TLogo



تروریسم اسلامی در پاکستان

سیف خدایاری

روز چهارم ژانویه ٢٠١١ سلمان تأثیر فرماندار ایالت پنجاب پاکستان و یکی از شاخص ترین چهره های سکولار این کشور،  در روز روشن ودر شهر اسلام آباد با ضرب ٢٧ گلوله توسط محافظ شخصی خود به قتل رسید. ترور سلمان بار دیگر توجه اذهان جامعه را متوجه باتلاق تروریسم اسلامی در پاکستان کرده است. جرم سلمان تأثیر پشتیبانی از رفرم در قانون کفرگویی در این کشور است که از جانب شهرزاد رحمان( شری) نماینده کراچی در پارلمان مطرح شده است.  بعد از این عملیات تروریستی شری رحمان  در خفا بسر می برد و احتمال ترور او بسیار بالا است.  

بعد از گرفتار شدن سرمایه داری جهانی به رهبری آمریکا و انگلیس در باتلاق طالبان  ـ که اساساً در مقابله با جنبش چپ و کنترل نقشه سیاسی در منطقه ایجاد کرده بودند، ضرورت تغییر در استراتژی آنها در برخورد با طالبان پدید آمد. برای مقابله با بخش میلیتانت طالبان، نسخه ای از طالبان رقیق شده٬ که عموماً مسلمانان میانه رو نامیده می شد٬ دست بدست میان سیاستمداران راست از کاخ سفید تا مساجد روستاهای پاکستان می گشت. اسلام میانه رو طی چند سال به بستر اصلی سیاستهای آمریکا در مانیپولاسیون افکار عمومی مردم منطقه تبدیل شد. امروزه بعد از گذشت چند سال باروت نئوطالبانیسم به ماشین ترور در سرتاسر پاکستان تبدیل شده است به گونه ای که دولت ودستگاه قضایی کشور خود مجری سیاست های نئوطالبانیسم در پاکستان شده است. سه سال پیش دولت مشرف توسط طیف رادیکالی از ژورنالیست ها، حقوقدانان و وکلا پایین کشیده شد، امروز انتظار محکوم کردن ترور سلمان تأثیر توسط مقامات دولتی این کشور به آرزویی دست نیافتنی تبدیل شده است. روز ٢٦ نوامبر وزیر دادگستری اعلام کرد تا زمانی که او وزیر دادگستری است کسی نمی تواند به لغو شدن قانون کفرگویی فکر کند و سه روزقبل از ترور سلمان تأثیر،  وزیر کشور اعلام کرد "شخصاً به هر کسی که دچار کفرگویی شود شلیک می کنم".

قانون کفرگویی از جمله قوانینی است که می توان وضعیت تروریسم اسلامی در پاکستان را با آن سنجید. این قانون در قرن نوزدهم از سوی صاحبان قدرت و سرمایه برای سرکوب و انقیاد کاست "نجس ها "که عموماً هندو و مسیحی بودند، بکار گرفته می شد و در دوران پدر خوانده طالبان های امروزی یعنی ضیا الحق برای سرکوب هر گونه مدنیت و آزادیخواهی احیا  گردید. در حال حاضرتروریسم اسلامی با استفاده از این قانون توانسته است جامعه را پشت سر خود به خط کند و قطب بندی ناموزونی بین "اکثریت" نئوطالبان ها و "اقلیت" آزادیخواهان جامعه ایجاد نماید. طبق این قانون که ناموس شریعت نیز خوانده می شود  مجازات هر گونه توهین و بی احترامی به خدا، قرآن و محمد اعدام است. چنین جرمی نیازی به ادله ندارد چرا که بر زبان آوردن و تکرار همان کلمات توسط شهود یا شاکیان کفر محسوب می شود و با ادعای صرف براحتی می توان هر کسی را به طناب مجازات سپرد. دو نمونه زیر از مواردی هستند که در دو سال اخیر در رابطه با این قانون کور انعکاس یافته اند.

آسیه بی بی زنی مسیحی است که اکنون در زندان بسر می برد و منتظر اجرای حکم اعدام توسط مجریان قوانین الهی است.او دو سال پیش هنگام کار در مزرعه اش به زنان همسایه اش آب تعارف می کند. طبق شریعت اسلام شخص غیرمسلمان نجس است و نمی توان از دست او چیزی خورد. همسایگان آسیه به او پرخاش می کنند که چطور به خودش اجازه داده به دین آنها توهین کند. بعد از چند روز پرونده کفرگویی توسط آخوند محل و البته با داشتن شهود کافی و خاموش! چیده شد و روز ٨ نوامبر حکم اعدام آسیه صادر شده است. سلمان تأثیر با آسیه در زندان ملاقات کرد و امیدوار بود با نفوذی که  به عنوان یک مقام دولتی وچهره فرهنگی در دستگاه حاکمه دارد بتواند این حکم را لغو نماید. سلمان توانست زرداری رئیس جمهور پاکستان را متقاعد کند که آسیه را آزاد کند و حتی از او معذرت خواهی کند اما با بالا رفتن تب بنیادگرایی اسلامی در مساجد، زرداری تصمیم خود را پس گرفت. سلمان تأثیر قانون کفرگویی را "قانونی سیاه" خوانده بود. همین اظهار نظر کافی بود تا  آتش خشم مسلمانان "میانه رو" برانگیخته شود وبا براه انداختن اجتماعات ده هزار نفری خواهان مجازات وی شدند. در دستگاه هیأت حاکمه  نیزبی تفاوتی یا به بیانی دیگر همراهی با تروریسم اسلامی بوجود آورد. نتیجه قابل پیش بینی بود٬ دیگ اسلام سیاسی در جوش است و تعداد انگشت شمار سکولارها سکوت مرگباری پیشه کردند٬ سکوتی که با شلیک ٢٧ گلوله بر تن سلمان در هم شکسته شد!

مورد دیگر مربوط به دکتری متشخص در حیدر آباد است. شرکت توزیع کننده دارو کاتالوگ جدید را به دکتر می دهد تا به آن نگاهی بیندازد. دکتر بخت برگشته که خسته بوده و وضعیت روحی خوبی نداشته کاتالوگ را در سطل آشغال کنار دست خود پرت می کند. روز بعد طرفداران شرکت توزیع دارو، پرونده کفرگویی وی را به دادگاه می سپارند. در این مورد ادله به اندازه کافی وجود داشت بخشی از نام مرد/شرکت توزیع کننده دارو "محمد" بود و همین کافی بود تا بتوانند ادعا کنند به محمد توهین شده است!

  روز ششم ژانویه ممتاز قدری مجری ترور بر فرشی از گلهای رز و فریادهای تحسین برانگیز مجاهدان اسلام در دادگاه حضور یافت و با تهور و لبخندهای مشمئزکننده اعلام کرد که او فقط وظیفه دینی اش را انجام داده است. هر چند در پاکستان نیز مانند هر کشور "آزاد و دموکرات" دادگاهی برای رسیدگی به جرائم وجود دارد اما با توجه به فضای پر التهاب جامعه ودست بالا داشتن تروریسم اسلامی از هم اکنون نتیجه روشن است. بعد از ترور سلمان تأثیر کمتر کسی جرأت کرده است آن را محکوم کند. نخست وزیر پاکستان در مراسم تدفین سلمان تأثیر شرکت کرد اما یک کلمه در محکومیت ترور وی بر زبان نیاورد. ٥٠٠ نفر از آخوندهای "میانه رو" وی را مستحق مجازات دانسته و شرکت در تشیع جنازه او را حرام دانسته اند و ٢٠٠ نفر از وکلای دادگستری با دسته گل به پیشواز فرد تروریست رفته و رسماً از ممتاز قدری دفاع کرده اند. از طرف دیگر سرنوشت افراد محکوم به کفرگویی از پیش توسط باندهای ترور رقم خورده است. چنین افرادی یا در زندانها به قتل می رسند یا در مسیر دادگاه ترور می شوند. از سال ٩٠ تاکنون حداقل ١٠ نفر از محکومین به اعدام پیش از اجرای آن توسط دولت در مسیر دادگاه و بازداشتگاهها به قتل رسیده اند تا هزینه سیاسی آن برای دولت کمتر شود!

تروریسم اسلامی محصول سیاست های دست راستی بورژوازی برای دخالت در جغرافیای سیاسی و تأمین منافع کوتاه و بلند مدت خویش است. در مورد پاکستان تروریسم اسلامی مصرف هر روزه ناسیونالیستی نیز دارد. دولت پاکستان بدون کمک اسلام نمی تواند نیروی مجاهد کافی برای جبهه کشمیر فراهم کند. اسلام ابزار دست بورژوازی است که هر جا احتیاج داشته باشد بدست میگیرد. تروریسم اسلامی ادامه همان سیاستی است که خمینی را "رهبر انقلاب ایران" می کند. ورژن بسته بندی شده و"مدرن" اسلام سیاسی یعنی "میانه روی" مذهبی نیز به مراتب مصرف بیشتری ازنسخه زمخت اسلام طالبانی دارد. هر گونه تقسیم بندی کذایی مانند مسلمانان تندرو یا میانه رو نباید ذهنیت جامعه را از این حقیقت منحرف کند که میانه روی مذهبی وجود ندارد. میانه روی مذهبی حتی اگر معنایی داشته باشد در تأمین فضایی امن و نیروی کافی برای آتش تروریسم اسلامی و تامین منافع کوتاه مدت و بلند مدت سرمایه داری است. وجود صدها گروه و حزب مذهبی در پاکستان و همصدا شدن همه آنها در ارکستری گوشخراش و تظاهرات ده ها هزار نفری آنها در حمایت از ممتاز قدری تنها گوشه ای از این حقیقت را برملا می کند.

پایان دادن به این وضعیت کار طبقه کارگر آگاه و ما کمونیست هاست. هر گونه توهم به بورژوازی چه در سطح دولتها و چه در سطح نهادهای رنگارنگ "فرهنگی" و سیاسی مانند سازمان ملل و ... دادن فرصت بیشتر به سرمایه داری در پیشبرد اهداف خود است. در سال ٢٠٠٩ دولت پاکستان توانست  بر بستر ریاکارانه "اسلاموفوبیا " قطعنامه ای را در شورای حقوق بشر سازمان ملل تصویب برسانند تا اقلیت های مذهبی از"عدم تسامح، تبعیض و اعمال خشونت" مصون باشند! و ادعا کنند "توهین به ادیان مانعی جدی در راه شرافت انسانهاست که منجر به محدود شدن آزادی پیروان آن ادیان می شود و مشوقی برای خشونت های مذهبی است"! چه کسی می تواند به وقاحت ادعاهای ریاکارانه طرفین این سوداگری یعنی دولتها و سازمان ملل پی ببرد و خود را درصحنه مبارزه ای جسورانه و بی تخفیف با همه اشکال خرافات مذهبی در هر قالب و بسته بندی آماده نبیند؟ مذهب در همه جوامع و در طول تاریخ ابزار تحمیق مطیع کردن زیردستان و محرومان جامعه توسط صاحبان قدرت بوده است. اگر در جاهائی مثل فرانسه مذهب را در کیسه کرده اند٬ این مهم نتیجه مبارزه و تلاش طبقه کارگر و سوسیالیستها و بشریت مدرن بوده است. مذهب هم اکنون در قلب اروپا و به هر میزان که طبقات حاکم احتیاج داشته اند و فضای جامعه به آنها اجازه داده است در کنار بقیه ابزارهای سرکوب بدست گرفته شده است. مبارزه با مذهب٬ و دخالت آن در زندگی مردم و به خانه راندن آن٬ پایان دادن به تروریسم اسلامی و اسلام سیاسی و پایان دادن به این وضعیت کار بشریت متمدن است.