TLogo



جنگ ها و مشاهدات

امان کفا

 

در عرض کمتر از چند ماه، آنچه که با نام انقلاب در لیبی معرفی شد، تبدیل شد به جنگی در میان رؤسای قبایل، وزرای سابق در هیبت دولت جدید و "انقلابی" و دولت قزافی و ... و لیبی مبدل شد به دینایی پر از بمب و کشت و کشتار و عرصه جنگ هواپیماهای جنگنده و توپ وتانک. آنچه که نصیب مردم لیبی شده است که در آن پیروزی هر طرف جنگ ، نتیجه اش همانا نابسامانی و ادامه وضعیت سابق خواهد بود. در این میان دورویی سیاستمداران و دستگاههای سازمانی بین الملل و دادگاه هایشان روز به روز عریان تر می شود.  ناگهان تنها یکطرف این جنگ محکوم  میشود و  اعلام داشته اند که قزافی و پسرانش دست جنایت علیه مردم زد ه اند، و ناتو و نیروهای نظامی بین المللی شان مبرا و با وجود شواهد آشکار و تمامی دسیسه کاری ها و کشتارهای  شان که زبان زد همه است  به مثابه ناجیان مردم لیبی معرفی  شده اند.

در عین حال در همین مدت، با اعلام تاریخ خروج نیروهای آمریکا و متحدین بین المللی اش از افغانستان، صحبت از برسمیت شناختن طالبان است و اینکه نمی توانند در شرایط موجود در افغانستان به صلح دست یافت. طالبان نیروی "واقعی" است و تنها راه  یافتن پاسخی برای افغانستان در این است که با طالبان سر میز مذاکره بنشینند و به توافقی برسند. اعلام شده است که طالبان در شهرهای افغانستان نیرویی ندارد و در دهات و محلات بیرون شهری است که توان ادامه کاری دارد ولی به هر حال حضورش  را کماکان غیر قابل انکار می دانند. معلوم شد که داستان جنگی که براه افتاد و این همه مدت ادامه داشته به نتیجه ای نرسیده است. ابتدا بن لادن نماینده شر و ترور بود که بایستی برای رفع هر گونه "آسایش" مردم از میان برداشته می شد.

جنگ دیگری در حاشیه و مرزهای اسرائیل در جریان است که در آن هیأت حاکمه اسرائیل مدعی است که چند تروریست آنرا براه انداخته اند تا روابط جاری در این منطقه و راه صلح را خدشه دار کنند. اوباما در آخرین سخنرانی اش که بالاخره با وجود تمامی تبلیغاتی که حول سیاست "جدید" آمریکا در مورد خاورمیانه با این سخنرانی قرار بود اعلام شود، معلوم شد با وجود برسمیت شناختن  دولت فلسطین و صحبت از مرزهای سال های ۱٩۶۷، کماکان همان صحبت های کلینتون سالهای گذشته را تکرار کرد و از "طرفین" خواست که مواضع شان را بازبینی کنند، و فراتر اینکه اظهار داشت که بنا به تجارب  حاصله از عراق و افغانستان، نیروی نظامی آمریکا و حضورش نمی تواند به نتایج "دلخواه" بیانجامد و راه های دیگر را باید جستجو کرد.

با وجود تمامی تفاوت هایی که در میان این جنگ ها وجود دارد، جملگی در یک نکته شریک هستند و آن اینکه همه جا مردم این کشورها و کارگران بی نماینده اند، و تنها شاهدان از بین رفتن زندگی شان هستند. چه آنان که انتحاری و چه آنان که از فراز آسمان ها و مدرن ترین هواپیماهای جنگی به جان مردم افتاده اند و بمبارانشان می کنند، هدفشان یکسان است و آن هم سرکوب و جلوگیری از هر گونه امکان اعتراض و صدای آزادیخواهی است. آنچه در این میان مسلم است همانا این مهم است که کارگر و این طبقه است که بایستی با متحد کردن و متشکل کردن نیروی خودش به جنگ این نظام برود و به تمامی این مصایب زاده و بازتولید شونده سرمایه و حکومتش خاتمه دهد.