اوضاع بحرانی ایران؛ بحث در زمینه سوسیالیسم و ...
مصاحبه نشریه مبارزه طبقاتی با اسد گلچینی


در این اوضاع بحرانی ایران، شما در بحث در زمینه سوسیالیسم بر چه مواردی تاکید می نمایید؟

اسد گلچینی: شمارش دوران های بحرانی و یا وجود بحران در مورد ایران استثنا نیست و ظاهرا یک قاعده است و به نظر من همواره امکان تاثیر گذاری جدی نیروهای سیاسی در تعیین مسیر جامعه و آینده آن وجود داشته است. اینکه چه اندازه این ممکن شده است اشکار است و یا با معیارهای عینی قابل سنجش است. کمونیستها و کلا چپ در ایران هم در این مسیربحرانی فراز و نشیب های زیادی را از سر گذرانده است.
در حال حاضر هم اگر کمونیستها ملزومات دخالت در تعیین مسیر جامعه را نداشته باشند وضعیت تاکنونی بروال خود طی میشود و بحران های ناشی از وجود سرمایه داری و جمهوری اسلامی و جناح های مختلف بورژوازی اش با تعلق خاطر به بازار و فرهنگ شرق و غرب، مانند هر کشور سرمایه داری دیگر بحرانهایشان را خودش حل میکند. چنانچه جنبش قدرتمند سوسیالیستی و سازمانهای قدرتمند کمونیستی وجود نداشته باشند وجود بحران ها خود بخود چیزی برای این جنبش ها در بر ندارد و در واقع در هر بحرانی درجه آمادگی برای استفاده از این بحران ها به نفع اتحاد و سازمانیابی کارگران و کمونیستها و متحقق کردن انقلاب و حکومت سوسیالیستی مساله است. متاخرترین تجربه ما به جنبش خرداد سال 88 بر میگردد و دقیقا و متاسفانه بخش اعظم نیروهای طرفدار سوسیالیسم تحت عناوین مختلف انقلاب، سرنگونی و جنبش توده ای و ... به جنبش سبز که با هژمونی بخشی از بورژوازی ایران یعنی بورژوازی لیبرال مهندسی و هدایت شد و در نهایت پیروزی هم موسوی و رفسنجانی را بر صندلی حکومتی می نشاند سواری دادند. این جنبش چه ذهنا و چه عملا آمادگی و توان و قدرت لازم برای تبدیل این بحران به نفع جامعه و انقلاب کارگری و سوسیالیسم را نداشت. تاکید کماکان این باید باشد که در هر شرایط چه معمولی و چه بحرانی، جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی و سوسیالیستی تعیین کننده ای در سیاست و تعیین مسیر جامعه وجود و حضور داشته باشند.

رابطه جنبش کمونیستی ایران با فعالیت برای سوسیالیسم در ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟

اسد گلچینی: فکر میکنم روشن است که رابطه و تاثیر جنبش کمونیستی در ایران برای رسیدن به سوسیالیسم و حکومت سوسیالیستی را با نگاهی اجمالی به گذشته و تاثیرات و تجارب آن بر امروز و با نگاهی به آنچه در سی و چند سال گذشته طی کرده ایم مرور و بررسی کنیم. لابد هر کسی هم از زاویه جنبش و سوسیالیسم مورد نظرش این تاریخ را بررسی میکند که به اصطلاح چراغ راهنمای کار امروزشان هم هست. من از جنبش کمونیستی و مبارزه برای سوسیالیسمی میتوانم حرف بزنم که فکر میکنم با رجعت به مارکسیسم و کمونیسم مارکس و متعلق به طبقه کارگر و مبارزه برای ازادی، برابری و حکومت کارگری در ایران شروع کرد و در نقطه مقابل خیلی از چپ ها و سوسیالیستهای دیگر که سوسیالیسمشان به مولا علی و کوتاه کردن دست غارتگران امپریالیست و سگ های زنجیری اش و رونق دادن به سرمایه ملی و سرمایه دار ملی و مترقی! و ... قرار گرفت. این مارکسیسم از زیر آوار جنبشها و جریاناتی بورژوایی که تحت نام مارکسیسم و کمونیسم موجود بودند بیرون امد و مسیر کاملا جدیدی را به کمونیسم و طبقه کارگر در ایران نشان داد. نقشی که این نوع کمونیسم در سی سال گذشته داشته است لازم است بررسی شود تا رابطه جنبش کمونیستی و مبارزه برای سوسیالیسم بتواند ملموس باشد. من منکر این نیستم که هر جریان و هر شخصی هم تجربه خود و آنچه از نظر وی عینی است را مبنی قرار بدهد و آنرا جنبش کمونیستی مورد نظرش بداند.
با نگاهی به سه دوره مختلف که جنبش کمونیستی در سطح جامعه قابل مشاهده و همچنین وزن سیاسی جدی داشت میتوان به دوره فعلی برسیم. سه دوران مختلف در جنبش کمونیستی را میتوان برجسته کرد/ دوران مارکسیسم انقلابی/ دوران کمونیسم کارگری/ و دوران وجود فعالیت دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب(داب) در ایران که بر محور فعالیت کمونیستی ممکن شد.
دوران مارکسیسم انقلابی: دورانی که کمونیستها افق و چهارچوب فعالیتی خود را در تقابل با دیگر تفکرات چپ و اساسا چپ خلق گرا و پوپولیست و کمونیسم ملی یافتند. مارکسیسم انقلابی در تقابل با دیگر مارکسیستهای ملی و غیر انقلابی، مبانی کمونیستی و برنامه کمونیستی طبقه کارگر را به قطب نمای بسیاری از کمونیستها تبدیل کرد. بعنوان مبانی جنبش ضد سرمایه داری و همچنین حاشیه ای کردن انواع سوسیالیسم های ارتجاعی و خلقی که دیگر در انقلاب 57 ایران بی ربطی خود را به جنبش کمونیستی و طبقه کارگر نشان داده بودند قد علم کرد. عملا این جنبشها و سازمانهایشان چه قبل و چه بعد از انقلاب 57 به اهداف خود که همانا حکومت جدید سرمایه داری در ایران با رهبری آخوند ها بود رسیده بودند. مبارزه ضد امپریالیستی و "کوتاه کردن دست غارتگران" با شعار "نه شرقی و نه غربی" خمینی قبله امالشان شد. شکست دادن انقلاب و درو کردن ازادی های این دوران بعد از انقلاب و بازگرداندن کارگران و مردم محروم به چرخاندن تولید و انباشت سرمایه ،سوسیالیسم شان و دمکرات بودنشان شد. سازمانهایی همچون حزب توده و سازمان چریکهای فدایی یا به خدمت سپاه پاسدارن در امدند و یا بعد ها بوسیله ناجیان جدیدشان بطور خونینی البته مزدشان را هم دریافت کردند! و یا اینکه سازمانهای پوپولیست مانند پیکار و رزمندگان سوسیالیسم و موجودیت خلقی شان جوابگوی اوضاع نبود و در جریان سرکوبهای خونین 60 از بین رفتند. مارکسیسم انقلابی درست در همین دوران بسیار سیاه حاکمیت بورژوایی و قوانین اسلامی جدید ایران، قطب نمای جنبش کمونیستی شد و بخش بسیار زیادی از نیروها و سازمانهای کمونیستی را دور خود جمع کرد. جنبش کمونیستی برای اولین بار و در جامعه ای بشدت خفقان زده و با سرکوب و اعدام در ابعاد بسیار خونین، هزاران رزمنده کمونیست را در محل های کار و زیست و در جنگ و مبارزه توده ای یک سازمان کمونیستی مانند کومه له در کردستان متشکل کرد. جنبش کمونیستی در تقابلی همه جانبه و با وجود این امکانات عظیم کلا قادر به قدرتمند کردن مبارزه کارگران و متشکل کردن آنها نشد.بحث بر سر پیشروی ها و مبارزات پرشکوه و سازمانها و واحد های کمونیستی نیست، و غیر از موارد محدودی و البته با موانع بسیار زیادی هم که وجود داشت، این جنبش از آنجا که قادر به ایجاد عملی سنت و سازمانهای خود در جامعه و در میان کارگران و زحمتکشان نشد قادر به مقاومت برای ایستادگی در مقابل سرکوب و اخراج و تحمیل شرایط بعد از سالهای 60 و از جمله جنگ 8 ساله هم نشد. این جنبش و سازمانهایش قادر به ایجاد مانعی برای تعرض نظام و رژیم به طبقه کارگر نتوانست ایجاد کند. در ابعاد سراسری این اتفاق نیفتاد و در کردستان نیز مسیر مبارزه مسلحانه با تنگناهای جدید روبرو شد و مسیر تاثیر گذاری جنبش کمونیستی از این زوایه در برابر محدودیت های عملی برای این مبارزه اساسا متوقف شد. نیروهای متشکل مارکسیسم انقلابی و کمونیسم کارگری این دوران را در مسیر های مختلفی برای تعیین تکلیف قرار داد. اوضاع انروز دنیا، ریزش بلوک شرق به رهبری شوروی "سوسیالیستی" و دوران "مخفی شدن کمونیستها" و تحولات جهانی با نظم نوین و خونینی طلوع کرد ومیبایست بین فاتحان تجدید سازمان شود. و در اولین اقدام حمله غرب به عراق را بوجود اورد و همه اینها مسیر گرایشات مختلف در حزب کمونیست ایران را هم تعیین کرد و هر کدام سراغ جنبش هایی رفتند که آینده خود و جامعه را در آن میدیدند و در آن مسیر سرمایه گذاری کردند. هر کدام از بخشهای جدا شده از حزب کمونیست ایران مسیر های کاملا متفاوتی را طی کردند. حزب کمونیست ایران و کومه له تا مدتها دستخوش کشمکش نیروهای چپ و ناسیونالیست بود و منصور حکمت هم رهبری ایجاد حزب کمونیست کارگری را دنبال کرد. نقش هر کدام از این جریانات در تاثیر گذاری بر سوسیالیسم در ایران قابل بررسی است. در این میان و در این دوره و حداقل برای ده سال دیگر کمونیسم کارگری توانست بخش اعطم نیروهای کمونیست را دور خود جمع کند. این حزب به یک نیروی جدی کمونیستی و مطرح در جامعه تبدیل شد و در معادلات سیاسی و در اذهان غیر قابل حذف بود. بخش زیادی از نیروهای کمونیست تبعیدی در خارج کشور و در داخل هم بخش قابل توجهی از فعالین و کارگران کمونیست و مردم مبارز را دور خود جمع کرده بود. دوران های بحرانی و بویژه عروج جنبش دوم خرداد نارسا بودن اهرم های تاثیر گذاری کمونیستی و طبقاتی کارگران را نشان داد و در تحولات این دوره و با وجود مطرح شدن حزب کمونیست کارگری بعنوان یک نیروی سیاسی جدی کمونیستی در جامعه، جنبش سوسیالیستی باز هم موجودیت، سازمان و سنت های خود را نتوانست ایجاد کند. سازمانها و جریانات دیگر جنبش کمونیستی کلا در فاز و موقعیت دیگری بودند و در این دوران هم هر کدام دنبال جنبش ها و افق های اساسا بورژوایی در جامعه بودند و برجسته ترین آنها امیدواری به خاتمی و جنبش دوم خرداد بود که اساسا قطب نمای آنها را تشکیل میداد و تاثیری بر جنبش کمونیستی و سازماندهی مبارزه کارگران اگر هم امکان بروزی پیدا میکرد در این چهارچوب و مسیر بود و قادر به ایجاد جنبشی قدرتمند در میان کارگران و دیگر اقشار پیشرو نبود. درگذشت نا بهنگام منصور حکمت مسیر حزب کمونیست کارگری را تمام دگرگون کرد. گرایشهای مختلف در این حزب مسیر های مستقلی را انتخاب کردند.

دوران دهه 80 : دورانی که مبارزات کارگری و مبارزه برای تحقق خواستها و مطالبات کارگری بالا گرفت. دورانی که کمونیستها امکان متشکل شدن دوباره یافتند و تاثیر گذاری در ابعاد اجتماعی ممکن شد. تشکل های کارگری همچون سندیکای واحد و هفت تپه و شبکه های فعالین کارگری ظهور کردند. جنبش کمونیستی برای اولین بار در این دوره و در دانشگاه ها اساسا به سازماندهی خود و فعالیت اجتماعی پرداخت. برای اولین بار در این تاریخ کمونیستها در ابعادی اجتماعی مبارزه برای آزادی و برابری را ممکن کردند. "دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب" (داب) محصول اگاهانه و هدفمند طیف وسیعی از کمونیستها بود، حزب حکمتیست با این جنبش عجین بود. این جنبش اساسا مجال و امکان خود گستردگی در جنبش کارگری را نیافت، این جنبش توانست شعارها و سیاست های کمونیستی اش را در همان محدود خود توده گیر کند و جامعه را متوجه توانایی ها و اهداف و شعارهایش بکند. نارسایی ها و کمبود های این سازمانها و این جنبش فرصت اصلاح و ترمیم پیدا نکرد و جمهوری اسلامی با دستگاه های سرکوب و شکنجه توانست مانع پیشروی این جنبش شود. بخشهایی از به اصطلاح جنبش کمونیستی و سوسیالیستی هم، این جنبش را در مقابل خود یافتند و بیل و کلنگ های پوسیده و ارتجاعیشان را برای خراب کردن ان بکار بردند. جنبش کمونیستی در حال حاضر و با داشتن این زمینه ها در وضعیت بشدت ضعیفی قراردارد. این معضل تاریخی که سرنوشت سازمانهای کمونیستی با جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر چفت شوند هنوز حل نشده است و هنوز دو مسیر جداگانه دارند. به جرات میتوان گفت که سازمانها و جمع و گروه های کمونیستی چه در تبعید و چه در داخل کشور در ابعادی قابل اتکا قادر به تاثیر گذاری بر مسیر مبارزه کارگران و کمونیستها در سازماندهی اعتراض کارگران و سراسری کردن و متکی کردن انها به تشکلهایشان نشده است. به نظر من آن مبانی کمونیستی و تحزب کمونیستی که جنبش دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب بر آن استوار شده بود کماکان قادر است کمونیستها را سازماندهی کند و کمبود ها و نارسایی های آن دوران را هم برای تقابل همه جانبه با سرکوب و پایه گذاری یک سنت جنبشی قدرتمند در میان طبقه کارگر و همه کمونیستها ممکن کند.

نظر شما چگونه سوسیالیسم در ایران میتواند به یک آلترناتیو اجتماعی ، نیرومند و سراسری تبدیل شود؟
اسد گلچینی: جنبش سوسیالیستی در ایران زمانی اجتماعی، سراسری و نیرومند میشود که دارای یک سازمان گسترده کمونیستی و رزمنده، دارای پاسخ به وضعیت و مسیر سیاسی جامعه و همچنین در بر گیرنده بسیاری از کمونیستهای طبقه کارگر دیگر کمونیستهای خارج از محیط کارگری باشد. وجود یک جنبش مطالباتی پیگیر در میان کارگران که بر اساس جنبش مجامع عمومی میرود که پایه های تشکل های توده ای و علنی کارگران باشد و امکان از جمله سرکوب را از دشمنانشان بگیرد یک پایه دیگر این جنبش است و باید بر اینها استوار باشد. این ها زمانی ممکن میشود که کمونیستها و فعالین کمونیست در میان کارگران و در هر جای دیگری که هستند تصور روشن و مارکسیستی از جامعه سرمایه داری ایران و سازماندهی اعتراض طبقه کارگر بر اساس واقعیت خود طبقه کارگر که تشکل ، رهبر، گرایشات سیاسی مختلف و مبارزه اقتصادیش را دارد متکی باشد. این امکان میدهد که مستقل و درست در جریان هر تحول و بحران و جنبشی که در جامعه هست کمونیستها به سازماندهی سازمان ها و جنبش خود مشغول باشند و در مبارزات رودر رو خود را آبدیده کنند. اینکه طبقه کارگر و کمونیستها بشدت متفرق و پراکنده اند حاصل عملکرد آگاهانه بورژوازی در میان آنهاست. کار ما این است که این تفرقه را بنا به منافع طبقاتی و هم سرنوشتی طبقاتی و مبارزه کمونیستی از بین ببریم و هر جا موفق به این شدیم سازمان ریشه دار و سنت اتحاد طبقاتی ریشه داری را بر علیه تفرقه و برای تحقق مطالبات کارگری و ازادیخوانه دنبال کنیم. این اساس فعالیت سوسیالیستی و ریشه دار کردن جنبش سوسیالیستی و خیز برای توده ای شدنش و نیرومند شدنش است. تقابل با انواع گرایشات چپ و به اصطلاح سوسیالیستی و کمونیستی در سطح جامعه و در همه وجوه و عرصه های مبارزه یک وجه دیگر این فعالیت است چرا که تاریخ مبارزه طبقاتی و مشخصا این دوره در جامعه ما انواع جنبشهای ملی و ناسیونالیستی چپ و لیبرال را تحت عنوان کمونیزم و سوسیالیزم عرضه کرده است. اتفاقی نیست که زمانی این ها با خمینی هم افق و هم منفعت میشوند، زمانی با خاتمی و زمانی دیگر با موسوی و رفسنجانی! تشخیص این افق ها و این نوع سوسیالیستها و مبارزه برای سازماندهی مبارزه اقتصادی و جنبش مطالباتی کارگران بخش مهمی از این مرزبندی را ممکن میکند. معیار های قدرتمند بودن جنبش کارگری و جنبش سوسیالیستی آنگاه نه نفوذ سازمان "من" و "شما" و امکان آکسیون داشتن این سازمانها بلکه سازماندهی کارگران در محل کار و زیست، متصل کردن جنبش مطالباتی شان بهم، متصل شدن رهبران این مبارزه بهم و جنبش مجمع عمومی را بعنوان ظرف پایه ای برای سازمان و پیشبرد این مبازات دانستن خواهد شد. اینها زمینه و ابزارهای سازماندهی اعتراض بسیار گسترده طبقه کارگر و زحمتکشان جامعه است. کمونیستها باز هم فرصت دارند در چنین وضعیتی جنبش خود را به قول شما قدرتمند و سراسری و اجتماعی کنند.
معیار های تاکنونی بسیاری از فعالین سوسیالیست متاسفانه و همچنان بر پایه گروه هم فکران و سازمان سیاسی گروه و فرقه "خودم" استوار است و این پایان کارشان است و میتوانند سالهای طولانی و بدون تاثیر گذاری بر تغییر توازن قوا بین کارگر و کارفرما و تغییر دادن یک قانون جزیی به نفع ازادی و برابری و طبقه کارگر عاجز باشند و همچنان خود را و سازمانشان را قدرتمند بدانند! اگر این چنین معیاری هنوز در میا ن بسیاری از هواداران طبقه کارگر و کمونیستها نباشد فعالیت کمونیستی و تغییر محیط کار و زندگی ممکن میشود.جنبش سوسیالیستی در گرو سازماندهی اعتراض و مطالبات طبقه کارگر بعنوان طبقه ای که مبارزه برای سوسیالیسک را ممکن و جاری میکند است و فعال این جنبش نمیتواند چنین خصوصیاتی نداشته باشد.

و اگر در این رابطه (نیرومند شدن جنبش سوسیالیستی) موانع و گره گاههایی وجود دارد، اولا آن موانع کدامند؟ و دوما چگونه میتوان بر موانع و مشکلات فائق آمد؟

اسد گلچینی: مشخص تر در اینجا اشاره کنم مهمترین موضوع و مهمترین مانع، ناآمادگی طبقه کارگر برای سازماندهی جنبش سوسیالیستی است. بخش مهمی از طبقه کارگر باید متقاعد شود که مبارزه برای هر گونه رهایی با مبارزه برای زیر و رو کردن سرمایه داری جدا نیست. سرمایه داری و نظام متکی بر کار مزدی و استثمار طبقه کارگر بانی همه مصائب و محرومیت ها و سرکوب و زندان است. کارگران پیشرو و سوسیالیست در همه جا و وبویژه در مهمترین مراکز کارگری در ایران مانند صنعت نفت و خودرو سازی و ... با سازماندهی مبارزه اقتصادی بزرگترین تحول را در جنبش سوسیالیستی ایجاد خواهند کرد و جایشان بشدت خالی است و این خلا را کارگران کمونیست در این مراکز میتوانند پر کنند. محدودیت دیگر گرایشات در این است که الترناتیوی در قابل سرمایه داری نیستند و در بهترین حالت در تلاش برا ی دادن چهره ای انسانی تر به سرمایه داری اند. سازمان و حزب کمونیستی ، چه در تبعید یا در داخل که هر دو دقیقا د رادامه همدیگر هستند و در ادامه سنتی هستند که به آن تغلق دارند، باید موانع این ناآمادگی را اساسا پاسخگو باشند و کارگران و کمونیستها چه در در درون طبقه کارگر و چه خارج از آن ، قدم به قدم برداشتن این موانع هدایت و رهبری را مرکز فعالیت های خود بدانند. در نبود چنین فعالیتی وضعیت بر همین روال است که اکنون هست. بورژوازی بر اساس بازتولید تفرقه و پراکنده کردن کارگران، متحد شدن را ناممکن کرده است. کار ما شکستن و عقب زدن این موانع است. بورژوازی هر لحظه در تلاش برای متقاعد کردن کارگران به وضع موجود و راه حل های جاری اش است. سرکوب و زندان و اعدام همیشه عصای دست بورژوازی برای بازتولید و قانع کردن به این شرایط و دور کردن کمونیستها از سازمان و تشکیلات است. کار کمونیستی اساسا مقابله با این موانع است و همین که کمونیستها و بویژه فعالین ورهبران کمونیست در میان کارگران شروع به ایجاد واحد ها و کمیته ها و یا کلا سازمان خود بکنند بخش مهمی از موانع حل شده است. تصور اینکه ده کمیته کمونیستی متشکل از رهبران و دست اندرکاران اتحاد کارگران وجود داشته باشد کار دشوراری نیست و زمانی که این ممکن شود شبکه ای بسیار گسترده در سراسر محل های کار و زندگی کارگران در ایران اینها را احاطه کرده اند که قدرت مقابله با موانع و سمومی که همه بورژوازی و همه اقشار آن برای متفرق نگاه داشتن کارگران و کمونیستها میکنند سیستماتیک پاسخ میگیرد. سازمان و شبکه گسترده و اجتماعی این سازمانهای کمونیستی جوابی به این وضعیت و موانع و از جمله سرکوب هم هست. ده کمیته کمونیستی در ایران قادر است این وظیفه را بعهده بگیرد. کارگران کمونیست با چنین افق روشنی قادر به برداشتن موانع خواهند بود و راهی غیر از این برای سنت و جنبش کمونیستی و کارگری نیست.
غالب شدن بر موانع بسیاری که پیشاروی سازمانهای کمونیست و کلا چپ، وجود دارد البته که ساده نیست. همانطور که اشاره کردم جنبش ما کمونیستها (از هر سازمان و بخشی) غیر از مورد سازمان های کمونیستی دانشجویان کمونیست (کمیته های کمونیستی) که بخش قابل توجهی از آنها در تشکیلات "دانشجویان ازادیخواه و برابری طلب" متشکل بودند تجربه و نمونه دیگری بخود ندیده است. این سازمان ها و فعالیت علنی و توده ای شان در چند سال متوالی پرچمدار یک مبارزه رادیکال در دانشگاه ها بود و شعار ازادی و برابری را نه تنها در دانشگاه بلکه بعضا در رابطه با دیگر جنبشهای کارگری و زنان دامن زد. این تجربه و سنت را چگونه میتوان در میان کارگران و در بسیاری از مهمترین مراکر کار و زندگی کارگران در ایران و در میان پیشروان کارگری تکرار کرد و قادر به تقابل همه جانبه با همه تلاشهای سرکوبگرانه بود. افق روشن کمونیستها و فعالیت های متحد کمونیستها برای دامن زدن به جنبش سازماندهی کمونیستی شرط پیشروی است. نمیتوان تصور کرد سازمان و شخصیت های کمونیست و سوسیالیست از سی سال گذشته که در تبعید بسر میبرند هنوز و هنوز دنبال انتقال سازمان در تبعید خود به ایران هستند و هنوز هم این ذهنیت سنگین در مرزهای ایران تا هر جای دیگری از دنیا که سازمانها و فعالین کمونیست تبعیدی وجود دارند سنگینی میکند، انگار یک جامعه 75 میلیونی فریز شده است و صد ها و هزاران رزمنده کارگر و روشنفکر کمونیست وجود ندارند تا جای آنها را بعنوان رهبران جوان و چه بسا بسیار توانمند تر پر کنند. البته این ذهنیت سنگین کماکان بر دست و پای فعالین کمونیست در ایران نیز سنگینی میکند. سازمان و حزب کمونیست را اساسا باید در داخل ایران ساخت و هه توان و همراهی و یا نقش رهبری سازمان و شخصیتهای کمونیست در تبعید میتواند در این جهت باشد و این را باید برسمیت شناخت.
معضل دیگر در میان طیف کمونیستها چه متشکل و چه متفرق و منفرد! در داخل و خارج از کشور انتظار برای ممکن کردن تحول در جامعه بوسیله جنبشهای دیگر است. این درد و مشکل متاسفانه چه در میان کمونیستها و چپ ها و چه عموما در میان کارگران هست. انتخاب یا عدم انتخاب رفسنجانی و موسوی بسیار از این سازمانهای چپ و کمونیست جامعه ما را به تب و لرز دچار میکند. معضل "ولایت مطلقه فقیه" و کم کردن سایه شر آن معضل مشترک رفسنجانی و موسوی و برخی از چپ های ما هم هست! طبقه کارگر هم همیشه در انتظار است تا تحولات و اتفاقات و مبارزه سازمانهای سیاسی و یا حتی اتحاد آنها، معضل ازادی و تشکل و بهبود زندگی را تامین کند. اینها اگر هم به این زمختی گفته نشود اما در تاریخ سی سال گذشته عملا تاثیر داشته است و جنبش ما از متکی شدن به خود و سر بر اوردن یک جنبش مطالباتی که روی پای خود طبقه کارگر را به نیروی مستقلی که هر زمان مطالباتش معلوم است و در کشمکش با بورژوازی، توازن قوا در جامعه را تغییر میدهد محروم شده ایم و این قبل از هر چیز نارسایی و ایراد کمونیستها و رهبران و فعالین و تشکلهای طبقه کارگر را نشان میدهد. راه میان بری برای طبقه کارگر وجود ندارد و ما باید این راه را برویم.وجود یک جنبش مطالباتی، جنبش کارگری و جنبش کمونیستی را در اتکا به یک فعالیت دائم قادر به انتخاب هم میکند و در چنین وضعیتی ما شاهد ایجاد سنت های مبارزاتی و سیاسی کمونیستی خواهیم بود که در میان طبقه کارگر و مبارزینش ریشه دارد و قابلیت باز تولید دارد. بر چنین زمینه ای وجود سازمانها و واحد ها و کمیته های کمونیستی ممکن و بلافاصله قادر است برنامه و فعالیت درستی را در جنبش کارگری و جامعه دنبال کند. جامعه بحرانی باشد یا نه، ما کمونیستها این راه را باید برویم تا در هر بحران و تحولی طبقه کارگر و کمونیستها قابل انتخاب بشوند.
وجهه دیگری از این فعالیتها در خارج از کشور و بوسیله فعالین سیاسی و کمونیست چه متشکل و چه منفرد است. طبقه کارگر در ایران و فعالین و تشکل هایش، مطالبات و مبارزاتش میتواند و لازم است در ابعادی به وسعت این بخش از کمونیستها در خارج کشور مورد حمایت باشد. در میان افکار عمومی در خارج کشور، در میان طبقه کارگر کشورهای مختلف و در مبارزه بر علیه جمهوری اسلامی و ظواهر و فعالیتهای آن، طبقه کارگر لازم است نمایندگی بشود. این وجهه از فعالیت چنانچه بخواهد به صورت مشترک صورت بگیرد و امکان انجام فعالیت های مشترکی که همه بصورت پراکنده نیز انجام میدهند وجود دارد ، افسار زدن به جمهوری اسلامی بر علیه طبقه کارگر و فعالین و تشکل و مبارزاتش از این طریق هم غیر ممکن نیست و مستقیما جنبش کارگری را تقویت میکند. خارج کشور میتواند تحت تاثیر فعالیت جبهه یا شورا و یا جمعیت یا هر اسم دیگری باشد که در کنار همه فعالیتها و تشکل های موجود و بدون اینکه آلترناتیو سازمان و گروهی بشود فضای بسیار قدرتمندی به حمایت از طبقه کارگر و مبارزاتنش باشد.
در جامعه بحرانی و انقلاب کرده ایران که ذهنیت تحولات از راه انقلابی بویژه برای کمونیستها همواره یکی از حالت هاست، طبقه کارگر و جنبش کمونیستی با همه حضور و فعالیت و تجارب زمانی میتوانند موثر بشوند که ذهنیت کمونیستی و کارگری ضد سرمایه داری و همچنین فعالیت مشترک با بخش قابل توجهی از طبقه کارگر و کمونیستها را چفت و عجین کرده باشد. این چنین تحولی به معنای بلافاصله موثر بودن در محیط کار و زندگی و شروع تغییر در جامعه و قوانین و سنت های ارتجاعی اش خواهد بود. داشتن تصویر روشن از فعالیت برای رسیدن به آزادی ، برابری و حکومت کارگری، رفع موانع این مبارزه سوسیالیستی،سازماندهی جنبش توده ای و حزبی قدرتمند بر پایه دخالت مستقیم کارگران، وجود یک جنبش مطالباتی در محل های کار و زیست، براه اندازی جنبش مجمع عمومی و بکار گیری عملی آن را برای پیشروی جنبش کمونیستی و انقلاب کارگری باید ممکن کرد.

با تشکر از رفیق بهروز ناصری و نشریه مبارزه طبقاتی