TLogo


جنبش سندیکایی در ایران تفاوت ها و مصاف ها
مظفر محمدی

 


مقدمه
با شکست جنبش شورایی دوره قیام ٥٧ وسالهای پس از انقلاب و ایجاد شوراهای اسلامی و خانه کارگر، حداقل دو دهه طبقه کارگر از تشکل توده ای واقعی خود محروم شد. جنبش مجامع عمومی تنها شانسی بود که در مقابل طبقه کارگر قرار داشت تا از این برهه عبور کند، شوراهای اسلامی را کنار زده، شوراهای کارگری و نمایندگی های واقعی کارگری منتخب مجامع عمومی کارگری را بر پا کند. این راه کماکان پیش پای طبقه کارگر قرار گرفته است. هر درجه موفقیت در این راه، طبقه کارگر را به مثابه طبقه به صحنه مبارزه طبقاتی (اقتصادی و سیاسی) خواهد برد.
به این بر می گردم.

عروج جنبش سندیکایی، تفاوت ها
در یک دهه اخیر، ما شاهد عروج جنبش سندیکایی در میان بخشی از طبقه کارگر ایران هستیم. این جنبش خصوصیات و ویژگی هایی دارد که آن را از سندیکالیسم رایج در میان طبقه کارگر و این سنت بویژه در کشورهای غربی و آمریکا متفاوت می کند.
اهم این تفاوت ها از این قرارند:

١- سندیکا سازی در میان بخشی از طبقه کارگر با هر گرایش و تفکر رهبران و فعالین آن، عملا در مقابل شوراهای اسلامی و خانه کارگر و نفی تشکلهای دولتی و پلیسی جمهوری اسلامی قد علم کرده و پا به میدان گذاشته اند. تشکل کارگری مستقل از سرمایه داران و دولت شعار اصلی این سندیکاها بوده و هست. این گام مهمی به جلو و در جهت رها شدن طبقه کارگر از زنجیر شوراهای اسلامی، خانه کارگر و وزارت اطلاعات و وزارت کار رژیم است.

٢- این سندیکاها از پایین و توسط خود کارگران و فعالین کارگری سازمان داده شده اند. سندیکاهای موجود دست ساز احزاب و جریانات بورژوایی و ابزار آنها نیستند. اتحادیه و سندیکا در یک قرن اخیر صرفنظر از دوره کوتاهی از آغاز آن که فعالینش توسط دولتهای بورژوایی سرکوب و بخشا ترور شدند، متعاقبا در کشورهای سرمایه داری پیشرفته و در مهد دمکراسی غربی، اساسا زیر چتر احزاب بورژوایی و جنبش سوسیال دمکراسی قرار گرفتند و به ابزار بخشی از بورژوازی برای اخذ رای و به قدرت رسیدن این احزاب تبدیل شدند. این پروسه امروز هم ادامه دارد. جنبش سندیکایی کنونی در ایران این خصوصیت را ندارد.

٣- تفاوت یا خصوصیت دیگر این است که ایجاد سندیکا در ایران ممنوع است. سندیکاهای موجود در شرایط خفقان و با فشار از پایین و بدون کسب اجازه و تکلیف از دولت و دستگاه های اداری پلیسی اش ایجاد شده اند. و مشروعیت خود را با فشار و از توان توده کارگران گرفته اند. در قانون کار جمهوری اسلامی ایجاد انجمن های صنفی حق کارگران اعلام شده است. اما جمهوری اسلامی، انجمن های اسلامی را عملا جایگزین انجمن های صنفی کرده است. با وجود این در بعضی از مراکز کارگری، انجمن های صنفی مستقل از انجمن های اسلامی را خود کارگران سندیکا می نامند. برای مثال انجمن های صنفی خبازان یا رشته های مختلف صنایع کوچک و غیره را کارگران سندیکای خبازان، فلزکاران، برقکاران و غیره می نامند. به این ترتیب ایجاد انجمن های صنفی هم امکانی به کارگران داده و می دهد که تشکل های توده ای خود را مستقل از دولت و کارفرما و شوراها و انجمن های اسلامی ایجاد کنند.
٤- سندیکاهای موجود در ایران همچنین در قالب صنفی گری تنگ محدود نیستند.
اگر به عملکرد این مدت کوتاه سندیکاها نگاه کنیم می بینیم که همزمان با مبارزات صنفی و مطالبات معین هر بخش کارگران متشکل در سندیکا، قطعنامه و منشورهای مشترک، همبستگی و حمایت از مبارزات بخش های دیگر کارگران... بیانیه های حمایتی و به مناسبتهای مختلف وجود دارند که بسیار فراتر از مطالبات این و آن صنف کارگری است. منشور مطالباتی مشترک کارگران تنها یک نمونه آن است.

٥- سندیکا سازی در ایران در سنت سندیکالیسم رشد یافته در غرب نیست. احزاب بورژوایی و سوسیال دمکراسی خود بانی و موسس تشکل سندیکایی کارگری اند. این تشکل را نیاز دارند تا با سازش با رهبرانشان کل طبقه را زیر کنترل خود درآورده و طرف معامله و چانه زنی بر سر دستمزد و قراردادهای دستجمعی را داشته باشند. برای بورژوازی سخت است کارگران غیر متشکل و جدا از هم و با گروه ها و گرایشهای گوناگون را تحت کنترل و نظم و انضباط قوانین کار و سرمایه در آورد.
اما در کشورهای استبدادی مانند ایران که سندیکا ممنوع است، بحث از سازش کارگر با دولت و بورژوازی مطرح نیست. اگر در کشورهای غربی سندیکالیسم و رهبران سندیکالیست اتحادیه های کارگری، عاملی برای به سازش کشانیدن و دنباله روی طبقه کارگر از احزاب و دولتهای حاکم و دور نگه داشتن طبقه از دایره سیاست و مبارزه برای قدرت سیاسی و ایجاد حزب کمونیستی کارگری خود است، در ایران سندیکا اساسا برای دفاع از کارگران در مقابل کارفرماها و سرمایه داران و دولت تشکیل می شوند. بنا براین سندیکا در اینجا نه در خدمت احزاب و سیاستهای بورژوایی بلکه برعکس در مقابل آنها تشکیل می گردد.

٦- و بالاخره مساله دیگر که ویژه شرایط سیاسی و استبداد در ایران است، این است که هر تحرک کارگری و هر تلاش طبقه کارگر و بخصوص بخش متشکل آن در سندیکاها و فعالین کارگری و هر اعتصاب کارگری و غیره بلافاصله با پلیس و دستگاه های امنیتی رژیم و با سرکوب مواجه می شود. هر حرکت کارگری ولو برای مطالبه کوچک مثلا حقوق های معوقه یا علیه اخراج فعالین کارگری و...، برای رژیم سرمایه داران در ایران امنیتی و نهایتا سیاسی قلمداد می شود و سیاسی می گردد. به این اعتبار سندیکاها چه بخواهند و چه نخواهند نه تنها با بورژوازی و سرمایه دار و کارفرمای کارخانه، بلکه با پلیس و دولت و سیاست روبرو هستند و این البته برای طبقه کارگر ولو متشکل، مانع و درد سر جدی و تقابل و فشاری زودرس است. در توازن قوای نابرابری، سندیکاها عملا در مقابل دولت قرار می گیرند. این رویارویی زودرس و تحمیلی بار سنگین امنیتی و سرکوب و دستگیری و زندان و اخراج را به دنبال دارد. در حالیکه این خواست سندیکا و رهبران سندیکایی نیست که به این جنگ نابرابر کشانده شوند. بنا بر این اگر رهبران سندیکاهای موجود در ایران بعضا ناچار شوند در مقابل بورژوازی و دولت عقب نشینی هایی بکنند یا حتی به سازشهایی هم برسند، این اقدام و سیاست مطلقا در چارچوب سازشکاری نهادینه شده سندیکالیسم در غرب نمی گنجد.
این نفهمیدن شرایط و توازن قوا و موقعیت طبقه کارگر و بخصوص بخش متشکل شده آن در سندیکاهای موجود از جانب چپ غیر کارگری باعث شده است که رهبران سندیکاها به بهانه های مختلف به سازش و حتی همکاری با بورژوازی و دولت متهم شوند.
برای مثال اگر ارزیابی یک رهبر و فعال کارگری از شرایط و موقعیت طبقه کارگر و یا یک سیاست رژیم مانند حذف یارانه ها با مواضع و سیاست این چپ همخوانی نداشته باشد، این رهبر و فعال کارگری به دشمن کارگران و کمونیسم و دوست دولت و بورژوازی متهم می گردد. این شیوه برخورد به سندیکاهای موجود در ایران و فعالین و رهبرانشان صرفنظر از هر گرایش معینی که داشته باشند، نشان بی ربطی کامل جریانات و گرایشات چپ غیرکارگری با طبقه کارگر و منافع و سنت ها و مکانیسم مبارزاتی طبقه است. همچنین چپ و کمونیسم بورژوایی با رهبران و فعالین کارگری که مخالف سیاست بورژوایی خود و کشاندن کارگران به زیر پرچم جنبشهای بورژوایی از جمله جنبش سبز هستند، به ضدیت بر می خیزد. این چپ نه تنها بی ربط به طبقه کارگر بلکه جریانی ضد کارگری است.
بگذریم که جریانات نامربوط دیگری هستند که بطورکلی مخالف سندیکا و طرفدار به شدت ایدئولوژیک شورا و لغو فوری کار مزدی هستند!
باید از سندیکاهای موجود کارگری و رهبرانشان و بطور کلی جنبش سندیکایی در ایران در مقابل دشمنان و مخالفینشان دفاع کرد. باید این جنبش را تقویت کرد و رشد و گسترش داد. الان بحث از رادیکال تر کردن سندیکاهای موجود هم نیست، بحث از تکثیر و گسترش سندیکاها در جاهایی که مقدور است و بحث از متکی کردن سندیکاها به توده وسیع کارگران و متکی کردن سندیکاها به سنت مجامع عمومی کارگری است.
جنبش سندیکایی کنونی با هر نقیصه و کمبود احتمالی را نباید تنها گذاشت. باید در مصافهای این جنبش که مقابله با پراکندگی طبقه کارگر، متشکل و متحد کردن بخشهای هر چه بیشتری از طبقه، مبارزه بی امان و بی وقفه علیه کار ارزان و برای افزایش دستمزدها در شرایط گرانی و تورم و تحمیل قراردادهای دستجمعی، علیه شرکتهای پیمانکاری و علیه بیکاری و تضمین بیمه بیکاری مکفی برای لشکر بیکاران و... است، شرکت کرد.


جنبش مجامع عمومی کارگری
جریان و گرایشی در میان چپ وجود دارد که از فرط سندیکا دوستی از آنور بام افتاده و به ضدیت کور با جنبش مجامع عمومی کارگری برخاسته است. این در واقع و در عمل تیری است به پای سندیکایی که این گرایش ظاهرا طرفدار و خالص و مخلصش است. این دوستی خاله خرسه با سندیکا است.
از نظر این گرایش مجمع عمومی کارگری ضد کمونیستی است، عملی و ممکن نیست. شورا مال دوره های انقلابی است و غیره...
در باره اهمیت و امکانپذیری و در در دسترس بودن و عملی بودن مجامع عمومی کارگری بارها گفتیم و خود کارگران هم بارها به آن دست برده اند. اما متاسفانه هنوز به سنتی پایدار در میان طبقه کارگر تبدیل نشده است. هنوز بحث بر سر منظم بودن مجامع عمومی نیست بلکه بحث از سنتی است که هر وقت کارگران لازم دیدند و امر مهمی در پبش بود بلافاصله مجمع عمومی را فراخوان داده و به تبادل نظر و مشورت و تصمیم گیری بپردازند و نمایندگان واقعی خود را برای پیگیری امری که در پیش است انتخاب کنند.
مجامع عمومی کارگری برای سندیکاها و اتحادیه و دیگر نهادهای کارگری هم به همان اندازه مهم و حیاتی است.
راه نجات رهبران سندیکاهای موجود از زیر تیغ پلیس و فشار سرمایه دار و دولت، متکی کردن سندیکا به مجامع عمومی هرازچند گاه و در موقع لزوم و انتخاب نمایندگان موقت و سیال به جای هیات مدیره ثابت و دراز مدت و یا دایمی است. ممکن است کارگران مجبور شوند و لازم ببینند که سالی چند بار نمایندگان خود را عوض کنند و به این ترتیب نقش سرکوب و دستگیری و اخراج فعالین خود از جانب دولت را خنثی سازند.


وقتی همه مسئولیت های یک تشکل برای مدت نامحدود یا طولانی ای روی دوش تعداد محدود و معین از فعالین و رهبران کارگری انداخته می شود، نتیجه همان است که اولا آنها انگشت نما شده، زیر ضرب قرار گرفته و با دستگیری و زندانی شدن و اخراج آنها، برای مدتی تشکل کارگری دچار رکود شده و بی سر و بی رهبر می ماند. دوما از فعالین کارگری جدید اعتماد بنفس گرفته می شود، چراکه حمایت و پشتگیری و پشتگرمی توده کارگران در مجامع عمومی شان را ندارند.
اجتماع وسیع و توده ای کارگران مراکز کارگری، برای هر اقدام و یا تصمیم مهمی، از قبیل قراردادهای دستجمعی، اظهار نظر و عکس العمل در مورد طرحهای اقتصادی و سیاسی دولت علیه کارگران و جامعه...، محمع عمومی است. این هم ممکن است و هم غیرقابل سرکوب. که را میخواهند بگیرند؟ همه کارگران عضو مجمع عمومی را؟ که را می خواهند اخراج کنند؟ همه کارگران را؟ ...

همچنین این کار (برگزاری مجامع عمومی کارگری) بموقع و در شرایط معین، ظرفیت های رهبری را در میان کارگران بالا می برد. این انتخابهای مکرر، فعالین و رهبران جدیدی را به جلو صحنه میراند که چه بسا جوان تر، رادیکال تر و حتی کاردان تر از رهبران قدیمی است. جنبش مجامع عمومی همچنین به مثابه مدرسه ای است که فعالین جدید کارگری در آن آموزش می بینند و بار می آیند.

بحث از دادن چک سفید به سندیکا یا مجامع عمومی کارگری و حتی شوراهای کارگری در صورت امکان ایجاد شدن حتی در دوره های انقلابی نیست. سندیکا، مجامع عمومی کارگری و حتی شوراهای کارگری می توانند سازش کنند و می توانند بخشی از بورژوازی را در مقابل بخش دیگر به قدرت برسانند. و با برعکس در صورتی که افق سیاسی کارگری و کمونیستی داشته باشند و حزب کمونیستی کارگری خود را ایجاد کنند، چشم انداز قدرت گیری و بزیر کشیدن سرمایه داری و برقراری حکومت کارگری را تضمین نمایند.
مجمع عمومی کارگری پایه جنبش شوراهای کارگری است. این جنبش را به شرایط قیام موکول کردن، همان سرنوشت را برای کارگران ببار می آورد که برای شوراهای کارگری دوره قیام و انقلاب ٥٧ آورد.
طبقه کارگر بدون پایه جنبش اش و بدون تحزب کمونیستی اش را به شرایط انقلابی محول کردن، کارگر را به سرنوشت نامعلوم و خودبخودی و بی نقشه واگذار کردن است. این کمونیسم نیست. بر خلاف نظر گرایشی که جنبش مجمع عمومی را ضد کمونیستی می نامد، این افق و دورنمای بدون آمادگی و بدون پایه جنبش مجامع عمومی کارگری وبدون کمیته های کمونیستی و تحزب کمونیستی طبقه کارگر، غیر کمونیستی و غیرکارگری است.