TLogo


یارانه ها، انکشاف سرمایه و طبقه ما

امان کفا

 

پس از دوره ای طولانی، دولت احمدی نژاد توانست که سیاست پایان دادن به سوبسیدها به شکل تاکنونی آن را تحت نام "هدفمند کردن یارانه ها" به اجرا در آورد و مدال دیگری از مجموعه آرزوهای بورژوازی در ایران را به گردن خود بیاویزد. "شوالیه های قهرمان" و شکست خورده سابق این راه، انگشت به دهان ماندند و بار دیگر مجبور شدند که سر تعظیم فرود آورند که دولت احمدی نژاد توانست قدم به آغاز امری کند که شاه و رفسنجانی و خاتمی و ... از آن ناکام ماندند. اجرای این طرح بورژوازی ایران را قادر به دست آوردی می کند که به هیچ وجه به این زودی ها در خواب هم نمی دید و موقعیتش را نه فقط در صحنه اقتصادی ایران، بلکه در منطقه تحت تأثیر قرار می دهد.

بطور کلی دولت در جامعه سرمایه داری ارگان ابراز دیکتاتوری طبقاتی است که وظیفه تنظیم و تضمین شرایطی را دارد که طبق آن سرمایه با کم ترین دردسر مازاد تولید را به صورت ارزش اضافه تصاحب کند. دولت در عین حال با شرکت و دخالت در تولید و بازتولید، خود نیز همچون سرمایه دار خصوصی بدنبال تصاحب ازرش اضافی است و در گردش سرمایه نقش کلیدی ایفا می کند. اگر از یک طرف دولت با سرمایه گذاری های عظیم نیازهای پایه ای سرمایه را مهیا می کند تا با هزینه کمتر به ارزش اضافی بیشتری دست یابد، از طرف دیگر کارگر هم با مبارزات خود سعی بر این دارد که بخشی ازتولید اجتماعی را پس بگیرد و آن را همچون حق و حقوق به تصویب برساند وقانونی کند. از یک طرف کارگر در کشورهای پیشرفته، سرمایه را مجبور کرده است که با تضمین امکانات پزشکی، تحصیلی، مسکن و غیره، لااقل یک حداقلی را برای تأمین زندگی برسمیت بشناسد، و از طرف دیگر، دولت با همین تأمینات سرمایه را از هزینه تعلیم و آماده کردن نیروی کار ماهر معاف می کند. به اعتباری، دولت ها با کاهش امکانات و "سرویس های دولتی، دست سرمایه (چه خصوصی و چه دولتی) را باز می گذارند تا از پرداخت همان سهم هر چند کوچک و محدود به کارگر از کل تولیدات اجتماعی بکاهند و در نتیجه کارگر را در موقعیت اجتماعی و اقتصادی ضعیف تری قرار دهد. امری که به کاهش قدرت طبقه کارگر می انجامد، نرخ مزد را کاهش می دهد، و سود سرمایه را افزایش می دهد.

وقتی که مثلأ دولت از فراهم آوردن تحصیل رایگان سر باز می زند، وقتی که از فراهم آوردن بیمه درمانی سر باز می زند، به بورژوازی که امکانات مالی دارد فشاری آورده نمی شود و این طبقه کارگر است که به بار مخارجش افزوده می شود. با حمله به خدمات دولتی، دولت و سرمایه دار در یک کلام به جامعه می گویند که کارگر درمان و مسکن و بهداشت برای چه می خواهد، بیشتر کار کند و پول آن را از دستمزدش بپردازد. و دو رویی و ریاکاری دولت در همین نهفته است که این کار را بمثابه نماینده همه آحاد جامعه معرفی می کند. وقتی که مثلأ مالیات مستقیم را یک درصد کاهش می دهد، سرمایه دار پول هنگفتی به درآمدش اضافه می شود، و کارگر تفاوت چندانی در دستمزدش مشاهده نمی کند. وقتی مالیات غیر مستقیم را چند درصد بالا می برد، ضرر اصلی را نه بورژوازی بلکه اکثریت جامعه می بیند تا درآمد مالیاتی دولت را افزایش دهد.

همزمان با حمله به دستمزد کارگر، دولت با پرداخت بخشی از هزینه ها بصورت سوبسید، ادامه کاری آنها را تضمین می کند. برای نمونه در انگلیس یا فرانسه همگام با مثلأ آمریکا، دولت با سوبسید های کلان نه تنها هزینه قابل توجهی از صنایع و تولیدات کشاورزی را فراهم می کند، بلکه به مزرعه داران و تولید کنندگان این صنایع پول و بودجه می دهد تا در بازار جهانی دوام بیاورند و ورشکسته نشوند.

در کشورهای تحت سلطه اساسأ نقش دولت کلیدی تر و حیاتی تر است. در این کشورها فرض بر تولید وسیع ارزش اضافی بالا، یا به عبارتی تولید مافوق سود است . در همین رابطه هم سرکوب عریان هر اعتراض کارگر یک وجهه ماهیتی دولت است، و هم نقش دولت در سرمایه گزاری و فراهم آوردن نیازهای سرمایه جهانی برای صدور سرمایه به این کشورها و تأمین زالو صفتانه مافوق سود هنگفت امپریالیستی. سوبسید ها به این معنی در کشورهای تحت سلطه در مقایسه با کشورهای متروپل از جایگاه بالاتری برخوردار است و همین بخشی از وجه مشترک های دولت های کشورهای تحت سلطه بوده و هست. بالارفتن قیمت و عدم کفایت سوبسید ها در مصر و شورش های گرسنگان از نمونه اهمیت همین جایگاه است.

از این زاویه کاهش سوبسیدها و ادعا و یا حتی پرداخت مترادف مبلغ (پولی) آن به "مصرف کننده"، به معنی فراهم آوردن شرایطی است که در مدت کوتاهی با بالا رفتن قیمت ها، دست کارگر از دست یابی به مواد مورد نیازش کوتاه می شود. در چنین فضایی، همانطور که دولت فرانسه یا انگلیس با ملغی کردن امکانات و سرویس ها، کارگران این کشورها را از برخورداری از امکاناتی که به سرمایه تحمیل کرده بودند عقب می راند، دولت احمدی نژاد هم کارگر ایرانی را با کاهش قدرت خریدش مواجه می کند. در یک کلام با هرچه جلوتر رفتن این اقدام، دولت احمدی نژاد، سودآوری بیشتری برای سرمایه در ایران را فراهم می سازد و پشتیبانی آنرا برای عملی کردن این اقدام همراه دارد.

اما آنچه هدفمند کردن یارانه ها را در اقتصاد ایران مهم می کند، فراتر از این است. اجرای وسیع این طرح بطور واقعی به معنی منتقی کردن بخشی از این سوبسیدها و انتقال آن به عرصه بازار است. هدفمندی این طرح در همین نکته است که دست سرمایه خصوصی را به عرصه ای باز می کند که سنتأ در اقتصاد ایران تحت اختیار دولت و سرمایه دولتی بود.

شروع اجرای این طرح به معنی آغاز مارشی است که نشان پایان یافتن آنچیزی است که به اقتصاد حزب الله معروف بود. به معنی پایان وقفه ای است که دولت شاه را ازامتداد امروزی اش در چهره دولت احمدی نژاد با انقلاب سال ۵۷ جدا کرد. اجرای این طرح نمایان دست یابی سرمایه ایران به بازار داخلی و به همین اعتبار کسب موقعیت در بازار جهانی است. یکی از پیش شرط های این موقعیت رشد صنعت و بطورکلی صنعتی شدن و وفور پرولتر صنعتی در مقیاس وسیع در سطح کشوری ایران است. تغییرات ایدئولوژیکی و سیاسی و اقتصادی که توسط هسته اصلی احمدی نژاد - خامنه ای در ایران نه تنها آغاز، بلکه به میزان زیادی به اجرا در آمده است، آرزوی دیرینه سرمایه در ایران است که مورد تشویق و حمایت کل سرمایه در ایران و سرمایه جهانی در سیاست های مثلأ بانک جهانی به وضوح قابل مشاهده است. به عبارتی هدفمندی که در ایران در حال اجرا ست، بر پایه کاستن نقش دولت و فراهم آوری امکان ابراز وجود سرمایه خصوصی برای استفاده از بازار داخلی استوار است.

تغییرات و رشد سرمایه در ایران در طی چند سال اخیر با هیچ دوره قبلی قابل مقایسه نیست، و اجرای طرح هدفمند یارانه ها و بازکردن دست بازار ، بر همین پایه متکی است. یکی از بروزات انکشاف برای سرمایه در ایران از نظر بازاریابی ، تشویق به خریداری از اجناس و تولیدات داخلی است که تصویرش را با تبلیغاتی نظیر ضدیت با "کالا ها و اجناس وارداتی" در همین دوره بکرات دیده ایم. این همان صدای زمخت سرمایه خصوصی است که خواهان سهم بیشتر از سود بالا و ارزش اضافه تولید شده در ایران است.

در واقع سیاست اقتصادی که دولت احمدی نژاد دنبال می کند، همان هدفی را دارد که سرمایه در ایران و سرمایه جهانی را، در هیبت دولت رفسنجانی در دوره ای قبل تر، به وجد آورده بود و مشخصأ شکل و شمایل و همچنین استواری ایدئولوژیک اسلامی را مانعی بر اجرای انکشاف سرمایه در ایران می دیدند. همه به یاد داریم که "طرح های اقتصادی" دوره رفسنجانی که فرار بود دست سرمایه را باز کند، ولی چهره "دولت اسلامی" و تناقصات درونی آن یرای این امکان در جهان سرمایه را ممکن نکرد. امروز، اما، شرایط بین المللی بمراتب تغییر کرده است. سرمایه جهانی به سرکردگی آمریکا و مدل غربی دیگر نقش سابق خود را ندارد و برعکس حضور و ادعای سرمایه چین و روسیه فرجه ای را برای دولت احمدی نژاد باز کرده است که شاه و رفسنجانی در خواب هم تصور نمی کردند.

در عین حال تقابلی که در مقابل این پروسه از طرف آمریکا، با میان آوردن تحریم اقتصادی ایران به بهانه "اتمی" و فشار به چین، روسیه و اروپا برای تأیید آن مطرح است ، چراغ سبزی است که غرب به اپوزویسیون درون دولتی نشان داد.

یکی از دلایل اساسی که درهمین دو سال اخیر امکان ابراز وجود کل جناح "سبز" را ممکن ساخت، لبیک گفتن این بخش سرمایه در ایران به همین باور است. در یک کلام پیشبرد طرح اقتصادی دولت احمدی نژاد نه تنها برای انکشاف سرمایه راه حل طلایی است، بلکه زیر پای اپوزسیون بورژوایی را کاملأ خالی کرده است و گوی سبقت را از آنان ربوده است. در عین حال به آنها، یک هدف یکسان داده است تا از نظر سیاسی سرمایه خصوصی، سرمایه پرو غرب، جملگی زیر پرچم یک خواست مشترک جمع شوند. این همان پایه سیاسی است که از حزب توده تا کروبی ، از رفسنجانی تا حزب کمونیست کارگری را زیر یک پرچم سبز با خواست رفتن جناح پیروز احمدی تژاد- خامنه ای مشترک المنافع کند.


 

طبقه ما


 

* طبقه ما بایستی به این امر واقف باشد و با چشمان باز به این تغییر و تحول آگاهانه برخورد کند. با باز کردن راه انکشاف سرمایه، دولت احمدی نژاد سد های مهمی را در اقتصاد ایران شکست که اجرای طرح هدفمند کردن یارانه تنها گواهی بر آن است. با راندن این عرصه از حیطه دولت و رجوع دادن آن به بازار، سهم خواهی سرمایه خصوصی افزایش یافت و می یابد. این همان پایگاه اقتصادی را فراهم ساخت هم کل سرمایه پرو غرب را متحد کند، همگی "دشمن" احمدی نژاد شدند، و طیف بالا شهری های "ضد دولت" را تشکیل می دهند.


 

* طبقه ما بایستی به این امر واقف باشد که پیشبرد سیاست دولت، در گرو حمله به هر گونه اعتراض کارگری است. یکبار این انکشاف سیاسی با انقلاب ۵۷ با وقفه مواجه شد و کل سرمایه از سبزو سیاه و غیره آن در این پیام هم نظرند. ادعاهای امثال کروبی در اعتراض به هشدارهای فرماندهان جمهوری اسلامی، از جمله اسماعيل احمدی، دال برآمادگی برای حفظ فضای امنیتی و پلیسی، پوچ است، و بیشتر به شعارهای خمینی علیه غلام رضا اظهاری ژنرال شاه شبیه است. پیام کروبی که در ۲۶ مهرماه امسال که " از مردم و هواداران جنبش سبز خواست تا به طور قاطع و مصمم در صحنه حضور داشته باشند تا از اين مسير سخت عبور شود" و همچنین "خواستار آزادی زندانيان پس از انتخابات رياست جمهوری شد" همان افقی است که حزب بی بی سی و نهضت آزادی و میلیتانت های اپوزوسیون بورژوایی در مقابل جامعه قرار داده و می دهند. همان هدفی که سازمان اکثریت طرفدار سرمایه دولتی (و به این اعتبار مخالف حذف یارانه ها) را به پیام دعوت کارگران به پیوستن به این صف آورده است. نه بورژوازی و نه خرده بورژوازی در ایران مسیر سال ۵۷ را تکرار نخواهد کرد. یکبار پشت دستشان را داغ کرده اند. کارگر در این دعوا نفعی ندارد و به جایی نمی رسد.


 

* طبقه ما بایستی به این امر واقف باشد که پیشبرد سیاست دولت، با افزایش سریع قیمت ها و تورم بالا همراه است. بورژواها که این افزایش برایشان بطور واقعی مشکل ساز نیست، و طبقات متوسط هم که دستشان به دهانشان می رسد از همین حالا، کالا های مورد نیازشان و مواد غذایی را برای مدت طولانی تری خریداری کرده اند و در منازلشان انبار کرده اند. اما این اکثریت جامعه است که باید سریعأ به فکر باشد. پرداختی به "مصرف کنندگان"، و در واقع صدقه ای که دولت احمدی نژاد وعده می دهد، در مدت کوتاهی ناکافی بودنش را نشان می دهد. بالا رفتن سریع قیمت های مایحتاج مردم و بالا رفتن نرخ تورم، قدرت خرید کارگر با دستمزد ناچیزش را بشدت کاهش می دهد.


 

* طبقه ما بایستی به این امر واقف باشد که پیشبرد سیاست دولت و بالا نگه داشتن نرخ سود، نیازمند وجود رقابت بین کارگران است. هیولای بیکاری را بمراتب بیشتر درمقابل طبقه ما قرار می دهند. از همین الآن هشدارها به کارگران افغانی آغاز شده است، چندی پیش شیپور علیه کار و ساعت کار زنان کارگر را به صدا درآوردند. به میزان زیادی سرمایه در ایران جدا از تمامی جناح ها و دست بندی هایش، مقصر را ناتوانی های افراد، و تحریم اقتصادی معرفی می کنند، تا سرمایه و سرمایه داری را بی گناه جلوه دهد.


 

* طبقه ما بایستی به این امر واقف باشد که باید سریع عمل کند. باید سد بندی کند. بالفور برای بالابردن دستمزد دست بکار شود و برنامه بریزد. کمونیست ها در این میان نقش تعیین کننده ای دارند. این بخش از پرولتاریاست که بایستی پلاتفرم کمونیستی را پرچم کارگران کند.

دستمزد حداقل توسط نمایندگان کارگری بایستی تعیین شود و اتوماتیک با تورم بالا رود.

برای مبارزه با بیکاری اتحاد کارگری علیه بیکاری را باید براه اندازد و عملی کند.


 

برای این کار باید متشکل شد. مجمع عمومی امروز آسان ترین و ممکن ترین راه برای چنین امری است. راه دیگری وجود ندارد. راه اندازی این جنبش برای کارگر امروز از نان شب مهم تر است.


 


 

۴ نوامبر ۲۰۱۰