دوستان مردم کیانند!
مظفر محمدی

 مرداد ١٣٩١ ( ژوئیه ٢٠١٢)

در شرایط کنونی آیا طبقه کارگر باید صف آرایی بورژوازی در اپوزیسیون را جدی بگیرد؟ آیا این صفبندی و کنفرانس های احزاب و جریانات راست و وحدت طلبی جریانات چپ به منظور آلترناتیو سازی در مقابل جمهوری اسلامی ربطی به طبقه کارگر و منافع آنی و آتی اش دارد؟ نهایتا طبقه کارگر آگاه ایران چگونه به این پدیده نگاه می کند؟
برای درک بیشتر ماهیت تحرکات اخیر اپوزیسیون بورژوایی و چپ ابتدا نگاهی به پشت سر بیندازیم.
در ٣٠ و چند سال اخیر عمر جمهوری اسلامی همواره مقاطعی وجود داشته اند که از نظر مخالفین و اپوزیسیون بورژوایی و حتی بخش بزرگی از چپ می بایست به حیات این رژیم پایان می داد. جنگ ایران عراق، تهدیدات نظامی امریکا وغرب علیه جمهوری اسلامی و تروریسم دولتی آن، مرگ خمینی، اختلافات درونی رژیم، عروج دوم خرداد و متعاقبا جنبش سبز و اخیرا بحران اتمی، محاصره اقتصادی و تهدیدات نظامی اسراییل وحامیانش... همه اینها و در متن بحرانهای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی مزمن رژیم و نارضایتی توده ای از اختناق و دخالت مذهب و آپارتاید جنسی و ریاضتهای اقتصادی مکرر...، همه این ها از دیدگاه و انتظار اپوزیسیون جمهوری اسلامی نقطه عطف هایی بوده اند که موجودیت این رژیم را تهدید کرده و می بایست موجبات سرنگونی آن را فراهم می ساخت.
اما بر خلاف این ارزیابی ها و انتظار و توقعات و پیشبینی ها، جمهوری اسلامی تا کنون بیش از سه دهه به حیات خود ادامه داده و بحرانهایش را یکی پس از دیگری پشت سر نهاده و چه بسا قدرتمند تر از آن بیرون آمده است. روند تحولات درون جمهوری اسلامی گاها به جایی رسیده که مخالفین خود را از سرنگونی طلبی پشیمان کرده و به تمکین و حتی همراهی با خود و سیاستهایش واداشته است. بخش بزرگی از اپوزیسیون از چپ و راست، ناسیونالیسم وعظمت طلبی ایرانی از جانب دولت احمدی نژاد را ستودند و بوجد آمدند و یا بی اما و اگر به جنش سبز و جناحی از رژیم در مقابل جناح دیگر پیوستند و الی آخر.

زیگزاگ ها، گیج سری ها و تغییر سیاست و مواضع اپوزیسیون در مقاطع مختلف در سه دهه اخیر بسیار متنوع و سرسام آور است. از دیدگاه این اپوزیسیون، جمهوری اسلامی رژیم مطلوب بورژوازی ایران نیست، رژیم آخوندی است، از عهده بحران های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی اش بر نمی آید، توانایی سازمان دادن سیاست، اداره جامعه و اقتصاد ایران و جذب سرمایه و ورود به بازار بین المللی را ندارد... در نتیجه سرنگونی و یا جابجایی قدرت لازم و حتمی شده است.
یک امید و استدلال دیگر مبنی بر سرنگونی حتمی و خودبخودی جمهوری اسلامی از دیدگاه بخصوص بخش چپ اپوزیسیون، وجود نارضایتی توده ای از رژیم به دلایل مختلف اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و بدلیل مغایرت و ناخوانایی روبنای فرهنگی و مذهبی جمهوری اسلامی با آرزو و خواست و زندگی آزاد و مدرن و مرفه و دخالت مذهب در زندگی مردم و تحمیل آپارتاید جنسی و فشار فرهنگی بر زندگی جوانان بوده است.
این نارضایتی توده ای از دیدگاه اپوزیسیون، می بایست به شورشهای توده ای و در نتیجه قیام و انقلاب علیه جمهوری اسلامی می انجامید. در دوره اخیر نیز تاثیر انقلابات خاورمیانه و شمال آفریقا هم به دلایل سرنگونی جمهوری اسلامی افزوده شد.
اما هیچکدام از این ارزیابی ها و استدلالات اپوزیسیون چپ و راست، برای سرنگونی رژیم درست از آب در نیامدند و آن اتفاقی را که منتظرش بودند نیفتاد.
ریشه اصلی نادرست بودن این انتظارات و استدلال ها بدوا در این بوده است که این اپوزیسیون از چپ وراست، جمهوری اسلامی را رژیم مطلوب بورژوازی ایران و نظامی که می تواند اقتصاد و سیاست را سازمان دهد، ندانسته و در نتیجه جمهوری اسلامی را تحت عنوان رژیم آخوندی یک طرف و کل جامعه را طرف مقابل آن قرار دادند. غافل از اینکه جمهوری اسلامی هم در آغاز به دلیل سرکوب طبقه کارگر و انقلابیون ٥٧ و هم متعاقبا بازسازی و سازماندهی کلیه نهادهای اقتصادی و سیاسی و نظامی و پلیسی بزرگترین خدمت را به بورژوازی ایران کرد. هیچ جریانی جز جمهوری اسلامی نمی توانست انقلاب ٥٧ و خواستهایش را چنین سبعانه و با بیرحمی و بدون توهم، شکست داده و و نظام سرمایه دارانه در ایران را از خطر مبارزه طبقاتی کارگران و کمونیست ها نجات دهد.

با شکست انقلاب و اهداف سیاسی و اقتصادیش، جمهوری اسلامی در سه دهه اخیر با سازمان دادن کار ارزان، بی قانونی محض در رابطه ی کارگر و کارفرما، قانونی کردن قراردادهای موقت و سفید امضا، ممنوعیت تشکل و اعتصاب کارگری، تعقیب و دستگیری و زندانی و شکنجه کردن رهبران و فعالین کارگری، به گلوله بستن اعتراض کارگران، سپردن سرنوشت کار و مزد کارگران به پیمانکاران و دلال ها ... توانست سودآوری کلان سرمایه ها در ایران را برای بورژوازی تامین و تضمین کند.
این اتفاق در شرایطی افتاد که در ایران ما شاهد ابراز وجود و حضور قدرتمند طبقه کارگر نسبتا آگاه و با تجربه شوراهای دوره قیام وتلاش فعالین کارگری برای ایجاد سندیکا و اتحادیه و برگزاری مجامع عمومی و اعتصابات مکرر کارگری، بودیم . و همچنین شاهد بودیم که زن و مرد وجوان درجامعه ای که تازه از یک انقلاب بیرون آمده بود، در دفاع از یک زندگی شاد مرفه و آزاد هیچوقت از تک و پا نیفتاد...، در چنین اوضاع معینی جز جمهوری اسلامی هیچ نیرویی نمی توانست چنین شرایط دشواری را به طبقه کارگر و مردم تحمیل کند و نیازهای همه جانبه سرمایه داران را برآورده سازد.
در صحنه بین المللی هم جمهوری اسلامی توانست در مراکز و مناطق بحرانی در فلسطین، لبنان، عراق، افغانستان، سوریه و... یک پای اصلی معادلات سیاسی و نظامی در این نقاط باشد و نقش رقیب اصلی دولتهای منطقه و امریکا متحدینش را بازی کند.
با توجه به این واقعیات آشکار و عینی، تنها یک اپوزیسیون آگاه و جدی و با احساس مسوولیت می توانست و می تواند شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران را به درستی ارزیابی کرده، نیروی مقابله با تعرضات بورژوازی حاکم را سازمان داده، به میدان آورد و با یک نقشه آگاهانه رژیم را به عقب بنشاند و زمینه های سرنگونی اش را فراهم کند.
در غیاب چنین نیرو و رهبری ای که از درون خود طبقه باید عروج کند، سیاستهای اپوزیسیون بورژوایی چپ و راست از قبیل اینکه، جمهوری اسلامی رژیم آخوندی است، بحران دارد، رژیم متعارف و مطلوب بورژوازی ایران نیست، شرایط و زمینه های جذب سرمایه خارجی ندارد، بحران اقتصادی دارد، اختلاف درونی دارد، با نارضایتی کارگران و مردم مواجه است و...، در نتیجه سرنگون می شود، سر سوزنی با مبارزه طبقاتی و جنبشهای سیاسی اجتماعی رادیکال و آزادیخواهانه و برابری طلبانه علیه جمهوری اسلامی که باید سازمان یابند خوانایی ندارد.

در کل سیاستهای اپوزیسیون، مبارزه طبقاتی طبقه کارگر با بورژوازی جایی ندارد. جمهوری اسلامی یک طرف و کل جامعه از کارگر و بورژوا و خرده بورژوا و همه با هم، در طرف دیگر قرار دارد. گوبا جمهوری اسلامی هیچ طبقه و قشری درایران را نمایندگی نمی کند. همه ناراضی اند. در نتیجه باید سرنگون شود یا اصلا سرنگون می شود.
صاحبان و مبلغان این سیاست ها، سرنگونی جمهوری اسلامی را نه کار طبقه کارگر و مردم آزادیخواه و حتی نه کار و امر خودشان، بلکه کار جنبش سبز و جناحی از درون خود جمهوری اسلامی و کار امریکا واسراییل و دول خارجی از طریق محاصره اقتصادی و تهدید و حمله نظامی ... می دانند.
این سیاست انتظاری است که اپوزیسیون چپ و راست جمهوری اسلامی که اساسا در خارج از کشور متمرکز اند، چند دهه است یدک می کشند.
این اپوزیسیون ظاهرا کاری نمیتواند بکند. بیشترین هنرش دنباله روی از جنبشهای اصلاح طلبانه و جنبش سبز و آیت الله های مخالف ولایت فقیه و نهایتا تبدیل شدن به برگ بازی رقابت و مناسبتهای میان امریکا و دول غربی علیه جمهوری اسلامی است. تحولات خاورمیانه بخصوص در لیبی و اخیرا در سوریه قند را در دل این اپوزیسیون آب کرده و این سناریو ها را تنها راه سرنگونی جمهوری اسلامی و رسیدن به قدرت می دانند.
اما انتظار تکرار سناریوی کشورهای نامبرده در ایران توسط اپوزیسیون چپ و راست، با اتکا به برنامه آلترناتیو سازی امریکا برای سرنگونی جمهوری اسلامی و رسیدن به قدرت و ثروت خیالپردازانه و پوچ است. صرفنظر از اینکه توکل به سناریوی لیبی و سوریه حتی اگر اتفاق بیفتد، سیاستی به شدت ضد کارگری و ضد مردمی و در جهت تخریب جامعه است.
چیزی که در معادلات اپوزیسیون همیشه غایب بوده، این است که نیروی محرکه و لازم برای سرنگونی جمهوری اسلامی همواره خارج از مرزهای ایران و بیرون از متن جامعه و در سیاستهای بورژوازی بین المللی جستجو شده است. غافل از اینکه بورژوازی در اقصی نقاط جهان بدیل منفعت مشترک هر رفتاری با هم بکنند در جهت حفظ نظام سرمایه داری و جلوگیری از مبارزه طبقاتی برای تغییر این نظام توسط طبقه کارگر و کمونیست ها است. انقلابات اخیر در مصر و تونس و تحولات لیبی و سوریه این واقعیت را آشکارا تایید می کند. ژنرال های حسنی مبارک در مصر هم اکنون نقشی را بازی می کنند که مورد تایید دول بورژوایی غرب و امریکا است.

در نتیجه و در جواب سوالاتی که در ابتدای این یادداشت مطرح شده، طبقه کارگر این تحولات و تحرکات اپوزیسون را جدی می گیرد، اما جوابش به این اپوزیسیون "نه" است. این اپوزیسیون نه تنها گرهی از معادلا ت پیچیده رابطه کارگر و سرمایه دار ومبارزه طبقاتی اش باز نمی کند، بلکه در واقع طبقه کارگر را با مخمصه ای دیگر خارج از متن مبارزه او با سرمایه داری و دولتش روبرو می سازد. مشقات ناشی از محاصره اقتصادی، مخمصه و دردسر ناشی از تهدیدات نظامی و بدبختی های دیگر ناشی از سیاستهای تفرقه افکنانه فدرالیسم قومی، ناسیونالیسم ایرانی و از این قبیل...
این پدیده ها و سناریوها درواقع مانع جدی بر سر راه مبارزه طبقاتی کارگران با بورژوازی و دولتش و بر سر راه ایجاد تشکلهای توده ای و تحزب کمونیستی اش هستند و این وظیفه طبقه کارگر را در مقابله با همه این تحرکات و سیاستهای ضدکارگری و ضدمردمی، ورای مبارزه طبقاتی و سیاسی روزمره اش، دوبرابر می کند.
بنا بر این، دلیل اینکه جمهوری اسلامی سر پا است و از عهده بحران هایش بر آمده و به حیاتش ادامه می دهد را باید نه الزاما در قدرت جمهوری اسلامی بلکه در بی افقی و سیاست انتظار و دنباله روی این اپوزیسیون از تحولات درون خانواده بورژوازی چه در ایران و در میان جناح های جمهوری اسلامی و چه در همراهی و تبدیل شدن به کارت بازی سیاستهای امریکا و دول غربی در رابطه با این رژیم، جستجو کرد.

تنها یک نگاه ساده می تواند به ما بگوید که اپوزیسیون جمهوری اسلامی از چپ و راست هیچکدام در تمام این سه دهه تهدیدی برای جمهوری اسلامی نبوده اند. جمهوری اسلامی بعد از قلع و قمع مخالفین خود و سرکوب جنبش انقلابی مردم کردستان و در دل همه بحران هایش، با یک اپوزیسیون جدی و قدرتمند و با نفوذ توده ای و دارای پایگاه اجتماعی در میان طبقه کارگر و مردم مواجه نبوده است.
بزرگ ترین و توده ای ترین اپوزیسیون رژیم در طول این سه دهه جنبش سبز بود. اما این جنبشی نه برای سرنگونی جمهوری اسلامی بلکه برای اصلاحاتی در آن و به منظور حفظ نظام و قوانین سرمایه دارانه و دخالت مذهب در جامعه بود.

در نتیجه، سه دهه تجربه سیاسی و مبارزاتی طبقه کارگر و کمونیست ها نشان داده است که:
اولا، جمهوری اسلامی خودبخود و به دلیل بحران های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی از بین نمی رود. این رژیم را اگر ولش کنی همینطور چند دهه دیگر به حاکمیت خود ادامه می دهد.
دوما اپوزیسون بورژوایی خارج از کشور جمهوری اسلامی، از چپ و راست ولو گاها با ادعای سرنگونی جمهوری اسلامی و با راه اندازی تحرکات قومی و نژادی در خوزستان یا اذربایجان و دمیدن در ساز فدرالیسم قومی و غیره، اما هیچگاه خطری جدی بر سر راه حاکمیت رژیم نبوده و نیستند.
تازه ترین اقدام اپوزیسیون بورژوایی چپ و راست و آلترناتیوسازی بنا به درخواست و زیر پرچم دولت امریکا گام دیگر در تداوم سیاست انتظار این اپوزیسیون است. قرار است احزاب و تشکهای بورژوایی متحد شوند و به عنوان آلترناتیو جمهوری اسلامی ابراز وجود کنند و آرزوی دولت امریکا و متحدینش را برای تکرار سناریوی لیبی و سوریه در ایران، برآورده کنند.
در چنین سناریویی قرار بر این است که کردها در غرب و عرب ها در جنوب و ترکها در شمال و ... برای شرکت در یک شورش مسلحانه تجهیز و تسلیح شوند و متحد و هماهنگ به میدان بیایند و مردم تهران هم با یک شورش توده ای زمینه را برای نزول مبارک رضا پهلوی وامثالش فراهم و فرش قرمزی زیر پایشان بیندازند.
اما بر کسی پوشیده نیست که این سناریو در عمل بازی خطرناکی است و خود صاحبان این سیاست از کاخ سفید و پنتاگون تا دول متحد امریکا در واقع به تحقق آن باور ندارند. آنها خوب می فهمند که ایران لیبی و سوریه یا عراق نیست.
جمهوری اسلامی متحدین و شرکای اقتصادی و سیاسی خود را در ابعاد بین المللی دارد. اگر چین و روسیه از بشار اسد با این شدت و حدت دفاع می کنند، چرا نباید از جمهوری اسلامی که یک بازار بزرگ را برای تولیدات و صادرات این کشورها فراهم کرده است و منافعشان را تامین می کند، دفاع جانانه و بی اما و اگری بکنند. که خواهند کرد.
حتی اگر حمله نظامی منتفی نباشد و اسراییل با چراغ سبز دولت امریکا بمباران مراکز اتمی ایران را آغاز کند. این تنها و آخرین کاری است که از امریکا و متحدینش علیه ایران بر می آید. اما این هم اقدامی برای سرنگونی جمهوری اسلامی نیست. خودشان هم به خوبی این را می فهمند و می گویند حمله نظامی به مراکز اتمی ایران ممکن است چند سالی این پروژه را به تاخیر بیندازد.
اما اینجا با یک سوال روبروییم که، اگر هدف امریکا و متحدینش ساقط کردن رژیم جمهوری اسلامی نیست و یا اساسا قادر به این کار نیستند و فکر نمی کنند این اقدامات و حتی حمله نظامی رژیم را نمی اندازد، پس این آلترناتیو سازی برای چیست و چه خاصیتی دارد؟
برای هر انسان سیاسی و بی غرضی جواب این سوال به این سادگی است که آلترناتیو سازی اپوزیسیون خود یک برگ بازی است در معادلات پیچیده تر و گسترده تری که بورژوازی غرب و امریکا علیه جمهوری اسلامی روی میز دارند. از جمله محاصره اقتصادی، تهدید نظامی، مذاکرات پشت سرهم و غیره...
سناریوی آلترناتیو سازی اپوزیسیون و متحد کردن چپ و راست درخارج کشور تنها یک ابزار و اهرم فشار در خدمت سیاستهای دولت امریکا و متحدینش در مقابل جمهوری اسلامی است. دولت امریکا به خوبی واقف است که این کاریکاتوری از یک آلترناتیو واقعی است. چرا که اپوزیسیون حی و حاضر و با نفوذ توده ای و متکی به ابزارهای شناخته شده در درون جمهوری اسلامی و جنبش سبز است. سبزها، لیبرال ها، ملی مذهبی ها و ناسیونالیستهای کرد و ترک و عرب و ... در درون جمهوری اسلامی ولو با روبان سبز، آلترناتیو جمهوری اسلامی در اوضاع و شرایط بحرانی است که ممکن است بوجود بیاید.
حتی اگر این بحران بر اثر تهدیدات نظامی و اقدام به بمباران هدفهای مورد نظر اسراییل و امریکا بوجود بیاید، که بعید است، باز جمهوری اسلامی آلترناتیوش را در درون خود پرورانده است. نه جمهوری اسلامی با هر ترکیبی از دولت آتی و نه بورژوازی امپریالیست مطلقا به تغییر رژیم به نفع طبقه کارگر و مردم آزادیخواه تن نخواهند داد. آنها با تمام نیرو درمقابل وقوع احتمالی انقلاب توده ای و ابراز وجود قدرتمند طبقه کارگر با سیاست ها و شعارهای کارگری و کمونیستی خواهند ایستاد.
همچنین نباید فراموش کنیم که کلیت جمهوری اسلامی و جناح هایش در مقابل تهدیدات نظامی و حمله به مراکز اتمی ایران، یکپارچه خواهند ایستاد و همزمان با همه توان تحرکات اجتماعی را در صورت بروز، درهم خواهند کوبید.
تجارب تا کنونی هم نشان داده است که علاوه بر تحمل فقر و فلاکت ناشی از محاصره اقتصادی، طبقه کارگر و مردم در رابطه با سناریوی امریکا و صف بندی و آلترناتیو سازی اپوزیسیون تحت پرچم سیاستهای امریکا، با سرکوب مضاعفی مواجه خواهند شد. تشدید سرکوب و اختناق نتیجه فوری وبلافصل این سیاستها است. در چنین شرایطی کلیت جمهوری اسلامی با اپوزیسیون سبزش علیه طبقه کارگر و آزادیخواهی و برابری طلبی مردم خواهند ایستاد.

توقع وانتظار دیگر اپوزیسیون این است که تهدیدات نظامی و محاصره اقتصادی و فقر و فلاکت ناشی از محاصره اقتصادی شورشهای اجتماعی را به دنبال دارد و این رژیم را می پاشاند.
سناریوی فروپاشی جمهوری اسلامی و در نتیجه، دست بدست شدن قدرت و کنار رفتن جناحی و بخشی از رژیم و سر کار امدن جناح و بخش دیگر خواه در درون یابیرون از صف و جناح بندی کنونی جمهوری اسلامی در صفوف بورژوازی هم یکی از اهدافی است که تعقیب می شود.

اما این تصور که جمهوری اسلامی بر اثر فشار و تهدیدات نظامی یا محاصره اقتصادی خود بخود می پاشد تصور و آرزویی ابلهانه بیش نیست. برخلاف این تصور این رژیم و نهادهایش نیست که فرو می پاشند، بلکه کل شیرازه جامعه از هم می گسلد.
اگر سمت و سوی شورش های توده ای را طبقه کارگر و حزب سیاسی و کمونیستی اش تعیین نکنند و رهبری اش را برعهده نداشته باشند، میتواند عواقب ترسناکی داشته باشد. محتمل ترین حالت در شرایط ایران و جمهوری اسلامی از هم پاشیدن شیرازه جامعه و تحمیل یک سناریوی سیاه است.
در چنین شرایطی همین اپوزیسیون که امروز نقشه متحد شدن و کارت آلترناتیو سازی امریکا را بازی می کنند، فردا هرکدام عنصری از عناصر سناریوی سیاهی اند که به جامعه و مردم و زندگیشان تحمیل می شود.
علاوه بر این، نیروهای سناریوی سیاه از درون رژیم از هم پاشیده به وفور وجود دارند. جنگ قومی، مذهبی و گانگسترهای گوناگون برای مدت نامعلومی زندگی مردم را رقم خواهد زد.
تصور کنید تنها در گوشه ای از ایران در کردستان، عبدالله مهتدی با یک گردان از مسلحین خود به روستاهای اطراف مریوان و بوکان سرازیر شده و از انطرف پژاک و پ ک ک به شمال کردستان می ریزند و احزاب دمکرات هم مراکز قدرت خود را تصرف کنند و سلفی ها روستاهای سقز را محل تاخت و تاز مذهبی قرار داده و درتجمعات کارگری و کمونیست ها خود را منفجر می کنند...
و این سناریویی است که توسط نیروهای سیاه قومی و مذهبی و مرتجعین و تشنگان قدرت و ثروت و فدرالیستها ی درون و بیرون جمهوری اسلامی درتهران و مشهد و اصفهان و تبریز و خرمشهر بوجود خواهد آمد.

با این وصف طبقه کارگر و کمونیستهای درون طبقه، همزمان با سازماندهی مبارزه طبقاتی علیه سرمایه داران و کارفرماها و دولتشان برای بهبودی در شرایط کار و زندگی و عقب راندن تعرضات بورژوازی حاکم و همزمان با سازماندهی اتحاد و تشکل توده ای وحزبی خود...، باید تحرکات و سناریوهای ساخته شده و یا در حال ساختن اپوزیسیون بورژوایی از چپ و راست را زیر نظر داشته و جدی بگیرند. جدی بگیرند به این لحاظ که این تحرکات هیچکدام ولو نیت خیری هم در آن باشد، ربطی به منافع طبقه کارگر و مردم در ایران ندارند. هر کدام از این سیاستها و سناریوها و اقدامات، خود جزیی از نقشه امپریالیستها و بورژوازی بیرون و درون جمهوری اسلامی درجهت حفظ منافع خود است. هر کدام از این سیاستها سرمایه گذاری بر روی خراب شدن جامعه بر سر شهروندانش است. نه اسراییل و امریکا و نه اپوزیسیون بورژوایی جمهوری اسلامی و خود رژیم، از آنچه که فردا روز بر اثر این سیاستها بر سر جامعه خواهند آورد باکی ندارند. همه اینها از آب گلالود ماهی می گیرند.
اگر طبقه کارگر با اتحاد کارگری و تشکلهای توده ای و حزب سیاسی و کمونیستی اش در تحولات کنونی و آتی در ایران و در مقابل راه حل ها و سناریوهای ضدکارگری و ضد مردمی عروج نکند، هر تغییر و تحولی درحاکمیت بورژوایی ایران و هر دست به دست شدن قدرتی در صفوف بورژوازی پوزیسیون یا اپوزیسیون، تازه به معنای شروع یک پروسه دردناک دیگر از نزاع طبقه کارگر و مردم زحمتکش علیه جناح دیگر بورژوازی تازه به قدرت رسیده است.

طبقه کارگر و کمونیستها باید همه این تحرکات و اقدامات را جدی گرفته و با دقت و توجه زیر نظر داشته باشد. نمی توان دست روی دست گذاشت و شاهد تحولاتی شد که سرنوشت کل جامعه ما را رقم می زند.
طبقه کارگر در سناریوی سازش غرب و امریکا با جمهوری اسلامی و یا در شرایط تشدید تخاصمات و احتمال اقدام نظامی و در نتیجه باز شدن راه برای عناصر و نیروهای سناریوی سیاه، نفعی ندارد. باید در مقابل همه ترفندها ایستاد و به همه انها "نه" گفت.
آلترناتیو جمهوری اسلامی از زاویه منافع طبقه میلیونی کارگر و خانواده هایش و از زاویه منفعت کل شهروندان جامعه، یک طبقه کارگر متشکل و متحد با سازمان حزبی و تشکلهای توده ای اش است.
احزاب و جریانات بوژوایی و قومی برای رسیدن به قدرت، برای شریک شدن در حاکمیت، برای پیدا کردن موقعیتی برتر هرکاری می کنند و بهر اقدامی دست می زنند، سازش می کنند، اتحاد می کنند، جنگ قومی راه می اندازند، و نهایتا همه، چه آن جناحی که به قدرت می رسد و چه جناحی بهر دلیل از دایره قدرت کنار زده می شود بر سر سرکوب طبقه کارگر و حفظ نظام سرمایه داری و کسب سود و انباشت سرمایه و کار ارزان با هم توافق کامل دارند.
درنتیجه طبقه کارگر و کمونیست ها می بایست هر تحرک و اقدام آن ها را به نام مردم و حرف زدن از منافع مردم و یا تظاهر و تمایلشان به سرنگونی جمهوری اسلامی و آوردن دمکراسی و ... با شک تردید نگاه کرده و تظاهر به مردمی بودنشان را افشا کند.
جمهوری اسلامی باید سرنگون شود. سرنگونی جمهوری اسلامی هیچگاه از دستور طبقه کارگر و مردم ستمدیده خارج نمی شود. اما کل راه حل های بورژوایی و سناریوهای امریکایی، محاصره اقتصادی و تهدیدات نظامی و آلترناتیو سازی و دیگر سیاستهای اعمال فشار بر جمهوری اسلامی بدوا برای کشاندش به درون خانواده بزرگ بورژوازی بخصوص در غرب و به رسمیت شناختن قواعد بازی انها است.
این سیاست ها و سناریوها و راه حلهای امریکا و دولتهای غربی و نقش اپوزیسیون بورژوایی در این سناریوها را باید افشا و طرد کرد.
امر سرنگونی بطور واقعی و با نیروی طبقه کارگر و مردم آزادیخواه، امر کمونیست ها و طبقه کارگر آگاه و سازمانیافته در تحزب کمونیستی و تشکهای توده ای اش است.
درست زمانی که تحرکات بورژوازی در اپوزیسیون چه در درون جمهوری اسلامی از قبیل جنبش سبز و چه در بیرون آن و بویژه در خارج کشور در جریان است، طبقه کارگر هم باید در تلاش برای متحد کردن صفوف خود باشد. این یک جنگ طبقاتی همه جانبه است. نمیتوان با صفوف پراکنده و نامتحد و ناآماده وارد این کارزار شد. صفوف پراکنده و بدون تحزب کمونیستی و تشکل توده ای و بدون سازمان مسلح، طبقه کارگر را به سرباز و سیاهی لشکر بورژوازی در جنگ بر سر قدرتشان تبدیل می کند.
کمونیست ها وطبقه کارگر، ضمن اینکه روزمره در مراکز کار و در محلات زندگی با مشقات و فشار کار و استثمار و دستمزد کم و بی حقوقی و بی قانونی بورژوازی و دولتش در نبرد است، در همان حال تحرکات دشمنان رنگارنگ خود را نیز زیر نظر دارد و می شناسد. طبقه کارگر آگاه با چشمان باز و هشیاری لازم هر گونه تحرک پوزیسیون و اپوزیسیون را زیر نظر دارد تا بتواند سیاستها و تاکتیکهایشان را علیه خود خنثی کند.
نبرد اساسی جامعه ما نبرد طبقه کارگر با بورژوازی و حاکمیت او است. باز ستاندن ثروتهای جامعه و خلع ید از بورژوازی است. درهم شکستن کل ارکان نظام سرمایه داری در ایران و بنیاد گذاشتن جامعه ای با ارزشهای برابر برای کل شهروندانش است.
با این افق و دورنما و در یک مبارزه طبقاتی روزمره و مداوم، طبقه کارگر خود را متحد و متشکل می کند، نیروی مسلحش را سازمان می دهد و با این تدارک و آمادگی سرنگونی جمهوری اسلامی را در دستور و اولویت خود قرار می دهد.
هر گونه دخالت دولتهای غربی و امریکا و اسراییل در واقع کمک به تداوم حاکمیت جمهوری اسلامی است، رفتن اپوزیسیون زیر پرچم آلترناتیو سازی امریکا در حقیقت خدمت به ادامه حیات جمهوری اسلامی است. این سیاستها و مواضع و عملکردها سه دهه است، ناکامی و شکست پی در پی را به دنبال داشته است. این نشانه بی ریشگی این اپوزیسیون و رویگردانی از مردم و توسل به نیروهای امپریالیستی است.
بی اعتمادی به نیروی طبقه کارگر چه در صفوف خود طبقه و چه درمیان چپ و جریاناتی که خود را کمونیست می نامند، در انتظار ماندن جامعه به امید اصلاحاتی در درون جمهوری اسلامی، امید بستن به فروپاشی جمهوری اسلامی در نتیجه محاصره اقتصادی و تهدیدات و حمله نظامی و یا به امید آلترناتیو سازی امریکایی در میان اپوزیسون چپ و راست نشستن و...، سم و خوره جامعه ما است. کارگران کمونیست می توانند و باید طبقه کارگر را از این سموم برحذر دارند و صف مستقل کارگری وکمونیستی خود را سازمان دهند. وظیفه سرنگونی جمهوری اسلامی با یک انقلاب توده ای و کارگری برعهده این صف قرار دارد.
طبقه ما باید صفوف خود را متحد و متشکل کند، به تحزب کمونیستی کارگری خود تحقق ببخشد، تشکلهای توده ای و نهادها و نمایندگی های وسیع کارگری را سازمان دهد. مجامع عمومی قدرتمند خود را منظم و نهادینه کند. به مثابه طبقه نه احاد کارگر یا این و آن صنف، در مقابل بورژوازی قد علم کند. تنها در این صورت است که بهبودی در شرایط کار و زندگی طبقه کارگر ممکن و تضمین می شود و با این افق سیاسی کارگری و کمونیستی تحقق امر سرنگونی جمهوری اسلامی با یک انقلاب آگاهانه و نقشه مند امکانپذیر می گردد.
طبقه کارگر آگاه باید دوستان و دشمنانش را با هر لباسی که به تن دارند بشناسد. از دنباله روی این و آن جریان بورژوایی اپوزیسیون چه در صفوف جمهوری اسلامی مانند جنبش سبز و چه در کل اپوزیسیون بورژوایی خودداری کند، علیه سیاستهای امریکایی و اسراییلی و دولتهای غربی و دخالتشان از جمله محاصره اقتصادی و عواقب آن که کمر کارگران و زحمتکشان جامعه ما را خم کرده است بایستند، در همان حال استفاده جمهوری اسلامی و کل بورژوازی از این شرایط برای گرسنه نگه داشتن کارگران و خانواده هایشان به بهانه تحریم و غیره را افشا کرده و مانعش شوند.
بورژوازی حاکم که کل ثروت جامعه را تصاحب کرده، موظف است رفاه و مزد کافی و امنیت شغلی کارگران را تامین کند. نباید اجازه داد بورژواها از این فرصت برای فقیر تر نگه داشتن کارگران و خانواده هایشان و مردم زحمتکش استفاده کنند.
ایران کشوری به غایت ثروتمند است. اکنون که این ثروت در دست صاحبان زور و قدرت جمع شده، باید از دستشان در آورد. طبقه کارگر نه تنها امروز سهم خود از ثروت جامعه را می خواهد، در همان حال در تدارک باز پس گرفتن همه این ثروتها و خلع ید کامل از بورژوازی و حذف کلیه نهادهای سیاسی و نظامی اش است. طبقه کارگر ایران نمی تواند تن به تغییراتی ولو به نام انقلاب بدهد که در آن ژنرالهای ارتش سرنوشت جامعه را رقم زده و حکومت کنند... یا آلترناتیوهای امریکایی و یا وطنی بورژوازی مجددا به جامعه تحمیل شوند و نام ان را دمکراسی بگذارند.
نسلی از طبقه کارگر تجربه انقلاب ٥٧ را دارند و کل طبقه ما انقلابات خاورمیانه را شاهدند. در هیچکدام از این انقلابات و تحولات طبقه کارگر متشکل متحد و با حزب سیاسی خود و با نیروی مسلح خود وارد این انقلابات نشد. صف مستقل خود را از اسلامی ها و نظامی ها سازمان نداد، و اکنون بعد از سرنگونی حکام در مصر و تونس و ... باز هم با بورژوازی تا دندان مسلح و متکی به ارتش و قوانین سرمایه دارانه علیه طبقه کارگر روبرو اند. این اتفاق نباید در ایران بیفتد.
جبهه مبارزه طبقاتی کارگران، جبهه ای وسیع و متنوع است. این جبهه مبارزه اقتصادی و بهبودی در شرایط کار و زندگی امروز تا مقابله با بورژوازی حاکم و سیاستها و سرکوبگری هایش و تا مقابله با اپوزیسیون بورژوایی و آلترناتیو سازی های دولتهای غربی و محاصره افتصادی و تهدیدات نظامی... را در بر می گیرد.
تشخیص درست جبهه های مبارزه ، تفکیک صفوف دوست از دشمن، ابراز وجود مستقل کارگری و کمونیستی و سازمان دادن صفوف طبقه کارگر در تشکلهای توده ای و تحزب کمونیستی و درجه ای از تسلیح و آمادگی نظامی آن افق و سناریو و راه حلی است که می تواند به مشقات طبقه کارگر، به فقر و فلاکت و بیکاری و اعتیاد و به آپارتاید جنسی در ایران خاتمه داده و نظامی برابر و انسانی را جایگزین کند.
طبقه کارگر در تحقق این افق و نقشه و سناریو نه تنها با بورژوازی حاکم و سرمایه داران و کارفرماها و نه تنها با اپوزیسیون بورژوایی دشمن در لباس دوست...، بلکه با سیاستها و ترفندها و دخالتهای سیاسی و نظامی و قلدری امپریالیست ها و در راس آنها دولت امریکا و متحدینش روبرو است. صف دشمنان طبقه کارگر بوسعت دولتهای بورژوایی حاکم در جهان امروز است.
به همین دلیل طبقه کارگر ایران نباید تنها بماند. همبستگی طبقاتی جهانی کارگران و ایجاد صفی به وسعت طبقه کارگر جهانی فارغ از مرز و زبان و نژاد و ملیت و مذاهب و غیره نیاز حیاتی ومماتی طبقه کارگر است.
"کارگران جهان متحد شوید" از زبان مارکس هم اکنون بیشتر از هر زمانی به یک نیاز عاجل و بی بروبرگرد طبقه کارگر جهان تبدیل شده است.