توافق سازمان زحمتکشان و حزب دمکرات
و اتحاد کردستانی!

وریا نقشبندی


اخیرا بین حزب دمکرات کردستان ایران و سازمان زحمتکشان کردستان ( حزب کومله)، توافق مهمی صورت گرفته است. اساس این توافق، تلاش برای شکل دادن به یک "اتحاد کردستانی" است، حول ایران فدراتیو! این توافق از خیلی پیشتر قابل پیش بینی بود و انتظار میرفت  که بر پایه سیاستهای غرب و اسرائیل در مورد ایران روابط حسنه ای ما بین این احزاب شکل بگیرد. اشاره به چند عامل که در ایجاد این  پیوند تاثیرگذار بوده، لازم است تا بتوان اهداف و جایگاهی که این  دو حزب در آینده کردستان و پس از "رشد" امید  حمله آمریکا به ایران، برای خود تعریف کرده اند، را بیش از پیش روشن کرد.

برخی  از مشخصات بارز این جریانات عبارت از اینها هستند:  ناف این احزاب با قومی گرای و ناسیونالیسم  بریده شده است. از نظر این ها ساختار حکومت ایران بعد از جمهوری اسلامی، با  شعار فدرالیسم پی ریزی شده است. جایگاهشان در رابطه با مبارزات مردم ایران  بر کمترین دخالت مردم شکل گرفته است. مشترک المنافع بودنشان از لحاظ پایه جنبشی به حزب دمکرات وصل است، حزبی که تاریخا و ماهیتا نماینده تمام و کمال بورژوازی "کورد" بوده  است. سازمان زحمتکشان  نیز جایگاه جنبشی  خود را برهمین اساس پایه ریزی کرده است. رکنی که آنها را تماما در کمپ بورژوازی پرو غرب قرار داده است. هم رکاب بودنشان در حمایت آشکار از دخالت نیروهای خارجی وبیشترین تلاش برای وقوع جنگ، که معنایش افزایش احتمال سهیم شدن در حکومت آتی ایران وکسب قدرت در کردستان، است. با این همسویی پایه ای، پیوند و توافق نامه اخیرشان نباید جای کمترین تعجبی باشد. دورنمای سیاسی این جریانات بر گرفته از الگوپذیری از حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ است، که به نفع باندهای قومی و مذهبی در عراق و کردستان عراق، به سرانجام رسید. این احزاب با تبدیل شدن به مهره های اجیر شده توسط آمریکا، و دخیل بستن به ناتو، رویای فدرالیته کردن ایران را در سر میپرورانند، هرچند به قیمت متلاشی شدن شالوده های اجتماعی و مدنیت جامعه ایران تمام شود.


حزب دمکرات به عنوان نماینده رسمی ناسیونالیسم در کردستان، دارای موقعیت اجتماعی خاصی در طول حیاط سیاسی اش بوده است. آنهم نه به این دلیل که  ناسیونالیسم این جریان از همپالگی های بغل دستش که سازمان زحمتکشان یکی از آنهاست پر رنگ تر است، نه به این دلیل که حزب دمکرات بر سر تشتت و پراکندگی در میان صفوف طبقه کارگر گوی سبقت را از سازمان زحمتکشان ربوده است، نه به این دلیل که تنها پرچمداربازگشت به ارتجاع قومی و سنتهای منسوخ شده ملی است، بلکه به این دلیل که از زمان تاسیس  حزب دمکرات  تا دهه های ۸۰ تنها حزبی در کردستان بوده است  که در مبارزه با مدرنیت و آزادی و برابری در جامعه، یکه تاز بوده است. حزب دمکرات کردستان ایران، تنها سازمانی در کردستان بود که به خمینی لبیک گفت و در برابر نفوذ کمونیستها در جامعه کردستان با فرقه های مذهبی آن دوره یعنی مفتی زاده ها هم کاسه بود. حزب دمکرات هنوز پرونده  اعدام و کشتن کمونیستها در کردستان را در پرونده خود دارد. تاریخ این حزب از ابتدا تا امروز در تقابل با سکولاریسم ، برابری زن و مرد در جامعه، و در طرفداری و حمایت از فرقه های مذهبی در تقابل با رشد کمونیسم در جامعه کردستان است. نمونه تاریخی آن، رسمیت بخشیدن به یکی از رهبران همین فرقه های مذهبی یعنی احمد مفتی زاده به عنوان رهبر مذهبی کردستان در دوره بعد از انقلاب ۵۷ است. این حزب همچنین در مقاطع مختلف سیاست حضور فعالانه مردم در انتخابات ریاست جمهوری یا انتخابات مجلس اسلامی و انتخابات شورای اسلامی شهرها را در پیش گرفته است.کماکان هم در دوره اخیر، یعنی در بطن عروج جنبش سبز به رهبری موسوی و کروبی، همچنان در همان فاز در حرکت بوده است.

اما کومله عبدالله مهتدی نیز از این تاریخ بی بهره نبوده است. اینها نیز زائران سینه چاک لیبرالها و کهنه جنایتکاران  درون جمهوری اسلامی  هستند. خزیدن زیر چتر جنبش سبز در وقایع سال ۸۸ یا داشتن روابط مخفیانه، دیپلماسی و ملاقاتهای مکرر با مقامات دولتی، دنباله پروژه ای میباشد که توسط حزب دمکرات از قبل تر آغاز شده بود. برای این جریان و حزب دمکرات پایین آوردن جمهوری اسلامی به عنوان سیستم ایدئولوژیک حاکم "ملاک نیست"! بلکه باز شدن در، در هرجایی و هر مقطعی برای ابراز وجود این تشنه به قدرت های  قومی درکردستان، تحت هر حاکمیت ضد کارگر وضد زن و ضد مردم تحت ستم، اساس است. اگر چنین در فرصتی برویشان بازشود، و از طرف رژیم یا جناحهای داخل حکومت  کمترین وعده وعیدی بگیرند، از هیچ جنایتی بر علیه مخالفان بخصوص کمونیستهای آن جامعه، فروگذاری نخواهند کرد. همچنانکه که پیشتر نیز از این بابت خوش درخشیده اند. تاریخا نشان داده اند که مشتاقانه ازچراغ سبز نشان دادن های هرکدام از جناح جمهوری اسلامی بر سر پایمال کردن حقوق و مطالبات مردم کردستان، استقبال میکنند.

سازمان زحمتکشان نیز کماکان در این مسیر از هرگونه سازشی ای ابای نداشته و ندارد. میخواهم بگویم که اینها فی الواقع یک سنت را به ارث برده اند اما با این تفاوت که حزب دمکرات جایگاه اجتماعی خود را در میان طیف ناسیونالیست  موجود در کردستان تثبیت کرده است اما کومله عبدالله مهتدی هنوز دارای چنین جایگاهی نیست و آینده درخشانی را برای خود درفردای از هم  پاشیدن جامعه کردستان را تجسم نمیکند. هر چند که از هیچ اقدامی برای تبدیل شدن به وزنه قابل مراجعه از طرف جنبش ناسیونالیستی در کردستان  یا طرفداران حضور ناتو در منطقه و عظمت طلبان  پرو غرب فروگذاری نخواهد کرد. این توافقنامه برای کومله زحتمکشان، کمکی است برای رفتن در این راه. یعنی به حساب آمدن در میان کمپ ناسیونالیسم  در کردستان. پروژه اتحاد کردستانی، تحت تاثیر اوضاع دنیای عرب و جدیدا هم سوریه، باز در دستور روز قرار گرفته است و این تحرکات ناسیونالیستی در منطقه رویای به قدرت رسیدن این قوم پرستان را در کردستان باز زنده کرده است. دلخوش بودن به وقوع جنگ بین ایران و آمریکا باعث به حرکت در آمدن این اردوگاه شده است که برای تسهیل آن رکاب میزنند. و خواب رسیدن به قدرت محلی در کردستان، تحت حاکمیت ایرانی فدرال را در سر میپرورانند. دندان تیز کردن این دو حزب برای فردا، نه برای شکل دادن به کردستانی فارغ از ستم ملی، نه برای کمک به برقراری جامعه ای که خواست آزادی و برابری بخش عظیمی از مردم کردستان در آن برسمیت شناخته شده باشد، بلکه تنها و تنها برای دست یافتن به قدرت و قرار دادن تمام امکانات اقتصادی کردستان "زیر بال و پر" بورژوازی در کردستان است. هرچند که این اتفاق به قیمت سلاخی شدن بخشی از طبقه کارگر و مردم تحت ستم در ایران تمام شود.


با کمی نگاه گسترده تر به وضوح میتوان مشاهده کرد که حزب دمکرات الگوی خود را از پارت دمکرات کردستان عراق به عاریه گرفته است و کومله زحمتکشان الگوی خود را از اتحادیه میهنی کردستان عراق. پس قابل درک است که پشت این توافقنامه اخیر که تنظیم کرده اند از ابتدا تا پایان چه پروسه ای را دنبال میکنند. همان پروسه ای که مسئله تقسیم قدرت در کردستان عراق، پس از حمله آمریکا به عراق و سرنگونی رژیم بعث، اتفاقی که طی آن احزاب ناسیونالیست کردستان عراق به عنوان سربازان ارتش آمریکا نقش ایفا کردند، تقسیم قدرت بین حزب پارت دمکرات کردستان و اتحادیه میهنی کردستان در مناطق کردنشین را به سرانجام رساند. آنها نیز مثل وارثین فعلی  خود متحدانه هم پیمان شده بودند که سربازان خوبی برای حمله آمریکا به عراق باشند .
 
آیا این احزاب در لیست سناریو سیاه قرار میگیرند؟
پاسخ به این سوال به چند فاکتور بستگی دارد: یک: چگونگی سرنگونی جمهوری اسلامی. دوم: متفاوت بودن موقعیت سیاسی احزاب  در عراق و ایران. و سوم: نقش کمونیستها به عنوان مانع بازدارنده در شکل گیری باندهای سناریو سیاهی در کردستان ایران.


برای حزب دمکرات و کومله زحمتکشان  حیاتی است که بدون کمترین هزینه ای، بر کرسی های قدرت در آینده کردستان ایران تکیه دهند. با وقوع جنگ، با اتکا به نیروی نظامی خارجی و ناتو، شانس بیشتری برای رسیدن به این رویای "شیرین" را دارند. و قابل تصور است همانطور که تاریخا نشان داده اند، در رکاب این نیروها دست به سرکوب هر صدای  اعتراضی از جانب مردم و کارگران بزنند. این جریانات کاملا واقف هستند که با وقوع جنگ در ایران و دنبال کردن همزمان طرح ارتجاعی فدرالیسم، چاشنی وقوع سناریو سیاه را خواهند زد. اگر تا دیروز با شعار خود مختاری برای کردستان سیاست خود را پیش میبردند، امروز با شعار فدرالیسم، جنگی تمام عیارو سناریو سیاهی در ایران را باد میزنند. قطعا با تصور چنین رویدادی در آینده ایران ، میبایست منتظر دیدن صحنه های بدتر از عراق ، لیبی و سوریه باشیم. این جنگ احتمالی و این اپوزسیون میتوانند زمینه ساز یک نسل کشی عظیم درابعاد وسیع انسانی که صرفا با لهجه یا گویشی متفاوت صحبت میکنند، باشند. این توافق تنها در سطح کردستانی نیست! قطعا فالانژها و فاشیستهای دیگری از جنس ناسیونالیستهای آذری یا عربهای جنوب که خوابی مشابه خواب این احزاب "کوردی" را دارند، شریک قافله میشوند. توافق بر سر تقسیم قدرت بعد از جمهوری اسلامی و نشستها و جلسات مخفی و علنی که با هم دارند، تنها یک بازتاب عملی روز زمین دارد و آن کمک به وقوع سناریو سیاه و تسهیل تصفیه غیر بومیها از مراکز قدرت خود با هر وسیله ای!
واقعیت این است که از آذربایجان تا خوزستان ، از بلوچستان تا مشهد، جریاناتی هستند که به دنبال روزنه ای میگردند که در کمپ فدرالیسم خواهان ایرانی به حساب آیند و از حکومت ایران یا بخشی از آن، سهم بخواهند. در میان جنبش ناسیونالیسم ایرانی، از هر قوم و دسته ای، بخش "کوردایتی" آن بیش از همه واقف است که برای رسیدن به چنین خواسته ای باید روی چه سناریوهایی حساب باز کنند. میدانند که با ایجاد شکاف و تفرقه ملی و قومی بین مردم، و انداختن آنها به جان هم، و سازمان دادن تعرض به جان و مال مردم بی دفاع تحت عنوان حقوق قومیت ها و ملیت ها، خوابشان به واقعیت تبدیل میشود. به همین دلیل یک سیاست کمونیستی اقتضا میکند که جنبش آزادیخواهی وبرابری طلبی در ایران نسبت به مخاطرات این توافقات آگاه باشد، و جنبش خود را بیش از پیش تقویت کند و سازمان دهد. باید نگذاشت که مردم را با شعار فریبنده و عوام فریبانه اتحاد کردستانی، نسبت به نتایج چنین توافقاتی خوش بین کنند.


این جریانات، با هر تحول یا اتفاقی در ایران و کردستان، نیروهای خود را برای سازمان دادن تقسیم جغرافیایی مردم در ایران و تقویت نیروهای کمپ سناریو سیاهی از اقشارمختلف جامعه، به خدمت میگیرند. بر خلاف تمام تحلیل هایی که سعی دارند این اتفاق را در سطح یک "حرکت زیگزاگی" از جانب این احزاب "زیر فرش کنند"، و از بازگو کردن پیامدهای آتی چنین فاجعه ای شانه خالی کنند، لازم است که طبقه کارگر ایران، و نه تنها کردستان، نسبت به این اتفاقات، ساکت ننشینند و آن را افشا کنند. کمونیستهای ایران در کردستان، بخشی از جنبش کمونیستی ایران اند. لازم است جنبش کمونیستی در سراسر ایران بر علیه چنین تحرکاتی سد عظیمی ایجاد کنند و آن را تنها در سطح کردستانی نبینند. برای کمونیستها حیاتی است که با اتکا به طبقه کارگر ایران و به کمک مردم تحت ستم در سراسر ایران، امر سرنگونی جمهوری اسلامی را پیش ببرند. و با دخالت آگاهانه طبقه کارگر، برعلیه هرگونه توافقاتی که از بالا و با برنامه ریزی طرح های سناریو سیاهی را تسهیل میکنند، سد محکمی ببندند.


اما با در نظر گرفتن حذف احتمال  وقوع  جنگ این جریانات در چه موضعی قرار میگیرند؟
در تحلیل جایگاه احزاب متعلق به جنبش ناسیونالیستی درایران و در کردستان، تفاوت چندانی در رفتار و منش آنها چه از لحاظ سیاسی یا اجتماعی نباید قائل شد. این جریانات و احزاب رسما در خط مقدم فروپاشی هرگونه مدنیت در جامعه ایران ایستاده اند. اینها سربازان تحت فرمانی هستند که زیاد برایشان فرقی نمیکند که چه کسی یا چه قدرتی بر آنهاحکم میراند. همانطور که گفته شد، هم میتوانند با جمهوری اسلامی به شرط برآورد کردن خواسته هایشان که رسیدن به بخشی از قدرت تحت پوشش مطالبات ملت کرد است سازش کنند ، هم میتوانند با آمریکا یا هر قدرت نظامی دیگری در منطقه تحت پوشش سرنگونی جمهوری اسلامی توافق کنند. تاریخا از شکاف دولتها رشد کرده اند و تغذیه شده اند. نقش ویروسهایی را ایفا میکنند که در تضاد بین دولتها، هم از توبره خورده اند هم از آغل . پس با این تفاسیر، مسلم است که با بهره گیری از هر موقعیتی برای تقویت خود در هر پوستی میخزند. اینها میدانند اگر صف محکمی از کمونیستها ومردم آزادیخواه و برابری طلب در میدان نباشد، آسان تر میتوانند به تمام ابزارهای قدرت دست پیدا کنند. به همین دلیل است که تقویت کمپ خود با همدست شدن با هر باند و فرقه ای، سنت جا افتاده ای در میان آن احزاب است. چرا که بدون چنین موقعیتی شانسی برای رسیدن به قدرت ندارند. میدانند با حضور صف کمونیست ها و مردم آزادیخواه و برابری طلب در میدان، فرصت دست درازی کردن به جان و مال مردم را نخواهند داشت. و توطئه هایشان علیه مردم با بیشترین تعرض از جانب نیروهای چپ و مردمی که هیچگاه ستم و ظلم  دو نظام سلطنتی و اسلامی را نپذیرفته اند مواجه میشوند.


بعلاوه یک دوره مبارزه تاریخی و تقویت  جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی  از طرف مردم کردستان، و به دست گرفتن کنترل امورات محلات و شهرها توسط کمونیستها و مردم، موجب بالا رفتن خواسته های جامعه منطبق با استانداردهای یک زندگی متمدن و مدرن گردیده است.  که خود این تاریخ و این جنبش، میتواند به عنوان اهرم فشاری بر احزاب ناسیونالیست در کردستان ایران عمل کند و مانع وقوع سناریو سیاه در کردستان شود. در کردستان صفی از کمونیستها وجود دارد که نسبت به کل منافع طبقه کارگر و مردم ستمدیده ایران، آگاه است. نگرانی از تعرض این صف به این باندهای سناریو سیاهی، خود عامل فشاری است بر پروسه نشستن احزاب ملی در کردستان به پای میز هر مذاکره و سازشی از بالا.
جنبه دیگر یکسان نبودن جامعه کردستان ایران با کردستان عراق از لحاظ تحزب یافتگی میباشد. کردستان عراق عملا بین دو حزب ناسیونالیستی تقسیم بندی شده بود و متاسفانه کمونیستهای آن جامعه چه بصورت متحزب و چه به صورت  نیروی قابل اتکا به شمار نمیرفتند . اما وضعیت کردستان ایران با عراق متفاوت است. چرا که در کردستان ایران تاریخا دو قطب ناسیونالیستی و کمونیستی در بعد اجتماعی شکل گرفته است، و فرقه های مذهبی موجود که ریشه اجتماعی ندارند، در حاشیه این دو قطب اند. به همین دلیل اوضاع سیاسی و اقتصادی جامعه ایران و نقش احزاب موجود در این جامعه در سطح غیر قابل مقایسه ای با اوضاع سیاسی و اقتصادی عراق، متفاوت است. تحت حاکمیت همین جمهوری اسلامی، به وضوح تحر ک کمونیستهای این جامعه را میتوان مشاهده کرد. میتوان مشاهده کرد که با کوچکترین احساس قدرت و ابراز وجودی، چگونه به یک جنبش در سطح سراسری تبدیل میشود. این پتانسیل قطعا به عنوان نیروی محکم مانع هرگونه سر بلند کردن باندهای قومی و مذهبی در تخریب بنیادهای مدنیت در این جامعه میشوند. پس شانس آنچنانی برای این احزاب  جهت ظاهر شدن در قواره سناریو سیاهی فراهم نمیشود و به نفعشان است که در این قواره ظاهر نشوند.


اما لازم است که مردم کردستان با استفاده از همان تجربه تاریخی که داشته اند جهت تقویت این جنبش "جنبش خودشان" بیشتر آگاه و متحد و متشکل شوند. چرا که در دوره بحران و از کنترل خارج شدن اوضاع ، مشکل خواهد بود که "درآن واحد" هم حافظ امنیت کودکان و مردم بی دفاع باشند یا بدنبال سر پناهی برای جان بدر بردن از مرگ حتمی، و هم بتوانند خود را برای کنترل اوضاع و در دست گرفتن مراکز کلیدی  سازمان دهند.

این احزاب از هم اکنون از هر موقعیتی بهره میگیرند که مدل های عراق و لیبی و سوریه را برای ایران کپی کنند. که این برای ایران وقوع سناریو سیاه را محتمل میکند . بنابراین تنها عاملی  که میتواند در برابر وقوع جنایات سناریوسیاهی سد ببندد، و زنگ خطری باشد در مقابل خطر عروج دار و دسته های قومی و مذهبی ، آگاه شدن به ماهیت ضدانسانی چنین پروژه هایست و پس زدن هرگونه سیاست مبتنی بر قومیگرای و مذهبی در کردستان، توسط نیروی مردم. از هم اکنون مردم کردستان و کمونیستهای آن جامعه باید هوشیار باشند ، و بدانند که چنین سناریویی غیرمحتمل و دور نیست. افشای چنین سیاستهای کار کمونیستها و طیف متعلق به جنبش آزادیخواهی  و برابری طلبی در کردستان و ایران است  که از وقوع  چنین پدید ای جلوگیری کنند. باید منتظر ملحق شدن بخش های پراکنده  دیگر جنبش ناسیونالیستی درکردستان  به این سناریو محتمل بود.


رهبران این احزاب تنها به شرط اینکه بتوانند مسند امور در کردستان را بدست بگیرند، حاضرند سیاهترین آینده و سرنوشت را مثل بختک بر سر همین مردم تحت حکومتشان خراب کنند. برای طبقه کارگر، سرمایه دار به عنوان صاحب کار و سرمایه مسئله است، نه هم زبان و هم فرهنگ. کجای مناسبات اجتماعی این جوامع سرمایه داری، طبقه سرمایه دار و طبقه کارگر هم فرهنگ هستند! و یا در آشتی بسر میبرند! یا اینکه از رفاهیات جامعه که خود خالق و مولدش هستند به نسبت برابر با سرمایه دار"کورد" مفت خور، بهره میبرند. برای زنان، برابری یعنی برسمیت شناختن امکانات و حقوق برابر انسانی جدا ازهر تفکیک جنسیتی، نه از چاه در آمدن و به چاله افتادن. نه القای این باور خودفریبانه که گویا بین دیدگاه این قوم با قوم دیگر تفاوت مهمی وجود دارد! در حالی که حتی اگربا این ملاک، یعنی فرهنگ و سنت هم سنجیده شود، ما شاهد بیشترین سرکوب و فشار بر زنان از طرف سنتها و عرفها موجود در فرهنگ "کوردایتی" و سایر فرهنگ های قومی و قبیله ای هستیم. نه حکومت کردی و نه هیچ حکومت مبتنی بر هویت ملی یا مذهبی ارمغان آورحتی یک ذره حرمت انسانی نیستند. کما اینکه نافی بنیادین خواست انسانی و برابری خواهی جامعه نیز میبشاند. با این توضیحات مسجل است که بستن چنین توافقنامه های از جانب اینچنین جریانات ارتجاعی، قدمی است به طرف وقوع یک فاجعه دیگر انسانی اما اینبار درایران.


واقعیت این است که با در نظر گرفتن هر احتمالی در مورد آینده یران ، چه با وقوع جنگ و یا غیر از آن، کمونیستهای آن جامعه باید به درک بالایی از متشکل شدن و سازمان دهی خود و اقشار مختلف جامعه، برسند. هرگونه نادیده گرفتن این احتمالات، در تحلیل رهبران و آژیتاتورهای کارگری و رهبران در محل ، در مبارزه علیه تخریب بنیاد یک جامعه آزاد و برابر برای طبقه کارگر و مردم زحمتکش، نقش پاشنه آشیلی را بازی میکند.

این جریانات میدانند که اولین نیروی که در برابرشان قد علم میکند، کمونیستها هستند. بنابراین نباید نیروی دقیقه نودی باشیم! به ازای هر دقیقه کم کاری کمونیستها در جامعه ،به توان جریانات مرتجع و دست راستی افزوده میشود. سیاست ما تا کنون برپایه بیشترین حضور و سازماندهی رادیکالترین بخش جامعه بوده است. سیاستی که به چیزی کمتر از انقلاب کارگری با اتکا طبقه کارگر و مردم ایران قانع نیست. سیاست ما بر پایه جنبشی شکل گرفته است که معتقد به دخالت مستقیم مردم، از لحظه سرنگونی تا لحظه به نتیجه رسیدن انقلاب است. در مقابل این کمپ ارتجاعی و ضد انسانی بایست کمپ رادیکالیسم و به شدت انقلابی طبقه کارگر را تقویت کرد. هیچ راه دیگری نیست که بشود آن را پیشنهاد کرد، غیر از متکی بودن به اکثریت عظیم استثمار شده جامعه. این صف متعلق به تمام انسانهای شریف و کمونیست است که با هرگونه دخالت قلدرانه یا اصلاح طلبانه پوزسیون و اپوزسیون برای قیچی کردن انقلاب برپایه منافع کل طبقه کارگر، خود را در تضاد میدانند. در مقابل شعار فدرالیسم، باید شعار سوسیالیسم را فریاد زد. کمپ ارتجاعی ناسیونالیسم برای کسب قدرت در منطقه ، از طبقه کارگر ، زنان و جوانان مایه میگذارد و زد و بند میکند. وظیفه کارگران ، زنان و جوانان است که بر علیه این فرصت طلبی وقیحانه دست به افشا گری بزنند و اقدام کنند. با تشکیل تشکل های مستقل در مراکز کار و محل زندگی، بردخالت هر چه بیشتر در تعیین سرنوشت شان و برای رسیدن به آزادی و برابری، و برای ایجاد یک دنیای بهتر برای کودکان خود، پافشاری کنند. اعلام کنند که نیازی به قیم، آن هم از طرف کمپ طرفدار نسل کشی و بمباران مراکز کار و مناطق مسکونی ندارند. و بالاخره رویای شان را به کابوسی تبدیل کنند.

 
۴ سپتامبر ۲۰۱۲