کنگره ششم حزب حکمتیست
مصاحبه کمونیست با خالد حاج محمدی



کمونیست: کنگره ششم حزب به پایان رسید٬ مصوبات و اطلاعیه پایانی کنگره منتشر شد٬ ارزیابی عمومی شما از کنگره چیست؟ کنگره چه ارزیابی از حزب در فاصله دو کنگره داشت؟

خالد حاج محمدی: هر حزبی از کنگره اش توقعاتی دارد٬ رهبری هر حزبی تلاش میکند جهت و پراتیک و نقشه ای که برای دخالت حزبش در سیاست دارد را به کنگره اش ببرد٬ حول آن کل حزب را متحد کند و انرژی حزبش را در راستای عملی کردن آن نقشه آزاد و یک کاسه کند. کنگره ششم حزب حکمتیست از این زاویه به اهداف خود رسید. سیاستهایی که در این کنگره مورد بحث قرار گرفت و قرار و قطعنامه هایی که کنگره تصویب کرد٬ هیچکدام یک روزه ظهور نکردند٬ اینها جهت های ما در جدالی چند ماهه با جنبشهای دیگر و احزابشان در سیاست ایران بود. در حقیقت چکیده پراتیک و سیاستی بود که در زمینه های مختلف حزب و رهبری آن اتخاذ کرده بود و کنگره این جهت و سیاستها را به عنوان سیاست خود پذیرفت.

در مورد ارزیابی کنگره از حزب در فاصله دو کنگره چند نکته را اشاره میکنم. کنگره عموما هم فعالیتهای این دوره و هم سیاستهای حزب را بعد از کنگره پنجم مورد تائید قرار داد. کنگره مجموعا از کار رهبری حزب راضی بود. ما و رهبری این حزب بعد از یک انشقاق و کنگره ای اضطراری کار خود را شروع کردیم. در پروسه انشقاق بخشی از رهبری و اعضا حزب٬ خط مشی دیگری را اتخاذ و در حزب نمانده بودند. به این معنا این دوره برای حزب حکمتیست دوره ویژه ای بود. ما در کنگره پنجم پایان این دوره را اعلام کردیم و اگر به گزارش کنگره هم توجه کرده باشید و فعالیتهای این دوره حزب را مروری کنید٬ خواهید دید که مطلقا جنگ با دوستان و رفقای قدیم و همسایگان ما در فعالیت ما جایی نداشت و بلکه جامعه و معضلات جنبش خود ما بیشترین مشغله حزب و سطوح مختلف رهبری آن بود.

همزمان این دوره تا جایی که به فضای سیاسی ایران برگردد دوره ای بسیار ویژه بود. جدالهای سیاسی ما بعد از کنگره پنجم و میدانهایی که حزب ما و رهبری آن در آن ظاهر شد٬ بیان این ویژگی بود. دوره ای که دامنه تحریم اقتصادی داروی کودکان را نیز شامل شد. دوره ای که کل سرمایه٬ از دول امپریالیستی تا کل سرمایه در ایران از این ابزار علیه طبقه کارگر نهایت استفاده را کرد. تحریم و فضای جنگی که غرب و در راس آن آمریکا و اسرائیل قرار دارند٬ و تبلیغات وسیع رسانه های امپریالیستی٬ به عنوان اسلحه ای برا و موثر در دست جمهوری اسلامی و هر صاحب سرمایه ای علیه طبقه کارگر و برای قانع کردن و تحمیل بی حقوقی به این طبقه استفاده شد. میخواهم بگویم که طبقه ما و جنبش ما در این دوره عمیقا تحت فشار بود. اپوزیسیون همگی بی کم و کاست به طرحها و الگوهای غرب امید بسته بودند و حزب در چنین دوره ای علیه کل این صف کم یا زیاد جنگید و از منعفت طبقه کارگر و اتحاد آن و از افق کارگری کمونیستی خود دفاع کرد. کنگره مهر تائید بر این جهت گذاشت.

همزمان کنگره بدرست توقعات بسیار بیشتری از رهبری خود داشت٬ بر کاستیها و سوالات جواب نگرفته ای انگشت گذاشت که در مقابل جنبش ما قرار دارد. سوالاتی که قبل از کنگره مشغله بخش زیادی از رهبری تا بدنه کادری حزب بود. از جمله ساختن حزب در ایران و ساختن ارگانها و کمیته های حزبی در خود جامعه و تعیین نقشه قدم به قدمت این جهت و به این اعتبار پایان دادن به موقعیت کنونی تحمیل شده. این ماجرا از چند سال پیش در حزب ما مطرح بود و از همین جا تعدادی از رفقای ما احساس کردند٬ آنها با چنین جهتی بی هویت میشوند و دنبال تئوری جهت دوری کردن و جدا شدن از خط رسمی این حزب گشتند. باز شدن اختلافات در حزب حکمتیست در حقیقت از این جا جدی شد. این پروسه و دهها سوال در مورد تحزب کمونیستی طبقه کارگر و چگونگی تاثیر بر این پروسه و نقش یک حزب معین با مشخصات ما٬ روی میز ما بود. اینها بخشی از گره گاههای جنبش ما است که جواب می طلبد و کنگره بدرست همین توقعات را از حزب و رهبری آن داشت. کل این ماجرا برای ما نشانه بلوغ سیاسی بالایی در سطوح کادری این حزب و نشانه اعتماد بنفس رهبری و کادرهای آن بود که در کنگره و مباحثات آن آشکار بود. همین مایه خوشبینی برای هر کمونیستی بود که در کنگره شرکت داشت. لذا یک بار دیگر میگویم که کنگره به اهدافی که ترسیم کرده بودیم رسید.

کمونیست: مصوبات و تصمیمات کنگره چه جایگاهی در فعالیت های آتی حزب دارد؟

خالد حاج محمدی: همچنانکه در سوال اول جواب دادم٬ مصوبات کنگره در حقیقت بیان بخشی از جدال قبلی تر ما در فضای سیاسی ایران بود. تصویب آنها٬ به حزب امکان میدهد که کل حزب و انرژی آنرا در جهت پیشبرد و اجرای این مصوبات بکار گیرد و کنگره مهر تائید به سیاستهای تا کنونی حزب داد و کل حزب را به جهتی سوق داد. این برای رهبری حزب نیز مایه دلگرمی و امیدواری است و بی هیچ اما و اگری به رهبری این حزب امکان میدهد که راسخ و بی تردید راه خود را و سیاست متمایز و شفاف خود را ادامه دهد و بداند که کل حزب پشت این سیاستها است.

کمونیست: در قرار "ضرورت تشدید فعالیت در تقابل با طرح های ارتجاعی برای جایگزینی جمهوری اسلامی" علیه آلترناتیو سازی و ضرورت مقابله به آن صحبت شده است. اگر فشارهای دول غربی جمهوری اسلامی را در منگنه گذاشته است٬ آیا طبقه کارگر و کمونیستها نباید از این فرصت و باز شدن شکافها و ضعف جمهوری اسلامی استفاده کنند و سرنگونی جمهوری اسلامی و انقلاب خود را پیش ببرند؟

خالد حاج محمدی: فشارهای غرب علیه جمهوری اسلامی اساسا در دو عرصه متمرکز شده است. یکی تحریم است که اولین قربانیان آن تا هم اکنون طبقه کارگر بوده است. دامنه گرانی هر روزه مایحتاج عمومی و همراه آن موج بیکارسازی وسیع٬ نه تنها در مراکز کم سود٬ بلکه در مراکز اصلی صنعتی٬ معیشت طبقه کارگر و اتحاد این طبقه را هدف گرفته است. لذا کل سرمایه چه ایرانی و چه خارجی٬ چه جمهوری اسلامی و چه دول امپریالیستی از دول غربی تا چین و روسیه٬ همگی در یک جبهه٬ تباهی و بی حقوقی مطلق را به کل جامعه و به کل طبقه کارگر تحمیل کرده اند.

عرصه دیگر تهدید نظامی و پروپاگاند جنگی است که ناتو٬ آمریکا و اسرائیل در راس آن قرار دارند. این تهدیدات همراه تحریم از جانب دول غربی با هدف تحمیل شرایط خود به سرمایه در ایران و به جمهوری اسلامی دنبال میشود. در این میان زندگی مردم٬ امنیت و آسایش آنها به بازی گرفته شده است. فضای نظامی و تبلیغات جنگی و سایه مخوف جنگ بر فراز جامعه ایران٬ علاوه بر اینکه دست جمهوری اسلامی و کل سرمایه را در تعرض به طبقه کارگر و سطح معیشت آن باز گذاشته است٬ امکان یک عقب گرد سیاسی به فضای جامعه را نیز فراهم کرده است. لذا کل این ماجرا از تحریم تا تبلیغات جنگی علیه امنیت و آسایش مردم ایران٬ علیه زندگی و معیشت آنها و قبل از هر کس و طبقه ای٬ علیه طبقه کارگر است. توجه داشته باشید که تنها جریانات و گروههای متعصب و حاشیه ای٬ تنها فرقه های ایدئولوژیک و مریخی و ضد اجتماعی در این شرایط٬ تقویت مبارزه مردم را میبینند و انقلاب و سرنگونی جمهوری اسلامی را نوید میدهند. انقلاب از خوشبینی٬ از اعتماد بنفس و از داشتن افق روشن و امیدواری به آینده روشن بیرون میاید. استیصال و تحمیل فقر و بیکاری٬ جز ناامیدی و دلسردی و انشقاق و بی آینده ای را برای طبقه کارگر به بار نمی آورد٬ کاری که در این دوره دولتهای امپریالیستی به نام "دفاع" از مردم ایران و "مخالفت" با جمهوری اسلامی میکنند. لذا سیاستهای دول غربی نه تنها فقر و محرومیت بیشتر را به طبقه کارگر به عنوان نیروی محرکه هر تحول انقلابی تحمیل کرده است٬ بعلاوه طبقه کارگر و جنبش ما را در موقعیت بسیار بدتری قرار داده است و به انشقاق و پراکندگی در صفوف این طبقه بیش از هر زمان افزوده است. به این اعتبار دول غربی و کل سرمایه از ایرانی تا خارجی٬ با هر جدال و اختلافی که بر سر سهم هر یک و دامنه اقتدار این یا آن بخش سرمایه با هم دارند٬ همگی علیه جنبش ما و اتحاد و خودآگاهی طبقه کارگر و چوب حراج زدن به دستمز کارگر٬ علیه این طبقه در یک صف ایستاده اند.

علاوه بر اینها٬ مخالفت غرب با جمهوری اسلامی٬ به اعتراض مردم و حق طلبی آنها٬ به خواست بر حق کارگران ایران برای بهبود زندگی٬ به خواست آزادی تشکل و فضای باز سیاسی٬ به خواست رفاه و آسایش برای شهروندان این جامعه٬ و به خواست سرنگونی جمهوری اسلامی توسط مردم آزادیخواه و برابری طلب٬ مربوط نیست. جدال غرب با جمهوری اسلامی به اینها مربوط نیست. غرب خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی نیست و هر تحرکی که امنیت سرمایه را به خطر بیندازد و به طبقه کارگر فرجه ای برای اتحاد این طبقه و بهبود زندگی آن بدهد٬ غرب در مقابلش در کنار سرمایه در ایران و در کنار جمهوری اسلامی می ایستد. سرنگونی جمهوری اسلامی توسط غرب یک توهم کشنده است که توسط دست راست ترین جریانات با هدف تبدیل مردم به ایران به نیروی مدافع غرب تبلیغ میشود. علاوه بر این اولین تاثیرات این تبلیغات٬ تلاش برای به خانه راندن مردم ایران و طبقه کارگر و عدم دخالت آنها است. این تبلیغات به رشد بی تفاوتی و نشستن به امید "نجات" مردم ستمدیده توسط ناتو و دول غربی است. در حقیقت تعیین تکلیف جامعه و تحولات آن به نتیجه جدال دولتهای جنایتکار با هم از جمهوری اسلامی تا آمریکا و اسرائیل و عربستان سعودی و.. سپرده میشود٬ چیزی که هر نتیجه ای داشته باشد٬ برای طبقه کارگر جز جنگ و خانه خرابی و بیکاری و استیصال٬ نتیجه ای ندارد. دعوت از طبقه کارگر برای ایستادن در جبهه ناتو یا جمهوری اسلامی در این جدال با هر نامی باشد٬ بردن طبقه کارگر به قتلگاه و خیانت به این طبقه است.

مسئله بعدی اینکه٬ الترناتیو سازی که راه افتاده است٬ اولا مستقیما بخشی از پروژه غرب است٬ و در ثانی هدف آن نه کمک به سرنگونی و نه کمک به مبارزات مردم٬ که استفاده از کل اپوزیسیون و مردم ایران به عنوان اهرم فشار در دست ناتو برای تحمیل پروژه های خود به جمهوری اسلامی است. و این جنگ ما نیست! توجه داشته باشید که غرب و دولت آمریکا دقیقا از ترس قدرتگیری چپ در انقلاب ٥٧ ایران زیر بغل خمینی را به عنوان مهره ای تا مغز استخوان ارتجاعی و ضد کمونیست و ضد کارگر٬ و زیر بغل جنبش ملی اسلامی را گرفتند. ضمنا با فرض محال٬ غرب خواهان "سرنگونی" جمهوری اسلامی باشد٬ که نیست٬ چرا من و شما٬ چرا کارگر و زن و جوان آزاده و حق طلب به جانشینی جمهوری اسلامی توسط یک حکومت دست راستی تر از حکومت ایران٬ توسط یک جناح دیگر از سرمایه٬ حال متحد اسرائیل و عربستان و آمریکا٬ دل خوش کنیم؟ بماند که حتی بفرض چنین پروسه ای٬ چه مصائب سنگینی به این جامعه و به مردم ایران و خصوصا به طبقه کارگر تحمیل میشود.

کمونیست: فکر نمیکنید دخالت غرب وبویژه آمریکا در لیبی و سوریه امیدی را در دل مردم در ابعاد وسیع آن برای سرنگونی جمهوری اسلامی و نجات از وضعیت فعلی وجود آورده است؟ در همین راستا فکر نمیکنید سناریوی بخشی از اپوزیسیون برای آلترناتیو سازی پایه‌ای مردمی و شانسی دارد؟

خالد حاج محمدی: تمام تلاش دول غربی و رسانه های دست راستی آنها این است که دخالت در لیبی و سوریه را به عنوان تلاش در دفاع از مردم قلمداد کنند. تلاش آنها همراه طرفداران خود در اپوزیسیون ایران از راست ترین جریانات قومی تا احزاب و فرقه های حاشیه ای و ایدئولوژیک در این راستا است که تصویری غیر خونین و مثبت از سناریوی سیاه به مردم ایران بدهند و آنها را به آن امیدوار کنند. در این تصویر از بی بی سی و رضا پهلوی تا فدرالیستها و گروههای قومی٬ تا مجاهد و حزب کمونیست کارگری سهیمند.
اما خوشبینی در میان مردم دلیلی بر برحق بودن نظر آنها و امید آنها ندارد. اولین تاثیر این تصویر ایجاد امیدواری برای نجات مردم بدست دولتهایی است که هیچکدام از جمهوری اسلامی کمتر جنایتکار نیستند و حاشیه کردن دخالت مستقیم همان مردم ناراضی و حاشیه ای کردن مبارزات برحق و آزادیخواهانه آنها است. ضمنا واژه مردم در این میان گمراه کننده است٬ از کارگر نفت و ماشین سازیها تا صاحبان سرمایه و دشمنان قسم خورده ما بخشی از این مردم هستیم. این مردم به طبقات مختلف با منافع مختلف و متضاد تقسیم میشود که روزانه در مقابل همه بر سر سهم هر یک از کل سرمایه جدالی آشکارا و پنهان موجود است.

علاوه بر این من و شما به عنوان کمونیست٬ به عنوان بخشی از یک جنبش طبقاتی ضد سرمایه٬ هر تحولی را از زاویه منفعت طبقه کارگر نگاه میکنیم. هر تحولی را از این سر که چه تاثیری در بهبود زندگی طبقه کارگر٬ در افزایش رفاه و امنیت و آسایش بخش اعظم ساکنان آن جامعه٬ نگاه میکنیم. بخش اعظم تحولات ارتجاعی بر دوش "مردم" ناآگاه و متوهم وحتی به امید بهبود در زندگی خودشان صورت گرفته است. لذا پایه "مردمی" دلیل بر تامین منفعت همان "مردم" نیست. مگر خمینی و جنبش اسلامی پایه "مردمی" نداشت؟ و مگر همین جنبش با قدرت گرفتن و تحکیم موقعیت خود٬ زندگی جهنمی تری از دوران پهلوی را برای همان "مردم" به ارمغان نیاورد؟

دوما "مردم" مورد نظر تجربه لیبی را دارند٬ در مقابل چشمان آنها٬ به نام دفاع از "حقوق مردم"٬ به نام مقابله با دیکتاتور حاکم بر لیبی٬ و امروز به نام دفاع از "مردم" سوریه و مقابله با یک حکومت جنایتکار٬ جهنمی را به همان "مردم" تحمیل کرده اند. ناتو و دول غربی خود از هر دولتی ضد کارگری تر٬ ضد مردمی تر و جنایتکار ترند. "حقوق" بشر و "دفاع" از "آزادی" آنها ابزار ایجاد توهم در میان "مردم" و مهندسی افکار برای تبدیل "مردم" به ابزار پیشبرد امیال و منافع دولتهای امپریالیستی است. مگر جمهوری اسلامی باز به نام دفاع از همان "مردم" در سوریه٬ دفاع از "مردم" در فلسطین و با سرمایه گزاری بر نفرت بر حق بخشی از همان مردم علیه جنایات دول غربی در سوریه و علیه جنایات اسرائیل در فلسطین٬ برای خود کم طرفدار پیدا کرده است؟

علاوه بر اینها٬ ایران لیبی نیست و جمهوری اسلامی هم حکومت قذافی نیست. امید اپوزیسیون یک چیز است و واقعیت جامعه چیز دیگری. طبقه کارگر ایران و مردم انقلابی در ایران تجربه انقلاب ٥٧ و به زیر کشیدن حکومت پهلوی را بدست خود دارند. همزمان آنها تجربه شکست آن انقلاب و به خون کشاندن و قتل عام بخش وسیعی از انقلابیون ٥٧ را نیز دارند. آنها تجربه نقش رسانه های غربی و دول امپریالیستی در کمک به ارتجاع اسلامی را به نام "دفاع" از خود دارند. تجربه دخالت امپریالیستی در افغانستان و مسلح کردن مجاهدین افغان و نابود کردن کامل یک کشور و تجربه یک جنگ خانمانسوز در عراق توسط همین "مدافعان" مردم را از نزدیک دارند. سناریوی لیبی و سوریه و تکرار آن در ایران واقعی نیست. و حتی اگر واقعی باشد٬ جز محرومیت و کشتار و جنگ داخلی چندین ساله و قتل و عام کارگر و زن و کودک و پیر و جوان آن مملکت٬ و تحمیل یک عقب گرد عمیق و همه جانبه سیاسی٬ اجتماعی و فرهنگی٬ نتیجه ای نخواهد داشت. ایران کشوری با ٧٥ میلیون جمعیت و جامعه صنعتی و مدرن است٬ هر جنگی علیه ایران کل مدنیت٬ کل شیرازه جامعه را میتواند به هم بریزد و میتواند جنگی به مراتب خانمان سوزتر از عراق را به مردم ایران تحمیل کند که در نتیجه آن هر چه بیرون بیاید٬ جز ارتجاع و جز تحمیل عقب گرد عمیق به جامعه نیست. اپوزیسیونی که دنبال ناتو افتاده است و به امید چنین شرایطی هر روز نشست و مراوده و اتحاد و انشقاق و آلترناتیو سازی را تمرین میکند٬ خود بخشی از سازندگان این سناریو٬ بخشی از مدافعان ناتو است و باید به همین صورت به آنها نگاه کرد. شانس تکرار سناریوی لیبی حتی اگر امکانی داشته باشد که البته این امکان هست٬ تنها با مستأصل کردم مردم و طبقه کارگر ایران ممکن است.

کمونیست: در قرار "در مورد تحریم های اقتصادی علیه ایران" گفته شده که تحریمها مبارزه طبقه کارگر را عقب رانده است. در صورتیکه اوباما و بخشی از اپوزیسیون تأثیرات تحریم در ورشکستگی اقتصادی جمهوری اسلامی را موفقیت آمیز ارزیابی میکنند و به امید اعتراض مردم علیه جمهوری اسلامی و فشار به آن برای کوتاه آمدن در مقابل غرب و آمریکا هستند.


خالد حاج محمدی: اوباما باید چنین بگوید. اوباما نماینده بخشی از سرمایه امپریالیستی است. نمایند یک دولت تا استخوان ضد کارگری است. اوباما دنبال منافع سرمایه در آمریکا و شرکای خود است. اوباما و دولتش زندگی دهها میلیون کارکن یک جامعه مثل ایران را با تحریم و با محاسبات دقیق و نقشه مند و بسیار آگاهانه به خاک سیاه کشانده اند و نمیتوان از او توقع داشت همین حقایق را بیان کند و مسئولیت اعمال خود را قبول کند. مگر در عراق تحریمها جان دهها هزار کودک را نگرفت؟ و مگر دولت آمریکا و انگلستان و کل میدیای امپریالیستی٬ کشتار کودکان و گرسنگی و فقر مطلق مردم بدلیل تحریم و سرانجام کشتار ٨٠٠ هزار انسان در آن جامعه را٬ "مبازره با صدام و نجات مردم و آوردن دمکراسی" نام نگذاشتند؟ مگر در ایران خامنه ای و بقیه نمایندگان سرمایه٬ دقیقا مثل اوباما٬ دفاع از سرمایه و تحمیل گرانی هر روزه و بیکارسازی وسیع و حمله همه جانبه به معشت طبقه کارگر را به نام "دفاع" از کارگر "ایرانی"٬ "دفاع" از مردم ایران و "ملت" خودی توجیه نمیکنند؟ اینها جملگی بخشی از پروپاگاند و بخشی از جنگی است که علیه مردم ایران و طبقه کارگر و به نام "دفاع" از آنها سازمان یافته است.

تحریم اقتصادی ایران ابزار سرمایه جهانی برای فشار به سرمایه ایرانی با هدف فشار به جمهوری اسلامی جهت پذیرش راه حل غرب است. اما قربانیان آن٬ نه سرمایه و سرمایه داران و دولت شان٬ که طبقه کارگر و بخش محروم جامعه است. اوباما و همه سران سرمایه و همه نمایندگان بخشهای مختلف سرمایه٬ با چشمان باز میبینند که چگونه زندگی بخش اعظم مردم ایران در اثر تحریم تباه شده است. تحریم ابزار کشتار جمعی و جنایتی هولناک علیه طبقه کارگر و مردم ایران است. این طبقه کارگر ایران است که چوب تحریم را با گوشت و استخوان خود لمس میکند و هستی و نیستی و زندگی و حتی شخصیت و کرامتش تباه میشود٬ نه جمهوری اسلامی و نه سرمایه داران ایرانی. در مدت چند ماه گذشته همه امکانات زیستی دهها برابر افزایش قیمت یافته اند٬ دستمزد کارگر ٦ ماه قبل چند درصد اضافه شده است و بس. علاوه بر این اخراج و بیکارسازی امروز کارگر نفت و گاز و پتروشیمی و ماشین سازیها را هم تهدید میکند. ترس از بیکاری و گرسنگی طبقه کارگر را دهها برابر دو سال قبل در موقعیت دفاعی قرار داده است. کارگر گرسنه٬ کارگر پراکند و کارگر مستأصل٬ ممکن است از گرسنگی طغیان کند٬ به خیابان بریزد٬ اما انقلاب نمیکند. کسانی که گرسنگی دادن به طبقه کارگر را ابزار انقلاب و کنار گذاشتن جمهوری اسلامی میدانند٬ اگر خود رسما بخشی از دستگاه پروپاگاند غرب نباشند٬ در بهترین حالت ابلهند. اپوزیسیونی که مثل اوباما فکر میکند٬ نیروی ناتو است٬ در آروزی لیبی شدن و سوریه شدن ایران است. این اپوزیسیون ضد کارگر است.
اوباما و بخشی از اپوزیسیون پرو ناتو میخواهند با تحریم اقتصادی٬ چنان فلاکتی را به طبقه کارگر و اقشار محروم تحمیل کنند که از گرسنگی و فقر به خیابان بریزند و از این کانال و با فشار به جمهوری اسلامی٬ دولت ایران و سرمایه در ایران بر شانه تحمیل محرومیت و استیصال به جامعه٬ در مقابل غرب عقب نشینی کند. اپوزیسیون پرو ناتو امیدوار است٬ در چنین شرایطی بتواند سوار طغیان کور مردم شود و آنرا به جهتی سوق دهد که در انتظارش است. یکی از آن سرنگونی جمهوری اسلامی و حکومت "مردم سالار"٬ یکی به قدرت رسیدن "ملیتهای" "غیور" ایران و دیگری "انقلاب سوسیالیستی" در میکشد. بخشی از این اپوزیسیون امیدوار است در چنین استیصالی رنگ قومی و ملی و مذهبی به شورش کور مردم بزند و بتواند آنها را با پول و اسلحه ناتو در خدمت اهداف کثیف خود بسیج کند. این بخش که امروز برای کرایه دادن نیروی خود به ناتو در دالان سفارتهای غرب پرسه میزند٬ امیدوار است٬ بر شانه جنگ مذهبی و قومی و با پول و اسلحه دول غربی٬ در قامت مقتدا صدرها و میلوسویچهای ایرانی و نام کرد و فارس و ترک و شعیه و سنی و.. عروج کنند و خیابهای تهران و تبریز و اورمیه را به جنگ قبایل و مذاهب تبدیل کنند.

کمونیست: در قرار"ضرورت تشدید مبارزه علیه ناسیونالیسم و قومی گرایی" به جدال جریانات قومی، ملی و مذهبی اشاره شده است. اگر کل این جریانات، از ناسیونالیستهای کرد گرفته تا ناسیونالیستهای عظمت طلب ایرانی، که اخیرا مجاهد هم به آن اضافه شده حول یک پرچم واحد متحد شوند تحقق سناریوی سیاه در ایران منتفی نیست؟ چقدر این اتحاد ممکن است؟ خود جمهوری اسلامی در این سناریو چه جایگاهی دارد؟

خالد حاج محمدی: این اپوزیسیون که اشاره کردید٬ بخشی از ابزار آلات سناریوی سیاه هستند. از مجاهد تا جریانات فدرالی٬ جریانات قومی٬ تا گروههای حاشیه ای و فرقه های مذهبی٬ ابزار سناریوی سیاه هستند. اینها چه متحد باشند و چه متفرق٬ نه تنها ضد کارگرند٬ بعلاوه ضد اجتماعی و مخرب و ضد مدنیت هستند. اینها در شرایط نرمال و در پروسه کنار گذاشتن جمهوری اسلامی توسط اعتراضات توده ای٬ از قیام تا اعتصابات عمومی و... یک هزارم درصد شانس نه تنها به قدرت رسیدن٬ بلکه بزرگ شدن٬ نیروی قابل توجه شدن را ندارند. اتحاد اینها غیر ممکن است٬ اینها بر تقسیم مردم با هویتهای کاذب٬ از شعیه و سنی گرفته تا کرد٬ عرب٬ بلوچ٬ ترک٬ فارس و... سرمایه گزاری کرده اند. اینها هویتهای جعلی برای مردم تراشیده اند و سمبل نفاق و تفرفه میان مردم ایران به این نامها و با شناسنامه های قومی و مذهبی هستند. اینها بر جنگها قومی٬ ملی٬ مذهبی میان مردم همسرنوشت٬ حساب کرده اند٬ لذا اتحادی با هم نمیتوانند داشته باشند و دشمنان قسم خورده مردم ایران و هویت مشترک انسانی آنها و دشمنان قسم خورده اتحاد طبقه کارگر به عنوان یک طبقه با هویت مشترک طبقاتی و هم منفعتی هستند.

ممکن است دوره ای کوتاه در یک جبهه و در دفاع از سناریوی سیاه متحد شوند٬ یا متحد به نظر برسند٬ چیزی که اکنون شاهد آنیم. یا همجهتی اینها خیلی ممکن است٬ مثل دفاع همه از دخالت ناتو و حمله به ایران٬ این نوع هم جهتی و هم گرایی مدتها است میان آنها موجود است. جمع کردن آنها توسط ناتو با نام ملیتها و هر نام دیگری دلیل بر اتحاد آنها نیست. گروههای که اتیکت قومی٬ مذهبی٬ ملی٬ نژادی بر پیشانی مردم میزنند و آنها را در مقابل هم قرار میدهند٬ غیر ممکن است متحد شوند. گفتم اگر احیانا حمله به ایران صورت بگیرد که بطور واقعی فعلا و به دلایل روشنی در دستور غرب نیست٬ و در اثر چنین جنگی یا چنین حمله ای شیرازه جامعه به هم بریزد٬ و در اثر کشتار مردم ایران٬ در اثر بمباران مراکز صنعتی و تولیدی و قتل عام طبقه کارگر و مردم٬ استیصال و ناامیدی و یاس و گرسنگی به مردم تحمیل شود٬ در چنین شرایطی نه تنها مجاهد که همیشه آماده کرایه دادن نیروی خود است٬ بلکه گروههای افراطی قومی٬ فاشیستی٬ مذهبی که سر همسایه را به نام شیعه یا سنی٬ کرد و یا ترک و عرب و... میبرند و پول و اسلحه هم دارند٬ امکان بزرگ شدن را دارند. جمع کردن این گروهها توسط دول امپریالیستی و اجیر کردن آنها به نام خلق کرد و ترک و عرب و بلوچ و... ابزار چنین کاری است. اینها در دل استیصال جامعه با پول و اسلحه از طبقه کارگر گرسنه و آواره و خانه بدوش سرباز اجیر میکنند٬ کاری که امثال مقتدا صدر در عراق کرد. در چنین شرایطی انواع دستجات مذهبی و جنایتکار٬ باندهای ترور و کشتار مردم٬ از همین حاکمین کنونی ایران٬ از جمهوری اسلامی یک پای جدی و وسیع این سناریو هستند و بیشتر از بقیه باندهای جنایتکار و مخیل به حال مردم٬ شانس دارند. اکنون و با تحریم اقتصادی و پروپاگاند جنگی توسط ناتو٬ و ریختن پول و اسلحه برای سازماندادن گروهای قومی فاشیستی و تبلیغات وسیع ناسیونالیستی و قومی توسط رسانه های امپریالیستی و فعال کردن امثال مجاهد و باند عبدالله مهتدی و ... و در عین حال به میدان آمدن ناسیونالیستهای عظمت طلب ایرانی٬ به نام دفاع از تمامیت ارضی ایران٬ فضای سیاسی ایران را بشدت مسموم کرده اند. در طرف دیگر جمهوری اسلامی و همه رسانه های رسمی آن٬ به نام "ملت ایرانی"٬ "وطن ایرانی"٬ فرهنگ و خاک و میهن ایرانی و خطر خارجی و دفاع از ایران در مقابل دشمنان خارجی٬ بیشترین استفاده را از این وضع و برای خفه کردن مردم ایران و تحمیل یک عقبگرد سیاسی کامل٬ کرده است. کل این تبلیغات علیه همسرنوشتی انسانها و اتحاد طبقاتی طبقه کارگر است. به همین دلیل و در این دوره نقد ناسیونالیسم و میهن پرستی از هر نوع آن برای حزب حکمتیست جایگاه ویژه ای دارد که کنگره ششم نیز بر آن تاکید کرد.