TLogo


در کمپ سارکوزی، ممنوعیت برقع و مدافعین دروغین زن

آذر مدرسی

 

مدتی پیش قانون ممنوعیت کامل برقع در فرانسه از طرف سارکوزی رئیس جمهوری فرانسه امضا شد و همراه خود بحث و جدلی جدی را بویژه در فرانسه بدنبال آورد. بحث نه فقط در سطح احزاب و رسانه ها بلکه در سطح جامعه، میان مردمی که این قانون را له یا علیه حقوق فردی خود یا شهروندان دیگر فرانسه میدانند، در گرفت. امکان رشد تشنجات قومی و مذهبی، رشد راسیسم و جریانات اسلامی بر متن این کشمکش نگرانی جدی است که جامعه فرانسه با آن روبرو است.   

سارکوزی و موافقین این قانون در دفاع از این قانون علاوه بر دفاع از سکولاریسم در فرانسه، مسئله امنیت جامعه و مبارزه با ترور و نا امنی در فرانسه را طرح میکنند. میگویند معلوم نیست در زیر برقع چه کسی پنهان شده است، زن برقع بر سر احساس امنیت از مردم را میگیرد، تضمین حفظ امنیت از طرف پلیس را کم میکند و در نتیجه طبق این قانون هیچ کس حق ندارد در فضای عمومی، جامه ای بپوشد که چهره او را از دیگران پنهان کند. هرکس بخواهد با برقع در اماکن و گذرگاه های عمومی اعم از خیابان و اتوبوس و قطار و مترو ظاهر شود، ۱۵۰ یورو جریمه میشوند و احتمالا از دریافت خدمات مورد نیاز محروم خواهند شد. و بالاخره کسی که به دستور پلیس در انظار عمومی کشف حجاب نکند زندانی میشود. ظاهرا تا بحال چند زن برقع بر سر نیز از طرف پلیس دستگیر و روانه زندان شده اند.

گفته میشود یکی از دلایل ممنوعیت برقع از طرف سارکوزی تلاشی برای جذب جریانات دست راستی فرانسه و بخشی از کمپین تبلیغاتی او برای انتخابات دور آینده رئیس جمهوری فرانسه است. اما ظاهرا سارکوزی علاوه بر دل راستهای فرانسه دل بخشی از "چپهای" ایران را هم بدست آورده و به قهرمان مبارزه علیه اسلام تبدیل شده است. این سیاست مورد حمایتهای بی قید و شرط و با کمی قید و شرط آنها قرار گرفته است. دفاعیاتی زیر پرچم "دفاع از حقوق زن"، "ضدیت با اسلام و اسلام سیاسی"، "مبارزه علیه مذهب"، "دفاع از حق کودک"، "ضدیت با آپارتاید جنسی"، "دفاع از حق اجتماعی" و ....اما بطور واقعی دفاع این جریانات از این قانون نه ربطی به مبارزه علیه مذهب دارد نه ربطی به دفاع از حقوق زن.

مدافعین سارکوزی در دفاعشان از این قانون از ایران و عربستان و کشورهای اسلام زده نمونه می آورند. بطور نمونه آذر ماجدی در مقاله خود تحت عنوان "آیا حجاب باید ممنوع شود" میگوید:  "هر جا اسلامیست ها قدرت سیاسی را بدست گرفته اند یا در قدرت سیاسی سهیم شده اند، حجاب را با زور شلاق و شکنجه بر زنان تحمیل کرده اند. تحمیل حجاب بر زنان سمبل قدرت گیری و پیروزی اسلام سیاسی و جنبش اسلامی است."

نقب از فرانسه به ایران که در آن حجاب اجباری حاکم است، تلاشی است برای گمراه کردن خواننده. امروز بحث در مورد فرانسه سکولار است که مذهب از دولت و قانون جدا است نه ایران و عربستان و دبی! بحث بر سر مبارزه با قوانین و دولتی نیست که این بیحقوقی را به زن تحمیل میکنند، برعکس مسئله بر سر زنانی است که خود محجبه اند و برقع بر سر دارند و دولتی که آنرا ممنوع اعلام کرده است. بعید است کسی که چند صباحی هم در دنیای سیاست بوده تفاوت کشوری که حجاب را، به ضرب چاقو و اسید و تیغ زدن، به زن تحمیل میکند، کشوری که حجاب بخشی از قانون اسلامی و ارتجاعی حاکم و ابزار تحقیر و بیحقوقی قانونی و رسمی زن است، را با کشوری مانند فرانسه سکولار "اشتباهی" بگیرد. در ایران و کشورهای اسلام زده مبارزه علیه قوانین ارتجاعی و ضد زن اولین قدم در مبارزه برای آزادی زن، دفاع از حرمت و شخصیت و حقوق زن و بخشی از مبارزه جامعه برای رهائی از حاکمیت ارتجاعی مذهب است. در جوامع اسلام زده مبارزه علیه اسلام قبل از اینکه مبارزه ای فرهنگی و آگاهگرانه باشد مبارزه ای سیاسی است که توده وسیعی از جامعه در آن شرکت میکنند، در ایران حجاب اجباری به حق به یکی از مهمترین مسائل و کشمکشهای جامعه با جمهوری اسلامی و دستگاه سرکوب آن تبدیل شده است.  

سوار کردن کل بحث بر اینکه ایران را ببینید، نقش اسلام سیاسی در تثبیت موقعیت فرودست زنان در جوامع اسلام زده را ببینید، پس برقع را در فرانسه ممنوع کنید نه فقط خلط مبحث و برای رد گم کردن است، که تلاشی "زیرکانه" برای سرمایه گذاری کردن روی نفرت برحق خواننده از حاکمیت اسلام و جمهوری اسلامی وجلب حمایت از کمپین سارکوزی در تبدیل نفرت از اسلام به نفرت از انسان مسلمان، و در اینجا بطور ویژه زن مسلمان، و دامن زدن به نفرت مذهبی است .

کوتاه به استدلالات این دوستان "چپ" بپردازیم:

 

برقع و حقوق فردی (آزادی پوشش، عقیده و بیان 

موافقین"چپ" سارکوزی ادعا میکنند که قانون ممنوعیت برقع ربطی به آزادی پوشش ندارد چرا که برقع سمبل بیحقوقی زن و سمبل قدرت گیری اسلام سیاسی و جمهوری اسلامی است و نباید به آن رحم کرد.

آذر ماجدی که از مخالفین "رمانتیک کردن حق فردی یا آزادی مذهب" است، میگوید که باید برقع را در رده دستوراتی مانند کتک زدن زن در اسلام قرار داد و آنرا ممنوع کرد. حتی وارد جزئیات میشود و میگوید اگر برقع را در خانواده به زور سرزن کردند باید با آن مانند توهین به حق زن و انسانیت برخورد کرد و آنرا ممنوع  کرد. اگر زن داوطلبانه آنرا بر سر کرده باید تحت قانون "خود آزاری" ممنوع شود و بالاخره میگوید اگر حق فردی با حق اجتماعی در تعارض قرار بگیرد باید محدود شود.

اجازه بدهید ابتدا به مخالفت ایشان با آزادی پوشش و آزادی فردی بپردازیم و بعد به "دفاع" ایشان از حق زن.  

دفاع بی قید و شرط کمونیستها از آزادی بیان، عقیده، داشتن به مذهب یا بی مذهبی، آزادی بی قید و شرط انتخاب لباس نه صرفا مطالبه ای علیه جمهوری اسلامی و علیه قوانین اسلامی و بالاخره برای دفاع از بی حجابی در ایران و کشورهای اسلامی، بلکه بخشی از حقوق پایه ای فردی و اجتماعی هر انسانی در هر جامعه ای با هر مشخصاتی است. هر کس باید بتواند آزادانه و بدون دخالت هر کسی و بویژه دولت عقیده، مذهب یا بی مذهبی و بالاخره پوشش خود، منجمله حجاب، را انتخاب کند. نمیتوان این حق را مانند هر حق دیگری به بهانه مبارزه "انقلابی علیه ارتجاع" یا "دفاع از حق زن" نقض کرد، همانطور که نمیتوان به بهانه مبارزه با اسلام، مسلمان بودن را ممنوع اعلام کرد. آزادى انتخاب پوشش، منجمله حجاب اسلامى، حق زنان بزرگسالی است که قانونا حق انتخاب دارند و مسئوليت عواقب انتخاب خود را بر عهده ميگيرند. حجاب اجباری یا بی حجابی اجباری هر دو بیحقوق کردن زن از حق انتخاب پوشش است. اینکه قدرت گیری اسلام سیاسی موقعیت فرودست زن در جوامع اسلام زده را تقویت کرده، اینکه این پوشش پیام آور چه افکار و سنن و حتی جنبش ارتجاعی است، نباید ذره ای در این حق پایه ای خدشه ای وارد کند.  

آذر ماجدی مدافع "چپ" ممنوعیت برقع  تز تقابل حق فردی و حق اجتماعی را پیش میکشد و مجددا با پیش کشیدن جنبش اسلام سیاسی و طالبان میگوید: "یک سوال اساسی اینجاست که آیا یک زن باید "آزاد" باشد که برقع یا نقاب بر چهره خود بکشد؟ بنظر من خیر!" و  پس از آسمان ریستن بافتن به تز امنیت اجتماعی سارکوزی میرسد و میگوید " برقع علاوه بر تعرض آشکار به حقوق زن، حقوق اجتماعی را نیز مورد تهدید قرار می دهد. فردی که برقع بر چهره دارد، برای افراد دور و بر و جامعه، بی هویت است؛ قابل شناخت نیست؛ جامعه نمی تواند بطور روزمره با انسان بی صورت و هویت فونکسیون های خود را به پیش برد. بطور مثال در یک محیط کار، چه همکاران و چه مراجعین قادر نیستند با فردی که صورت خود را پوشانده است وارد صحبت، مذاکره یا کار و فعالیت شوند" و با آوردن مثال ممنوعیت سیگار کشیدن در امکان عمومی نتیجه میگیرد که چونحق فرد (زن برقع برسر) با حق اجتماعی در تعارض قرار می گیرد و باید حق فرد را محدود کرد. 

مقایسه بیربط ممنوعیت سیگار با مسئله ای که بار اجتماعی و سیاسی جدی در جامعه دارد نه از سر "اشتباه لپی" که باز از "زیرکی" است. اما اگر به تز تناقض حق فرد و حق جامعه و ارجحیت حق اجتماع بر حق فرد برگردیم آیا نمیتوان با همین استدلال آزادی عقیده فرد یا اقلیتی به نام کمونیستها را به دلیل تناقض با عقاید حاکم و مذهب توده ها (اجتماع) ممنوع اعلام کرد؟ مگر بورژوازی با اتکا به همین تز داشتن عقایدی که در تناقض با "منافع جامعه" باشد را ممنوع اعلام نمیکند؟

اگر آذر ماجدی تلاش میکند با استدالهائی مانند دفاع از حق زن و ضدیت با موقعیت فرودست زن در جامعه تز امنیت اجتماعی سارکوزی را برای خواننده قابل قبول و "معقول" جلوه دهد، سعید صالحی نیا از حککا سرراست و بدون این حاشیه رفتن ها، بعنوان راست ترین جناح کمپین سارکوزی، به دفاعی سرسختانه تر از خود سارکوزی میپردازد، سعید صالحی نیا کاری به آزادی پوشش و حق زن و حق فرد و حق جامعه ندارد و مستقیما سراغ مبارزه با تروریسم اسلامی میرود. سعید صالحی نیا حتی تز حفط امنیت جامعه را که  سارکوزی و دولت و مجلس فرانسه آنرا رسما اعلام کرده اند را قبول نمیکند و آنرا پاپوشی علیه  سارکوزی میداند و میگوید "آیا بهتر نیست فرض بگیریم که تلاش سارکوزی برای غیر قانونی کردن برقه تلاشش هست برای کسب رای بیشتر از مردمی که خسته شده اند از جانیان و اراذل اسلام سیاسی؟" دقت کنید اینجا بحق بر سر بستن مراکز جریانات اسلامی نیست، اینجا بحث بر سر قانون ارتجاعی حاکم در جامعه نیست، اینجا خیلی روشن بحث بر سر زنانی است که برقع بر سر دارند. همردیف کردن زنانی که از سر جهل و خرافه یا اجبار در خانواده حجاب یا برقع بر سر میکنند با جانیان و ازاذل و اوباش اسلامی چیزی جز تبلیغی فاشیستی علیه یک انسان به جرم عقیده و مذهب نیست.  

البته مدافعین سکولاریسم از سارکوزی گرفته تا "چپ" های ایرانی با حضور راهبه ها و کشیشها، این نمایندگان ارتجاع کلیسائی، با لباسهائی که یادآور دوران تفتیش عقاید است مشکلی ندارند، اینها همان اندازه که از دیدن برقع بعنوان سمبل بیحقوقی زن منزجرند از دیدن راهبه و کشیش منزجر نمیشوند و خواهان ممنوعیت حضور این انگلها در انظار عمومی نیستند. تز همه آنها از سارکوزی تا آذر ماجدی و سعید صالحی نیا این است که اسلام سیاسی خطر عمده است! 

 

مبارزه با اسلام سیاسی یا نفرت از مسلمانان، کمپین بوش- سارکوزی  

عروج جنبش اسلام سیاسی و تاثیر آن بر موقعیت زن نه فقط در جوامع اسلام زده، اجباری کردن حجاب و برقع بعنوان سمبل فرودستی و بیحقوقی مطلق زن در این جوامع و تبدیل آن به سمبل یک جنبش ارتجاعی، به حق نفرت از هر شائبه اسلامی و بویژه حجاب و برقع را در دنیای متمدن هزار بار بیشتر کرده است. اما تبدیل کردن زنان برقع به سری که قربانی قوانین ارتجاعی اسلام اند، به سمبل اسلام و اسلام سیاسی، تعمیم دادن حکم "برقع و حجاب سمبل بردگی زن" است به نفرت از کسانی که خود برقع بر سر دارند، عین دامن زدن به نفرت از مسلمانان به بهانه مبارزه با اسلام سیاسی است. این یعنی رسمیت دادن به هویت مذهبی انسانها و دامن زدن به نفرت بر مبنای اعتقاد مذهبی. این کمپین را بوش پس از ١١ سپتامبر، و نفرت و هراس مردم ازخطر تروریسم اسلامی، شروع کرد. دوستان "چپ" ما با چند سال تاخیر به این کمپین اینبار با پرچم سکولار سارکوزی پیوسته اند. کمپین تبدیل نفرت از تروریسم اسلامی به نفرت از آدم مسلمان؟ 

سعید صالحی نیا از قلمزنان حزب حککا مستقیم سراغ ابعاد سیاسی مسئله میرود. تز سه قطبی اسلام سیاسی، راست نژاد پرست و خط سوم که علیه هر دو جبهه هستند را طرح میکند و با یک چرخش قلم و با منطق "محکم و خدشه ناپذیر دودوتا چارتا" نتیجه میگیرد که کسی که مسلمان است اتوماتیک در قطب ارتجاعی اسلام سیاسی است و زن برقع بر سر بخشی از "جانیان و اراذل اسلامی" است و این "تز یک هلو هزار هلو" را البته بدون زحمت کمترین استدلالی تنها سیاست کمونیستی موجود اعلام میکند و هر کسی که مخالف این تز باشد راست و ارتجاعی و در کمپ بورژوازی جهانی علیه طبقه کارگر و کمونیسم است.  

برای صالحی نیا که ظاهرا تصویر و تحلیلش از دنیا را از صفحه تلویزیون، کامپیوترش و آزیتاسیونهای بوش و اوباما میگیرد مسلمان بودن برابر است با تروریست بودن. به همین دلیل تصور اینکه کارگر یا آدم معترضی پیدا شود که مذهبی و مشخصا مسلمان باشد و بدتر از آن حجاب سر کند غیر ممکن است و شاید به همین دلیل به هجو گوئی می افتد و آسمان ریسمان میبافد که مگر میشود محجبه بود و مبارزبود؟ شما لازم نیست کمونیست باشید تا متوجه استفاده سیاسی این درجه از دامن زدن به نفرت مذهبی میان مردم و بویژه طبقه کارگر شوید. کافی است نگاهی کوتاه به تجربه بلوک شرق و عراق و جنگ مسلمان و غیر مسلمان به بهانه رواج دمکراسی انداخت. نگاهی به زندگی میلیونها انسانی که تا دیروز فارغ از هر مذهب و عقیده ای در کنار هم کار و زندگی میکردند و امروز، به یمن همین سیاست ارتجاعی مورد حمایت ایشان، به جان هم افتاده و قربانی این نفرت قومی و مذهبی شده اند، انداخت تا متوجه عمق ارتجاع نهفته در تز تبدیل نفرت از اسلام سیاسی به انسان مسلمان شد. اگر احیانا روزی سعید صالحی نیا عضو یک اتحادیه کارگری باشد و رائی داشته باشد، حتما کارگر زنی که حجاب اسلامی بر سر دارد را به اتهام محجبه بودن و با نام دفاع از "امنیت جامعه" و "مبارزه با قطب اسلام سیاسی" از اتحادیه اخراج میکند و عضویت هر زن معترضی که به هر دلیلی حجاب بر سر دارد را در هر تشکلی ممنوع اعلام میکند. و حتما هم قبول نمیکند که ایشان با دادن هویت مذهبی و قومی به انسانها سرمنشا ایجاد تفرقه و انشقاق در طبقه کارگر و جامعه شده است.

ظاهرا "ضدیت" با اسلام سیاسی کار را به جائی رسانده که میتوان در کمپینهای ارتجاعی بورژوازی هم فعالانه شرکت کرد. 

 

جدائی مذهب از دولت، سکولاریسم:  

ظاهرا برای هر انسانی با درک متوسطی از شعور اجتماعی باید روشن باشد که یکی از خصوصیات یک جامعه سکولار خصوصی کردن امر مذهب یعنی جدائی مذهب از دولت، از آموزش و پرورش، از نهادهائی که نماینده دولت و جامعه است. دقیقا به این دلیل است که کمونیستها خواهان ممنوعیت وجود هر نوع ظواهرمذهبی از صلیب و انجیل گرفته تا تورات، قرآن، پوشیدن لباس مذهبی در مراکز آموزشی نقض سکولاریسم جامعه و در تناقض با حقوق کودک و جدائی مذهب از دولت و آموزش و پرورش قرار میگیرد. 

ظاهرا مخالفت "سرسختانه" صالحی نیا با "قطب اسلام سیاسی و جانیان و اراذل اسلامی" او را به جائی میکشد که این داده آشنا و بدیهی، که حتی دانش آموز کلاس دوم دبیرستان هم با آن آشنا است، را نشنیده بگیرد و خود را به نفهمی بزند. آنرا تحت عنوان "ممنوعیت برقع در ساختمان" به سخره بگیرد، کسانیکه خواهان جدائی کامل مذهب از دولت، آموزش و پرورش و نهادهای نماینده دولت اند و در عین حال از حق انتخاب پوشش در جامعه دفاع میکنند، را مدافع اسلام سیاسی بخواند و دن کیشوت وار علیه این "مدافعین اسلام سیاسی"  بجنگد و آنها را با دو جمله "تیز و برا" رسوا کند.

 

مدافعین دروغین حقوق زن

دفاع از ممنوعیت برقع تحت عنوان دفاع از حقوق زن پوچ ترین استدلال ممکن و تعمیم دادن نفرت از اسلام سیاسی به تحقیر زن بدلیل انتخاب پوشش مذهبی است.    

حجاب و برقع سمبل بیحقوقی زن است پس آنرا ممنوع کنید، حضور زن برقع بر سر را در جامعه ممنوع کنید! این شعار دوستان "چپ" و "مدافع حقوق زن" ما است و باز برای اثبات درستی شعارشان به ایران مراجعه میکنند و میگویند نگاه کنید در ایران حجاب اجباری است در نتیجه باید در فرانسه حجاب را ممنوع کرد. لازم نیست ضریب هوشی بالائی داشته باشید تا متوجه شوید در هر دو مورد این زن است که بیحقوق میشود. چه آن زنی که به اجبار و با زور اسلحه و اسید و چاقو مجبور میشود حجاب بر سر کند و چه زنی که از روی عقاید مذهبی، خرافه یا هر ایده عقب مانده دیگری حجاب بر سر میکند از حقوق فردی و اجتماعی خود محروم است. یکی به نام اسلام او را زیر یک من پارچه قایم میکند و یکی به نام ضدیت با اسلام و دفاع از سکولاریسم او را از حضور در جامعه محروم میکند. یکی به نام دفاع از ارزشهای اسلامی و دیگری به نام دفاع از ارزشهای سکولار، دفاع از حق زن و ضدیت با اسلام و حفط امنیت. در هر دو سناریو زن بدلیل پوشش مذهبی یا غیر مذهبی تحقیر میشود، یا به اجبار حجاب بر سرش میکند یا به اجبار کشف حجاب کند. مدافعان سیاست سارکوزی٬ عملا دروازه جامعه فرانسه را بر زنان برقع به سر خواهند بست٬ ورود آنها را به جامعه ممنوع خواهند کرد٬ آنها را از محل کار به خانه ها خواهند فرستاد٬ و دهها هزار زن را که اساسا از اقشار پایین جامعه اند٬ کارگرند به خانه های خود میفرستند. این سیاست علاوه بر اینکه میان طبقه کارگر انشقاق ایجاد میکند٬ عملا زن قربانی را جریمه میکند٬ خود قربانی را مجرم میداند و باز به جرم قربانی بودن قربانی میکند. در جامعه فرانسه راهش نمیدهند و عملا زن را به آغوش همان ارتجاع اسلامی میفرستند٬ زن را مجبور میکنند که فضای اسلامی٬ فضای ضد زن در خامواده یا میان جریانات اسلامی را برای خود امن بداند٬ آنجا تنها جائی است که میتواند حضور داشته باشد. این سیاست در نهایت به جریانات اسلامی٬ به جریانات ارتجاعی و ضد زن میدان میدهد و ماندن زنان در فضا و فرهنگ اسلامی و ضد زن را ابدی میکند. 

آذر ماجدی "مدافع حقوق زن" با "دقت موشکافانه ای" به بررسی مسئله آزادی حجاب میپردازد و میگوید یکی از مولفه هائی که برای آزادی حجاب باید در نظر گرفت "میزان حجاب، یعنی تا چه میزان از بدن را می پوشاند" است. یعنی بعضی حجابها آزاد اند و بعضی نه؟ یعنی بعضی از حجابها سمبل بیحقوقی زن اند و باید ممنوع شوند و بعضی نه؟ شاید بهتر است توضیح این درجه از "تدقیق" در میزان حجاب و تعیین سیاست را به خود ایشان بسپاریم. علاوه بر این ماجدی میگوید اگر برقع را در خانواده به زور سرزن کردند باید با آن مانند توهین به حق زن و انسانیت برخورد کرد و آنرا ممنوع  کرد. یعنی اگر در خانواده ای به زور بر سر زنی برقع کردند ایشان به جای مجازات کسی که به زور حجاب را بر سر زنی کرده و به جای دفاع از حق زن در آزادی پوشش خود، زن را از حضور در جامعه محروم میکند و نام آنرا "مخالفت با اسلام و دفاع از حرمت و کرامت و حقوق زن" میگذارد. در مبارزه با مواد مخدرهم قاعدتا ایشان به جای آزاد اعلام کردن اعتیاد و مبارزه با شبکه توزیع مواد مخدر، با معتادین بعنوان افرادی که مخل امنیت اجتماعی هستند مبارزه میکنند و نام آنرا دفاع از حرمت و سلامت معتادین میگذارند. یا در مبارزه با فحشا ایشان باید خواهان دستگیری همه تن فروشان به جرم دامن زدن به فساد در جامعه باشند نه خواهان کوتاه کردن دست واسطه ها و شبکه هائی که بر متن فقر و محرومیت بخشی از جامعه به تجارت سکس دامن میزنند. واقعا باید "زیرکی" و "مهارت" خاصی داشت تا مجازات قربانی را به نام دفاع از او قلمداد کرد.

اما بدتر از آن ماجدی میگوید اگر زن داوطلبانه برقع را بر سر کرده باید تحت قانون "خودآزاری" برقع را ممنوع کرد. ترجمه عملی آن یعنی زنی که به اختیار خود برقع بر سر کرده بیمار است و اینبار به این دلیل از حضور در جامعه محروم شود و البته همه این اقدامات "انقلابی" برای دفاع از حق ایشان و دفاع از حرمت و کرامت زن است. ولابد از فردا، با همین استدلال همه بیماران روانی را باید از حضور در جامعه در لباسی که مورد قبول خانم ماجدی نیست، محروم کرد! فرمول برقع مساوی خودزنی است و به این خاطر باید ممنوع شود، و دلبخواهی و خارج از تناسب قرار دادن آن در ردیف زنجیز زنی و قمه زنی، فرمولبندی ریاکارانه و "زیرکانه ای" است  که خریداراش تنها بخش راست، و راسیست جوامع غربی است.

دفاع کمونیستها از آزادی بی قید و شرط در همه عرصه های زندگی سیاسی و اجتماعی نه از سر "رمانتیک کردن حق فردی" و تقدس حق فرد که دقیقا از سر منفعت سیاسی است که طبقه کارگر از وجود وسیعترین آزادیها در جامعه دارد. هر نوع محدود کردن آزادی با هر استدلالی توجیهی برای محدود کردن آزادی طبقه کارگر و کمونیستها است. برعکس طبقه کارگر تنها بر متن وسیعترین آزادیهای سیاسی- اجتماعی است که میتواند علیه همه آرا، افکار، فرهنگ و سنت های عقب مانده و ارتجاعی مبارزه کند و آنها را منزوی کند. مبارزه برای آزادیهای بی قید و شرط، آزاد و برابر بودن همه شهروندان جامعه مستقل از رنگ پوست، مذهب، جنسیت و ملیت بخشی از مبارزه طبقه کارگر علیه "خفقان دمکراتیک" بورژوائی، بخشی از مبارزه طبقه کارگر علیه هر نوع تفرقه و انشقاق در صفوف خود است. انشقاقی که جمهوری اسلامی تحت نام حکومت خدا علیه کفار و سارکوزی با حکومت سکولار علیه مسلمانان دامن میزنند.

ممنوعیت حضور زن در جامعه به "جرم"داشتن برقع نه فقط ربطی به دفاع از حق زن، دفاع از آزادی و رهائی زن از سنن و قوانین ارتجاعی اسلامی ندارد، نه فقط ربطی به مبارزه با اسلام سیاسی ندارد، نه فقط دست جریانات ارتجاعی اسلامی را از زندگی زن کوتاه نمیکند، برعکس این قانون نقض حق زن در انتخاب پوشش خود است و مهمتر اینکه با تحقیر زن برقع برسر دست جریانات اسلامی را باز میکند تا بعنوان حامیان زنان محجبه، بعنوان مدافعین حرمت و آزادی شان در انتخاب پوشش، بعنوان جریانی که امنیت اجتماعی این بخش از جامعه را تضمین میکنند وارد صحنه زندگی سیاسی و اجتماعی این بخش از جامعه شوند.

 

ژوئن ٢٠١١