این متن پیاده شده مصاحبه ای است که در تاریخ ۵ ژانویه ۲۰۱۳ از برنامه تلویزیونی نگاه دیگر پخش شده است. فایل های صوتی و تصویری این مصاحبه از سایت این برنامه قابل دسترس هستند. این متن به همت فرزاد نازاری پیاده شده و توسط مصاحبه شونده ادیت گردیده است.

 

طبقه کارگر و مبارزه برای قانون کار و خدمات اجتماعی

 

مصطفی اسد پور : طبقه کارگر در ایران با کشمکش های تازه ای در رابطه با قانون کار مواجه شده است . مدتی قبل اصلاحیه ای بر قانون خدمات اجتماعی از طرف دولت راهی مجلس شد ، که در آن پیشبینی میشد که  سن بازنشستگی کارگران بالا برود و از خدمات اجتماعی آنها بشدت زده شود. بلافاصله بعد از این، سه هفته قبل، اصلاحیه قانون کار هم تسلیم مجلس شد . هر دوی این ها نشانه آن است که بخش زیادی از حقوق کارگر رسماً و قانوناً در جمهوری اسلامی محدود خواهد شد و به اصطلاح گلوی کارگر را بیشتر خواهند  فشرد.

اما تا آنجایی که به مسئله قانون کار مربوط میشود ،نکات مهم دیگری هم وجود داشت ، از جمله اینکه دولت رسماً کشمکش بر سر وجود شوراها و انجمن های اسلامی کارخانه را زیر سوال برده است. در اصلاحیه ای که دولت به مجلس تقدیم کرده است خواهان برچیده شدن این تشکل ها و جایگزینی آنها با انجمنهای صنفی کارگران شده است. خواستار آن شده که و کارگران خود نماینده گان شان را انتخاب کنند.

میخواهم صحبتها را از یک تصویر کلی شروع کنم و بعد وارد جزئیات بیشتر خواهم شد . تصویر عمومی شما چیست ، چرا دولت از زاویه قانونی سراغ کارگران میرود و قوانینی که به کارگر مربوط میشود را اینطور زیر سوال قرار میدهد؟ بخصوص که قرار بود دولت احمدی نژاد مستضعف پناه و پوپولیست باشد ولی از اینجا سر در آورد . شما این قضیه را چگونه می بینید؟

 

کورش مدرسی : بخش زیادی از رابطه طبقه کارگر با بورژوازی ، با کل طبقه بورژوا، از طریق قانون و یا بی قانونی هایی که دولت منشأ آن است خود را نشان می دهد. در نتیجه در سطح کلی این اقدام برای تثبیت تناسب قوای جدیدی میان طبقه کارگر با طبقه بورژوازی در ایران، به ضرر طبقه کارگر است.

اما اگر بخواهیم عمیقتر به مسئله نگاه کنیم و به نتایج درست تری برسیم ، بهتر است که چند حکم یا مشاهدات پایه ای  در جامعه را در نظر بگیریم .

ببینید، جامعه ما یک جامعه بورژوائی است که چرخ زندگی اساساً از قِــبَـل ثروتی که طبقه کارگر و توده زحمتکش تولید میکنند می چرخد . حاصل کار طبقه کارگر و توده زحمتکش خونی است که، در مقیاس وسیع کلان، در رگ و پی جامعه پمپ میشود.

بخش کوچکی از این ثروت در قالب برداشتی طبقه کارگر و زحمتکشان به این طبقه میرسد و بخش بزرگتر آن در پروسه تولید و توزیع، بشکل سود سرمایه تولیدی، سود سرمایه بانکی، سود انواع مختلف واسطه ها و فروشنده ها و غیره، گیر بخش های مختلف طبقه بورژوا و یا حقوق بگیران دیگر می آید.  

بخشی از این برداشت طبقه کارگر و زحمتکشان جامعه در قالب دستمزد و پرداختی نقدی یا جنسی به کارگر خود را نشان میدهد و در نتیجه در قوانین، مقررات و یا روش های جاری ای خود را نشان میدهند که به رابطه مستقیم کارگر با سرمایه، سرمایه دار و یا مدیران خود را نشان میدهد. مانند سطح دستمزد ها، ساعت کار، حق تشکل، اخراج، و غیره.

بخش دیگری از برداشت طبقه کارگر از ثروتی که خلق کرده است در شکل خدماتی متحقّق میشود که زندگی کارگر در ابعاد اجتماعی تر را در برمیگیرد. مانند بازنشستگی، بیمه بیکاری، سطح و استاندارد خدماتی مانند بیمه های درمانی، خدمات شهری (آب، آسفالت، فضای سبز، ...)، مسکن، آموزش و پرورش قابل دسترس برای کارگر و خانواده کارگری و غیره است. این بخش در قالب قوانین مربوط به خدمات اجتماعی منعکس میشوند. بورژوا اساسا با اتکا به ثروتی که به جیب میزند به این امکانات برای خود و خانواده اش دسترسی دارد، کارگر از طریق خدمات اجتماعی قابل دسترس برای همگان به این امکانات دسترسی پیدا میکند.

علاوه بر سطح دستمزد ها و مسائل مربوط به محیط کار که بر سودی که سرمایه دار میبرد تاثیر میگذارند خدمات اجتماعی عمومی هم، که از کانال پرداختی های مستقیم بورژوازی و یا مالیات از آنها تامین میشود، سود سرمایه را کم میکنند. در نتیجه تلاش سرمایه داری برای افزایش سود خود نه تنها معطوف به تلاش برای کاهش دستمزد ها و افزایش ساعت و شدت کار و کلا کم کردن دریافتی مستقیم کارگر است، بلکه تعرض به خدمات اجتماعی را هم به همان اندازه و گاه بیشتر در بر میگیرد.

یعنی سرمایه داری در هر جای دنیا همیشه، و بخصوص در دوره های بحران که نرخ سود اش می افتد، تمام تلاش خود را بکار میگیرد تا سطح برداشت طبقه کارگر از ثروت جامعه را به نفع خود کاهش بدهد. بُعد مهمی از جدال طبقه کارگر و سرمایه داری حول تلاش طبقه کارگر برای بالا بردن سهم خود از ثروتی که خلق میکند در قالب تلاش برای بالا بردن دستمزد ها، کاهش ساعت و شدت کار از یک طرف و جدال برای بالا بردن سطح خدمات اجتماعی قابل دسترس برای همگان، از طرف دیگر، خود را نشان میدهد. اینجا هم ما شاهد نمونه دیگری از خصلت اجتماعی مبارزه طبقه کارگر هستیم که وقتی بخواهد وضع خود را بهبود دهد ناچار است وضع کل بخش های غیر مرفه جامعه را بهبود دهد. بالاخره خدمات اجتماعی شامل همه میشود. این واقعیت در مقابل مکانیسم دسترسی بورژوازی به این خدمات است که با اتکا به ثروتی که به جیب میزند صورت میگیرد و نه تنها احتیاجی به خدمات اجتماعی عمومی و رایگان ندارد، بلکه آن را به زیان سود خود میبیند. در نتیجه سرمایه داری به سطحی از برداشت طبقه کارگر از ثروت جامعه رضایت میدهد که تضمین کند کارگر هر روز نای آن را دارد که سرکار حاضر شود و کار کند، سواد کافی برای اینکه از پس ماشین ها و تولید مدرن بر آید را دارد، نسل آینده کارگران را تحویل جامعه میدهد و عصیان نمیکند.

میخواهم بگویم که وقتی که رابطه کارگر و کارفرما، کارگر و سرمایه دار و کارگر و دولت سرمایه داران را در کلیت جامعه و مناسبات تولید قرار دهید این ابعاد وسیع را در بر می گیرد و تنها شامل قانون کار نمیشود. بلکه قوانین مربوط به خدمات اجتماعی دولتی سراسری و شهری محلی تر را هم شامل میشود.

اما اینکه این تعرض خاص چرا امروز در ایران اتفاق می افتد و چرا شکل کنونی را به خود گرفته است، شاید بشود به سه سطح یا سه مؤلفه که با هم به سیاست دولت شکل خاص میدهد ایرانی آن را میدهد اشاره کنیم. این سه مؤلفه  با هم کار میکنند و بر هم تأثیر میگذارند.

اولین مؤلفه بحران پایه ای است که جمهوری اسلامی با آن متولد شده است. این بحران خود دو پا دارد که هر دو از انقلاب ۵۷ ایران ناشی میشوند. از یک طرف جمهوری اسلامی ضد انقلابی است که بر متن یک انقلاب عروج میکند. انقلابی که خصلتی عمیقا پرولتری دارد. من جای دیگری به این خصلت پرولتری انقلاب ۵۷ مفصل پرداخته ام، اما اینجا به این بسنده میکنم که انقلاب ۵۷ ایران انقلابی شهری در جامعه ای مدرن و با طبقه کارگری وسیع صورت گرفت که طبقه کارگر در آن نقش تعیین کننده داشت. طبقه کارگر اگر نتوانست به کل انقلاب مهر سیاسی خود را بزند اما رنگ خود را، در قالب پذیرفته شدن وجود و اهمیت کارگر و "مکروه" بودن  سرمایه دار بودن و استثمار، به جامعه و حتی به جمهوری اسلامی زد. اسلام نه مفهوم سرمایه دار، به عنوان یک پدیده نامطلوب، را داریم و نه مفهوم کارگر به عنوان یک پدیده مطلوب. بقول احمد توکلی در اسلام کارگر و سرمایه دار نداریم، اجیر و اجیر کننده داریم. خمینی و کل جنبش اسلامی تا قبل از انقلاب یک کلمه در مورد سرمایه داری و یا کارگر حرفی نداشتند، نمی توانستند داشته باشند. اینها مفاهیم جدید دنیا ما هستند که ربطی به ذهنیت هزار و چهار صد سال پیش اسلام ندارند. حتی بعد از انقلاب هم خمینی در مخالفت با روز کارگر خدا و اتم را هم کارگر اعلام کرد.  به هر حال واقعیت جامعه و طبقه کارگر مدرن رنگ خود را به جریان اسلامی هم زد. مستضعف پناهان اسلامی ناچار شدند رنگ دفاع از کارگر از به خود بدهند و تلاش کنند که با سرمایه دار "عکس نگیرند" و بتوانند طبقه کارگر را خنثی یا به خود جلب کنند.

اما این واقعیت دست و پای آنها را در تعرض همه جانبه و عریان به کارگر و زحمتکش را در پوست گردو گذاشت. سود آور کردن سرمایه و گسترش سرمایه داری و لذا تعرض دائم به طبقه کارگر و برداشتی آن از ثروت جامعه، شرط لازم بقای هر دولت سرمایه داری است. جمهوری اسلامی، علی رغم تلاش دائمی و پیش رفت هائی که کرده است، آلترناتیو مطلوب بورژوازی نیست. دست و پایش چه در قالب تصویر عمومی جامعه و چه در صفوف درونی نظام در پوست گردو است. نه جامعه و طبقه کارگر چنین تعرضی را میپذیرد و نه صفوف داخلی جمهوری اسلامی انسجام لازم را داشته است.  به هر حال تلاش دائم دولت های جمهوری اسلامی برای فائق آمدن بر این "نقصان" بخشی از زندگی این نظام بوده است.

از طرف دیگر حکومت فقاهتی و ادغام صنعت مذهب در سیاست و در مالکیت بورژوائی، یعنی در دولت و روابط اقتصادی سرمایه داری،  سیستم را نا امن میکند، با نیازهای آن در تناقض قرار میگیرد. سرمایه داری به زیر قوانین اسلامی قادر به جذب سرمایه کافی و بالا بردن سودآوری سرمایه به مقیاس لازم نیست. در نتیجه ما شاهد تلاش دائمی دولت های جمهوری اسلامی، از زمان موسوی و بخصوص رفسنجانی تا خاتمی و احمدی نژاد، برای کوتاه کردن دست دستگاه مذهبی از دخالت در "امور دولت" بوده ایم. در این زمینه هم علی رغم پیشرفت های قابل مشاهده، نفس وجود ولی فقیه مطلقه این تنش را دائما دامن میزند. جدال فعلی از این واقعیت هم رنگ میگیرد.

این ما را به مؤلفه دوم یعنی انتخابات رئیس جمهوری در ایران میرساند. این انتخابات مثل همیشه و شاید بیش از همیشه بر سر محدوده دخالت ولی فقیه در امور دولت است. جریان های جمهوری اسلامی از رفسنجانی تا موسوی و کروبی، و از اطلاح طلبان تا احمدی نژاد آرمان شان یک ولایت مشروطه فقیه است. طرف مقابل، یعنی خود فقیه، کسانی که از قبل وجود او حساب های بانکی شان و امکانات اجتماعی شان فراهم است، و کسانی که مشروطه فقیه را برای نظام و ثبات آن خطرناک میبینند در مقابل هم قرار گرفته اند. البته خیلی از سیاستمداران قابل خرید و فروش را داریم که در این متن دارند خود را برای این یا آن طرف مطلوب تبلیغ میکنند یا میخواهند خود را بفروشند؛ مثل هر جای دیگر دنیا.

بالاگرفتن جدال انتخاباتی یعنی ضرب شدن سیاست پایه ای که در مؤلفه اول به آن اشاره کردیم در ضرورت جلب توده طبقه کارگر و زحمتکش به طرفداری از این یا آن بخش، از این یا آن سیاست مدار حرفه ای. همه میخواهند از قبل طبقه کارگر برای خود توبره ای بدوزند، سرمایه ای از هواداران درست کنند و احیاناً آنها را پای صندوقهای رأی بکشند. این در مورد احمدی نژاد، اصولگرایان رنگارنگ، اصلاح طلبان و غیره صادق است. همه میخواهند برای خودشان پایه درست کنند. این واقعیت به نحوه فرمولبندی قانون و نحوه جدل ها حول قانون کار و قوانین مربوط به خدمات اجتماعی رنگ خود را میزنند.

بالاخره مؤلفه سوم بحران جهانی سرمایه داری است. همه جای دنیا تعرض به معیشت طبقه کارگر یعنی تعرض به برداشتی طبقه کارگر و توده زحمتکش از ثروتی که در جامعه تولید میشود، چیزی که به آن ریاضت اقتصادی میگویند، به شدت در جریان است. در این درمان برای پائین آمدن نرخ سود سرمایه قرار نیست که بانکها کمتر بهره ببرند و یا سرمایه دار ها کمتر سود ببرند . قرار است دستمزد های واقعی طبقه کارگر پائین آورده شوند، خدمات اجتماعی از درمان و بیمه بیکاری گرفته تا آموزش و پرورش قابل دسترس برای خانواده کارگری همه و همه کاهش پیدا کنند تا سرمایه دار دوباره سود اش بالا برود و تشویق شود که سرمایه اش را به کار اندازد. حتی امروز در جائی مانند انگلیس تحصیل در دانشگاه عملا از دسترس خانواده کارگری و بخش کم درآمد جامعه حذف شده است. دانشگاه ها، که تا چندی پیش مجانی بودند، پولی شده اند و خارج از وسع بخش عظیمی از جامعه قرار گرفته اند.

این فاکتور در ایران هم عمل میکند. دولت سرمایه داری در ایران ناچار است نه تنها به کاستی های پایه ای خود در سود آوری سرمایه و جلب آن فائق آید بلکه این بعد عمومی جهانی را هم بپوشاند.

همه این مؤلفه ها امروز در کنار هم ابعاد و نحوه تعرض به معیشت طبقه کارگر، چه در شکل قانون کار و چه در شکل قانون خدمات اجتماعی را شکل میدهند و رنگ خاص به آن میزنند. این تعرضی است برای مطیع کردن بیشتر طبقه کارگر، برای نا ممکن کردن مبارزه متشکل طبقه کارگر، برای جلب آن به زیر این یا آن پرچم بورژوازی با شعارهای فریبنده و در نهایت کشاندن طبقه کارگر به بردگی مزدی شدیدتر.

 

مصطفی اسد پور: اجازه بدهید بعد از این مقدمه ای که شما یک ارزیابی اجمالی داشتید، من توضیحی برای بینندگان بدهم. اصلاحیه ای که دولت ارائه میکند حاصل پنج سال مذاکره دولت، نماینده کارفرمایان و نماینده شوراهای اسلامی و خانه کارگر از یک طرف و نماینده دولت از طرف دیگر است . اینجا به قول طرفین نود و هشت درصد از اصلاحیه قانون کار مورد تصویب قرار گرفته و مورد توافق بوده است و فقط هشت درصد آن مورد اختلاف است. چیزی که مورد اختلاف است و اصلاحیه دولت به آن اشاره دارد این است که اولا دست کارفرمایان برای اخراج کارگر آزاد تر میشود و مسئله مهمتر این است که اصلاحیه خواهان پرچیدن شوراها و انجمنهای اسلامی به عنوان تشکیلات های موازی است. به جای این تشکل ها، اصلاحیه فقط انجمنهای صنفی  منتخب کارگران را به عنوان طرف حساب کارفرمایان می نشاند.  

این تغییر بزرگترین مجادله را شکل داده است. دولت اعلام کرده است که بعد از پنج سال انتظار برای اینکه مذاکرات سه جانبه به نتیجه برسد، طرح خود را داده است و مجلس باید تکلیف قضیه را روشن کند. نماینده تشکل کارفرمایان استقبال زیادی از این اصلاحیه دولت کرده است و، همانطور انتظار میرفت، شوراهای اسلامی و انجمنهای اسلامی کارخانه ها در مخالفت صدای شان درآمده و خط و نشان میکشند که تهدید کرده اند که نیرو سازمان خواهند داد تا علیه اصلاحیه دولت بایستد.

اینجا سوالی که پیش روی شما قرار میدهم این است که این جدل و کشمکش طبقه کارگر در ایران را در مقابل چه وضعیتی قرار میدهد؟

با توجه به اینکه به دلیل سرکوب های جمهوری اسلامی اعتراض علیه قانون کار پدیده جا افتاده ای نیست و جدال بر سر قانون کار اساسا از کانال رابطه میان نمایندگان شوراهای اسلامی، دولت و کارفرمایان پیش رفته است، امروز که به نظر میرسد که این جدال میتواند در سطح عمومی کارگران دهان باز کند طبقه کارگر باید چگونه وارد آن شود و یا با آن برخورد کند؟

اینجا ظاهرا دو قطبی ای ایجاد کرده اند که یک طرف آن یا باید طرفدار احمدی نژاد بشوید، یا طرفدار شوراهای اسلامی. یا باید مخالف این اصلاحیه باشید و یا مخالف آن. این دو قطبی پیچیدگی ایجاد میکند. شما این مسئله را چگونه میبینید ؟

 

کورش مدرسی : ببینید هنر بورژوازی ایران، مثل همه جای دنیا، این است که طبقه کارگر را در مقابل دو نوع آلترناتیو قابل قبول  خود قرار داده است. همانطور که مثلا در آمریکا در نهایت شما تنها میتوانید بین حزب جمهوریخواه یا حزب دمکرات انتخاب کنید یا در انگلیس میان حزب محافظه کار و حزب کارگر، در ایران هم طبقه کارگر را در مقابل انتخاب میان محافظه کارها و اصلاح طلبان یا امروز میان انتخاب احمدی نژادی ها و طیف رنگارنگی به اسم اصول گرایان قرار داده است. اما این انتخاب بر متن سه مؤلفه ای که قبلا به آن اشاره کردم متعین میشود و یا شکل میگیرد.

این جدال از یک طرف واقعی است یعنی جدالی برای تعرض به طبقه کارگر و برداشتی توده کارگر و زحمتکش از ثروت جامعه است و از طرف دیگر جدال میان جریان های سیاسی و اجتماعی بورژوائی است که در جمهوری اسلامی، در قالب نظام، در مقابل هم قرار گرفته اند. هر کدام از جناح های بورژوازی میخواهند برای امر خود بیشترین نیرو، از طبقه کارگر و توده زحمتکش، را به خود جلب کند.

این کشمکش را در این قالب جعلی که آیا انجمن های صنفی "منتخب" کارگران، پیشنهادی احمدی نژاد و دولت، بهتر است یا شوراها و انجمن های اسلامی، معرفی میکنند. در نتیجه میخواهند طبقه کارگر را به طرفداری از یکی از دو طرف بورژوازی در این جدال محدود کنند.

فکر میکنم بعکس تصویری که شما دادید که جدال بر سر قانون کار در جنبش کارگری نهادینه نشده است، طی سال های عمر جمهوری اسلامی، و حتی قبل از آن، تحرک حول قانون کار و مبارزه بر سر مطالبات کارگران همیشه داغ بوده است. میدانم که این جدال کمتر به اعتراضات خیابانی و یا عصیان کشیده است، که البته این اعتراضات هم کم نبوده است. اما شکل مبارزه و اعتراض طبقه کارگر با سایر بخش های جامعه مانند دانشجویان یا جوانان که اساسا شکل اعتراض خیابانی یا تظاهرات به خود میگیرند، فرق میکند. مبارزه کارگری دیرتر به تظاهرات میرسد. اما در اشکال دیگر وجود دارد. اعتراض کارگری، تلاش برای شکل دادن به قانون کار بهتر همیشه وجود داشته است و اتفاقا یکی از مکانیسم های نهادینه در طبقه کارگر است که با توجه به اختناق سیاسی و ممنوعیت تشکل های واقعی کارگران، که در قالب شبکه های مبارزاتی که شکل سیال تری دارند، در جریان بوده است. این حساسیت به قانون کار بخصوص در میان پرولتاریای صنعتی ایران از یک طرف و کارگران کارگاه های کوچک، که همیشه مورد ظلم و بی عدالتی بسیار شدید تری از پرولتاریای صنعتی ایران قرار میگیرند، همیشه زنده بوده است.

اما فکر میکنم  در مورد نحوه برخورد به این تلاش "جدید" نظام سرمایه داری در ایران به جای انتخاب میان دو آلترناتیو بورژوازی در ایران باید به این روند به عنوان یک فرصت برای کارگران آگاه نگاه کرد. وقتی که چنین جدال هائی در میان بورژوازی بالا میگیرد و موضوع طبقه کارگر به سطح جدل ها و مباحثات علنی و بنا بر این قابل توجیه کشیده میشود، دخالت در آن از جانب کارگران آگاه، رهبران و فعالین طبقه کارگر نیز مجاز و یا بهتر بگویم موجه میشود.  در چنین متنی توده طبقه کارگر هم گوش شنوا تر و حساسیت بیشتری به استدلالات و روشنگری ها فعالین کارگری، بخصوص فعالین کمونیست آن، پیدا میکند.

وقتی که اوضاع داغ میشود و، بخصوص، وقتی که جناح های مختلف بورژوازی به سر کول همدیگر میزنند، در پایین فرجه باز میشود که حرف های عمیق تر و رادیکال تر و انسجام و حدت عمیق تر و رادیکال تر را شکل داد. به عبارت دیگر دست رهبران کارگری برای آگاه کردن، آموزش، متحد کردن طبقه کارگر و پیش گذاشتن آلترناتیو سوم، آلترناتیو کارگری، در مقابل دو انتخابی که بورژوازی در مقابل طبقه کارگر قرار میدهد، بازتر میشود.

اگر به خاطر داشته باشید، همین چند سال پیش بود که چند تشکل کارگری، منجمله بچه های نیشکر هفت تپه، مطالباتی را، گمان میکنم تحت عنوان حداقل مطالبات کارگری در قبال قانون کار،  اعلام کردند. این در شرایطی بود که جدال بر سر قانون کار به اندازه امروز به اصطلاح داغ نبود. امروز، با توجه به کشمکشی که خود بورژوازی برای جلب طبقه کارگر راه انداخته است، با شرایط مناسب تری روبرو هستیم که یک قانون کار انقلابی آلترناتیو و یا حتی همان سند مطالبات مبنا قرار بگیرند و توده هرچه وسیعتری از طبقه کارگر حول آن متحد شوند.

میخواهم بگویم انتخاب میان دو آلترناتیو شوراهای اسلامی یا انجمن های صنفی احمدی نژاد انتخاب میان سگ زرد و شغال است.  انتخاب میان دو آلترناتیو از بالا سازمان داده شده توسط بورژوازی است که البته برای موجه کردن خود و برای جلب توده طبقه کارگر مجبور میشوند که اینجا و آنجا به بی عدالتی به کارگر هم اعتراض کنند. این منطق همه تشکل های زرد است از اتحادیه های مافیایی آمریکا تا اتحادیه های زرد و ضد کارگری انگلیس و سوئد. این انتخاب، از هر طرف که بروید، به ضرر طبقه کارگر منجر میشود.

جدال امروز را باید به امکانی برای رهبران کارگری و فعالین کمونیست آن تبدیل کرد که به جان طبقه کارگر بیفتند، آن را متشکل تر، آگاه تر، متحد تر و با پرچم یکسانی به میدان بکشند. این کار نتنها میتواند بورژوازی را بیشتر زیر فشار قرار دهد و به تسلیم در مقابل این مطالبات بکشد و به دست آورد های بیشتری برای طبقه کارگر منجر شود، نتنها طبقه کارگر را برای مبارزات تعیین کننده تر آتی متحد تر و آگاه تر کند بلکه کل جامعه را میان دو قطب کارگری و بورژوازی پلاریزه کند.

در غیاب چنین فعل و انفعالی، انتخاب بین دو آلترناتیو بورژوازی؛ طرفدار این و مخالف آن بودن، نسخه دیگری از انتخاب میان طرفداری از احمدی نژاد یا اصول گرایان در انتخابات است که باخت طبقه کارگر است.

اشاره کردم که بورژوازی ایران سعی میکند طبقه کارگر را به این سمت ببرد و طبقه کارگر را به انتخاب میان یکی از آلترناتیو های مورد قبول بورژوازی محدود کند . سوال درست این است که آیا کمونیست های طبقه کارگر ایران میتوانند قطب سومی را، نه در سطح شعار و اعلامیه، بلکه بطور واقعی روی زمین سفت جامعه، شکل دهند یا نه؟ آیا میتوانند توده کارگر را دور چنین قطبی جمع کنند یا نه؟

این آن چالش بزرگی است که در مقابل فعالین طبقه کارگر قرار دارد. واضح است که تحقق چنین امری محتاج فعالیت فشرده و وسیعی است. محتاج هماهنگی رهبران کارگری، تاکتیک ها، ایجاد انواع شبکه ها و تشکل های دائم یا موقت و مهمتر از آن محتاج کاردانی، تدبیر و عقل طبقاتی رهبران کمونیست طبقه کارگر است.

 

مصطفی اسد پور: جنبه دیگری از این بحث را باز میکنم و آن هم مسئله قانون و کارگر است. یعنی طرف حساب شدن کارگر با دولت و با کارفرما بر سر قانون. این مسئله کلاسیک طبقه کارگر به حساب می آید. از طرفی گفته میشود که قانون و اصلاحیه ای که الان جمهوری اسلامی میخواهد به مجلس ببرد هیچ چیز تازه ای ندارد . همه اینها تا حالا بدون وجود قانون عملاً اجرا شده است . قوانین مربوط به کار موقت ، مسئله دستمزد ها و خیلی مسائل دیگر. سوال این است که چه اهمیتی دارد کارگر برای قانون شمشیر بزند؟ مگر نه این است که در میدان واقعی نبرد زور کارگر است که میتواند طرف حساب دولت بشود؟ مثلا در دولت جمهوری اسلامی اعتصاب ممنوع است ولی کارگر هر جا توانسته اعتصاب کرده و بقول خود کارگران پاسداران و دولت و غیره هیچ غلطی نتوانسته اند بکنند. اهمیت اینکه بر سر قانون جنگید چیست؟

کورش مدرسی : ببینید قانون تنها آن چیزی نیست که روی کاغذ آمده و تصویب شده است. قانون بیش از هر چیز تناسب قوای واقعی میان دولت و جامعه و بخصوص میان طبقه کارگر و دولت است. به این معنی خیلی مسائل هستند که قانون برایشان تصویب نشده و یا قانون در موافقت و یا در مخالفت با آن تصویب شده است اما عملا از جانب کارگران و یا از جانب کارفرمایان و دولت رعایت نمیشوند و کسی هم عملا نمیتواند قانون را اجرا کند. مثال اعتصاب است که غیر قانونی است اما هر جا که تناسب قوا اجازه داده است انجام گرفته شده و دولت هم کار زیادی نتوانسته است بکند. و یا بعکس قانونی در دفاع از این یا آن خواست کارگری به دولت تحمیل شده است اما اجرا نمیشود. میخواهیم بگویم که قانون و کار قانونی بیش از آنکه درباره این باشد که چه چیز به قانون تبدیل شده است باشد، انعکاس تناسب قوای روی کاغذ نیامده میان طبقه کارگر با دولت سرمایه دارای است. اگر طبقه کارگر دائم در حال تغییر تناسب قوا به نفع خود نباشد حتی قانونی که احیانا قبلا به بورژوازی تحمیل کرده است زیر پا گذاشته میشود.

 اما این واقعیت نباید مانع از آن شود که متوجه باشیم که نفس تصویب یک قانون انعکاس و تثبیت تناسب قوای خاصی میان طبقه کارگر و دولت سرمایه داری، به نفع یا علیه منافع کارگری، است. قانون تثبیت پیروزی یا شکست است. به این اعتبار بسیار مهم است. فرض کنید امروز در جمهوری اسلامی قانوناً اعتصاب آزاد اعلام شود. دولت یا کارفرما نتواند یک اعتصاب را غیر قانونی اعلام کنند. طبقه کارگر هم بتواند مثل بورژوازی مغازه، شرکت یا کارخانه خود را ببندد؛ بتواند هر جا که تصمیم گرفت، همانطور که دکان دار میتواند کرکره دکان اش را بکشد،  کارخانه را تعطیل کند و یا دست از کار بکشد. روشن است که چنین قانونی طبقه کارگر را در موقعیت مناسب تری قرار میدهد. درست است که قانون تناسب قوا است. اما قانونی شدن مثلا اعتصاب یا تشکل های کارگری، سطح این تناسب قوا را در جای مناسب تری برای طبقه کارگر قرار میدهد و فقدان آنها طبقه کارگر را در موقعیت نا مناسبتری قرار میدهد.  وجود چنین قوانینی سطح و نوع انجام کارهای فرا قانونی برای طبقه کارگر را به شدت وسیع تر میکند.

میخواهم بگویم که مبارزه برای تثبیت خواست های طبقه کارگر در شکل قانون عرصه بسیار مهمی از مبارزه کارگری و کلا هر بخش از جامعه است.  اما تلاش برای چنین قانونی کردن هائی تنها با مبارزه متحد کارگری و با ایجاد و حفظ درجه بالائی از آگاهی و روشن بینی طبقاتی در طبقه کارگر ممکن است و نه با ایجاد توهم به دولت و نظام سرمایه داری نه با التماس و عریضه نویسی به نهاد های مختلف دولت بورژوازی و یا کارفرمایان. عریضه نویسی به نهاد های دولتی فرقی با عریضه نویسی به کارفرمایان ندارد. البته اینجا باید اشاره کنم که رهبران کارگری گاه در چنین فعالیتی شرکت میکنند برای آنکه به طبقه کارگر نشان دهند که این کارها فایده ندارند. برای مبارزه علیه توهم کارگران به دولت بعنوان یک پدیده غیر طبقاتی و ندیدن آن به عنوان دولت سرمایه داران و نشان دادن این واقعیت است که  تنها راه مبارزه متحد و مشترک طبقه کارگر در زیر خواسته های مشترک در مقابل کل بورژوازی و دولت بورژوائی است.

به هرحال،  مبارزه برای تصویب مطالبات طبقه کارگر به شکل قانون بخش جدا ناپذیر از مبارزه این طبقه برای بهبود شرایط زندگی اش، برای ایجاد تناسب قوای مناسب تری با سرمایه داران و با دولت آنها و به خصوص برای گسترش سطح آگاهی، اتحاد و تشکل در طبقه کارگر بوده است.

در چنین مبارزه ای مهم است که رهبران کارگری به این طبقه نشان دهند که ضامن چنین قوانینی تنها زور طبقه کارگر است و نه خوش نینتی یا بهتر و بدتر بودن جناح های بورژوازی. یک خاصیت مهم چنین تلاش هائی باید  خنثی کردن توهم به خوش نیّتی این یا آن بخش بورژوازی و یا توهم به این یا آن جناح دولتی است.

دیدن این واقعیت نباید سخت باشد که اگر فردا، بجای روی آوردن به درگاه انصاف کارفرمایان و یا نهاد های مختلف دولت شان، فرض کنید کارگران ذوب آهن، برق، آب، نفت و خودرو سازی ها مطالبه واحدی در قبال قانون کار را اعلام کنند و برای اعلام حمایت خود از چنین سندی یک روز یا حتی چند ساعت دست از کار بکشند. چنین رویدادی کل جدال بر سر قانون کار در سطح جامعه، حتی در میان بورژوازی و جناح های دولتی شان را از بن عوض میکند و از نو میچیند. جدال از جدال میان احمدی نژادی ها و اصول گرایان به جدال میان طبقه کارگر و کل بورژوازی تغییر میکند و ما شاهد پدیده دیگری در سطح جامعه خواهیم بود که نه تنها بورژوازی را مجبور میکند  تا تلاش کنند خود را در توافق با چنین سندی اعلام کنند یا کمتر با آن مخالفت کنند بلکه کل صحنه سیاست در جامعه ایران را، به نفع طبقه کارگر، تغییر میدهد.

هر چه به انتخابات رئیس جمهوری نزدیک تر شویم این جدال داغ تر میشود و فرصت برای استفاده طبقه کارگر برای جلو کشیدن خود بازتر میشود. این اوضاع به فعالین کمونیست و فعالین واقعی طبقه کارگر اجازه میدهد تا طبقه کارگر را در مقابل کل بورژوازی متحد تر کنند، توهّمات اش را بزنند و دست آحاد طبقه، از پیر و جوان، زن و مرد، هر صنعت و رشته و هر قومیت و زبانی را در دست هم بگذارند و آنها را به زیر یک پلاتفرم و یک پرچم مطالباتی کارگری متحد کنند. مهم نیست چنین سندی چند بند دارد.

باید مطالباتی نظیر آزادی تشکل، بیمه بیکاری مکفی، آزادی اعتصاب و غیره را در بر داشته باشد. نظیر سندی که قبلا به آن اشاره کردم که چند سال پیش چند تشکل کارگری اعلام کردند. باید این مطالبات به خواست بخش وسیعی از طبقه کارگر، بخصوص پرولتاریای صنایع اصلی تبدیل شود. چنین رویدادی مطالبات طبقه کارگر را به شاقولی تبدیل میکند که حتی بخش های مختلف بورژوازی در جدال میان خود باید با آن "لاس بزنند".

 

مصطفی اسد پور : در رابطه با موقعیت طبقه کارگر، و از جمله قانون کار و خدمات اجتماعی، تعداد زیادی از روشنفکران، اقتصاد دانان و روزنامه نگاران جلو آمده اند که ضمن اینکه اخبار مربوط به وضعیت طبقه کارگر در اروپا  و ایران را منتشر میکنند، استدلال میکنند که همه جای دنیا دارند حقوق کارگر را میزنند، دستمزد ها را پایین می آورند و حتی اتحادیه های کارگری خود زیر این قوانین را امضا میکنند و به آنها رضایت میدهند تا وضع اقتصاد بهتر بشود. تا کار ایجاد شود و چرخ اقتصاد جامعه راه بیافتد. این استدلالات امروز حتی توسط اداره کار، دولت احمدی نژاد و سرمایه داران تکرار میشود و چیزی به اسم  "منافع دراز مدت طبقه کارگر" را به خورد جامعه دارند میدهند که گویا برای برون رفت از بحران راه دیگری نیست. حتی اساتید و روشنفکران دانشگاهی  قدم جلو گذاشته اند و از زبان مارکس این استدلال ها را توجیه یا تئوریزه میکنند. این طنز تلخی است اما چگونه باید با این استدلال ها و تئوری ها طرف شد؟

 

کورش مدرسی : این استدلال چه از زبان خود بورژوازی و چه از زبان مارکس، توسط به اصطلاح مارکسیست ها، همه جای دنیا در جریان است. چنین استدلال هائی قبل از اینکه چیزی در باره تئوری، چه از طرف خود بورژوازی و چه از طرف به اصطلاح مارکسیست ها، بگوید در مورد ذهنبیّت یا عقل سلیم پشت آن حکم میدهد. بالاخره اینجا هم یک بار دیگر میبینیم که در جامعه طبقاتی عقل سلیم هم طبقاتی است. عقل سلیم بورژوازی چیزی را حکم میکند و عقل سلیم کارگری چیزی دیگری را. همانطور که عقل سلیم برده و برده دار در جامعه برده داری و دهقان و مالک در جامعه فئودالی دو چیز مختلف و متضاد است.

تئوری به کنار، این استدلال ها بر این اساس استوار هستند که ظاهراً، برای نجات از بحران اقتصادی سرمایه داری، کارگر باید گرسنگی بکشد، فرزندانش، لااقل برای یک نسل، از خدمات اجتماعی محروم تر شود، کارگر کار بیشتر و شدید تری بکند، دستمزد کمتری بگیرد، دیرتر بازنشسته شود، بیمه های بهداشتی و خدماتی کارگر و خانواده کارگری پایین بیاید، مریض که شد نتوانید به دکتر مراجعه کند و غیره تا آنقدر نرخ سود سرمایه دارها  بالا برود تا تشویق بشوند که سرمایه های شان را کار بیاندازند، تا تشویق شوند بیشتر و بیشتر از گُرده من و شما کار بکشند.

واقعیت این است که در جامعه هم ثروت، در شکل سرمایه، هم در شکل کالا وجود دارد. مشکل این است که وقتی نرخ سود پائین می آید سرمایه دار سرمایه اش را از تولید بیرون میکشد یا کالاها برای بخش اعظم جامعه قابل دسترس نیستند. در نتیجه ظاهرا استدلال این است که باید شیرینی حاصل استثمار کارگر را آنقدر زیاد کرد که سرمایه دار دهانش آب بیفتد و دوباره به تولید برگردد یا وام بدهد و بهره ببرد!

این چنین استدلال هائی نه اینکه اصلا ربطی به مارکس ندارد، ربطی به بشریت و انسانیت ندارد. این گونه استدلال ها در واقع زبان گویای بورژوای در جامعه است که مشتاق آن است که سود اش را بالا ببرد و تنها شاخص عقل سلیم اش همین است. از دنیا چیزی جز این نمیفهمد. مهم نیست چنین استدلال هائی را از زبان مارکس بگویند، یا از زبان پیغمبر اسلام، آدام اسمیت و یا ریکاردو و یا اوباما و احمدی نژاد و جرج بوش. طبقه کارگر حتی از سر منطق ساده طبقاتی خود و از سر عقل سلیم ضد استثماری خود میتواند محتوای طبقاتی و ضد انسانی این استدلال ها بفهمد.

فقط همین منطق ساده را جلو بگذارید که مطابق آن برای اینکه جامعه متعالی بشود ما باید بیشتر کار بکنیم برای اینکه از بحران خارج شویم باید سرمایه دار خوشحال و تشویق بشود و بر گرده ما بهتر سوار شود! در این استدلال امکان پذیری اینکه میشود اصلا کل ابزار تولید را از دست همه سرمایه دارها در آورد، تولید برای سود را با تولید برای رفع نیاز های انسان جایگزین کرد را از دایره هرگونه امکان پذیری و هرگونه عقل سلیمی خارج میشود.  

امروز اعلام میکنند که گویا وضع اقتصادی همه بد است. اما اینطور نیست. در همین بحران هم سرمایه دار ها پولدار تر شده اند و تمرکز ثروت در دست تعداد معدود تری بشدت افزایش پیدا کرده است. در همین ایرانی که ظاهرا "همه" به بحران خورده اند، ایران جزء محدود کشورهائی است که اتوموبیل سازی های پورشه، لامبورگینی و فِـراری شعبه فروش تازه باز کرده اند و فکر کنم پورشه اعلام کرده است که فروشش در ایران حتی از عربستان سعودی و کویت و غیره بالاتر است. این نوع اتوموبیل ها را که کارگر نمی خرد. این تنها یک نمونه است. بخشی از جامعه پولدار و پولدار تر شده اند و بخش دیگری فقیر و فقیر تر. استدلال روشنفکران و آکادمیک ها و اقتصاد دانان بورژوازی این است که این کافی نیست. باید بورژوازی را از این فربه تر کرد تا وضع بقیه خوب شود. این کجای منطق یا عقل سلیم دنیا ی ما می گنجد؟ جز عقل سلیم و منطق یک بورژوای هار؟

مارکس تمام تلاش اش را صرف این کرد که ثابت کند سرمایه داری انگل است، سرمایه داری باید جایش را به سوسیالیسم پرولتاریای صنعتی بدهد. حالا، گذشته از روشنفکر دسته چندم جهان سومی در ایران، کانونهای فکری بسیار سطح بالاتر ، باسواد تر و کتاب خوانده تر بورژوازی از مارکس استفاده میکنند تا عکس کل تلاش مارکس را نتیجه گیری کنند.

سوال پایه ای این است که اصولا اعتراض ما در این جامعه به چه چیز است؟ به نابرابری "زیادی" در توزیع ثروت یا به نفس وجود کارمزدی و استثمار انسان از انسان؟ اعتراض به عدم تشویق سرمایه دارن است یا به نفس وجود سرمایه؟

در منطق و عقل سلیم بورژوائی ایراد کار این است که چون سرمایه دار سود کافی نمیبرد پس کار نیست. چون کار نیست پس اجناس فروش نمیرود. پس ما باید سود ده تر شویم تا سرمایه دار تشویق شود. در این منطق با انسان مانند گاوها و حیوانات برخورد میشود که طبق آن برای اینکه گاودار تشویق شود و گاو بیشتری بخرد گاو ها باید چاق تر شوند تا سرمایه دار آنها را بیشتر تحویل کشتارگاه بدهد، سود اش بالا برود و گاو های چاق، در نتیجه خوشحال، بیشتری را بخرد. ظاهرا این برای گاوها خوب است!

استدلال بورژوازی و روشنفکران اش به همین شنیعی است. با کارگر دارند مثل گاو شیرده روبرو میشوند و میگویند باید شیر بیشتری بدهی، غذای کمتر بخوری تا آن گاودار بتواند بیشتر گاو استخدام کند و از سر منفعت خودش غذای بیشتر و بهتری به گاو ها بدهد. پیشینیان همین طبقه بورژوا و روشنفکران آن برای برده و رعیت هم همین استدلال ها را میکردند.

کجاست کسی که به نفس برده داری، نفس سرمایه داری، نفس استثمار انسان از انسان اعتراض دارد  و میخواهد این پدیده های شنیع همین امروز بر بیافتد؟

جدال بر سر قانون کار و قوانین مربوط به خدمات اجتماعی و بحث هائی که حول انتخابات رئیس جمهوری پیش آمده است تنها بحث هائی در مورد دولت یا اسلامیت آن نیست. چنین برخوردی بازهم صورت مساله، از زاویه طبقه کارگر، را از بحث خارج میکند، آن را در قالب دیدگاه های بورژوای غیر مذهبی محدود میکند و بورژوائی است. این جدال ها بخصوص باید حول جدال میان کمونیسم طبقه کارگر با سرمایه داری متمرکز شود. باید به بحث بین کارگر کمونیست با این جوجه روشنفکر های دسته چندم بورژوائی، که میخواهند طبقه کارگر را قانع کنند که تو گاو شیرده هستی و باید شیر بیشتر بدهی، تبدیل شود. این چنین بحث هائی است که آگاهی طبقاتی در صفوف طبقه کارگر را گسترش میدهد و حتی در کوتاه مدت میتواند به دست آورد های بیشتری منجر شود. محدود کردن کارگر به دیدگاه ها و انتخاب هائی که بورژوازی پیش میگذارد این طبقه را تا ابد برده دنیای سرمایه داری و در نتیجه قربانی همیشگی آن تبدیل میکند.

فعال کمونیست طبقه کارگر باید، در مقابل این خیل عظیم توجیه گران سرمایه داری، چه در عرصه فکری و چه در متن تجربه روزمره طبقه کارگر، وارونگی دنیا و منطق غالب بر آن را برای توده کارگر روشنتر کند و در نتیجه اتحاد طبقاتی در صفوف طبقه را تقویت نماید. نشان دهد که  امروز میشود این دنیا وارونه را روی پا گذاشت، از شر جامعه سرمایه داری و بردگی مزدی و کارگر و سرمایه دار بودن نجات پیدا کرد.

این جدالی عظیم در همه ابعاد جامعه است و جدالی است که در آن فعال کمونیست و فعال کارگری تنها با بحث راجع به قانون کار روبرو نیست. با بحث در مورد کل جنبه های زندگی اجتماعی و فردی روبرو است. در غیاب چنین گسترشی از بحث، فعال کارگری و کمونیست زورش به بورژوازی و متفکران اش نخواهد رسید.  باید به عقل سلیم طبقاتی پرولتاریای صنعتی متوسل شد و آن را مبنا قرار داد.  فعال کارگری و فعال کمونیست، اگر میخواهد طبقه کارگر را متحد کند، باید کل دنیای سرمایه داری را به نقد بکشد، باید نفس وجود کارمزدی را مورد سوال قرار دهد و تضاد انقیاد اقتصادی با شأن انسان را نشان دهد. باید جامعه ای را تصویر کند که در آن انقیاد اقتصادی وجود ندارد و در نتیجه در آن انقیاد فرهنگی، انقیاد سیاسی، انقیاد جنسی و غیره مطلوبیت و جایگاهی ندارد. باید تصویر رایج در دنیای ما که من به شما پول میدهم، شما باید برای من کار میکنید، اگر من به شما کار ندهم شما از گرسنگی و بیکاری به تباهی کامل کشیده میشوید، خانواده تان به خاک سیاه نشانده می شود و غیره به نقد کشیده شوند. چنین نقدی پایه پیچیده ترین تئوری های بورژوائی را ارّه میکند.

میخواهم بگویم که در جدال حول قانون کار و خدمات اجتماعی باید پای کل این نظام را به میدان کشید. بخش های مختلف بورژوازی میخواهند این بحث را به "رژیم" محدد کنند، طبقه کارگر باید بحث را بر نظام سرمایه داری متمرکز کند. در شرایط امروز که همه دارند حول انتخابات و یا مسائل روز در این باره بحث میکنند برای فعال کارگری و کمونیست هم مجال بیشتری باز میشود. فعالین کمونیست هم میتوانند وارد این بحث شوند، رهبران کارگری هم میتوانند حرف خودشان را بزنند.  اشاره کردم که فضای امروز جامعه نه تنها این بحث ها قابل توجیه میکند بلکه توجه و گوش شنوا در ابعاد توده ای طبقه کارگر را در اختیار این فعالین و رهبران قرار میدهد. اگر سابقا پیش کشیدن چنین بحث هائی در تناسب قوا کمتر میگنجید و اساسا در کانونهای کوچک تر کمونیستی در جریان بود، امروز هم قابل توجیه تر اند، چون از جانب رئیس جمهور و مجلس و همه دستگاه صنعت مذهب مطرح میشود و هم گوش شنوا در جامعه کارگری در ابعاد وسیع تری پیدا میکند. یکی از خاصیت های چنین دوره های تلاطم همین است. هنر رهبر کارگری و کمونیست این است که این دوره ها را به تخته پرشی برای ایجاد طبقه کارگر آگاه تر، متحد تر، با اراده تر پشت سر رهبران واقعی و کمونیست اش تبدیل کنند؛ نه اینکه دنبالچه این یا آن تشکل زردی بشود که بورژوازی پیش رویش قرار میدهد.

 

مصطفی اسد پور : اجازه بدهید به عنوان سوال آخر، شما به سابقه اعتراضات طبقه کارگر ر دوره های قبلی در مورد قانون کار اشاره کردید که خود شما از جمله مستقیما درگیر این اعتراضات کارگری بودید. امروز چه چیز میتواند به یک کارگر پیشرو در این کشمکش بر سر قانون کار کمک کند؟ چه جنبه ها و چه افق هایی را باید مد نظر قرار بدهد؟ چه چیزی را باید بعنوان پیروزی برای خود تعریف کند ؟

کورش مدرسی : تمام بحث من این است که بحث هائی به وسعت جامعه و نظام تولیدی باز شده است. این بحث ها بخصوص توجه توده پرولتر صنعتی ایران و بخش های وسیعی دیگری از طبقه کارگر و زحمتکشان جامعه جلب کرده و بیشتر خواهد کرد. محدود ماندن و محصور ماندن به این یا آن بند قانون کار و یا از آن بدتر حمایت از این یا آن بخش بورژوازی در این جدال یا در انتخابات آینده محکوم به شکست است. از آن بیشتر تفرقه را در صفوف طبقه کارگر زیاد میکند، تفرقه بین رشته های مختلف، میان کارگر شاغل و بیکار، میان کارگر صنایع بزرگ و کوچک، کارگر زن و مرد، جوان و مسن و غیره. که البته بخش های مختلف بورژوازی روی این شکاف ها به نفع خود سرمایه گذاری میکنند. بحث من این بود که نفس وجود این نظام میتواند، به بهانه های مختلف، وارد شود. مگر روشنفکران عزیز ما در دانشگاه ها بشدت مشغول این کار نیستند؟ مگر آنها نمیخواهند که به طبقه کارگر بخورانند که این دوره باید مثل همه جای دنیا ریاضت اقتصادی را تحمل کرد؟ همین یک قلم پای توجیه جواب دادن را باز میکند. کمونیستها هم میتوانند، چه در سطح محلی و چه در سطح سراسری تر، جواب بدهند که چرا این تئوری ها تئوری های بورژوائی است و راه حل  کارگری مقابل آن کدام است.

بعلاوه همین فضا اجازه میدهد که انواع تشکل های محلی یا حتی سراسری کارگری، انواع کانونها، محفل ها، شبکه ها، و کمیته های کمونیستی را زیر یک پرچم مطالباتی واحد ایجاد و متحد کرد. اشاره کردم که مثلا بیانیه ای که چند سال پیش آن چند تشکل کارگری در مورد مطالبات شان در مورد قانون کار داشتند ممکن است نقطه شروع خوبی باشد.

در جواب این سوال تان که پرسیدید پیروزی چیست، باید بگویم سطوح مختلف و متنوعی از پیروزی را میتوان و باید تعریف کرد. این جدال چه از نظر زمانی و چه درجه آگاهی و اتحاد کارگری ابعاد مختلفی دارد. یک بُعد آن قبولاندن مطالبات واقعی تر کارگری، مانند دستمزد، خدمات اجتماعی، ساعت کار، بیمه بیکاری و غیره به بورژوازی و دولت آن است، که میتواند درجات مختلفی داشته باشد. بُعد دیگر آن گسترش آگاهی و اتحاد و تشکل در میان طبقه کارگر، تغییر تناسب قوای میان بورژوازی و طبقه کارگر است، که در دوره هائی نظیر این، که بخش های مختلف بورژوازی و دولت شان به هم میپرند و توی سر هم میزنند، ممکن تر میشود. خلاصه اینکه طبقه کارگر قوی تر، متحد تر، با اراده تر، با رهبران جا افتاده تر و متشکل تر از دل این ماجرا بیرون بیاید. از دل این ماجرا طبقه کارگر میتواند آگاه تر، با چشم بازتر به واقعیت دنیای بورژوازی، با نفرت طبقاتی عمیق تر از این نظام کثیف  و با دید روشن تر نسبت به دنیای آینده ای که باید بسازد، بیرون بیاید. به هر حال باید پیروزی را در ابعاد وسیع تر هم تعریف کرد، همان طور که مبارزه ابعاد وسیع تری دارد.