ملاحظاتی درباره عملکرد شبکه
نقدی بر مواضع رفیق امین قضایی
بهرنگ زندی

مقدمه
هر چند که هدف این مقاله نقد مواضع اخیر رفیق امین قضایی در مقاله ای تحت عنوان چگونه جمهوری اسلامی را سرنگون کنیم؟ می باشد، اما با توجه به ذهنیتی که این نوشته می دهد بی پرده باید گفت که این رفقا در حال پی ریزی جریانی نو هستند که با توجه به شکست ها و تضادهایی که در این برهه ی تاریخی در پیش روی احزاب چپ و کمونیستی قرار گرفته است، می خواهد مسیری دیگری را طی کرده و به گونه ی دیگری پاسخگو باشد، در این جا جنگی در کار نیست و هدف من نیز ستیز با این مساله نیست، هدف اصلی نشان دادن راهی است که بنا به دلایلی نه تنها از طرف این رفقا، بلکه عموما در داخل ایران نیز به بن بست خواهد رسید !! هر چند این بایکوت واقعی است اما پاسخ درست به آن این سکوت نمی باشد و بار دیگر نباید راه های آزموده را طی کرد، راه هایی که شکست ها و هزینه های خود را داده است. در بالا از جریانی نو صحبت کردم، شاید به کار بردن محفل درست تر باشد، هر چند ممکن است این شائبه به وجود آید که نگارنده با این اسم گذاری نسخه اش را پیچید، لازم است پرانتزی را در اینجا باز کنم، مراد از محفل هر چند دربرگیرندهِ ی یک بعد غیر اجتماعی ست (چیزی که این رفقا به آن اعتراض دارند و معتقدند که احزاب کمونیستی به دلیل خالی شدن از بعد غیر اجتماعی اش در محفل گرایی درغلطیده اند)، اما با تمام اهدافی که دارد و حرف هایی که می زند، در صف بندی های سیاسی و تعریف درست اجتماعی محفل است، نه وظایف یک حزب را دارد و نه شکل یک سازمان، هر چند که ممکن است به مرور به یکی از این دو تبدیل شود، با توجه به این نکته که تبدیل یک محفل به حزب مانند ثبت شرکت در جامعه سرمایه داری نیست چون تشکیل یک حزب سیاسی در گرو فاکتورهای دیگری ست، یک حزب را می توان از محفل درآورد و اجتماعی کرد، اما اجتماعی کردن یک محفل تنها در گرو خواستن و اراده جمع نیست، بنابرین خطاب قرار دادن این رفقا به عنوان محفل زیاد دور از ذهن نمی باشد. این که این محفل هم زاییده ی تخیل این افراد نیست و در واقع از دل تضادهایی برآمده خود اساس این نوشته است که نه تنها این محفل بلکه محافل دیگر در داخل ایران با اهدافی گوناگون تولد یافته و می خواهند راه دیگری را طی کنند. همین خود این نکته را روشن می کند که تولد این محافل پدیده ای نو نیست و انگار تاریخ به گونه ای دیگر دارد تکرار می شود. تاریخ چپ ایران، جدای از تاریخ احزاب و سازمان های سیاسی، تاریخ این محافل نیز می باشد، از 53 نفر تا محفل های مارکسیستی برآمده از جبهه ملی سوم، از حلقه های دانشجویی موسس کومله تا گروه سهند و صدها محفل دیگر که در فاصله بین سال های 58 و 60 متولد شدند، عموما یا شکست خوردند و یا یکی از عوامل شکل گیری احزاب تاثیرگذار گشتند، اما جدای از سرنوشت آن ها، متنی که این محافل از دل آن در می آید یک پایه مشترک دارد و یک فضایی عمومی بر همه ی آن ها حاکم است، تمامی این محفل ها از دل شکست تاریخی احزاب برآمده اند، بررسی تاریخ این محافل جدای از تاریخ تحزب کمونیستی کاری غیر ممکن است.
هنگامی که ما بگوییم 53 نفر متشکل از عده ای فعال کمونیست بود که دور هم جمع شدند و نشریه دنیا را در می آوردند و یا می خواستند فعالیت کمونیستی کنند فقط شکل این محافل را توضیح داده ایم پروسه شکل گیری آن را تبیین نکرده ایم. 53 نفر از دل شکست حزب کمونیست ایران متولد شد، 9 نفر از کلیدی ترین افراد آن از دل همان جنبش برآمدند، و یا هسته های اولیه سازمان چریک های فدایی خلق از دل شکست جبهه ملی سوم و شکست تاریخی حزب توده تاسیس شد، همان طور که گروه سهند نیز از دل شکست سوسیالیزم خلقی شکل گرفت. این پایه مشترک را حال دور یا نزدیک می توان در پروسه شکل گیری تمامی این محافل دید، اینکه این محافل تحت چه شرایطی تبدیل به یک حزب سیاسی و یا سازمان شدند خود نکته ای ست که باید به این رفقا توضیح داد که چگونه و تحت چه شرایطی یک محفل یا گروه سیاسی تبدیل به حزب می شود؟ برای پاسخ به این مساله مشخص بررسی دو نمونه تاریخی موفق لازم است که مقصود از بررسی این دو نمونه تاریخی رسیدن به این دو نکته اساسی ست که :

روایت تاریخی تا کنون از شکل گیری احزاب مارکسیستی روایت ایده آلیستی از تاریخ است که در آن عده ای از افراد هم فکر و یا با اهداف مشترک دورهم جمع شده اند و یک شبه اراده کرده اند که یک حزب را تاسیس کنند، این روایت از تاریخ با مروری کوتاه به تاریخ چپ ایران به خصوص در نقل قول ها و خاطرات افراد کلیدی این جریانات دیده می شود، از اغراق هایی که در خاطرات انور خامه ای و کامبخش و رادمنش در مورد 53 نفر و بسط آن به تنها عامل شکل گیری حزب توده تا روایت های اشرف دهقانی از پروسه شکل گیری سازمان چریک های فدایی خلق. در تمامی این موارد فاکتورهایی که در توضیح شکل گیری و تولد یک جریان خاص روایت می شود صرفا تحمیل این توهم به تاریخ است که اگر ما نبودیم چه می شد؟؟
در شکل گیری یک حزب سیاسی و یا یک سازمان سیاسی به طور عام و احزاب و جریانات مارکسیستی به طور خاص عوامل و فاکتورهایی دخیل هستند که فراتر از اراده ی هیات موسس این گروه هاست، حتی احزابی که از مکانیزم های بالادستی و توسط قدرت های دولتی متولد شده اند، مانند حزب محافظه کار در انگلستان از دل اعتراض سنتی مشخص در درون حزب توری سربر می آورد، توری هم از درون جنبش جمهوری کرامول متشکل از اشراف زمینداری بودند که معتقد بودند قدرت سیاسی بر پایه مالکیت و اعمال اصلاحات دموکراتیک است.
حزب توده ایران در حالی در مهرماه 1320 بعد از حمله متفقین در منزل سلیمان میرزا اسکندری تاسیس شد که ایران تحت اشغال قوای متفقین بود، یک نبرد جهانی با رهبری شوروی علیه فاشیزم در جریان بود و کارگران شهری به خصوص نسلی از آنان که دوره حزب کمونیست ایران حضور داشتند با آن سنت آشنایی داشته و از طرف دیگر فشاری مضاعف بعد از جنگ بر روی دوش این طبقه بود، درست است که افراد موسس این حزب از دل 53 نفر برآمدند اما اگر هیچ کدام از این شرایط نبود حزب توده تاسیس نمی شد حتی اگر 53 نفر 530 نفر کمونیست دو آتشه بودند. هسته سهند نیز که به نوعی متشکل از منصور حکمت، ایرج آذرین، حمید تقوایی و جمشید هادیان بود و بعدها نیز نفراتی به آن اضافه گشت، درست است که هسته اصلی اتحاد مبارزان کمونیست می شود و بعدها به حزب سیاسی تبدیل می شود، اما اگر شرایط انقلابی، جنگ کردستان و شکست سوسیالیزم خلقی در تمامی اردوگاهایش در کار نبود اگر حتی این هسته چند نفره چهل نفره، چهارصد نفره می گشت نهایتا در همان حد باقی می ماند و بعد از مدتی ضرورت خودش را از دست می داد. بنابراین صرف وجود افراد هم فکر و با اهداف مشترک بدون در نظر گرفتن ابعاد طبقاتی و پایه های اجتماعی و شرایط عینی در نهایت آن ها را تبدیل به یک محفل روشنفکری می کند که بعد از مدتی نیز تعطیل می شود، وجود این جمع ها و محافل شرط لازم برای تبدیل شدن به یک جریان سیاسی و یا حتی در مراحل بالاتر به یک حزب سیاسی هستند اما به هیچ عنوان شرط کافی نمی باشند. با در نظر گرفتن این فاکتورها و بررسی دو نمونه تاریخی موفق یک نتیجه گیری مشخص می توان داشت، که تولد یک جریان سیاسی و حزب سیاسی مانند ثبت شرکت در جامعه بورژوازی نیست که با یک اساسنامه در دست و هیات موسس مشخص و توافق بر سر اصولی مشخص تاسیس شود، یک حزب سیاسی از درون سنتی مشخص، شرایط عینی و اجتماعی مشخص و تحت تاثیر آن متولد خواهد شد.
بنابراین زایش محافل مارکسیستی در ایران پدیده ای نو نیست و مستقیم و غیر مستقیم از درون شکست احزاب و سازمان های سیاسی متولد شده اند، تضاد موجود واقعی ست همان طور که خود امین قضایی در مقاله چگونه جمهوری اسلامی را سرنگون کنیم؟ اشاره می کند:(چه تجربه و چه یک ارزیابی ساده از وضعیت موجود نشان می دهد که سبک کار تبلیغات کمونیستی جواب نمی‌دهد. این احزاب رشد نکرده اند و حتی بعضا کوچکتر و منفعل‌تر شده اند. دلایل بسیاری در ناتوانی این احزاب وجود دارد. اما حتی اگر همه ی این مشکلات رفع شود باز این سبک کار غلط است زیرا مردم و طبقه کارگر به خودی خود آگاهی سیاسی لازم برای فعالیت حزبی و تشکیلاتی را ندارند. اکثریت قریب به اتفاق مردم (شاید به استثنای کردستان) از خود سئوال نمی کنند که باید به کدام حزب و دسته بپیوندند. حتی اگر بیانیه‌ها ، مقالات و مانیفست‌ها و نشریات ما را هم مطالعه کنند باز به این احزاب نخواهند پیوست. البته خودفریبی است که بپنداریم این مقالات و نشریات توسط بخش قابل توجهی از مردم خوانده می شود. مخاطب اکثر این مقالات کمونیستی خود کمونیست ها هستند.) با در نظر گرفتن بعضی از واقعیت هایی که امین قضایی بر می شمارد باید گفت که بسیار پیش تر از امین قضایی، کوروش مدرسی در بحثی تحت عنوان تحزب کمونیستی طبقه کارگر در مقدمه می گوید:(چپ ایران و آنچه که خود را کمونیست میخواند، تماما از طبقه کارگر ایران فاصله دارد، به زندگی و مبارزه روزمره پرولتاریای ایران بی‌ربط است، نقشی در آن ندارد و درگیر مسائل و معضلات و مشکلات آن نیست. احزاب و سازمان های کمونیستی موجود بدون استثنا ربطی به طبقه کارگر ندارند.) این تضادها و معضلات بسیار قبلتر دیده شده است، اما در اینجا بحث بر سر پاسخی ست که باید به این تضادها داد، با توجه به بررسی هایی که در مورد دو نمونه تاریخی حتی موفق صورت گرفت، زایش محافل مارکسیستی ولو واقعی حتی در درون ایران پاسخ واقعی به این تضاد نیست، با سابقه ای که از این محافل وجود دارد، و بنا بر آنچه که در بالا فرموله شد، این مخافل در شرایط موجود قابلیت تبدیل شدن به یک حزب سیاسی در مرحله اول و ودر مرحله دوم ظرفیت تبدیل شدن به یک حزب توده ای را ندارند. این که در این فاصله زمانی رفقای عملکرد شبکه که به گمانشان خود پرچم دار این آسیب شناسی از چپ هستند؟! با چه قصدی وارد عرصه پیکار فضای مجازی شده اند خود در بالا گفته شد، اما راه حلی که ارائه می دهند تا چه حد عینی است این خود جای سوال است؟؟ آن چه که تا الان رسما منتشر کرده اند مقاله امین قضایی تحت عنوان چگونه جمهوری اسلامی را سرنگون کنیم است؟ که در اینجا من به بررسی این نوشته و رویارویی آن با بحث های کورش مدرسی در ست سه سال قبل از تشکیل این محافل می پردازم، هدف از کاربرد بحث های کورش مدرسی در این باره به چند دلیل عمده است:

١- در شرایطی که از حمید تقوایی گرفته تا جریانات سوسیالیزم خلقی و کمونیزم بورژوایی همه متفق القول این توهم را داشتند که چندین گام به پیش هستند، تحزب کمونیستی طبقه کارگر کورش مدرسی تنها نگاه ابژکتیو و واقعی را به وضعیت چپ در ایران داشت.
٢- انسان در تحزب کمونیستی طبقه کارگر کوروش مدرسی یک ایژه فعال است که خود به عنوان کنش گر اجتماعی تغییر می دهد، وابعاد تعریف شده ی تغییر او فراتر از سرنگونی جمهوری اسلامی ست.
٣- سلطه در تحزب کمونیستی طبقه کارگر تنها سلطه سیاسی نیست، بلکه سلطه سرمایه داری نیز هست، مکانیزم های سرنگونی در این مباحث، سرنگونی جمهوری اسلامی را تنها در گرو سرنگونی سیاسی ندانسته و آن را در هم تنیده با سرنگونی سرمایه داری می داند.
٤- سوژه ی فعالی که در تحزب کمونیستی خود به عنوان ابژه سرنگون می کند، طبقه کارگر است که بنا بر موقعیت عینی طبقاتی و نقشش در تولید چرخه های سرمایه داری این کار را انجام می دهد، وظایف انقلابی و سرنگونی همه جانبه تنها با متشکل شدن کمونیستی این طبقه ممکن است.
٥- تحزب کمونیستی طبقه کارگر با شعار کمیته های کمونیستی، ایجاد صفوف واحد در طبقه کارگر را نه با در نظر گرفتن اتحاد ایدئولوژیک بلکه با در نظر گرفتن گوناگونی درون طبقه و اتحاد پراگماتیستی به پیش مبرد.
بنا بر این دلایل مشخص، کاربرد بحث های تحزب کمونیستی طبقه کارگر و رویارویی آن با عملکرد شبکه راه حل درست تر و واقعی تری را به ما نشان خواهد داد، هر چند که نباید در اینجا ایستاد و فراتر از این سلسله بحث ها رو به جلو رفت. حال به متن امین قضایی برمی گردیم و مباحث مطرح شده اش را دنبال می کنیم.

امین قضایی در ابتدای نوشته اش اشاره میکند:
اپوزسیون راست و بخشی از اپوزسیون چپ، سیاست انتظار را در پیش گرفته‌اند. آنها چشم انتظار حوادث سیاسی داخل و خارج از ایران بوده و مترصد وقوع شورش، قیام و حتی جنگ هستند تا از فرصت استفاده کرده و رهبری مردم را به دست گرفته یا بعد از سرنگونی به ایران بازگشته و در خلاء قدرت به دست آمده، سهم خواهی کنند. این دست افراد به گزاره هایی مانند اینکه جمهوری اسلامی همیشه در حال بحران است و یا دیکتاتوری هیچگاه پا برجا نمی ماند یا روزی بالاخره جان مردم به لبشان آمده و قیام خواهند کرد، خود و دار و‌دسته خویش را فریب می دهند. این سیاست انتظار غیرمستقیما به بقای جمهوری اسلامی خدمت می‌کند. اگر جوسازی ها و هیاهوی ظاهری این اعمال را کنار بگذاریم نه تنها این انتظار سبک کار نیست بلکه اصلا فعالیتی محسوب نمی شود.
اما بخش بزرگتری از اپوزیسیون چپ در قالب احزاب به تبلیغات کمونیستی می پردازد. این رفقا تلاش می کنند که در چارچوب حزب مطبوع خویش برای حزب خود تبلیغات کنند و از مردم بخواهند که به حزب و محفل آنها بپیوندند. در این سبک کار، تلاش در نشان دادن این نکته است که موضع سیاسی و استراتژی آن حزب بهترین راه حل برای مردم و طبقه کارگر است. بنابراین از مخاطبین این انتظار می‌رود که عضو حزب شوند یا دست کم نسبت به آن سمپات باشند.

هر چند این حرف امین قضایی که اپوزیسیون راست و بخشی از اپوزیسیون چپ سیاست انتظار را در پیش گرفته تا اندازه ای می تواند درست باشد، اما به این سادگی ها نمی توان عدم موفقیت اپوزسیون راست و بخشی از اپوزسیون چپ را بررسی کرد و تمام علت ایزوله شدنشان را صرفا در گرو سیاست انتظار دید. در بررسی کارنامه اپوزسیون راست تا زمانی که به درستی مشخص نکنیم که پایه های طبقاتی و منافع طبقاتی این جریانات چیست ؟صحبت کردن بر سر تاکتیک ها و سبک کار این جریان یک نتیجه ی غیردیالکتیکی را خواهد داد و نتیجه ی ثابتی را به وجود خواهد آورد، که همین علت ثابت واقعیات تاریخی این جریانات را مبهم می کند. آن چیزی که در این سی و پنج سال ازاپوزسیون راست دیده ایم نه تنها همیشه سیاست سرنگونی نبوده است، بلکه در برهه های مشخص تاریخی به دلیل درگیر بودن منافع طبقاتی شان در فلان جناح رژیم و یا فلان جناح سرمایه داری، سازش با جمهوری اسلامی بوده که به خصوص بعد از دوم خرداد این گفتمان در میان اپوزیسیون راست وسعت بیش تری به خود گرفته و دایره شمول آن از حزب توده و سازمان اکثریت تا حتی مشروطه خواهان و جناحهایی از سلطنت طلبان و این اواخر با نامه های مسعود رجوی به خامنه ای و پشتیبانی مجاهدین خلق از رفسنجانی، جریان بنیادگرایی چون مجاهدین را نیز بر سر عقل آورده است. عمومیت دادن سیاست انتطار در میان تمام اپوزیسیون راست نه تنها شناخت درست از وضعیت اپوزسیون نیست بلکه با این شناخت هیچ گاه نمی توان از تولد یک محفل صحبت کرد. اتفاقا اپوزسیون راست بعد از جریان دوم خرداد با شکل گرفتن نهادهای مدنی و تشکل های مختلف در درون ایران مطالبات و خواسته هایش را به خصوص با رونق گرفتن اقتصاد ایران بعد از جنگ 8 ساله و درگیرشدن بخش عطیمی از طیف های سیاسی بورژوازی در چرخه ی تولید، از درون گفتمان اصلاح طلبی و نیروهای داخل کشور که با این نهادها درگیر بودند پیگیری کرد. در اینجا اصلا بحث بر سر طیف هایی از بورژوازی نیست که هنوز بر شعارهای گذشته شان که نه به جمهوری اسلامی است ایستادگی می کنند، در واقع صحبت از طیف وسیعی از اپوزسیون راست و بورژوازی ست که با چرخش اقتصاد جنگی و کوپنی و برنامه ریزی شده به سمت اقتصاد بازار دست هایشان در اقتصاد بورژوازی باز شده و سودهای زیادی را به جیب زده اند، صحبت از گستره ی عظیمی از این اپوزسیون است که افقش سرنگونی نیست و پایگاه اجتماعی دارد و منافعش را در گرو ادامه حیات جمهوری اسلامی می بیند. آن چیزی که امین قضایی از آن در مورد سیاست انتطار بحث می کند، به خصوص بعد از جنبش سبز که اتحاد طیف های وسیعی از اپوزسیون بورژوازی را دربرداشت، دیگر کاربرد گذشته را نداشته و تا حدود زیادی مختص به نیروهای سناریو سیاهی ست که برنامه های طنزشان را از لوس آنجلس و اروپا به صورت 24 ساعته پخش می کنند. بنابراین سیاست اپوزیسیون راست و بخشی از اپوزیسیون چپ به خصوص بعد از دوم خرداد با توجه به گره خوردن منافع اجتماعی این اپوزیسیون با سوخت و ساز بورژوازی حاکم به هیچ عنوان سیاست انتظار نبوده و دست آوردهایی هم چون کمپین یک میلیون امضا، کانون مدافعان حقوق بشر، و صدها تشکل دانشجویی و دست آخر جنبش پسا انتخاباتی سال 88 ، خود موید فعالیت این اپوزیسیون برای دست یابی به خواسته هایش و به شیوه ی سازماندهی خاص خودش است. بخش دوم بررسی امین قضایی بر روی بخش دیگری از اپوزسیون چپ است که به گفته ی این مقاله در تلاش اند که تبلیغات کمونیستی بکنند تا مردم را به حزب مطبوع خویش و برنامه هایشان دعوت سازد، با نگاهی به تاریخ احزاب مارکسیستی و حتی احزاب راست و ناسیونالیستی، آیا می توان حزبی را یافت که برنامه مشخصی نداشته و برای برنامه هایش حال با هر درجه ای تبلیغ نکند؟ این گفته هیچ مثال نقضی را ندارد اما در این نوشته همانند سیاست انتظار که آفت اپوزسیون راست است این سیاست آفت اپوزسیون چپ می باشد. احتمالا اگر این آسیب است، پس باید حزبی جمهوری اسلامی را سرنگون کند که اگر برنامه ای هم دارد برای برنامه هایش تبلیغ نکند و به مردم برای این برنامه ها فراخوان ندهد. البته در ادامه این نوشته می خوانیم که سبک کار تبلیغات کمونیستی جواب نمی دهد، دلیلش را هم در کوچک تر شدن این احزاب و بی رغبتی طبقه کارگر در متشکل شدن در این احزاب می داند. آنچه که نگاه اول جلوه می کند این است که این جمله دربرگیرنده ی یک گزاره است که با حکم دومی که صادر می شود آن را با دلیل اول چنان در هم تنیده می کند که گویی تنها علت انفعال اپوزسیون چپ تبلیغات کمونیستی ست. در صورتی که با تمام دلایلی که حتی عمیق تر از آن چیزی ست که امین قضایی می گوید و می توان آن را در مورد اپوزسیون چپ به کار گرفت، اما با ارائه یک دلیل ثابت که آن هم بر سبک کار تبلیغات کمونیستی استوار است تمام گزاره را مورد شک و تردید قرار داده و حتی قسمت دوم آن را که عینی ست تبدیل به یک مساله ذهنی می کند. در اینجا بحث بر سر آن نیست که این حرف دامن کدامیک از احزاب مشخص کمونیستی را می گیرد، بلکه بحث بر سر آسیب شناسی یک مساله عینی و یک تضاد واقعی در احزاب مارکسیستی ست که متاسفانه دلایلی که امین قضایی در مقاله اش در رابطه با سبک کار تبلیغات کمونیستی می آورد کاملا با آن چه که اتفاق می افتد در تضاد است، در واقع علت اصلی انفعال این احزاب نه در سبک کار تبلیغات کمونیستی بلکه در بی ربط بودن آن ها با طبقه کارگر است، مکانیزمی که کورش مدرسی در تحزب کمونیستی طبقه کارگر این گونه به آن اشاره می کند: (کدامیک از احزاب، رهبران، شخصیت های این احزاب میتوانند ادعا کنند که تاثیری بر زندگی کارگران اتومبیل سازی ایران دارند؟ کدام یک از ما میتواند ادعا کند که تأثیری بر شرایطی دارد که در آن فرزندان طبقه کارگر بزرگ می‌شوند و به صف نسل آینده پرولتاریای ایران میپیوندند؟ کدام یک از ما میتواند ادعا کند که با همه مبارزه مان علیه ستم بر زن توانسته ایم تفرقه جنسی در طبقه کارگر را حتی کم کنیم؟- تحزب کمونیستی طبقه کارگر کورش مدرسی).

این که چرا هنوز سبک کار تبلیغ کمونیستی جواب می دهد و کنار گذاشتن این سبک کار به چه دلیل اشتباه است، جا دارد که برای روشن شدن موضوع به آن پرداخت. این که تبلیغات کمونیستی اشتباه است حرف تازه ای نیست و اگر یک مبارز کمونیست و حزب کمونیستی به درستی خطوط خود را با این مساله مشخص نکند قطعا به دامان پوپولیزم درمی غلطد، این که چرا تازه نیست؟ با نگاهی به تاریخ چپ در ایران بیش تر برای ما جنبه هایش مشخص می شود، لایه های این تفکر در نظریات خلیل ملکی و سب کار حزب زحمتکشان ایران و نظریات مصطفی شعاعیان نهفته است. راهی که آن ها رفتند، طی شد و جواب خودش را گرفت. و اما درک موجود این رفقا از تبلیغات کمونیستی از کجا می آید و از چه واقعیتی ناشی می شود که این گونه در برابر آن مقاومت می کنند؟ جواب در خود عبارت نهفته است، اگر تبلیغات کمونیستی را به دو بخش تقسیم کرد، دو کلمه می توان از دل آن بیرون کشید که هر کدام بار معنایی خودشان را دارند، باید به درستی مشخض شود که تبلیغات چیست و وقتی که به سبک کار گره می خورد چگونه می شود و به کجا می رود و تعریف از کمونیزم چه می باشد؟ چه کسانی از تبلیغات کمونیستی خوششان نمی آید؟ چه کسانی به شیوه های بورژوازی کمونیزم را تبدیل به یک کالا کرده که باید آن را فروخت و باید یرای آن بازاریاب خوبی بود و طوری آن فراورده را عرضه کرد که مردم خوششان بیاید ؟ زمانی که بتوانیم این ارتباط را پیدا کنیم به پاسخ درستی رسیده ایم. اول به این سوال باید پاسخ داد که تبلیغات چیست و وقتی که به سبک کار گره می خورد به کجا می رود؟ بر خلاف آن چه که امین قضایی اشاره می کند تبلیغات را اساسا نمی توان کنار گذاشت، حتی در جایی که به سبک کار گره می خورد، هر چند این عبارت را در این مقاله با ابهامات زیادی مطرح می کند، اما مراد از تبلیغات کمونیستی در این عبارت از تبلیغ تا ترویج را در بر می گیرد، از نقش آژیتاتور در محیط های کارگری تا پروپاگاندای کمونیستی در شرایطی که بورژوازی با تمام رسانه هایش، از روزنامه گرفته تا رادیو و تلویزیون، خرافات و خوراک دروغ و یاوه را فراهم می کند ما باید حرفی از کمونیزم نزنیم و آهسته قدم برداریم مبادا ترک بردارد چینی نازک هژمونی بورژوازی!!

در ادامه می افزاید که:
چه تجربه و چه یک ارزیابی ساده از وضعیت موجود نشان می دهد که سبک کار تبلیغات کمونیستی جواب نمی‌دهد. این احزاب رشد نکرده اند و حتی بعضا کوچکتر و منفعل‌تر شده اند. دلایل بسیاری در ناتوانی این احزاب وجود دارد. اما حتی اگر همه ی این مشکلات رفع شود باز این سبک کار غلط است زیرا مردم و طبقه کارگر به خودی خود آگاهی سیاسی لازم برای فعالیت حزبی و تشکیلاتی را ندارند. اکثریت قریب به اتفاق مردم (شاید به استثنای کردستان) از خود سئوال نمی کنند که باید به کدام حزب و دسته بپیوندند. حتی اگر بیانیه‌ها ، مقالات و مانیفست‌ها و نشریات ما را هم مطالعه کنند باز به این احزاب نخواهند پیوست. البته خودفریبی است که بپنداریم این مقالات و نشریات توسط بخش قابل توجهی از مردم خوانده می شود. مخاطب اکثر این مقالات کمونیستی خود کمونیست ها هستند.
به همین دلیل بسیار ساده، چون که بخش زیادی ازمردم و طبقه کارگر مقالات کمونیستی نمی خوانند و یا از خود نمی پرسند که به کدام حزب کمونیستی بپیوندند، باید تمام تبلیغات کمونیستی را تعطیل کرد، بدون آنکه مشخص شود که دول بورژوازی از انترناسیونال اول هر جا که هر کمونیست انقلابی و رادیکال را دیده است بدون داشتن کوچک ترین تردیدی کشته است، و بخشی از رقابت این دولت ها در جنگ سرد، پیشی گرفتن از هم در قلع و قمع کمونیست ها بود، بدون آنکه کوچک ترین ذمی از دستگاه سرکوب شود و یا حتی کوچک ترین سرزنشی، تمام این تقصیرات را بر گردن کمونیست ها انداختن و این که می خواهند کمونیزم را تبلیغ کنند خطای بزرگی ست. در اینجا اصلا بحث بر سر تبلیغات کمونیستی نیست، مشکل اصلی این درک غیر متوازن از رابطه کمونیزم و رابطه اش با خارج از خود است، این جاست که باید به بررسی کلمه دوم پرداخت یعنی کمونیزم. من در اینجا کاری به این ندارم که چه کمونیستی ست و چه نیست و یا فلان حرف کمونیستی ست یا نیست؟ با این شیوه پاسخ گفتن درک کمونیزم از سر آئینی و مذهبی ست و هول دادن آن در یک دستگاه ایده آلیستی ست که چاره ای جز برپایی دادگاه تفتیش عقاید را برای محاکمه به ما نمی دهد. انتقاد این رفقا در این که نباید کمونیزم را به شیوه مجموعه ای از عقاید خوب و یا مجموعه انسان های خوب درک کرد کاملا صحیح است، اما مشکل اصلی آن ها در گره زدن کمونیزم با جامعه است که به نوعی با تمام تلاشی که می کنند، چون که درکشان از جامعه نه به مثابه جامعه ای در حال حرکت و تغییر که همان جنبش های اجتماعی ست بلکه به صورت مجموعه ای مبهم و ساکن به اسم مردم است که به بنا بر گفته این مقاله چون درکی خود به خودی ندارند از تبلیغات کمونیستی بیزارند، آن ها را به دامان همان فرقه گرایی می کشاند. مساله ی که مارکس در تز نهم فویرباخ این گونه متذکر می شود: مهم ترین نکته ای که از ماتریالیزم مشاهده ای، یعنی ماتریالیزمی که حسیت را همچون فعالیت کار روزانه نمی شناسد به دست آمد، مشاهده افراد تنها در جامعه مدنی ست.
مارکس در مانیفست کمونیست اشاره می کند تاریخ تمام جوامع، تاریخ مبارزه طبقاتی ست، اگر با شیوه این رفقا جلو رفت باید گفت تاریخ تمام جوامع تاریخ مردمی ست که درکی خود به خودی از مبارزه ندارند و باید قیم آن ها شد. جامعه ایران نیز در این بین تافته جدا بافته از این تاریخ نبوده و در متن آن ستیز طبقاتی و جنبش های اجتماعی و سیاسی در جریان است، این به معنای این نیست که همانند اخبار سیمای آزادی، وضعیت وارونه را نشان داد که هر ساعت در کوچه به کوچه و کوی به کوی جنگ با رژیم آخوندی در جریان است. بلکه همانطور که مارکس در مانیفست کمونیست اشاره می کند این مبارزه طبقاتی گاه ممکن است آشکار و گاه نهان ادامه یابد. جامعه در این بستر دارد حرکت می کند و کمونیزم زمانی می تواند معنا یابد که بتواند این جنبش ها را به تحزب برای گرفتن قدرت سیاسی و سرنگونی بورژوازی برساند. در این رابطه ی دو سویه است که سازماندهی معنا پیدا می کند و می توان از تبلیغات کمونیستی حرف زد، بدون آژیتاتور و مبلغ کمونیستی در این رابطه صحبت از هر تغییری حتی یک گام به نفع طبقه کارگر حرفی میان تهی خواهد بود.
تبلیغات کمونیستی، انتشار نشریات، پخش بیانیه ، ایجاد کمپین و برگزاری آکسیون در خارج از کشور اگرچه لازم اند اما سبک کار کمونیستی برای سرنگونی جمهوری اسلامی نیستند. سبک کار صحیح کمونیستی برای معماری یک انقلاب در شرایط فعلی تنها و تنها سازماندهی مخفی از پایین است. می گوییم سازماندهی مستقیم مردم، زیرا طبقه کارگر بدون سازماندهی و داشتن رهبری نمی تواند نه تنها انقلاب بلکه کوچکترین حرکت سیاسی ساده ای را به سرانجام برساند. می گوییم مخفی زیرا شرایط دیکتاتوری عریان موجود هر گونه فعالیت علنی را چه در قالب اتحادیه، سندیکا، سازمان غیر دولتی و حتی نشریه دانشجویی و .. سرکوب می‌کند. دوران فعالیت های علنی در جمهوری اسلامی به پایان رسیده است و انجام این فعالیت ها فقط باعث دستگیری فعالین موجود و در نهایت روانه کردن آنان به سوی تبعید در خارج از کشور می شود. سازماندهی باید از پایین باشد به این معنا که باید مستقیما به سراغ مردم برویم و آنها را با هم هماهنگ و متحد کنیم بدون اینکه از آنان انتظار داشته باشیم در قالب یک تشکیلات از پیش موجود در آیند. تنها بعد از اتحاد واقعی هزاران نفر ایجاد یک تشکیلات واقعی میسر است.امین قضایی چگونه جمهوری اسلامی را سرنگون کنیم؟
حال بعد از آسیب شناسی امین قضایی از علل عدم توفیق کمونیزم در ایران به راه حل رفقای محفل عملکرد شبکه برای برون رفت از وضع موجود می رسیم که تنها در یک عبارت خلاصه می شود سازماندهی مخفی از پایین این سازماندهی در ادامه به یک علم آکادمیک تبدیل می شود و باید رفت آن را آموخت. دلایلی که رفیق امین قضایی درشیفت کردن به سمت سبک کار مخفی بر می شمارد یک عقب گرد تاریخی محض به گذشته است، سبک کاری که چپ غیر اجتماعی آن را از سر گذرانده است. در تمامی این پروسه، تنها دلیلی که برای این عقب گرد آورده می شود سرکوب جمهوری اسلامی ست، بدون آنکه به درستی مشخص شود که ماهیت ماشین سرکوب در جمهوری اسلامی چیست؟ و بدون آنکه خصلت طبقاتی چه برای مبارزه و چه برای جمهوری اسلامی به مثابه حکومت بورژوازی تعیین گردد، با یک دلیل ثابت خزیدن به سمت زیر زمین ها آن هم نه با شیوه چریکی که پرینسیب های خاص خود را داشت، بلکه به شیوه مجازی خود حیرت آور است. نباید فراموش کرد که جمهوری اسلامی به عنوان دولت بورژوازی همانقدر دموکراتیک است که اورلان در فرانسه و اوباما در آمریکا، استبداد و سرکوب جمهوری اسلامی را بدون در نظر گرفتن ماهیت طبقاتی اش تحلیل کردن و آن را در حد استبداد صغیر محمدعلی شاهی فروکاستن تحلیل بی بی سی وار از سیاست است و باید متذکر شد که استبداد در عصر سرمایه داری آن هم نوع قرن بیست و یکمی آن بسیار عمیق تر از یک سرکوب عریان است، این رفقا استبداد را سیاسی تفسیر می کنند و به دلیل کنار گذاشتن عنوان مبارزه طبقاتی در تحلیل هایشان محلی از اعراب برای استبداد سرمایه داری نمی بینند. به دلیل نبودن این مفاهیم است که جایی برای کارگر در این مبارزه فیس بوکی نیست و جامعه را به شیوه پارامیندوس دیدن و حرکت را از آن گرفتن قطعا هر انسانی را به سمت زیر زمین ها هدایت خواهد کرد، چیزی که بورژوازی برایش هزینه می کند که انجام گیرد ما مفت و رایگان خود انجام می دهیم. کوروش مدرسی در تحزب کمونیستی طبقه کارگر در همین رابطه می گوید:( توجیه وضع موجود با توسل به اختناق محملی است که چپ با آن میتواند نا توانی خود را برای خود توجیه کند وگرنه اختناق نمیتواند این پدیده را توضیح دهد. جمهوری اسلامی رژیم مستبد عقب‌ مانده‌ای است. اما این چه ربطی به عدم ارتباط کمونیسم موجود با زندگی و مبارزه طبقه کارگر دارد؟ بحث بر سر ارتباط تشکیلاتی نیست. بحث بر سر ارتباط جنبشی است(. تا زمانی که عینیت جاری در جامعه و تغییرات آن را در طول تاریخ نه از سر تخاصم و مبارزه طبقاتی موجود که کل حرکت تاریخ را می سازد، بلکه صرفا از سر رویارویی توده ها با یک حکومت استبدادی سیاسی مشخص تحلیل کرد، باید دم به دم در این تاریخ آب در هاون کوبید و هر دم یک بار شاهد این داستان بود. اتفاقا هر جا که جنبش کمونیستی ایران از مشروطیت به بعد چه در دوران استبداد رضاشاهی، چه در دوران سرکوب پهلوی دوم و چه در این دوران، گامی را رو به جلو گذاشته است مدیون فعالیت علنی اش و عدم خزیدن به زیر زمین ها بوده است. دست آوردهای عظیم جنبش کمونیستی در اعتراضات کارگری تا عقب راندن حاکمیت در ابعاد حضور علنی شان در جامعه بوده، از اعتراضات کارگران چاپخانه های تهران برای افزایش دستمزد در سال های 1290 تا اعتصاب کارگران صنعت نفت برای ملی کردن آن در سال 1329، از تصویب قانون کار در مجلس شورای ملی با رشته اعتصاب هایی که توسط شورای مرکزی کارگران و زحمتکشان ایران سازماندهی شد تا اعتصابات کارگران صنعت نفت که شریان حیاتی شاه را مختل کرد و عامل اصلی انقلاب 57 شد. جدای از قلع و قمع و کشتار وسیع کمونیست ها در دهه 60 نه تنها این جنبش نخوابید بلکه با ابراز وجودشان به صورت علنی بود که جنبش کمونیستی ایران گام هایی رو به جلو برداشت، یدالله خسروشاهی در مقاله ای تحت عنوان نگاهی به جنبش کارگری ایران در دوره های اخیر در همین رابطه اشاره می کند:( طی چندین سال کارگران به دلیل پراکندگی، بدون ارتباط با توده کارگران در کمیته های مختلف مخفی بلا دفاع مانده و اسیر تشکلات مافیایی شوراهای اسلامی کار که در خدمت سرکوبگران کارگران قرار داشتند، بودند در همین سالها توسط تعدادی از فعالین کارگری نشریاتی علنی در مورد مسائل کارگری در ایران منتشر شد . که وجود این نشریات و بحث حول مسائل مختلف کارگری و دخالت گری نظری فعالین کارگری حول این مباحث و بخصوص مسئله تشکل یابی کارگران، باعث ایجاد فضایی شد که این فعالین پس از سالها همدیگر را دریابند و حول مسائل مبرم کارگران ایران به بحث و تبادل نظر بپردازند.) هر چند باا اتخاذ این شیوه از طرف این رفقا صحبت کردن بر سر تلفیق کار علنی و مخفی کاری بیهوده است چون در دیدی که نسبت به جامعه دارند محلی از اعراب برای این شیوه سازماندهی نیست.

خطوط کلی این سبک کار از نظر امین قضایی این گونه توضیح داده شده است:
١- نخستین مهم برای موفقیت در سازماندهی درک این نکته است که کمونیست بودن یک نفر به این معنا نیست که خود به خود سازمانده هم می تواند باشد. سازماندهی علمی است که فرد باید آنرا فرا بگیرد و اتفاقا طبقه کارگر در زمینه سازماندهی بسیار مبتدی تر از بورژوازی است. این علم را باید از بورژوازی فراگرفت.
شاید بر خلاف آن چیزی که این رفقا ادعا می کنند، درک آن ها از کمونیزم به عنوان مجموعه ای از عقاید باشد که باید به هر شبوه ممکن بتواند با مردم ارتباط برقرار کند و به هر شیوه ای توده ای شود، حال حتی به سبک و سیاق بورژوازی ، به دلیل این که کمونیزم را اینگونه می بینند باید در این عقاید دست برد و آن ا جراحی کرد تا به مذاق مردم خوش بیاید و آن را قبول کنند. کمونیزم را به عنوان مجموعه ای از افکار مشخص دیدن و نه از سر جنبش طبقه کارگر برای سرنگونی سرمایه داری تحلیل کردن از تبعاتش همین است که برای نجات آن از دستبرد، باید به ابتکارات و اختراعاتی دست زد و آن را نیز تئوریزه کرد.هر چند از این جمله سه خطی نمی توان استنتاجات تئوریک درآورد،اما می توان پوپولیستی بودن آن را در همان یک گام اول اثبات کرد و آن را بی ارتباط به مبارزات کمونیستی و جنبش کارگری دید. این که چرا بی ارتباط است و حتی نمی تواند گرایش معینی را به غیر از کمونیزم در جنبش کارگری نمایندگی کند اول پاسخ می گویم و بعد به پوپولیستی بودن آن خواهم پرداخت. بی ارتباط بودن این شیوه سازماندهی با جنبش کارگری در گرو چند عامل مهم است، هر چند باید این نکته را متذکر شوم این شیوه سازماندهی شاید به راحتی بتواند با جنبش های ضد رژیمی، که نمایندگان رنگارنگ بورژوازی آن را نمایندگی می کنند ارتباط برقرار کند:

١. بحث این رفقا از اساس جنبش کمونیستی و جنبش کارگری نیست و در واقع نمی توان با سازماندهی کارگری و کمونیستی که خصلتی به شدت طبقاتی دارد به سراغ این رفت که یک رژیم سیاسی راسرنگون کرد و حکومت کارگری به وجود آورد.
٢. نمی توان با شیوه هایی که به هیچ عنوان ربطی به طبقه کارگر ندارد و مربوط به طبقه ای دیگر است به سراغ طبقه کارگر رفت و از او خواست حول آن اتحاد یابد.
پوپولیستی بودن این سازماندهی در جوابی ست که خود به ما می دهد، بحث بر سر سازماندهی کمونیستی برای یک انقلاب کارگری نیست، بحث اصلی در این است چگونه جمهوری اسلامی را سرنگون کنیم؟ تمام هدف در رادیکال ترین شیوه اش انقلابی گری ضد رژیمی ست . این بحث به خصوص در مقطع بین سال های 1357 تا سال های قبل از تشکیل حزب کمونیست ایران به صورت پیگیری از طرف سوسیالیزم خلقی دنبال می شد منصور حکمت در همین باره می گوید:(اساساً تعريف پوپولیسم از نظر ایدئولوژکی، انقلابیگری ضد رژیمی است. بخصوص اگر این رژیم آمریکایی هم باشد صدق میکند. چون انقلابیگری "ضد رژیمی روسی" تا حالا پوپولیستی نشده. انقلابیگری ضد رژیمی در کشورهایی که رژیمش آمریکایی است توسط خرده بورژوازی میشود پوپولیسم. و هیچ نقد دیگری به همان جامعه آمریکایی ندارد. هیچ نقد دیگری به همان جامعه تحت سلطه ندارد.)
راه حل دومی که امین قضایی در معرفی خطوط کلی این سبک کار ارائه می دهد بدین صورت است:
٢- پی گیری حوادث و اخبار سیاسی، اعلام موضع و تحلیل سیاسی وقایع سیاسی روز، هیچ ربطی به سازماندهی کمونیستی ندارد. در سازماندهی این سطوح کلان را رها کنید و به سطوح خورد بروید: سازمانده باید جار و جنجال رسانه ای را رها کند و به جای آن، روابط اجتماعی خود را گسترده سازد. شرط سازماندهی یعنی داشتن روابط اجتماعی فراوان و نفوذ در لایه های مختلف جامعه. باید با هر قشری از طبقه کارگر در ارتباط بود. باید با مردم هماهنگ و در ارتباط مداوم باشیم و در عین حال به آنها یاد بدهیم که بین خود نیز هماهنگی و اتحاد برقرار کنند. از طریق روابط زنجیره ای بدست آمده اطلاعات و پیام های ما بهتر منتقل می شود و نه با انتشار یک مقاله در سایت خبری یا نشریه. با این کار نوشتن به یک پراتیک تبدیل می شود. سازمانده باید از فعالیت‌هایی که بازخورد مستقیم ندارد، پرهیز کند. به جای انتشار مقاله در یک سایت(که معلوم نیست بعد چه خواهد شد) باید جزوه و مقالات آموزشی خود را بین مردم دست به دست کند. به جای محدود کردن خود به رفقای موافق، به سراغ آموزش مردم عادی برود که اتفاقا پر از خرافات و تصورات غلط هستند. او باید بعد از دوستی و اتحاد، مردم را آموزش دهد و نه اینکه با انتشار یک مقاله آتشین از مردم انتظار داشته باشند که با او بیعت کنند. انتظار کمونیست شدن و فعالیت انقلابی ریاضت کشانه از کسی نداشته باشد. بنابراین انتشار مقاله، کار رسانه ای، فعالیت حزبی، آکسیون در خارج از کشور همه و همه مفید و لازم هستند، اما سازماندهی نیستند و یک سازمانده نباید این فعالیت ها را سبک کار واقعی خود قلمداد کند.

در دنیای بورژوازی و زندگی در این سیستم این چیزی که امین اشاره می کند یک انسان مرفه بی درد را می خواهد، یا یک انسانی که 1 سال کار کند و تهش اگر چیزی ماند در این راه صرف ارتباط اجتماعی و سلام علیک با قشرهای وسیع از مردم کند آن هم به این پروسه باید نقش فعال معلم اجتماعی را اضافه کرد. جامعه را نه از سر طبقات و مبارزه طبقاتی جاری در آن، بلکه به صورت یک توده انبوه بدون نقش تفکیک شده دیدن، مردمی را در این نمودار ذهنی متصور می شود که جدای از منافع طبقاتی شان و نقش آن ها در تولید، جمعیتی هستند با تصورات ذهنی غلط، بدون آنکه در این نمودار به درستی مشخص شود عامل زایش این تصورات غلط چیست و از کجا آمده است؟ مشتاقانه به خاطر رفاقتی که از سر وسعت ارتباط اجتماعی که با هم دارند جزوه ردوبدل می کنند و حزب سیاسی شان را برای سرنگونی جمهوری اسلامی به پا می دارند. این پوپولیزم افسار گسیخته بدون آنکه به درستی مشخص کند اتحاد مردم حول چه منفعتی صورت می گیرد در همان اصرار دترمینیستی اش باقی خواهد ماند و فکر می کند تمام این مردم مخالف جمهوری اسلامی اند. اما آن چیزی که در متن جامعه اتفاق می افتد بر خلاف تصورات این رفقاست. جامعه تنها متشکل از یک گله انسانی به اسم مردم نیست، بلکه این مردم در عصر سرمایه داری متشکل از طبقاتی ست که منافع متضاد با یکدیگر دارند. هر کدام از این طبقات نمایندگان سیاسیشان را در تحولاتی که در متن مبارزه طبقاتی صورت می گیرند دارند و منافعشان را پیگیری می کنند، وقتی به ادعای این مقاله صحبت از سبک کار کمونیستی ست همانطور که در قبل هم اشاره کردم مقصود از کمونیزم جنبش درون طبقه کارگر در متن این مبارزه طبقاتی ست، کمونیزم یکی از گرایشات درون طبقه کارگر است اما تنها راه حلی ست که کلیت منافع این طبقه را نمایندگی می کند. وقتی کمونیزم می خواهد اجتماعی شود دقیقا باید خود را در این پروسه تعریف کند، خارج شدن از این خط نه تنها دیگر ربطی به کونیزم ندارد بلکه نمی تواند ادعا کند که می خواهد سازماندهی کمونیستی کند. من در این نوشته به این اشاره کردم که این تضادها واقعی ست چپ ایران یک اپسیلون به زندگی روزمره طبقه کارگر ربطی ندارد اما آیا ترمیم این رابطه و آغاز حرکتی نو صرفا با خوراندن سازماندهی بورژوازی ممکن است؟

در ادامه امین قضایی خطوط کلی این سازماندهی را اینگونه توضیح می دهد:
٣- ایجاد هسته های کمونیستی را فراموش کنید. چنین هسته هایی مطلقا توانایی ارتباط گیری با مردم را ندارند. دلیل بسیار ساده است: این هسته های کمونیستی برای مردم بسیار مخاطره آمیز به نظر می رسند و کسی عضو آنها نخواهد شد. این هسته ها رشد نکرده اند و نخواهد کرد. به جای تشکیل هسته های محدود و بسته، روابط باز ولی زنجیره ای تشکیل دهید. به جای اینکه عده‌ای همدیگر را بشناسند و شب و روز در کنار هم باشند و زندگی خود را وقف فعالیت سیاسی کرده و جان خود را به خطر اندازند، از عده زیادی بخواهید که با یکدیگر به صورت زنجیره ای و بدون اینکه همدیگر را بشناسند( با اسم مستعار) فعالیت های ساده و کم خطرتری انجام دهند. شما می توانید از طریق دوستان خود با دوستان دوستانتان وصل شوید بدون اینکه حتی آنها را بشناسید.
نکته سوم خطوط کلی که امین قضایی طرح می کند متشکل از دو مساله است که ساده نویسی آن این است که ١: هسته های کمونیستی خطرناک اند. ٢: شیوه فروش هرمی را در توزیع کالا این بار به صورت مبتدی تر آن هم با اسم مستعار در مبارزات سیاسی و سرنگونی جمهوری اسلامی پیگیری کنید. در گام نخست به بررسی این نکته می پردازیم. مقصود از هسته های کمونیستی که در این نوشته به درستی مشخص نشده است چیست؟؟؟ و صرفا به علامت خطر برق گرفتگی نزدیک نشوید اکتفا شده است!!!، در وهله اول این تصور را به خواننده این مطلب منتقل می کند که هسته های کمونیستی مجموعه ای از افراد مسلح است که در خانه هایشان قایم شده اند و مدام در حال پاک کردن و مسلح کردن خشاب هایشان هستند، بمب ساعتی درست می کنند و در حال پی ریزی یک نقشه برای یک عملیات می باشند. اگر مقصود از هسته های کمونیستی(که قطعا به دلیل توضیح کوتاه امین قضایی این شبهه به وجود می آید و مراد او از هسته های کمونیستی این نیست)، باید بگویم این هسته ها که واکنش میلیتاریستی خرده بورژوازی در استراتژی انقلابی شان بود سال های سال است نه تنها در ایران بلکه در نپال هم که مائویست ها در این شیوه مبارزه میلیتاریستی پیگیر بودند تعطیل گشته و اصولا این نوع مبارزه ربطی به طبقه کارگر ندارد.بدون بررسی تجربه احزاب کمونیستی صحبت کردن بر سر هسته های کمونیستی( دورنمای تحلیلی )اساسا اشتباه است، کجای این تجربه ها اشتباه بوده است؟ مقصود از هسته های کمونیستی، هسته های مسلحانه است؟، حلقه های مطالعاتی ست؟ و یا کمیته های کمونیستی؟در مورد تجربه اول که بحث شد و افق و استراتژی آن مشخص است که مشی کارگری را دنبال نمی کند، حلقه های مطالعاتی هم در بدترین شرایط دست آوردهای مفید خود را داشته و ضرورت آن به خاطر ترویج ادبیات کمونیستی در جامعه غیرقابل انکار است مگر با این تبصره که این رفقا بر اساس تز تاریخی شان به دلیل پرهیز مردم و بی اشتیاق بودن آن ها و در ارتباط بودن این ترویج با تبلیغات کمونیستی آن را مردود بدانند. بحث دیگر در مورد کمیته های کمونیستی و به عبارت کلیشه ایش کمیته های حزبی ست که وجود آن خطرناک است و مردم (این گله انسانی نامفهوم) از آن فاصله می گیرند. باز هم مجبورم به دلیل ضعیف بودن حافظه های تاریخی این رفقا گریزی به تاریخ این کمیته ها زده و نیز بر معدود متون تئوریزه شده در همین زمینه که متعلق به کوروش مدرسی ست فوکوس کنم و آن را در راستای همین نوشته که اهدافش در مقدمه ذکر شد مقایسه کنم هر چند هدف از این مقایسه نقش بی طرفی من در این ماجرا نیست و کاری به اسامی ندارم که کدام آدم خفنی و باسابقه ای این حرف را زده چون مشخصا بحث کمیته های کمونیستی در اصولی ترین و عینی ترین چشم اندازش از طرف کوروش مدرسی نمایندگی می شود. دست آوردهای کمیته های کمونیستی در رویدادهای مهم قرن بیستم و در انقلابات کمونیستی این قرن غیرقابل انکار است، کمیته های کمونیستی موتور کوچک حرکت دهنده انقلابات بزرگ است و حلقه ارتباط جنبش طبقاتی پرولتاریا با حزب پرولتری و کمونیستی ست، از انقلاب اکتبر تا انقلابات اروپای شرقی، از انقلاب کوبا تا انقلاب شیلی، از انقلاب نیکاراگوئه تا انقلاب ایران، نقش این کمیته ها در جایی عامل اساسی انقلاب و در جایی از عوامل این انقلابات بوده است. اما هدف ما مثل امین قضایی توضیح و یا انکار کمیته های کمونیستی با کلی بافی نیست. در تمامی این انقلابات که اسامی آن ها به صورت موردی ذکر شد کمیته های کمونیستی به یک شکل و با سبک کاری مشخص حضور نداشتند، در انقلاب اکتبر این کمیته ها همان کمیته های کارگری اند، در انقلابات اروپای شرقی از مجارستان گرفته تا چکسلواکی این کمیته ها هسته های کوچک کمینترن اند که در طبقه کارگر نفوذ دارند و در جاهایی مثل شیلی و کوبا این کمیته ها مسلح اند و با شعار طبقاتی شان در طبقه کارگر و به خصوص دهقانان در آن دوران نفوذ دارند. تاریخ تمامی اشکال و سبک کار این کمیته ها را تجربه کرده است ولی امین قضایی هنوز مشخص نکرده است کدام هسته کمونیستی؟ این تجربه ها مشخص کرده اند که در ارتباط با جنبش کارگری هستند و یا کمونیزم آن ها که در قبل نیز اشاره کرده ام اساسا بی ربط به این طبقه بوده است. حتی با نگاهی به تاریخ چپ ایران هر کدام از احزاب کمونیستی با توجه به این تجربه های جهانی یکی از این کمیته ها را در هر دوره ای تجربه کردند، اما باید گفت که بحث حاضر کمیته های کمونیستی، به جز تجربه انقلاب اکتبر بر روی هیچ کدام از این تجربه ها نایستاده است. بحث حاضر کمیته های کمونیستی ضرورت پاسخ به تضادهای واقعی و پارادوکسیکال احزاب کمونیستی در مواجهه با طبقه کارگر و جامعه است. بر خلاف آن چه که امین قضایی با کلی بافی های تو در تو قصد در انکار آن را دارد، خود کمیته های کمونیستی شکل اصلی سازماندهی برای مبارزات کارگری ست و دقیقا در مقابل سازماندهی های گذشته و نت وورکینگیزم عملکرد شبکه قرار می گیرد، این کمیته های کمونیستی وجه تمایزشان با گذشته در این است که با ایستادن بر روی تجربه انقلاب اکتبر، بر خلاف آن چه که در گذشته اتفاق افتاده است کمیته های تشکیلاتی یک حزب نیست در جغرافیای معینی در محله خاصی تشکیل می شود، کمونیست های آن طبقه را سازماندهی می کند، نمی رود آش شله قلمکار عملکرد شبکه را درست کند و از بی ربط ترین افراد به کمونیزم و طبقه کارگر دعوت کند که بیائید جمهوری اسلامی را سرنگون کنید!! چون که کمونیزمش آئینی و مذهبی نیست، سکتاریزم آفتش نمی شود، مانعش نمی شود و مانند عملکرد شبکه کمونیزم را در آستینش پنهان نمی کند که فلان کس خوشش بیاید یا نیاید، اجتماعی شدن اینگونه نیست که امین قضایی می گوید، اجتماعی شدنی که ایشان از آن حرف می زند از جنس عید فطر مسلمانان است که از بقال و دکتر و مهندسش، از تاکسی گرفته تا اتوبوس بحثش حلول ماه است یا این که چند روز تعطیل می شود؟، این اجتماعی شدن فقط و فقط در دوران انقلابی و در بستر تغییری خاص در جامعه ممکن است. اجتماعی شدن یعنی تقویت مبارزه کمونیستی در جنبش کارگری، تقویت مبارزه با گرایشات بورژوازی، تقویت مبارزه با رفرمیزم و هزاران موانع دیگر بر سر راه انقلاب، در پروسه این مبارزه است که طبقه کارگر به سنگری می رود که منافعش در آنجاست. کمونیزم این گونه اجتماعی می شود، بعد این اجتماعی شدن موقت نیست، دائمی ست، از خودش سنت به جا می گذارد و سر سازشی با کوچکترین تعرضی که به منافع طبقاتی اش بشود نخواهد داشت. کمیته های کمونیستی در راستای مبارزه طبقاتی سازماندهی می کند، نه از سر مردمی که مشخص نیست منافعشان کجای این مبارزه است. حال به بخش دوم می پردازیم که شیوه نت وورکینگ مارکتینگ است و می خواهد مردمی را که هاله ای از ابهامات تئوریک و مادی حول آن شکل گرفته است به شیوه فروش کالایی سازماندهی کند، برای روشن تر شدن موضوع نمونه عینی آن را که شاید بعضی از ما در جامعه با آن برخورد کرده ایم و با بازاریاب هایی در این زمینه مواجه گشته ایم بررسی خواهم کرد که چند سال پیش موج عظیمی را در جامعه به خصوص در جوانان جویای کار به راه انداخته بود و آن ها را به این که می توانند قورباغه شان را قورت بدهند متوهم کرده بود. هر چند بحث این رفقا به هیچ عنوان سازماندهی مردم برای این هدف نیست، و مطمئنا آن ها به دنبال راه حلی می گردند که جمهوری اسلامی را به اجتماعی ترین شیوه اش سرنگون کنند، اما دقیقا از این غافل اند که با این نوع سازماندهی، از مردم می خواهند که قورباغه شان را قورت دهند و بروند رژیم چنج کنند. ما در این جا به بررسی گلد کوئست که در ایران تجربه شده است خواهیم پرداخت:
عضویّت در این شرکت با خریدن یک جنس مانند سکه طلا و غیره شروع می‌شود و هر کس که بتواند دو نقر دیگررا وارد این تجارت یا به اصطلاح network marketing کند مبلغی از طرف شرکت به عنوان پور سانت در یافت خواهد کرد. و بعد از رسیدن به مرحله ای از شرکت خارج میشود (flash out) . گردش مالی شرکت یک سیکل کاذب میباشد و عملا از سرمایه خود اعضا به برخی دیگر از اعضا به عنوان پور سانت پولی پرداخت میشود.در اینجا عموما بحث بر سر دو مقوله است:1.فروش کالایی2.کسب سود از این فروش. هدف ما در اینجا بررسی این نیست که این خوب است یا بد است؟ بلکه هدف پاسخگویی به این سوالات است که چرا بورژوازی این روش را برای سازماندهی طبقاتی خود به کار نمی برد و آن را برای کسب سود انجام می دهد؟ تعداد زیادی از مردم که می خواهند قورباغه شان را قورت دهند و از این راه ثروتمند شوند که ما یک مورد را هم ندیدم با فرض درست بودن این شیوه آیا به جز کسب سود و رسیدن به رویاهای یک زندگی مرفه که عملا در شیوه های موجود جامعه بورژوازی غیر ممکن است به خاطر چه چیز دیگری وارد این شبکه می شوند؟ آیا با فرض کنار گذاشتن فروش کالایی که در این شیوه هم به نوعی خود انسان هایی که در شبکه هستند دچار بت وارگی کالایی می شوند، فقط هدف کاربست این شیوه باشد می توان مردم را که منافع متضاد طبقاتی دارند برای سرنگونی جمهوری اسلامی با این شیوه سازماندهی کرد؟ شاید این رفقا بر روی تک تک این مسایل بحث کرده باشند اما مسلما نتوانسته اند از دیدگاه و منافع مستقل طبقه کارگر به این سوالات پاسخ دهند، چون اگر از این دید پاسخ می گفتند مسلما به این نوع سازماندهی نمی رسیدند. البته دلیل به توافق رسیدن این رفقا بر این نوع سازماندهی که در بالا هم به آن پرداختم به دلیل غایب بودن چند مساله مهم و ضروری در افق و ادبیات این رفقاست، مساله آن ها سازماندهی طبقه کارگر نیست و اگر در جایی در مقاله امین قضایی به آن اشاره می شود صرفا برای پیوند دادن این مساله به کمونیزم است. جامعه را نه از سر مبارزه طبقاتی بلکه از سر مردم که معلوم نیست کجای این پروسه تولید هستند تعریف می کنند و در نهایت بحث بر سر انقلاب کمونیستی نیست این رفقا مشخص نکرده اند کدام انقلاب؟ هدف آن ها فقط سرنگونی ست. خوب وقتی این تکه های پازل را کنار هم گذاشت و با شیوه های گذشته به جواب نرسید باید به سراغ بورژوازی رفت و از شیوه های او نه برای سازماندهی بلکه برای فروش کالایی استفاده کرد.
در پایان باید گفت که این محفل دیر یا زود به بن بست هایش خواهد رسید، تمامی این رفقا انسان های شریفی هستند و امیدوارم به جای اصرار بر روی یک ذهنیت اشتباه به فکر یک عینیت درست بگردند و کار خود را به پیش برانند. در شرایط موجود تنها راه رهایی برای طبقه کارگر کمونیزم است و این کمونیزم در شرایط موجود با کمیته های کمونیستی به انقلاب نزدیک می شود.

پیروز باشید