The witch is dead!

در حاشیه مرگ مارگارت تاچر

 امان کفا

 

مرگ مارگارت تاچر، همچون سیاست هایش در دوره ای که نخست وزیر بود، همزمان هم با جشن و سرور،  و هم عزا در جامعه روبرو شد. با یک تفاوت! اینبار این دستگاه و هیئت حاکمه بود که با برنامه های گوناگونی که از مدتی پیش طراحی و  آماده کرده بود، اعلام عزای عمومی کرد و در مقابل بخش وسیعی از جامعه به جشن و سرور به استقبال آن رفت.

کل هیئت حاکمه، از دولت و ملکه و خانواده سلطنتی همگی تصویر عزای عمومی را دادند،  دولت ائتلافی،  پارلمان اضطراری را فراخواند تا از تاچر تجلیل کنند. به سفارتخانه ها مأموریت داده تا همین تصویر را در همه جا تبلیغ کنند، و حتی به کارمندان دولت ابلاغیه فرستادند که در روز تشییع جنازه، تمامی کارمندان مرد کراوات و زنان لباس  باید سیاه  بپوشند! میدیا و مشخصأ بی بی سی همین تصویر را ارائه داد. ولیکن این عزاداری در عین حال همزمان با  آنچنان درجه ای از جشن و شادمانی در گوشه و کنار این کشور مواجه شد، که بعد از ۲۴ ساعت بی بی سی هم مجبور شد آنرا منعکس کند.  آهنگ داستان جادوگر آز به نام  "دینگ دانگ، زن جادوگر مرد" به احتمال زیاد جزو پرفروش ترین صفحه هفته می شود. البته بی بی سی اعلام کرده است که جلوی پخش آنرا از رادیو خواهد گرفت! دو تصویر فوق از یک واقعه، بروشنی بیانگر آنچنان تناقصی بود که حکومت با همه تلاشش در مسکوت گذاشتن آن، مجبور به عقب نشینی شد. دولت مجبور شد که ابلاغیه های ارسال شده به کارمندان دولتی را "اشتباه اداری"  قلمداد کند، اما میدیا را به کمک گرفته اند تا صفوف هرچه بیشتری از مردم را به مراسم اعلام شده جلب کنند.  در این میان خط رسمی منتقدین رسمی تاچر، تجلیل از "اراده و شخصیت" تاچر و در عین حال انتقاد به سیاست های معین تاچر و دولت محافظه کار در دوران ریاست او بود.

اما آنچه تمامی این منتقدین رسمی و رسانه های لیبرال (نظیر گاردین که رسانه های جمهوری اسلامی هم مطالب این نشریه را تبلیغ کردند)  مسکوت گذاشتند، خصلت و سرشت سرمایه دارانه تاچر است. گویی دنیای خوبی بود و یکباره تاچر آمد و همه چیز خراب شد! در حالیکه تاچر، نه به مثابه یک زن، نه بمثابه تولدش در یک خانواده خرده بورژوا، بکله بمثابه  نماینده سرمایه در دورانی است که او برای پاسخگویی به آن به نخست وزیری رسید.

پس از جنگ جهانی دوم، و آغاز یک دوره رونق سرمایه داری، مبارزات متعدد گارگران در کشورهای گوناگون توانستند امکانات رفاهی حداقلی برای مردم را به سرمایه و دولت های آن تحمیل کنند و آنها را با تصویب قانون تضمین کنند. با بروز بحران جهانی سرمایه در نیمه دهه ۱۹۷۰، یک دوره مبارزه طبقاتی در شکل حاد خود آغاز شد. در همان موقع، در انگلیس، دولت محافظه کار وقت برنامه بازپس گیری امکانات دولتی را در دستور گذاشت. (برای نمونه، در سال ۱۹۷۱، مارگارت تاچر بعنوان وزیر آموزش قانونی را به تصویب رساند که طبق آن یک لیوان سهمیه شیر روزانه که رایگان به تمامی شاگردان دبستانی داده می شد، را لغو کرد). این حملات، اما با مقابله شدید بخش وسیعی از مردم مواجه شد، اتحادیه معدنچیان، در صف مقدم مبارزات کارگری به مخالفت با سیاست های دولت توانست دولت محافظه کار،ادوارت هیٍٍٍت، را به زیر بکشد و دولت حزب کارگر به روی کار آمد. کوشش دولت لیبر، حزب کارگر، برای منتقل کردن فشارهای بحران به طبقه کارگر، با اعتراضات وسیعتری مواجه شد. در تمامی مراکز صنعتی، شهرداری ها و ... مبارزات کارگری علیه هرگونه ثابت نگاه داشتن حقوق و مزایا، و خواست اقزایش دستمزد ها، ادامه یافت. سرمایه در این کشور خواهان اقدام های جدی تر دولت بود. و از نطر سرمایه، رابطه دولت لیبر با اتحادیه ها، بخصوص با اعتماد به نفسی که آنها با پایین کشیدن دولت محافظه کار بدست آورده بودند، دست و پاگیر بود.

کل میدیا و تمامی ارکان سرمایه یکبار دیگر با استفاده از تمامی امکانات موجود برای پیروزی انتخاباتی دولت حزب محافظه کار براه افتادند و طبق معمول این کشور، که هربار در دوره بحران سرمایه، دولت ها در دست حزب محافظه کار بوده است، باری دیگر نیز این حزب انتخاب شد. (جالب است که هنوز هم  طرفداران "دمکراسی" به این خیال وهم دامن می زنند که مردم می توانند با "انتخابات آزاد پارلمانی" در دوره حکومت سرمایه آنهم در کشوری مثل ایران، اراده خود را اعمال کنند!)

وظیفه تاچر و دولتش این بود که حمله گسترده ای را به طبقه کارگر سازمان دهند. این چنین حمله گسترده ای بدون برنامه‌ای کار شده ممکن نبود. یک برنامه چند وجهی که شامل این  سیاستها و اقدامات اصلی بود:

۱-  قوانین گوناگونی برای منع هرنوع همبستگی میان اتحادیه ها در زمان اعتصاب تصویب شدند، و هر اتحادیه ای که خلاف آن عمل می کرد، دادگاهی شده و مجبور به پرداخت مخارج و ضرر به صاحب کار میشد. بر اساس این قوانین، سنت جا افتاده کارگران در این کشور که در مجمع عمومی با بلند کردن دست خود به اعتصاب رأی مثبت می دادند، غیر قانونی اعلام شد. مقرر شد که اتحادیه ها بایستی تصمیم خود برای رأی گیری برای اعتصاب را به صاحب کار اعلام کنند و به آنها مهلت دهند. سپس رأی گیری کتبی (و حتی پستی) انجام شود و کارگر دیگر نه دستجمعی بلکه بعنوان آحاد  منفرد و بصورت اتمی باید تصمیم میگرفت. در عین حال،  دولت تاچر اعام کرد که کارگری که با اعتصاب دست از کار می کشد، در حقیقت بیکار نیست و قانونی را به تصویب رساند که بنا به آن کارگران اعتصابی از هرگونه حقوق بیکاری و مزایای پرداختی دولتی، در طول اعتصاب محروم شدند .همچنین اعتصاب در مراکزی که دولت اعتصاب در آنها را برای امنیت ملی مضر می داند، ممنوع است.

۲-  در سطح دولت های محلی: شهرداری ها موظف شدند که با بودجه کمتری کارکنند و همچنین امکان خریدن خانه و آپارتمان هایی که شهرداری ها به مردم کم درآمد اجاره می دانند را با تخفیف به همان مردم مستأجر فراهم کنند. با افزایش قیمت خانه ها، بخش زیادی از این خانه ها بفروش رسید، ولی شهرداری ها حتی اجازه نداشتند که درآمد حاصله از این فروش را خرج ساختن خانه‌های دولتی بیشتر برای افراد کم درآمد کند. و به این ترتیب با کاهش مسکن و خانه، بخش خصوصی هم بمراتب رشد کرد. اما از این مهمتر، هدف اصلی این طرح جای دیگری را نشانه می گرفت و آن اینکه با خرید خانه خود و بدهی بالا به بانکهای مسکن، کارگری که دست به اعتصاب طولانی مدت میزد نه تنها از مزایای بیکاری و کمک هزینه محروم شد، بلکه با خطر عدم بازپرداخت قسط بانکی و از دست دادن خانه خود هم مواجه بود، و به همین دلیل نمی توانست براحتی اعتصاب کند.

۳- مالیات غیر مستقیم تقریبأ دو برابر شد، و مالیات مستقیم بالاخص برای درآمدهای بالا کاهش داده شد. بخش های گوناگون دولتی، خصوصی شدند و بطور  کلی بسیاری از خدمات اجتماعی  (نظیر امکانات تحصیلات عالیرتبه، بهداشت و مسکن) که کارگران با مبارزات طولانی به دولتها تحمیل کرده بودند، یکی پس از دیگری، پس گرفته شد و به  دست بازار آزاد افتاد.

در چنین شرایطی، شرایطی که با سال های ۱۹۷۴ کاملأ متفاوت بود، دولت تاچر به جنگ معدنچیان رفت. جنگی که با وجود قهرمانی های بی نظیر کارگران، بعد از یکسال به بیکاری وسیع و عقب راندن وسیع صف مبارزاتی طبقه کارگر انجامید. در همین فضا بود که تقابل های دیگر کارگران، منجمله کارگران بارانداز، کارگران چاپ، کارگران شرکت ملوانی در جنوب انگلیس، صنایع فولاد، ماشین سازی و .... نتوانستند در مقابل این حمله سرمایه ایستادگی کنند و به پیروزی برسند.

به این اعتبار، تاچریسم مترادف است با  سیاست حمله به کارگر و دست آوردهای آن، و تحویل دادن بسیاری از این دستاوردها به بازار آزاد. تاچر نماینده سرمایه ای است که کارگر را آدم حساب نمی کرد. تصویری که  درآن، پول موجود در جیب هرکسی، بیانگر ارزش او بود. تاچر ایدئولوگ سرمایه ای است که به جامعه اعلام داشت که تحصیل آزاد، مسکن و ... برای همه نیست. اگر پول پرداخت مخارج آنرا، که بازار تعیین کرده است، در جیب داشته باشید، می توانید از آنها استفاده کنید وگرنه، از آنها محروم خواهید بود. تاچر اولین زن نخست وزیر این کشور است، ولی تاچر در عین حال همان نماینده ای است که  زن را مسئول پرورش و پرستار فرزاندان در خانه معرفی می‌کرد و با همین تصویر هم بسته شدن شیرخوارگاه های دولتی را توجیه می کرد.

آنچه تاچریسم نام گرفته است نه تاچر نخست وزیر دولت امپریالیستی، بلکه ایده های این نماینده و ایدئولوگ هار سرمایه است که به تقابل هرگونه اعتراض کارگر می پردازد. تاچریسم مترادف با باز گذاشتن دست سرمایه در تعرض به طبقه کارگر و علیه هرگونه نظم و قوانینی است که امکان سودآوری سرمایه در بازار آزاد را محدود کند. دفاعیات تاچر و دولتش  از آپارتاید نژادی در آفریقای جنوبی، پینوشه در شیلی، جنگ خلیج و نظم نوین جهانی. ..همگی بیانگر همین ایدئولوژی است که  دشمنی هار تاچریسم با کارگر و کمونیسم  را نشان می دهد. دشمنی که تنها امرش فراهم آوردن بهترین شرایط  برای سرمایه و باز گذاشتن دست آن در استثمار نیروی کار در بازار آزاد است.

این دقیقأ همان امری است که تاچر را برای کل جهان سرمایه، از انگلیس تا ایران، و از چین و ژاپن تا آفریقای جنوبی و آمریکا، قهرمان می کند. همان دلیلی که بنا به آن تمامی نمایندگان و رؤسای ریز و درشت سرمایه، از اوباما گرفته تا لخ والسا، و از ملکه انگلیس گرفته تا گورباچف و سارکوزی و هلموت کهل، همگی را علیرغم تمامی اختلافات حزبی و گروهی شان، با ارسال پیام های همدردی و تسلیت  کنار هم آورده است.

برخلاف لیبرال های نیم بند و  منتقدین رسمی تاچر که انتقاداتشان محدود به نحوه و سرعت پیشبرد آن سیاست ها توسط  تاچر و پس قراولانش است، جشن امروز مردم آزادیخواه بیانگر انزجار از آنچیزی است که با تاچر و تاچریسم از ارزش انسان در قرن بیست یکم معرفی و متصور می شود. اما این جشن، تنها و تنها گوشه و صحنه کوچکی از سروری است که با پیروزی اعتراض طبقاتی علیه تاچریسم سرمایه، سراسر جامعه بشری را فراخواهد گرفت. ای کاش تاچر هم زنده می ماند و در دادگاه های مردمی بخاطر جرایمش علیه بشریت محاکمه می شد.

 

 

آوریل ۲۰۱۳