ماندلا و منتقدین و مدافعین چپ

کیس عبدالله اوجالان چرا اینجا باز میشود؟

 

محمد فتاحی

درگذشت رهبر جنبش علیه تبعیض نژادی در افریقای جنوبی مباحث متعددی را برانگیخت. در این میان انتقاد بخشی از کمونیست ها به نقش مندلا، از زاویه منفعت جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر قابل تامل و تعمق است؛

 گفته میشود که ایشان مانع پیشروی انقلاب افریقای جنوبی به یک پیروزی سوسیالیستی شد و این را در جریان مذاکره با طرف مقابل تضمین کرده بود. گفته میشود که بورژوازی غرب به همین دلیل ظرفیت بورژوایی مندلا سراغ مذاکره با او رفت و طرفین موفق شدند ضمن حذف تبعیض نژادی سیستم طبقاتی و سلطه سرمایه را حفظ کنند. این انتقادات پیروزی انقلاب سوسیالیستی را از یک جنبش توده ای ضد تبعیض میخواهد. این منتقدین غیر مستقیم اعلام میکنند که سوسیالیسم بر شانه های جنبش های همگانی از جنس همین جنبش ضد تبعیض هم امکان پیشروی دارد. در افریقای جنوبی به شهادت تاریخ هیچگاه یک جنبش سوسیالیستی در متن جنبش ضد آپارتاید شکل نگرفت، به همین دلیل هم احدالناسی از آن جنبش لاموجود مطالبه دیگری را طرح نکرد و جامعه را هم برایش فراخوان نداد. ادعا میشود که حزب کمونیست افریقای جنوبی ستون اصلی آن جنبش بود. فرض بر این است که این ادعا واقعیت دارد. سوال برمیگردد به ماهیت طبقاتی همین حزب کمونیست. این حزب جزو احزاب سنت کمونیسم روسی است که در همه جای دنیا سازمانده جنبش های رفرم خواه سیاسی اقتصادی اند؛ در مقابل فاشیسم هیتلری ضدفاشیست، در مقابل ولایت فقیه ضد ولایت فقیه، در درون جنبش همگانی ناسیونال رفرمیست، و در مقابل سرمایه داری "هار" هوادار یک سرمایه داری "عادل" اند و بطور خلاصه در تمام جنبش های بورژوایی، در صورت حضور، جناح چپ آنها را شکل میدهند. دقیقا مانند حزب توده ایران و حلقه دور آن در سازمان های اکثریت و راه کارگر. اینها هوادار یک سرمایه داری معتدل، منصف و نسبتا "عادل" اند. برای رسیدن به چنین هدفی هم همیشه در حاشیه جنبش های اصلی تر بورژوایی در نوسان اند. اگر جمهوری اسلامی ولایت فقیه را حذف و به کارگران اجازه تشکیل سندیکا و اتحادیه را بدهد، و سطحی از دخالت دولت به نفع اقشار پائین جامعه تضمین شود، هدف ناسیونال رفرمیست ها تامین است.

حزب کمونیست افریقای جنوبی در طول مبارزه علیه رژیم سرمایه دارن سفیدپوست، هیچ جنبشی را برای کنار زدن سیستم سرمایه داری سازمان نداده است. این حزب در درون کنگره ملی افریقا نقش مهمی در تقویت جنبش علیه آپارتاید نژادی داشته و در کنار بقیه نیروهای این جنبش قابل قدردانی و ستایش اند، اما توقع بیش از این از کل جنبش ضد نژادپرستی، قبل از همه چیز نشاندهنده توهم منتقدین به تولد سوسیالیسم از بطن یک تحول همگانی است.

در میان کمونیست های مدافع مندلا هم هستند که در دفاع از قاطعیت وی، به دست بردن کنگره ملی افریقا به اسلحه اشاره دارند. این متدافعین متوجه نیستند که جنبش ضد آپارتاید با تمام حقانیتی که در هدف داشت، یک جنبش همگانی علیه یک مسئله مهم در یک جامعه سرمایه داری بود. حضور و غیبت اسلحه هیچ نقشی در ماهیت یک جنبش ندارد. فلسطینی امروز و هندی دیروز، ماهیت جنبش و مطالبه شان نه بر مبنای درجه میلیتانسی که بر مبنای رادیکالیسم شان در دست بردن به حل مسائل اجتماعی قابل ارزیابی اند. نه مضمون مبارزه غیر مسلحانه هندی ها به رهبری بورژوازی هند آنرا سازشکار کرد و نه دست کشیدن فلسطینی یان از اسلحه و روی آوری به مبارزه سیاسی ماهیت سیاسی مطالبه آن را تغییر داد.

آیا مندلا سازش کرد؟

ماهیت هدف جنبش تحت رهبری مندلا مهم است، نه درجه میلیتانسی. اگر میلیتانسی معیاری باشد، لابد بخشی از جنبش سبز که با نیروهای دولتی درگیر می شد و تلفات میداد، حقانیت سیاسی طبقاتی بالاتری بر بقیه داشت که جان بر کف ننهادند. با معیار مییلیتانسی، لابد نیروهای القاعده و پژاک و پ ک ک و اسلامیونی که به خود بمب می بندند، از همه نیروهای غیر میلیتانت هم جنبشی خود محق تر و قابل احترام ترند.

در دنیای واقعی مندلا جنبش ضد آپارتاید را دقیقا به بهترین شیوه هدایت و معضل آپارتاید را حل کرد. پروسه به قدرت رسیدن کنگره ملی افریقا میتوانست طوری آن کشور را وارد خونریزی و کشتار کند، که در عرض مدت کوتاهی جامعه به قهقرا برود، بدون اینکه در ماحصل تغییری ایجاد شود. این پروسه، خوشبختانه از طرق سیاسی و آرام طی شد. نرم ترین و کم تلفات ترین پروسه قدرت گیری برای آن جنبش میتوانست به خونین ترین پروسه تبدیل شود، بدون اینکه در بهترین حالت، در ماهیت نیروهای پیروز، در برنامه ها و نقشه های شان تغییری ماهوی ایجاد گردد.  

درسی که پروسه به قدرت رسیدن جنبش ضد تبعیض نژادی برای طبقه کارگر دارد، اهمیت سازماندهی جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر با اهداف و استراتژی ویژه خویش است. کارگر کمونیستی که جنبش مستقل خود را در دل تحولات سیاسی سازمان نداده است، پیروزی عادل ترین، آزادیخواه ترین و منصف ترین جنبش و حزب بورژوایی قرار نیست به دست یابی کارگر حتی به یک دستمزد بهتر بیانجامد. در دنیای سرمایه داری، آنهم امروز، هیچ جنبش بورژوایی عادل و آزادیخواه و منصفی به حال کارگر وجود ندارد. خودی ترین و زندان کشیده ترین بورژواها نه برای به قدرت رساندن کارگر که برای خود جنگیده اند. طبقه کارگر در افریقای جنوبی اگر جنبش مستقل خویش را سازمان داده بود، با قدرت گیری مندلا راهش را برای یک پیروزی سوسیالیستی پی می گرفت و می رفت. آن کار از ابتدا شروع نشد، نطفه چنین تحولی هیچگاه کاشته نشد، به همین ترتیب انتظار میوه کارگری یک خوشخیالی کامل است.   

 عبدالله اوجالان و مندلا؟

گفته میشود چرا از مندلا قدردانی میشود ولی چنین جایگاهی برای کسی مانند عبدالله اوجلان رهبر زندانی پ ک ک در نظر گرفته نمیشود؟ این انتقاد به مندلا اساسا در مباحث فیس بوکی پیش کشیده شد.

در برخورد به این دو باید هدف جنبش زیر رهبری آنها را دید. مندلا رهبر جنبشی برای رهایی از تبعیض نژادی است. افریقای جنوبی با عبور از این مرحله، شرایط ذلت بار تبعیض نژادی به سیاهان را کنار گذاشت. انسان اسیر در شرایط آن روز افریقای جنوبی، منجمله کارگر، بدون رهایی از این تبعیض قادر به پیشروی نبود. رفع تبعیض نژادی انسان سیاه پوست را قانونا با سفید پوستان در موقعیت برابر قرار میدهد و چنین شد. امروز در افریقای جنوبی همه در مقابل قانون برابرند، در حالیکه تا دیروز سیاهان در همان جامعه سرمایه داری تحت تسلط دولت نژادپرست، انسان شمرده نمی شدند. جنبش ضد تبعیض نژادی به همین دلیل مورد حمایت کمونیست ها بود و هست. نلسون مندلا هم احترام خود را مدیون فداکاری برای پیروزی همین جنبش حق طلبانه است.

چرا عبدالله اوجالان شامل این قدردانی از طرف کمونیست ها نمیشود؟

باید توجه کرد که اینجا موقعیت زندان رفته این دو مد نظر نیست. هدف جنبش زیر رهبری آنها مد نظر است. جنبش ضدآپارتاید حقانیت سیاسی داشت چون یک درد عظیم آن جامعه را درمان کرد. جنبش عبدالله اوجالان اما قرار نیست دردی را درمان کند. قرار نیست کسی را رها کند، قرار نیست کسی را درمقابل قانون با دیگری برابر کند. جنبش ناسیونالیسم کرد در منطقه برای رسیدن سرمایه دار کرد به قدرت سیاسی است، بدون اینکه نقطه ای سفید در قوانین کشورهای منطقه ایجاد کند. همن امروز ناسیونالیست های کرد در ایران میتوانند در قدرت شرکت داده شوند، بدون اینکه هیچ ماده قانونی در ایران تغییر کند. حق برگزاری یک رفرماندوم در کردستان برای تعیین سرنوشت سیاسی آن منطقه و حل "مسئله کرد"، خواست هیچ ناسیونالیست کرد و غیر کردی نیست. جنگ آنها، مذاکره و انتظار و معامله و بند و بسط و هر چه که میکنند و نمی کنند، برای اعمال قدرت بر یک منطقه معین یا شرکت در قدرت آن منطقه است.

کسی میتواند بگوید مگر جنگ بورژوای سیاهپوست افریقایی هم برای قدرت سیاسی اقتصادی در آن کشور نبود، تفاوتش با مطالبه بورژوای کرد چیست؟

تفاوت این است که به قدردت رسیدن بورژوای سیاه پوست بدون حذف تبعیض نژادی علیه کلیه سیاهان، اعم از کارگر و بورژوا، و دادن حق رای به همه ساکنان آن کشور ممکن نبود. در حالیکه بورژوای کرد میتواند در قدرت شرکت داده شود، بدون اینکه مسئله ملی در کردستان یک ذره هم حل شود. به زبان دیگر، شرکت دادن ناسیونالیست های کرد به دادن حقی به بقیه مردم گره نخورده است. بورژوازی سیاه بدون بقیه سیاهان به جایی نمی رسید، در حالیکه بورژوازی کرد به تنهایی به هدفش میرسد، بدون اینکه کارگر و زحمتکشی همراهی اش کرده باشد. در کردستان عراق بورژوازی کرد به همه چیز رسیده است. در حالیکه هنوز سرنوشت کشوری کردستان و مسئله ماندن یا نماندن با عراق روشن نیست. همین امروز پ ک ک میتواند در قدرت شرکت داده شود، بدون اینکه برای حل مسئله کرد در ترکیه حقی به مردم داده شود که در یک رفراندوم سرنوشت سیاسی- کشوری مناطق کردنشین را تعیین کنند. ناسیونالیست های کرد ایرانی دسته جمعی منتظر ارسال پیام از طرف رئیس جمهور روحانی شب را روز میکنند، در حالیکه هم آنها و هم دولت جمهوری اسلامی میدانند که نتیجه معاملات اینها قرار نیست کسی را از دردی رها کند. نتیجتا چرا باید رهبران جنبش ناسیونالیستی از دست کارگران و مردم زحمتکش دسته های گل دریافت کنند؟ تفاوت اوجلان با بقیه فقط به دلیل زندانی بودن اوست. سمپاتی انسان به کیس اوجلان نه به دلیل هدف جنبش زیر سلطه اش، نه به دلیل حقانیت نداشته سیاسی اش، که تنها به دلیل ربوده شدن به عنوان یک مخالف سیاسی، توسط دولت تروریست ترکیه بود و بس!