اولین سال انقلاب اکتبر

مقدمه مترجم : نظر به اهمیت تحزب کمونیستی طبقه کارگر، این مقاله از ویکتورسرژ توجه من را جلب کرد. سرمایه داری برای سازماندهی استثمار از مکانیسمی به نام تحزب و سازمان کمال استفاده را برده است ، این اقلیت مفتخور ، با استفاده از تحزب است که قادر است مکانیسمهای جامعه مدرن را برعلیه طبقه کارگر وبرای استثمار آن بکار ببرد. تحزب است که امکان تسخیر قدرت سیاسی و ماشین دولتی را به او میدهد . مکانیسمی که بدون آن سازماندهی استثمار متصور نیست . طبقه کارگر هم دقیقا با استفاده از این فرمول ساده است که میتواند ورق را به سود خود برگرداند. تحزب کمونیستی طبقه خود و سازماندهی جنبش مستقل خود ، انقلاب اکتبر و بلشویکها نمونه بارز این اصل هستند که زمانی طبقه کار مسلح به حزب کمونیستی خود باشد ، قادر خواهد بود که وضع را به سود خود و مردم زحمتکش تغییردهد و جامعه را از شر توحش افسارگسیخته سرمایه نجات دهد ، تحزب گریزی طبقه کارگر، بردگی مزدی این طبقه را ابدیت میبخشد و منادیان تحزب گریزی و اتمیزه کردن کارگر، آگاهانه و ناآگاهانه به مادیت یافتن این پروسه کمک میکنند و در اصل خادمین به بورژوازی و دشمنان طبقه کارگر هستند . بورژوازی متحزب و سازمانیافته را فقط طبقه کارگر متحزب و سازمایافته در یک حزب کمونیستی  است که میتواند شکست دهد و جامعه را همراه خود از این نکبت و محنت استثمار انسان از انسان نجات دهد و بر ویرانه های آن جامعه ای بسازد که رفاه و آسایش و سعادت نوع انسان از اصول تخطی ناپذیر آن است .

فرزاد نازاری

 

ویکتور سرژ(١)

قیام  اکتبر١٩١٧

بخش اول

توده ها!

در پشت تریبون شورا تروتسکی بیرون رفتن بلشویکها را از مجلس موسسان به تازگی اعلام کرده بود. صدایش فلز وار به طرف مقاومت کارگران و دهقانان  در برابر بالاترین اتوریته جمهوری پرتاب میشد . بعدا او بیرون رفت و از کنار ملوانانی که از سالن محافظت میکردند رد شد . وقتی که از کنار آنان رد می شد٬ ملوانها با صورتهایی سخت و چشمانی سوزان سرنیزه هایشان را در هوا تکان دادند و از مردی که تازه حرفهایش را زده بود، پرسیدند چه وقت اینها را به کار میبریم .

ششم اکتبر بود . مجلس موسسان ، مجلسی ساختگی و مسخره برای انقلاب که توسط (اس ارها) و منشویکها  فراخوان داده شده بود، در اواسط ماه پیش در مسکو افتتاح گردیده بود. اعتصاب مجلس را مجبور کرده بود که به بیرون از شهر برود ، کارکنان هتلها و رستورانها از سرویس دادن به اعضای این مجلس خود داری میکردند . و اکنون این مجلس در پناه محافظت وفادارترین ملوانهای دست چین شده به پتروگراد منتقل شده بود .

اما سرنیزه های ملوانهایی که در سالن سخنرانی مرد بلشویک به اهتزاز درآمده بودند، کی اینها را به کار میبریم .

این احساسی همگانی دربین ملوانان ناوگان بود ، دو هفته پیش در ٢٥ اکتبر سربازهای اسکاتران بالتیک در فنلاند لنگر انداخته بودند و تقاضا میکردند که دیگر نباید وقت تلف شود: که برای ما ثابت شده انهدام ناوگان توسط آلمانیها دیگر اجتناب ناپذیر است ، که باید با قیام جلو آن را گرفت.آنها آماده بودند که بمیرند اما فقط برای انقلاب . از پانزدهم ماه مه شورای کرنشتات حکومت موقت را به رسمیت نمیشناخت . بعد از شورش جولای کمیسرهایی که از طرف کرنسکی برای بازداشت آژیتاتورهای بلشویک فرستاده شده بودند ، با این جواب کوتاه روبره شدند : آژیتاتور!؟ ما همگی آژیتاتورهستیم . این یک واقعیت بود ، توده ها تعداد بیشماری آژیتاتور داشتند.

هیئتهایی از خط مقدم جبهه که به شورای بترزبورگ آمده بودند ، با سخنرانیهای اعتراضی از این وضع شاکی بودند :

فکر میکنید که این وضعیت تحمل ناپذیر چقدر ادامه خواهد داشت؟ سربازها به ما این التیماتوم را داده اند

که اگردرخواست صلح سریعاً و جدی ارائه نگردد ، تمامی سنگرها را خالی کرده و به خانه می آیند .

 :شما همه چیز را در باره ما فراموش کرده اید اگر شما قادر نیستید جوابی برای این وضعیت پیدا کنید ، خود ما دشمانان مان را با زور سرنیزه بیرون خواهیم کرد ، اما فراموش نکنید شما هم همراه آنها خواهید رفت .

وضعیتی که تروتسکی به آن اشاره کرده بود ، زبان جبهه بود .

در اوایل اکتبر، قیامهای خود جوش در همه جا شروع شد ، قیام دهقانان به سراسر کشور سرایت کرد . استانهای تولا ، تامبف ، ریازان و کالوگا در شورش هستند .

دهقانها از انقلاب صلح و زمین خواسته بودند ، آنها سرخورده شده بودند . آنها قیام کرده و سیلوهای اربابی را مصادره کرده و خانه های آنان را آتش میزدند . حکومت کرنسکی تا آن جایی که قدرتش را دارد ، قیامها را سرکوب میکند ، خوشبختانه منابع اش محدود است . لنین  هشدار میدهد : سرکوب قیامهای ناگهانی دهقانان برابر با قتل انقلاب است .

در میان شوراهای شهرها و ارتش ، بلشویکها که تا کنون در اقلیت بودند ، تبدیل به اکثریت شدند . در انتخابات دومای شهرداری مسکو   ٢٦٢؛٣٨٧ ٬ رای تعداد ٣٣٧؛١٩٩  رای را برنده میشوند .

در بین ٧١٠ نماینده انتخابی ،٣٥٠ نماینده بلشویک ، ١٨٤ نماینده کادت ،١٠٤ سوسیالیست های انقلابی ، و ٣١ نماینده منشویک و ٤١ نماینده گروهای دیگر بودند . در آستانه جنگ داخلی ، احزاب مدرنیست و مرکز، کرسی های شورا را از دست میدهند و احزاب افراطی کرسیهای بیشتری به دست می آورند . در زمانی که منشویکها به راستی نفوذ خود را از دست میدهند و حزب حاکم اس آرها که تا چندی پیش وزنی سنگین و قابل توجه داشت به حزب سوم شورا تبدیل میشود ، کادتها ، حزب متعلق به بورژوازی با اتحاد بیشتر برای روبرو شدن با انقلابیون وزنه خود را سنگین تر کرده و قدرتمند تر میگردد . در انتخابات قبلی در ماه ژوئن ، اس آرها و منشویکها ، ٧٠ درصد آرا را داشتند ولی الان فقط ١٨ درصد آرا را کسب کرده اند . در بین ١٧٠٠٠ سربازی که رای داده اند ، ١٤٠٠٠ به بلشویکها رای داده اند .

شوراها دگرگون میشوند. شوراهایی که زمانی نقطه قدرت منشویکها و اس آرها بودند،الان بلشویزه شده اند . در آنها اکثریتهای تازه ای شکل میگیرد. در ٣١ آگوست در مسکو و ٦ سپتامبر در پتروگراد قطعنامه ای که بلشویکها به شورا ارائه کردند برای اولین بار رای اکثریت را از آن خود کرد . در ٨ سپتامبر دو رئیس شورا از منشویکها و اس آرها از پست خود استعفا دادند. تروتسکی برای رئیس شورای پتروگراد انتخاب گردید ، نوگین  برای همین پست در شورای مسکو انتخاب میشود. در ٢٠ سپتامبر شورا در تاشکند قدرت را به دست میگیرد و توسط نیروهای حکومت موقت سرکوب میگردد. در ٢٧ سپتامبر شورای ریوال تصمیم گرفت که اصول " تمام قدرت به شوراها " را عملی کند . چند روز قبل از انقلاب اکتبر، توپخانه دمکراتیک کرنسکی شورای انقلابی گالوکه را به توپ بست .

یک واقعیت که در اینجا ارزش بازگو کردن دارد: در کازان قیام اکتبر قبل از اینکه حتی در پتروگراد شروع شود پیروزشده بود. یکی از شرکت کننده گان در قیام این گفتگو را در بین دو مبارز تعریف میکرد :

چکار میکردی اگر شورا در پتروگراد قدرت را نگرفته بود؟ برای ما غیر ممکن بود که قدرت را رد کنیم ، پادگان به ما این اجازه را نمیداد ، مسکو شما را جارو میکرد. نه تو اشتباه میکنی ، مسکو هیچوقت نمیتوانست از سد چهل هزار سربازی که ما در کازان داشتیم بگذرد .

 

در سرتاسر این کشور پهناور تمامی توده های زحمتکش به سوی انقلاب پیش می روند . این یک موج بلند ومقاومت ناپذیر بود که نیروی یک اقیانوس را داشت.

حزب پرولتاریا

توده مردم ، قبل از اینکه یکدست و یکپارچه باشد دارای میلیونها چهره است و منافع طبقاتی متضاد و مختلفی بر آنها مسلط است، واین حکم میکند که آگاهی روشن طبقاتی و کسب آن و جواب به چگونگی کسب آن ، که بدون این آگاهی عملی موفقیت آمیز متصور نیست، در دارا بودن سازمان نهفته است . توده های مبارز روسیه در سال ١٩١٧ به این سطح از آگاهی روشن نسبت به وظائف لازم خود توسط ارگان حزب بلشویک بود، که رسیدند .  این تئوری نیست ، این اعلام یک فاکت واقعی است . در این وضعیت با آرامش خاطری عظیم ما میتوانیم مناسبات بدست آمده بین حزب و طبقه کارگر و عموم توده های زحمتکش را ببینیم. این چیزی است که آنها میخواهند ، هرچند کمی سر در گم ، ملوانان کرنشتات ، سربازان کازان ، گارگران پتروگراد و ایوانف وزنسنسک و مسکو و همه جا و دهقانانی که عمارات اربابی را غارت میکنند. این چیزی است که آنها میخواهند، بدون داشتن قدرتی که بتوانند خودشان را راسخ و استوار بیان کنند، قدرتی که آنها را برعلیه واقعیتهای اقتصادی و سیاسی تطبیق دهد ، که بهترین وظائف عملی را فرموله میکند و بهترین وسائل را برای بدست آوردن آنها انتخاب میکند و ثمر بخش ترین و درست ترین لحظه برای عمل را انتخاب میکند، قدرتی که عملکرد و فعالیت را از این سر کشور به سر دیگر آن گسترش میدهد ، قدرتی که رد و بدل کردن اطلاعات و دیسپلین لازم را فراهم میکند ، قدرتی که تلاشهای فردی بیشمار را با هم همآهنگ میکند ، این چیزی است که این توده ها حقیقتا میخواهند . چیزی که آنها میخواهند ، حزب آن را در سطوحی آگاه و روشن بیان و اجرا میکند، حزب برای آنها روشن میکند که چگونه فکر کرده اند ، حزب زنجیری است که آنها را از این سر کشور به آن سر با هم متحد میکند. حزب آگاهی آنها و سازمان آنها است .

وقتی که نگرانی توپچی های بالتیک برای خطری که متوجه انقلاب است اوج میگیرد و به دنبال راهی به جلو هستند ، این آژیتاتور بلشویک است که راه را به آنها نشان میدهد و راه دیگری موجود نبود ، این کاملاً روشن بود ، وقتی سربازها در سنگرها خواستند عزم راسخ شان را به فریاد برای پایان دادن به قصابی جنگ  تبدیل کنند، کاندیدی از حزب بلشویک را به نمایندگی کمیته گردان خود انتخاب کردند. وقتی که دهقانها از طفره رفتن ها و به تعویق انداختنهای حزب سوسیالیستهای انقلابی خسته شدند ، این صدای لنین بود که به گوش آنها میرسید: دهقانها زمین را تسخیر کنید! وقتی که کارگران خطر دسیسه تمام ضد انقلاب را حس میکردند ، این پراودا بود که شعارهای عملی ای را که خود به آن نیمه آگاه بودند برای آنها میآورد ، کلمات نیاز انقلابی . زمانی که در خیابانها مردم زحمتکش در کنار پوسترهای بلشویکی رد میشدند ، فریاد میزدند ، این یک واقعیت است . این صدای خود آنها بود .

به این خاطر است که رشد وترقی توده ها به سوی انقلاب در یک واقعیت عظیم سیاسی منعکس میشود: ، بلشویکها ، یک اقلیت کوچک انقلابی در ماه مارس که در سپتامبر و اکتبر تبدیل به حزب اکثریت شدند. تشخیص کوچکترین فرق بین توده ها و حزب بلشویک غیر ممکن بود ، یک توده عظیم به هم بافته بود . بدون شک در میان مردم انقلابیون دیگری موجود بودند ، اس آرهای  چپ که تعداد آنها نسبت به آنارشیستها و مارکسیستها بیشتر بود که آنها هم همراه انقلاب بودند. اینها عده اندکی بودند که موج آنها را همراه خود آورده بود ، رهبرانی که رهبری میشدند ، در زمانی که نمونه های بسیاری از غبارآلود بودن درک اینها از واقعیت را به کرات خواهیم دید . این بلشویکها بودند که به علت ارزیابی تئوریک  دقیق و روشن اشان از رویدادها با توده های زحمتکش و نیاز تاریخ عجین شده بودند . "کمونیستها هیچ منافعی جدا از منافع طبقه کارگر در کل ندارند" این جمله مارکس و انگلس در مانیفست در سال ١٨٤٧ نوشته شده است  که اکنون در برابر چشمان ما به شیوه ای بسیار درخشان خودنمایی میکند .

از روزهای جولای حزب دورانهای مختلفی از غیرقانونی بودن و تحت تعقیب بودن را پشت سر گذاشته است و حتی الان هم به سختی تحمل میگردد . حزب شمایل یک ستون یورشی را به خود میگیرد . از اعضایش فداکاری ، شکیبایی و دیسیپلین را طلب میکند و در عوض فقط با خدمت به پرولتاریا خشنودی و رضایت آنها را کسب میکند و هنوز قویتر میشود و بیشتر نیرو میگیرد . در ماه آوریل تعداد ٨٠ هزار عضو در٧٢ سازمان داشت، در ماه جولای نیروهایش به ٢٠٠ هزار نفر در١٦٢ سازمان رسید .

 

در راه قیام

حزب بلشویک از همان زمان سقوط اتوکراسی به طرزی متحیر کننده و با روشن بینی و قدمهایی استوار به سوی قدرت سیاسی پیش رفته است . برای قانع شدن در این رابطه بسادگی فقط باید نامه های از دور لنین را مطالعه کرد ، که قبل از حرکتش به سوی روسیه در زوریخ در مارس ١٩١٧ نوشته بود . اما شاید مانند هر تعریف تاریخی ای که تلاش میکند دقیق باشد ، این مدت شاید کوتاه جلوه کند ، در حقیقت بلشویکها از همان زمانی که کمیته مرکزی گمنام و در تبعید آنها مانند ( لنین و زینویف )  در سال ١٩١٤اعلام کرد که جنگ امپریالیستی باید به جنگ داخلی تبدیل شود و یا حتی قبلتر از این ، در کنگره لندن که به عنوان حزب جنگ داخلی متولد گردید ، به سوی قدرت سیاسی پیش میرفتند . لنین در سوم آوریل به پتروگراد رسید ، ابتدا مشغول ترمیم و بازسازی خط سیاسی روزنامه مرکزی حزب گردید ، بعد از انجام این مشغول تعریف مقاصد طبقه کارگر گردید. به شیوه ای خستگی ناپذیر و مستدل اصرار میکرد که مبارزین بلشویک روش اقناع را برای جذب توده های کارگر بکار گیرند . وقتی در نخستین روزهای جولای اولین طغیان مردمی بر علیه حکومت کرنسکی اتفاق افتاد ، بلشویکها پیوستن به این جنبش را رد کردند . اینها رهبر به معنی واقعی کلمه هستند ، که اجازه نمیدهند دنباله رو گردند و رهبری شوند . آنها میخواهند و تلاش میکنند که جلو قیام نابالغ را بگیرند : استانها آماده نیستند ، وضعیت نارس است. آنها با مقاومت در برابر این جریان ، در صورتی که میدانستند امکان این ریسک هست که نفوذ خود را از دست بدهند ، با این وصف جنبش را به عقب میکشند. آگاهی و هوشیاری پرولتری که در حزب مجسم گردیده ، وارد یک کشمکش لحظه ای  با بیتابی انقلابی توده ها میگردد ، این یک کشمکش خطرناک است . اگر دشمن کمی بیشتر جسارت و دانش میداشت این بیتابی انقلابی توده ها میتوانست پبروزی ساده ای را نصیب آنان کند . بعد از شورش جولای لنین به دوستانش گفت :حالا آنها بسیاری از ما را تیر باران خواهند کرد. از لحاظ تئوریک حق با لنین بود . شاید این یگانه فرصت برای بورژوازی بود که با کشتار و کاهش تعداد پرولتاریا ،اگر نه برای ماه ها بلکه برای سالها جلو آن را بگیرد. خوش بختانه مهارت بورژوازی در بازی خودش بسیار کمتر از مهارت لنین بود . البته ناگفته نماند که بورژوازی میل به این کار را داشت اما جرأت اجرا کردن آن را نداشت . بعد از ماه جولای رهبران بیشتر دینامیک بورژوازی به فکر درمان این ناکارایی و نقص افتادند و ایده اوتوریته ای قدرتمند را در سر می پروراندند . روسیه در بین دو دیکتاتوری قرار گرفته بود ، دولت کرنسکی چیزی بیشتر از یک فترت موقت نبود. کودتای نافرجام کورنیلف ( که در خفا از طرف کرنسکی وساوینکف حمایت گردیده بود) باعث گردید که بسیج تازه ای از پرولتاریا شکل بگیرد ،وضعیت بدتر شده بود و این تهدید برای طبقه کارگری که هر روز محرومتر  میگردید وجود داشت که دچار استیصال شود . کارگران این احساس درست را داشتند که اگر برنده نشوند شکستی سنگین در انتظار آنها خواهد بود. برای دهقانها هم موقعیتی مشابه وجود داشت. برای آنها هم وضعیت بدتر میشد زمانیکه میدیدند انقلاب ارضی ای که توسط اس آرها ( حزبی که حالا در قدرت بود) وعده داده شده بود ، مدام به تعویق میافتاد و خطر یک سرکوب سریع توسط یکی از ناپلئونهای ضد انقلاب وجود داشت . وضعیت برای ارتش و سربازان هم بدتر میشد به این خاطر که هنوز اجبارا میبایست جنگ تحمیلی را در خدمت دشمن طبقاتی خود ادامه دهند. شرایط  برای بورژوازی هم به دلیل متلاشی شدن سیستم حمل و نقل ، استهلاک تجهیزات صنعتی ، شکست در جبهه ، بحران تولید ، گرسنگی ، سرکشی و نافرمانی توده ها ، نبود اتوریته در حاکمیت جدید  و عجز و ناتوانی ماشین اعمال قوه قهریه  هر روز وخیمترمیگردید. بعد از روزهای جولای لنین به بونچ برویویچ خاطر نشان کرد : قیام مطلقا اجتناب ناپذیر است و در کوتاه مدت حتی الزامی خواهد شد، اما الان نباید صورت بگیرد . از نیمه سپتامبر به بعد حزب قاطعانه خود را برای نبرد آماده می کند . کنفرانس دمکراتیک که قرار است همچون مجلس موسسان عمل کند از ١٤ تا ٢٢ سپتامبر در حال جلسه است . لنین در این زمان که هنوز در مخفی گاه است مکرّرا درخواست میکند که بلشویکها این کنفرانس را ، که چند رفیق قرار است وسوسه شوند و نقش اپوزسیون را در آن بازی کنند ، ترک کنند. با حمایت اکثریت حزب ، خط لنین موفق میشود که امور را بدست بگیرد . بلشویکها از کنفرانس بیرون میروند و در را محکم پشت سر خود می بندند . تروتسکی اعلامیه بلشویکها را برای نمایندگان حاضر میخواند . سخنرانی هیجان آور تروتسکی که به تازگی مزه زندگی در زندان بورژوازی و منشویکها را چشیده بود مانند شمشیری آخته دسیسه های ساخته و پرداخته شده توسط سخنرانان مرکز را قطع میکرد . او به آنها به روشنی و بدون هیچ اشتباهی گفت که : راه برگشتی برای ما موجود نیست ، کارگران هیچ خیال عقب نشینی ای را در سر ندارند و هیچ راه دیگری در روبروی خود به غیر از یک انقلاب تازه نمی بینند . سالن در سکوت مطلق به اوگوش میداد ، رعشه و لرزشی به میان صندلیها های راحتی که توسط نمایندگان بورژوازی اشغال گردیده بود افتاد ، سخنان ترتسکی از بالکن و سالن با هلهله و شادی رعد آسایی تشویق گردید ، این به روشنی نشانه تأیید قیام بود و تمام کاردانی و نیروی کمیته مرکزی لازم بود که جلو تبدیل شدن آن به یک واکنش سریع را بگیرد . چون هنوز زود بود و ممکن بود واقعه جولای این بار اما خونین تر تکرار شود . در اواخر روزهای سپتامبر و اولین روزهای اکتبر، کمیته مرکزی بلشویکها مرکب از ( لنین ، تروتسکی ، استالین ، سوردلف ، یاکوفلوا ، اوپوکوف ، زینوویف ، کامنف ) در آپارتمان یک منشویک ( سوخانوف ) جلسه میگیرد . حتی اصل قیام مورد مشاجره بود . کامنف و زینوویف و( نوگین و ریکف که در این جلسه غایب بودند )  هم نظر بودند ، اینچنین نظری داشتند که : شاید خود قیام موفقیت آمیز باشد ، اما نگهداشتن قدرت تقریبا غیر ممکن است به دلیل داشتن فشارهای اقتصادی و بحران در منابع غذایی . اکثریت کمیته مرکزی به قیام رای داد و روز ١٥ اکتبر را برای آن تعیین کرد . اجازه بدهید در این رابطه بر یک نکته اصرار کنیم . این اختلاف در قضاوت مؤکداً  نباید حمل بر وجود یک گرایش اپورتونیستی و ضعف منشویکی  در انسانهایی گردد که در طول سالها مبارزه خود را ثابت کرده بودند و بعدها هم در طول تمام جنگ داخلی ثابت کردند که اتهاماتی همچون ضعف و بزدلی به آنان نمی چسبد . میشود اینطوری آن را قضاوت کرد که این نشانه هایی از آن است که برخی از انقلابیون کارکشته تمایل این را داشتند که در باره قدرت دشمن مبالغه کرده و در ابعادی اعتماد کافی به قدرت پرولتاریا نداشتند ، قیام جای بازی نیست . این وظیفه هر انقلابی ای است که هر احتمالی و هر امکانی را در پیش رو بسنجد . اگر آنها نگران شکست احتمالی انقلاب هستند ، بیم و هراس آنها هیچ شباهتی به ترس اپورتونیستی و ضدانقلابی ندارد که از هیچ چیز به اندازه پیروزی پرولتاریا نمیترسد. با این وصف ، تا زمانی که این ترس مشروع ، از تعبیر معیوب واقعیات ناشی میشد ، برای تمامیت فعالیت حزب خطرناک میشد و باعث انحرافات غیر قابل جبرانی می گردید . در برخی از ساعات وقت بر وفق مراد انقلاب کار میکند ، و این ورق میتواند در ساعت بعدی برعلیه انقلاب برگردد و به تأخیر انداختن کاری در این ساعات میتواند باخت به تاریخ باشد . درنگ و تأمل پرولتاریای ایتالیا در سال ١٩٢٠ باعث شد که ضرری سنگین متحمل شوند. فرصتی که در سال ١٩٢٣ به پرولتاریای آلمان داده شد ، که بدون شک تکرار خواهد گردید ، اما چه وقت ؟. خطای بلشویکهای مخالف قیام یکی از خطاهای جدی بود که بعداً به آن اعتراف کرده بودند . کمیته مرکزی حزب بلشویک  مرکب از ( لنین ، زینوویف ، کامنف ، استالین ، تروتسکی ، سوردلف ، یوریتسکی ، دزرژینسکی ، کولونتای ، بابنوف ، سوکولنیکف و لوموف ) در ١٠ اکتبر ده به دو به تدارک سریع برای قیام رای دادند . امور تدارک قیام به دفتر سیاسی که شامل ( لنین ، تروتسکی ، کامنف ، زینوویف ، استالین ، سوکولنیکف و بابنوف ) میشد واگذار گردید .

 

رهبران پرولتاریا

 

در حزب رابطه و مناسباتی که بین رهبری  و توده مبارز موجود است را باید با روابط و مناسبات بین خود حزب و طبقه کارگر مقایسه کرد . حزب سیستم مغز و اعصاب طبقه کارگر است و همچنین رهبران و اعضای کلیدی نقش مغز و سیستم عصبی را در ارگانیسم حزب بازی میکنند . این مقایسه نباید  تحت الفظی  باشد . کارکرد و عمل در ارگانیسم بیولوژیکی ، با کارکرد و عملکرد مختص به یک گروه اجتماعی ، تفاوت زیادی دارد . اما به هر تقدیر اعضای ساده حزب هر چقدر از لحاظ سیاسی آگاه باشند و سوای ارزش والای آنها ، اگر در بین اعضایی از حزب نباشند که توسط سالها مبارزه و کار دستچین شده وآبدیده گردیده اند و قادر هستند که موقعیت های کلی را درک کنند و به ماشین حزبی دسترسی دارند و به کار و فکر جمعی عادت کرده و خو گرفته اند ، به ناگزیر از کمبود اطلاعات و ارتباط و آموزش و آماده گی های تئوریک - حرفه ای انقلابی رنج خواهند برد . دقیقا مانند سربازانی که در سنگر فقط قادر هستند که بخش کوچکی از جبهه نبرد را ببینند و نبوغ فردی این سرباز هر چه باشد باز هم قادر نیست که تصویر روشنی از عملی که در حال وقوع است بدست بیاورد . دقیقا مانند یک کارگری که در پشت ماشینی کار میکند قادر نیست تمام کارخانه را زیر نظر داشته باشد . پس اعضای ساده حزب هم  بر اساس منابعی که در اختیار آنها هست فقط از طریق ایده ها و قضاوتهای کلی و از طریق علم به قسمتهایی از واقعیت، تصمیم خود را میگیرند . پس از طریق رهبران حزب است که همه این اعضا همزمان، راهنما، خلبان ، کاپیتان و مدیر تشکیلات هستند .  منظور من از تشکیلات ، سازمان قدرتمندی است که میرود سیستمی اجتماعی را نابود کند و به جای آن سیستمی دیگر بسازد . آنها باید توسط تحلیلهای علمی پروسه های تاریخی ، گرایش رویدادها و امکاناتی که در آنها نهفته است را نمایان کنند . آنها باید عملی که از لحاظ التزام تاریخی نه از روی آرزو و امید شخصی در آن لحظه ، برای طبقه کارگر ممکن و ضروری است تشخیص دهند و آن را بقاپند . در یک کلام آنها باید واقعیت را ببینند و موقعیتها را بقاپند و عملی که حلقه فاصل بین واقعیت و امکان است را تشخیص دهند . بر این اساس تنها بلندایی که باید برای یک بینش وسیع انتخاب کنند ، منافع آنی و دراز مدت طبقه کارگر است . تمام تفکرشان همراه با بهره گیری از یک نظم علمی باید ، در راستای منافع طبقه کارگر باشد . آگاهی طبقاتی پرولتاریا، عالیترین بیان خود را در رهبران سازمان یافته طبقه کارگر منعکس میکند .از لحاظ شخصیتی ، آنها توان عظیمی در تجسم نیازهای توده های کارگر و زحمتکش دارند و از این زاویه آنها غولهایی گمنام هستند. این همه واقعیت دارد اما ارزش اینچنین رهبرانی ، نبوغ لنین ، در این واقعیت نهفته است که بسط و پیشرفت آگاهی طبقاتی تقدیری همیشگی نیست . آگاهی توده ها میتواند در لحضات بخصوصی راکد و سربسته  باقی بماند و عملی که برای امنیت و پیروزی پرولتاریا ضروری است ، این احتمال را دارد که هرگز ساخته و پرداخته نگردد و همچنین لحظات خاصی که حامل امکاناتی خاص وضعیتی است که به آن نیاز مبرم است ، شاید هرگز مشاهده و درک نگردد .

تاریخ کنونی طبقه کارگر در اروپای غربی شاهد مثالهای بسیاری است که طبقه کارگر به خاطر عدم تبلور در آگاهی طبقاتی فرصتهای زیادی را از دست داده است .

با این وصف نهایتا ً میتوانیم رهبران طبقه کارگر را اینچنین تعریف کنیم ، لنین و مقایسه او با رهبرانی که طبقه کارگر امروز و در دوره های قبل داشته اند ، رهبران امروز طبقه ابزار کور تاریخ هستند و رهبر انقلابی ابزار آگاه و هوشیار تاریخ .

انقلاب اکتبر کاملترین نمونه یک حزب پرولتری را به ما عرضه می کند . اگر چه تعداد آنها میتواند نسبتا ً کم باشد ، اما مبارزین آن همراه و با توده های کارگر و زحمتکش زندگی میکنند و آزمایش سالهای طولانی ، یک انقلاب ، غیرقانونی بودن ، تبعید ، زندان ، نبرد های بی پایان ایدئولوژیک ، به این حزب فعالینی عالی و واقعی داده است که تفکر موازی آنها در یک عمل مشترک قدرتمند میگردد . انگیزه های شخصی و رفتارهای بی باکانه توسط یک سانترالیسم هوشمندانه و دیسیپلین داوطلبانه و احترام برای پیشکسوتان به رسمیت شناخته شده بالانس می گردید .

در این حزب با وجود کفایت در کارایی ماشین حزبی هیچ فتیشیسم وخرافه سازمانی ای در آن دیده نمیشد و از کوچکترین اثر از بوروکراسی رنج نمیبرد و عاری از هرگونه انحطاط و سنتهای مشکوک است . تنها سنت مسلط و غالب در این حزب سنت جنگ با اپورتونیسم است ، این حزب تا مغز استخوان انقلابی است . با این وصف چیزی که بسی قابل تأمل است عروج دودلی ای سمج در دایره رهبری این حزب در آستانه عمل و اعلام مخالفت مهمترین اعضای آن با تسخیر قدرت سیاسی است .

لنین

 

 ما پیش از این شخصیت و کاراکتر واحد و منحصر به فرد و قدرتمندی که لنین داشت را ملاحظه کردیم . او کسی بود که تمام لحضات زندگی اش کلاً وقف یک کار و یک هدف شده بود ، مردی بود برش خورده از یک سخره واحد . او با حزب اش و از طریق حزب اش با پرولتاریا عجین گردیده و یکی شده بود و در ساعاتی که قاطعیت و مصمم بودن را طلب میکرد با تمام طبقه کارگر روسیه و پرولتاریا و مردم ستمدیده جهان که در آنطرف مرزهای لعنتی قرار داشتند یکی می گردید . این دلیلی است برای ظاهر شدن او در اکتبر ١٩١٧ به مانند رهبر بیهمتا و بی رقیب انقلاب پرولتری . روحیه توده ها را در طول ماههای سپتامبر و اکتبر تشریح کردیم . در نیمه سپتامبر لنین در یک نامه اضطراری به کمیته مرکزی از آنان درخواست میکند که بیدرنگ قدرت را بگیرند. سریع به دنبال این نامه در نامه ای دیگر به کمیته مرکزی ، که در آن بحث مارکسیسم و قیام را پیش میکشد . حتی قبل از تسخیر قدرت ، لنین ( کسی که میداند نگهداشتن قدرت از تسخیر آن سخت تر است و ضروری است که میزان قدرت انقلابیون را برای آنان آشکار کرد ) ، جزوه ای با این عنوان ( آیا بلشویکها قادر خواهند بود که قدرت را نگهدارند ؟ ) می نویسد . نگارش این جزوه در آخر سپتامبر اتفاق می افتد . در سوم اکتبر یک مقاله جدید و یک فراخوان جدید : بحران انقلابی رشد پیدا کرده است . از این لحظه به بعد لنین بی تاب و خشمگین میشود و پشت سر هم نا مه هایی مجاب کننده ، محرک ، مقتدر و مشوق خطاب به کمیته مرکزی ، حزب ، اعضا سرازیر میکند . بر فراز سرکمیته مرکزی نامه ای خطاب به کمیته های پتورگراد و مسکو مینویسد : دفع وقت در این زمان جنایت است . در ٨ اکتبر رایزنی ها و راهکارهای از راه دور او در باره قیام ظاهر گردیده و به ثمر مینشینند . در ١٦ و ١٧ اکتبر نامه طولانی و به یادماندنی به رفقا می آید، که درآن با حرارت اشتباه بودن استدلال مخالفین قیام را ثابت میکند . لنین ِ رهبر، که از سال ١٨٩٥ تا ١٩١٧ توسط بیش از ٢٣ سال مبارزه پرداخت گردیده است ، به اتفاق کارگران ، دهقانان ، سربازان و ملوانان و تمامی مردم زحمتکش وارد عمل گردیده٬ ساعت را مقرر کرده و فرمان شروع را صادر کرده است . اما هنوز این به تمام انرژی او و دیگر رفقایش نیاز داشت تا بر دودلی های موجود که در این لحظه کاملا مهلک و مصیبت آور بودند غلبه کند . نوشته های این دوره لنین در یک کتاب با این عنوان شایسته ( در راه قیام ) جمع گردیده است و اثری حیاتی است که عظمت آن هنوز کاملاً قابل ستایش است . مدلی از دیالکتیکهای انقلابی ، رساله ای در باره تئوری و پراتیک قیام ، یک منبع درسی در باره هنر پیروز شدن در مبارزه طبقاتی . به اعتقاد ما که این رساله لنین در ردیف مانیفست کمونیست است و یک در افزوده ضروری در عصر پرولتاریا .

دکترین قیام لنین شاید در این خطوط خلاصه گردیده است : برای به موفقیت رساندن قیام در وهله اول به حمایت یک طبقه پیشرفته احتیاج است و نه حمایت حزب و توطئه ، دوم ، قیام  باید بر یک عروج همگانی انقلابی تکیه داشته باشد و سوم قیام باید در نقطه چرخش تاریخی انبساط انقلاب شروع شود ، زمانی که فعالیت توده ها به اوج خود میرسد و زمانی که دودلی و تأمل در صفوف دشمن و در میان دوستان دروغین انقلاب و خائنین و بزدلها به اوج خود می رسد . پس به این معنی با قرار دادن این سه شروط است که مارکسیسم خود را از بلانکیسم جدا می کند . و این همچنین در این حکم مارکس خلاصه گردیده است که هیچوقت قیام را به بازی نگیر ، اما زمانی که شروع شد به خاطر داشته باش که باید آن را تا انتها برد . چرا لنین در میان این همه انقلابی برجسته تا امروز که مانند او هم به انقلاب پرولتری قائل بوده اند و راه را حتی به روشنی او دیده اند ، سروگردنی از همه بالاتر است ؟ خیلی از اعضای معتبر حزب در مسکو و پتروگراد و بسی اشتباه خواهد بود که خود را به این دو پایتخت و رهبران عمده محدود کنیم ، که با همان روشن بینی به طرف قیام میروند . تروتسکی رئیس شورا هیچوقت کوچکترین دودلی ای در راهی که بایست تعقیب کند را نداشت او در موافقت کامل با لنین بود مگر در باره جزئیات اجرای قیام . در کمیته مرکزی حزب ، اکثریت عظیم مبارزین به قیام رای مثبت دادند اما در میان این انقلابیون قدرت و تسلط هیچکدام به پای لنین نمیرسید ، آنها شاگرد لنین هستند و او را به چشم یک آموزگار می نگرند . تروتسکی که نبوغ او مانند سازمانده پیروزی اکنون بصورت چشمگیری نمایان گشته است ، برای سالها شخصیتی ایزوله در میان سوسیال دموکراسی روسیه بود که بصورت مساوی از هر دو طرف بلشویکها و منشویکها فاصله گرفته بود و هیچوقت این اثر را از خود نشان نداد که رهبر حزب شود . خیلی از بلشویکها هنوز او را مثل یک مخالف و دشمن بخاطر دارند . او تازه واردی بزرگ است که در ششمین کنگره حزب در آخر جولای چندین روز بعد از اینکه به حزب ملحق شود به عضویت کمیته مرکزی رسیده است .

یک حقیقت بنیادی و ساده وجود دارد ، اینکه حزب است که رهبر را میسازد ، بدون حزب رهبری وجود ندارد . چون او ، لنین ، سازنده حزب پرولتاریا بوده است ، به رهبر انقلاب پرولتری هم تبدیل میشود .

گارد سرخ

رودادهایی که هم اکنون در دو پایتخت پتروگراد و مسکو آشکار شده ، با هم اختلاف زیادی دارند اما  وجوه بنیادی قابل ملاحظه ای را به نمایش می گذارند . انگیزه سازمان دادن گارد سرخ در پتروگراد از طرف کارگران سرچشمه می گیرد که بعد از سقوط تزاریسم بطورغریزی دست به این کار میزنند . برای خلع سلاح کردن نظم سابق میبایست شروع به مسلح کردن خود می کردند .

در آوریل دو تن از مبارزین بلشویک ، شلیاپنیکف و یریمیف دست به کار سیستماتیک کردن سازمان خود جوش گارد سرخ می شوند . اولین یگان منظم ، اگر بشود این اسم را بر روی آن گذاشت ، اصولا در نواحی دورافتاده کارگری در وایبورگ تشکیل گردید . در اوایل منشویکها و اس آرها تلاش کردند که مانع شوند ، در یک جلسه شورا پشت درهای بسته در ژوئن ، زمانی که هنوز در شورا اکثریت بودند ، تسرتلی سوسیال دمکرات تقاضا کرد که کارگران خلع سلاح شوند ، اما او دیر جنبیده بود . یگانهای فرماندهی کارگری اکنون در تمام بخشها تشکیل شده بود و توسط ستاد فرماندهی کل شهرها هم آهنگ می گردید . این یگانها بر مبنای کارخانه ای و نه فردی کارگران تشکیل گردیدند.

 این کارخانه ها بودند که در کل تصمیم گرفتند که برای تشکیل واحد نظامی خود نام نویسی کنند و اولین دسته های گارد سرخ وظیفه محافظت از تظاهراتهای عظیم کارگری را برعهده گرفتند .

در طول شورش جولای این یگان وایبورگ بود که نیروهایی که توسط کرنسکی برای سرکوب  فرستاده شده بود را در فاصله ای قابل ملاحظه متوقف کرد ، در این زمان پتروگراد حدود دههزار گارد سرخ داشت . با کودتای کورنیلف در (٢٥ و٣٠) سپتامبر و مارش لشگر قزاق در پایتخت ، خطر ضد انقلاب اس آرها و منشویکها را وادار کرد که کارگران را به سرعت مسلح کنند . کارگران کارخانه مهمات سازی بدون هیچ درگیری ای قایقی مملو از نارنجک و مهمات را برای شورا فرستادند اما شورا آن را تحویل نگرفت . اما گارد سرخ بدنبال جارو کردن و پشت سر گذاشتن عدم صمیمیت و نیت ضعیف سوسیالیستهای " صلح اجتماعی " ! بدون هیچ اما و اگر و صرف وقتی آنها را برای خود خالی کرد . تدارکات پرولتاریا برعلیه کورنیلف نشان داد که کودتای ضد انقلابی ساقط شده برای بورژوازی میتواند به اندازه قیام شکست خورده برای طبقه کارگر مصیبت آور باشد . در ماه سپتامبر استقاده از اسلحه در ٧٩ کارخانه پتروگراد آموزش داده می شد . سازمان نظامی حزب بلشویک قادر نبود که مربی کافی برای آموزش نظامی توده کارگران پیدا کند .

در آستانه قیام اکتبر تعداد گاردهای سرخ به دویست هزار نفر رسید که در گردانهای ٤٠٠ تا ٦٠٠ نفری که هر گردان به سه گروهان ، سه گروه مسلسلچی ، یک دسته رابط و یک دسته آمبولانس تقسیم شده و سازمان یافتند . بعضی از گردانها زره پوش هم داشتند . فرماندهی این گردانها به عهده افسران غیر رسمی ( کارگران ) بود . وظایف با استفاده از سیستم (روتا)  اجرا میشدند ، دوسوم کارگران در کارخانه کار میکردند و یک سوم کار نگهبانی را بر عهده داشت و حقوق شیفت کامل را دریافت میکرد . بر اساس قوانین عضویت در گارد سرخ برای هدایت ظاهری احتیاج به ضمانت حزب سوسیالیست یا یک کمیته کارخانه و یا یک اتحادیه الزامی بود . سه بارغیبت غیرموجه باعث اخراج میگردید . تخلف از دیسیپلین توسط دادگاه و ژوری کارگری رسیدگی می شد . استفاده غیرمجاز از سلاح جرم محسوب می گردید و دستورات بدون بحث و جدل باید اجرا می گردید . هر گارد سرخ  دارای یک کارت شناسایی ثبت شده و شماره دار بود . افسران در هنگام عمل انتخاب میگردیدند و بر این اساس اغلب توسط کمیته های کارخانه و دیگر ارگانهای کارگری منتسب میشدند و برای ابقا در پستهای بالاتر میبایست توسط شورای بخش تأیید می شدند . اگر افسران قبلا آموزش نظامی ندیده بودند ، اجباری بود که کلاسهای آموزشی مخصوص را طی کنند .

یادآوری این خیلی بارزش است که انگیزه بی نظیر و فراموش نشدنی حزب پرولتاریای پتروگراد ، اجرای توصیه و آرزوهای شخص لنین بود که در یکی از نامه های اضطراری از راه دوراش در ١١ ماه مارس در زوریخ به کارگران نوشته بود ، این توصیه در زمان خود نادیده گرفته شده بود و بعدها مانند یک سند تاریخی این نامه منتشر گردید . در این نامه لنین در باره میلیشیای کارگری بحث میکند و از کارگران درخواست می کند : اجازه ندهید که نیروی پلیس دوباره تشکیل شود ، سازمانهای محلی خود را از دست ندهید وترک نکنید و میلیشیای خود را بدون فوت وقت همراه زنان و مردم جوان سازمان دهید . او نامه اش را با این جمله تمام میکند ، باید به معجزه سازمان دست یافت .

تشکیل گارد سرخ در مسکو از قرار معلوم مشکلتر بود . حکومت آنجا ، که اس آرها و منشویکها در رأس آن بودند موفق گردید که کارگران و بخشی از پادگان را خلع سلاح کند . نارنجک میبایست در خفا تولید میشد و مواد منفجره از ایالتهای دیگر تأمین می گردید . سازمان دادن فرماندهی و ارتباطات بطور اسفناکی به تعویق افتاده بود . این ضعف و تعویق باعث گردید که پرولتاریای مسکو برای شش روز درگیر یک جنگ خیابانی خونین شود .

سازمان نظامی حزب بلشویک در حال حاضر بیش از صد هزار نفر سرباز و تعداد قابل ملاحظه ای افسر داشت ، سوای این کمیته های نظامی – انقلابی ، ارگانهایی که قیام را کارگردانی کردند در همه جا در حال تأسیس بود .

 

ترجمه : از متن اینگلیسی