سوریه امروز؛
کدام سیاست مسئولانه است؟
مصاحبه کمونيست با خالد حاج محمدي

کمونیست: اطلاعیه حزب سیاست معینی در مورد سوریه، مبنی قطع فوری جنگ، اتخاذ کرده است. این سیاست در شرایطی که همه دول و رسانه ها از جنگی آزایبخش علیه دیکتاتوری بشار اسد صحبت میکنند، میتواند موضعی به نفع ادامه حیات دولت بشار تبیین شود. توضیح شما در این مورد چیست؟

خالد حاج محمدی: جهت ما در مورد هر جنگی بر اساس ماهیت جنگ٬ هدف جنگ و سود و زیان آن از زاویه منافع طبقه کارگر است. جنگ کنونی در سوریه، برخلاف ادعای دولتها و رسانه های غربی، نه علیه استبداد و نه در دفاع از "حقوق" بشر و نه برای آزادی و بهبودی در زندگی مردم است. این جنگ در دنیای واقعی جنگی میان شرق و غرب و در راس همه روسیه و آمریکا با اتکا به متحدین منطقه ای و محلی آنها است. در دل این جنگ منافع درازمدت و تقابلهای روسیه و آمریکا و متحدین آنها به قیمت نابودی یک جامعه تعیین تکلیف میشود. جنایتکار بودن دولت اسد دلیلی بر حقانیت هر مخالفی با این دولت نیست. دولت آمریکا از هر دولت جنایتکاری در دنیا جنایتکار تر است. متحدین آمریکا چه در منطقه مثل عربستان٬ قطر٬ ترکیه و چه در سوریه که "شورای انقلاب سوریه" و "ارتش آزاد سوریه" باشد٬ اگر از دولت سوریه جنایتکارتر نباشند کمتر جنایتکار نیستند. دارودسته های دست ساز امریکا و متحدینش که نیرویشان را اساسا جریانات اسلامی٬ کانگسترهای نظامی و آدم کش و ارتجاعی منطقه تامین و به سوریه صادر کرده اند، ربطی به اعتراض مردم سوریه به استبداد حاکم ندارند و به همین دلیل مورد نفرت مردم سوریه اند و همین برگ برنده ای در دست دولت سوریه شده است. مردم سوریه، بر عکس بخش اعظم اتفاقات و انقلابات دنیا، از ترس همین دارو دسته های باند سیاهی اپوزیسیون و در نبود آلترناتیو مطرح سومی، به ادامه حاکمیت اسد با اذعان به جنایاتش قانع اند. این جنگ در حقیقت جنگ دو قطب ارتجاع امپریالیستی با هم و به کمک دول متحد آنها در منطقه و متحدین آنها در خود سوریه است. بیان اهداف این جنگ به نام مردم سوریه٬ و لباس دمکراسی خواهی و حقوق بشر و ضد استبدادی و انقلابی به آن پوشاندن٬ در بهترین حالت شیادی سیاسی است. شیادی از جنس حمله به عراق که ״دول معظم״ غرب آن را علیه میلیونها نفر در عراق براه انداختند.
عوارض تا کنونی این جنگ از هم پاشیده شدن شیرازه و مدنیت جامعه است٬ رشد انواع دستجات قومی٬ مذهبی و کانگسترهای نظامی و آدمکش٬ رشد فقر و محرومیت٬ آوارگی و تحمیل استیصال کامل به بیش از ٢٢ میلیون انسان است. بر اساس آمار رسمی سازمان ملل بیش از دو میلیون نفر از مردم محروم و اساسا از طبقه کارگر سوریه که ٧٥ درصد آنها زن و کودک هستند٬ و حدود ٥٠ درصد آنها زیر ١٧ سال سن دارند٬ به کشورهای همجوار چون ترکیه٬ عراق٬ اردن٬ لبنان و.. پناه برده اند. آمار واقعی آوارگان بسیار از این رقم بیشتر است. در خود سوریه میزان آوارگی چند برابر این رقم است. بسته به اینکه هر شهر و روستایی در دست کدام جریان باشد٬ بخشی از مردم به جرم طرفداری حتی یکی از بستگان آنها از نیروی مقابل٬ به جرم تعلق به "مذهبی" دیگر٬ "ملتی" دیگر در بهترین حالت آواره میشوند. اپوزیسیون دولت اسد در تجاوز به زنان به عنوان غنایم جنگی چون دوران صدر محمد٬ مصادره و غارت و چپاول اموال مردم و آدم کشی و آدم ربایی مشهور شده اند. خرید و فروش دختران سوریه ای به کشورهای حاشیه خلیج٬ به شیوخ مرتجع کشورهای عربی به بازاری مهم تبدیل شده است. در اردوگاههای کشورهای همجوار نیز جان دختران از ١٠ سال به بالا و حتی جان کودکان چند ساله و ربودن و فروش آنها امری روزمره است. مردم آواره سوریه چه در کشورهای همجوار و چه در خود سوریه٬ برای نجات جان خود٬ برای نجات جان دخترانشان٬ تلاش میکنند در ازاء ٥٠٠ لیر آنها را به خریداران پولدار در خارج سوریه به نام ازدواج تحویل دهند٬ توجه داشته باشید که اینها در بازار مکاره فروش دختران بخش خوشبخت به حساب میایند که شوهر یافته اند. فقط در مصر در عرض یک سال ١٢ هزار دختر سوریه ای به نام ازدواج فروخته شده اند. بیشترین مشتریان کودکان و نوجوانان سوریه ای٬ سرمایه داران کشورهای عربی اند که هیچ آماری از میزان فروش آنها در دست نیست. خرید و فروش و ربودن کودکان سوریه ای در اردوگاهها و در داخل سوریه و توسط گروههای جنایتکار و باند سیاه به اندازه ای وسیع است که در مراکز درمانی و پزشکی از قطعات بدن آنها برای فروش به آدمهای پولدار استفاده میشود. اکنون مراکز مذهبی توسط مراجع مذهبی در این کشور و در کشورهای عربی به نام مراکز خیریه تشکیل شده اند٬ که کار اصلی آنها خرید و فروش دختران٬ "یافتن" شوهر برای آنها، و به نمایندگی از خدا و بنام الله رفع موانع ازدواج آنها از جمله حل مسئله سن کم دختران است٬. اینها به بزرگترین تجار سکس و سواستفاده جنسی از دختران، تبدیل شده اند.
علاوه بر این٬ بر پیشانی طبقه کارگر و مردم محروم٬ مهر و اتیکت مذهب و ملیت و قومی... زده اند و بر بستر یک استصال عمومی٬ ناامیدی٬ فقر و گرسنگی٬ انشقاقی عمیق را در میان طبقه کارگر دامن زده اند. توجه داشته باشید که فردا و با اتکا به جنگ و مشکلاتی که به گوشه ای از آن شاره شد٬ هر گروه جنایتکاری میتواند٬ از طبقه کارگر و بخش محروم جامعه٬ برای حفظ امنیت جانی و نجات از گرسنگی و...٬ سرباز و جنگجو اجیر کند٬ کاری که به همت همه طرفین درگیر بیش از یک و نیم سال است در جریان است. اکنون اردوگاههای آواره گان در کشورهای ترکیه٬ اردن٬ عراق و لبنان٬ به محل سربازگیری و آموزش نظامی مردم و حتی کودکان با اتکا به استیصال و محرومیت آنها تبدیل شده است.
به این مصیبت ها، عواقب روحی و روانی جنگ را نه تنها بر مردم سوریه٬ بلکه و به علاوه بر کل منطقه و جهان اضافه کنید. اولین تاثیر سناریوهای لیبی و سوریه و مداخله دول امپریالیستی برای اهداف خود و تعیین سهم هر کدام از تقسیم قدرت و ثروت در خاورمیانه و در دنیای ما٬ به قیمت تحمیل جنگ داخلی و جنایتکارانه در این کشورها٬ تحمیل ناامیدی و پشیمانی و ترس٬ به طبقه کارگر و زن و جوان معترض در کل منطقه است. مردم به امید دگرگونی و بهبود در زندگی خود در مصر و تونس انقلابی کردند٬ امیدوار بودند که با اتکا به نیروی خود میتوانند٬ نه تنها دولتهای جنایتکار را پایین بکشند٬ بعلاوه آزادی و رفاه بدست آورند و حرمت و کرامت انسانی خود را بدست خود بازیابند. یکی از اهداف دول امپریالیستی و دولتهای مرتجع منطقه از ترکیه و عربستان و قطر تا ایران و حزب الله لبنان و... نابود کردن این احساس انسانی و این حق طلبی در میان طبقه کارگر و مردم ناراضی است. آنها در مقابل انقلابیگری و برابری طلبی و خواست زندگی بهتر نه تنها در خاورمیانه٬ بلکه در خود آمریکا٬ در کل اروپا٬ تصاویر آوارگان سوریه ای٬ قتل و کشتار و جنایتی که در حقیقت دولتهای غربی از جمله دولت آقای اوباما در راس آن است٬ را بعنوان نتایج بهار عربی و خیزش مردم برای به زیر کشیدن ارتجاع حاکم بدست و قدرت خود نشان میدهند. و بدین صورت طبقه کارگر و نسل جوان را از هر نوع انقلابی و از هر نوع دخالتی در سرنوشت خود رویگردان میکنند. حزب ما به همین دلایل خواهان قطع فوری جنگ در سوریه است. خواهان پایان دادن به رقابتهای امپریالیستی و جنگ داخلی میان دولت سوریه و اپوزیسیون مرتجع آن است. این جنگ بزرگترین مصیبت برای طبقه کارگر سوریه و مردم محروم این کشور و برای کل بشریت است. جنگی که آنها هیچ نقشی در آن جز قربانی ندارند و هیچ نفعی از آن جز سیه روزی و خانه خرابی و آوارگی نمی برند. قطع جنگ اولین قدم در راه بازگشت زندگی عادی به جامعه است. جنگی که طرفین درگیر آن همگی ضد کارگر٬ ضد انسان و جنایتکارند.

کمونیست: ایران یکی از متحدین دولت سوریه است. از زوایه طبقه کارگر ایران و مردم مخالف جمهوری اسلامی٬ از زاویه انقلاب در ایران٬ رفتن اسد٬ تضعیف موقعیت جمهوری اسلامی در منطقه است. آیا این استدلال و اینکه رفتن اسد راه را برای رفتن جمهوری اسلامی هموار میکند٬ نادرست است؟

خالد حاج محمدی: اینکه رفتن اسد و سقوط آن در توازن میان غرب و شرق موقعیت روسیه و ایران و... را به نفع غرب تضعیف میکند٬ واقعی است. اما این چه ربطی به انقلاب در ایران٬ به کارگر و زن و جوان خواهان رفاه و زندگی بهتر در ایران دارد ؟ از چه زمانی چنین شده است که بر متن سیه روزی و نابودی طبقه کارگر یک کشور انقلاب کارگری در کشوری دیگر رشد میکند؟ با همین استدلال میتوان گفت شکست اپوزیسیون بشار اسد٬ تضعیف موقعیت آمریکا و کل اروپا٬ تضعیف موقعیت عربستان٬ ترکیه٬ قطر و اسرائیل در منطقه است. بر این اساس طبقه کارگر ترکیه و عربستان و.. نیز برای انقلاب در ترکیه و عربستان٬ باید در این جبهه بندی ارتجاعی در کنار نیروهای بشار اسد و ایران و حزب الله لبنان علیه جبهه مقابل قرار بگیرند٬ زیرا که شکست آنها تضعیف دولتهای مرتجع ترکیه و عربستان و به نفع انقلاب در این کشورهاست.
توجه داشته باشید که هم اکنون اعتراضات وسیعی علیه دولت ترکیه در این کشور در جریان است. یک پای این اعتراضات اتحادیه های کارگری این کشور است. با این استدلال کارگر ترکیه ای باید علیه اپوزیسیون سوریه و در دفاع از بشار اسد به میدان بیاید٬ زیرا که ״ماندن اسد و شکست اپوزیسیون آن٬ موقعیت ترکیه را تضعیف و انقلاب کارگری در ترکیه را تقویت میکند״. بر این اساس عملا کارگر ترکیه و ایران در مقابل هم می ایستند٬ یکی مدافع اسد و دیگری مدافع اپوزیسیون اسد میشود.
این استدلال طرفداران غرب در ایران است. این استدلال ناسیونالیسم ضد "عرب" و پرو غرب ایرانی٬ استدلال میدیای غربی چون بی بی سی٬ گروهای قومی و ناسیونالیستی خواهان دخالت غرب در ایران است. اشاره کردم که با نشان دادن الگوی سوریه و لیبی به عنوان نتیجه "انقلاب و انقلابیگیری" هر نوع انقلاب و تلاش از پایین برای بهبود و زندگی بهتر و آسایش و امنیت را در خود ایران، میکشند. هر تحرک کارگری و انقلابی٬ هر اعتراض زن و جوان برای کوتاه کردن دست دولتهای مستبد٬ برای سهم خواهی را در خود غرب و در منطقه در ذهنیت جامعه و روانشناسی مردم٬ نابود میکنند. تضعیف اسد وقتی ارزش دارد که در ازاء آن صف کارگر و مردم محروم تقویت شود. تضعیف اسد اگر به تقویت آمریکا و عربستان و جبه النصر تمام شود٬ سهم کارگر و مردم سوریه چیزی جز افزایش محرومیت و استبداد و زن ستیزی نیست. این استدلال ها بیان منافع مردم ایران٬ طبقه کارگر در ایران و ... نیست. اینها بیان منافع ناسیونالیسم پرو غرب ایرانی است که به نام منفعت طبقه کارگر ایران و مردم محروم بخورد جامعه میدهند. طبقه کارگر ایران منافعی جدا از منفعت طبقه کارگر سوریه ندارد و انقلاب کارگری و هر تحول و تغییری به نفع این طبقه از کانال آوارگی و تحمیل استصال به هم طبقه ای های ما در سوریه نمیگذرد. سقوط دولت بشار اسد و هر حکومت مرتجعی٬ توسط طبقه کارگر سوریه و مردم آزادیخواه٬ صف کارگر و عدالتخواهی را در دنیا تقویت میکند. امید و اعتماد به نفس و اتحاد و اتکا به نیروی خود را در صف طبقه کارگر جهانی تقویت میکند و الگویی موفق از دخالت از پایین و امکان ساقط کردن حکومتهای مرتجع را در ذهنیت جامعه تقویت میکند. اگر چنین اتفاقی نه تنها در سوریه٬ بلکه در ایران و هر کشوری بیفتد٬ طبقه کارگر در سراسر جهان و مردم محروم در کل خاورمیانه را امیدوار میکند٬ احساس قدرت میکند و به هم نزدیک میکند. نتیجه چنین تحولی در سوریه تحولی مثبت و بهبودی در زندگی مردم آن جامعه خواهد بود٬ و قاعدتا در اثر چنین فاکتورهایی است که دولت بشار اسد میتواند بدست طبقه کارگر سرنگون شود. این با آنچه امروز در سوریه در جریان است٬ تماما متضاد است. بازیگران امروز صحنه سیاسی سوریه٬ روسیه٬ چین٬ ایران و حزب الله و دولت سوریه از یک طرف و آمریکا٬ دولتهای غربی٬ عربستان٬ ترکیه٬ قطر و اپوزیسیون متحد در "شورای انقلاب" و "ارتش آزاد سوریه" است. اینها همگی دشمنان قسم خورده طبقه کارگر و مردم محروم و عاملین مستقیم جهنمی است که به مردم سوریه تحمیل شده است. طبقه کارگر ایران٬ صف آزادیخوهای در ایران با تبدیل کارگر سوریه ای به جنگجوی بشار اسد٬ یا به جنگجوی سلفیها٬ جبه النصر و... که باید هم طبقه ای خود٬ همسایه و رفیق و همسرنوشت خود را به "جرم" منتسب کردن به اسلام٬ مسیحی٬ شیعه و یا سنی سر ببرد٬ تقویت نمیشود. چنین ادعای پوچ، بخشی از پروپاگاند غرب و متحدین آنها و یا پروپاگاند روسیه و ایران و... است. احزاب و جریاناتی که چنین سمومی را به نام انقلاب ایران و منافع مردم آزادیخواه ایران و یا بر عکس به نام منافع کارگر ترکیه و عربستان و .. پخش میکنند٬ عملا در این جبهه بندی در کنار آمریکا و متحدین آنها و یا روسیه و دولت بشار اسد قرار دارند.
چنین جریاناتی بخشی از مدافعان سناریوی سیاه در ایران هستند. طبقه کارگر ایران از دل ماجرای سوریه و لیبی میتواند٬ دشمنی عمیق ناسیونالیسم پرو غرب ایرانی و دشمنی جریاناتی مانند مجاهدین را، با طبقه کارگر و با استقلال طبقاتی آن، و با آینده ای روشنی که با دخالت این طبقه میتواند ترسیم شود، ببیند. اینها الگوی لیبی و سوریه را در مقابل مردم ایران به عنوان تنها راه نجات قرار میدهند. برمتن آن تسلیم شدن طبقه کارگر به جمهوری اسلامی را موعظه میکنند و به این طبقه امید به "اصلاحاتی" در چهارچوب نظام میدهند. نتیجه عملی این تبلیغات با هر نیتی باشد٬ قرار دادن دو راحل در مقابل مردم ایران و طبقه کارگر است٬ یکی امید به دخالت امپریالیستی به شکل عراق٬ سوریه و لیبی٬ و دیگری رضایت به وضع موجود و امید به تغییر از درون جمهوری اسلامی است. در هر دو حالت سهم کارگر سربازی برای غرب و مدافعان آن و یا گماشتگی جناحهای درون جمهوری اسلامی است.

کمونیست: میتوان پرسید بطور مشخص چه نیروهایی از نظر شما قادر به تضمین جهتی هستند که حزب حکمتیست در اطلاعیه خود مطرح کرده است؟ و آیا این جهت با جهت قبلی حزب حکمتیست متفاوت است؟ آیا حزب حکمتیست در این رابطه کار یا اقدام معینی را در دستور خود در این رابطه گذاشته است؟ یا فقط به عنوان یک جهت و موضع سیاسی طرح میکند؟

خالد حاج محمدی: سیاست ما در مورد سوریه و لیبی یکی است. این سیاست ادامه سیاست ما در مورد جنگ خلیج است. آنچه در عراق اتفاق افتاد و امروز دنیا نتایج آنرا میبیند٬ از جنس همان وضعی است که امروز در سوریه در جریان است. لذا سیاست ما تغییری نکرده است. خطاب ما در بحث و جهتی که در مورد سوریه داریم٬ تنها صفوف حزب حکمتیست نیست. خطاب ما کل طبقه کارگر هم در سوریه و منطقه و هم در خود غرب است. اینکه حزب حکمتیست خود چه نقشی خواهد داشت بخش بسیار کوچکی از ماجرا است. از این جهت یک دنیا کار و فعالیت بیرون می آید. یکی از مهترین آن تشکیل یک صف ضد جنگ و دخالت امپریالیستی و از همه مهمتر و برجسته تر علیه دخالت امپریالیستی و قلدری آمریکا است. امروز بزرگترین صادر کننده تروریسم٬ بزرگترین سازمانده جریانات آدم کش٬ کانگسترهای نظامی٬ آدم ربایی و قتل و جنایت٬ دولت امریکا است. این سیاست به یمن سکوتی که به طبقه کارگر در خود غرب تحمیل کرده اند٬ و در نبود یک قطب کارگری٬ یک قطب انسانی و مدافع حقوق انسان٬ در فقدان آنچه در جریان جنگ ویتنام شکل گرفت٬ بدون هیچ مانع جدی پیش میرود. لازم نیست حتما کمونیست بود تا به این افسارگسیختگی و به این همه جنایت به نام صادر کردن "دمکراسی و دفاع از حقوق بشر" به کشورهای دیگر اعتراض کرد. خلاصه نه تنها طبقه کارگر سوریه و مردم محروم این کشور٬ بلکه و بعلاوه طبقه کارگر در جهان٬ و قبل از هر کشوری در خود غرب٬ در اروپا و آمریکا نیازمند شکل دادن به چنین قطبی است. کارگران کمونیست در اروپا٬ اتحادیه ها و تشکلهای کارگری در غرب قاعدتا باید راس چنین حرکتی باشند. قطعا حزب حکمیست تلاش میکند توجه همه کارگران کمونیست و ... را به این سیاست انسانی و رادیکال جلب کند.
در عین حال یک پای خطاب ما به طبقه کارگر ایران است. یک هدف ما باز شدن چشم طبقه کارگر ایران بر حقایقی است که در دنیای ما میگذرد٬ و بالا بردن خودآگاهی این طبقه است.