TLogo



یارانه ها، رشد صنعتی، پوپولیسم و کمونیسم

امان کفا

 

با اعلام تصمیم دولت احمدی نژاد مبنی بردر دستور قرار گرفتن "طرح هدفمندی یارانه ها اقتصاددانان دولتی و غیر دولتی با آمار و ارقام به توضیح آن پرداختند و همزمان نیروهای انتظامی اظهار آمادگی در صورت هرگونه اعتراضی کردند.  حضور چکمه پوشان و قمه زنان از پیش جهت هرگونه مقابله ای سازمان داده شد. از قبل واضح بود  که باز کردن دست بازار و هرگونه کاهشی در سوبسیدها  به معنی افزایش قیمت ها و افزایش  تورم  است.

در این هم شکی نبود که تغییر و تحول در کمپ سرمایه آنچنان است که جمیع آنان ازخوشحالی در پوست خود نمی گنجند. سالهاست که کوتاه کردن دست دولت و برداشتن سوبسیدها، رشد و امکانات حاصله برای سرمایه خصوصی، از اهداف استراتژیک بورژوازی در ایران بوده است.  و امروز که امکان اجرای آن توسط دولت احمدی نژاد میسر گشته است٬ آنقدر تقدسی و مورد حمایت تمامی اقشار و جناح های سرمایه است که تمامی هم و غمشان حول رفع موانع وهموار ساختن راهی است که امکان اجرای چنین طرحی را بی دردسرترو کاملتر می سازد. و کل ماشین بورژوازی بدین جهت براه افتاد و احزابش نه فقط رک و پوستکنده نظراتشان را بیان می کنند، بلکه  بازتاب همان سیاستها را نیز مرتبأ در صفوف طبقه کارگر تبلیغ می کنند. به عبارتی دیگر، نمایندگان همین سیاست ها درون طبقه کارگر هم وجود دارند. و این از وظایف کمونیست هاست که با نقد  دائمی این  سیاست ها، پرده ساتری  که بروی مصایب و قانونمندی های سرمایه کشیده اند را پس بزنند.

 از جمله این سیاست ها یافتن راه حل برای توانایی سرمایه در ایران جهت رقابت و راه نجاتی برای امکان قدرت رقابتی سرمایه در ایران است. احزاب نماینده بورژوا ناسیونالیست مشکل را در حضور کالاهای ارزان تر معرفی می کنند. برا ی این موعظه گران ایراد به دولت حول عدم جلو گیری از ورود این کالاهای ارزان است. دولتی "بی کفایت و رانت خوار که از دلالی و ورود اجناس چینی استفاده می برد٬" و یا ااینکه "دولت به حمایت از تولیدات داخلی نمی پردازد"، و از این دریچه است که با حذف یارانه ها مخالفند. گویی که حتی بیکاری هم به علت ورشکستگی و عدم توانایی رقابتی سرمایه های داخلی با مثلآ سرمایه های چینی است. گویی که حتی بیکاری هم نه بنا بر نیاز سرمایه به خیل عظیم بیکاران آمده به کار، بلکه  به علت ورشکستگی و عدم توانایی رقابتی سرمایه های داخلی با سرمایه های چینی است.

هم رکابی های این موعظه گران  بورژوا ناسیونالیست در ایران٬ همان طرفداران رشد صنعت و پیشرفت اقتصادی هستند. از سخنوران سنتی این جنبش، سازمان فداییان خلق اکثریت است که هیٔت سیاسی – اجرایی آن در اطلاعیه اخیرش  خطاب به "هم وطن و هم میهن" مدعی است که "سامان دادن به یارانه ها امری است ضرور"٬  و عمومأ  مخالفت و نقدش٬ به این قانون و چگونگی اجرای آن است. این سازمان می گوید که "پرداخت یارانه ها از ابزارهای پیشرفت و توسعه پایدار است"  و خواهان برخوردی "نظاممند" به آن است. برخوردی که طی آن "تغییر استراتژی صنعتی از تولید مونتاژی خودرو به استراتژی های کارآفرین،  دانش محور در صنایع نفت و گاز و پتروشیمی" می باشد. هدفی که با "جلب همدلی و همراهی مردم" و با "برنامه های پنح ساله" قرار است ممکن شود.

نارضایتی این جناح از بورژوازی در ایران از آنجاست که "پیآمدهای منفی افزایش قیمت ها" بایستی کاسته شود و اجرای این طرح در این دوره "بحرانی"  و زمان "بحران هسته ای" نامناسب است و بایستی در دوران "ثبات اقتصادی" که همان دوران رونق سرمایه داری است انجام گیرد!  در یک کلام برخوردی  انتقادی و اپوزیسیونی و "هم دل" مردم جهت یافتن بهترین راه برای اجرای چنین طرح هایی اساس محالفت "ریشه ای" آن با "هدفمند کردن" یارانه هاست. این دیگز واقعأ یک توهم است. سالهاست که سرمایه و سرمایه داری دولتی و آنچه که با نام دولت هایی رشد و رفاه نامیده می شد ، سپری شده است. سالیان است که عدم توانایی این مدل در دنیا جای خود را به مدل اقتصاد بازار آزاد داده است. امری که فروپاشی دیوار برلین نقطه پایانی آن بود. با عدم توانایی رقابتی که سرمایه با رشد اقتصادی مبتنی بر اساس مدل "شرقی" دنبال می شد، سرمایه جهانی شیفت خود را به مدل بازار داد. این دوره سپری شده است.

فراتر از این، چنین ادعاهایی نه اسطوره ای، بلکه یک دروغ محض است. گویی اقتصاد ایران، اقتصاد نفتی است. ایران کشوری سرمایه داری است، نه به این خاطر که دنیای ما دنیای سرمایه داری است، بلکه کاملأ ‌به این اعتبار که تولید و بازتولید سرمایه در ایران سالهاست که بر این اساس انجام می گیرد. نفت و فروش آن برخلاف ادعاهای غیر منطقی اپوزوسیون "ضد دولتی ها" تنها منبع درآمد نیست. مختص کردن نفت و درآمد حاصله از آن برای این جریانات نیازی سیاسی است تا بتوانند دولت را "مافیایی، رانت خوار" و "هدر دهنده درآمد مردم"  (گویی نفت و فروش آن درآمد مردم است!) معرفی کنند. این شگردی است برای اینکه سرمایه و بورژوازی در ایران را از چشمان کارگر جادوگرانه ناپدید کند.

در ایران سرمایه داری، اساس تولید و بازتولید ارزش اضافه و گردش سرمایه در عرصه های گوناگون است. چنین پیش فرضی را نمی شود در اقتصادی جستجو کرد که کل شریانش تنها در یک عرصه ("اقتصاد نفتی")  می گردد. سرمایه و سرمایه داری در ایران به مراتب گسترده تر از این است. امری که باز هم بالواقع در طی چند سال اخیر به وضوح قابل رویت است. هم کارگر ایرانی بدنبال کار از عراق تا گینی جدید مشهودند و هم سرمایه داران ایرانی! سهم خواهی سرمایه در ایران، و مشخصأ بخش خصوصی و خواستش درداشتن جایگاهی در بازار جهانی، گرچه از یکطرف به شدت مدیون جمهوری اسلامی سرمایه و مشخصأ  دولت احمدی نژاد است، از طرفی دیگر نیز مدیون تغییر و تحولی است که در سطح بین المللی اتفاق افتاده است. سرمایه جهانی به سرکردگی آمریکا و مدل غربی دیگر نقش سابق خود را ندارد و برعکس  حضور و ادعای چین و روسیه فرجه ای را برای جمهوری اسلامی ایران باز کرده است. در یک  کلام، بورژوازی ملی و مترقی اسطوره ای بیش نیست.  و طرفداران صنعتی شدن برای گرفتن سهم بیشتری برای خود٬ می‌خواهند مصائب سرمایه را یکباره به گردن "دولت بیکفایت و مخالف پیشرفت" بیاویزند تا موقعیت حود و کل سرمایه، را مصون نگه دارند. در حقیقت همین غرض احزاب بورژوایی است که با پیچیدن هاله ای دور سرمایه، وحفاظت از تولید ازرش اضافه ای که از استثمار کارگرنسیبشان می شود، به نفت آنچنان جایگاهی  دراقتصاد ایران میدهند که امنیت خود و موقعیت شان را درمقابل گورکنان این نظام تضمین کنند.

یکی دیگر از سیاست های بورژوازی فعال، پوپولیسم است. بخش دیگری از٬ اپوزیسیون دولت احمدی نژاد٬ با الفاظ چپ و خطاب به کارگران به نحوی دیگر سعی در متصل کردن "مضرات" این طرح به دولت فعلی اند٬ تا همچنان سرمایه را امن کنند. اینها چنین وانمود می کنند که گویی مردم سیاسی هستند، ولی کارگران به شدت غیر سیاسی و لذا از کارگران میخواهند به صفوف مردم معترض بپیوندند! در این سیاست، مردم در صحنه حضور دارند، و از اینکه فعالین کارگری اینجا و آنجا در موارد گوناگون اظهار نظر می کنند اظهار خوشوقتی می کنند! یکی از نمونه های تیپیک این جریان، حزب کمونیست کارگری است. از خصلت های این اپوزیسیون پوپولیست در این است که  طبقه کارگر را ابزاری برای اهدافش جلوه می دهد، سیاه لشگری برای دستیابی به ادعاهایش. در عمل کارکرد این پوپولیسم سکون و بی هویت ساختن طبقات و خصلت های طبقاتی است. گویی طبقه کارگر نه ناجی بشریت، بلکه تنها نیروی "کمک کننده" در پروسه به زیر کشیدن دولت جمهوری اسلامی است. همه چیز و همه چیز که در ایران اتفاق می افتد برای این است که دولت جمهوری اسلامی کمی بیشتر سر کار باشد و هر جدالی، جدال آخر است و "بالقوه برآمد یک انقلاب عظیم مردم"!  در این سیاست طبقه کارگریک پارچه و "غیر سیاسی" معرفی می شود. بقول لنین اگر در جامعه کارگر با لباس کارگری و سرمایه دار با پوشاک گرانقیمت براحتی در مقابل هم قرار می گرفتند، کار سیاسی که کاری نداشت. در ایران هم نظیر تمامی کشورهای سرمایه داری دنیای امروز، طبقات و مبارزه طبقاتی براحتی مشهود است. متصور کردن دولت "ماداام العمر در لبه پرتگاه سقوط" در مقابل "مردم همیشه انقلابی"، و نشان دادن دائمی چنین صحنه ای، آنچنان در چهارچوب ابرازات این پوپولیسم قوی است که طبقات و مشخصأ طبقه کارگرو تقابلش با سرمایه و سرمایه داری محو می شود. در این میان تنها نقش "تعیین کننده" کارگر، در همراه شدنش با "مردم انقلابی" است. نه مردم، مردم یکپارچه هستند، و نه کارگر و طبقه کارگر. این ادعا غیر واقعی است.  همانطور که بقول مارکس در ایدئولوژی آامانی، "دولت فرمی است که در آن افراد طبقات حاکم منافع مشترکشان را ابراز و اعمال می کنند"،  کل جمهوری اسلامی هم منافعی جدا و مجزا از سرمایه و سرمایه داری در ایران را ندارد. و به همین ترتیب، هر مقابله و اعتراضی به دولت هم، بیانگر منافع کارگر و طبقه کارگر نیست. و پوپولیسم "انقلابی" با پوشاندن همین امر، فعالیت و مبارزات کمونیست ها را مسدود می کنند.

در مقابل برای کمونیست ها و مشخصأ حزب کمونیستی اصل مسأله سازماندهی، یعنی همانا فراهم ساختن عامل ذهنی است که معیار است. به همین معنی، مسئله رابطه کمونیست ها و حزبشان با کارگر و طبقه کارکر است.  برای کمونیست ها کارگر مترادف با فقیر و گرسنه و بی هیچ نیست! ایران سرمایه داری است با طبقه کارگری وسیع که  نیروی کارشان  راهر ساعت و هر روز می فروشند. در ایران هم همچون دیگر کشورهای تحت سلطه، فرض بر تولید وسیع ارزش اضافی بالا، یا به عبارتی تولید مافوق سود است . در همین رابطه و بنا به خصلت جایگاه دولت ها در این کشورها، می تواند به حدی سیاسی بروز می کند که موقعیت این دولت ها را هدف قرار می دهد. به همین دلیل هم سرکوب عریان هر اعتراض کارگر یک وجهه ماهیتی دولت است، و هم نقش دولت در فراهم آوردن نیازهای سرمایه جهانی برای صدور سرمایه به این کشورها و تامین زالو صفتانه مافوق سود امپریالیستی. سوبسید ها به این معنی در کشورهای تحت سلطه در مقایسه با کشورهای متروپل از جایگاه بالاتری برخوردار است و همین بخشی از وجه مشترک دولت های کشورهای تحت سلطه بوده و هست. بر این اساس بایستی فعالیت کمونیستی و حزبی در رابطه با یارانه ها چنان باشد که در نتیجه‌اش کارگران متحد تر شوند و گامی جلو تر ببرد. اینکه سرمایه از نظر حقوقی چگونه خود را تنظیم می کند، برای کارگر نان و آب نمی شود. سهم خواهی کارگران از کل تولیدات خود در جامعه، اما، ممکن و امروز قابل دستیابی است. اینکه سوبسید می دهند یا نمی دهند، قیمت بالا می رود و یا به چه میزان، اینکه دولت امروز سرمایه موفق به پیشبرد این امر می شود و یا تا چه حد می شود، همگی از جمله مسائلی است که کمونیست ها هم باید به آن بپردازند، ولیکن سؤال در مقابل ما کماکان پابرجاست. کارگر کمونیست چه کار باید دراین جا انجام دهد. آن پرایتک انقلابی کدام است؟ بقول مارکس "اوضاع دقیقأ به دست آدمیان تغییر مییابد و این خود مربی است که نیاز به تربیت دارد". راه  مبارزه با تغییرات و فشارهایی که سرمایه در ایران با برداشتن سوبسید ها دنبال می کند را نمی شود در "جلوگیری از اجرای" چنین طرحی خلاصه کرد، به هر حال این سرمایه است که قیمت گزاری می کند، تورم از اجزا این نظام است و راه مبارزه با آن همانا پراتیک انقلابی است. تاکتیک امروز کمونیستی، مسلمأ خواست افزایش حداقل دستمزد متناسب با تورم، و تعیین آن توسط نمایندگان کارگران است. این امری است که در ایران امروز کاملأ ممکن است. دستیابی به این خواست مترادف با سقوط دولت نیست. اینکه در یک پروسه ای و در زمان معینی یک چنین امکانی ممکن است اتفاق بیافتد به هیچ عنوان به معنی یکی بودن آنها نیست. بر خلاف تصویری که پوپولیسم نمایان می کند، مترادف کردن افزایش حقوق و سقوط دولت، در حقیقت لوث کردن انقلاب کارگری و نیاز عاجل به همان عامل ذهنی است که برای کمونیست ها برای آن انقلاب حیاتی است. پوپولیستها همیشه در یکی کردن کارگران و منهدم کردن طبقه در "مردم" و کنار زدن همان سازمان و حزبیت کارگری، و تحدید انقلاب کارگری به پایین کشیدن یک دولت، رجزخوانی کرده و می کنند. طبقه کارگر در ایران امروز می تواند خواست افزایش حقوق متناسب با تورم را متحقق کنند. این امکان به این اندازه در مثلآ خرداد ۶۰ میسر نبود. در اسفند ماه امسال سرمایه داران و دولتشان نباید اجازه یابند که از قدرت خرید کارگران بکاهند. تضمین این امر، و یا حداقل آسان ترین راه برچنین تضمینی، همانا تشکل کارگری است. خواست آزادی بی چون و چرای حق تشکل به همین اندازه اهمیت چند برابر در این دوره دارد. بایستی قبول کرد که جنبش کارگری ایران در حال حاضر این توانایی را دارد که برای تحقق این خواست ها دست بکار شود. سازمان دهی این امر و متشکل شدن برای کارگران وظیفه عاجل امروز است.