TLogo


 

 

 

صف آرایی نظامی در منطقه کردستان عراق

دعوا بر سر چیست؟

 

نگاهی به گذشته نزدیک

حکومت مالکی  و همدستانش در دولت و در اپوزیسیون و حکومت منطقه ای کردستان عراق، هر دو فرزند خلف جنگ امپریالیستی علیه مردم عراق اند. آنها بر ویرانه های این جنگ به قدرت سیاسی و تسلط بر منابع ثروت جامعه رسیده اند.

بدنبال شکست دولت صدام در کویت، بورژوازی ناسیونالیست کرد زیر چتر دولت امریکا بر سرنوشت و زندگی کارگران و مردم زحمتکش کردستان حاکم شد. و بدنبال یک جنگ ویرانگر و اشغال عراق توسط نظامیان دولت امریکا و متحدینش که همه زیرساختهای جامعه عراق را نابود کرده و ده ها هزار نفر را قتل عام نمود، حاکمیت جناحی از بورژوازی قومی و مذهبی بر کارگران و مردم عراق تحمیل گردید.

 

بدنبال یک دهه اشغال عراق توسط دولت امریکا و متحدینش، ظاهرا با عقب نشینی نظامیان و سپردن کنترل اوضاع به کارشناسان نظامی خود و ماموران CIA در پشت صحنه، عملا و مستقیما حکام  بورژوا ناسیونالیست قومی و مذهبی عرب و کرد و اسلامیون شیعه و سنی افسار گسیخته با حمایت دولتهای منطقه، جان و مال و زندگی میلیونها کارگر و زحمتکش این کشور را گرو گرفته اند.

دراین  بلبشو سیاسی و نظامی اگر چه در ظاهر چنین به نظر می آید که سگ صاحب خود را نمی شناسد،  اما در دل یک سناریوی سیاه  در عراق بورژوازی ناسیونالیست  عرب و کرد و قومی ها و مذهبیون هر کدام  منافع خود و دستیابی به قدرت و  ثروت بیشتر را تعقیب می کنند. هرکدام در مقابل دیگری به حفر سنگرهای عمیق تر و گسترش مناطق نفوذ قدرت و ثروت مشغول اند. مالکی با حمایت جمهوری اسلامی می خواهد قدرت سیاسی و اقتصادی و نظامی خود را بر سراسر عراق گسترش داده و  تثبیت کند، جناح اپوزیسیون دولت مالکی "علاوی، مقتدا صدر ..." سهم بیشتری از قدرت و ثروت می طلبند.  بورژوازی ناسیونالیست کرد هم با چنگ و دندان از خوان یغمای قدرت و ثروت خود در کردستان دفاع می کند.

در این میان علاوه بر امریکا، جمهوری اسلامی، دولت ترکیه، عربستان و ... هم سر در آخور این خوان دارند...

جدال و کشمکش و تهدیدات و تقابلهای نظامی کنونی بین دولت مرکزی به رهبری مالکی و دولت منطقه ای کردستان عراق بر متن چنین اوضاعی قابل توضیح است.

 

به این اوضاع، تحولات منطقه از جمله انقلابات تونس و مصر و سناریوهای ارتجاعی لیبی و سوریه را باید افزود. احزاب ناسیونالیست کرد مناطق نفوذشان را به کردستان سوریه گسترش می دهند و همزمان از دولت ترکیه امتیاز می گیرند و امتیاز می دهند. مالکی هم پشتوانه جمهوری اسلامی را دارد وعربستان دیگر اسلامیون سنی و سلفی را تغذیه می کند. با وجود این جبهه بندی ها اما، نقش تعیین کننده دولت امریکا در عراق و کردستان غیرقابل چشم پوشی است. هر تغییر و تحولی بدون دخالت و اجازه و تصمیم دولت امریکا در عراق و بویژه در کردستان اگر غیر ممکن نباشد، برای هیچکدام از طرفین دعوا با وجود حامیان منطقه ای شان هم،  آسان نیست.

 

صف ارایی نظامی، مانور قدرت!

اتفاقات اخیر و جبهه بندیهای نظامی بین سپاه دجله دولت مالکی و نیروی مسلح احزاب ناسیونالیست حاکم بر کردستان، درچنین اوضاع و صف بندیهای جناح های مختلف بورژوازی عراق و کردستان، جزیی از سیاست  و تاکتیک دولت مرکزی در مقابل رقبای خود در کردستان عراق است. مانور و آرایش جنگی کنونی برخلاف پاره ای از تحلیلگران چپ و راست در منطقه، نه با هدف جنگ بلکه به عنوان ابزار فشار دولت مالکی علیه دولت منطقه ای کردستان و برای مهار کردن احزاب حاکم در کردستان و به تمکین کشاندن آنان در مقابل قدرت دولت مرکزی است.

 

دولت بورژوا قومی و مذهبی مالکی خواستار عراق متحد، تمرکز قدرت  در بغداد و کنترل ثروت توسط دولت مرکزی است. می گویند صادرات نفت خام از منطقه کردستان عراق به ترکیه بدون مجوز دولت مرکزی ممنوع است...، مالکی اعتبار و تحکیم دولتش را می خواهد و کنترل بر کردستان یکی از پایه های این تحکیم است. 

دولت منطقه ای کردستان عراق و در راس آن مسعود بارزانی هم ، تحکیم و گسترش منطقه نفوذ قدرت و ثروت را دنبال می کند. او می گوید مالکی به قانون اساسی عراق در مورد فدرالیسم پایبند نیست، ماده 140 مربوط به تعیین مرزهای کردستان را اجرا نمی کند و از حاکمیت بر کرکوک دست بر نمی دارد. بارزانی خواستار عدم تمرکز قدرت بخصوص در مسأله گاز و نفت کردستان است. او جدایی کردستان را بعنوان وسیله فشار و تهدید علیه دولت مرکزی عنوان می کند. در یک کلام جنگ بر سر تقسیم قدرت و ثروت بین جناح های بورژوازی  در عراق و کردستان است.

بدنبال مانورهای نظامی اخیر و قبل از اینکه جنگی به معنای واقعی درگیرد، مذاکره دو طرف دعوا با شرکت و وساطت امریکا شروع شده است. مذاکراتی که در آن  دوطرف دعوا مجددا به طرح اختلافات خود می پردازند.

اما در واقع  این جدال و کشمکش ها بامذاکره حل و فصل نمی شود. این اختلاف منفعت و قدرت عمیقتر و پیچیده تر از آن است که با یک مانور نظامی یا چند نشست و مذاکره و میانجیگری حل و فصل گردد.

از نقش امریکا که بگذریم که مخالف جدی و مانع درگیری مسلحانه بین دو طرفی است که در واقع ساخته و پرداخته سیاستهای خود او هستند، در شرایط و توازن قوای کنونی هیچکدام از طرفین نمی توانند با توسل به نیروی نظامی و جنگ، منافعشان را تامین کنند. اما تهدید و فضای جنگی  باقی است. بازگشت و عقب نشینی احتمالی  نیروهای مالکی از مرزهای کردستان هم به معنای پایان جدال نیست. اگر این اتفاق بیفتد موقتی و تا مجال و فرصت بعدی خواهد بود. این اختلافات نه تنها به آسانی قابل حل و فصل نیست، بلکه با سرنگونی حکومت بشار اسد که بسیار محتمل است ابعاد  پیچیده تری به خود خواهد گرفت. سرنگونی دولت بشار موقعیت دولت مالکی و حامی آن جمهوری اسلامی را تضعیف و به تبع آن قدرت فشار و تهدیدش را کم رنگ خواهد کرد.

 

جدال در بالا؛ پایین چه می گوید وچه می کند؟

در این اوضاع و احوال اشتباه محض است اگر افکار عمومی و نارضایتی طبقه کارگر و مردم زحمتکش در عراق و کردستان را صرفا به تحولاتی که از بالا و در میان جناح های بورژوازی چه درحاکمیت در بغداد یا اربیل و چه اپوزیسیون آنها می گذرد، مشغول و متوجه کرد. فضای نظامی کنونی برای هر دو بخش بورژوازی حاکم در بغداد و اربیل اساسأ مصرف داخلی دارد. هر دوجناح درعین مانورهای نظامی در مقابل همدیگر در همان حال می خواهند قدرت خود در مقابل طبقه کارگر و مردم آزادیخواه و از جمله مخالفین خود را به نمایش بگذارند. هر دو خطر اعتراضات کارگری و توده ای از نمونه اعتصابات کارگری مکرر در مناطق نفتی عراق و خیزش مردم در سال قبل درشهرهای کردستان را احساس می کنند. هر دو بخش، خطر تجربه میدان تحریر مصر را بیخ گوش خود دارند.

بنابراین تمرکز سیاسی بر مساله جنگ و فضای جنگی که  دو طرف دعوا در بغداد و اربیل راه انداخته اند، در حقیقت منحرف کردن  افکار عموی و  تمکین به فضای جنگی است. سیاست برجسته کردن خطر جنگ و شعار "جنگ نکنید" سیاست و شعاری به شدت پاسیو در مقابل کل سیاستهای دولت مرکزی و احزاب حاکم در کردستان است.

درعوض باید متوجه بود  جنگ و جدال و کشمکشهای قدیم و جدید، صرفا مربوط به بالا و حاکمیت بورژوازی در بغداد و اربیل نیست بلکه ابعاد اجتماعی و اقتصادی و سیاسی گسترده تری درجامعه عراق و کردستان دارد. این را تجربه دو دهه حاکمیت بورژوازی ناسیونالیست کرد و نزدیک به یک دهه حاکمیت بورژوازی ناسیونالیست قومی و مذهبی در عراق نشان داده است. این جدال ها خواه به عرصه نظامی کشیده شود یا نه، مستقیما منافع و حقوق اقتصادی و رفاهی و آزادیهای سیاسی و اجتماعی طبقه کارگر و مردم زحمتکش در عراق و کردستان را نشانه گرفته و تحت تاثیر قرار داده است. پایمال کردن منافع وحقوق کارگران و مردم تنها زمانی نیست که بورژوازی عرب و کرد در مقابل هم صف آرایی نظامی می کنند. تا زمانی که جامعه دردست حاکمان کنونی در کردستان و عراق است و تا زمانی که حاکمان واشنگتن، تهران، آنکارا و ریاض بازیگر صحنه سیاسی عراق اند، این وضعیت ادامه خواهد داشت.

بورژواها در سراسر عراق با هر هویت قومی و مذهبی، قدرت سیاسی و کنترل ثروت جامعه را در اختیار گرفته اند. هر بخش و جناح این بورژوازی چه در حاکمیت و چه در اپوزیسیون حامیان منطقه ای و بین المللی خود را دارند و این نُّرم مناسبات بورژوازی به مثابه یک طبقه جهانی و صفبندیهایشان برای تحکیم مناسبات سرمایه دارانه در همه کشورها است.

زمانی مخالفین رژیم شاه در ایران، این رژیم را نه یک دولت بورژوایی حاکم بر زندگی طبقه کارگر و جامعه و حافظ نظام سرمایه داری بلکه سگ زنجیری امریکا می نامیدند. در نتیجه بخشهای ناراضی بورژوازی و خرده بورژوازی ایران، ضد امپریالیست بودند و مبارزه طبقاتی و اعتراض و نارضایتی کارگران و مردم به کانال مبارزه ضد امپریالیستی هدایت می شد.

اما نه در آن دوران شاه سگ زنجیری امریکا بود و نه در این شرایط مالکی سگ زنجیری ایران و یا بارزانی نوکر این و آن دولت منطقه و یا رییس یک عشیره است. اینها بدوا نمایندگان واقعی بورژوازی و مدافعان نظام سرمایه دارانه در عراق و کردستان هستند. هر گونه رابطه  آنها با امریکا و دولتهای منطقه ای، برای تامین و تضمین این موقعیت وهدف و رابطه ای دوطرفه است.

 

دولت مرکزی بغداد و دولت احزاب ناسیونالیست کرد هردو نتیجه ی یک جنگ امپریالیستی خانمانسوز و اشغال عراق هستند. اکنون این جنگ تمام شده و نتیجه آن برای بورژوازی عراق به  ثمر نشسته است. باید این واقعیت را پذیرفت که اکنون طبقه کارگر در عراق و کردستان، دولت بورژوا قومی و مذهبی در بغداد و دولت احزاب ناسیونالیست کرد در اربیل را در مقابل خود دارند. هر تغییری به نفع طبقه کارگر چه به لحاظ تامین امنیت و فارغ از جنگ و جنایتهای این دو دولت و چه بلحاظ پایان دادن به استثمار و سرکوب سیاسی کارگران و مردم و جلوگیری از بند وبست های دولتهای منطقه و تلاش برای محکم کردن جاپای خود از طریق نیروهای ارتجاعی قومی ومذهبی در قدرت و در اپوزیسیون...، فقط و فقط در نتیجه یک مبارزه سیاسی و اقتصادی و یک مبارزه طبقای بی امان ممکن است.

این شرایط و اوضاع باید تغییر کند. نیروی تغییر این شرایط به نفع جامعه عراق و کردستان طبقه کارگر و توده های میلیونی مردم زحمتکش و آزادیخواه است.

 

سیاست کارگری و کمونیستی

اشاره کردم، جدال و کشمکش دو بخش بورژوازی در عراق و کردستان نه جنگی بر سر رفع ستم ملی - که در واقع باقی نمانده است- بلکه جنگ و جدال بر سر تقسیم قدرت وثروت است، دورنمایی برای حل آن از طریق مذاکره یا جنگ وجود ندارد. این کشمکشی طولانی و بعضا لاینحل خواهد ماند. تنها راه حل این مساله و خاتمه دادن به این جدالهای مداوم و خاتمه دادن به ایجاد فضای جنگی و یا احتمال جنگ، یک سیاست کارگری وکمونیستی است.

ما در عراق با یک مشکل و مانع تاریخی برای وحدت طبقه کارگر و مردم زحمتکش علیه کلیت بورژوازی عرب و کرد و... روبرو بوده ایم. بورژوازی حاکم در عراق با تحمیل یک ستم ملی در کردستان و سرکوب تا حد پاکسازی قومی، موجبات کینه و نفرتی عمیق بین مردم عرب و کرد زبان فراهم آورد. نفرت قومی خواست طبقه کارگر و مردم زحمتکش عراق و کردستان نبوده و نیست. این حاصل جدال بورژوازی حاکم و بورژوازی کُرد در طول تاریخ بوده است. در شرایط کنونی و بعد از سرنگونی صدام و بوجود آمدن دولت قومی در کردستان عملا این ستم از بین رفته است.

اما با سر کار آمدن یک حاکمیت قومی و مذهبی بعد از سرنگونی صدام و اشغال عراق توسط امریکا و متحدینش، کارگران و مردم زحمتکش کردستان علاوه بر وجود زخم تاریخی ستم ملی، نسبت به این حاکمیت مرکزی کمافی سابق بی اعتماد بوده و احقاق حقوق و آزادیهایش در چهارچوب این حاکمیت عملا غیر ممکن شده و بعلاوه دو دهه است که هیچ تعلق و رابطه ای با بخش عربی عراق نداشته است. اگرچه این جدایی عملی موجب آزادی و رفاه کارگران و مردم درکردستان نشده است، اما با این حال راه کارگران و مردم کردستان از حکومت قومی و مذهبی در بغداد جدا است. این جدایی که عملا اتفاق افتاده است باید رسمیت یابد.

اما نه بورژوازی ناسیونالیست حاکم بر کردستان صلاحیت و قابلیت تحقق این جدایی را دارد و نه دولت مرکزی این حق را به رسمیت می شناسد.

طرح مساله جدایی کردستان از جانب بارزانی، تهدید و تاکتیکی برای فشار بر دولت مرکزی مالکی برای برسمیت شناختن حدود و ثغور قدرت سیاسی و منابع اقتصادی و ثروت است.

بنا بر این اگر بپذیریم که جدایی کردستان تنها راه حل پایان دادن به کشمکشهای تا کنونی و تهدیدات دولت مرکزی و جدالهای دو جناح بورژوازی حاکم در اربیل و بغداد است، نیروی تحقق این امر، طبقه کارگر و مردم زحمتکش و روشنفکران آزادیخواه و سکولار جامعه کردستان است.

 

نیروها و کسانی که مردم را از جنگ بورژوازی کرد و عرب می ترسانند در واقع آب به آسیاب انها می ریزند. فضای جنگی خاک به چشم مردم می پاشد. قرار دادن چتر خطر جنگ بر بالای سر مردم آنها را به موقعیت دفاعی و یأس و استیصال می کشاند و خواست "جنگ نکنید" به خواست اصلی مردم تبدیل می شود. این سیاست، عقب نشینی و انفعال ناخواسته ای را به طبقه کارگر و مردم زحمتکش تحمیل می کند "جنگ نکنید" شعار و سیاستی پاسیو است. فرض کنید مالکی می خواهد کردستان را تصرف نظامی کند و احزاب ناسیونالیست حاکم بر کردستان هم برای منافعشان می جنگند، تکلیف مردم در این میان چیست؟ شعار "مردم در جنگ شرکت نکنید"، "این جنگ شما نیست" کافی نیست. مردم زیر پرچم نیرویی می روند که بظاهر از جان و مال و احساسات و امنتیشان دفاع می کند و سربازش می شوند.

 

اگر چه این سناریویی نیست که پیش بینی می شود و برعکس همانطوری که گفتم توازن قوای دو طرف دعوا برای جنگ مناسب نیست و دولت مرکزی مالکی توانایی تصرف نظامی کردستان را ندارد...، اما اگر کسی می خواهد جلو چنین سناریویی را در صورت احتمال و در آینده ای ولو دور بگیرد باید از پیش و همین حالا و حتی ازمدت ها قبل یک سنگربندی و صف جدیدی را ساخته باشد. این صفبندی می تواند هم در عراق و هم در کردستان ایجاد شود. چرا که دولت مالکی دولت منتخب و مشروع کارگران و مردم عراق نیست. حاکمیت بخش عمده بورژوازی قومی و مذهبی ارتجاعی است. احزاب حاکم  درکردستان هم صلاحیت و مشروعیت نمایندگی منافع طبقه کارگر و مردم را ندارند.

 

برگزاری یک رفراندوم و رأی به جدایی کردستان حق مشروع مردم این منطقه است. این حق می تواند مورد تایید و پشتیبانی طبقه کارگر و مردم آزادیخواه عراق قرار بگیرد.

کمونیست ها و کارگران آگاه و مردم آزادیخواه می توانند با یک تحرک اجتماعی رادیکال عملا هم دولت مرکزی و هم دولت محلی را در مقابل عمل انجام شده قرار دهند.

پرچم استقلال و جدایی کردستان را باید کمونیست ها، کارگران و توده وسیع زنان و مردان آزادیخواه و سکولار بر افرازند. حول آن نیرو بسیج کرده  و سازمان ایجاد کنند.

 

اگر در چنین موقعیتی و در عکس العمل به چنین تحرک اجتماعی عظیمی در کردستان، دولت مرکزی بخواهد به نیروی نظامی متوسل شود، جنگ او با توده های میلیونی کارگر و زحمتکش در کردستان خواهد بود که پرچم استقلال را بلند کرده اند، نه جنگ دو جناح بورژوازی ناسیونالیست کرد و دولت بورژوا قومی مرکزی. اما در واقع به میدان آمدن یک نیروی عظیم توده ای با خواست رفراندوم و جدایی کردستان، یک عامل اساسی بازدارنده  چنین جنگ احتمالی ای هم خواهد بود.

 

اگر این پرچم و سیاست دست کمونیست ها و طبقه کارگر و آزادیخواهان و سکولارها و برابری طلبان در کردستان باشد و اگر این تدارک و آمادگی سیاسی و تشکیلاتی و اتحاد تامین شود، توازن قوای کنونی بین کارگران و مردم  با احزاب حاکم در کردستان به نفع مردم تغییر خواهد کرد. در این صورت احزاب ناسیونالیست کرد هم ناچار به تن دادن به توازن قوای جدید می شوند و جدال بعدی در چهار چوب جامعه کردستان بر سر چگونگی اداره جامعه و برقراری حاکمیت سکولار، غیرقومی و غیرمذهبی خواهد بود و صحنه کشمکش ها عوض خواهد شد.

اگر کمونیست ها و چپ جامعه و نیروهای سکولار و آزادیخواه و بویژه طبقه کارگر در کردستان خود را در چنین موقعیتی قرار ندهد و چنین سیاست و پرچمی را بدست نگیرد، شانس تعیین سرنوشت سیاسی و اقتصادی را از خود گرفته و میدان را برای جنگ و جدال دلبخواهی جناحهای مختلف بورژوا قومی در عراق و کردستان برای همیشه  باز می گذارد. جدالی که پایانی نخواهد داشت.

حتی در صورت اتحاد کل بورژوازی عراق هم،  باز مساله سرکوب و استثمار و فقر و تحقیر طبقه کارگر و مردم زحمتکش سرجای خود می ماند. این را تجربه حاکمیت بورژوا ناسیونالیستها در کردستان و حاکمیت قومی و مذهبی در عراق به ما نشان داده است.

همچنین با به میدان آمدن نیروی طبقه کارگر و مردم به عنوان نیروی اول، وقتی که پرچم سیاسی دست او است، نقش دولت امریکا و دولتهای منطقه و تاخت و تاز تروریست های اسلامی و سلفی و ... حاشیه ای خواهد شد.

علاوه بر این کردستان غیرقومی و غیر مذهبی و سکولار و آزادیخواه و برابری طلب الگویی برای طبقه کارگر و مردم آزادیخواه سراسرعراق خواهد بود و کینه و نفرت تاریخی ای که بورژوازی حاکم به مردم این دو بخش در عراق تحمیل کرده است جای خود را به سمپاتی و علایق طبقاتی و انسانی بین آن ها خواهد داد. طبقه کارگر و مردم آزادیخواه عراق هم می توانند و باید خود را از اسارت حاکمیت قومی و مذهبی و جدال جناح های آنان برهانند.    

 

از نظر من در حال حاضر خطر جنگ دولت مرکزی با احزاب حاکم در کردستان خطر عملی و نزدیک برای مردم کردستان و عراق نیست. خطری که وجود دارد این است که  کمونیست ها و نیروهای چپ و سکولار و غیر قومی و غیر مذهبی و مردم آزادیخواه و برابری طلب اعتماد بخود و توان چنین تحرکی را در خود نببینند و سیاست و راه حل جدایی کردستان را امری ممکن نپندارند و به این سیاست باور نداشته و یا اجرا و عملی شدن آن را به زمانی دور و یا به احزاب حاکم و بورژوازی ناسیونالیست کرد موکول سازند.

 

اگر پرچم استقلال و جدایی دست احزاب بارزانی و طالبانی باشد، برای مدتی مردم را به انتظار و توهم تحقق این امر به نفع خود، سرگرم می کنند و حاکمیت و تسلط بورژوازی ناسیونالیست کرد بر سرنوشت و زندگی مردم برای مدتهای مدید تامین و تضمین می گردد. اما اگر این پرچم و سیاست را نیروهای چپ و کمونیست و سکولار بدست بگیرند و توده های طبقه کارگر و مردم زحمتکش را حول آن بسیج کنند، رأی به جدایی کردستان همزمان رأی به خاتمه دادن تسلط بلامنازع احزاب قومی درکردستان هم خواهد بود و حداقل و درگام اول زمینه های ایجاد یک حاکمیت غیرقومی و غیرمذهبی فراهم می گردد.

کارگران و مردم زحمتکش و روشنفکران آزادیخواه، درسها و تجارب اعتراضات توده ای سال قبل در شهرهای کردستان بویژه شهر سلیمانیه و تجمعات با شکوه در میدان مرکزی این شهر را بخاطر دارند. بویژه این درس که اگر کارگران متحد و متشکل نباشند و اگر پرچم مطالبات آزادیخواهانه و برابری طلبانه در دست کارگران کمونیست و مردم آزادیخواه نباشد، باز هم جناحی دیگر از بورژوازی زحمات و فداکاریهایشان را به باد خواهد داد. ما در همین تجربه دیدیم که بخشی از نیروی ما در این اعتراضات، سیاهی لشکر جناح تغییر "گوران"  و یا اسلامی ها شدند و دیدیم که چگونه منافع و مطالبات آزادیخواهانه مردم را به احزاب حاکم به نفع منافع خود فروختند و مردم را به خانه هایشان فرستادند.

درسهایی که  تجارب خیزش ها و اعتراضات توده ای چه در درون عراق و کردستان  و چه در منطقه به ما داده اند این است که، طبقه کارگر بدون اتحاد و تشکل و حزب کمونیستی کارگری اش و مردم آزادیخواه بدون اتحاد و یکپارچگی و بدون یک سیاست رادیکال، شانس پیروزی بر جناح های گوناگون بورژوازی تا دندان مسلح و با ثروت های میلیاردی و ریاکاری و فریبهایشان را ندارند.

مظفر محمدی

دسامبر 2012