انتخابات در جمهوری اسلامی: خمیازه و خشنودی در باتلاق

مصطفي اسدپور

 

تجسم تشریفات انتخابات جمهوری اسلامی در سه کلمه. اما این هنوز تمام صحنه را نمیپوشاند. تماشای کشمکشهای انتخاباتی جاری در جمهوری اسلامی خالی از لطف نیست. با هر معیاری که بنگرید پست ریاست جمهوری از مهمترین رده های آن دولت است. نامزدها را قاعدتا باید در زمره قهرمانانی قرار داد که پا پیش میگذارند تا مملکت یا نظام و دولت خود را جلو ببرند، به جایی برسانند. ارزیابی از صلاحیتهای این جماعت را باید به طبقه خود آنها، به طبقه سرمایه دار سپرد. لابد شورای نگهبانشان را بیجهت نان و آب نمیدهند! اما در جلوی دوربینها هر روز اعضای وفادار یک خانواده باند سیاه و مخوف ظاهر میشوند که هریک پرونده جنایت و آدم کشی و فساد و تعرض به مردم بیگناه همدیگر را تا خرخره در سینه خود انباشته دارند. قرار بود ناسلامتی این روزها، در ظاهر هم که شده است ایام نمایش اختلاف و جدل باشد. در عوض انواع مقامات و فونکسیونهایی را در سر هر گوشه ای گمارده اند که حضرات زیادی بند به آب ندهند!

اگر ولنگاری ناگهانی این و آن جناب نمایش انتخابات را ندیده بگیرید، در عین اینکه حضرات بسختی  میتوانند خمیازه هایشان را پنهان کنند، یک در میان قیافه های شست و رورفته، اداهای عاریتی دمراتیک و تیتر دکتر و مهندس حضرات دود میشود و جای خود را به یک عضو آتشین جوخه سرکوب میدهد که در راه حفظ رژیمشان به هر قیمت از هیچ چیز کوتاهی نکرده اند. شو جالبی از آب درمیاید که در آن میتوان از آقای جلیلی فوق دکترا و رئیس دانشگاه تهران و قبله عالم اصلاح طلبی جویای جزییات سرکوب خونین 18 تیر شد. آقای دکتر قالیباف شهردار تهران و مدافع حقوق شهروندی را در پرونده سرکوب اعتصاب شرکت واحد سوال پیج کرد. و از  آقای  روحانی خواست بجای دم زدن از تحصیلات حقوق سیاسی در امریکا، کمی از خاطرات دوران ریاست امنیت ملی در دولت دردانه اصلاح طلب برای "ملت شریف ایران" بازگو نماید!

اما برای تصویر عمق تعفن جاری باید از خود بپرسیم کارگر کجاست؟ سرنوشت کارگر چه جایی را در این نمایش اشغال کرده است؟ بی اعتنایی و دهن کجی به مردم زحمتکش از سر و روی گردانندگان این نمایش میبارد. این نفرت انگیز است. در آن جامعه 24 میلیون کارگر شاغل زندگی میکنند، 86 درصد آنها با قراردادهای موقت حتی مشمول دستمزد رسمی دولت که یک دهم خط فقر است را بکف نمیاورند، در آن جامعه بیکاری امید و هست و نیست چند نسل جوان جامعه را نابود کرده است، در آن جامعه فقر و ناامنی کمر میلونها انسان شریف را شکسته است، در آن جامعه تن فروشی و کار کودکان راه رسمی تامین معاش شده است، در آن جامعه زن آدم بحساب نمیاید، در آن جامعه خود آقایان بهتر میدانند که برادران اوباشان و زندانبانان همکیش خودشان چگونه خون مردم را در شیشه کرده اند ... آنوقت در تصویر این حضرات از دنیای شیرینی که بدست این حضرات در راه خواهد بود هیج جایی برای کارگر و زحمتکش وجود ندارد.  اسم مضحکه برای این حضرات زیادی است.

در این شکی نیست که در بهترین های انتخابات پارلمانی که در آن پستان برای کارگر به تنور میچسبانند، در نهایت فریب و سردواندن خود کارگر پیش برده میشود. هزار بار آشکارتر است که کارگر کارگر کردن جمهوری اسلامی آنهم در انتخاباتش یک فریبکاری نخ نما بیشتر نبوده و نیست. اما بی اعتنایی امروز تشریفات انتخاباتی شان را نمیتوان از قلم انداخت. آیا خود را از وعده و وعید خشک و خالی به کارگران بی نیاز میدانند؟ آیا کارگر را، امیدهایش را، اعتراضش را خاموش کرده اند؟

جواب این سوالات هر چه باشد، امروز جمهوری اسلامی از زبان خردمندترین ماموران خود، در هسته مرکزی فونکسیونهای هدایت افکار عمومی، بدون نیاز به خر مرد رندهای پوپولیست فریبکار، بطرز آشکاری اعلام میکند که سهم کارگر همین خواهد بود، در روی همین پاشنه خواهد چرخید و هر امیدی پوچ است! این پلاتفرم نفرت انگیزی است که جمهوری اسلامی به تخت سینه کارگر میکوبد. اینرا باید گواه گرفت که جامعه ای بدون اعتراض کارگر، بدون فشار کارگر، در غیاب "خطر" کارگر به چه باتلاقی مینواند تبدیل گردد.

اشتباه و حماقت محض است اگر اینرا به حساب قدرقدرتی جمهوری اسلامی گذاشت. تصورش ابدا دشوار نیست همین امروز چهار اعتصاب و تجمع کارگری در مراکز مهم صنعتی تمام تخت و طبق انتخابات حضرات را بهم میریزد. در یک چرخش از برادران سابق سپاه، متخصصین امر اشتغال و مدافعین تشکلهای کارگری جلوی دوربینها ظاهر میشود. کسی به خاطر میاورد چگونه و در چه پروسه ای از موسوی و کروبی (از دردانه های خمینی و نظام) مدافعین حقوق کارگر شرکت واحد و نیشکر هفت تپه ساخته شد!؟

این تشریفات و نمایش انتخاباتی رژیم ربطی به منافع کارگر ندارد. نباید در آن سهیم شد، نباید شرکت کرد و رای داد. ولی این تشریفات به صندوق و برگه رای محدود نیست. یک تلاطم و تحرک سیاسی در جامعه که کل جامعه را بخود معطوف میکند در هزار و یک مفصل و اهرم به کارگر و منافع و سرنوشت و موقعیت او سر پل برقرار میسازد. شوخی های تکراری اپوزسیون در  "سرنگونی رژیم در حال بن بست" آنهم در مقطع انتخابات به کنار؛ اما در دنیای واقعی ابزارهای طبقه کارگر برای تاثیر گذاری و ابراز وجود بخصوص در چنین مقاطعی موثرتر و کاراتر از هر بخش دیگر جامعه است.

طبقه کارگر در ایران هزار بار حق دارد، مورد انتظار است و از آن ظرفیت برخوردار است که اعلام کند به این جهنمی که ساخته شده تن نخواهد داد، و مهر کارگر را بر تنشها و بر آینده آن جامعه خواهد کوبید. بدون این ادعا باتلاقی که جمهوری اسلامی و رسانه ها و بخش بزرگ اپوزسیونش، مشترکا آفریده اند پایانی نخواهد داشت.