TLogo



دفاع از رهبران کارگری زندانی ابتدا امر خود کارگرا ن است
اسد گلچینی


در سالهای گدشته و هم اکنون اتفاقات مشابهی برای بسیاری از رهبران کارگری در ایران افتاده است. بر رضا شهابی عضو هیات مدیره سندیکای واحد تهران و حومه که در سختترین شرایط جسمی و روحی در زندان است٬ همان میرود که بر اسالو و صالحی رفت. تا پای جان از کرامت خودشان و طبقه شان دفاع کرده اند و حتی از دادن جانشان بهنگام تصمیم به اعتصاب غذا دریع نکردند. این رفقا بخشی از رهبران مبارزات کارگران در بخشهای مختلف بوده اند که سیستم زندان و دادگاه جمهوری سرمایه داری اسلامی آنها را به دلیل "جنایت" علیه سرمایه داری گرفتار کرده است. وضعیت بقیه رهبران و فعالین کارگری که در تلاش برای اتحاد کارگران هستند٬ اگر از این بدتر نبوده باشد بهتر نیست. رضا رخشان، علی نجاتی، ابراهیم مددی، آیت نیافر، جعفر عظیم زاده، محمد جراحی، شیث امانی، شریف ساعد پناه، شاهرخ زمانی و ده ها رهبر و فعال کارگری در شرایط های مشابه بوده اند و یا قرار دارند. این رهبران در مواقعی که اسیر شده اند و زندگی و کارشان در گرو سکوت و انفعالشان قرار گرفته است٬ بدون تردید تحمل شرایط بدتر زندان و محرومیت خانواده و نزدیکان را به جان خریده اند. این بخشی از مقاومت طبقه ما است که تا امروز چه پنهان و چه آشکار اعتراض و مبارزه اش در برابر این نظم سرمایه دارانه ادامه دارد و این تحقیر و توهین و ممانعت از متحد شدنش را نپذیرفته است. وضعیت تک تک این رهبران کارگری آینه تمام قد کیفرخواست طبقه کارگر را نمایندگی کرده است.
اما آیا تشکل ها و یا مراکز کارگری که این رهبران در راس مبارزه آنها بوده اند توانسته اند آنطور که باید، از رهبران خود و همکاران و هم طبقه های خود در برابر تعرض به آنها دفاع کنند؟ معضل اصلی ما در طبقه کارگر و در این مورد همین نکته است که دفاع از کارگر زندانی به افکار عمومی واگذار میشود و به یک معنی ملی میشود. در حالی که در اغلب مواقع این رهبران بنا به دلیل کار متشکل و رهبری اتحادیه و سندیکا و یا پیگیری امر و مساله کارگران زندانی میشوند. قاعدتا پرچم فعالیت و مبارزه ای پیگیر برای آزادی کارگران زندانی باید در دست بقیه رفقایشان باشد، در همان مکانیزم و سوخت ساز و در دست تشکلی که به آن تعلق دارند باید باشد. رضا شهابی و اسالو و صالحی چرا ناچار از اعتصاب غذا میشوند و بتدریج باید راه "بابی ساندز"* زندانی را طی کنند؟ این برای طبقه کارگر روانیست که رهبرانش را اینگونه در گوشه زندان تنها بگذارد که در آنجا از بین بروند و یا بعد از مدت کوتاهی که از زندان آزاد شدند٬ دیگر قادر به زندگی عادی هم نشوند. در خلا یک حمایت فعال در میان سندیکای واحد از رضا شهابی، او ناچار است باز هم از جان خودش مایه بگذارد. کاری که اسالو و رخشان و مددی و صالحی و نجاتی و ... در شرایط های بسیار دشوار زندان بلافاصله به آن فکر کردند و بعضا انجام دادند. این مساله ای برای همه فعالان و دست اندرکاران این تشکل ها و شبکه ها و روابط موجود در میان رهبران کارگری است. میگویند مساله این است که این تشکل ها قدرت ندارند و یا در توانشان نیست و یا آنقدر سرکوب و خفقان هست که نمیتوانند کاری کنند. در این ها قطعا واقعیت هایی هست اما هر چه هست این مساله غایب است که مثلا سندیکای واحد در صف مقدم دفاع از رهبرانش نیست و این را اعلام نمیکند یا در محور این تلاش ها نیست و از قدرت متشکلش که موجود است استفاده نمیکند. مهم نیست 100 نفر یا 1700 هزار نفر، مهم پیشقدم شدن این تشکل در دفاع از رهبرانش و خودش است. اتفاقا اگر محدودیت بسیار وجود دارد که هست، دقیقا با فعالیت هایی از این دست است که میتوان بر آنچه به آنها تحمیل شده است جلوگیری کرد. سندیکای واحد و کارگران واحد برای تقویت خود و محکم کردن رابطه های خود و موثر واقع شدن اقداماتشان باید از رفقای در بندشان حمایت کنند. دقیقا چنین فعالیتهایی این را موجب میشود، حتی اگر رساندن خبر هر روزه رضا شهابی در زندان به همه کارگران باشد موجب اتحاد و فعالیت بیشتر آنها برای دفاع از رفیقشان میشود. ایا همه و یا بخش موثری از کارگران واحد از سوی سندیکا مطلع میشوند که رضا شهابی در چه وضعیتی است؟ این راه تقویت تشکل ها هم هست. اینکه در سطح عمومی و در خارج کشور و در سایت ها و در میان شبکه ارتباطی کارگران در سطح کشور و در اینترنت از رضا شهابی و دیگر رفقای کارگر زندانی حمایت میشود٬ نمیتواند جای پاسخ خود کارگران متشکل را بگیرد. قاعدتا باید این تلاشها جای واقعی خود را بگیرند.اکنون اصل بر حمایت عمومی است و حمایت "ملی" جای خود را به مبارزه کارگران برای آزادی رهبرانشان گرفته است، در حالی که باید بر عکس باشد. تا زمانی که سندیکای شرکت واحد و همچنین شبکه گسترده فعالین و رهبران و محافل کارگری در مراکز مختلف کار بطور علنی و رودر رو در محور دفاع از رضا شهابی و دیگر رفقای زندانی امروز و فردایشان قرار نگیرند و بقیه از آن حمایت نکنند، نمیتوان انتظار داشت که زندانی اعتصاب نکند و زندانبان زندانی را آزاد کند. دلیل زندانی شدن رهبران کارگری مبارزه آنها برای اتحاد و تشکل و دفاع از مطالبات بر حق و زندگی بهتر طبقه کارگر است. اینها برای بورژوازی و دولت جمهوری اسلامی جنایت محسوب میشود و چنانچه بتواند باز هم برای کارگران زندانی به پرونده سازی جنایی هم ادامه میدهد. راه مقابله اساسی باید بوسیله خود کارگران متحد و متشکل شده صورت گیرد و زندانبان را ناچار از آزادی رهبران کارگری کرد.
وضعیت کنونی جنبش کارگری در دفاع از رهبرانش از جمله پله مهمی برای گام گذاشتن بر آن برای وارد شدن به اتکا به نیروی واقعی و متشکل و موثر است. این مساله برای دفاع و استحکام اتحاد و تشکل های کارگری مهم است و برای وارد شدن به شرایط های باز هم دشوار تری که طبقه کارگر در پیش رو دارد اهمیت بسیار بیشتری پیدا میکند. ایستادن در پله کنونی رهبران کارگری و تشکل هایشان را در حالت دفاعی باز هم بیشتری قرار میدهد. جنبش کارگری این توان و ظرفیت را از خود نشان داده است و در مراکز کار و میان تشکل های کارگری در محل های کار معنی پیدا کند.
جنبش کارگری در ایران ناگزیر به عبور از شرایط کنونی است٬ تا اینکه قادر به دفاع از خود بعنوان یک طبقه باشد. شرایط کنونی در جا زدن است. این را شرایط رضا شهابی و پیشقدم نشدن سندیکای واحد برای ازادی اش و کشاندن موج حمایت ها به طرف خود به ما میگوید. هیچ درجه ای از خفقان و سرکوب، هیچ درجه ای از فقر و بیکاری نمیتواند و نباید مانع از عبور آگاهانه از این موقعیت باشد. برای کارگران کمونیستها چه در میان کارگران و چه خارج از آن، علاوه بر توجه به این مسایل، متشکل شدن رهبران و سازماندهندگان در کمیته های کمونیستی حیاتی است و راه گشای قطعی در گذر کردن طبقه کارگر به مراحل دیگری از قدرتمند شدن و روی پای خود ایستادن از جمله برای حمایت از رهبرانش است.
زنده باد جنبش کمیته های کمونیستی کارگران
٢٩دیماه ١٣٩٠
*بابی ساندز زندانی ایرلندی که در سال ١٩٨١ در زندان به اعتصاب غذای ٦٦ روزه دست زد و بعد از آن درگذشت.