یک واکسیناسیون سیاسی همگانی لازم است

به بهانه توافقات بخشهایی از ناسیونالیستهای کرد برای گسترش ویروس سیاسی در فضای مسموم اپوزیسون پروناتویی ایران.


محمد فتاحی

سپتامبر2012


دو جناح حزب دمکرات کردستان که به دنبال شکست امیدشان به آمریکا در سال ۲۰۰۶انشعاب کرده بودند، اخیرا با زنده شدن همان امید اعلام اتفاق و دوستی کرده اند. بر متن همان امید یکی از این جناح ها(مصطفی هجری) با یک جناح از سازمان زحمتکشان(عبدالله مهتدی) بیانیه ای برای همکاری مشترک امضا کرده اند. این مقاله به جایگاه و بستر این تحولات، جوانب این مسئله و درجه خطر این اتفاق برای جامعه ایران می پردازد.

ورود و حضور پررنگ تر نیروهای مختلف اسلامی، گسترش جنگجویان محلی- ناتویی در سوریه و تشدید جنگ در این کشور، تقریبا همه ساکنان سالن انتظار سیاست ایران را به تکاپو انداخته است؛ از راست تا چپ سرنگونی طلب بوی کباب را شنیده و بر متن تشدید تهدیدات غرب و اسرائیل، با اتکا به همین فضا، همین بستر و همین کشمکش سیاسی مشغول سازماندهی آلترناتیوهای خود برای دوره بعداز سرنگونی جمهوری اسلامی اند. مسابقات آلترناتیوسازی های کارتونی در کنفرانس های راست و چپ و انتشار مانیفست های رنگارنگ جریانات متعدد در همین متن بالا گرفته است؛ یکی برای جمهوری ایران، دیگری برای جمهوری فدرال ایران، آن دیگری برای دمکراسی و آن یکی هم برای "سوسیالیسم". هر یک از اینها در همان زمینی که آمریکا و ناتو شخم زده اند تخم دگرگونی های آرمانی خود را می کارند.


حسادت بلوک چپ این جبهه به جلو انداختن رضا پهلوی توسط غرب، و افشاگری های درون جنبشی شان علیه خاندان سلطنتی، در متن همین رقابت های سیاسی است. اینها که در دوره قبل همراه، نه فقط همین رضاپهلوی و داریوش همایون که همراه، جانی ترین های سیاست ایران در نماز جمعه رفسنجانی حضور به هم رسانده بودند و به جز خامنه ای و احمدی نژاد همه را شریک انقلاب خود کرده بودند، امروز برگشته اند اسناد جنایات پهلوی ها را بر میشمرند. چرا؟ چون فکر میکنند حالا که جمهوری اسلامی را قرار است غرب کنار بزند، باید از بدیل ابزاری- کارتونی ناتو و آمریکا که فرزند مذکر شاه باشد، جلو بزنند! از نظر اینها "انقلاب" خیلی جلو رفته و شیپور آخرین حمله احتمالا همین روزها نواخته شود. نتیجتا جنگ برای تسخیر سنگرهای در هم شکسته جمهوری اسلامی از همین امروز در میان این بلوک راست و چپ امیدوار به فشار غرب به ایران، شدت گرفته است. مشاهده دقیق تر این سناریو، به معنی آنچه که در ذهن اینها میگذرد، حقیقتا تماشایی است.


علیرغم اشتراک همگانی این بخش های اپوزیسیون در بستر سیاسی، فاکتورهایی نقش ناسیونالیسم کرد در این مجموعه را متفاوت میکند. اگر بخش عمده بقیه در سیاست امروز ایران هیچکاره اند، وجود و حضور ناسیونالیسم کرد در کردستان به یمن فاکتورهای سیاسی – تاریخی، واقعی تر و زمینی تر است. وجود ستمی دیرینه و خونی شده در متن تاریخ این منطقه و محسوس در زندگی مملو از تبعیض هر روزه در این جامعه، یک رکن واقعی این قضیه است. بر متن این خصومت تاریخی با حاکمان، حتی جنایتکارترین های سیاست در محل، قادر به جذب نیرو از میان مردمان ستمدیده و مستاصل اند. از طرف دیگر در کردستان عراق در دهه های گذشته، ناسیونالیسم کرد عراقی با حمایت آمریکا، الگویی از جامعه بدست داده که در آن سرمایه داران کرد به صف میلیاردرهای دنیا وارد شده اند. نتیجتا برعکس بخش اعظم اپوزیسیون بورژوایی ایران، آرمان اینها نزد طبقه سرمایه دار در کردستان ایران، مقبول تر و ارتباط منافع طبقاتی نیروهای ناسیونالیسم کرد به طبقه ای که نمایندگی میکنند واقعی تر است.

تا اینجای مسئله نباید کسی را نگران نفوذ سیاسی اینها در کردستان کند. بلاخره طبقه سرمایه دار کردستان در همان حال که از توبره اشتراک با جمهوری اسلامی میخورد، قابلیت های استفاده از نیروهای سیاسی اش در اپوزیسیون را نیز در روز خود دارد.
آنچه که نقش و جایگاه این نیروها در سیاست امروز ایران را خطرناک میکند، ظرفیت های دیگر و نقش اینها در شرایط سیاسی ویژه است. ناسیونالیسم کرد بطور کلی سرنگونی طلب نیست و تاریخا هیچ استراتژی برای سرنگونی حکومت مرکزی نداشته است. هدف اینها از تمام "قهرمانیها" و جنگ و گریزهای نظامی و سیاسی، کسب اختیارات محلی و شرکت در قدرت سیاسی با هر نوع حکومتی است. همین هدف سیاسی، اینها را در قبال سرنگونی جمهوری اسلامی بی سیاست کرده است. غیبت همین عنصر استراتژیک در اهداف، بی پرنسیپی در سیاست را وارد ذات موجودیت اینها کرده است. به همین دلیل زمینی، در صورت ضرورت، روزی به گونه های صدام بوسه میزنند، روزی به خمینی لبیک میفرستند، روزی عاشق خاتمی میشوند، روزی با سیاست رژیم چنج بوش به رقص در می آیند، روز دیگر مانند اوبامای تازه کار به مصالحه روی می آورند، روزی در ترکیه، به شرط پذیرش دولت این کشور حاضر به تسلیم سلاح های شان میشوند، و روزی در سوریه یک شبه با رژیم بشار اسد ائتلاف میکنند. جنگ حزب دمکرات کردستان عراق(حزب مسعود بارزانی) در خدمت به استقرار جمهوری اسلامی در کردستان در سالهای اول جنگ در کردستان ایران، جنگ همین ها در یکدهه گذشته علیه "پ ک ک" برای دادن خدمات به ترکیه، جنگ و ائتلاف های فصلی پژاک و پ ک ک با جمهوری اسلامی، همه و همه در همین بی پرنسیبی سیاسی ریشه دارند. این "پرنسیب"، اینها را میتواند وارد هر معامله سیاسی بکند. به این امید که اینها، سرانجام بلکه شریک قدرت با هر نوع حکومتی در کردستان بشوند. بورژوازی کرد شرکت در قدرت را برای ازدیاد سهم خود از استثمار سرمایه در این کشور میخواهد. نتیجتا نوع حکومتی که بر سر کار است، برای اینها ابدا مهم نیست، مهم سهم شان است و بس.

با همه اینها اما بی پرنسیبی ویژه ناسیونالیسم کرد نیست. گروهای سیاسی بی پرنسیب در میان راست و چپ ابدا کم نیستند. آنها که مسیر باد جهت حرکت سیاسی شان را تعیین میکند و به نرخ روز نان میخورند و سیاست میکنند، اتفاقا زیاد اند.


دفاع بی اما و اگر اینها از "سوری کردن" ایران، و آمادگی برای به خدمت گرفته شدن شان توسط آمریکا و ناتو هم ویژه اینها نیست. جناح های حاشیه ای تر ناسیونالیست های ایرانی از میان راست ها و همچنین از میان چپ هایی از نوع حزب کمونیست کارگری برای "سوری کردن" ایران، تئوری های بسیار روشن تری از ناسیونالیست های کرد دارند. "بعداز سوریه نوبت ایران است"، امروزه یک آرزوی همگانی در میان جناح های حاشیه ای ناسیونالیستهای چپ و راست ایران است.
دفاع سیاسی از سیستم فدرالی در ایران هم امروزه ویژه اینها نیست. رضا پهلوی برای گسترش نفوذ خود در راست اپوزیسیون و طیف توده ای ها و مشخصا امثال راه کارگر، از سر تعلق شان به ناسیونالیسم شرق زده عاشق "ملل ستمدیده" نه فقط مشکلی با فدرالیزه شدن ایران ندارند بلکه به اسم حق ملیت ها و اقوام و تمرکز زدایی تئوری هایی می تراشند که به مغز احزاب ناسیونالیست کرد هم خطور نمیکند.
بعلاوه ناسیونالیست های محلی دیگر، و از جمله ناسیونالیست های ترک هم در مجمع "ملل ستمدیده" فدرالیست چی اند. نکته "خیر" اینجاست که ناسیونالیست های محلی دیگر، و منجمله همین ناسیونالیست های ترک، هیچ بخش اصلی از بورژوازی محلی شان را نمایندگی نمی کنند. و علیرغم شلوغ کاری های سیاسی، جریانی فصلی، حاشیه ای و ابزاری در سیاست ایران اند. بورژوازی در آذربایجان خود بخشی انتگره، از حاکمیت و بورژوازی در ایران است و رفتن به اپوزیسیون و اشغال جایگاه ضعیفی که جمهوری آذربایجان در سیاست و اقتصاد منطقه دارد را برای خود کمتر از چیزی می بینند که همین امروز دارند.

وجود نیروی مسلح، و آمادگی برای ورود به هر پروژه ای هم ویژه ناسیونالیست های کرد نیست. سازمان مجاهدین پول بیشتر و آدم بیشتر و بی پرنسیپی بیشتری هم برای به خدمت گرفته شدن دارد. مجاهد علیرغم پول و آدم زیاد در اردوگاه هایش، به عنوان یک سکت در سیاست ایران هیچ مسئله واقعی اجتماعی و هیچ بخشی از جامعه را نمایندگی نمیکند و به اندازه کافی هم منفور است.

در پاسخ به انتقادات ما جواب میرسد که چرا به بندهای مربوط به سکولاریسم و برابری زن و مرد مندرج در بیانیه ناسیونالیست های کرد کم لطفی میکنیم، که نشانگر آزادیخواهی شان است! متاسفانه نه فقط در این مورد که در مورد بقیه نیروهایی که در همین بستر سیاسی مانیفست و بدیل ظاهرا خیرخواهانه برای تولید دمکراسی و انتخابات آزاد و سکولاریسم و آزادی و برابری و "سوسیالیسم" و هر آنچه از نظرشان خوب است، ارائه داده اند، مضمون برنامه های اعلام شده کمترین نقشی در ماهیت حرکت شان ندارد. برعکس ادعاهای عوامفریبانه نهفته در بیانیه ها و مانیفست های فدرالی و غیرفدرالی این و آن، آنچه که ماهیت ارتجاعی تمام اینها را برملا میکند بستری است که در آن به تحرک در آمده اند، و افقی است که دسته جمعی به آن دل بسته اند.

نتیجتا فاکتوری که جایگاه ویژه تری در مقایسه با بقیه ناسیونالیست های راست و چپ به ناسیونالیست های کرد میدهد، نه مضمون بیانیه، نه عشق وافر به ناتو، نه علاقه ویژه تر شان به "سوری کردن" ایران، نه فقط فدرالیسم خواهی و نه حتی آمادگی برای ورود به هر پروژه ای، که ترکیب بی پرنسیبی سیاسی ضربدر نیروی مسلح شان در جامعه ای است. که تاریخا با یک مسئله واقعی آن عجین شده و به همین دلیل در ذهن بخش هایی از جامعه و بویژه بورژوازی کرد مشروعیت سیاسی تاریخی پیدا کرده است و از این طریق در زمین سفت صاحب ریشه اند. شعار فدرالیسم در جامعه ای با ویژگیهای ملی و قومی و فرهنگی ایران بر بیرق چنین نیروهایی، با حمایت ناتو و بی بی سی و پول و صدای آمریکا و بقیه مدیای غرب، در یک چشم به هم زدنی، جامعه ای را تماما به خون می کشند. این را هم باید در نظر گرفت که هر فضایی، بستر تولید موجودات متناسب با ترکیب ویژه خویش است. فضای انقلابی، چشمه نیروهای انقلابی را روان و فضای ارتجاعی ارتجاع میزاید. در شرایط سناریوی سیاه، ابدا احتیاج ویژه ای به جایگاه مستحکم سیاسی برای یک نیروی سناریو سیاهی نیست. صرف ظرفیت سناریو سیاهی یک نیرو، امکان رشد سریع و ویروسی آن را طی چند بمب گذاری در مراکز شهرها فراهم میکند. در نظر بگیرید قبل از شروع سناریوی سیاه در عراق، کسی اسمی از مقتدا صدر نشنیده بود! قبل از شروع سناریوی دست ساز غرب در بالکان، کسی عنوانی از نیروهای آزادیبخش کوسوو در دست نداشت! ضمن اینکه امروزه نه مصطفی هجری موجود سیاسی ناشناخته ای در سیاست ایران است و نه امثال عبدالله مهتدی تازه کاران ناسیونالیسم کرد اند. هر دو تجربه به بازی گرفته شدن جنبش خود در منطقه توسط آمریکا را هم دارند. چشم حریص شان هم میلیاردر شدن های همقطاران خود در سلیمانیه و اربیل را، مشاهد کرده اند.
خطر پیوستن اینها به سناریویی که امروزه غرب در منطقه دنبال میکند مجموعه تمام این ظرفیت ها، این شرایط ویژه و امکانات متعدد بورژوازی غرب است.

برای یک لحظه هم که شده در نظر بگیرید نیروهای مسلح ناسیونالیست کرد وارد نقده و ارومیه و شاهیندژ و خوی و سلماس و ماکو و صدها روستا و بخش مناطق مختلف استان آذربایجان شده اند تا جامعه را به شیوه فدرالی اداره کنند. طبق نقشه های جغرافیایی ناسیونالیست های کرد اینها جزو شهرهای کردستان اند و طبق نقشه های جغرافیایی ناسیونالیست های ترک نه فقط این شهرهای مختلط که شهرهایی مانند مهاباد هم جزو منطقه فدرال مد نظر آنها محسوب میشوند. اینها در صورت امکان حضور در این شهرها، آنهم با حمایت لجستیکی و مالی ناتو و آمریکا، برای عملی کردن سناریوی شان نیازی به همراهی مردمان شرافتمند این شهرها ندارند. کار "ساده" یک سلسله بمب گذاری چند تیم چند نفره گروههای ناسیونالیست رقیب در محلات "دشمن" پاکسازی قومی را به پروژه خواسته یا نخواسته تمام ساکنین این شهرها تبدیل میکند. در جنگ قومی شهر نقده بین ترک و کرد در بهار سال 1358 تنها چند تیر هوایی خالی و بدون انفجار حتی یک بمب، شعله جنگ را در چند لحظه در تمام شهر برافروخت و همسایگانی که تمام عمر در کنار یکدیگر همزیستی داشتند، ناگهان در عرض کمتر از چند ساعت همدیگر را دشمن دیرینه و تاریخی خود "کشف" کرده و خبر کشتار قومی هر لحظه به عنوان خبر اول دهان به دهان می گشت. در نظر بگیرید آن روزها دوران انقلاب بود و شوق پیروزی و امید و اتحاد و دوستی در چشم مردم می درخشید. آن روز نه ناتو پول هزینه کرده بود و نه رقابت قدرت های امپریالیستی به جنگ و ویرانی در منطقه ترجمه شده بود. به علاوه، امروزه همه گروههای مسلح و غیر مسلحی که برای فدرالیزه کردن جامعه و سوری کردن ایران دندان تیز کرده اند، به یمن پول غرب دارای شبکه های تلویزیونی اند و خبری که آنروز شفاهی و دهن به دهن منتقل می شد جایش را به تلوایز کردن صحنه های کشتار "دشمن" میدهد و قتل عام به سرعت سرسام آوری گسترش خواهد یافت. در چنین شرایطی همین سناریو را در تمام شهرها و روستاهای منتسب به ملیت ها و اقوام مختلف از چهارگوشه ایران ضرب کنید که گروه های منتسب به اقوام و عشایر و ملیت ها میتوانند نقش بازی کنند، تا اوضاع فاجعه بار آنروز تصویر شود.

سوریه یک نمونه زنده حضور نیروهای مسلح غیر مسئول در قبال جامعه در کشمکش های امروز این کشور است. مهم نیست اینها از نوع اسلامیون القاعده و سلفی های امروز یا جنس ناسیونالیست های منتسب به اقوام یوگوسلاوی سابق اند. در هر دو مورد اینها استاد تخریب تمام ساختارهای اجتماعی اند. آمریکا و ناتو نیز همین را از اینها میخواهد که در سوریه امروز و یوگوسلاوی دیروز انتظار داشت. ناسیونالیست های کرد با ظرفیت های سیاسی نظامی شان به اضافه فرقه های شبهه فاشیست آذری که در شرایط مناسب توسط ترکیه مسلح میشوند را با گروه های ناسیونالیست عرب کنار هم بگذارید که عربستان و بقیه شیوخ مسلح شان میکنند. مجموعه اینها برای شیوع ویروس کشتار قومی در تمام شهرها بیش از کافی اند. به اینها باندهای اسلامی، سلفی ها و نیروهای بقیه "ملل" خودگمارده را اضافه کنید، آینده میتواند بسیار وحشتناک باشد.

در مقابل بیانیه فدرالیست های کرد بخش هایی از اپوزیسیون هوادار تمامیت ارضی اندر مضررات این اقدام و از موضع دفاع از خاک پاک آریایی لشکر بیانیه و تومار و محکوم نامه کشیده اند. انگار نه انگار که خود اینها از جلوداران امید به قدرت های امپریالیستی غرب اند. انگار نه انگار خود اینها از پاشندگان تخم امید به قدرت های ویرانگر "جهان آزاد" اند. مدافعین تمامیت ارضی همانهایی اند که از روز بعداز سرکار آمدن همین رژیم اسلامی به اسم مبارزه با "تجزیه طلبان" کردستان را میدان قتل عام و کشتار هزاران نفره نموده و آرامش میلیونها مردم را به عدم امنیت و نظامی کردن محیط زیست و کار تبدیل کردند. اینها از موضع دفاع از خاک و نه انسان و جامعه، بخشی جدایی ناپذیر از سناریوی سیاهی اند که ناسیونالیست های کرد به حمایت قدرت های حامی همه این صف رنگارنگ در نقشه دارند. در میان امضاها و بیانیه های اینها کسانی به عنوان دریادار سابق همان ارتش و رئیس جمهور سابق همان فرمان خونین حمله به کردستان صف بسته اند که به عنوان قاتل و جانی در تاریخ این جامعه محکوم اند. آنها که روز و شب شان به امید نقشه های غرب میگذرد، آنها که قطب نمای حرکت شان مو به مو به موازات تحرک قدرتهای امپریالیستی غرب است، آنها که پرچم امیدشان را بر کشتی های آمریکا در خلیج آویزان کرده اند، خود بخشی از هر گونه سناریوی سیاهی اند که در این مسیر به پیشواز مردم و جامعه ایران می آید. کدخدایان تمامیت ارضی که حاضرند در خدمت این امر نامقدس با جمهوری اسلامی کنار هم بایستند، صلاحیت تشخیص منافع مردم را از قبل از خود سلب کرده اند.

برای مقابله با چنین سناریوهایی که طی سه دهه گذشته به کرات در مقابل جامعه ایران گذاشته شده اند، برای مقابله با ویروسی که محصول فضای نامطبوع امید راست و چپ پروناتویی به سوری کردن ایران است، راه های مختلف را میشود پیمود. خودآگاهی در میان مردم شرافتمند نسبت به احتمالات رشد این امید ضد اجتماعی در فضای سیاسی، مهم است. افشای تمام راست و چپ های ناسیونالیست پروغرب، که در تبدیل ایران به سوریه تعجیل دارند، بخشی از امر خشکاندن ریشه ها و زمینه های سیاسی یک سناریوی سیاه است. گسترش شبکه به هم پیوسته کمونیست ها برای دست زدن به ابتکارات متعدد ضدسناریو سیاهی در جامعه، امر مهمی دیگری است. بطور واقعی آگاهگری و سازماندهی های مختلف مخفی و علنی در بستر جامعه و تضمین انجام آن، در گرو اراده آنهاست. در کنار اینها و مهمتر از همه اینها، یک پاسخ اجتماعی قدرتمند موجود است. ایران فقط دارای یک بورژوازی نیرومند و سرمایه های بزرگ نیست. در این جامعه طبقه کارگری حضور دارد که نه فقط همین ناسیونالیست ها هم، علیرغم هر ماهیتی که دارند ناچار شده اند از حق تشکل آن دم بزنند، بلکه ضرورت دفاع از "مستضعفین" تکیه کلام هارترین بخش های بورژوازی حاکم هم هست. همین ویژگی است که سیاست ایران را از لیبی و سوریه و کشورهای گنجیده در نقشه ویرانگرانه غرب در منطقه جدا میکند. تحرک این طبقه قدرتمند، خودآگاهی و سازمانیابی رهبران پرشمار کمونیست آن در مراکز کلیدی، شایسته ترین پاسخ تاریخی و سیاسی به همه پارازیت های سیاسی این جامعه و به کلیت نظام سیاسی اقتصادی حاکم است. در صورت پیشرفت چنین پروژه ای، نیروهای سناریو سیاه و ضد جامعه واقعا مهارشدنی اند.
حزب حکمتیست این جا ایستاده است و همراه فعالین، آژیتاتورها، رهبران و سازماندهندگان کمونیست طبقه کارگر و سوسیالیست های روشن بین جامعه، دست اندر کار پی ریزی چنین پاسخی برای واکسینه کردن فضای سیاسی ایران است. در این راه، ما، به قدرت و استعداد و توانایی های تمام مردم شرافتمند، تمام مردم آزادیخواه و تمام زنان و مردان و جوانان سوسیالیست و کمونیست و عدالتخواه اتکا داریم و روی شعور سیاسی همه آنها که قلب شان برای رهایی می تپد، حساب باز کرده ایم. از این مسیر یک واکسیناسیون سیاسی همگانی ممکن است.