کرنولوژی صعود و سقوط کومه له
محمد جعفری
سیزدهم ماه مه ٢٠١٢


کاربست ماتریالیسم تاریخی در عرصه پراتیک برای بعضی از جریانات و اشخاص "مارکسیست" - متافیزیک ، فقط یک عبارت کلیشه ای توخالی است. برعکس تبیین جریانات و اشخاص "مارکسیست" - متافیزیک ، اگر تاریخ پدیده ها، سازمان ها و احزاب سیاسی را مثل انسان در نظر بگیریم، دورانهای مختلفی دارند. دوران جنینی، دوران کودکی، دوران جوانی- بلوغ و دوران نزول. تفاوت های ادوار جنینی، کودکی، جوانی و... هیچ اشکالی ندارد، بعکس اینها جزء پروسه ی اجتناب ناپذیر و منطقی تکامل هستند. آنچه اشکال دارد، روایت جریانات و اشخاصی از تاریخ گذشته خویش و پدیده ها است که طوری وانمود می کنند که همیشه کامل و بالغ بوداند! این روایت نه واقعی و نه طبیعی است و من در این نوشته، قصد به نقد کشیدن این تبیین غیرمارکسیستی از تاریخ کومه له را دارم.


درک مفهوم تاریخ، درک دینامیسم نیروهای محرکه مادی آن نه تنها در پروسه تکاملی پدیده ها از شکلی به شکل دیگر، بلکه درک پایه ی مادی روند زوال آنها نیز هست. برای ما، مفهوم پرداحتن به تاریخ عبارت است از اینکه اولا پدیده ها را در حال گذار و تکامل میدانیم؛ ثانیا امروز چه نتیجه و پیامی از آن گرفته می شود؟ با تاریخ میخواهد چکار کند و خود وی کجای این تاریخ ایستاده است؟ آیا میخواهد جنبه انقلابی فلسفه هگل "همه چیز در حال تغییر و دگرگون شدن است" را ثابت کند، یا نتیجه وارونه هگل از اسلوب فلسفی کشف شده خویش "جاودانگی نظام موجود" را؟ آیا تاریخ را آنطوری که بوده در متن زمان خود به تصویر می کشد، یا آن را بر حسب نیاز زمانه، با توانایی ها، داده ها و عقل امروز حیف و میل کرده و نگاه می کند؟ درک تاریخ برای ما، درک پایه های مادی روندی است که منجر به تغییر شئی و دگرگونی ها و تاریخ نتیجه وسنتز این دگرگونی ها است.


امروز اگر شما به هر سیاست، پراتیک و رویکرد طبقاتی - اجتماعی کومه له جدید انتقاد داشته باشید، طرفداران متافیزیک و کلیشه پرداز آن، در سنگر برخی از رویدادهای تاریخی، سنگر می گیرند تا ازمساله کنکرت و مشخص سیاست امروز طفره بروند. پشت لیستی از اقداماتی که هر کدام ویژه دوران خاصی و محصول پراتیک جمع معینی بودند، سنگر گرفته تا روندهای پس از آن اتفاقات را در سایه ی آنها بی پاسخ بگذارند، یا موّجه جلوه دهند؛ و یا مسخ نمایند. در نتیجه ما باید با متد ماتریالیسم دیالتیک تاریخی، خیلی مختصر نظری به رویدادها داشته باشیم. تا خواننده متوجه شود که این تاریخ چگونه ساخته شد، کی شروع و کی پایان یافت و محصول آن چیست؟


من در تجزیه و تحلیل بستر شکل گیری کومه له، قصد ندارم در جزئیات به کل رویدادهای تاریخی مربوط به آن بپردازم، زیرا اغلب تاریخ مباحثات مهم کنگره ها، پلنوم ها، جلسات و سمینارها، و درهر یک از آنها کدام مساله کلیدی و مبرم بودند؛ هر یک آز آنها به کدام جدل و معضل زمان خود جواب می دادند، توسط کدام گرایش جواب می گرفت .... نوشته شده و مکتوب هستند(1). در این بررسی تنها برخی از آن تاریخ که به مبحث کنونی ما کمک می کنند را یاد آورخواهم شد. هدف از این یاد آوری مختصر، دادن یک تصویر واقعی از پروسه شکل گیری کومله نه سال قبل از انقلاب١٣٥٧، آنطوری که بود می باشد. زمانی که مردم برای اولین بار اسم این سازمان را که بعدا یک سازمان توده ای گردید را شنیدند، ماه ها پس از انقلاب١٣٥٧ بود. هدف این نیست که با عقل و روایت امروز، آنها را قضاوت کرد، بلکه هدف آن است که آنها را در متن ادوار خود گذاشت.
من بجای برجسته کردن ضعف یا نبوغ افراد چه پیش و چه پس از علنی شدن سازمان نامبرده، به برجسته کردن گرایشات، جنبش های عمومی و سنت های طبقاتی- اجتماعی که انسانها را در سطح کلان حول پلاتفرمی بسیج می کند می پردازم و آنها را نقد یا تائید خواهم کرد. از سنت های طبقاتی باید شروع کرد سنت ها مهم هستند.


بستر شکل گیری کومه له
میگویند درسال١٣۴٨ کومه له را تاسیس کردند. در آن ایام ایران در چه وضعیتی به سر می برد؟ بافت طبقاتی و مناسبات تولید چگونه بود و هر کدام از طبقات جامعه جهت فایق آمدن بر معضلات و پیروزی بر دشمن، چه راه حلی (دنیای بهتر) را جلوی جامعه می گذاشت ؟


همه متفق القول هستند که اصلاحات ارضی دهه ی چهل، جهت برطرف کردن موانع نظام فئودالیسم بر سر راه رشد نظام سرمایه داری در ایران، مبنای تحول بزرگی بود که بر تمام فعل و انفعالات اجتماعی، سیاسی و طبقاتی جامعه تاثیر گذاشت. این تغییر و تحولات که پایه های آن از قبل توسط رشد و توسعه مناسبات (زیربنا) اقتصادی و اجتماعی فراهم شده بود، زمینه مادی در اختیار طبقات جامعه گذاشت تا بر متن آن، تصویر خود از (روبنا) حق، آزادی و برابری (حقوقی) انسان و مبارزه برای بدست آورن آنها را در شکل جنینی و مبتدی خود، در دستور قراردهند.


محافلی که کومه له را تاسیس کردند، از کدام بستر اجتماعی، دیدگاه های چه اقشاری و کدام مکاتب فکری، سیاسی و طبقاتی دیده به جهان گشودند؟ این محافل در متن آن شرایط، میخواستند چکار کنند؟ هدف بلند مدت و کوتاه مدت آنها چه بود و استراتژی دست یافتن به آن پلاتفرم احتمالی کدام بود؟ اصولا استراتژی و پلاتفرمی داشتند؟ آیا کومله پس از کنگره دوم تا کنگره ششم در امتداد آن کومله اولی است؟


هنگامی از مساله سیاسی، تاسیس سازمان، بنیان نهادن و رهبران صحبت می شود، تصوری به ذهن متبادر می شود که انسان فکر کند: انسان هایی بالغ، دنیا دیده و کارکشته نشسته و به مفاهیم رهایی (رهایی از چه؟)، انقلاب ( کدام انقلاب؟) و هویت طبقاتی مستقل پرولتاریا (استقلال ازچه؟) فکر کرده اند که هویت برنامه، استراتژی و غیره باید بر طبق نقشه پیش برود. اما این تصور در مورد کومله درست نیست. کومله هنوز هم پاسخ پرولتری به این مسائل و مفاهیم ندارد؛ چه برسد به سال ١٣۴٨. در سال ١٣۴٨ موسسین این محافل "تینجر"های بودند که دو نفرشان نان آور خانواده نبودند. جوانانی هجده، نوزده ساله بعنوان دوست و هم محفل با هربهانه و سبک کاری دور هم جمع می شدند و خود را نوعی سازمان می پنداشتند. روشنفکران مدرنیست ناراضی تحت تاثیر اوضاع کمونیسم مائویستی و استالینستی آن روز جهان بودند که با کمونیسمی که ما می شناسیم ١٨٠ درجه تفاوت داشتند. حتی اگر به هر نحوی از انحاء خود را مارکسیست می پنداشتند، در رویکرد اجتماعی (سلف آنها که هویت برنامه، استراتژی و غیره داشتند) نیز، هم و غم مارکسیست آن زمان، بسان ناسیونالیست ها و لیبرالسیت های وطنی، توسعه نیافتگی کشور، به تاراج بردن منابع خلق توسط امپریالیسم و اعتراض به "سگ زنجیری" بود. آنان چه هدف متمایزی از بقیه داشتند، مشخص نیست، چون هیچ منابع، اسناد و مدارک مکتوبی ندارند. انتظار ما از این محافل هم در همین حد باید باشد. گفتم دوران جنینی و دوران کودکی هیچ اشکالی ندارد، ولی آن تفاسیر و تعاریفی که امروز در سن شصت و خورده ای نیاز به اغراق کردن دارد، دارد حقایقی را از مردم پنهان می کند و تاریخ و گذشته ی خویش راطوری وانمود می کند که آن روزها هم ،کامل و بالغ بودند، و این اشکال دارد!


تمام منابع موجود مربوط به چگونگی شکل گیری و هدف از تشکیل آن محافل که امروز در دسترس هستند، بیشتر به صورت نقل قولهای شفاهی، خاطرات و معدود نوشته هایی است که همه ی آنها چند سال پس از انقلاب ٥٧تولید شدند و در دست عموم قرار گرفتند که در خیلی موارد مطابق هم نیستند. نقل قول اشخاصی که در کومه له جدید هستند با آنهائی که در کمونیسم کارگری می باشند تناقض دارد. اگر تمام تعریف و تمجیدهای بخشا موجه و اکثرا ناموجه از خود و هر آنچه خود در مورد خویش می گویند را بی ابهام و بی تردید بپذیریم، باز به گفته ی خودشان محافلی کارگری و کمونسیتی به معنای متعارف نبودند. اما یک واقعیت محرز است: جوانانی، دلسوز مردم، مبارزینی علیه شاه و سیستم دیکتاتوری او بودند. اغلب زندانی کشیدند، آدم مارکسیست به روایت آن روز در میانشان پیدا می شد. اما مطلقا تبیین مارکسیستی، سیستم آالترناتیو بعنوان خط سیاسی و نیروی مارکسیستی قابل انتخاب ، در دسترس مردم نبودند. مشخص نیست اسم گردهمائی نامبردگان چه بود و آیا ماهی یک بار، شش ماه یک بار مخفیانه دورهم جمع می شدند تا سازمانی که بعدا نام کومه له بخود نهاد، پایه گذاری نمایند؟ چگونگی این داستان ترکیبی از واقعیت، سراب و اغراق است. کنگره ١ آنها گویا و شفاف بما گفت چه تعریفی از آزادی و برابری، آزادی زن، از ناسیونالیسم و تشکل کارگری و خلاصه چه بضاعتی داشتند. پس، پیش از انقلاب ٥٧، نباید کومه له را با هیچ معیاری جدی گرفت و آن تاریخ حالتی بیشترسرابگونه دارد تا ملموس. نمی توان روی این دوره حساب کرد. این دوران بیشتر جنبه سمبلیک دارد تا تعیّن خارجی و مشخص. هیچ جثه تشکیلاتی، وزنه اجتماعی و بنیه فکری مارکسیستی پیشکش، حتی به اندازه امروز روی ناسیونالیسم شان فرموله نبودند. هیچ انسان معمولی اسم سازمان آنها را تا مدتها پس از انقلاب ٥٧ نشنیده بود. این محافل از مبارزه کارگر با سرمایه دار تازه به دوران رسیده برنخاسته بودند. طبقه کارگر کردستان بسیار جوان بود. تازه در شکل بسیار خام و ابتدایی، نیازی های خود را به جامعه تحمیل می کرد. تظاهرات، اعتصاب عمومی، مبارزه مدنی و قانونی محلی از اعراب ندارد. این در مورد سالهای تاسیس. در سال های متاخرتر این ابهام کمتر نگردیده است، چون منابع، اسناد و مدارک مکتوبی از آن دوران در دست نیست.


ایران و جهان / مشی چریکی در هاله ی ابهام
بدلیل تاثیر انقلابات چین، کوبا، الجزایر و جنگ ویتنام، مشی چریکی و مبارزه مسلحانه در بخش هایی از جهان هنوز از مد نیفتاده بود. مستقیم وغیر مستقیم تئوری های "محاصره شهر از طریق روستا"، و "قدرت سیاسی از لوله تفنگ در می آید" مائو، هنوز در بورس بود. سپس، تدریجا با سرکوب جنگ چریکی ومبارزه مسلحانه در امریکا لاتین و سترونی انقلاب بوسیله جنگ چریکی، ادامه مبارزه مسلحانه را سئوال برانگیز کرد. مثل هر موضوع مد شده و از مد افتاده در سطح جهان، مد شدن و از مد افتادن این یکی هم تاثیر خود را بر جامعه ایران گذاشت. محافل روشنفکران ایرانی، با مرزبندی نیم بند با مشی چریکی که از مد افتاده بود، به مبارزه توده ای- عمومی، مدنی، قانونی و محلی با برداشت آن زمان خود از هر یک از این عرصه ها روی می آورند. محافل مورد اشاره ما با ملغمه ای از مرزبندی با مشی چریکی و داشتن گوشه چشمی به آن، به مبارزه توده ای روی می آورند. اما منظورشان از روی آوری با مبارزه توده ای رفتن به میان کارگران و پاسخ گویی به نیازهای جامعه شهری نبود، منظورشان رفتن به روستاها و مبارزه همراه با دهقانان بود. رفتن به روستا و توجه به دهقان بخودی خود اشکالی ندارد، بشرطی که در عصر سرمایه داری از منظر طبقه کارگر و کمونیسم به حل مساله اصلاحات ارضی دهقانان پرداخت. اما هیچ چیز محافل نامبرده شسته- رفته نبود، هم این و هم آن، همه چیز و هیچ چیز بودند. چقدر مارکسیست، بیش از آن پوپولیست بودند، چقدر روشنفکر چپ، بیش از آن روشنفکر ناسیونالیست بودند، چقدر دلسوز کارگر بودند، ده برابر آن شیفته دهقان و چقدر سراسری بودند، ده برابر محلی. منظور این نیست روشنفکر چپ نمی تواند مدافع کارگر باشد، یا با آنان بی توجه بود؛ توجه به اقشار روشنفکر درست است، به شرطی که پرچم اعتراض کارگر به سرمایه دار و جهتگیری و سبک کاری با این مشخصات در دست داشته باشد. اولویتهای متناسب با رفع تضاد کار و سرمایه، جهت برابری اقتصادی نه صرفا برابری حقوقی اتخاذ کند. چیزی که این محافل هیچ کدام از آنها را شفاف نساخته بودند.


هسته اصلی آنچه در جهان کمونیسم می نامیدند، زیر آوار کمونیسم چینی، روسی و آلبانیایی مدفون بود. همه جا پیراهن ناسیونالیسم به تن آن کرده بودند. محافل و اشخاصی که پس از انقلاب ١٣٥٧، خود را کومله نامیدند، چند محفل به لحاظ ایدئولوژی و سیاسی- طبقاتی چپ التقاطی در میان صدها محافل مخفی و زندانی آن روزگار ایران بودند؛ که یا طرفدار چین یا روسیه که ناسیونالیسم چپ در اغلب کشورهای تحت سلطه خود را با آنها تداعی می کرد. آنان تا چند سال پس از انقلاب ١٣٥٧، جامعه ایران را "نیمه فئودالی- نیمه مستعمره" می دانستند، بسیار بعید بود که طبقه کارگر، تشکل مستقل او و برابری (برابری اقتصادی) در سیستمشان وزن و جایگاهی داشته باشد. بنیان گذاران کومه له مثل هر سازمان دیگر آن زمان از روشنفکران آن زمان جامعه بودند. اینجا مشخص است ظهور، خواستگاه شروع و نقطه عزیمت آنان پاسخ به نیازهای طبقه کارگر نبود. از تضاد کار و سرمایه، از اعتراض کارگر با سرمایه دار نطفه نبسته بودند. به معنای متعارف محافل کارگری نبودند، از مبارزات و محیط آنان برنخاسته بودند. این مشخصات غیر کارگری تنها منحصر به آن محافل نبود، بلکه یک سازمان سیاسی چپ ایرانی وجود نداشت که از بستر کارگری برخاسته باشد، از بافت کارگری تشکیل شده باشد و از اعتراض کارگر به جامعه مبارزه را نمایندگی کند و راه حل کارگری به جامعه ارائه دهد. کومله هم استثناء نبود.


کوته بینی نظری در بدست گرفتن قطب نمای راه حل کارگری، با توجه به سن و سال، شرایط رشد مادی مناسبات تولیدی و اقتصادی آن زمان کردستان قابل درک است. طبقه کارگر، جوان، بی تجربه، بی تشکل و بشدت آلوده به دنیایی بود که تازه اصلاحات ارضی سال ٤٢ از آن جدا یش کرده بود و هنوز به هیچ لحاظی فاصله زیادی با آن نداشت و مثل یک طبقه تازه قوام گرفته بود. او بشدت آلوده به دنیای داده ها و ارزشهای بورژوایی و کهنه بود. هنوز وزنه اجتماعی و حامل مطالبات مضمونی رادیکال کارگر، به جامعه تماما رسوخ نکرده بود. کوته بینی نظری این محافل در بدست گرفتن کمونیسم هم بی تاثیر از کمبودهای اولیه زیربنایی و موقعیت بین المللی کمونیسم آن ایام نبود که آنان مانند مبارزین اکثر کشورهای جهان سوم و کل جهان بنحوی یا منتقد شوروی و خود را در کنار مائو، یا منتقد مائو و طرفدار بلوک شرق (روسیه) بودند. اما از نظر واقعی وعملی هر روز طبقه کارگر از مناسبات فئودالی فاصله می گرفت. به جمعیتش افزوده می شد و چهره جامعه بدوی را تغییر می داد.


کومله از تشکل ها و جمعیت هایی که هر یک بنام جمعیت دفاع ازمطالبی مانند جمعیت دفاع از زحمتکشان در شمال کردستان، جمعیت دفاع از آزادی در سنندج و اتحادیه دهقانان مریوان و جمعیت های دفاع ...در سایر مناطق تا ماه ها پس از انقلاب٥٧ فعالیت داشت بدون اینکه جامعه آنها را بعنوان سازمان سراسری "کومله" بشناسد، تشکیل شد. در آن مدت هر جمعیتی با تشخیص خود اولویت های خود را دفاع از چیزی که حلقه اصلی می دانست تعیین و اجرا میکرد. کومه له تا تاسیس حزب کمونیست ایران خط منسجم مارکسیستی نداشت. اما به لحاظ پراتیک در عرصه های زیادی، عین یک جریان انقلابی و حتی کمونیست عمل کرده و موضع گرفت. شاید این را از فضای انقلابی زمان انقلاب ١٣٥٧ به این سو تا شکست آن در سی خرداد شصت ٦٢-٦٠ گرفته بود.


کومله ای که تا چند ماه پس از انقلاب ٥٧ اطلاعیه ها و سخنرانی هایی خود را با " بسم الله ... و بسم الله قاسم الجبارین" شروع می کرد، با عزالدین حسینی تا مدتی یکی پنداشته می شد، به کاندیاتوری ریاست جمهوری مجاهدین رای داد، ملا را برای مراسم عقد به مقر خود دعوت می کرد؛ بعید بود به آزادی زن، لغو مجازات اعدام، برخورد به اسرای جنگی(٢)، برخورد به مذهب و غیره فرقی آنچنانی با سایر احزاب سیاسی آن زمان ایران و کردستان داشته باشد. به معنی واقعی کلمه کمونیست نبودند و خودآگاهی کمونیستی جایگاه تعیین کننده در سیستم فکری و پراتیک آنان نداشت. اگر با هر تعریفی خود را مارکسیست می نامیدند، مارکسیست های همچون حزب توده، چریکهای فدایی خلق ایران و محافل چپ آنروزی ایران بودند که درکشان از کمونیسم و کارگر همان درک رایج کمونیسم بین المللی شوروی و یا چینی بود. بنیان گذارانی که امروز با کومله و اقمار آن هستند زیاد روی کمونیست بودن آن زمان خود اصرار ندارند. بستگی دارد کجا و مخاطب شان کی باشد. در محافل ناسیونالیست و گردهمائی های کردی بر روی اصالت کردی خود تاکید می گذارند؛ اگر در محافل چپ و کارگری باشند دُز مارکسیستی و"کمونیستی" خود را بالا خواهند برد و در همبستری با جنبش سبز هم بر ایرانی و سراسری بودن خود تاکید می گذارند.


انقلاب ١٣٥٧ کومه له را به صحنه آورد
انقلاب ١٣٥٧ ایران خود چه رویداد بزرگی بود که کومه له را به صحنه آورد، موضوع دیگری است که ما اینجا فرصت پرداختن به آن را نداریم. کتاب ها و جزوات و مقالات متعدد در این مورد نوشته شده است و سمینارها و سخنرانی ها ارائه گردیده است که من فقط برای نمونه به چهار سمینار انجمن مارکس- حکمت از کورش مدرسی با سرتیتر "انقلاب ١٣٥٧ ایران یک بررسی تحلیلی" و به نوشته "تاریخ شکست نخوردگان" منصور حکمت اشاره می کنم.


قبلا متذکر شدم که کومله به لحاظ پراتیکی در عرصه های زیادی در زمان انقلاب ١٣٥٧و بخصوص پس از آن، به درست عین یک جریان انقلابی و حتی کمونیست عمل کرد و موضع گرفت. موضع قاطع در برابر جمهوری اسلامی، دفاع از دهقانان در مقابل فئودال و دلسوزی برای زحمتکشان در شرایطی که جامعه به چنین اقداماتی احتیاج داشت، کافی بود مردم آن را مثل ابزار و وسیله ی مبارزاتی، یا تنها ابزار موجود مناسب قابل استفاده برای کارگران وزحمتکشان در آن مقطع تاریخی؛ کارگر آن را علیه صاحب کار، دهقان در برابر فئودال و همه علیه جمهوری اسلامی بدست بگیرند. این مشخصات کومه له را از سطح محافلی به یک سازمان توده ای ارتقا داد و وارد صحنه سیاست ایران کرد. این چند اقدام به درجه ای کیس کومله را از سازمانهایی مشابه آن متفاوت کرد. از این نظر نقد و بررسی کومه له ی بعد از انقلاب ١٣٥٧ مقداری پیچیده تراز سایر سازمان های ناسیونالیست ایرانی است. پیچیدگی مساله این است که یک تاریخ کمونیستی معیّن و محدود پشت این اسم وجود دارد. از زمان انقلاب ١٣٥٧ به این سو، مدام محل تلاقی حداقل دو گرایش اصلی جامعه بوده و به طنابی می ماند که یک سر آن در دست گرایش کمونیستی کارگران درون جامعه کردستان و ایران، و سر دیگر آن در دست گرایشات ناسیونالیسم بوده که بنا به مقتضیات و توانایی هر کدام از این دو گرایش اصلی ، آن را تا سر حد قطع کامل و پاره کردن این طناب به سوی ارزشهای خود کشیده اند. زمانی وزنه سنگینی آن بطرف کمونیسم (بین کنگرهای دوم تا ششم به مدت ده سال) و زمانی (پیش از کنگره دو و پس از جنگ خلیج و استقرار ناسیونالیسم کرد در عراق)، به سوی ناسیونالیسم بیشترچرخیده ونزدیکی داشته است. کومه له هیچ وقت صد در صد مانند ابزاری خالص به تصرف کامل یکی از این گرایشات در نیآمد. اسناد تاریخی تماما گواهی تفاوت کومله ی قبل از کنگره های دوم با کومله ی پس از این کنگره شش هستند. کومله کنگره ششم متفاوت با کومه له بعد از جدایی کمونیسم کارگری است. پراتیک کمونیستی بعد از انقلاب ٥٧ و ادبیات هر دوران این زور آزمائی گرایشات در سمت و سو دادن به حرکت روندهای که با کومله آن زمان تداعی می شد؛ مکتوب است و خواننده حقیقت جو اگر ناروشنی ای در تمایزات این مراحل از حیات کومه له داشته باشد و مایل باشد در این زمینه ابهام خود را برطرف کند، با مراجعه به آرشیو می تواند اسناد این تاریخ را مطالعه کند تا ابهام رفع شود. این منابع علاوه بر این سلسله مقالات، درمنتخب آثار(٣) قابل دسترس هستند. این اسناد چگونگی مبارزه ایدئولوژیکی از اصول تا عرصه های پراتیک و دیپلماسی، از تصویب مصوبه ها و قرارها در کنگره ها، پلنوم ها و کنفرانس ها؛ و برخورد به کتک نزدن مردم، رفتار نامناسب با اسرای جنگی، سازش با فرهنگ مرد سالار و ضد زن و غیره، جنگ این دو گرایش در زندگی روزمره تشکیلات کومله با همدیگر را نشان می دهد. برای رد یابی این گرایشات باید از سنتها شروع کرد، زیرا سنتها مهم هستند: مثلا زمانی که مناطقی دست ما بود، ما چند نفر را بخاطر زن کشی و فرهنگ مردسالاری در جامعه زندانی نکردیم، اما بخاطر همکاری با رژیم صد ها مزدور را مجازات ... کردیم. برخی ارزشهای بورژوایی که در جامعه نهادینه شده اند، دستنخورده به حال خود رها کردیم. ولی علیرغم تمامی این نقایص تصميم به مبارزه علیه حملە جمهوری اسلامی بە کردستان در ٢٨ مرداد٥٨ ، دفاع از دهقانان در مقابل فئودال و دلسوزی برای زحمتکشان بود که کومله سر بلند از آن بیرون آمد. این تصمیمات و اقدامات او را از کاه به کوه تبدیل کرد.


همکاری کومه له با اتحاد مبارزان کمونیست، دست آوردی برای هر دو!
ضرورت همکاری کومله و اتحاد مبارزان کمونیست ناشی ازچه بود؟ روی آوری کارگران و زحمتکشان کردستان به کومله در جریان انقلاب و بعد از انقلاب ١٣٥٧، این سازمان را ناچار به تلاش برای پاسخ دادن به نیازهای رادیکال آنان کرد. اگر کومله میخواست کارگران و زحمتکشان کردستان را با خود داشته باشد، باید رادیکال ظاهر می شد و اگر رادیکل ظاهر نمی شد، کسانی که مساله ملی "خودمختاری و برخی از مطالبات حقوقی" داشتند چرا با او بیایند، مگر حزب دمکرات در این زمینه ها با سابقه تر از کومه له نبود؟ همینکه طبقه کارگر وارد صحنه سیاست شود، با خود اجندا هایی (دستوراتی) می آورد که احزاب سنتی بورژوایی قادر به دادن پاسخ رادیکال به آنها نیستند و علیه آن خواسته های کارگران قد علم می کنند.
همه ی تئوری های نیم بند "نیمه فئودالی- نیمه مستعمره" بودن جامعه ایران، و "رِژیم لرزان است" کومله، کفاف پاسخ گویی به چگونگی ادامه بقاء و ادامه ی مبارزه نمی کرد. ادامه کاری کومله نزدیک به بن بست رسیدن بود. در بعد سازمانی، نظری و استراتژی با تناقضاتی مواجه بود. مقابله با رژیم را خارج از توانایی نیروهای خود می دانست. دورنمای چیره شدن بر ضد انقلاب تا حدودی تیره و تار بنظر می رسید و کومله از این مساله تحت فشار بود. برای خارج شدن از بن بست، مثل همیشه دنبال (ناجی) ،پاسخ به تشکیلات ملون خود می گشت. بنا به توانایی ناچیز مبانی نظری کومله، قادر نبود خود برود و پاسخ را پیدا نماید. پاسخی که توسط گرایش دیگر (سازمان سهند و بعدا اتحاد مبارزان کمونیست) برای ادامه کاری تهیه شده بود، را مرهم علاج درد خود می دانست و با درک و برداشت آن روز، آنها را وام می گرفت. این تلاش تا اتحاد با اتحاد مبارزان کمونیست و قبول مارکسیسم انقلابی ادامه داشت. اما فراموش نکنیم که بعدا مشخص می شود که گرایشی در کومله آنها را برای همان امری که به آن فکر می کرد، و کومله را بروی آن ساخته بود پاسخ می دانست، در نظر داشت و وام می گرفت. ولی هیچ وقت این جواب به خود آگاهی همه جانبه او تبدیل نشد. اگر روزی بنظر او راه حل بهتری برای مساله کرد پیدا می شد، ایشان خود را از تکرار طوطی وار تزها و دکترین "کلیشه" کمونیسم منصور حکمت خلاص می کرد، همچنین که بعدا طیف هایی این کار را کردند. از نظر خودشان با ابزار و وسیله سر راست، دنبال متحقق کردن آرمانهای خود بودند.


در زمانی همکاری کومه له با اتحاد مبارزان کمونیست شروع می شود که با انقلاب ١٣٥٧ خیلی فاصله ندارد و برای انقلابیون، هنوز آن جو انقلابی تازه است و شکست انقلاب محتوم نیست و نباید آن را قبول کرد. اما موج انقلاب فروکش می کند. سی خرداد ٦٠ نزدیک می شود. نیروهای نظامی کومله از شهرها به سوی روستاها در حال عقب نشینی هستند. درست است کومله خود را کمونيست ميدانست، اما انواع کمونيسم داشته و داریم. کمونيسم مثل لباسى نيست که اگر به تن کردید، ديگر شما را بپوشاند، بلکه متکی به یک طبقه معین و داراى جهان بينى - نظرى، متدولوژى معيّن، تئورى علمى و اجتماعى معيّن و زنده ی يک گرايش ،و جنبش کارگران است که بايد در هر کدام از اين زمينه ها، اين جهان بينى را زنده به کار گرفت و آموخت. صد سازمان و حزب "کمونيست" وجود دارند که وقتی پای عمل و معنی کردن این مفاهیم به پراتیک روز به میان می آید، آبشان با هم به جویی نمی رود. معهذا اگر زمانی این طیف موافق راه حل منصور حکمت بود، خود به نتیجه درستی آن راه حل نرسیده بود، تا آن به بخشی از وجود، پراتیک و خود آگاهی شان تبدیل شود. اشخاصی آن را برای آن تهیه و حاضر کرده بودند. (باد آورده را باد می برد). کومله جهانبینی متفاوتی از دیگر سازمانهای پوپولیست ایرانی نداشت و وضع اش بهتر از آنها نبود. بخصوص کمونيسم"ملون" آن ايام به همه چيز شبیه بود غير از کمونيسم مارکس، لنین و منصورحکمت. ولی آن زمان با ترکیبی از تلاش برای پاسخگویی به نیازهای شرایطی که در آن گیر کرده بود از طرفی، و انرژی که از اتخاذ سیاست درست در مقابله با رژیم و کمپ ارتجاع حامی رژیم کسب کرده بود، از طرف دیگر؛ شهامت داشت از کمبودهای خود انتقاد نماید و برای جبران آنها چاره اندیشی کند. توافق کومله با عناصر مارکسیسم انقلابی یکی از راه های چاره اندیشی وجبران این کمبودها بود؛ و این دست آوردی نه تنها برای هردو سازمان، بلکه یک پیروزی بزرگ برای کل جنبش کمونیستی در ایران به حساب می آید. محصولات مبارزه نظری، متدولوژی اتحاد مبارزان کمونیست و مارکسیسم انقلابی اگر با ماتریال انسانی و کادری آن زمان کومله ترکیب نمی شد، نه این و نه آن، با آنچه بعدا شدند، تبدیل نمی شدند.


انگيزه مساوات طلبى کارگران براثر داده ها و مناسبات طبقاتى و اجتماعى شکل ميگيرد، اما متدولوژى، جهان بينى، تئورى علمى و اجتماعى کمونيستى یک سازمان البته خود بخود بدست نمی آيد. کومله شریک خط، جهت و تئوری انقلابی مارکسیسم انقلابی شد. پيوستن به صف اتحاد مبارزان کمونیست، خدمات ارزشمندی به مارکسیسم انقلابی بود تا با استخوان بندی و شالوده کادری کومه له ، مارکسیسم انقلابی هم مجهز شود.


تشکیل حزب کمونیست ایران کومله را از کاه به کوه تبدیل کرد
اگر پروسه ی روندی که منجر به تشکیل حزب کمونیست ایران شد، نمی بود؛ کومله، سازمانی مانند کومله رنجدران کردستان عراق در جنبش "مادر" ملی هضم می شد. اگر بعنوان سازمان سراسری ایرانی فعالیت می کرد، نمی توانست سرنوشت متفاوتی از سایر سازمانهای "خط دو و سه" ایرانی امثال پیکار، چریکهای فدایی و... داشته باشد و اگر کردستانی هم می شد؛ وضعیتی همچون کومه له رنجدران کردستان عراق پیدا می کرد که از همان سال های اول ژست جناح چپ ناسیونالیست را کنار نهاده و به بخشی از جبهه اتحایه میهنی و جنبش ناسیونالیسم کرد ملحق می شد. اگرچه بعدا تور ساپورت کمونیسم کارگری را با دست خود پاره کرده و به آن بستر برگشته است. الگوی آنان کومله رنجدران٬ ملا آواره و شریف زاده بود (۴). آدم های سطح رهبری خود را برای دوره دیدن به میان آنها می فرستاد و مارکسیسم را جز اعلام وفاداری و خود را مارکسیسم دانستن ، نمیتوان در جایی از کل هستی آنان مشاهده کرد.


تشکیل حزب کمونیست ایران همچنین اتحاد مبارزان کمونیست را از یک محفل تقریبا ناشناخته، که اساسا در عرصه تئوری و نظری فعال بود، دارای استخوان بندی و عینیت مادی و از یک محفل به کوه تبدیل کرد. لذا اگر تئوری به پرچم پراتیک انسانهای معینی تبدیل نشود، کتاب است و در طاقچه خاک می خورد. اوج رشد و تکامل انسجام نظری و تشکیلاتی کومله زمان تاسیس حزب کمونیست ایران بود، این اقدام آن را از بی برنامگی، دارای برنامه کرد، ازبی استراتژی بودن دارای استراتژی کرد و از بلاتکلیفی هویتی دارای هویتی کرد. بنابر اینها، تشکیل حزب کمونیست ایران کومله را از کاه به کوه تبدیل کرد. اما پروسه این تحول چگونه صورت گرفت و تا کی دوام داشت؟


منصور حکمت دیدگاه های متفاوت خود را در نقد ناکارآمدی و بی تاثیری کمونیسم بورژوایی موجود در انقلاب ١٣٥٧ ایران که گرایش پوپولیستی کومه له یکی از آنها بود را فرموله کرد. انقلاب ١٣٥٧ ایران مقطع مهمی بود تا کمونیسم متفاوت، کاربردی- سلبی و اجتماعی که خود را تحت عنوان "مارکسیزم انقلابی" از کمونیسم رایج طرفدار (بورژوازی ملی و مترقی) در ایران و جهان در اوائل؛ و کمونیسم کارگری متاخرتر متمایز کند. از نظر تئوری ، مارکسیسم انقلابی بر کمونیسم ارتدکس مارکس پافشاری می کرد و به هر میزانی که قادر بود در زمینه های سبک کاری، سنت مبارزاتی، مسائل نظری و تحزب پیشروی نموده و ضمن نقد پوپولیسم موجود، توانست تفاوت های خود را هم با نامبردگان مشخص کند. از جمله اسناد و ادبیات پایه ای این تفاوت ها : "اسطوره بورژوازی ملی و مترقی، سه منبع و سه جزء سوسیالیسم خلقی ایران، انقلاب ایران و نقش پرولتاریا، کمونیست ها و جنبش دهقانی پس از حل امپریالیستی مساله ارضی در ایران و غیره" است که در منتخب آثار منصور حکمت انتشارات حزب کمونیست کارگری-حکمتیست موجود است. منصور حکمت با باور به تحزب کمونیستی از همان ابتدای انقلاب سعی در تشکیل حزبی انقلابی و کارآمد برای به قدرت رساندن طبقه کارگر و انقلابی سوسیالیستی داشت و با این منظور درسازماندهی سازمان سهند در سال ١٣٥٨ و سپس اتحاد مبارزان کمونیست نقش عمده ای ایفا نمود. نامبرده در ادامه وارد پروسه فعالیت با نیروهای تشکیل دهنده حزب شد که با شرکت در کنگره ٣ کومله در سال ٦١ زمینه عملی تشکیل حزب کمونیست ایران درتاریخ ١١ شهریور٦٢ را فراهم کرد. وی این استراتژی را تا کنگره های٣حزب کمونیست ایران و کنگره ٦ کومه له؛ بمنظور جلب و جذب نیروهای فعال به این خط سوسیالیستی و در آوردن آنها از زیر تاثیرات نفوذ جنبش های پوپولیستی و ناسیونالیستی وغالب کردن افق کمونیستی بر آن سازمانها تعقیب می کند و در این پروژه به موفقیت هایی چشم گیری دست می یابد.


دست آوردهای این دوره فعالیت کمونیست های متاثر از این رویکرد، محدود به کار تئوریک نیست و تجسم عملی دیدگاه های متمایز "مارکسیزم انقلابی" با چپ خلقی، در زمینه تحزب، با تشکیل حزب کمونیست ایران خود را نشان داد و عینیت یافت و وارد فاز دیگری شد. حزب کمونیست ایران برای یک مرحله از حیات خود اهمیت عظیمی داشت و به ظرفی برای کمونیست های ایران تبدیل گردید.


ایشان همزمان با نقد پوپولیسم طرفدار سرمایه داری "ملی و مترقی" یک مبارزه پیگیر بین متدی که اینک (حکمتیست) می نامیم، با کمونیسم بورژوائی متاثراز شوروی و بلوک شرق، چین و غیره را شکل داد. (چنانچه در جنبش سبز "روزی نو روزی از نو" ما و کمونیسم بورژوائی دوباره در مقابل هم قرار گرفتیم). جریانات تشکیل دهنده حکا برخاسته از سنت های مبارزاتی متنوعی بودند و دارای خط یکسان و واحدی نبودند. خط نامبرده در حکا تنها یکی از گرایشات در درون آن بود. پس از چند سال (١٣٧٠-١٣٦٢) کار فشرده در حکا، برای وی مشخص گردید که حکا دیگر آن ظرفی نیست که بوسیله آن بتوان کمونیسم کارگری را به پیش برد. وی در طی این پروسه به این نتیجه می رسد که مارکسیسم انقلابی بمثابه دیدگاه های نظری متمایز و حکا بمثابه ابزار تشکیلاتی، ظروف محدودی برای بیان و جوابگویی به نیازهای کمونیسم معاصر هستند و لذا مناسب برای رویارویی با مصاف های جدید نیستند. " ترند" کمونیسم کارگری تفکیک تزها و متفاوت های این خط و متد با بقیه است. در نتیجه دوران همزیستی و خاصیت حکا و مارکسیسم انقلابی برای کمونیسم کارگری معاصر، از هر نظر زیر سئوال میرود. کمونیسم کارگری با روشن بینی و آمادگی بیشتری برای فراتر رفتن از "مارکسیزم انقلابی" و نبرد با موانع تازه و ساختن ابزار مناسب این نبرد تازه آماده می کرد. متاسفانه عوامل داخلی و خارجی دخیل در اجرا و پیشبرد این پروژه ها مهیا نبود و در اغلب موارد به ضرر آن عمل می کند. در زمینه عوامل خارجی می توان به شکست مدل سرمایه داری دولتی بلوک شرق در مقابل مدل سرمایه داری الگوی غربی و عوارض آن بر کمونیسم کارگری؛ و در زمینه عوامل داخلی به جنگ خلیج وعوارض آن برای تشکیلات ما اشاره کرد.


گرایشات طبقاتی- اجتماعی بر مبنای سنت ها، ارزش ها و سرچشمه قدرت خود رشد می کنند. جریاناتی که نتوانند خود را با آن نیازها و اولویت ها تطبیق بدهند، بالنده نیستند و به مرور زمان حاشیه ای می شوند. کومله جهان بينى - نظرى، متدولوژى، تئورى علمى و اجتماعى کمونيستى را ازاتحاد مبارزان کمونیست (منصورحکمت) تا حدودی آموخت وبه کار گرفت. هر چه این جهان بينى و متدولوژى را قطب نمای حرکت خود می کرد، رادیکال تر و محبوب تر در قلب کارگران جای می گرفت و خار چشم سرمایه دار و ناسیونالیسم می شد. اما بدلیل وجود گرایشات اجتماعی دیگر در کومله، متاسفانه هیچ وقت کمونیسم کارگری همه جانبه به سنت، داده ها و پراتیک همه جانبه ی او تبدیل نشد! امروز کومله نه به آنها کاری دارد، نه خار چشم سرمایه دار ونه خار چشم ناسیونالیسم است؛ و نه در قلب کارگران کمونیست و بی توهم جای دارد.


جنگ خلیج و پذیرش ضمنی صورت مساله غرب، زمینه های شق اول در حکا
ما بارها به تاثیرات منفی جنگ خلیج در این بررسی تحلیلی اشاره کردیم، زیرا آن (بیگ بنگ) شروع مرحله جدیدی در روابط کومله با کمونیسم کارگری و جدایی ما از آنها بود. جنگ خلیج علاوه بر تاثیرات منفی جهانی آن، مشخصا به رشد نیروهای مذهبی و ناسیونالیستی در منطقه خاورمیانه کمک نمود و ما را با شرایط ویژه ی دشوارتری رو برو کرد. ویژگی جنگ در آن بود که درحوزه ی فعالیت ما بوقوع پیوست. جنگ ۱۹۹٠ خلیج که اساسا هدفش هژمونی آمریکا در منازعه ی بین المللی بعد از پایان جنگ سرد بر رقبای جدیدش بود تاثیرات محلی هم داشت که منجر به عروج ناسیونالیسم کرد در منطقه شد و به آن جان تازه ای بخشید، در حکا هم جان تازه ای گرفت و سپربلای گرایشات سانتر، پوپولیسم و کمونیسم بورژوایی و مانع پیشروی ما در حکا شد. نوک کوه یخ ارزشهای ناسیونالیسم کرد در حکا با نوشته های عبدالله مهتدی در جلب و تشویق حکا برای پشتیبانی کردن از قیام ناسیونالیسم در کردستان عراق و توضیح "مواضعمان برای آنها و مکاتبه بااحزاب مختلف از جمله اتحادیه ی میهنی و یافتن بیشترین دوستان برای حال و آینده" و... از مزاحمت های نامرئی مرحله اول خود، حمله ی آشکار به کمونیسم کارگری را علنی کرد. جنگ خلیج صورت مساله مضاعفی روی میزکارما گذاشت تا نتوانیم خود را آماده ی مبارزه با "کمونیسم" بی حرف و عمل و کم تحرک گرایش سانتر در حزب کمونیست ایران ورفتن به استقبال شرایط تازه ای که در دنیای پس از، پس لرزه های سقوط "کمونیسم" شروع شده بود، رفت. پیشروی خط منصور حکمت در این زمینه در قدم اول ناتمام ماند و از طرف ناسیونالیسم کرد به مانع برخورد.


کمونیسم کارگری مدت ها پیش از این تغییر در توازن قوا، در یک مبارزه سیاسی ناسیونالیسم کرد را شکست داده بود. ولی شکست ناسیونالیسم کرد در درون حزب کمونیست ایران، پیروزیی آنچنان بزرگ و همه آن اهدافی نبود که در این مبارزه دنبال می کردیم. در نتیجه از اهداف اولیه خود یعنی تعیین تکلیف با گرایش کمونیسم بی حرف و بی عمل سانتر (کمونیسم بورژوایی)، ناکام ماند و مسیر حرکت جنگ اصلیش بطرف جنگ با ناسیونالیسم کرد متوقف شد. تغییر این توازن قوا، امید ادامه کاری ما با گرایشات دیگر در حزب کمونیست ایران را کور کرد. معهذا پس از یک دوره مبارزه آگاه گرانه سیاسی در تمام جبهه ها با گرایش سانتر قبل از شروع جنگ خلیج، و با ناسیونالیسم کرد در حکا در زمان جنگ، ادامه کار ما در حکا به آخر خط رسید و کمونیسم کارگری در١٠ ژوئن ۱۹۹٠فراکسیون خود را تشکیل داد و بعد از برگزاری پلنوم بیستم در مهر ماه سال ١٣٧٠ از آن جدا گردید.


گرایشات سانتر و کمونیسم بورژوایی در حزب کمونیست ایران که در مبارزه کمونیسم کارگری با ناسیونالیسم کرد شریک بود، تا آن زمان نقد نشده و تقریبا دست نخورده، با دفتر و دستک غیر رسمی، اما دارای سنت پراتیک پوپولیستی همراه کمونیسم کارگری، از حکا جدا شده و با ما شریک خانه ی جدید شد.


در این مقطع، راست جهانی، در روزهای واپسین شکست بلوک شرق، با هجوم به کمونیسم، بحدی آن را زیر فشار همه جانبه ی خود قرارداد که نه تنها پایان آن بلکه پایان تاریخ را نیزاعلام کرد. سیاست درست در این مقطع سد کردن راه بر حملات هیستریک بورژوازی با هر ماتریال موجودی بود، لذا کمونیسم کارگری فرصت پرداختن به آنچه باید و شاید نقد گرایشات سانتر و کمونیسم بورژوایی در حزب کمونیست ایران بود را پیدا نکرد. قبل از اینکه کمونیسم کارگری با سانتر تسویه حساب کند، می بایست در مقابل این هجوم افسارگسیخته راست سنگری می ساخت. این "سنگر ساختن" تشکیل حزب کمونیست کارگری ایران در کنگره اول در٢٠ نوامبر۱۹۹۱ بود. در فاصله کنگره اول تا کنگره دوم، حزب کمونیست کارگری از نظر تشکیلاتی قوام گرفته و از نظر تئوریک اسناد مهمی و از جمله " برنامه یک دنیای بهتر" راتصویب نمود و تا کنگره ٣ در ١٥ اوریل ۱۹۹٨ به یک حزب معتبر نسبتا قوی در نقشه سیاسی ایران تبدیل گردید. طی این مدت طیفی از "کمونیست" های بی حرف، بی تحرک و بی عمل گرایش (سانتر) که در جریان جدایی سال۱۹۹۱ از حکا که تنها در جنگ ما با ناسیونالیسم کرد شریک بود، در نبرد بعدی ما با کمونیسم بورژوائی تاب نیاورد و رفت. سرنوشت حزب کمونیست کارگری ایران خود داستانی تاسف بار دیگری است که من در کتاب "پایان حزب کمونیست کارگری" مفصل آن را تشریح کردم و در این مطلب جای پرداختن به آن نیست.


انشعاب اول در حزب کمونیست ایران، دوران نزول کومله
زمینه های انشعاب و رشد نزولی کومله کدام ها بودند؟ در قسمت بستر شکل گیری کومله گفتم محافل تشکیل دهنده آن چقدر مارکسیست بودند، بیش از آن پوپولیست؛ چقدر روشنفکر چپ بودند وبیش از آن روشنفکرناسیونالیست؛ چقدر دلسوز کارگر بودند ده برابر آن شیفته دهقان و چقدر سراسری بودند، ده برابر محلی. بنیان گذاران کومه له مثل بنیان گذاران هر سازمان دیگر آن زمان ایران از روشنفکران جامعه بودند، آنها از مبارزه کارگران با سرمایه داران تازه به دوران رسیده برنخاسته بودند. ظهور، خواستگاه شروع و نقطه عزیمت شان پاسخ به نیازهای طبقه کارگر نبود. از تضاد کار و سرمایه، از اعتراض کارگر با سرمایه دار نطفه نبسته بودند. به معنی متعارف محافل کارگری نبودند، از مبارزات و محیط آنان برنخاسته بودند. گفتم مشخصات غیر کارگری تنها منحصر به آن محافل نبود، بلکه یک سازمان سیاسی چپ ایرانی وجود نداشت که از بستر کارگری برخاسته باشد، از بافت کارگری تشکیل شده باشد و از اعتراض کارگری به جامعه مبارزه را نمایندگی کند و راه حل کارگری به جامعه ارائه دهد. با این وصف و وضعیت کومله پا به دوران های ذکر شده می گذارد. این در مورد تناقضات و عوامل درونی حکا؛ و در مورد وضعیت دنیای معاصر باید به نکات زیر توجه داشت:


علیرغم اینکه پیش از شکست شوروی، کمونیسم کارگری منتقد نظام سرمایه داری دولتی شوروی بود ( بولتن های تجربه شوروی و بسوی سوسیالیسم های دوره های اول و دوم اسناد این مبارزه هستند). مدارک زیادی در دست است که خیلی قبل تر از این اتفاق، منصور حکمت فروریزی شوروی را تحلیل کرد و گفت ما با یک شرایط سخت رو برو خواهیم شد و جریانات سیاسی به بازبینی، تغییر آرایش و تغییر موضوع خود خواهند پرداخت که باید از هم اکنون خود را برای آن مصاف ها آماده کرد. بالاخره ضدیت و نقد ما به کمونیسم روسی مانع از آن نشد که آوار فروریختن اردوگاه شرق بر سر کمونیسم ما نیز فرو نریزد و خراب کاریهای آنها بنام "کمونیسم" یقه ی ما را نیزنگیرد. حتی قبل از جنگ خلیج طیف هایی از درون کومله چه مستقیم و چه غیر مستقیم در مقابل تحلیل اوضاع جهانی وی از خود مقاومت نشان دادند. به نظر من اصلا متوجه صورت مساله در آن سطح نبودند. قبلا نیرویی بود که همیشه در مقابل تن دادن کومله به شرایط موجود و به امید فرجی نشستن، برای آنان نوآوری می کرد، تلاش می کرد، حرف داشت و خط داشت. جنگ خلیج ظاهرا درستی ایده ی به امید فرجی نشستن آنان را نشان داد که اگر "خود را نگاه داریم و " قاچ زین را بچسبیم" و منتظر بمانیم ، بالاخره روزی می رسد که شفق آزادی مانند آنچه برای کردهای عراق رخ داد، طلوع کند". بحث کمونيسم کارگرى بى نهايت شفاف و سر راست بود و نميشد کسى خود را کمونيست بداند و راحت و ساده با آن مخالفت کند. آن روزها هنوز عبداﷲ مهتدى متوجه نبود که کمونيسم کارگرى تفاوتش با ...چه هست و چه نيست و در "فراکسيون کمونيسم کارگرى" اسم نويسى کرده بود.


انگار تاریخ تکرار می شود:اکنون آن گرایشاتی که آن زمان علیه موضع کمونیسم کارگری ایستادند، خجولانه به امید حمله ی نظامی اسرائیل- آمریکا به ایران و وعده "تحولات مهم و سرنوشت ساز آتی" و به بهانه ی مختلف از جمله" ایران هم به خواست های جامعه ی جهانی گردن نمی نهد، جمهوری اسلامی هم با دخالت خود در لبنان و فلسطین و با گسترش اسلام سیاسی بهانه ی حمله ی اسرائیل- آمریکا فراهم می کند؛ اسلام سیاسی مسلح به سلاح اتمی خطرناک تر است، حقوق بشر در ایران نقض می شود و غیره"، حمله نظامی اسرائیل- آمریکا به ایران رامحکوم نمی کنند و غیر مستقیم آن بحران را فرصتی برای مردم بحساب می آورند. مانند حمله اول آمریکا به عراق در جنگ خلیج آن را زیر پوشش سلاح کشتار جمعی و بمباران حلبچه توسط صدام حسین توجیه می نمایند. گویا جنگ اول خلیج بخاطر مردم عراق و این یکی هم اگر بشود بخاطر خطر سلاح اتمی ایران، حقوق بشر در ایران و جلوگیری از گسترش خرافات مذهبی خواهد بود!


نظام سرمایه داری دولتی بلوک شرق طبق پیش بینی داهیانه منصورحکمت بیش از آن دوام نیاورد و در مقابل غرب از پای در آمد. این نظام توسط نیروهای رادیکال و انقلابی به زانو در نیامد، بلکه از تناقضات و ضعف ذاتی نظام سرمایه داری دولتی و از جانب نیروهایی شکست خورد که به مراتب از نظام سرمایه داری دولتی شوروی ارتجاعی تر بودند. شکست آنچه در سطح بین المللی به کمونیسم معروف بود؛ منجر به پسرفت جامعه در زمینه های حقوق انسانی، عدالتخواهی، مساوات طلبی و آزادی و برابری شد. فاتحین، به جهان اعلام کردند که از این پس عصر، عصر دمکراسی وبازار آزاد است، برابری پوچ است، آرزو و تمایل انسان به رهایی از استثمار و بردگی مزدی واقعی نیست و عجز و ناتوانی بشر در مقابل مخلوق خود یعنی نظام سرمایه داری جاودانه، ازلی و ابدیست، دنیا همین است که هست! اراده انقلابیگری و تغییر انقلابی مناسبات سرمایه داری از طریق اعمال انقلابی انسان را دیوانگی خطاب می کردند. گفتند دیگر عصر انقلاب کمونیستی به سر آمده و هر ایده و تلاش جمعی در این راستا ابلهانه و اتوپیا است.


در حقیقت تفوق دمکراسی "بازار آزاد" بر سرمایه داری دولتی، هیچ دستاورد و ارزش انسانی برای پرولتاریا نداشته و برعکس به رشد نیروهای مرتجع مذهبی و ناسیونالیستی در جهان کمک کرد. مهمترین فاکتور جدائی ما در حقیقت ناشی از جنگ خلیج و روحیه گرفتن ناسیونالیسم در کومله تحت تاثیر موقعیت جدید ناسیونالیسم کرد در عراق بود. این وضعیت زمینه اولین شق در حزب کمونیست ایران و سیر نزولی کومله را بوجود آورد. فعالینی که با کومله ماندند، خود مبتکر مواجه شدن با دنیای بعد از سقوط سرمايه دارى دولتى به رهبرى شوروى و بلوک شرق نبودند. به این خاطر در اولین تصادم با موانع اجرایی تزهای منصور حکمت سر از مخالفت( البته به شکل آن روزی نه شفاف و عریان مثل امروز) در آورد. رویاهایی که از دولت، از آزادی مردم، از راه حل مساله کرد و از پیروزی داشتند با تزهای منصور حکمت جور در نمی آمد.


کمونیسم کارگری ابزار کمونیست های متفاوت آن دوره بود که در مقابل نظم نوین جهانی و این وضعیت قد علم کردند. در این فاصله کمونیسم کارگری جز معدود احزاب در دنیا، معدود صدای متفاوتی است که در میان موج خروشان خرناسه "کمونیسم مرد" مدیای مزدور شنیده میشود. در مقابل رقص و پایکوبی بورژوازی بر مزار "کمونیسم" در جهان و (Jubilee) ناسیونالیسم کرد همراه این، به هر میزانی که زورش رسید بدفاع ازکمونیسم واقعی برخاست و فریاد زد: "بشریت محتاج آزادی و برابری است! برابری هنوز معنی دارد، آزادی از اسارت و استثمار معنی دارد، عدالت خواهی، همنوع دوستی و تلاش جمعی برای زندگی بهتر معنی دارد و مارکس و لنین معنی دارند. مردم! آنچه به اسم دمکراسی و ضدیت با مارکس و لنین به شما می فروشند، برابری اقتصادی نیست". بخشهایی از اسناد این تلاش کمونیسم کارگری عبارتند از: تفاوتهای ما، تحولات اروپای شرقی و چشم اندازهای سوسیالیسم کارگری، پایان جنگ سرد و دورنمای سوسیالیسم کارگری، دمکراسی تعابیر و واقعیت، مارکسیزم و جهان امروز، طلوع خونین نظم نوین جهانی-جنگ آمریکا در خاور میانه، اسناد مباحثات درونی حکا و...


مخالفت ما با سیاست قلدرمنشانه جنگ خلیج، اساسا به این خاطر بود که جدا از ویرانی، قتل و کشتارعظیم مردم عراق، نابودی مدنیت و خلق سناریوی سیاه در جهان، چیزی دیگری به ارمغان نمی آورد. با این همه، ناسیونالیسم کرد تماما در خدمت امپریالیسم آمریکا قرار گرفت و شریک مستقیم این جنایات شد. این حمله، زمینه "قیام" مردم کردستان تحت سیطره آرا، افکار و آرمان ناسيوناليسم کرد در عراق را فراهم آورد و فازی دیگر ازروابط کومله با کمونیسم کارگری را تیره تر کرد. نمی شد با قلدری آمریکا مخالف بود، ولی با محصول آن، یعنی با حاکمیت احزاب ناسيوناليست کرد در عراق موافق بود. مخالفت کردن ما با هر دو آنها برای کومله هضم نمی شد. جنگ خلیج قدرت ناسيوناليسم حاکم رقیب در عراق را تضعیف کرد و نشان داد این تنها آنها نیستند که باید از غنیمت حمله امریکا بهره ببرند و ناسيوناليسم کرد ایرانی هم باید از آن تجربه! ( شکل بیان مهم نیست محتوا همان بود) بی نصیب نباشد. تئوری های " نا خوانا با انقلاب مردم کرد عراق" و "پا در هوا"ی منصور حکمت که در کومه له نفوذ بالایی داشت، مانع شیفت سریع آنها به این سمت بود. تحت این شرایط پروسه نزول کومه له شروع و کم کم از ما فاصله گرفت. گویی دیگر به کمونیسم احتیاجی نیست و از راه های دیگری می توان آذوقه کاروان رابه منزلگاه رساند ومساله کرد را فراهم نمود! طیف هایی در بازبینی خود به این نتیجه رسیدند که نباید مساله کرد را به حساب نسیه و اندرزهای اساطیری کمونسیم گذاشت، بلکه باید حی و حاضر و سر راست از الگوی برادران بغل دستی خود پیروی و درس بگیرند. آری می توان از آن طریق به حکومت رسید، پارلمان تشکیل داد، سری در میان سران بود و قدرت مادی و معنوی کسب کرد. سئوال برای آنان این بود: مگر کومله چه از احزاب ناسيوناليست کرد عراقی کم دارد؟ قدرتگیری احزاب ناسيوناليست کرد عراق جهان بینی و تصویر خود را به کومله و روشنفکران کرد سرایت داد. اینها پایه های مادی مخالفت کردن کومله با کمونیسم کارگری را در حزب کمونیست ایران مستحکم کرد. برای اطلاعات بیشتر به اثر ( بحران خلیج و مباحثات درونی حکا) مراجعه شود.

کومله بنا به تاریخ گذشته، بافت تشکیلاتی و درجه ای از تاثیر پذیری از مارکسیسم انقلابی، یک شبه این تغییر و تحول را از سر نگذراند. بین کنگره های دو تا شش کومه له، یعنی بمدت ده سال یک جریان کمونیستی قوی در کنار گرایشات دیگر، درهمه زمینه های پراتیک، تئوریک و سیاست فعالیت داشت. سابقه ی یک دهه فعالیت کمونیستی، هویت، شخصیت و اعتباری به آن بخشیده بود که موانعی سرراه پیشروی ناسیونالیسم در کومه له درست کرد؛ که ده سال طول کشید تا چهره آن عوض شود و بی ربطی امروز وی با این تاریخ و آن هویت به پایان برسد.

بحران و انشعاب در کومه له ادامه داشت و در سال٢٠٠٠ به اوج خود رسید. به دنبال این وضعیت، طیفی در سال٢٠٠١، جهت بازسازی ناسیونالیسم کرد با عبدالله مهتدی کودتا کردند و از کومه له جدا شدند. این ها در ابتدای جنگ خلیج با صراحت و روشنی مخالفت خود را با مبحث کمونیسم کارگری بروز نیمدادند. ولی از این تاریخ ببعد صراحتا و به روشنی دشمنی هیستریک خود را با کمونیسم کارگری بروز دادند.

آنانی که در کومله باقی مانده و در زمان جدایی بر عکس مهتدی هم به نعل و هم به میخ کوبیدند، بالاخره با تمایل به وضعیت کردستان عراق تکلیف خود را روشن کردند و همه جانبه به کمپ ناسیونالیسم ملحق شده و کنار آمدن و مبارزه کردن با آنها را بر همراهی با ما ترجیح دادند. ویروس ناسیونالیسم در سازمان کومله همه گیر شد و آنان را نیز فلج کرد. عرصه های مبارزه کارگری، زنان، مبارزه مدنی، علنی و قانونی که یکی از اجندا های اختلافات ما با کومه له بود را رها و بی محل کرد. هم و غم آنها اردوگاه داری، دیپلوماسی و با اصطلاح حفظ چهره مبارزه مسلحانه شد و دشمن هم داشت فضا را به آن سمت و سو کانالیزه می کرد. سنت های ناسیونالیستی که جامعه را به امید نیروهای پشت کوه منتظر نگه می داشت، تقدیس می کرد، تا کارگر خود مستقیما وارد فاز کشمکش با صاحب کار و با حکومت نشود، ذهن و توقعاتش در همان فاز مبارزه مسلحانه که اقشار کمتری در جامعه قادر به انجام آن هستند بماند.
در طی این مدت اشخاص و محافلی هنوز در تلاش بودند از کانال رادیکال کردن کومله، سکان آن را بسوی چپ و کمونیسم و خارج کردن از آن وضعیت بچرخانند. آن زمان کمی خوش بین بودم. اما دیگر پس از ٢٠سال تلاش خوش بین نیستم. من فکر میکنم اگر ممکن بود سکان کومله را به سمت چپ و تکامل چرخاند، منصورحکمت جدا نمی شد. بخصوص امروز وقتی شما با ده چهره موجود کومه له رو به رو هستید، هر گونه ارفاق به آنان سود آن به کیسه ی جنبش ملی و بیزنسمن میرود تا کارگر. تصویری که کومه له از کمونیسم به جامعه می دهد، تصویر کمونیسم ملی است. تصویری که از مبارزه طبقاتی به جامعه می دهد؛ تصویر سازش، توهم و اغتشاشات فکری و مخدوش کردن مرز طبقاتی کارگر کرد با بورژوازی کرد است. در قسمت اول گفتم کومله کمونیست به تاریخ پیوست. کومه له امروز صاحبان زیادی دارد که صدای کارگر در میان هزار ملودی یک صدا است.


چرا کومه له مسیری جدا از ما برگزید؟
مبحث کمونيسم کارگرى در زمانى مطرح شدن که دنيا خود درغلیان باز تعریف هژمونی (کی؟) بر جهان بود. پایان جنگ سرد و دو قطبی شرق و غرب، اغلب معادله ها را بهم زد و يک دو راهى را در مقابل کمونيسم بطور کلى گذاشت: یا قبول پایان کمونیسم و تفوق دمکراسی، یا مقابله و اثبات این حقیقت که آنچه به اسم کمونیسم پایان یافت، کمونیسم نبود. اگر راه دوم را انتخاب می کردید، دیگر نه تنها با قطب غالب، بلکه با قطب مغلوب و تمام آنانیکه با تبعیت ازدمکراسی دمکرات شده و می شدند نیز طرف می شدید.


در واقع ما با یک واقعیت تلخ روبه رو بودیم: خلاف جریان و درمقابل همه قرار گرفتیم! زیرا با ابزارها، امکانات، وسیله، استراتژی، تاکتیک ها و دوستان تا آن زمان، کمونيسم ره زیادی نمی توانست طی کند! با استحکامات قدیم نمی شد زیاد مقاومت کرد. باید مسیر خود را از انواع "کمونیست" های قدیم جدا می کردیم. هیچ راه فراری از این واقعیت نمانده بود. باید ما هم ابزارها، امکانات، وسیله و استراتژی تاکتیک ها و دوستان راه جدید کمونيسم متمایز خود را با قبول آن واقعیت تلخ تهیه و باز تعریف می کردیم.


کمونيسم کارگرى صورت مساله ( دو راهى) را در مقابل کومه له گذاشت و کومه له بايد انتخاب ميکرد که آيا در جوابى که کمونيسم کارگرى براى نجات بشريت در مقابل آن هجوم راست داشت و دارد، هم نظر و شریک است، يا در دنیایی قديم می ماند تا سيل ضد کمونيستى بعد از فروپاشى اروپا شرقى او را نیز مثل خيلى ها با خود ببرد؟ کومه له، ولو با هر تعبیری، اما با کمونیسم کارگری شریک این صورت مساله نشد. در عوض با همان تاکتیک ها، کوله پشتی ها، اردوگاه ها، ابزارها، امکانات و استراتژی قدیم ماند و جا خوش کرد! بالاخره انتخاب کرد، اما در این انتخاب بنا به پایه های مادی که طی این نوشته ها به آن ها اشاره شد، متاسفانه مردود شد. تمام جریاناتی که خود را چپ می نامیدند، خود را بازبینی و باز تعریف کردند. هزیمت عظیم تر از آن بود که کومله بتواند جدا از کمونیسم کارگری خود را از طوفان نجات بدهد. کمونيسم کارگرى در مقابل بلوک بورژوازى غرب که داشت بر بلوک رقيب، يعنى سرمايه دارى دولتى پيروز مى شد، خود را تک و تنها احساس می کرد و حتی دوستان قدیمی (کومه له) صورت مساله شان با ما یکی نبود. قول و تعهدی که که قرار بود به برنامه، اساسنامه و سیاست ها و سنت های کمونیستی مشترکمان بماند، جای خود را به فاصله با ما و نزدیکی بیشتر با ناسیونالیسم و احزاب آن در کردستان عراق داد، که در سایه حضور آمریکا روز به روز قدرت می گرفتند. حداقلی از پرنسیپ کمونیستی را در مقابل اهداف اصلی حمله امریکا ، به خاطر دل جویی از احزاب کردی از خود نشان نداد و گاردش شل شد. بخشی از آنها رسما و علنا به آن کمپ پیوستند و همراهی "جنبش انقلابی کردستان" با آمریکا را محکوم نکردند که هیچ! قتل زنان را هم زیر سایه حکومت کردی محکوم نکردند.
علاوه بر عوارض شکست کمونيسم بلوک شرق، چند فاکتور مهم که چرا کومله مسیری جدا از ما برگزید را می توان بر شمرد: در میان مهمترین آنها، جنبش ناسيوناليسم کرد عراق شریک غنائم و دست آوردهای پیروزی (حمله امریکا به عراق) شد. از این نظر، نظم نوین جهانی و حمله امریکا که پایه اختلافات و تمایزات ما با آنان بود؛ از منظر آنان بقدری که ما به احزاب هم پیمان امریکا گیر داده بودیم، برای "کردها" بد نبود! آنان با امکاناتی که از محل جنگ خلیج بدست آمده بود به نان و نوایی رسیدند که در غیاب آن حتی تصورش برای ناسیونالسیم کرد محال بود. اکنون راه حل بهتر برای مساله کرد پیدا شده، چه نیازی به تکرار طوطی وار و کلیشه ای تزها و دکترین منصور حکمت هست؛ در حالیکه می توان به ابزار سر راست تری توسل جست؟ زمانی کومله به آنها توجه می کرد، که پس از انقلاب٥٧ بود و انتخابی دیگر نداشت. بلوک کمونیسم بورژوایی فرو نپاشیده بود. ازانقلاب ١٣٥٧ خیلی فاصله نداشتیم. پایان جنگ ایران و عراق و قتل عام ٧٦ زندانیان سیاسی اتفاق نیفتاده بود. نیروهای ما مجبور به عقب نشینی به پشت مرزهای عراق نشده بودند.


بعلاوه برای تدوین آنچه که مبانی هویت نظری ، حزب کمونیست بود، زحمت زیاد نکشیده و خود تحقیق نکرده بود. با حرکت از نیاز طبقه کارگر به نتیجه درستی دکترین منصور حکمت و پاسخ جامع به معضل طبقه کارگر نرسیده بود. از منظر منافع"جنبش انقلابی کردستان" که فکر می کرد در بن بست است و تئوری های منصور حکمت راه خارج شدن از بن بست را به وی نشان میداد، آنها را پذیرفت.


کومله همیشه اساسا خود را با مساله کرد تداعی کرده است. خود را در "لیگ" سازمان های کردی و جمعیت روشنفکران کرد قرار داده و هویت کردی خود را بر هویت کمونیستی مقدم دانسته است. عادات و سنت و فرهنگ سنتی که اساسا منتج از ارزشهای ناسیونالیسم و بورژوائی است، جایگاهی مهمی برای او دارد. وزن این سنت ها، ژست حفظ چهره ی نظامی و مبارزه مسلحانه و اردوگاه داری، دست وی را از تلاش برای مبارزه در شکل بظاهرغیر میلیتانت و در محتوا رادیکال تری مانند عرصه های مبارزه کارگری،علنی و قانونی مردم محدود کرده است. پا فشاری ما برعرصه های نامبرده که بنا به تعریف اولین خشت دیوار فعالیت کمونیست ها هست را ترک ، وعرصه اصلی مبارزه را نگه داشتن همان اردوگاه ها معنی می کند. مبارزه با مذهب و ناسیونالیسم و تلاش برای آزادی زن را به اسم احترام به فرهنگ توده های زحمتکش تا حدی پی می گیرد که از خط قرمز ارزشهای ذکر شده"جنبش انقلابی کردستان" عبور نکند.


٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭
(١) کتب منتخب آثار و ضمیمه ١ و ٢ منصورحکمت، "برخی از دست نوشته های منصور حکمت" گردآورنده ایرج فرزاد و کتب "روشنک" و "پایان حزب کمونیست کارگری" نوشته محمد جعفری، همراه با جزوات زیادی در این باره روی هم رفته تصویری کامل از این تاریخ بدست می دهد.

(٢) مراجعه شود به کتاب روشنک قسمتهای "سیاست برخورد با اسرای جنگی"، نتیجه شکست انقلاب در کردستان و جدال مارکسیسم با ناسیونالیسم و پوپولیسم و خلق گرائی" و "پروسه کمونیست شدن من".

(٣) مراجعه شود به منتخب آثار منصورحکمت و ضمیمه های ١ و ٢

(۴) کومه له از نظر فرهنگی جریانی بشدت عقب افتاده و پوپولیست از نوع روستائی آن بود طوری که حتی بعد از انقلاب تمرکز جدی فعالیت خود را روی روستا داشته٬ تقدیس فرهنگ روستائی٬ تقدیس عقب افتاگی به اسم احترام به توده های زحمتکش روستائی و به هیئت آنان درآمدن به جای تغییر و تاثیر بر آنها بود. روسری پوشیدن زنان که تا سالها بعد از تشکیل حزب کمونیست ایران هم ادامه داشت. ملا آوردن برای عقد و حتی نماز خواندن، فاتحه خواندن در مراسم ختم و مرگ و میر و در سخنرانی چهره های اصلی این جریان خیلی بارز است. برای اطلاعات بیشتر توجه خوانندگان نسل جوانی که در این تاریخ نبودند را به مطالعه کتاب (روشنک) جلب می کنم.