به زندگی خود طبقه کارگر ربط مستقیمی ندارد. در خیابان کارگر منفرد است٬ ایزوله است٬ به اهرم قدرت خود وصل نیست و.. . تظاهرات و خیابان شاید بتوان به عنوان حلقه آخر از پروسه سرنگون کردن یک حکومت مورد استفاده باشد و گفتم جائی که کارگر به عنوان یک طبقه بورژوازی را به زانو در می آورد٬ محل کار است. وقتی که کارگران یک مرکز اعتصاب میکنند٬ مستقیم و در یک رویاروی جمعی به عنوان کارگر و جمعی که همسرنوشتند٬ با سازمان خود٬ نمایندگان خود و بر سر مطالبات مستقیم خود٬ جدالی طبقاتی را پیش میبرند. در این پروسه است که کارگر متحد میشود٬ خودآگاه میشود و به توان و قدرت جمعی خود اعتماد پیدا میکند و آمادگی ادامه جدال در مراحل دیگر را بدست می آورد. بی شک اشکال دیگر را میتوان بحث کرد و طبقه کارگر از هر اشکال و تاکتیکی که بخواهد استفاده میکند٬ اما اصل بر این است که محل کار و اعتصابات کارگری اساس اهرم فشار کارگر به دولت و سرمایه دار است. کارگر در پروسه مبارزه اشکال متنوعی را از مذاکره٬ تهدید و اولتیماتیوم٬ نامه اعتراضی و.. تا اعتصاب دنبال میکند. همه اینها در نهایت و در شرایط عدم توافق کارفرما با مطالبه کارگر٬ سرانجام به قطع کار به عنوان اهرم اصلی فشار طبقه کارگر میتواند کشیده شود.
من شرکت در راهپیمایی٬ رفتن جلو مجلس و هیچ اقدام دیگری را رد نمیکنم و ممکن است و باید از انواع مختلف تاکتیک ها و اشکال مختلف در مبارزه استفاده کرد. اما امروز و در میان کل اپوزیسیون ایران از چپ تا راست٬ فراخوان خیابان و تظاهرات خیابانی میدهند و طبقه کارگر را به اعتراض در خیابان دعوت میکنند. این نوع فراخوانها در حقیقت فراخواندن طبقه کارگر به کولی دادن جنبشهای دیگر است. در حقیقت تظاهرات نمیتواند تاکتیک کارگر در تحقق مطالبه اش باشد. عمده بودن تظاهرات در ذهنیت چپ ایران٬ در واقع نشانه دوری این چپ از طبقه کارگر و کار و زندگی این طبقه است. تظاهرات و خواست ریختن به خیابان که هر روز به طبقه کارگر گفته میشود٬ راه حل اقشار ناراضی بورژوا و خرده بورژوا در جامعه است. نشانه فضای ضد رژیمی و اعتراض به شیوه دانشجو و روشنفکران جامعه است و با سوخت و ساز و زندگی کارگر و راه مبارزه این طبقه مغایر است.


۳ - در سال های اخیر کارگران دو واحد بزرگ ، یعنی شرکت واحد اتوبوس رانی تهران و نیشکر هفت تپه ، توانسته اند سندیکای مستقل خودشان را به وجود بیاورند و هرچند رهبران این دو حرکت با سرکوب و اخراج از کار و زندان روبرو شده اند ، ولی این دو تشکل مستقل عملاً هویت کاملاً شناخته شده ای پیدا کرده اند. این حرکت ها را چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا سندیکای مستقل در ایران می تواند پا بگیرد و آیا می تواند از طریق مذاکره با دولت مشکلی از مشکلات کارگران را حل کند؟
خالد حاج محمدی: شکل گرفتن سندیکای کارگران شرکت واحد و هفت تپه٬ دستاوردی مهم برای طبقه کارگر ایران است. با همه فشارهائی که دولت و ارگانهای سرکوبگرش آورده اند٬ با همه تهدیدها٬ پرونده سازیها٬ آدم ربائیها و زندان و اخراج فعالین شرکت واحد و هفت تپه٬ کارگران این مراکز٬ این دو تشکل را ایجاد و حفظ کرده اند٬ از نظر من این یک دستاورد مهم برای طبقه کارگر ایران است. بالاخره با تشکیل این دو تشکل٬ بخشی از کارگران٬ سقفی را برای خود ساخته اند٬ ظرفی را برای اتحاد خود فراهم کرده اند و امکان دفاع جمعی از مطالبات خود را ایجاد کرده اند. این ارزشمند و تلاشهای کارگران این مراکز قابل تقدیر است.
در مورد مذاکره با دولت٬ جواب آری یا نه را نمیتوان داد٬ بستگی به این دارد که کجا و چگونه. اعتصاب کارگری که صورت میگیرد بالاخره سر میز مذاکره خیلی وقتها یک طرف حساب دولت است. بخشی از مطالبات طبقه کارگر در تعداد زیادی از مراکز کار رو به دولت است٬ طرف حساب دولت است و لذا مذاکره هم با دولت است. حتی در تشکل یابی کارگران٬ خیلی وقتها تلاش میکنید دولت را مجبور به برسمیت شناختن تشکل کارگری کنید٬ خوب لابد با نمایندگان دولت مذاکره می کنید. ممکن است دولت اجازه ندهد و توازن قوا و توان کارگران این اندازه باشد که بدون اجازه رسمی دولت٬ تشکل خود را درست کنند و کار خود را پیش ببرند و جواب دولت را هم ندهند. اینها بستگی به سطح مبارزه در هر محل و توازن قوا دارد که باید در وقت خود تشخیص داد. اینکه در مذاکره با دولت مشکلی از مشکل کارگران حل میشود یا نه٬ باز بستگی به توان کارگران و میزان بسیجی که کرده اند دارد. طبیعی است که دولت نماینده سرمایه دارد و ابزار اعمال حاکمیت آنها و حافظ منافع سرمایه دار است. توهم به دولت یک چیز است و مذاکره یک چیز دیگری. دولت همیشه در جامعه بورژوائی زور میزند که منفعت طبقه ای که به آن متعلق است را تامین کند و به هر میزان زورش برسد طبقه کارگر را زیر فشار میگذارد. نمیتوان از دولت مطالبه طلب کرد و آماده بحث و مذاکره نشد. نکته ای که باید به خودآگاهی کل طبقه کارگر تبدیل شود٬ این است که دولت ابزار اعمال حاکمیت بورژوازی است. دولت بی طرف نداریم و توهم به دولت مهلک است. دولت و خانه کارگر و دادگاه و .. همگی ابزار فشار طبقه حاکم برای تحمیل مطالبه خود به کارگر و ارزانتر کردن نیروی کار کارگر اند. دولت نقش پاسبان منافع بورژوا را دارد. در این جدال٬ ابزار کارگر نیز اتحاد و آگاهی این طبقه است.
در مورد بخش بعدی سئوالتان و پا گرفتن سندیکا در ایران٬ من در شرایط کنونی هر نوع تشکل یابی طبقه کارگر را اعم از سندیکا٬ اتحادیه٬ شورا و.. را قدمی به پیش میدانم. پا گرفتن هر تشکلی بستگی به میزان اتحاد کارگران و میزان نیروئی که بسیج کرده اند دارد. دو نمونه هفت تپه و شرکت واحد و داشتن سندیکا دال بر این است که میتوان سندیکا هم ساخت و ساخته شده است. اما بحث بر سر شکل مناسب٬ سازمانیابی بهتر طبقه کارگر٬ شکل ادامه دارتر٬ مفید تر و متکی تر به نیروی طبقه کارگر و به اراده جمعی این طبقه است. بحث بر سر این است که کدام نوع از تشکل یابی مناسبتر است٬ مقدورتر است و در سیر پیشروی طبقه کارگر و بهبود زندگی این طبقه تا ایجاد آمادگی برای تحولی مهم در جامعه مفید تر و واقعی تر است. من فکر میکنم جنبش مجمع عمومی و شورائی جوابی مناسبتر و واقعی تر است.


۴ - عده ای از فعالان جنبش کارگری بدیل شورا و جنبش شورایی را در مقابل سندیکا سازی پیش می کشند و عده ای نیز شوراها را نهادهای قیام کارگری می دانند که فقط در شرایط انقلابی می توانند پا بگیرند و در شرایط عادی سندیکا سازی را تنها راه می دانند. نظر شما چیست؟
خالد حاج محمدی: اجازه بدهید قبل از جواب به سئوال شما٬ نکته ای در مورد اهمیت تشکلهای کارگری شورایی یا سندیکا و... را توضیح دهم. من فکر میکنم در شرایطی که طبقه کارگر ایران از تشکلهای خود محروم است٬ هر نوع تشکلی که از جانب خود کارگران و برای تامین مطالبات آنها درست شود٬ قدمی به جلو است. بالاخره هر تشکلی که چتری بر سر تعدادی از کارگران ایجاد میکند و جمعی از کارگران یک مرکز یا چند محل کار را زیر خود جای میدهد٬ حرکتی رو به پیش و قدمی به جلو است٬ خارج از اینکه این تشکل سندیکا است یا شورا و ... به اعتقاد من طبقه کارگران ایران باید از هر تلاشی برای تشکل یابی کارگران توسط آنها در هر بخشی دفاع کند.
من این دوقطبی شورا و سندیکا را که امروز موجود است٬ انگار یکی به نفع کارگر و دیگری به زیان است٬ را غیر کارگری میدانم. شورا و سندیکا از نظر من جواب گرایشات مختلف به سازمانیابی کارگری در ایران است که به آن میپردازم٬ اما کش دادن این تا این حد که گویا٬ سندیکا سازی به زیان کارگر است و یا بر عکس گویا جنبش شورایی به طبقه کارگر بی ربط است٬ هر دو را دو رویه یک سکه میدانم. تردید دارم کارگر آگاهی در ایران پیدا شود که با همکار خود در کارخانه کنار دستی به جرم طرفداری از شورا یا سندیکا٬ دشمنی کند. این نگرش چپ حاشیه ای٬ غیر اجتماعی و ایدئولوژیک است. با این توضیح کوتاه دنبال جواب سئوال شما میروم.
من خود را طرفدار جنبش مجمع عمومی و شورایی میدانم و معتقدم جواب درست به سازمانیابی طبقه کارگر ایران٬ جنبش شورایی طبقه کارگراست. نقطه حرکت من در تشکل یابی کارگران٬ نوعی از تشکل کارگری است که کارگران در یک مرکز بتوانند نقش مستقیم در سرنوشت خود ایفا کنند. از این سر جنبش مجامع عمومی کارگری به عنوان ظرف این دخالت٬ به عنوان اعمال اراده مستقیم کارگران آن مرکز٬ بهترین و ممکن ترین راه تشکل یابی کارگران است. اینکه گفته میشود شوراها نهاد قیام کارگران است٬ حق دارند٬ بالاخره شوراها در دوره های انقلابی باید این جایگاه را پیدا کنند. اما این استدلال درستی در نفی جنبش شورائی و مجامع عمومی کارگری به عنوان پایه شکل گیری جنبش شورائی نیست. اگر در نهایت شوراها مراکز قدرت و ابزار قدرت گیری طبقه کارگر اند٬ لابد نطفه های آن باید از همین امروز شکل بگیرد. علاوه بر این جنبه٬ جمع شدن کارگران یک مرکز و تصمیم گرفتن در مورد هر مسئله ای که لازم بدانند٬ بسیار واقعی تر٬ ممکن تر و عملی تر از هر نوع تشکل یابی است. از مجمع عمومی یک مرکز کارگری تا شورای یک محل٬ یا شهر و یا یک منطقه٬ فاصله بسیار زیادی است. بروز علنی و گسترده جنبش شورایی در دوره های انقلابی امری درست است که هم در انقلاب اکتبر روسیه و هم در انقلاب ٥٧ ایران شاهد آن بودیم. بحث من در این شرایط بستن نطفه اولیه جنبش شورائی به معنای مجمع عمومی در محل کار است که در حقیقت همان شورای محل کار است. این کار در شرایطی که هر نوع تشکل یابی کارگری ممنوع است٬ بسیار ساده و مقدور است. نه اجازه از جائی میخواهد و نه مانع پلیس و ارگانهای سرکوب را در مقایسه با سندیکا بر خود دارد. شورا در حقیقت عمل مستقیم کارگری است٬ دخالت مستقیم کارگران در سرنوشت خود است٬ رای مستقیم آنها و دمکراسی مستقیم کارگری است. همین امروز بسیاری از تحرکات کارگران در ایران مهر این نوع سازمانیابی را بر خود دارد. جمع شدن کارگران و تصمیم مشترک گرفتن و اعلام آن از طرف نمایندگان خود٬ هیئت های نمایندگی و... همان شکل اولیه کار شورائی است. شما اعتصابات پتروشیمی تبریز و بعد ماهشهر را در نظر بگیرید٬ در ماهشهر کارگران تصمیمات خود را گرفتند و یک هیئت بالای بیست نفره را برای مذاکره با کارفرما تعیین کردند. نتیجه مذاکرات هیئت به کارگران اعلام شد و بعد از توافق به عنوان تصمیم جمع کارگران پتروشیمی رسمیت یافت. این عمل مستقیم است که دخالت کل کارگران در آن و تصمیم جمعی آنها٬ کار پلیس را مشکل میکند. نمایندگان کارگران در این نوع تشکل یابی برای پلیس سیبل نیستند ٬ کسی از بالا برای کارگران تصمیم نمیگیرند٬ خود شان صاحب تصمیمات هستند٬ هر وقت بخواهند میتوانند نمایندگان را عزل و کسان مناسبتری را جایگزین کنند. در این پروسه است که کارگران آموزش میبینند٬ یاد میگیرند٬ متحد میشوند٬ به منشا قدرت خود پی میبرند٬ اعتماد به نفس پیدا میکنند و اراده مشترک آنها است که عمل میکند.
همزمان در این نوع سازمانیابی بر خلاف جنبش اتحادیه ای٬ مبنای تشکل یابی نه رشته ای و صنفی که جغرافیایی است و امکان اتحاد بخشها و صنفهای مختلف را در خود دارد٬ اتحاد کل طبقه کارگر را بالا میبرد و انشقاق آنها را میکاهد.
در مورد سندیکا علاوه بر اینکه سازمانیابی جنبش اتحادیه ای کلا امروز با جنبش سوسیال دمکراسی شناخته میشود و اکنون اتحادیه های کارگری در کل اروپا و.. اهرم فشار بخشی از بورژوازی و احزاب سوسیال دمکرات برای کنترل جنبش کارگری است٬ و ربطی به اعمال اراده مستقیم کارگران ندارند٬ تاجائی که به ایران برگردد ما با رسمیت جنبش اتحادیه ای از جانب دولت طرف نیستیم. میخواهم بگویم سنت جنبش اتحادیه ای در ایران سنتی نه تنها جا افتاده نیست٬ بلکه از شانسی هم برخوردار نیست. هیچ جناحی از بورژوازی ایران خواهان جنبش اتحادیه ای با همان سنت اتحادیه ها در کشورهای اروپایی نیست. تصور شکل گیری جنبش اتحادیه ای در ایران به شکل اروپا مطلقا واقعی نیست٬ ممکن نیست و بورژوازی حاضر نیست به این تن بدهد. آلترناتیو بورژوازی ایران برای تشکل یابی کارگران٬ همان تشکلهای رژیمی شورای اسلامی و انجمنهای اسلامی و خانه کارگر است که همگی ضدکارگریند. این جنبه احتیاج به بحثی پایه ای تر در مورد سرمایه داری در کشورهائی مثل ایران دارد که اینجا وارد آن نمیشوم. و البته از نظر من دو تجربه سندیکای هفت تپه و شرکت واحد ربطی به سنت اتحادیه ای اروپا ندارند و امتداد سنت جنبش اتحادیه ای و سندیکالیستی نیستند. هیچکدام از این تشکلها ابزار دست هیچ بخشی از بورژوازی نیست و این دو تشکل را کارگران در دفاع از منافع خود ساخته اند و چنانچه گفتم اقدام آنها قابل تقدیر و شایسته بیشترین پشتیبانی است.
اما محدودیت های جنبش اتحادیه ای در همین دو مورد هم قابل مشاهده است. در پروسه شکل گیری این دو تشکل تقریبا همه فعالین آنها که در قالب هیئت مدیره این سندیکاها معرفی شده اند٬ یا زندان هستند٬ یا از کار اخراج شده اند. تجربه همین دو مورد با همه فداکاریهای فعالین آنها٬ دال بر ساده تر بودن جنبش شورایی و واقعی تر بودن آن است. فشار پلیسی و اخراج و دستگیری هر روزه فعالین این دو تشکل٬ عملا را بطه هیئت مدیره این سندیکاها را اگر قطع نکرده باشد٬ به شدت کاسته است. این دو تشکل متاسفانه به همین دلیل خیلی ایزوله شده اند. اگر سرپا مانده اند٬ به همت فداکاری و هزینه سنگینی است که فعالین آنها با تحمل زندان و تهدید هر روزه و.. خود پرداخته اند. نوع و ساختار جنبش سندیکایی و از جمله همین سندیکاهای واحد و هفت تپه هم امکان رشد بوروکراتیسم و عدم دخالت مستقیم کارگران را میدهد. به همین دلیل ما بر متکی کردن سندیکا و اتحادیه ها در ایران به مجامع عمومی کارگران تاکید میکنیم. به همین دلیل است که ما چه آنجا که فکر میکنیم بدلیل پراکندگی کارگران در یکسری رشته ها باید به جای شورا پای اتحادیه رفت٬ و چه آنجا که خارج از اراده ما فعالین کارگری سندیکا و اتحادیه میسازند٬ تلاش میکنیم در اینگونه موارد هم این تشکلها٬ متکی به مجامع عمومی باشند. در ضمن دوستانی که فکر میکنند شوراها ارگان قیام است و اکنون باید سندیکا ساخت با یک تناقض بزرگ روبرو هستند. چگونه تا دوره انقلابی سنت سندیکایی را پیش برد و سندیکا ساخت و در آن زمان یکدفعه باید به جای سندیکاهای که قوام گرفته اند٬ به جنبش شورائی روی آورد؟ ساختمانی که باید ساخت قاعدتا باید زیر بنای آن و از همان خشت اول آن پایه ارگانهای قدرت گیری طبقه کارگر از جمله در دوره قیام و دوره های انقلابی باشد.


۵ - در سال های اخیر در خارج از کشور ، فعالیت های چشم گیری برای جلب حمایت بین المللی از مبارزات کارگران ایران صورت گرفته است ، این فعالیت ها را تا چه موفق می دانید و برای سازماندهی یک مبارزه کارآمد برای جلب حمایت بین المللی از جنبش کارگری ایران چه پیشنهادی دارید؟ به نظرتان این حمایت بین المللی در کجا باید جُست؟
خالد حاج محمدی: همچنانکه اشاره کردید٬ تا کنون تلاشهای مفیدی صورت گرفته است و تاثیرات خوبی هم داشته است. مشکلی که من دارم این است که فضای خارج کشور حتی در دل تلاشهای مثبتی که شما اشاره کردید٬ حاکمیت یک سکتاریسم وسیع و عمیق چپ ایران را بر خود دارد. فضای احزاب سیاسی و گروه و جمعها در خارج عمیقا سکتاریستی است و تاثیر مستقیمی نیز بر این فعالیتها گذاشته است. من هر تلاشی را که در این سالها برای دفاع از جنبش کارگری شده است را ارج میگذارم٬ اما سکتاریسم حاکم مانع از آن است که یک تلاش همه جانبه در حمایت از طبقه کارگر در خارج دنبال شود. شخصا با شناختی که دارم٬ با سیاست و جهت هائی که بر احزاب و جریانات اپوزیسیون حاکم است٬ توقع شاهکاری را در خارج از این جریانات ندارم. قالب های موجود "دفاع" از جنبش کارگری ایران در خارج کشور٬ بیش از اینکه مربوط به دفاع از طبقه کارگر ایران باشد٬ دفاع از سازمان خود است. و راستش انواع محافل به نام دفاع از کارگر و ... موجودند که متاسفانه بخش زیادی چپهای حاشیه ای هستند که در این قالبها برای خود فعالیتی ساخته اند. هدف بیش از اینکه دفاع از طبقه کارگر باشد٬ عمده کردن سازمان و گروه خود است و فضای حاکم بر چپ ایران مهر خود را بر این تلاشها هم کوبیده است.
در عین حال فکر میکنم فعالیتهای خارج کشوری به دلایل زیادی و از جمله نبودن فضای پلیسی در خارج و باز بودن دست فعالین کمونیست در دفاع از طبقه کارگر ایران٬ اهمیت فراوانی دارد. علاوه بر این٬ امروز دنیا با ارتباطات سریع و.. واقعا به دهکده جهانی تبدیل شده است٬ هم امکان ارتباط با بخشهای دیگر طبقه کارگر در کشورهای مختلف فراهم است٬ هم نیاز طبقه کارگر به یک همبستگی جهانی در دل مبارزات خود. این کار بدون تردید بخش مهمی از کار فعالین طبقه کارگر٬ جریانات و احزاب کمونیستی این طبقه باید باشد. فکر میکنم برای چپ موجود نباید در این زمینه زیاد حساب باز کرد. هر کمونیستی٬ هر کارگر و فعال کارگری٬ هر جمع و حزب و جریانی باید از امکانات موجود در خارج برای اتحاد کل طبقه کارگر٬ برای کسب همبستگی جهانی و تقویت همسرنوشتی بکوشد و زبان حال طبقه کارگر ایران در خارج کشور باشد.


۶ - تأثیر اجرای طرح "هدفمند کردن یارانه ها" روی زندگی کارگران و زحمتکشان کشور را چگونه ارزیابی می کنید؟ بعضی ها می گویند قشری از کم درآمدترین و فقیرترین کارگران و زحمتکشان به کمک این طرح وضع بهتری پیدا کرده اند و برعکس ، خیلی ها معتقدند که این طرح فشار سهمگینی بر زندگی کل کارگران و زحمتکشان وارد می آورد؟ اثرات این طرح را به ویژه در آینده چگونه می بینید؟
خالد حاج محمدی: سوبسیدها محصول دوران معینی از تاریخ سرمایه داری در ایران است. در دوره هایی بورژوازی برای تامین نیروی کار برای بازار٬ اقداماتی را از سر جواب به نیاز سرمایه در دستور خود میگذارد که سوبسید یکی از آنها است. اما هر وقت نیاز سرمایه ایجاب کند و بورژوازی بتواند٬ این اقدامات را از دستور خارج و قطع میکند. سوبسید مشخصا در ایران به دوران رشد و شکوفایی سرمایه مربوط است که دولت حاکم تلاش داشت با دادن سوبسید قیمت بخشی از کالاهای مصرفی را ارزان نگه دارد. این اقدام در آن دوران راهی برای ارزان نگه داشتن نیروی کار طبقه کارگر و لذا امکان جلب سرمایه و سرمایه گذاری به ایران بود. بالاخره سرمایه دار جائی سرمایه گذاری میکند که نیروی کار به عنوان منبع سود سرمایه دار٬ ارزان باشد. قطع سوبسیدها هم در زمان شاه و هم در زمان جمهوری اسلامی و بطور مشخص بعد از جنگ ایران و عراق و اقتصاد جنگی٬ در دستور دولت بورژوایی ایران بوده است. در دوره رفسنجانی٬ خاتمی و سرانجام در دوره دولت احمدی نژاد. در هر دوره ای به دلایلی دولتهای قبلی نتوانستند پای این اقدام بروند٬ چیزی که در این دوره عملی شد.
علاوه بر این قطع سوبسیدها تنها مربوط به ایران نیست٬ برای مثال در کل اروپا ما شاهد کاستن خدمات اجتماعی هستیم٬ تعرضی وسیع در همین چند سال به سطح معیشت طبقه کارگر سازمان داده شده است. اعتراض سندیکاهای فرانسه به بالا بردن سن بازنشستگی را کسی فراموش نکرده است. اعتصابات کارگری در انگلستان٬ اعتراضات وسیع نسل جوان به بالا بردن شهریه دانشگاهها که مدتها ادامه یافت٬ اعتصابات کارگری در یونان و... همگی بخشی از تلاش طبقه کارگر برای سد بستن در مقابل تعرض بورژوازی به سطح معیشت آن و مقابله با تلاش دولتهای حاکم برای پس گرفتن دستاوردهای تا کنونی طبقه کارگر در این کشورها است.
در ایران هم در همین دوره دولت طرح زدن سوبسیدها را به اجرا گذاشت. این طرح همچنانکه گفتم از زمان شاه در دستور بورژوازی ایران بود. کل بورژوازی ایران٬ همه جناحهای حکومتی و غیر حکومتی در قطع سوبسید توافق داشته و دارند. اگر اختلافی بود بر سر چگونگی اجرای آن بود. بخشی از بورژوازی ایران از جمله رهبران سبز خواهان اجرای کامل این طرح بودند. دولت احمدی نژاد پیش برد این طرح را به صورت پلکانی در دستور خود گذاشت که امروز دارد اجرا میشود. نگرانی بر سر قطح یکدفعه سوبسیدها٬ وارد کردن شوک به جامعه و اساسا به طبقه کارگر و اقشار کم درآمد و خطر شورش مردم بود. دولت احمدی نژاد با طرح یارانه و دادن مقداری پول٬ تلاش کرد دامنه تاثیرات اجرای این طرح را بکاهد و خطر تلاطم و شورش و.. را از راه بردارد.
این طرح حمله ای وسیع به سطح دستمزد طبقه کارگر ایران است. اولین تاثیرات آن بالا رفتن قیمتها است که شاهد آن هستیم. افزایش هر روزه قیمتها و تقریبا ثابت ماندن دستمزد طبقه کارگر٬ در پروسه ای کوتاه جایگاه آنچه به عنوان یارانه به مردم میدهند را ناچیز میکند. اگر در شروع این طرح اقشار پایینی جامعه احساس کنند٬ ماهانه پولی میگیرند و این پول جبران گرانی هر روزه را میکند٬ در ادامه مطلقا جوابگو نیست. بورژوازی ایران با این کار راهی کم خطر را برای آزادی قیمتها در بازار و زدن سوبسید دولتی باز کرد که در عین اجرای آن جامعه با شوک و لذا شورش روبرو نشود. رهبران سبز طرح دولت احمدی نژاد را اقتصاد صدقه نام گذاشتند٬ گفتند با دادن پول به مردم "گدا پروری" میکند. میخواهم بگویم که هیچ جناحی از بورژوازی ایران با قطع سوبسیدها مشکل نداشته است٬ همگی با پوزیسیون و اپوزیسیون روی آن متفق القول بوده اند و اختلاف در چگونگی اجرای این طرح بود که اشاره کردم. علاوه بر این یک جنبه دیگر مسئله توان خرید مردم است. بازار داخلی ایران در این دوره اساسا در دست بورژوازی ایران است. در دوره هائی دولت آگاهانه مانع ورود کالای خارجی به بازار میشد٬ تا بازار داخلی را در اختیار بورژوازی ایران نگه دارد. از این سر نیز تعرض به مردم باید سقفی داشته باشد٬ بورژوازی نمیتواند قدرت خرید مردم را به صفر برساند و توقع داشته باشد٬ تولیدات داخلی به فروش برسد٬ در شرایطی که ایران توان رقابتی چندانی در بازار خارجی ندارد. به هر حال همین مسئله محدودیتهائی را به دولت تحمیل میکند که اینجا نمیتوان به آن پرداخت.
با این تفاصیل مباحثاتی که حول دولت و شخص احمدی نژاد راه افتاده است مبنای واقعی ندارد. اجرای طرح یارانه نه کشف احمدی نژاد است و نه اجرای آن تنها خواست دولت دهم است. جریاناتی که این را مبنای بی لیاقتی احمدی نژاد گذاشته اند٬ در بهترین حالت به نام احمدی نژاد و مخالفت با شخص او٬ بورژوازی ایران را از زیر تیغ نقد نجات میدهند٬ گویا مشکل احمدی نژاد است و بقیه و از جمله سبز و رهبران آن در این حمله سهیم نیستند. کل هدف بورژوازی ایران از این طرح کاستن سهم طبقه کارگر از کل سرمایه اجتماعی و به این اعتبار ارزانتر کردن نیروی کار برای تامین سود بیشتر است.
بر این اساس من فکر میکنم یک میدان مهم برای تقابل با این سیاست و بالا بردن قدرت خرید طبقه کارگر٬ افزایش دستمزدها و بیمه بیکاری برای همه کسان آماده به کار است. سنگری که طبقه کارگر در تقابل با تعرض بورژوازی ایران و دولتش میبندد٬ بالا بردن دستمزد کارگر است. در شرایطی که قیمت همه کالاها بالا میرود٬ کارگر هم حق دارد کالای خود را که همان نیروی کارش است٬ به تناسب تورم و نیاز و توقع خود بالا ببرد. این سنگری است که طبقه کارگر باید ببندد و نیروی خود را حول آن متحد کند. این میدان مبارزه کارگر و شعار محوری این طبقه در مقابل این تعرض بورژوازی است.


۷ - کارگران و زحمتکشان بخش اعظم جمعیت ایران را تشکیل می دهند و در تظاهرات و راه پیمایی های گسترده سال ۸۸ بخش قابل توجهی از آنها شرکت داشتند ، اما چرا آنها در گرماگرم این اعتراضات خواست های اخص خود را پیش نکشیدند ، در حالی که مثلاً کارگران تونس و مصر با گرفتن نان در دست و فریاد گرسنگی بر لب به اعتراضات توده ای پیوستند ، فرق شرایط ایران را با شرایط این کشورها در چه می بینید؟
خالد حاج محمدی: مسئله اصلی تفاوتی ماهوی و عمیق٬ میان اعتراضات در تونس و مصر با تحرکات سال ٨٨ ایران است. بالاخره هر تحرکی به دلایلی صورت میگیرد و اهدافی را دنبال میکند که خود آن اهداف ماهیت تحرک را نشان میدهد. در مصر و تونس مردم علیه استبداد و بی حقوقی و برای مطالبات خود به میدان آمدند٬ خواهان آزادی و رفاه بودند و اعتراضات آنها به این دلایل بود. اعتراضات سال ٨٨ ایران تحرکی برای تامین نان و علیه فقر و استبداد نبود. انتخابات ریاست جمهوری صورت گرفته بود٬ جناحی از جمهوری اسلامی به نتیجه آن اعتراض داشت٬ فکر میکرد جناح خامنه ای احمدی نژاد تقلب کرده اند و موسوی میبایست رئیس جمهور ایران میشد. هدف تحرکات در ایران٬ اعتراض به نتیجه انتخابات بود. اگر در آن انتخابات موسوی برنده شده بود٬ تحرک سال ٨٨ موضوعیتی نداشت. یا اگر فرضاً جناح خامنه ای تقلب را پذیرفته بود و به بهانه ای تجدید انتخاباتی صورت میگرفت٬ اعتراض ٨٨ صورت نمیگرفت. پرچم اعتراضات ٨٨ ایران تجدید انتخابات بود که با شعار "رای من را پس بده" و تلقب کرده اند٬ شروع شد. در راس آن جناحی از بورژوازی ایران به رهبری موسوی و کروبی و.. قرار داشتند٬ اهداف آن ربطی به مطالبات مردم نداشت و لذا در دل آن نمیتوانست اهدافی دیگر مثل نان و آزادی را چسباند. اینکه توده وسیعی از مردم زحمتکش در آن تحرکات شرکت کردند٬ دلیلی بر این نیست که آن تحرکات در خدمت آرمانهای انسانی آن توده انقلابی بوده باشد. امیال و آرزوهای مردم شرکت کننده٬ تعیین کننده ماهیت آن تحرکات نبود. این بخش از مردم احساس میکردند فرصتی ایجاد شده است که آنها هم میتوانند بروند به خیابان و داد خود را بزنند٬ اما این مسئله در مسیر و ماهیت خود تحرک و جنبشی که راه افتاد٬ نقشی نمی توانست داشته باشد٬ و لذا تحرک مردم در خدمت همان اهدافی بود که اعتراضات ٨٨ برای آن بوقوع پیوست.
ماهیت هیچ جنبشی را از روی شرکت کنندگان آن نمیتوان تعیین کرد٬ ماهیت تحرکات مصر و تونس کاملا انسانی و انقلابی بود و ماهیت تحرکات ٨٨ ایران کاملا ارتجاعی بود. میان دو جناح از حاکمیت اختلاف بود٬ در دل انتخابات این اختلافات برجسته شد و با شکست یکی از آنها شدت پیدا کرد. مردمی که در آن تحرکات شرکت کردند٬ فداکاری کردند٬ متاسفانه کل تلاش و فداکاری آنها در خدمت جناحی از دشمنان آن مردم قرار گرفت. در یک کلام مردم فریب خوردند. تا جائی که به شرکت کارگران در آن اعتراضات برگردد٬ خود رهبران جنبش سبز یکی از نتایج به ثمر نرسیدن جنبش سبز و تحرکات آن را عدم شرکت کارگران نام میگذارند. بعد از بررسی هائی که کردند به این فکر افتادند که باید مطالباتی را طرح کنند که کارگران را به صف خود بکشانند. اتفاقا ماهیت ارتجاعی جنبش سبز٬ وجود طیف وسیعی از سرمایه داران گردن کلفت در رهبری آن٬ از جمله دفاع امثال رفسنجانی از سبز٬ ابزاری در دست جناح خامنه ای احمدی نژاد بود٬ تا با استفاده از نفرت عمومی از رفسنجانی به عنوان یکی از بزرگترین مافیای مالی٬ بخشی از توده مردم را به صف خود بکشاند. در هر صورت جدالهای سال ٨٨ و دعوای دو جناح از بورژوازی ایران٬ دعوای بورژوازی لیبرال زیر پرچم سبز با جناح حاکم٬ ربطی به منفعت مردم نداشت و لذا نمیتوانست از دل آن نتایجی را گرفت که مردم در تونس یا مصر گرفتند. اگر کل اپوزیسیون راست و چپ ایران٬ منهای حزب حکمتیست و افراد و جمعهای پراکند و فعالین کارگری٬ به سبز پیوستند و زیر بیرق جنبش بورژوازی لیبرال٬ به صف شدند٬ به دلیل ماهیت خود این جریانات بود. تبلیغات وسیعی که این صف همراه کل میدیای غرب در دفاع از جنبش سبز راه انداخت٬ همگی دودی در چشم طبقه کارگر و مردم انقلابی و در خدمت جنبش سبز بود.


۸ - در سال های اخیر شاهد پیروزی های بزرگی از طرف کارگران نبوده ایم ، چرا چنین است؟ آیا علاوه بر سرکوب وقهر پلیسی ، وضعیت کنونی جهان سرمایه داری هم در این میان نقش دارد؟
خالد حاج محمدی: مهمترین فاکتور موقعیت کنونی طبقه کارگر است که در جواب به سئوال اولتان به آن پرداختم. تردید ندارم که هم سرکوب و هم وضع کنونی جهان سرمایه داری تاثیرات خود را دارند٬ اما مهمترین مسئله مشکلات ذهنی طبقه کارگر است که به شکل انشقاق و پراکندگی و.. خود را نشان میدهد. از نظر من سرکوب جواب نیست٬ سرکوب فرض هر نظام بورژوائی در ایران است. من فکر میکنم آنچه باعث این وضع است٬ آنچه اجازه داده است یک حکومت بورژوایی و تا دندان مسلح٬ سه دهه بر جامعه ایران حاکمیت کند و شرایط دشواری را به طبقه کارگر تحمیل کند٬ عدم آمادگی طبقه کارگر برای فائق آمدن بر مشکلاتی است که دامن این طبقه را گرفته است. همچنانکه در اول بحث هم اشاره کردم٬ بردگی مزدی طبقه کارگر در ابعاد عظیمی که شاهد آن هستیم٬ بدون تسلیم و رضایت توده طبقه کارگر٬ بدون قناعت و تمکین آنها مقدور نیست. بیرون آوردن طبقه کارگر از این وضع کار کمونیستهای این طبقه است. طبقه کارگر امروز بیش از هر زمانی به اتحاد در صفوف خود محتاج است٬ باید موانع این اتحاد را از پیش پا برداشت. اولین و مهمترین قدم در این راه اتحاد کارگران کمونیست٬ رهبران کمونیست طبقه کارگر است. و گفتم ابتدا نیروئی که باید محمل این اتحاد باشد باید خود متحد شود. اتحاد کارگران کمونیست٬ اتحاد رهبران و سخنگویان طبقه کارگر در هر مرکز کارگری سنگ بنای اتحاد در میان کارگران آن مرکز است. بورژوازی علاوه بر سرکوب با یک دستگاه طویل و بزرگ تبلیغاتی روزانه کل جامعه و خصوصا طبقه کارگر را پمپاژ تبلیغاتی میکند و تلاش میکند زندگی کنونی را ابدی جلوه دهد. سد بستن در مقابل این تعرض احتیاج به کار جدی سیاسی و آگاهگرانه و کار مبارزاتی در صفوف این طبقه دارد.
هر جا فعالین و رهبران کارگری متحد بوده اند٬ هر جا موفق شده اند توده طبقه کارگر را در محل کار خود حول مطالبات خود متحد کنند٬ مبارزات آنها نیز موفق شده است. بارزترین نمونه در این زمینه اعتصاب کارگران پتروشیمی تبریز و بدنبال کارگران ماهشهر است. در این دو مرکز به دلیل هوشیاری و کار متحدانه کارگران و رهبران آنها٬ دولت و کار فرما مجبور شدند به مطالبات کارگران تن بدهند. در تبریز تلاش کردن با پرداخت پول زیاد به کارگران بخشهای دیگر٬ از آنان به عنوان اعتصاب شکن استفاده کنند که موفق نشدند. اعتصاب کارگران ماهشهر در این زمینه بسیار آموزنده است. بسیج کل کارگران٬ شرکت دادن و دخالت کل کارگران در همه تصمیمات٬ اتحاد سطح بالای آنها در جریان اعتصاب٬ تعیین تعدادی زیاد به عنوان نماینده و سرانجام همه توافقات و تصمیمات را موکول کردن به توافق توده کارگران٬ کاری درخشان بود. این کار بدون تلاشی از پیشی و نشستها و تدبیر کردنها و جمع شدنها و... مقدور نبود. باید یک کار پایه ای و اساسی در میان طبقه کارگر صورت بگیرد. خشت بنای این کار جمع شدن فعالین کمونیست٬ رهبر و فعال دلسوز طبقه کارگر در کمیته های کمونیستی است. خشت بنای اتحاد کارگران متحد شدن با نفوذترین٬ آگاهترین و دلسوزترین فعالین کارگری در کمیته های کمونیستی است.
در مورد وضعیت جهانی سرمایه داری٬ چند نکته را تاکید کنم. امروز در سراسر جهان شاهد تعرض وسیع و همه جانبه سرمایه و دولتهای سرمایه داری به سطح زندگی طبقه کارگر هستیم. این تعرض در ابعاد مختلف اقتصادی٬ سیاسی٬ اجتماعی و فرهنگی جریان دارد. تنها برای نمونه و بر مبنای اخبار میدیای رسمی خود دولتهای غربی٬ اخیرا در نروژ یکی از فعالین دست راستی٬ بعد از بمب گذاری در مرکز شهر اسلو٬ به جزیره ای که محل تفریح جوانان چپ نروژ بود حمله کرد و فاجعه ای خونبار را راه انداخت. بعد از این اتفاق در انگلستان دولت دست راستی بریتانیا در کمال بی شرمی رسما اعلام میکند که هر کس آنارشیستی را در همسایگی دارد به پلیس خبر دهد. حمله فاشیستها٬ و فعالین دست راستی به جوانان چپ را با وقاحت تمام دستمایه تعرض به چپ جامعه میکنند و عملا در کنار همان فاشیست تروریسم و بمب گذار می ایستند. دولت آمریکا در همین روزها جایزه هنگفتی به تروریستهائی داد٬ که چه گوارا را ترور کردند. مجلس آمریکا پرداخت میزان هنگفت پول به کسی که چه گوارا را کشته است را تصویب و بدون شرم آن را اعلام میکند. واحدهای پلیس آمریکا با زیر پا گذاشتن همه موازین بین المللی که قرار است همه دولتها به آن پایند باشند٬ وارد پاکستان میشوند و بن لادن غیر مسلح را گرفته و اعدام میکنند. در انگلستان بعد از به خیابان ریختن مردم محرم و عصیان زده و درگیریهائی که در همین مدت پیش اتفاق افتاد٬ دولت با کل میدیای نوکر خود به تبلیغاتی عمیقا ضد انسانی و فضائی مسموم دامن زد٬ که در این فضا مادر دو کودک را به جرم دزدی به ارزش ٣ و نیم پوند ٦ ماه زندان گرفت٬ در شرایطی که نمایندگان مجلس بریتانیا در همین یکی دوسال اخیر چندین مورد دزدیهای چند صد میلیون پوندی آنها افشا شد و به میدیا رفت و دنیا مطلع شد٬ اما حتی یک نفر از آنان نیز یک روز زندان نرفت. این موارد را اشاره کردم تا اوج وقاحت و بیشرمی بورژوازی امروز و پوچ بودن همه ادعاهای حقوق انسان و دمکراسی و حقوق بشر روشن شود. شاهدیم در همین چند سال گذشته بیلیونها دلار از خزانه مردم در کشورهای مختلف به بانکها کمک شد تا ورشکسته نشوند و حال میلیونها کارگر اخراج و بیکار شده اند و کسی هم جوابگو نیست و تازه کمک هزینه ناچیزی هم که میگیرند با هزار بهانه کم شده است. این نمونه ها را در کنار شرایط وحشیانه استثمار میلیونها کارگر چینی قرار دهید٬ در کنار آمار وسیع گرسنگی در آفریقا بگذارید و در کنار وضع وخیم و استثمار وحشیانه طبقه کارگر در آمریکای لاتین و آفریقای جنوبی٬ و استثمار وحشیانه کارگر مهاجر در ژاپن بگذارید تا تصویر کمی کاملتر شود. این وضع دنیای ما است. و این وضع نمیتواند بر جامعه ایران و بر طبقه کارگر تاثیر مخرب نگذارد. این بخشی از ارعابی است که بورژوازی بسیار آگاهانه دنبال میکند تا جامعه را و در راس آن طبقه کارگر را مرعوب کند. امروز دیگر بورژوازی خود راسا پرده های شرم را برداشته است و چهره کثیف و خونبار خود را به نمایش میگذارد و این کاملا آگاهانه و با هدف ترساندن کل جامعه و در راس آن طبقه کارگر صورت میگیرد. دشمنی عریان با طبقه کارگر٬ کنار گذاشتن هر نوع پرده و هر نوع ظاهر بشردوستانه ٬ از طرفی به کارگر هم امکان میدهد به روشنی و سادگی وقاحت و بی رحمی و شقاوت بورژوازی را ببیند و علیه آن صف خود را ببندد.
اما همراه با این وضع یک طرف دیگر هم طبقه کارگر جهانی است. در همین مدت شاهد جدالهای وسیعی در کشورهای مختلف٬ از فرانسه و انگلستان٬ یونان تا خاورمیانه بوده ایم. کسی یک سال قبل تصور نمیکرد٬ مصر و تونس به این زودیها انقلابی به خود ببیند. کسی تصور نمیکرد کل خاورمیانه و آنچه که به عنوان دول عربی شناخته میشوند با طغیان مردم ستمدیده مواجه شوند. اینها هم تاثیرات مثبت خود را گذاشته اند.
به هر حال ایران جامعه ای صنعتی با یک طبقه کارگر بزرگ است که اگر اراده کند٬ کل جامعه را دگرگون میکند. اما و همچنانکه گفتم بهبود در زندگی این طبقه٬ در گرو آمادگی طبقه کارگر است. این آمادگی امروز قبل از هر چیز آمادگی ذهنی و فائق آمدن به تشتت و پراکندگی در صفوف رهبران و فعالین کمونیست طبقه کارگر است. حلقه اصلی در این راه اتحاد رهبران و فعالین رادیکال این طبقه به عنوان موتور محرکه کل طبقه کارگر و لولای اتحاد این طبقه است.

۹ - بخش اعظم کارگران ایران در کارگاه های کوچک کار می کنند ، برای سازماندهی اینها چکار باید کرد و از چه اشکال سازمانی باید بهره گرفت؟ سازماندهی اینها عمدتاً باید در محیط کارشان صورت بگیرد یا در محیط و محلات زندگی شان؟
خالد حاج محمدی: تا جائی که به مراکز مورد اشاره شما برگردد٬ فکر میکنم به دلیل پراکندگی و کوچک بودن این مراکز و عدم تمرکز کارگران در آن٬ لازم است کارگران در اتحادیه ها و سندیکاهای کارگری متشکل شوند. در همان حال باید تلاش کرد همین اتحادیه ها را نیز متکی کرد به مجامع عمومی خود. اینکه اشکال سازماندهی آن در محل زندگی باشد یا محل کار٬ بستگی دارد به موقعیت هر رشته یا کارگران هر بخش. برای مثال اکنون صدها مرکز جوشکاری و مکانیکی و... در شهرهای مختلف وجود دارند. در چنین مواردی بهتر است محل کار مرکز سازماندهی باشد. فکر میکنم اساسا باید متکی به محل کار بود. اما در این موارد به نظرم نباید تعصبی داشت٬ اگر در جائی هم امکان تشکل یابی در محل زندگی ممکن تر است باید این کار را کرد.

۱۰ - در بازار کار سیاه و غیر رسمی در ایران ، زنان نقش بزرگی دارند و بخش اعظم زنان کارگر با مزد ناچیز و در شرایطی بسیار دشوار کار می کنند ، نقش جنبش زنان را در سازماندهی زنان کارگر چگونه می بینید؟
خالد حاج محمدی: زنان کارگر بخشی از طبقه کارگر ایرانند و مبارزه و اعتراض آنها نیز بخشی از مبارزه طبقه کارگر است. اکنون بازار سیاه هم تنها به زنان کارگر خلاصه نمیشود٬ کلا بخشی از طبقه کارگر با زن و مردم بدلیل بیکاری و مشکلات مختلفی که طبقه کارگر با آن طرف است٬ در بازار سیاه و با پایین ترین مزد کار میکنند. کار سیاه را خود سرمایه ایجاد میکند. قربانی اصلی کار سیاه کارگران افغانستانی هستند. یک منبع نیروی کار ارزان را چند میلیون کارگر افغانستانی در چند دهه گذشته تامین کرده اند که حتی نمیتوان کار سیاه هم نام گذاشت. کار بیمزد٬ کاری بی تامین و سخت اساسا به این بخش از طبقه کارگر اختصاص یافته است. کارگران افغانستانی نقشی بسیار مهم در رشد سرمایه و سود عظیم آن به قیمت بردگی مطلق خود داشته اند. امروز که بحث یارانه است٬ کارگر افغانستانی که کار سفید هم میکند از این چندر غاز هم بی بهره است. جدا از این کار کودکان در بسیاری از مراکز از کوره پزخانه ها٬ قالیبافیها٬ کشاورزی و.. نیز بخشی از کار سیاه در جامعه ایران است.
در هر صورت اگر هم بحث از کار سیاه زنان باشد٬ این دیگر به جنبش زنان و تاثیرات آن مربوط نیست٬ همچنانکه مقابله با بیکاری مردان یا کار سیاه کارگران مرد امر جنبش کارگری است و نه جنبش مردان٬ مقابله با کار سیاه زنان نیز امر طبقه کارگر است. چه سد بستن در مقابل کار سیاه و چه مزد برابر در مقابل کار برابر زنان و مردان کارگر٬ امر طبقه کارگر است.

تا جائی که به سازماندهی این بخش از طبقه کارگر برگردد و مشخصا زنان کارگر٬ راستش قبل از هر چیز باید مشکلاتی که این بخش از طبقه کارگر با آن مواجه است٬ به عنوان بخشی از مشکلات جامعه کارگری برسمیت شناخته شود. این بخش از زنان یا کلا کارگرانی که کار سیاه میکنند٬ در حقیقت جزو کارگران بیکار به حساب می آیند که رسما و بر مبنای موازین جامعه بیکارند. مشکلاتی که در این بخش موجود است٬ معضلاتی است که چند میلیون نفر از کارگران ایران با آن دست و پنجه نرم میکنند. کسی که کار سیاه میکند٬ در وهله اول کاری برایش نیست و بیکار به حساب می آید٬ اگر کار مناسبی باشد هیچ انسانی حاضر نیست به کار سیاه و در حقیقت به بردگی مطلق تن دهد. لذا به نظر من این بخش از طبقه کارگر و زنان و مردانی که کار سیاه میکنند٬ یا کارگران افغانستانی که مجبورند تن به کار سیاه بدهند ٬ به عنوان کارگر بیکار و حول کار مناسب یا بیمه بیکاری باید متحد شوند. مسئله بیکاری تنها مشکل کارگران بیکار نیست. بیکاری اهرم فشاری بر سر کل طبقه کارگر برای تن دادن به بردگی محض است. ترس و نگرانی از بیکاری باعث شده است٬ سطح زندگی پایینی را به کل طبقه کارگر تحمیل کنند. در هر صورت مقابله با بیکاری امر کل طبقه کارگر است. بیکاری در حقیقت عاملی جدی و ابزاری مهم علیه کل طبقه کارگر است. با این ابزار دستمزد کارگر شاغل را هم پایین نگاه میدارند و هر وقت کارفرما لازم دانست اخراج میشود. لذا این فشار همیشه بر سر کارگر شاغل هست و آگاهانه فشار را نگه میدارند تا با استفاده از آن هر شرایطی را به کارگران شاغل هم تحمیل کنند. اتحاد کارگر شاغل و بیکار علیه بیکاری و حول مطالبه کار مناسب یا بیمه بیکاری مکفی یکی از میدانهای اصلی جدال طبقه کارگر با بورژوازی است.
اگر هم منظور شما جنبش برابری زنان علی العموم است٬ کلا من فکر میکنم رهائی زنان در جوامع بورژوائی چون ایران کار طبقه کارگر٬ کار جنبش سوسیالیستی این طبقه است. بی حقوقی زن و برسمیت نشناختن حقوق ابتدایی زنان٬ بخشی از استبداد حاکم در جوامع بورژوائی چون ایران است. رهائی زن امر جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر است و بردگی زن بیش از همه علیه طبقه کارگر و ابزار انشقاق در این طبقه است.
تا جائی که به ایران برگردد٬ نه تنها مزد برابر در مقابل کار برابر برای زن و مرد کارگر٬ بلکه حتی تضمین آزادی بیان و عقیده و پوشش و رفت و آمد و.. نیز بر دوش طبقه کارگر است. بورژوازی هر زمان به کار زن محتاج است٬ زن را به عنوان نیروی کار جلب بازار میکند و هر وقت هم احتیاجی نباشد اولین قربانیان اخراج و بیکاری زنانند. لذا جنبش زنان به عنوان یک جنبش باید متحد طبقه کارگر باشد. یا بهتر است بگویم دفاع از حقوق زن و خواست برابری کامل زن و مرد یکی از مطالبات همیشگی جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر است. تا کنون هم در مبارزات کارگران ایران٬ در مطالبات و قطعنامه های اول مه٬ در بیانه و کیفرخواستهای آنان٬ برابری کامل زن و مرد در همه عرصه های سیاسی٬ اقتصادی٬ اجتماعی و فرهنگی خواست طبقه کارگر ایران بوده است.


۱۱ - بخش بزرگی از کارگران ایران در شاخه های مختلف بخش خدمات کار می کنند؟ وزن و اهمیت کارگران این بخش را در مجموعه مبارزات طبقه کارگر ایران چگونه ارزیابی می کنید؟
خالد حاج محمدی: طبقه کارگر اعم از کارگران بخش صنعتی و خدماتی و... یک طبقه اند با منافع مشترک. مهم نیست که آنها در بخش خدماتی کار میکنند یا در بخش صنعتی. مهم نیست در تولید هستند یا توزیع و... از زاویه تولید اجتماعی در جامعه کار در بخش خدماتی به همان میزان ضروری است که در بخش صنعتی و تولیدی. کل طبقه کارگر با کل کاری که انجام میدهد اعم از کار خدماتی یا غیر خدماتی٬ تولید اجتماعی را میسر میکند. باید توجه داشت که تقسیم بندی طبقه کارگر به بخش خدماتی و صنعتی و تولیدی خصوصا در دوره های بحرانی از جانب بورژوازی ابزاری است برای افزایش شدت استثمار کل طبقه کارگر و کاستن از سهم کل طبقه کارگر از تولید اجتماعی. در این دوران بورژوازی با کاستن خدمات عمومی عملا بخش زیادی از کارگران بخش خدماتی را به خیل بیکاران اضافه میکند و بار تامین زندگی این بخش را عملا بر دوش همسرنوشتان خود٬ بر سر بخش شاغل طبقه کارگر اضافه میکند. همزمان با این با افزایش بارآوری کار و شدت کار در بخشهای تولیدی عملا سهم کارگران از تولید اجتماعی را حتی در همین بخش کاهش میدهد و کل طبقه کارگر را در شرایط نامساعد تری قرار میدهد و درجه استثمار کل طبقه کارگر را بالا میبرد. لذا از زاویه منفعت طبقه کارگر و از زاویه کل تولید اجتماعی همه کارگران اعم از بخش خدماتی یا صنعتی جزو یک طبقه و هم منفعت هستند. در جامعه هیچ بخش صنعتی و تولیدی بدون نقش بخش خدماتی معنی نمیدهد و هیچ تولیدی بدون بخش توزیع و خدمات به خودی خود مسئله تولید و باز تولید اجتماعی را به جائی نمیرساند.
اکنون در جامعه ایران بخش نسبتا وسیعی از طبقه کارگر در بخش خدماتی و توزیع کار میکنند٬ از بخش حمل و نقل تا شهرداریها٬ معلمین ٬ پرستاران و.. شامل این بخش از طبقه کارگرند. اگر بدون بخش صنعتی و تولیدی چرخش جامعه و تولید و باز تولید اجتماعی بی معنی است٬ بدون نقش طبقه کارگر در بخش توزیع و خدمات نیز تولید بخش صنعتی و تولیدی جامعه بی معنی است.
در دنیای واقعی هم این بخش از طبقه کارگر نقش بسیار مهمی در جامعه دارند و قدرت بزرگی هم دارند. یک دقیقه تصور کنید که جامعه برای یک روز پرستار نداشته باشد٬ معلم نداشته باشد٬ ترانسپورت موجود نباشد٬ شهرداریها و کارگران این بخش کار نکنند٬ کل جامعه مختل خواهد شد و هیچ تولیدی صورت نمیگیرد٬ هیچ مواد خامی به محل نمیرسد و هیچ تولیدی توزیع نمیشود و هیچ کارگری در بخش تولیدی نمیتواند سر کارش برود. تصور کنید فقط در بخش ترانسپورت یک روز کارگران این بخش دست از کار بکشند٬ کل جامعه به هم میریزد٬ کل جامعه و همه شهرهای بزرگ و زندگی اجتماعی در آنها تماما مختل میشود. یا کارگران شهرداری در تهران یک هفته سر کار نروند٬ زندگی در تهران مختل میشود. میخواهم بگویم این بخش در عین حال اهرمهای قوی در دست دارند و منشا قدرت هستند که نقشی تعیین کننده در چرخش کل جامعه و زندگی اجتماعی دارند.
یکپارچگی کل طبقه کارگر و وحدت کل این طبقه اعم از اینکه بخشهای مختلف طبقه کارگر کجای تولید و باز تولید جامعه سرمایه داری هستند٬ یک شرط مهم حفظ اتحاد این طبقه و توان سنگربندی جدی در مقابل بورژوازی است. یکپارچگی طبقه کارگر با همه بخشهای آن و توجه به منفعت عمومی این طبقه و توجه به این منفعت عمومی در هر مبارزه ای به عنوان قطب نمای تحرک اعتراضی طبقه کارگر٬ شرط مهم و حیاتی پیروزی در مبارزه علیه بورژوازی است.


۱۲ - به نظر شما ، آیا کارگران فقط کسانی هستند که کار یدی انجام می دهند یا مزد یا حقوق بگیران کارهای فکری را هم می توان جزو طبقه کارگر به حساب آورد؟ مثلاً معلمان را هم ( که گروه شغلی بسیار وسیعی هستند ) می توان جزیی از طبقه کارگر به حساب آورد؟
خالد حاج محمدی: به نظر من همه کسانی که مجبورند برای تامین زندگی خود روزانه سر کار بروند٬ همه کسانی که مجبورند هر روزه نیروی کار خود را بفروشند تا زندگی آنها بچرخد٬ جزو طبقه کارگرند. بخش وسیعی از معلمین اندوخته ای ندارند٬ سرمایه ای در دست ندارند و مثل هر کارگری که مثلا کار یدی انجام میدهد٬ باید هر روز سر کار بروند تا زندگی آن روزشان بچرخد. اینها از نظر اجتماعی و کلا جایگاه اجتماعی آنها ایجاب میکند که به عنوان بخشی از طبقه کارگر به حساب بیاند. موقعیت اجتماعی بخش زیادی از کسانی که کار یدی نمیکنند مثل معلمین که شما اشاره کردید در دنیای واقعی بخشی از طبقه کارگرند. کلا هر آدمی که موقعیت اجتماعی او ایجاب میکند که روزانه برای امرار معاش مجبور به رفتن سر کار و فروش نیروی کار خود است را کارگر و جز طبقه کارگر به حساب می آید. کار این بخش الزاما مثل کارگر صنعتی کار مولد نیست٬ اما بدون کار این بخش تولید و باز تولید ممکن نیست و چرخش جامعه هم ممکن نیست. لذا از زاویه نقش آنها هم در کل جامعه از نظر من جایگاه مهی دارند.
اوت ٢٠١١

***