TLogo


کارگر را نباید به التماس از بورژوازی کشاند

حسین مرادبیگی

 

اخیرا سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه و هیات بازگشایی سندیکای کارگران فلزکار مکانیک در اطلاعیه مشترکی به اصلاح قانون کار جمهوری اسلامی توسط این دولت اعتراض کرده اند. شرایط و اوضاع و احوال فعلی و بویژه سیاست و جهتگیری هائی که در این اطلاعیه آمده است، ما را ملزم میکند که به نکاتی در این مورد اشاره کنیم. نکاتی که منافع عمومی طبقه کارگر و تقویت  اتحاد و انسجام درونی این طبقه آن را ایجاب میکند.   

 

1- سختی شرایطی را که در آن کارگران و فعالین کارگری در ایران اعتراضات خود را جلو می برند، یا در آن تلاش میکنند که کارگران را حول خواستها و مطالبات روزانه خود متحد کنند، درک میکنیم. میدانیم که این شرایط محدودیتهایی را در پیشبرد مبارزه علنی کارگران به آنان تحمیل میکند. اما در عین حال مسائلی هست، لااقل از نظر کارگران کمونیست، که نمیتوان آن را  تحت نام سختی شرایط فعالیت علنی و یا وجود اختناق و غیره در ایران، توجیه کرد. عدم توجه کافی به اینها، علیرغم تلاش پیگیرانه و خطراتی که فعالین کارگری در راه احقاق حقوق خود برای خود به جان میخرند،  به خودآگاهی طبقه کارگر و وحدت درونی این طبقه ضربه میزند.  

 

2- بحث تناسب قوا بحث معتبری است، اما تعیین تناسب قوا در یک آکسیون و اعتراض معین که رهبر و فعال کارگری در محل تشخیص میدهد که طی چه تاکتیک ها و مانورهایی اعتراض کارگران را جلو ببرد یا اینکه در یک تناسب قوای معین چه خواستها و مطالباتی را عموما میتوان به کارفرمایان و جمهوری اسلامی تحمیل کرد، با اینکه خارج از این چه کسی منافع طبقه کارگر را بیان میکند، کلا فرق دارد. این دیگر تناسب قوا برنمیدارد. هرچند تحت توجیه تناسب قوا نیز نمیتوان و نباید کارگر را به مجرای دولتی و التماس از بورژوازی کشاند. تناسب قوا چیزی نیست که آن را بتوان با درصد و در روی تابلوی اعلانات دست نشان کرد. برای مثال کارگری ممکن است در یک تناسب قوای معینی بگوید باید کارگران نیروی خود را پشت تامین بیمه بیکاری مکفی و یا لغو کار قراردادی و یا حق تشکل مستقل از دولت جمع کرده و آن را به جمهوری اسلامی و کارفرما یان تحمیل کنند، کارگر دیگری هم ممکن است در همان تناسب قوا از سر بی اعتمادی به کارگران بگوید، نه، به جای این باید رفت همین را از مجرای دولتی همانطور که در اطلاعیه مشترک سندیکای کارگران شرکت واحد و هیئت بازگشایی سندیکای کارگران فلزکار نیز آمده است، از طریق قانون اساسی جمهوری اسلامی و قانون کار این دولت آن را تامین کرد. تحت این عنوان که فعلا فقط این ممکن است. این دیگر به تناسب قوا مربوط نیست، همه این را میدانند، این دو نوع راه حلی است که هر کدام پیش پای کارگران میگذارند. جدال واقعی درون طبقه کارگر در مدت سی سال گذشته نشان داده است که راه دوم خلاف منفعت کارگر عمل کرده است. و نتیجه ای جز تشدید پراکندگی در صفوف طبقه کارگر ایجاد نکرده است. 

 

3- رفرمیسم یک چیز است، توهم پراکنی در میان طبقه کارگر چیزدیگری. کارگران کمونیست هم  خواهان رفرم در زندگی و شرایط کار طبقه کارگر بوده و جزو فعالین ثابت قدم و پیگیر آنهم هستند. لذا با کارگر دیگری که خواهان رفرم در زندگی کارگر است، مثلا خواهان افزایش دستمزدها، یا لغو کارقراردادی است یا خواهان آزادی تشکل برای کارگران است و غیره میتوان و باید در همه این زمینه ها وحدت و همکاری کرد. اما اگر کارگری کارگران را به دریوزگی از دولت و قانون بورژوازی و اداره کار و فلان آخوند و فلان کارمند دولت می برد، این دارد در میان طبقه کارگر توهم به بورژوازی و دولت و قانون و سران آن را رواج میدهد. دارد با خودش تصویرى از طبقات حاکمه را بدرون طبقات فرودست ميبرد و به آنها ياد ميدهد که آن را اینطورى ببینند. کارگران کمونیست، کارگران پیشرو، حتی اگر می بینند که چنین کارگری تعداد یا توده ای از کارگران را نیز همراه خود دارد لازم است که دنبال این توهم پراکنی نروند و حرف واقعی خود را در میان کارگران بزنند. چند روز بعدتر روشن خواهد شد که حق با چه کسی بوده است. کارگران میایند و به نتیجه کار خود نگاه میکنند. ممکن است اوایل دستی به سر و رویشان بکشند، اما بعدا اسم کسانی را که راه دیگری جز این را جلو کارگران میگذارند، از آنان میخواهند. وقایع و رویدادهائی از این قبیل جزو تجریه سی ساله خود کارگران و فعالین کارگری است وقتی که کارگران را به مجرای دولتی و التماس از بورژوازی کشانده اند. به این پائینتر برمیگردیم.

 

4- جمهوری اسلامی حافظ منافع کل طبقه بورژوا در ایران در مقابل طبقه کارگر و دیگر مردم محروم جامعه است. مذهب و جهل و خرافه اش، زندان و دادگاه و پلیس مخفی و لباس شخصی و دستگاه قضاوتش، اعدام و دست و سر و پا بریدنش، ارتش و نیروی انتظامی و پاسدار و بسیجش و خلاصه قانون کارش همه و همه در خدمت این بورژوازی و حفظ  رابطه کار و سرمایه در ایران است. بخش بالائی از رهبری جمهوری اسلامی، از این یا آن جناحش، از سبز و سیاهش؛  از آخوند با عمامه اش، از نظامی با پاگونش، از سیویل و فلان پسر حاجی با ته ریش اسلامی اش، جزو بورژوازی ایرانند.

یادآوری این نکته لازم است چرا که کارگران و فعالین کارگری  در هر کشوری با کل بورژوازی و دولت آن طرف هستند و نه با این یا آن بخش از بورژوازی. از این واقعیت، چپ غیر کارگری درون جنبش سبز با "رژیم، رژیم" گفتن و کارگران بیفتند دنبال جنبش سبز و بریزند دنبال اینها تو خیابان، جمهوری اسلامی را از ماهیت سرمایه دارانه سرمایه داری در ایران و از بورژوازی ایران جدا کرده است. این دولت هم اکنون در حال تدارک تعرض وسیع دیگری به کل طبقه کارگر در ایران است و اسم آن را نیز گذاشته است "اصلاح قانون کار". دقیقا دارد مثل دیگر دول بورژوائی در دیگر کشورهای سرمایه داری عمل میکند. در کشورهای اروپائی و غیر اروپائی هم هم اکنون هجوم وسیعتری به طبقه کارگر و به جامعه را تحت نام "رفرم"("اصلاحات") جلو میبرند. پائین آوردن دستمزدها، اخراج و بیکارسازیها و زدن از بیمه های کاری و اجتماعی و خدمات و حتی تحمیل شهریه به دانشجویان را وقیحانه "اصلاحات" نام گذاشه اند. طبقه کارگر برای رویاروئی با موج دیگر تعرض به معیشت زندگیش به آنچه احتیاج ندارد "دلسوزی" برای این یا آن بخش بورژوازی است.  

 

5- قانون کار جمهوری اسلامی تحت شرایط و تناسب قوای معینی تدوین شد. آن دوره دیگر گذشته است، نمیتوان آن را بازگرداند. اکنون بعنوان قانون کاری تماما ضد کارگری عمل میکند. رجعت دادن کارگر به آن درست وقتی که جمهوری اسلامی در تدارک گسترش تعرض خود به طبقه کارگر تحت این نام است،  معادل تیر زدن کارگر به پای خودش است. خود اطلاعیه این کارگران هم میگوید که حدود 80 یا 90 درصد کارگران در ایران قراردادی هستند. یعنی شمول قانون کار نمیشوند. یا کارگران کارگاههای 5 نفره را از شمول قانون کار خارج کرده اند. یا بیمه کاری تنها شامل بخشی از کارگران ثابت میشود و شامل بقیه نمیشود. بقول این کارگران دارند این را هم دوباره قیچی میکنند. قانونی که آزادی تشکل و اعتصاب و اعتراض و دخالت نمایندگان کارگران را در تعیین دستمزدها برای کارگر برسمیت نشناسد، ضد کارگری بودنش خودش از قبل اعلام داشته است.

شمول شدن همه کارگران اعم از کارگاه دو نفره یا بیشتر، یا تصویب قراردادهای دسته جمعی، لغو کار قراردادی، آزادی تشکل و اعتصاب و تحصن و اعتراض، یا بیمه بیکاری مکفی برای هر فرد آماده به کار، و خلاصه حضور نمایندگان کارگران در تعیین دستمزدها و غیره و غیره که بخشا در این اطلاعیه نیز آمده است، دیگر نه این قانون کار که خواست قانون کار دیگری است. باید نیروی کارگرا پشت این خواستها بسیج کرد و آن را به دولت و کارفرمایان تحمیل کرد. رجعت دادن کارگران به قانون کاری که کل این خواستهای ضروری کارگران را زیر پا نهاده است، نتیجه ای جز هدر دادن تلاش کارگران و نهایتا سرخورده کردن آنان آنهم در مرحله حساسی که با تعرض گسترده تر بورژوازی و دولت او، جمهوری اسلامی، روبرو هستند، نخواهد داد.

 

6- کار علنی را نباید با کار قانونی اشتباه گرفت بویژه در ایران. اعتراض کارگر به شرایط کارش، به پائین بودن دستمزدش، به عدم پرداخت بیمه بیکاری و پائین بودن سطح معیشت و حقوق معوقه اش، تا خواست آسفالت محله و هر خواست دیگری واضح است علنی است. کارگر برای دست یافتن به اینها نمیتواند تشکل مخفی بزند. تامین همه این خواستها را باید با مبارزه علنی خود به پبش ببرد. اما قاطی کردن این با فعالیت در "چهارچوب قانون" بورژوائی، برای کارگر بشدت مضر است. قانون جمهوری اسلامی آزادی تشکل اعم از سندیکا و غیره را برای کارگر برسمیت نشناخته است، با این حساب کارگران نباید تشکل مورد نظر خود را تشکیل دهند، چون قانون اجازه نداده است! قانون جمهوری اسلامی آزادی اعتصاب و اعتراض و تحصن را برای کارگران به رسمیت نشناخته است، با این حساب کارگران برای تامین حق و حقوق خود از سرمایه داران و دولت نباید اعتصاب و اعتراض و تحصن کنند، چون قانون اجازه نداده است!

وقتی از "مبارزه قانونی" حرف میزنند معمولا استفاده از مجرای دولتی جمهوری اسلامی و لذا التماس به بورژوازی را پیش میکشند. این کار بدترین ناحقی در حق کارگر است. حتى بورژوازى که مطابق قانون برسمیت شناخته شده است، اموالش مال خودش است وقتى مصادره‌اش میکنند، نمیتواند به قانون جمهوری اسلامی متکى شود. قرار بود سندیکا را برای این تشکیل دهند که از مجرای خود کارگران خواستهای آنان را تعقیب کنند. مثال ازدیاد سن بازنشستگی در فرانسه که در اطلاعیه این کارگران نیز آمده است مثال گویائی است در این مورد. تحمیل سن بازنشستگی در 60 سالگی که توسط طبقه کارگر و حمایت بخش عظیمی از جامعه فرانسه به پارلمان بورژوازی فرانسه تحمیل شد، اکنون علیرغم مخالفت 72 درصد مردم فرانسه به بالابردن آن از 60 به 62 سال، "پارلمان وکالتی" فرانسه آن را تصویب کرده است. با این حساب  کارگران و دیگر مردم در فرانسه نباید به آن اعتراض کنند!

آیا دنبال مجرای دولتی نرفتن به این معنی است که کارگران نباید برای تبدیل کردن خواستها و مطالبات خود به قانون، یعنی "قانونی" کردن آن به بورژوازی و دولتهایشان تلاش کنند؟ به هیچ وجه. کارگران باید دولت را برای قانونی کردن آزادی تشکل و اعتصاب و اعتراض و قانون کار مورد نظر خود و همچنین حق بازنشستگی و بیمه بیکاری مکفی و غیره تحت فشار قرار داده و آن را به او تحمیل کنند. اما این با کشاندن کارگر به مجرای دولتی و التماس از بورژوازی بکلی متفاوت است. این مبارزه ایست اساسا متکی به اتحاد درونی خود طبقه کارگر. و باز دنبال مجرای دولتی نرفتن آیا به این معنی است که کارگران وقتی جمهوری اسلامی تحت فشار طبقه کارگر ناچار از بازکردن امکانی میشود نباید سرپناهی برای خود ایجاد کنند؟ و در اینصورت هر فعال کارگری و هر کارگر کمونیستی نیز در ظرفیت فردی خود نباید برای تعیین رهبران خوش نام و دلسوز برای کارگران در هر تشکلی تلاش و اقدام کنند؟ واضح است باید این کار را بکنند. اما یک چیز باید از قبل روشن باشد،لااقل از جانب ما، که کارگر را نباید به مجرای دولتی و به التماس به درگاه بورژوازی و این یا آن آخوند  و سران جمهوری کشاند. این شیوه ها امتحان خود را داده اند و نتیجه ای جز تحقیر کارگر و جز پراکنده کردن هرچه بیشتر طبقه کارگر نداده اند. باید شدیدا از آن اجتناب کرد. رمز آنچیزی که ما بعنوان مجمع عمومی و راه انداختن جنبش مجامع عمومی در ایجاد وحدت درونی طبقه کارگر سالهاست تبلیغ و کارگران را به آن فرامیخوانیم دقیقا اینجاست. اینجاست که نیازی حتی به تصویب جمهوری اسلامی هم نیست. جمهوری اسلامی نمی تواند مانع تجمع هرچند یک بار همه کارگران در محل کار و زیست خود بر سر خواستها و مطالبات شان شود.

 

7- در این اطلاعیه به نکاتی از جمله، "اقتصاد ملی میهنمان" یا "غارت کردن اقتصاد ملی توسط بیگانه" اشاره شده است. طبقه کارگر نه تنها به این خرافات بورژوازی احتیاجی ندارد، که باید زیر همه اینها را بزند. طبقه کارگر در ایران برای تامین خواستهای برحق و حیاتی خود از بورژوازی، به تشبثاتی از قبیل خرافه ملی و "میهن عزیز" و  "اقتصاد ملی" و "غارت کردن اقتصاد ملی توسط بیگانه" و دیگر خرافات بوررژوائی از این دست نیاز ندارد. و با این ها هم هرگز "حس ملی" بورژوازی و دولت او را در کاهش استثمار از کارگر با خود همراه نخواهد کرد. نتیجه این توهم پراکنی به طبقه حاکمه در میان طبقه فرودست که طبقه حاکمه را اینجوری به بینند، تبلیغ خرافه بورژوازی است که برای تحمیق کارگر برای بورژوازی به درون طبقه کارگر برده میشود. این وارونگی، کارگر را در ایران در مقابل کارگر افغانی قرار میدهد، کارگر را دنبال راسیسم و فاشیسم طبقه حاکمه در جامعه میفرستد. اینها جزو خرافاتی است که بورژوازی و دولتهایشان شب و روز به درون طبقه کارگر پمپاژ میکنند. بورژوازی در این مورد کم نیاورده است. وظیفه کارگران پبشرو و کمونیست مقابله با این خرافات بورژوازی در میان طبقه کارگر است.

کارگر در ایران سندیکا میزند حق خودش است، مورد حمایت ماست، جمهوری اسلامی باید اسالو و دیگر رهبران و فعالین کارگری را که دستگیر کرده است فورا آزاد کند. یا وقتی یک جمع کارگر با هم برای خود سرپناهی خارج از دولت برای دفاع از خود در مقابل یورش کارفرما و دولتشان به زندگی و معیشت روزانه شان ایجاد کنند، حق بی چون و چرایشان است، مورد حمایت ما هم هستند، ما هم برای این تلاش میکنیم، اما بالاخره کارگر بعنوان طبقه باید یک جایی خودآگاهی طبقاتی خود را در مقابل بورژوازی و دولت او به آنان و به جامعه نشان دهد یا نه؟ جائی که کارگر بعنوان طبقه کارگر بگوید، من به اینها کاری ندارم، این خرافات پیشکش بورژوازی. بگوید، من حقم را میخواهم که بورژوازی و دولتهایشان در روز روشن آنرا از کارگر میدزدند. کارگر در کشورهای اروپائی و حتی آمریکای لاتین بعنوان طبقه کارگر در مقابل کارفرمایان و دولت بورژوازی ظاهر میشود. حتی با سندیکایش. به دولت بورژوازی میگوید، کاری ندارد که او با رای چه کسانی سرکار آمده است، اما او بعنوان کارگر این حق و حقوق خود را از او میخواهد. نمیرود که قربان و صدقه "بورژوازی خودی" برود. کارگر در ایران متاسفانه هنوز این میخ را علنا برای طبقه خود نکوبیده است. اختناق نقش چندانی در این مورد ندارد، دلایل زیادی دارد که فعلا مورد نظر این نوشته نیست.

 

8- در این اطلاعیه نوشته اند تجار سرمایه دار انگل، در این مورد نیز باید گفت که سرمایه دار صنعتی همان اندازه انگل است که سرمایه دار "تاجر".  تبدیل کردن سرمایه داری خوب و بد به آگاهی طبقه کارگر توسط کارگر و فعال کارگری سم است. در جامعه بورژوائی، از جمله در ایران، بورژوازی ملی و غیر ملی، خوب و بد و یا غیر انگل نداریم. کل بورژوازی انگل است، سرمایه جز از طریق خون و عرق کارگر بارور نمیشود. سیادت بورژوازی تنها بر استثمار کارمزدی متکی است. ما در جهانی زندگی میکنیم که در آن با وجود پیشرفت شگرف تکنولوژی و فراوانی بی حد و مرز تولید، بیشتر از یک میلیارد انسان گرسنگی میکشند. هر روز هزاران تن مواد غذائی و پوشاک و غیره به آشغال دانی ها ریخته میشوند اما آن را با قیمت کمتری در اختیار میلیونها مردم محتاج آن قرار نمیدهند. به بورژوازی و بخشهای از آن و جامعه بورژوائی که کثافت از سر و روی آن بالا میرود نمیتوان جز انگل "مدال" دیگری داد.

سرمایه تجاری یا وجود "تجار"، فعلا از سابقه تاریخی آن که کی بر کی تقدم داشت میگذریم، در کنار سرمایه دار صنعتی، بخشی از تقسیم کار میان سرمایه داران است. سرمایه تجاری لازمه مناسبات سرمایه داری است، مرحله ای از بازتولید سرمایه صنعتی و به این اعتبار بازتولید کل تولید سرمایه داری است. سرمایه تجاری بخشی از سرمایه درگردش است که به سرمایه دار صنعتی امکان میدهد که بتواند بخش زیادی از سرمایه خود را صرف بازتولید صنعتی خود بکند. سرمایه تجاری کارش تبدیل کردن بخشی از سرمایه کالائی سرمایه دار صنعتی به پول یا سرمایه پولی در بازار است. واضح است به دلیل همین نقش، سرمایه تجاری در بخشی از کل ارزش اضافه حاصل شده سرمایه صنعتی خود او را شریک میکند. سرمایه دار صنعتی مستقیما کارگر را در پروسه تولید استثمار میکند، یعنی کار غیر پرداخت نشده کارگر را مستقیما تصاحب میکند، اما سرمایه دار تجاری، غیر مستقیم و آن را از ارزش اضافه قبلا حاصل شده تامین میکند. سرمایه دار صنعتی اگر خودش بخواهد کل سرمایه کالا شده خود را خود در بازار به پول تبدیل کند باید بخش زیادی از وقت و سرمایه خود را به جای بازتولید صنعتی خود صرف حمل و نقل و ایجاد انبار و دفاتر متعدد و غیره کند. برای اجتناب از این، بخشی از این کار را به سرمایه تجاری در ازاء دریافت درصد معینی از ارزش اضافه حاصل شده در تولید صنعتی، واگذار میکند. با این کار بخش زیادی از وقت و سرمایه خود را صرف بازتولید صنعتی خود میکند. و این بخشی از تقسیم کار درونی سرمایه داران و لازمه ادامه بازتولید صنعتی و به این اعتبار بازتولید کل سرمایه داری است. مارکس در این مورد بویژه در جلد سوم کاپیتال به تفصیل صحبت کرده است. اینکه سرمایه داری تجاری، واسطه و دلال، در ایران رشد میکند و یا در این دوره رشد کرده است بخشا به مکان سرمایه داری ایران و بخشا به عدم امنیتی برمیگردد که در این دوره سرمایه دار داخلی از ترس فتوا و مصادره فلان آخوند از سرمایه گذاری در بخش صنعتی داشته است. اما این موجب آویزان کردن مدال به گردن سرمایه دار صنعتی در ایران نمیشود.

 

9- واردات بی رویه، این مورد هم از آن مواردی است که مطلقا نباید آن را به آگاهی کارگر تبدیل کرد. برعکس باید کارگر را از آنچه که واقعا هست آگاه کرد. واردشدن کالای ارزان، "واردات بی رویه"، ربطی به آنچه که بعضی ها میگویند این سیاست تاچریستی و نئوکانی است و همه چیز را بدست بازار می سپارند ندارد، هرچند که جمهوری اسلامی و دولت احمدی نژاد سیاست تاچریستی و ریگانی را در مورد سرمایه داری ایران در پیش گرفته اند. اما این ربطی به وارد کردن کالای ارزان از خارج ندارد. مارکس در مانیفست کمونیست میگوید، کالای ارزان توپخانه سنگین بورژوازی است که با آن دیوار چین را درهم میکوبد. اکنون این توپخانه سنگین نصیب چین بورژوا هم شده است و با آن دیوارهای بتونی بازارهای سرمایه داران حریف را حتی در آمریکا و اروپا از قبل کار ارزان کارگر در چین درهم میکوبد. بازهم بقول مارکس در مانیفست کمونیست، با هر کشفی در صنایع نساجی انگستان کارگران بسیار زیادی در چین و هندوستان از نان شب محروم میشدند. اکنون بورژوازی چین با کالاهای ارزان خود کارگران نساجی و یا فلان رشته تولیدی را در این یا آن کشور از نان خود  میاندازد. یا بیکارسازی و گرسنگی ای که رقابت سرمایه داران بر سر تصاحب کار اضافی کارگر، ارزش اضافه، همچنان به طبقه کارگر در این یا آن کشور تحمیل کرده و تحمیل میکنند. این واقعیت سرمایه داری است، سرمایه دار مساله اش نه تنها انسان که تولید هم نیست، مساله اش تنها سود سرمایه خویش است. همانطور که پیشتر گفتیم سرمایه جز از طریق خون و عرق کارگر بارور نمیشود. جلو ورود کالای ارزان سرمایه را نمیشود گرفت. کارگر نباید وارد رقابت بین سرمایه داران مختلف بر سر کار اضافی خود شود. سرمایه دار این را میخواهد برای اینکه تسمه را برگرده کارگر در محل سفت تر کند. برای اینکه او را تحت نام "صنایع ملی" و دفاع از "درآمد ملی" و "کشور خودی" پشت خود بسیج کند. نه برای بیرون راندن سرمایه دار رقیب چه "خودی" و چه "بیگانه" از بازار، کاری که نمیتواند و نه میخواهد بکند، بلکه صرفا به خاطر رقابت بر سر تصاحب ارزش اضافه بیشتر با آنان در حوزه تولیدی زیر کنترل خودش یعنی از طریق تشدید استثمار کارگر در کارخانه و مرکز کاری تحت استثمار خودش در محل. برای اینکه بتواند با جنس ارزان سرمایه دار دیگر رقابت کند از کارگر حوزه تولیدی زیر کنترل خودش میخواهد که با دستمزد کمتر و شرایط به مراتب بدتری از قبل تن درهد. که نتیجه آن بلافاصله اخراج و بیکار سازی کارگران با سابقه و با مزد بالاتر در همان واحد تولیدی است، که نتیجه آن بلافاصله قراردادی کردن بخش زیادی از کارگران آن است، که نتیجه آن کاهش مدت زمان و مقدار بیمه بیکاری کارگران و باصطلاح اصلاح قانون کار خواهد بود. این را ما در همه کشورهای سرمایه داری جهان بلا استثناء شاهدیم.  

حال چرا باید کارگر و فرزندان کارگرانی را که در چین یا هندوستان و یا آمریکای لاتین که روزی چند دلار بیشتر دستمزد نمیگیرند، به "جرم" ارزانی کارشان،("جلوگیری از واردات بی رویه")، از نان شب انداخت، به فرض اینکه در یکی دو مورد نیز بتوان این کار را کرد؟ کارگرانی که در کشورهای مجاور ایران کارشان را بر اثر ورد "بی رویه کالاهای" فلان سرمایه دار ایرانی از دست میدهند چی؟ آنها باید چکار کنند؟ بروند با سرمایه دار "خودی" علیه سرمایه دار "بیگانه" و کارگران "غیرخودی" در ایران متحد شوند؟  این آن وضعیتی است که باید طبقه کارگر را در آن برد و او را از آنچه که هست نیز پراکنده تر کرد؟ در حالی که بورژوازی خود مرزی نمیشناسد یعنی مرزی برای ورود سرمایه بافی نگذاشته است تا آن را بشناسد. سرمایه دار "خودی" حتی وقتی سوبسیدی را هم که بابت "جلوگیری از ورود کالاهای بی رویه" از دولت دریافت میکند، نمیرود که از آن حقوق معوقه کارگر را پرداخت کند. کارخانه با "سود کم ده" خود را رها میکند و سرمایه خود را در چین یا هندوستان یا هرجا که نیروی کارگر ارزان است می برد و سرمایه گذاری میکند و با آغوش بازهم از او استقبال میشود. بورژوازی نشان میدهد که برای چنین اخلاقیاتی پشیزی ارزش قائل نیست، کارگر را با این خرافات تحمیق میکند تا او را بیشتر و راحت تر استثمار کند. در این مورد به این نقل قول از مارکس در مانیفست کمونیست توجه کنید:

".. (بورژوازی) بين آدميان پيوند ديگرى، جز پيوند نفع صرف و "نقدينه" بى عاطفه باقى نگذاشت. هيجان مقدس جذبه مذهبى و جوش و خروش شواليه‌مآبانه و شيوه احساساتى تنگ‌نظرانه را در آبهاى يخ زده حسابگريهاى خودپرستانه خويش غرق ساخت. وى قابليت شخصى انسان را به ارزش مبادله‌اى بدل ساخت و بجاى آزاديهاى بيشمار عطا شده يا از روى استحقاق بکف آمده، تنها آزادى عارى از وجدان تجارت را برقرار ساخت و در يک کلمه، بجاى استثمارى که در پرده پندارهاى مذهبى و سياسى پيچيده و مستور بود، استثمار آشکار، خالى از شرم، مستقيم و سنگدلانه‌اى را رايج گردانيد" 

بحث در این مورد هم مفصل است و در اینجا نمیگنجد. همین قدر باید گفت که طبقه کارگر باید به خودش به عنوان طبقه ای جهانی که منافع مشترکی دارد نگاه کند. باید با کارگر کارخانه و کارگاه بغل دست خود متحد شود، باید با کارگر در کشور بورژوائی دیگری علیه سرمایه دار و دولت بورژوائی "خودی" متحد شود. راهش این است که با کارگر فرانسوی علیه امثال سارکوزیها و مجلس های بورژوائی "خودی" متحد شود. و بالاخره راهش این است که خواستها و مطالبات خود را از سرمایه داران و دولتشان بخواهد. بیمه بیکاری مکفی بسیار ارزان تر از سوبسیدها و مالیات مسقیمی تمام میشود که جمهوری اسلامی بر نیازهای روزانه خانواده های کارگری می بندند. از دادن بیمه بیکاری مکفی به کارگر آماده به کار خودداری میکند برای اینکه مناسبات مبتنی بر کار ارزان و کارگر خاموش را برای بورژوازی ایران حفظ کند. لذا راه طبقه کارگر این نیست که خود را وسط دعوای بخشهای مختلف بورژوازی بیاندازد، راهش این است که خواستها و مطالبات خود را در اتکاء به نیرو و اتحاد درونی طبقه کارگر از گلوی بورژوازی و دولتهایشان بیرون بکشد. و این واقعا کمتر از کشاندن کارگر به مجرای دولتی و بیهوده دواندن او دنبال قانون جمهوری اسلامی وقت می برد.

 

10- در مورد سازمان تجارت جهانی و صندوق بین المللی پول هم ذکر این نکته لازم است که فشار و یا توصیه این دو نهاد بورژوائی به دول بورژوازی این یا آن کشور از جمله دولت بورژوا اسلامی سرمایه در ایران، نیز برای بازپرداخت بدهی های شان از طریق زدن رفاه و خدمات عمومی، مکمل فشار بورژوازی صنعتی این یا آن کشور بورژوائی در مواقع بحران اقتصادی است، نظیر بحران جهانی سرمایه در یکی دو سال اخیر. بورژوازی صنعتی اگر در مواقع "رونق" سرمایه، چشم خود را بر "گشاده دستی" دولت کشور خود در افزایش خدمات و یا دیگر امکانات رفاهی در جامعه می بندند، برعکس در مواقع بحران به دولت های تابع خود به خاطر نیازش به سرمایه گذاری در بخش صنعتی فشار میاورد و از آنان میخواهد که تا آنجا که درتوان دارند از بخش خدمات و از رفاه طبقه کارگر و دیگر مردم زحمتکش بزنند. و دولت بورژوازی هم که درحکم کمیته اجرائی سرمایه داران است تا آنجا که در توان دارد این فشار و توصیه بورژوازی صنعتی را قبول و اجرا میکند. کاری که تقریبا کل کشورهای سرمایه داری جهان علیه طبقه کارگر و دیگر مردم زحمتکش شروع کرده و آن را ادامه میدهند. چرا که دولت بورژوازی مطابق نیازهای سرمایه و مبارزه طبقاتی طبقه بورژوا و اوضاع سیاسی در جامعه عمل میکند. اگر غیر از این کار دیگری میکرد،  دولت بورژوازی نبود.  

لذا کارگران هم نه با سازمان تجارت جهانی و نه با صندوق بین المللی پول طرف نیستند. اینها حتی بانک مرکزی هم نیستند که بشود شیشه های آنان را شکست. کارگران با بورژوازی و دولت بورژوازی در کشور خود طرف هستند. طرف اعتراضشان آنها هستند و حق و حقوق خود را از آنان میخواهند. دول بورژوازی میتوانند فشار و توصیه این دو نهاد بورژوائی را قبول نکنند. میتوانند مالیات مردم را که باید صرف رفاه مردم کشور خود کنند به جیب بانکهای خود سرازیر نکنند. میتواند آن را صرف خرید تسلیحات نظامی و خرج اوباش بسیج و پاسدار خود نکرده و یا خرج لشگرکشی و یا عملیات تروریستی در این با آن نقطه از جهان نکنند. میتوانند همزمان با افزایش قمیت ها توسط سرمایه داران خود نیز مالیات غیر مستقیم را افزایش ندهند و خلاصه میتوانند اکثریت مردم کشور خود را به روز سیاه نیاندازند. اقدامات دول بورژوائی همینطور جمهوری اسلامی در ایران در چنین مواقعی نه به هدف " نابودی اقتصاد ملی" که اتفاقا در همگامی با بانک جهانی به هدف حفظ سلطه بورژوازی و به هدف تحکیم و ادامه مناسبات مبتنی بر استثمار کار مزدی یعنی حفظ اساسی ترین پایه های "اقتصاد ملی" بورژوازی است. بدون استثمار شبانه روزی کار مزدی توسط سرمایه، اثری از بورژوازی و از اقتصاد سیاسی او، "اقتصاد ملی" باقی نخواهد ماند.

تنها کاری که برای طبقه کارگر و فعال کارگری میماند نه دامن زدن به این توهمات بورژوائی در میان کارگران، که دست رد زدن بر نظام بورژوائی و زدن زیر "اقتصاد ملی" بورژوائی و لغو کار مزدی از جامعه و بدین سان پایان دادن به حیات "اقتصاد ملی" بورژوازی مبتنی بر استثمار کار مزدی است. بدون این، تا سرمایه باقی است، وضع طبقه کارگر همین و از این نیز بدتر خواهد شد. بورژوازی در اوج تمرکز تولید و سرمایه و فراوانی وسیع تولید نعمات زندگی شایسته انسان، طبقه کارگر و دیگر مردم محروم را هر روز به نا امنی و بیکاری و گرسنگی بیشتر کشانده و میکشاند. نگاهی به آمار گرسنگان و بیکاران و مرگ و میر روزانه اطفال و بزرگسالان و جنگ و قحطی و افزایش هر روزه فقر و فلاکت در میان توده کارگر و دیگر مردم زحمتکش در سراسر جهان، همین واقعیت جامعه بورژوازی به طبقه کارگر گوشزد میکند.

پایان

 

30 نوامبر2010