TLogo


 

 

 

اختلافات و اتحادها

مصاحبه رادیو همراه (گوتنبرگ) با آذر مدرسی  پیرامون اتحاد اخیر جمع هیئت دائم و حزب اتحاد،

و وحدت طلبی حزب کمونیست کارگری ایران

با تشکر از رفیق ژیار همت که مصاحبه را پیاده کردند

رادیو همراه: خانم مدرسی درود مجدد ما را بپذیرید،آخرین اتفاقی که افتاد و فکر کنم همه شاهد بودند و یا از طریق اطلاعیه ها و سایتها شنیدند پیوستن حزب اتحاد کمونیسم کارگری به حزب حکمتیست بود. با توجه به اینکه شما عضو حزب حکمتیست هستید آیا راجع به این پیوند و یا بازگشت به حزب مشترک نظری دارید؟جایگاه شما در این اتحاد کجاست؟

آذر مدرسی: با سلام و تشکر از وقتی که در اختیارم گذاشتید. مطمئناً شما و کسانیکه سیاست و بخصوص چپ را دنبال میکنند و به طور ویژه تر جریانات منتسب به کمونیسم کارگری را تعقیب میکنند، در جریانند که در حال حاضر دو حزب با دو موجودیت متفاوت و با دو سیاست متفاوت به اسم حزب حکمتیست فعالیت میکنند و من عضو رهبری آن بخش ازحزب حکمتیست هستم که دسامبر سال گذشته اعلام کردیم که حزب حکمتیست همان حزب حکمتیستی است که سیاستهای تا کنونی اش را داشته، همان هویت متمایز خود را دارد و به همان روال و همان سنت و جنبشی متکی است که حزب حکمتیست در هشت سال گذشته به آن متکی بوده. اما دوستانی که با این پرچم که باید تغییر ریلی داد و این حزب را از ریلی که دارد خارج کرد، از حزب جدا شدند نیز کماکان با اسم حزب حکمتیست فعالیت میکنند. اینها جمعی بودند که در آن دوره به عنوان هیئت دائم رهبری حزب، متشکل و هم جهت این هدف را داشتند. اتفاقی که اخیرا افتاده اتحاد این بخش، یعنی بخشی که به نام هیئت دائم شناخته شده، با "حزب اتحاد" است.

اما در مورد اینکه من کجا ایستاده ام! ما به عنوان حزب در این مورد بیانیه ای داده ایم و من نمیخواهم وارد جزئیات شوم مگر اینکه شما مایل باشید حتماً.

یک مسئله پایه‌ای  که باید در مورد آن بحث کرد این است جنبشی که به نام کمونیسم کارگری شناخته میشود مختصاتش چه بوده و چه هست؟ چه گرایشات و چه سنتهایی در این جنبش کار کرده اند و کار میکنند. اتفاقی که افتاده این است که از نظر سازمانی "حزب اتحاد" خود را منحل کرده و به اصطلاح به حزب حکمتیست پیوسته است، ولی از نظر سیاسی ارزیابی ما و شخص من این است که سیاستی که در حزب جدید حاکم است، مهم نیست که با چه اسمی فعالیت میکند، سیاست "حزب اتحاد" خواهد بود. حزب حکمتیست با "حزب اتحاد" اختلافات بنیادی و پایه ای داشته و دارد. ما قبلاً در اسناد رسمی حزب گفته بودیم، استدلال کرده و نشان داده بودیم که ما اختلافات بسیار پایه ای با این جریان داریم و اساساً متعلق به دو جنبش اجتماعی متفاوت هستیم. امروز در پیوستن ایندو جریان به هم قاعدتا باید یکی از این دو جریان در سیاست، ارزیابی و تببین و تحلیل خود تغییری داده واعلام کرده باشد که سیاستهای تا کنونی اش کاملاً نادرست بوده و به سیاستهای جدیدی پیوسته اند. متأسفانه دراتحادی که صورت گرفته هیچ نشانه ای از اینکه چه اتفاقی افتاد، کدام جریان چه سیاستی را قبول کرد، کدام مصوبه از طرف کدام جریان کنار گذاشته شده، را پیدا نمیکنید. تا خیلی روشن و شفاف معلوم شود که این حزب جدید مستقل از اسم آن چه حزبی است. روشن نیست این حزب جدید با چه سیاست و پراتیکی تداعی میشود، آیا با سند "آنچه باید آموخت" حزب حکمتیست تداعی میشود یا با "شورای آلترناتیو سوسیالیستی" حزب اتحاد؟ با گفتن اینکه در جنبش سبز شرکت نکنید یا گفتن احمدی نژادی به حزب حکمتیست؟ با گارد آزادی یا این سنت پیشمرگه ای را باید کنار گذاشت؟ اگر کسی نگاهی به تاریخ دو حزب بیاندازد تقابلهای جدیی را بر سر مهمترین مسائل سیاسی و مبارزه طبقاتی مشاهده میکند. برای ما این تقابلها خیلی بنیادی بود و هنوزهم هست و پایه اختلاف و فاصله فعلی ما با این جریان است. سؤال این است که برای "حزب اتحاد" و جمع هیات دائم این اختلافات امروز چه جایگاهی دارند و چه سیاستی بر این حزب جدید حاکم است؟ دوستان بسیار دیپلماتیک گفته اند که هر کس مسئول سیاستهای قبلی است ولی کسی نمیگوید که سیاستهای فعلی چیست!

ما سندی در مورد ارزیابی از "حزب اتحاد" داشتیم که رهبری حزب تهیه کرده بود، کمیته مرکزی آن را تائید کرده بود و همه جا قابل دسترس است. ما در این سند روشن گفته بودیم که "حزب اتحاد" جریانی است در حاشیه حزب کمونیست کارگری، جریانی است اپورتونیست، جریانی است که رسالت و فلسفه وجودی اش جمع کردن ناراضیان از دو حزب است. گفته بودیم از نظر جنبشی و سیاسی متعلق به یک سنت دیگر است و از این زاویه گفته بودیم که ما هیچ نقطه اشتراکی با این جریان نداریم. معلوم نیست که آیا امروز"حزب اتحاد" این ارزیابی را در مورد خود قبول کرده است واگر قبول کرده چه نقدی به گذشته خود دارد؟ و یا دوستان هیئت دائم نقدی بر آن سند دارند و فکر میکنند که آن ارزیابی و تحلیل در مورد "حزب اتحاد" غلط و نادرست بوده و این دو جریان متعلق به یک جنبش سیاسی اند و در نتیجه با همدیگر متحد شده اند. به نظر من اتحاد خوب است و جریاناتی که فکر میکنند با همدیگر هم افق وهم سیاست اند و متعلق به یک جنبش اند  بهتر آن است با هم متحد شوند. اما این اتحاد باید روشن، سیاسی، شفاف و معلوم باشد که چه کسی کدام نقد را قبول دارد و چه کسی کجا سرش را کج میکند، و یا اختلاف در کدام سیاست مانع اتحاد نیست و علیرغم این اختلاف نظرها می توان با هم بود. یا چه کسی فکر میکند همان اختلافات بنیادی هنوز هم وجود دارد؟ هر دو طرف هم حزب حکمتیست وهم "حزب اتحاد" انبوهی ادبیات مکتوب در نقد سیاستهای یکدیگر داریم و همین دوستان هیئت دائم که اکنون با "حزب اتحاد" یکی شده اند شخصا نوشته‌های زیادی در نقد سیاستهای غیر کارگری و اپورتونیستی حزب اتحاد دارند. مهم نیست این دوستان راضی باشند که با یک مراسم یا اطلاعیه و پشت درهای بسته توافقاتی کرده اند، هر آدم هوشمندی و هر آدم سیاسی که  سیاست برایش بازی نیست بلکه زندگی و مبارزه است، هر کمونیست با پرنسبی که سیاست برایش تغییرو جابجایی در زندگی مردم است حق دارد تمام این سئوالات را مطرح کند. و تا زمانیکه تمام این سئوالات روشن نشده باشد، از نظر سیاسی فقط میتوان نتیجه این اتحاد را موجودی جدیدالخلقه ای نامید که هرچه هست حزب حکمتیست نیست. و وبویژه با توجه به اصرار دوستان هیئت دائم که حزب حکمتیست باید تغییر ریل بدهد و هوراها  کشیدنهای حزب اتحاد و سایرین برای آنها و تشویق آنها که" شما باید روشنتر از خط راست حزب حکمتیست فاصله بیشتری بگیرید" هیچ نتیجه ای نمیتوان از متحد شدن امروز گرفت جز اینکه با این اتحاد این فاصله از حزب حکمتیست رسما گرفته شد و بند ناف این جمع و حزب جدیدشان از حزب حکمتیست بطور کامل قطع شده است.

دلیل اینکه دوستان اصرار دارند با نام حزب حکمتیست فعالیت کنند از به نظر من صرفا خوشنامی حزب حکمتیست در میان فعالین کارگری و فعالین چپ و آزادیخواه و تاریخچه درخشان این حزب است. علاوه بر این، این دوستان گمان میکنند که اگر با نام حزب حکمتیست فعالیت کنند شانس بهتری برای جلب توجه و رابطه با احزاب دیگری، که ظاهراً در تلاشند با آنها متحد شوند، دارند. هیچ حزب جدی فقط یک نام و یک تابلو نیست. هر حزب سیاسی واقعی و جدی با سیاستها، افقها، تبیین ها و یک سری فعالیت و مبارزه، با ایستادن در مقابل جریانات، با جهت ها و روندها و همراهی کردن و قرار گرفتن در رأس یک سری جهت ها و روندها تداعی میشود. شما نمیتوانید فقط اسم را به همراه داشته باشید و محتوا را به جای بگذارید و فکر کنید که برای یک آدم هوشمند این موضوع مقبول و قابل  قبول است. هر کارگر کمونیست و هر انسان سیاسی با داشتن کمترین تجربه و دانش سیاسی به این سادگی قبول نمیکند که شما بدون هیچ بحث سیاسی روشن یا نقد روشنی از گذشته خود با کسانیکه تا دیروز شما را احمدی نژادی، راست، ناسیونالیست، حجاریانی و....می نامیدند متحد شده اید و کماکان حزب حکمتیست هستید.

رادیو همراه: خانم مدرسی شما از اختلافات گفتید، زمانیکه نشست کلن برگزار شد حزب حکمتسیت اعلام کرد که در این نشست شرکت نخواهد کرد و مخالف آن بودید،آیا این موضوع صحت دارد؟

آذر مدرسی: ظاهراً آن دوستان به جمع هیئت دائم مراجعه کرده بودند و طبق اطلاعات رسیده از طرف خودشان گویا این جمع در چند جلسه اول شرکت کرده  و بعداً اعلام کردند که شرکت نمیکنند. به ما مراجعه ای نشد هر چند اگر هم می شد بنا بر دلایلی که داشتیم ما در آن نشست شرکت نمیکردیم . ما کماکان آن دلایل را درست میدانیم که در صورت تمایل شما می توانم دلایل را برای شما بازگو کنم ولی اگر سئوال شما فقط این است که آیا حضور داشته ایم یا نه؟ باید بگویم که به ما مراجعه نشد و اگر هم می شد ما شرکت نمی کردیم.

رادیو همراه: مایل هستیم دلایلتان را بشنویم.

آذر مدرسی: درمیان جریانات چپ همیشه یک تلاش عمومی برای نزدیکتر شدن به هم این جریانات وجود داشته است. اینکه ائتلافهایی بکنند  یا همکاریهایی با هم داشته باشند.  سیاست عمومی ما همیشه این است که بسته به مورد تصمیم میگیریم. نگاه میکنیم که این همکاری  تا کجا و بر سر چه مسائلی و در چه چارچوبی صورت میگیرد و بعد تصمیم میگیریم. مواردی هم بوده که ما به جریانات دیگر مراجعه کرده ایم، چه از طریق نوشتارعلنی و چه از طریق حضوری، و از جریانات مختلف خواسته ایم که در موارد معینی همکاری داشته باشیم. زمانیکه خطر حمله نظامی آمریکا بالا بود ما از کل اپوزیسیون و بخصوص چپ خواستیم که علیه حمله به ایران قراردادی را تنظیم کنیم وبه  تعهدات مشترکی برای دفاع از مدنیت و بستن صفی در مقابل حمله آمریکا و غرب به ایران، پایبند شویم. در یک دوره دیگر که از طرف جریانات راست بحث رفراندم پیش آمده بود ما منشور سرنگونی را دادیم و دوباره به اپوزیسیون چپ مراجعه کردیم و اعلام کردیم که باید به چیزی به جز سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی رضایت ندهیم و باید در مقابل آلترباتیوهای رفراندم وهر آلترناتیوی که به نوعی خواهان رژیم چنج  و متکی بر سیاستهای غرب است، ایستاد. در تمام این موارد ما از اپوزیسیون دعوت کردیم که متاًسفانه هیچوقت جوابی مثبت دریافت نکردیم. در مواردی مشخص تر مانند اعتصاب ۲۸ مرداد در کردستان با حزب کمونیست ایران و سازمان کردستان آن، کومله، برای همکاری و فراخوان مشترک به اعتصاب عمومی تماس گرفتیم و نتیجه آنرا هم دیدیم. می خواهم بگویم که ما هر موردی را می نگریم و در موارد زیادی مبتکر همکاریها یا تعهدات مشترک بوده ایم. در این مورد معین به ما مراجعه نشد و اگر هم می شد جواب ما منفی بود به چند دلیل مشخص که مهمترین آنها این بود که بطور واقعی این تلاش در دوره ای صورت گرفت که مسأله دخالت نظامی آمریکا در لیبی و سناریوی تشکیل شورای ملی لیبی پیش آمده بود و بحث آلترناتیو سازی در ایران طرح شده بود. فکر میکنم همه به یاد دارند که ماه های اکتبر و نوامبر ماه های به شدت اکتیوی برای جریانات راست بود. فکر میکنم رضا پهلوی در طول زندگی اش تا آن اندازه اکتیو نشده بود. او که به ندرت از آمریکا بیرون می آمد، در آن دوره هر روز در اروپا بود و مشغول تماس با این دولت و آن دولت بود، روزی پاریس بود و روزی برلین و روزی بروکسل و در تلاش اینکه به عنوان آلترناتیو مورد قبول غرب قرار بگیرد. در همین رابطه کنفرانسهای متعددی از طرف این بخش از اپوزیسیون برگزار شد. ارزیابی ما این بود که تلاش برای سرهم کردن یک آلترناتیو از طرف جریانات موسوم به چپ برای مقابله با تحرک مسابقه ای با اپوزیسیون راست است. مسا بقه ای نه بر سر جلب توجه جامعه ایران و طبقه کارگر و مردمی که از دست جمهوری اسلامی به تنگ آمده بودند، بلکه برای جلب توجه  دول غربی. از این زاویه فکر میکردیم که مهم نیست هدف و  نیت چیست. مسئله این است که در دل چنین اوضاعی هر تلاشی تحت این عنوان که در مقابل آلترناتیو راست باید آلترناتیو چپ تشکیل داد، رفتن به آن میدان رقابت است و در آن میدان رقابت قضاوت کننده نه طبقه کارگر است و نه جامعه ایران، بلکه دول غربی و آمریکا و ناتو و سازمان ملل است. به همین دلیل ما روشن گفتیم که وارد چنین بازی و چنین مسابقه ای نمی‌شویم و آنرا نقد کردیم.  هیچکدام از این "آلترناتیوها" قرار نبود که بر شانه های اعتراضی جامعه و طبقه کارگر، جنبش دفاع از حق زن در جامعه ایران یا جنبش دفاع از آزادی و برابری و بر علیه جمهوری اسلامی به قدرت برسند یا "آلترناتیو"شوند. از این زاویه همان زمان رسماً اعلام کردیم که نظر ما در مورد نشست کلن چیست و اعلام کردیم که مهم نیست هدف چیست مهم این است که شما با پلاتفرم تشکیل آلترناتیو چپ در مقابل راست وارد بازی شده اید که باید قوانین آن را رعایت کنید، شما نمی توانید با رضا پهلوی وارد جنگ آلترناتیو شدن شوید و قوانین آن جنگ، داور آن جنگ و تمام مقررات آن را قبول نکنید. به همین دلیل ما در آن ائتلاف شرکت نکردیم و امروزهم شاهد هستید که از آن ائتلاف چیزی جز اطلاعیه های مشترک دادن چیزی باقی نمانده.

رادیو همراه: البته بعد از چند ماه به مناسبت اول ماه مهر یک اطلاعیه مشترک داده اند که احتمالاً به زودی در باب سیزده به در و...هم اطلاعیه هایی خواهند داد.

آذر مدرسی: بله اما سناریو چیزی دیگر بود. اگر کسی به اسناد و اطلاعیه آن نشست نگاه کند متوجه می‌شود که سناریو این نبود که تعدادی از جریانات چپ به مناسبتهای مختلف اعلامیه های مشترک صادر کنند. به این میتوان گفت همکاری نه ائتلاف. اگر کسی سراغ بیانیه ای که در آن زمان نشست کلن داده بود برود متوجه میشود که هدف این بود که در مقابل آلترناتیو راست آلترناتیو چپ را اعلام کنند.  باز اگر کسی به یاد داشته باشد آندوره بخشی از آن چپ همانند ناتو مبلغ این بودند که حمله نظامی آمریکا به لیبی "دخالت بشر دوستانه"  و به نفع انقلاب بود. حزب کمونیست کارگری شامل این بخش از جریانات بود. جریانات دیگرهم، هر چند پوشیده تر، همان را گفتند. حزب حکمتیست همان موقع علیه حمله نظامی ناتو به لیبی موضع گیری گرفتیم و گفتیم که کار قذافی را باید خود مردم لیبی تمام کنند. به طور واقعی  مسأله حمله نظامی و تشکیل آلترناتیو مورد قبول ناتو بسته ای بود که جریانات چپ در نشست کلن به استقبال آن رفتند. اینکه امروز با حاشیه‌ای شدن حمله و سناریوی آلترناتیو سازی این ائتلاف به اطلاعیه مشترک دادن تبدیل شده، بحث دیگری است. در این مورد هم طبیعی است جریاناتی که فکر میکنند هم جنبشی، هم سیاست وهم افق هستند به هم نزدیک می‌شوند و چه بهتر که با هم یکی شوند. دلیل عدم نزدیکی ما با این جریانات اختلافات پایه‌ای ما با آنها در افق، سیاست و استراتژی است. این را هر کسی که سیاست را تعقیب کند متوجه میشود و می تواند این فاصله و تفاوت را در پایه‌ای ترین سطح خود و حتی پایه های تئوریک و سیاسی و تاکتیکی متفاوت بین حزب حکمتیست و  سایر با احزاب و سازمانهای چپ ببیند.

رادیو همراه: البته من مقاله شما را با عنوان "از گوادلوپ تا بروکسل وکلن وهیاهوی آلترناتیوسازی" را دیده ام و  به همین دلیل این سئوال را مطرح کردم که ما شاهد که خانم آذر ماجدی در این نشست حضور پیدا کرده بود واکنون یکی از کسانیست که در این اتحاد حضور دارد، اگر به کنگره پنجم شما بر گردیم در آنجا شما مشخصاً اعلام کردید که به جای اینکه در رابطه با مسائل خارج از حزب و مسائل ایران و دیگر مسائل بحث کنیم باید به بحث از اختلافات درون حزب بپردازیم. آیا از همان زمان بود که این انشعابات صورت گرفت؟چون ما قبلاًهم شاهد بودیم که تعدادی از اعضای حزب که من میتوانم از آنها به دلیل اینکه شما در کنگره علاناً ازآنها نام بردید اسم ببرم، مانند ایرج فرزاد ومهرنوش موسوی ومحمود قزوینی و مجید حسینی...جدا می شوند و اینجا این اتفاق میافتد که فاتح شیخ و رحمان حسین زاده و...این برش را ایجاد میکنند و در حکمتیست در جایگاهی قرار میگیرند که بعد از آن دو اسم میشوند و از آن به بعد انشعاب به صورت علنی ظاهر میشود. مبانی این جدایی چه بود؟ چون من در برخی جاها دیده ام که کردستان یکی از اختلافات شما بود؟                                                                    

آذر مدرسی: جدا شدن افراد را نمیشود انشعاب نامید. ایرج فرزاد ومجید حسینی و تعداد دیگری از کادرهای حزب بعد از کنگره اول حزب جدا شدند و جدایی آنها فردی بود.

رادیو همراه: تصحیح میکنم که به جای جدایی از کلمه انشعاب استفاده کردم.

آذر مدرسی: من نمیخواهم وارد داستانهای قدیمی بشوم به همین دلیل کوتاه بیان میکنم که در مورد جدایی ایرج فرزاد و مجید حسینی و دیگران حداقل در ابتدا ما شاهد هیچ بحث و اختلاف سیاسی نبودیم. این عده تا زمانیکه در حزب بودند و حتی در کنگره اول حزب، اگر اشتباه نکنم، به اکثر مصوبات آن اگر موافق نداده باشند رأی ممتنع داده بودند. اینکه بعداً اختلاف سیاسی پیدا کردند مسأله دیگری است. محمود قزوینی هم فردی جدا شده و هنگامیکه جدا شد دلایلش را طرح کرد. بحث مهرنوش موسوی متفاوت است چون او به دلیل عدم رعایت موازین حزبی و زیر پا گذاشتن آن از حزب اخراج شد. این جدائیها و جدا شدن افراد در هر سازمان و هر حزبی پیش می آید و مسئله عجیبی نبوده که حزب در کنگره اش بخواهد به آن بپردازد. در مورد اول که تعدادی از کادرها بودند، مسأله در پلنومی طرح شد و تمام اسناد آن موجود است. اسنادی که نشان می دهد که اختلاف و یا مشکل این رفقا بطور واقعی بر سر چه بوده. به هر حال این موارد جدایی های فردی و یک مورد هم اخراج مهرنوش موسوی از حزب بوده است که اسناد آنهم قابل دسترس است. در مورد کنگره پنج و جدایی هیئت دائم، که فاتح شیخ و رحمان حسین زاده در رأس آن بودند، مسئله ای متفاوت بود. مسئله این بود که یک عده با این تعهد در کمیته مرکزی که حزب را طبق سیاستهایی  که در کنگره آن تصویب شده، رهبری خواهند کرد به عنوان رهبری حزب انتخاب شدند. و یک هفته بعد از اینکه رهبری حزب را به دست گرفتند به صورت علنی سندی را صادر کردند مبنی بر این که حزب حکمتیست  روی خط کمونیسم کارگری و منصور حکمت نبوده و باید در آن تغییر ریلی داد. اولین انتظاری که هر شخصی از این افراد داشت این بود که اگر شما معتقدید سیاستهای تا کنونی حزب درست نبوده، باید کنار بروید. کسیکه این طرح را ارائه میدهد، جمعی و یا ارگانی که به این انتقادات می پیوندد باید از رهبری خارج شده و در اپوزیسیون رسمی حزب قرار بگیرد و سپس تلاش کند که سیاستهای تا کنونی را تغییر دهد. به طور مثال شما تعهد میدهید که تیم فوتبالتان را با هدف پیروزی بر تیم رقیب به مسابقه ای میبرید، با این تعهد کاپیتان و مدیر تیم میشوید و همینکه قراردادتان را امضاء کردید اعلام میکنید که این تیم فوتبال من اصلا تیم فوتبال نیست و تیم والیبال است!!  اگر با تیم فوتبال می‌شود این رفتار را کرد با یک حزب سیاسی هم می‌شود اینکار را کرد. به طور واقعی ابتدایی ترین انتظار این است که زمانیکه جمعی اینگونه فکر میکند، کنار بکشد و به آن بخش از رهبری که به درست بودن خط حزب و جریانش معتقد است اجازه بدهد حزب را روی سیاستهای مصوب خود پیش ببرد. این اتفاق نیافتاد و کشمکش و بحث و جدل و جلسه و  نامه نگاریها و شکایات متعددی شد، که همه آنها علناً در سایت موجود است. مطرح شد که شما تعهداتتان را زیر پا گذاشته اید و اتوماتیک خود را خلع مسئولیت نموده اید و خود را طبق قوانینی که یک حزب سیاسی برای خود دارد و بسیار روشن است، عزل کرده اید. به هر حال قوانین را رعایت نکردند و همین منشأ وجود داشتن دو حزب حکمتیست شده.

تا انتشار این سند هیچ بحث سیاسی رسمی در مخالفت با سیاستهای حزب صورت نگرفته بود و هنوز هم هیچ بحثی از این دوستان نشنیده ایم. این دوستان میتوانستند سمینار برگزار کنند و نشان دهند که حزب حکمتیست در این و یا آن مورد  روی خط کمونیستی نبوده. کار یک رهبری کمونیستی گوشه و کنایه زدن و غرولند کردن آنهم در لابلای بحثهای سیاسی جدی نیست، کاری که این دوستان کردند. منتقد حزب حکمتیست بالاخره باید دست به قلم ببرد به آن اندازه که این حزب گنجینه تئوریک وسیاسی دارد، بنویسد. آن دوستان هم میبایست دست به قلم ببرند و این زحمت را متقبل میشدند و مینوشتند و بعد از آن می توانند ادعا کنند که ما امروز مشغول رفتن بر ریل اصلی با این مختصات هستیم. این اتفاق نیافتاد و هنوز هم نیافتاده. شما میتوانید تصور کنید چه شوکی به حزب وارد می‌شود زمانیکه بخشی از رهبری حزب بدون مطرح کردن هیچ بحث سیاسی، یک مرتبه و ناگهان با یک اقدام تشکیلاتی، با یک توطئه سازمانی و با سوءاستفاده از موقعیت و اعتماد عمیقی که حزب به این دوستان کرده بود، دست به کودتا میزند. (جالب است این دوستان ما را کودتاچی خطاب میکنند در حالی که کودتاچی کسی بود که با تعهد رئیس جمهور شدن انتخاب شده و بعد از امضای تعهدش به ژنرال ارتش تبدیل می شود).

کنگره پنج یک کنگره فوق العاده بود. این حزب نمی توانست به کار اصلی خود بپردازد بدون اینکه این اتفاق را در بالاترین مجمع خود ارزیابی کند. این کنگره باید به همه اعضاء و کادرهای این حزب این شانس را میداد که به تحلیل و بحث و ارزیابی این اتفاق بپردازد. بخصوص که این کار در رهبری حزب روی داده بود و به حق  همه اعضا کمیته مرکزی می بایست به عنوان اعضای رهبری حزب به کنگره جواب میدادند که چرا این اتفاق افتاد. ما برای تمام اعضای کمیته مرکزی، مستقل از تعلق جناحی آنها، نامه نوشتیم و گفتیم باید به کنگره جواب دهید که دلیل این اتفاق چیست. هیچکدام از این دوستان به کنگره نیامدند. هر کسی که در این کنگره بود این امکان را داشت که ارزیابی خود را مطرح کند. کنگره پنج، کنگره فوق العاده ای بود با یک دستور معین بررسی و ارزیابی از انشعاب و جدایی. کنگره بحث تمام افراد را بدون استثنا شنید و قراری  صادر کرد مبنی بر اینکه مسئله کوتاهی کل کمیته مرکزی در انجام وظیفه اش در دفاع از سیاستها ومقررات آن حزب بوده و نتیجتاً همه اعضاء کمیته مرکزی توبیخ شدند. علاوه بر این مسئله مهم نقش و وظیفه رهبری منتخب و رسیمت دادن به این سنت بود که رهبری یک حزب به حزب خود جوابگو است. اگر من، بعنوان نمایندگان کنگره، شما را بعنوان رهبری انتخاب میکنم، شما نه رئیس من، نه رئیس قبیله من ونه رئیس عشیره من هستید. بلکه من به شما افتخار داده ام و شما را بعنوان رهبری خود انتخاب کرده ام و از شما انتظار دارم وظایفی را که برای شما به عنوان رهبری تعیین شده انجام دهید. و شما موظفید در مقابل تعهدات خود پاسخگو باشید و این تعهدات را پیش ببرید. کمیته مرکزی باید کار خود را ارزیابی میکرد و بعنوان مقامی پاسخگو به کنگره جواب میداد. رهبری کردن فقط ریاست کردن نیست، رهبری کردن یعنی جوابگو بودن.

متاسفانه این دوستان به کنگره ای که آن‌ها را بعنوان رهبری انتخاب کرده بود نیامدند. ما با انتقادی که کنگره از رهبری، در مورد عدم رعایت موازین حزبی و پاسداری از قوانین و سیاستهای حزب، داشت موافق بودیم. من حداقل در آنجا گفتم که ما موازین را بکار نبردیم. ما مداوماً خطاب به جمع هیئت دائم گفتیم که رفقای گرامی شما نمی توانید عضو رهبری حزبی باشید و رو به بیرون بگوئید که حزب من کمونیستی نیست، ما قانونا باید شما را استیضاح  کنیم. اما زمانیکه کسی حاضر به پاسخگویی و انجام وظایفش نیست شما نمیتوانید به تهدید اکتفا کنید. شما نمیتوانید کسی که چاقو در دست  گرفته را فقط تهدید کنید بلکه باید چاقو را از دستش بگیرید و این کار را ما در چهارده دسامبر سال گذشته کردیم.  زمانیکه جمع هیات دائم اعلام کرد که این حزب کمونیستی نیست و باید تغییر ریل بدهد، ما اعلام کردیم که شما دیگر رهبری حزب نیستید، باید قانوناً اپوزیسیون رسمی حزب و فراکسیون قانونی خود را تشکیل دهید.

به هر حال کنگره پنجم باید این ارزیابی را می کرد و خوشبختانه بعد از کنگره پنجم حزب حکمتیست  با همان جهت و خط  هشت سال گذشته خود به فعالیت خود ادامه داده.  تمام تلاش ما این است که با تمام انرژی این حزب را با همان افق سیاسی و جنبشی تاکنونی خود پیش ببریم. تلاش می کنیم که کمونیسم خود را، کمونیسم مارکس و لنین و انگلس، را در جامعه ایران پیش ببریم و توجه آن بخش از طبقه کارگر و آن بخش از جامعه را که فکر میکند این کمونیسم جوابگویشان است به خود جلب بکنیم و بتوانیم تاثیری در مبارزه شان داشته باشیم. ما کماکان تلاش میکنیم در مقابل کل افقهایی که کل بورژوازی، از ارتجاع محلی از احمدی نژاد گرفته تا موسوی و کروبی تا ارتجاع جهانی ناتو و اباما، روزانه در مقابل جامعه قرار می دهند،  افق کمونیستی برای رهایی جامعه را در مقابل جامعه قرار دهیم. حزب انرژی اصلی خود را بر این محور گذاشته است.

رادیو همراه: خانم مدرسی شما اشاره کردید که زمانی که رهبریت جدید تقریبا می شود گفت تمامی گذشته حزب را منکر شد و آن را در خط کمونیسم ندید علنی برخورد کردید و یکی از برخوردهائی که می توان در این نوع نگرش دید این بود که تئورسین حزب حکمتیست کورش مدرسی را منکر شدند و با توجه به مشکل پزشکی که کورش مدرسی دارند مزید بر علت شد و حملات آغاز شد. آیا اینچنین بود؟ با توجه به تماس یکی از شنوندگان در این رابطه که آقای کورش مدرسی اکنون کجا ایستاده است و جایگاه ایشان کجاست؟

آذر مدرسی: احزاب سیاسی همیشه با‌شخصیت یا شخصیتهائی تداعی میشوند. شخصیتهایی که جامعه آن‌ها را بعنوان کسانیکه در عرصه های مختلف تئوریک و سیاسی و افق دادن احزاب را نمایندگی میکنند میشناسد. در حزب کمونیست کارگری این عنصر کلیدی منصور حکمت بود و با از دست دادن منصور حکمت شکاف بین دو سنت اصلی، که در حزب کمونیست کارگری در کنار هم فعالیت میکردند، سرباز کرد و دو حزب مادر در جنبش کمونیسم کارگری از آن بیرون آمد، حزب حکمتیست و حزب کمونیست کارگری. امروز اختلافات این دو حزب را همه می بینند. می بینند که این دو حزب کجا ایستاده اند. در حزب کمونیست کارگری پس از جدایی حمید تقوائی است که خط دهنده است. در حزب حکمتیست کورش مدرسی بود. اینرا کسی نمیتواند انکار کند چرا که خوشبختانه تمام مباحث حزب حکمتیست علنی بوده و هست و بخصوص کورش مدرسی تمام مباحثش را علنی کرده است. مهمترین اسناد و سیاستهای این حزب را کورش مدرسی تدوین کرده. سند "آنچه باید آموخت" کار کورش مدرسی است، "گارد آزادی" از سیاست تا سازمان آن کار کورش مدرسی است، "کمیته های کمونیستی" همینطور. پایه گذار اصلی، تئوریسین و سیاست گذار اصلی این حزب کورش مدرسی بوده است. درنتیجه وقتی که شما می گوئید که من با حزب حکمتیست نیستم خوب باید به خودتان زحمت بدهید و تمام آن مبانی را نقد بکنید. اینکه کسی که حملات شخصی و غیرشخصی و سیاس و غیر سیاسی که دیروز مخالفان کورش مدرسی را امروز عینا تکرار می کند و هنوز خود را حکمتیست می نامد، بیشتر به شوخی شبیه است و فکر نمی‌کنم کسی این ادعا را جدی بگیرد.  ببینید آدمها میتوانند در دنیای اینترنت و در دنیای مجازی و یا محافل کوچک دوستان خود خیلی ادعاها کنند و از هم  قبول کنند که این تناقض مسئله ای نیست و ما حزب حکمتیست هستیم و برای هم هورا بکشند. اما جامعه عقل و شعور دارد، جامعه آدمها و شخصیتها را می بیند و تاثیر آن را از سیاستهائی که از زبان ادمها جاری می شود می گیرد. فکر میکنم که همه از دوست و دشمن تا مخالف و حتی جمهوری اسلامی آگاه است که  اگر از حزب حکمتیست کورش مدرسی را  بگیرند آن حزب دیگر حزب حکمتیست نیست. این واقعیت است هرچند برای جمع هیات دائم و رهبری حزب اتحاد که در فحاشی به حزب حکمتیست و شخص کورش مدرسی شهره خاص و عام هستند و امروز زنده باد حزب حکمتیست میگویند،  تلخ و ناگوار باشد و از آن رنج ببرند، واقعیتی است که در جامعه و سیاست ایران ثبت شده. سایر شخصیتهای این حزب در دنیای واقعی با آن سیاستها و حزب حکمتیست تداعی می‌شدند و چون بر مبنای آن سیاستها و تئوری ها قلم زده اند و جنگیده اند تبدیل به شخصیتهائی سیاسی شدند که توجه عده ای که فکر می کردند حزب حکمتیست حزب کمونیستی است را به خود جلب کرده اند. باید از این دوستان پرسید که آیا شما می توانید جواب گوی این تناقض باشید؟ این دوستان باید تناقضاتشان را با استدلال نه با آژیتاسیون و شانتاژ کردن جواب دهند.

در کنگره چهارم  کورش مدرسی مسأله بیماریش و اینکه قصد دارد از رهبری حزب حکمتیست خارج شود را طرح کرد. قبل از آن مسأله را در دفتر سیاسی طرح کرده بود و گفته بود که زمانی که من از رهبری بروم جدلهائی شروع می شود و شکافهائی سرباز میکند و شما باید بتوانید بحث هایشان را شفاف و در مقابل هم دیگر بیان کنید تا حزب از هم نپاشد و اینها تماماً علناً در جلسات دفتر سیاسی این حزب و جلسات کمیته مرکزی طرح شده بود. همه متوجه بودیم که نبودن کورش مدرسی در رهبری حزب شکافی را باز میکند که برای جریان یا عده ای که احیاناً مخالف این سیاستها بودند اما تا آن زمان سکوت کرده و جز قبول کردن سیاستها حرفی نداشتند و همگی همیشه به کورش مدرسی بعنوان دبیر کمیته مرکزی رای میداند، توازن را به نفع خود ببینند و بحثهایشان را طرح کنند. طبیعی بود هر آدم سیاسی خواهان این است که حزبش را به سمتی هدایت کند که خودش می خواهد ولی مسئله این است که باید بحثها را علنی طرح کنید،  باید بحث تئوریک خود را طرح کنید و بگوئید که این اختلاف بر سر سیاستها از چه درجه از اهمیت برخوردار است. اما وقتی به جای این کار در محافل پچ پچ می شود، وقتی به جای این کار فضا سازی می شود، وقتی به جای این کار تسخیر تشکیلاتی می شود و بعد اعلام می شود که باید سیاست را عوض کرد، این است که یک حزب را به بحران می کشد. نفس اختلاف سیاسی هیچ وقت هیچ حزبی را به بحران نمی کشد. اتفاقاً خیلی طبیعی است که در یک حزب سیاسی اختلاف نظر وجود داشته باشد. آن چیزی که یک حزب را به بحران می کشد بحث نکردن در مورد اختلافات سیاسی است و به جای آن متکی شدن به روشهای غیر سیاسی و غیر حزبی و محفلی است و این اتفاقی است که برای حزب ما افتاد. ما می توانستیم اختلاف سیاسی داشته باشیم و اختلاف سیاسی خود را علنی مطرح کنیم به نظر من این حزب ظرفیت آن را داشت که در خود فراکسیون قبول کند ولی پیش شرط همه اینها این است که شما قانون بازی را رعایت کنید. وقتی قانون بازی را رعایت نکردید اختلاف هم نداشته باشید دعوا شروع می شود و این اتفاقی است که در حزب حکمتیست روی داد.

رادیو همراه: شما از دو حزب مادر گفتید و آنگونه که از اهداف حزب اتحاد و پروژه این حزب دیده می شود و شنیده می شود این است که به همان حزب مادرشان برگردند، شما اساساً چشم انداز این نزدیکی را چگونه می بینید؟

آذر مدرسی: جا دارد در اینجا در مورد سمینار "چشم انداز نزدیکی و اتحاد نیروهای کمونیستی کارگری"حمید تقوائی در استکهلم چند کلمه بگویم. من وارد استدلالاتی که حمید تقوائی در مورد ضروری بودن این اتحادها در این روزها و ایندوره می‌آورد نمی شوم، چون فکر میکنم اولا تئوری که در مورد تئوری دوران دارد تئوری مارکسیستی نیست و ثانیا به طور واقعی ضرورت این اتحاد در درجه اول از جواب دادن به نیاز بیرونی و جامعه نیست. چون اولین سؤال از حمید تقوایی این خواهد بود که چرا در دوران عروج سبز که شما میگفتید انقلاب در خانه مردم را زده است، و قاعدتا باید بیشتر برای اتحاد با سایر جریانات تلاش می کردید، اینکار را نکردید؟ درنتیجه به نظر من دلایل بیرونی نیست، دلایل اساساً درونی تر و درون خانوادگی تر از اینها است.  در عین حال حمید تقوائی بحث درستی را مطرح میکند زمانیکه خطاب به سایر جریانات درون جنبش کمونیسم کارگری، البته بجز حزب حکمتیست که او مستقیم می گوید که مخاطبش ما  نیست، می گوید به اطلاعیه های مان نگاه کنید می بینید که همگی یک مضمون دارند و یک سیاست را بیان میکنند و تنها تفاوت در بیان وانشای آن ها است.  این ادعا حقیقت دارد. تمام این احزاب و افراد و جریانات دیگر که از حزب حکمتیست یا حزب کمونیست کارگری جدا شده اند، از حزب اتحاد گرفته تا جمع هیئت دائم، تا کسانیکه فردی جدا شده‌اند همه در حاشیه حزب کمونیست کارگری قرار دارند. همه آنها از نظر افق و جنبش به آن حزب متعلقند و افق خود را از آن حزب می گیرند. مستقل از اینکه هر کس روایت خود را از آن افق چگونه بیان می کنند. در این مورد حق با حمید تقوائی است که می گوید چرا زمانیکه کل این جریانات تا این حد به هم نزدیک هستیم متحد نشویم و یکی نشویم؟! از این زاویه به نظر من تشخیص حمید تقوایی درست است. این جریانات از محفل و جمع مبارزان و مبارزین و جمع هیئت دائم، جریان اتحاد و فلان شخص و .......  همه حول و حوش سیاستهای آن حزب، حزب کمونیست کارگری، بحث می کنند و سیاست تعیین میکنند، از آن حزب  افق می گیرند و به طور واقعی یک جنس اند. اینکه آیا چشم اندازی برای نزدیکی آنها به هم وجود دارد یا نه؟ به نظر من مانع سر راه این اتحاد مانع سیاسی نیست، چرا که از نظر سیاسی یکی هستند، بلکه مسائل دیگر می تواند مانع باشد.

بطور نمونه حمید تقوائی می گوید که کیلومترها را باید صفر کرد! من فکر نمی کنم بقیه، که در این پروسه سهم بیشتری می خواهند، حاضر باشند به این سادگی کیلومترهایشان را صفر کنند. همین الان انتقادات شروع شده که یعنی چه کیلومترها را باید صفر کرد؟! و جالب این است که این انتقاد از طرف کسانی طرح می‌شود که همین چند روز پیش بدون یک ذره توضیح کیلومترها را صفر کردند و با هم اتحاد کرده اند و امروز از حمید تقوائی انتقاد می کنند که با شما نمی شود کیلومترها را صفر کرد. شما باید انتقاداتی از خود کنید و تغییراتی در خود ایجاد کنید. به نظر من اگر در این میان مانعی باشد جدالی است بر سر قرار گرفتن همه، منجمله حمید تقوایی، در یک موقعیت برابر. مجید حسینی در آن سمینار بسیار روشن می گوید که کنگره موئسس بزنیم و همه با هم از صفر شروع کنیم که همان جا حمید تقوائی جوابش را می دهد که من و شما که برابر نیستیم تا با شما از صفر شروع کنم و کنگره موئسس بزنیم، میگوید من حزب خودم را دارم و شما هیچ چیزی ندارید و حق هم دارد. در نتیجه جدالی که موجود است جدالی است که چگونه می شوداز موقعیتی برابرتر پشت میز مذاکره نشست و وارد این پروسه اتحاد شد. یکی دیگر از دلایل انتخاب نام حزب حکمتیست از جانب حزب جدیدالخلقه تلاش برای ورود به این پروسه، بعنوان حزبی با وزنه ای سیاسی و اجتماعی مهم و برابر با حمید تقوایی و حزبش است. حزب اتحاد در طول حیات چند ساله خود هیچگاه نتوانست به یک حزب جدی در جامعه ایران تبدیل شود، این جمع همیشه بعنوان یک جریان حاشیه ای و اپورتونیست شناخته شده است که گاهی به حزب حکمتیست حمله میکند و گاهی به حزب کمونیست کارگری، و تلاش میکند دل این ناراضی و آن ناراضی را از دو حزب بدست  آورد. آن حزب و جریانی که در جامعه ایران و در صحنه سیاست ایران توانست مهر خود را بزند حزب حکمتیست است. اینرا مگر دشمنان کور این حزب انکار کنند. دلیل انتخاب نام حزب حکمتیست از جانب "حزب جدید اتحاد" با این هدف است که در میز مذاکره بعدی با حمید تقوائی در جایگاه محکمتر و سنگین تری باشند. موانع اتحاد اینها خواهند بود و این می تواند مانع جدی در این پروسه شود و اجازه سر گرفتن این اتحاد را ندهد. اما حتی اگر این اتحاد هم شکل نگیرد به نظر من کل این جریانات کماکان حول و حوش حزب مادر خود، حککا، به حیات سیاسی خود ادامه خواهند داد و در همان چهارچوب جنبشی و افقی و سیاسی قرار می گیرند، همان گونه که تا کنون بوده اند.

رادیو همراه: با توجه به وقتی که به پایان برنامه مانده و ترجیح می دهیم که تا آخرین دقایق از سخنان مفید و قابل شنیدن شما استفاده کنیم، من فکر میکنم که با توجه به انتخابات گذشته و با توجه به نگرشی که حمید تقوائی و حزبش داشت شاید پیش بینی انتخابات جدید و رخدادها و رویدادهائی که امکان دارد اتفاق بیفتد و دیده شود حالا می خواهند نزدیکتر شوند به طور مثال حمید تقوائی می نویسد آن پیشروی خود به خود حاصل نخواهد شد، به قول فرمانده هان انتظامی رژیم برای سقوط تهران می بایست مردم قیام کننده به هم بپیوندند، فکر نمی کنید که شاید این پیوستن و اتحاد و همه با هم بودنی که حمید تقوائی از آن می گوید برای گرفتن رهبری قیام بعدیست چون قیام اولی که در ایران رخ داد و حمید تقوائی راجع به خیابانهای تهران می نویسد و سقوط بعضی از پایگاه ها شاید این بار می خواهند در راس این حرکت باشند.

آذر مدرسی: حزب کمونیست کارگری و حمید تقوائی همیشه در دل هر اتفاقی یک انقلاب را ترسیم می کنند که احتمالا یک بخش از جامعه که دلش رفتن سریعتر جمهوری اسلامی به هر بهایی را می خواهد، از آن احساس قدرت کند. اما طبقه کارگر و یک کمونیست از این آژیتاسیون ها انرژی و افق نمیگیرد. طبقه کارگر و کارگران کمونیست خیلی واقع‌بین تر و خیلی جدی تر از این‌ها هستند، به جدلها و روندها جدیتر و عمیقتر نگاه میکنند، زمان میدان آمدن خود را  به دقت میسنجد و تا زمانیکه نتوانند مهر خود را به آن انقلاب بزنند و کار بورژوازی حاکم را تمام کنند، با این نوع آژیتاسیونهای سطحی به جنگ مرگ و زندگی نمیروند. اینکه چه اتفاقات یا تحرکات احتمالی در دل انتخابات آینده ممکن است رخ بدهد ما را به یک بحث دیگری میبرد و حتماً حککا طبق معمول به آن چشم دوخته است. مسئله این است که یکی از خصوصیات حزب کمونیست کارگری این است که در دل جدالهای درون رژیم امکان انقلاب را می بیند، در دل جدالهای بورژوازی ایران و غرب انقلاب را می بیند. در دل انتخابات گذشته و عروج سبز انقلاب را دیدند، در دل انتخابات آینده نیز انقلاب را می بینند. این جریان همیشه در این تلاش است که نیروی خود را آماده کند، گویا انقلاب درحال صورت گرفتن است و فقط منتظر است که شما بروید و رهبری آن را بعهده بگیرید. گفتم که این ما را به بحثهای دیگری می برد که سال ۸۸ چقدر قیام بود و چقدر نبود، چقدر انقلابی یا ارتجاعی بود. یا مورد لیبی و حمله نظامی امریکا چقدر به مردم لیبی امکان ابراز وجود داد که حککا خواهان این بود که امریکا و ناتو ایران را لیبی کنند. هنوز فکر میکنند که در انتخابات آتی و در دل جدال جدال جناحهای بورژوازی حاکم ممکن است اتفاقی بیفتد، مهم نیست با چه پرچم و افقی، میخواهند مثل دوره سبز خود را برای آن آماده کنند.  این یک بحث دیگری است که آیا در انتخابات بعدی نیز دوباره حزب کمونیست کارگری "ندای یک انقلاب" را خواهد داد البته معلوم نیست این انقلاب تحت رهبری جنتی است یا سازگارا یا رضا پهلوی .... نمی دانم ولی دوباره ندای یک انقلاب دیگر را خواهد داد و حتماً تلاش می کند که قویتر ظاهر شود. اما تلاش برای جذب جریانات دیگر و بخصوص جمع هیئت دائم قبل از اینها شروع شده است. تلاشها از کنگره ای که آن دوستان در ماه مارس داشتند و حککا هیئت خود را به کنگره شان فرستاد، شروع شد. حمید تقوائی هم اشاره دارد که ماههاست این مباحث ادامه دارد و درنتیجه نقطه شروع اصلی به نظر من شکافی بود که در حزب حکمتیست افتاد و همه فکر کردند که کسی که تغییر ریل داده است را می توان روی ریل خود آورد. همه این پتانسیل را می دیدند، فقط حزب کمونیست کارگری و حزب اتحاد نبودند، حزب کمونیست ایران هم دید، بحثها و نشستهایشان همین را نشان میدهد. همانطور که گفتم  حککا حزب مادر کل این جریانات است و طبیعی است وقتی می بیند نیروهای حول و حوش آن پراکنده اند  به حق تلاش کند آنها را متشکل کند حال در خود یا حول خود. به نظر من طبیعی ترین تلاشی است که کسی می تواند انجام بدهد. حالا اگر اسم آن را جواب به نیاز جامعه گذاشته اند اساساً تلاشی تبلیغاتی است. کسی که بین خط ها را بخواند و تاریخچه این جریان را بداند به راحتی می تواند تشخیص بدهد که تلاش برای متشکل کردن نیروهای حول و حوش حزب خودش است. اما مشکل پولیتیک حمید تقوائی است که فکر نکنم کسی این گونه به پشت میز مذاکره بنشیند.

رادیو همراه: این جمله حمید تقوایی که میگوید کیلومترها را صفر کنید به نظر من توهینی است به شعور کسانیکه تا به امروز حرفی برای گفتن داشته اند.

آذر مدرسی: دقیقاً! در اینکه "گذشته را فراموش کنید و کیلومترها را صفر کنید با توجه به اینکه همگی مبانی کمونیسم کارگری را قبول داریم" یک پولیتیک و یک فرصت طلبی  نهفته است. اگر عضو یک فرقه مذهبی هستید که به هر حال. اما اگر یک انسان فکور و با شعور و دارای درجه ای از هوشمندی هستید به این راحتی ها قبول نمیکنید. مسئله ای که برای من عمیقاً جای تأسف دارد این است که جریاناتی در این جنبش بودند و با نام کمونیسم کارگری و به نام منصور حکمت فعالیت کردند و ابراز وجود کردند، متأسفانه چنان پتانسیل بالایی از چرخشهای فرصت طلبانه خود نشان داده اند که جای تعجب ندارد اگر کیلومترها را صفر کنند و به آنها بپیوندند. چنانکه اینکار همین یکی دو هفته پیش انجام شد و حزب اتحاد و جمع هیئت دائم کیلومترها را صفر کردند و با هم متحد شدند. متأسفانه این درجه از فرصت طلبی و این درجه از چرخش فقط و فقط به ضرر کمونیسم و چپ است. اما واقعیتی است که باید دید و شناخت، زمان لازم است تا تفاوتها روشن شود که به نظر من همین الان هم تفاوتها برای خیلی‌ها تا حد زیادی روشن است که این ظرفیت‌های اپورتونیستی را به اسم کمونیسم و کمونیسم کارگری و به اسم منصور حکمت ننویسند.

رادیو همراه: بعنوان آخرین سئوال در دقایق پایانی لطفاً کوتاه جواب دهید که شما این اتحادها و انشعابات را به نفع جنبش چپ می بینید و یا فکر میکنید دید مردم در این مسئله چیست و چه خواهد بود؟

آذر مدرسی: اتحاد همیشه مورد استقبال مردم است. مردم خواهان این هستند که انشقاق و پراکندگی تمام شود. از این زاویه شاید مفید باشد و از یک زاویه دیگر هم شاید خوب باشد و آن این است که دیگر ده جریان به نام کمونیست کارگری حرف نمیزند و بالاخره دو جریان اصلی باقی میمانند و همه میفهمند که این دو جریان یکی خود را حزب کمونیست کارگری مینامد و دیگری حزب حکمتیست. در مورد به نفع چپ بودن این چنین اتحادی راستش من اینها را چپ کمونیستی نمیبینم و نمیخوانم تا فکر کنم به نفع طبقه کارگر است. تاریخچه تا کنونی آنها نشان داده که به طبقه کارگر بی ربط اند، مهم نیست که خود را چپ یا کمونیست مینامد، اینها یک روز دنباله رو هخا میشوند، یک روز دنباله رو پژاک، یک روز دنباله رو فاشیست ترک و یک روز دنباله رو ناتو است. اینکه به نفع چپ است یا نه؟ من فکر نمیکنم به نفع چپ باشد ولی در کم کردن اغتشاش مفید است، صفها را روشنتر میکند و بالاخره همه می‌بینند که در جنبش کمونیسم کارگری این دو حزب اصلی هستند و حرف آخر حرف آنهاست. از این نظر مفید است.

رادیو همراه: با تشکر از شما خانم آذر مدرسی. امیدوارم در آینده باز هم بتوانیم با توجه به راحتی کلام شما و اینکه حرف برای گفتن زیاد است در خدمت شما باشیم.

آذر مدرسی: ممنون از وقتی که در اختیار من قرار دادید.