اوضاع سیاسی ایران: جنبش ها و افق ها

(سخنرانی در جلسه گفت و شنود استکهلم)

مظفر محمدی

رفقا با سلام و خوشامدگویی به شما

بحث امروز را به چند بخش جداگانه تقسیم کرده و سعی می کنم به سوالاتی که فکر می کنم اهمیت دارند در این رابطه جواب بدهم. سرتیترهای بحث چنین اند:

١- سیاست دولتهای بورژوایی بین المللی در قبال جمهوری اسلامی و مردم ایران

٢ - جناح بندی های درون بورژوازی و حاکمیت ایران

٣- اپوزیسیون جمهوری اسلامی 

٤- توازن قوای دو طبقه اصلی و متخاصم جامعه ( بورژوازی - پرولتاریا)

٥- جمعبندی و نتیجه گیری

***

 

١-  سیاست بورژوازی بین المللی و دولتهایشان در قبال جمهوری اسلامی و مردم ایران

سوال  این است که آیا واقعا مشکل امریکا و غرب با ایران بر سر اتمی شدن و خطر آن برای جهان است؟ یا تروریسم دولتی جمهوری اسلامی بیشتر از عربستان و پاکستان و یا خود امریکا  است؟ یا غرب برای نقض حقوق بشر در ایران دل می سوزاند؟

جواب من به این سوال ها منفی است.  حتما اتمی شدن ایران و هر کشوری به نفع بشریت نیست. همان اندازه که اتمی بودن امریکا و روسیه و کره و پاکستان و غیره هم به نفع بشریت نیست. دفاع از حقوق بشر هم یک ریاکاری بورژوازی است.

بنا بر این مساله اتمی و غیره  بهانه امپریالیسم و دولتهای بورژوایی  برای برگرداندن ایران به حیطه نفوذ غرب است. ایران کشور ثروتمند، پرجمعیت و با نفوذی در منطقه است. هر تحولی در ایران منطقه را تحت تاثیر قرار خواهد داد. همانطوریکه با روی کار آمدن جمهوری اسلامی این اتفاق در عراق، افغانستان، لبنان، فلسطین و غیره افتاد... 

مساله اساسی بورژوازی بین المللی این است که جمهوری اسلامی موانع پیوستن ایران به جرگه بازار و بورژوازی بین المللی و قواعد بازیشان را از سر راه بردارد.  

اختلاف دو بخش بورژوازی در رابطه با ایران یعنی چین و روسیه از طرفی و امریکا و اتحادیه اروپا از طرف دیگر بر سر تقسیم بندی جدید جهانی است. غرب و امریکا ایران را در حیطه نفوذ سرمایه داری غرب می خواهند و تقسیم بندی جدید را نمی پذیرند. چین و روسیه هم  به رابطه اقتصادی و سیاسی شان با جمهوری اسلامی رضایت دارند و می خواهند این وضع ادامه یابد.

اگر جناحی از بورژوازی ایران سر کار بیاید و رابطه با غرب را مجددا برقرار کند، دیگر تهدید نظامی و جنگ بر سر مساله اتمی و یا محاصره اقتصادی و یا نمایش و سناریوی آلترناتیو سازی و یا حتی مساله حقوق بشر و غیره دود می شود و به هوا می رود. 

این کل اهداف و آرزوی بورژوازی پرو غرب ایران چه در حاکمیت و چه در اپوزیسیون است.

این راه نجات جمهوری اسلامی از بحرانهای گریبانگیرش هم هست.

کل فشار بورژوازی بین المللی و در راس ان امریکا بر جمهوری اسلامی برای تحقق این امر است.

به نظر من تهدید نظامی، یک پروپاگاند و فقط بخشی از این فشار است،  یا الترناتیو سازی در خارج کشور هم  یا نمایش کمدی است تا یک تحرک جدی.

غرب و امریکا به خوبی می دانند و به این امر واقفند که نه ایران سوریه و لیبی است و نه جمهوری اسلامی حکومت بشار و قذافی است.  بنا بر این الگوی سوریه و لیبی درایران قابل تحقق نیست

طبقه کارگر و مردم ایران از همبستگی بسیار بیشتری برخوردارند.

  سرنوشت این تحولات به نظر من در داخل ایران تعیین می شود. امریکا و متحدینش با تشدید تحریم ها و به فقر و فلاکت و استیصال کشاندن مردم، انتظار شورش و عصیان مردم را دارند تا شاید از این طریق جمهوری اسلامی را به زانو در آورند و آلترناتیوهای گوناگون خود را به آزمایش  بگذارند.

این اهدافی بسیار پلید، ضد بشری و  جنایتکارانه است. نان سفره و داروی مریض ها را گرو میگیرند تا به اهداف پلیدشان برسند.

نان و داروی بچه ها را گرو بگیری تا مردم از پا در بیایند یا عصیان کنند و خود را به آب و آتش بزنند. این وحشیگری صرف است که نسبت به مردم ایران روا داشته می شود. گرسنه و بی دارو نگهت میداریم تا طغیان و شورش کنی و من به مقصودم برسم . این جنایتی بس عظیم است که طبقه کارگر و مردم زحمتکش باید با تمام قدرت درمقابلش بایستند. 

با توجه به این اوضاع ، اما  عملی شدن هرنقشه وسیاست امریکا و غرب در ایران به اعتبار خود تحولات در ایران ممکن است. به این بستگی دارد که چه نیروهایی از این سیاستها استقبال می کنند و مجری آن می شوند و چه نیروهایی در مقابلش می ایستند. 

مقابله با سیاستهای امریکا وغرب به ظاهر همسویی با جمهوری اسلامی است. اما برعکس جمهوری اسلامی از فضای جنگی و هرج و مرج  بیشتر استفاده می برد و امکان سرکوب و تشدید فشار اقتصادی و سیاسی را بر مردم خواهد یافت.  

در هر حال و نهایتا سرنوشت جامعه ایران و رابطه کارگر و زحمتکش و مردم ایران با دولت در داخل ایران تعیین تکلیف می شود. و این سرنوشت به کجا منتهی میشود بستگی به این دارد که  طبقات و جنبش های اجتماعی هر کدام کجا می ایستند!

***

 

٢- جناح بندیهای درون  بورژوازی  و حاکمیت ایران

بر خلاف ظاهر و تصور چپ حاشیه ای جناح بندیها و تخاصمات درون بورژوازی ایران و هیات حاکمه شان بر سر مذهب و اسلام و یا شریعت و حجاب  و غیره نیست. گویا جناحی آزادیخواهند و جناح دیگر مستبد. اختلاف بورژوازی درون و بیرون حاکمیت بر سر تقسیم ثروت و قدرت است. بر سر شیوه های اداره اقتصاد و جامعه است.  

لیبرالیزه کردن اقتصاد ایران و پیوستن به بازار بین المللی سرمایه رکن اصلی اختلافات درون جمهوری اسلامی است. جایگاه روسیه و چین از طرفی و امریکا و اتحادیه اروپا از طرف دیگر در این جدالها تعیین می شوند... 

این مشکل پایه ای ما با کل چپ است. نمی خواهند بفهمند و در نتیجه  از مناسبات سرمایه داری در ایران بر اساس منافع طبقات اصلی جامعه بورژوازی و پرولتاریا و مبارزه طبقاتی  روی بر می تابند. بازی چپ در زمین بورژوازی و دنباله روی از جناح ها و یا سیاست انتظار تغییر از بالا  بهر قیمت است.

 تغییر توازن قوا در مبارزه  دو طبقه اصلی، (بورژوازی و پرولتاریا) در ذهنیت این چپ جایش را به سناریوهای مختلف و  بهر قیمت داده است. بدون اینکه خود نقشی در این داشته باشند.      

 بر این اساس جدال جناح ها قابل توضیح است. از جمله، بخشی از بورژوازی  در قدرت سیاسی و حاکمیت جمهوری اسلامی بیشتر سهیم است و بخش دیگری از بورژوازی در قدرت سیاسی سهم ندارند یا سهم کم تری دارند. به این اعتبار هم برای سودآوری بیشتر تعدادی دستشان بازتر یا بسته  است. انحصار قدرت توسط بخشی از بورژوازی به معنای بازتر بودن دستشان در سهم اقتصاد و ثروت جامعه است. 

این سهم بندی قدرت در جدالهای اقتصادی و سیاسی درون جمهوری اسلامی و راه حل ها و روشهایشان  انعکاس می یابد.

 در آزاد سازی بازار، حذف سوبسیدها یا به اصطلاح هدفمند کردن یارانه ها، در تعدیل قانون کار به نفع کارفرماها، در هر چه ارزان تر نگاه داشتن نیروی کار، در سودآوری بیشتر، در خصوصی سازی ها، در مساله صادرات و واردات، در سوبسید گرفتن از دولت و در رفتن از مالیاتها و غیره...

این کشمکش همچنین در پیوستن به بازار آزاد بین المللی، جذب سرمایه و ... خود را نشان داده است. بر خلاف تصور چپ حاشیه ای دعواهای درون بورژوازی ایران و به تبع آن جناح های درون جمهوری اسلامی صرفا بر سر چادر و مقنعه و یا غلیظ و رقیق شدن اسلام و شریعت نیست. آن هم هست اما اساسا مساله در این دوره اقتصادی است.

اما  جناح بندیهای بورژوازی  در درون و بیرون  حاکمیت پایدار نیست 

در کشمکش جناحها،  اصلاح طلبان از دولت و قدرت کنار زده شدند و اپوزیسیون خارج از حاکمیت به نام جنبش سبز را تشکیل دادند.

با پس زدن جناح اصلاح طلب، هم اکنون جناح دیگری که دولت را در دست دارد از دل جمهوری اسلامی بیرون زده است. جناحی که در مقابل اصولگرایان و جناح رهبری، ملی گرایی  و عظمت طلبی ایرانی را بر اسلامیت ترجیح می دهد و خواستار مذاکره با امریکا و انعطاف با جنبش سبز است و  مطالبات آنها را هم  از جمله آزادیهای محدود و تخفیف فشار بر جوانان و زنان و غیره را نمایندگی می کند.

 احمدی نژاد و اطرافیانش این گرایش سیاسی و اقتصادی را در درون جمهوری اسلامی   دارند و  در واقع احمدی نژاد در این رابطه از جنبش سبز جلو زده است و دورنمای این گرایش گرفتن پایه اجتماعی جنبش سبز است و یا احتمالا نوعی ائتلاف با اصلاح طلبان.

 

این جدالها در جمهوری اسلامی همیشه وجود داشته و خواهد داشت. سرانجام همواره جناحی جلو آمده و دیگران را عقب می زند. دوره رفسنجانی با دوران خاتمی و دوره احمدی نژاد با هر دو تفاوت داشتند و هر کدام سیاست ومنافع بخشهایی از بورژوازی را نمایندگی کرده و سیاست خارجی معین خود را داشتند و جمهوری اسلامی هم کماکان سر پا مانده و این اختلافات و تفاوت ها را هضم کرده است.

جمهوری اسلامی در کلیت آن و با جناح های درون وبیرون ازحاکمیتش در ٢ مساله با هم توافق دارند

یکی - حفاظت از جمهوری اسلامی بهر قیمت و نجات آن از بحران های دامنگیرش است.

دوم-  در رابطه با شیوه های اداره اقتصاد و جامعه هر جناحی از جمهوری اسلامی درقدرت باشد از لیبرالیزه کردن اقتصاد گریزی ندارد.

***

 

٣- اپوزیسیون جمهوری اسلامی   

اپوزیسیون جمهوری اسلامی را در دو دسته بندی می توان توضیح داد.  

١- اپوزیسیون جمهوری  اسلامی در داخل:  جنبش سبز (اصلاح طلبی)،  ناسیونالیسم ایرانی (بورژوازی پروغرب)، لیبرال ها، ملی مذهبی ها،  نهضت آزادی،  روشنفکران بورژوا ( ادبا، شعرا، فیلم سازها، دانشجویان...)

٢- اپوزیسیون جمهوری اسلامی در خارج کشور: " سلطنت طلب ها و شعبات مشروطه خواه،  مجاهدین، ناسیونالیسم کرد، کمونیسم بورژوایی ، کمونیسم کارگری)

جایگاه و تفاوت اپوزیسیون داخل و خارج کشور

١- اپوزیسیون جمهوری اسلامی در داخل بخصوص جنبش سبز هنوز از پتانسیلی برخوردار است که در شرایط معین دیگر سر بر آورد. اصلاح طلبان و بورژوازی لیبرال و ملی مذهبی ها و دیگر حواشی شان هنوز نیروی بالقوه و بالفعل تغییرات از بالا در جمهوری اسلامی و برای حفظ آن است.

جناح احمدی نژاد به دنبال انتخابات آتی جمهوری اسلامی معلوم می شود که چه اندازه اشتهای جمع آوری نیروهایش و بخصوص کشیدن صندلی از زیر پای اصلاح طلبان را دارد یا با آنها آشتی  می کند. ائتلافی از اصلاح طلبان قدیم و جدید و لیبرال ها از جمله رفسنجانی و غیره هم مطلوب امریکا و غرب و هم نجات دهنده جمهوری اسلامی است. این تغییر نه از سر سرنگونی بلکه با تغییر یا تقلیل دادن وظایف ولایت فقیه مطلقه است. 

٢- اما در مقایسه با اپوزیسیون در داخل، اپوزیسیون خارج کشور جمهوری اسلامی،  بریده و بی ربط به جامعه و اوضاع سیاسی ایران است. این اپوزیسیون از چپ و راست هیچ برنامه و نقشه ای  از خود ندارند. به نیروی اجتماعی و جنبش معینی متصل نیستند. نیرویی را جابجا نمی کنند. تمام امیدشان به تحولات بیرون از اراده و تصمیم و نقشه و برنامه خودشان است.

بخش های راست تر این اپوزیسیون اساسا از انقلاب مردم بیشتر از جمهوری اسلامی نگران است و واهمه دارد. و امیدش به تحولات درون جمهوری اسلامی و تغییراتی از بالا و یا تهدیدات نظامی امریکا و اسراییل است.   

 بخش چپ این اپوزیسیون که پوپولیست ها، ناسیونالیستهای چپ  و کمونیسم بورژوایی را شامل می شود مدام در نوسان است. یک روز انقلاب را در دستور دارد و روز دیگر به جنبش سبز امید می بندد و زمانی تحریم اقتصادی را برای سرنگونی چاره ساز می داند...

سرنگونی طلبی بهر قیمت و توسط هر نیرویی ولو از خارج کشور و شبیه سناریوهای موجود خاورمیانه اهداف و آرزوی این چپ را تشکیل می دهد. دوری ونزدیکیهای و ائتلاف واتحادهای جریانات این چپ هم در این رابطه قابل توضیح است. این چپ نه افق سیاسی معینی دارد و نه جنبشی را نمایندگی می کند. 

 این بخش چپ اپوزیسیون علیرغم هر شعاری که می دهند، اما  به  سرنگونی انقلابی  و از پایین جمهوری اسلامی ناباورند و طبقه کارگر را بی تاثیر و بی اختیار می دانند و از توده مردم  زحمتکش  هم  انتظار  شورش و عصیان را دارند. سرنگونی و انقلاب مورد نظر این چپ طغیان و شورش توده ای خواه از سر استیصال و گرسنگی و یا حمله نظامی  است بدون اینکه یک ذره به افق سیاسی و رهبری تحولات احتمالی و عواقب و نتایج آن فکر کنند.

کمونیسم کارگری در خارج کشور هم  با وجود همه تلاش هایش هنوز تاثیر چشمگیری بر طبقه و نیروی اجتماعی اش،  ندارد، تشتت و تفرقه در میان فعالین کارگری و کارگران کمونیست و رهبران عملی کارگران، خود منعکس کننده این کم تاثیری و عدم رابطه دوطرفه، موثر و پایدار جریان کمونیسم کارگری و حزبش در میان این طیف از کارگران است.

با وجود این، کمونیسم و سوسیالیسم درون طبقه کارگر یک افق و یک جنبش اجتماعی قوی در مقابل افق های بورژوایی و خرده بورژوایی است. قدرت این جنبش در اجتماعی بودن و طبقاتی بودن آن است. مساله ای که تا کنون به ذهنیت طبقه کارگر تبدیل نشده است. اینکه به مثابه طبقه ظاهر شود و به مثابه طبقه  متحد و متشکل و متحزب شود. 

خطری که همیشه هست این است که به دلیل عدم انسجام و پایه های حزبی این کمونیسم در میان طبقه کارگر، این طبقه از جنبشهای اجتماعی و بورژوایی تاثیر بگیرد، افق خود را گم کند و به دنباله روی و سیاهی لشکر جناحی از بورژوازی و خرده بورژوازی با شعارهای دمکراتیک و وعده رفرم ، تبدیل شوند. درجریان جنبش سبز این اتفاق نیفتاد. اما در تحولات آتی تضمینی وجود ندارد... 

***

 

٤- توازن قوای دو طبقه اصلی و متخاصم جامعه (بورژوازی و پرولتاریا) 

در شرایط کنونی ایران، قطب بورژوازی در حاکمیت است و قدرت سیاسی را دارد و به تبع آن اقتصاد جامعه و از جمله نان سفره کارگر را در گرو خود دارد تا از گرده طبقه کارگر سود هرچه بیشتری کسب کند.

در قطب بورژوازی علیرغم هر شکاف و اختلافی و علیرغم اینکه کدام جناح و گرایش آن  سر کار باشد یا سر کار بیاید، در مقابل طبقه کارگر یکدست عمل کرده و سود سرمایه را پاسداری می کند. نظام سرمایه داری برای کل بورژوازی چه درحاکمیت و چه در اپوزیسیون مقدس است. در این نظام طبقه کارگر برده مزدی است و با هر تغییری در جناح بندیهای قطب  بورژوازی و از بالا،  تغییری در این موقعیت طبقه کارگر بوجود نمی آید. 

جالب است که بخشهایی از بورژوازی و خرده بورژوازی انتظار دارند و تلاش می کنند، در جنگ  و رقابتهایشان برای کسب قدرت سیاسی و دولتی ، طبقه کارگر و زحمتکشان را با خود داشته باشند و سیاهی لشکرشان باشد. و این اتفاقی است که ممکن است بیفتد و در انقلابات اخیر بارها اتفاق افتاده است.

در قطب پرولتاریا هم ، این حکم مارکسیستی هست که در جامعه سرمایه داری بنا به تعریف شرایط عینی انقلاب فراهم است . آنچه که باید فراهم شود شرایط ذهنی یعنی آمادگی طبقه کارگر برای انجام انقلاب سوسیالیستی است. هر زمان که بخش قابل توجهی از طبقه کارگر برای انقلاب آماده شد، انقلاب عملی است. این آن چیزی است که طبقه کارگر در ایران هم با آن روبرو است. شرایط ذهنی طبقه کارگر ایران برای انقلاب کارگری اش آماده نیست.

اما  بر خلاف تصور و تبلیغات چپی  که مدام بر طبل انقلاب می کوبد، بحران انقلابی و شرایط انقلابی را کسی بوجود نمی آورد. احزاب بوجود نمی آورند.

شرایط انقلابی به فاکتورهای متعدد و پیچیده ای بستگی دارد. فاکتورها و مولفه هایی که باعث می شوند  دولت در مقابل اعتراضات توده ای بی ثبات شود و این عامل بی ثباتی در واقع مردم اند نه دعواهای درون رژیم  و ... این شرایطی است که مرد م در میدان اند و قدرت دولت را نادیده می گیرند. این شرایط را ما اکنون در ایران نداریم. انقلاب و بحران انقلابی دست کسی نیست.

زمانی که در یک بحران انقلابی مساله سرنگونی به دستور می آید و شکاف بین طبقات و جنبش ها معلوم می گردد، آنوقت باید دید که طبقه کارگر کجا می ایستد؟ چرا که بورژوازی  ظرفیت آن را دارد که بخش زیادی از مطالبات توده های مردم را برآورده کند. ازجمله آزادی بیان و تشکل، برابری زن و مرد، جدایی مذهب از دولت، ستم ملی ، بیمه بیکاری و ... در نتیجه ممکن است بر این پایه طبقه کارگر و زحمتکشان و روشنفکران جامعه را به دنبال خود بکشاند و به سیاهی لشکر خود تبدیل کند.

تلاش کمونیسم کارگر این است که این اتفاق نیفتد و جایگاه انقلاب و ضد انقلاب عوض نگردد. این اتفاق در شرایطی می افتد که طبقه کارگر صفوفش پراکنده است، بدون تشکل توده ای و بدون تحزب سیاسی  کمونیستی اش است.

  تنها تضمین اینکه طبقه کارگر چه در حال حاضر و چه در شرایط بحران انقلابی، قطب انقلابی خود را در مقابل ضد انقلاب حفظ کند باید متشکل و متحد و متحزب شود. تحت هیچ شرایطی و در اوضاع واحوال بحرانی کنونی، کمونیست های درون طبقه جنبش و افق خود را نباید گم کنند.

زحمتکشان و حقوق بگیران جزو و نیروهای سکولار و آزادیخواهان و برابری طلبان زن و مرد وقتی به طبقه کارگر متمایل می شوند  و متحدش می گردند که به این طبقه امیدی داشته باشند. و گرنه دیگر جنبش های اجتماعی جوانان و زنان برابری طلب و سکولارها و روشنفکران چپ، دنبال جریان و قطبی می روند که فکر می کنند خواستهایشان در آنجا  عملی می شود. و به این ترتیب جایگاه انقلاب و ضد انقلاب عوض میشود.

راه جلوگیری از این اتفاق این است که آن قطب کارگری و کمونیستی ایجاد شود. به عنوان صاحب اصلی جامعه و مدعی قدرت سیاسی به میدان بیاید وبا اعتراضات و اعتصابات عمومی کمر بورژوازی را بشکند. فراهم آمدن این شرایط ذهنی  پرولتاریا طلیعه انقلاب سوسیالیستی است. ایجاد چنین قطب کارگری و کمونیستی ای در واقع فراهم آمدن شرایط عینی وذهنی برای انقلاب سوسیالیستی است. تحقق این امر و رفع موانع پیش پا، وظیفه فوری کارگران کمونیست و فعالین و رهبران عملی کارگری است و اینکه ما چقدر به این پروسه کمک می کنیم.

***

 

٥- بعنوان جمعبندی و نتیجه گیری میخواهم بگویم:

 تصویری که امروز داریم این است که ما جامعه ای داریم با  بحرانهای اقتصادی، سیاسی و حکومتی، بحران بین المللی ( تهدید نظامی و تحریم اقتصادی)، شکاف ها و اختلافات  درون بورژوازی و حاکمیت جمهوری اسلامی، شکاف و اختلافات درون اپوزیسیون و شکاف و تفرقه و پراکندگی درون  صفوف طبقه کارگر. این وضع موجود است. این شرایط می تواند به نفع طبقه ای معین اجتماعی تمام شود. بورژوازی یا پرولتاریا که مولفه هایش را گفتم از قبیل اینکه: 

-  در ایران بحران انقلابی و شرایط انقلابی نیست. توده مردم به قصد انداختن دولت در میدان نیست.

اپوزیسیون بورژوایی چه در درون حاکمیت و چه در اپوزیسیون، خواهان تغییراتی از بالا از قبیل گرفتن اختیارات مطلقه ولایت فقیه ، شریک شدن در قدرت سیاسی و حفظ جمهوری اسلامی و حتی دست زدن به یک سری رفرم سیاسی و عادی کردن رابطه با امریکا و غرب است.  

در میان این اپوزیسیون  کاندید آلترناتیو وضع موجود بوفور وجود دارند. بعنوان مثال رفسنجانی می تواند هم ناجی جمهوری اسلامی و هم مطلوب غرب و امریکا باشد. این تحولات ایران و جمهوری اسلامی را به حیطه نفوذ غرب و امریکا بر می گرداند، تحریم ها برداشته و رابطه عادی می شود.

این افق جنبش سبز و لیبرال ها، ناسیونالیستهای عظمت طلب ایرانی و طیف های مختلف ملی مذهبی است. 

- همزمان امریکا و متحدینش با تشدید تحریم اقتصادی، می خواهند جمهوری اسلامی را به زانو در بیاورند. اما در عوض، موجبات استیصال توده های کارگر و زحمتکش را فراهم کرده و احتمالا آنها را به عصیان و شورش می کشانند.  درچنین اوضاعی آنها می توانند آلترناتیوهای خود را به جامعه مستاصل و بلاتکلیف، تحمیل کنند. این هدف جنایتکارانه امریکا و غرب از نتایج تحریم ها است.

- همچنین  بر خلاف تصور بخشی از اپوزیسیون چپ، از این تحولات سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی در نمی آید. جمهوری اسلامی در نتیجه تهدیدات نظامی و تشدید محاصره اقتصادی و یا آلترناتیو سازی امریکا از اپوزیسیون قومی و مذهبی و سلطنت طلبان خارج کشور که نیرویی نیستند...، سرنگون نمی شود. برعکس، در نتیجه این سیاستها  و گرو گرفتن نان و داروی مردم، کشاندنشان به شورش از سر استیصال و ایجاد هرج و مرج  محتمل است. مجاهدین، فدرالیست ها، قومگراها و دستجات مختلف مذهبی درون جمهوری اسلامی نیروی این سناریو هستند.

در چنین شرایطی،  نیروهای ارتجاعی و باند سیاهی  جامعه وارد میدان می شوند و شانس شان را برای ایجاد هرج و مرج و سناریوی سیاه آزمایش می کنند. این،  شرایط را برای شعله ور کردن  جنگهای  قومی و مذهبی فراهم کرده و فدرالیست ها و  اسلامیون نوع مجاهد و قومگراها را به میدان می آورد.

 این  هم جنبش ها و افق و سناریوی دیگری است

- در مقابل این افق ها و جنبش ها و سناریوها افق کارگری و کمونیستی است. تنها جنبشی که می تواند جلو همه این جنبش ها و افق ها و سناریوها قد علم کند.

هر درجه از اتحاد و تشکل  و تحزب در طبقه کارگر در شرایط کنونی می تواند نقش بسیار جدی ای هم در ایستادگی و پایداری و سد بستن در مقابل تعرض سرمایه داران به دستمزد و معیشت و شغل کارگران  ایفا کند و هم نقش مهمی در سد بستن در مقابل تحریم اقتصادی و دخالت امپریالیستها در ایران می تواند بازی کند. این اتفاقی است که ما میخواهیم بیفتد و ما کمک می کنیم بیفتد.

طبقه کارگر و کمونیسم اش برای سرنگونی انقلابی جمهوی اسلامی کارش بسیار سخت تر شده است. سرنگونی به جای خود، طبقه کارگر حتی برای سازماندهی یک مبارزه اقتصادی و سیاسی در فضایی خالی وعاری از جنجال و تهدید نظامی و محاصره اقتصادی  کارش سخت تر شده است. باید در مقابل تعرض امپریالیستها بایستد، باید محاصره اقتصادی اش را پس بزند، به دخالتش  به هر بهانه ای ازجمله بهانه اتمی اعتراض کند، تلاشهای قومگراها و فدرالیستها از طرفی و شوینیست ها از طرف دیگر را افشا کند.

 طیقه کارگر آگاه و رهبران عملی اش و کارگران کمونیست باید به بورژوازی بین المللی   بفهمانند که  در ایران با  مشتی شیخ و بادیه نشین و عشایر و طوایف طرف نیست بلکه با طبقه کارگر چند ده میلیونی آگاه و همبسته  طرف است. همچنین طبقه کارگر برای خاتمه دادن به گرو گرفته شدن نان و دارو و مایحتاج ضروری اش توسط دولتهای بورژوازی بین المللی، به جلب توجه و همبستگی  بین المللی طبقه کارگر در جهان و بویژه در کشورهای غربی و امریکا نیاز دارد.

هیاهوی اپوزیسیون بی ربط به جامعه گوش هر کسی را کر کند، گوش طبقه کارگر را نباید کر کند.  

کارگران کمونیست در این شرایط بیش از هر زمان به تعجیل در فشرده کردن صفوف طبقه خود، متحد کردن صفوف فعالین و رهبران کارگری، متحد و متشکل کردن کارگران از طریق مجامع عمومی و بنیاد نهادن پایه های تحزب کمونیستی در میان طبقه کارگر از طریق کمیته های کمونیستی شان ...، نیاز دارد. 

این کاری است که ما به تقویتش برخاسته ایم. در اولویتش قرار داده ایم و بر آن متمرکز شده ایم.  کاری که در سنت چپ ضد رژیمی و نامربوط به جامعه و طبقه کارگر، کارگر کارگری نام دارد.  

بخش عمده ی چپ متاسفانه از کارگر، از افق  و جنبش کارگر روی برگردانده وبه جنبش ها و افق های بورژوایی امید بسته است. ما باید این درس و تجربه را به میان طبقه کارگر ببریم و به خودآگاهی طبقه کارگر تبدیل کنیم تا افقش را گم نکند.  

نوامبر ٢٠١٢