لنین در سال 1917

ویکتور سرژ

یک نفر و یک سال

بخش اول

 

آوریل و مارس سال 1924

ترجمه:

فرزاد نازاری

 

بجای مقدمه  توجه خواننده عزیز را به  جوابی که منصور حکمت به یک سوال در باره موضوعیت لنین و لنینیسم در یک جلسه پالتاکی میدهد جلب میکنم :

سوال : هنوز میشود به لنین اتکا کرد ؟ آیا هنوز لنینیسم موضوعیت دارد ؟

منصور حکمت : ببینید لنین تا آنجا که در مورد شرایط تاریخی یک کشور حرف میزند و احکامی که صادر میکند، لزوماً قابل تعمیم نیست. ولی من لنین را بعنوان کسی که ایده انقلاب کمونیستی و ایده امکان پذیری سوسیالیسم را مطرح میکند، ومسئله را ربط میدهد به دست بردن حزب کمونیستی به قدرت سیاسی، با این عنوان فرض میکنم که لنین در جلو حزب ماست و همیشه موضوعیت داشته است . لنین کسی است که مارکسیسم را از دیدگاه های اولوسونیستی و تکامل گرایانه واینکه دنیا منتظر میماند تا سوسیالیسم یک وقتی خودش در تاریخ سبز بشود ، نجات داد و تبدیلش کرد به کار انسان زنده و تلاش سیاسی آدمهای زنده . نقش لنین این بود که این موقعیت را شناخت و دست برد برای قدرت . اگر این موضوعیت را با خوشنودی و ناخشنودی عده ای ازحزب کمونیست کارگری ربط بدهید ، لنین را از معنی واقعی اش گرفته اید وما مدتها است که این گرایش که سوسالیسم را به پس فردا حواله میدهد ، کنار گذاشته ایم . ما گفتیم که این حزب توی همین دوره سعی میکند این نقش را بازی کند و موظف است که بازی کند . کمونیسم موظف است که برود برای قدرت ، که بتواند این انتخاب را به جامعه و طبقه کارگر بدهد که با سوسیالیسم از تحول انقلابی بیرون برود . به هرحال روش لنین مُبرمیّت دارد و مُبرمیّت بیشتری دارد .

 

برای فهم لنین و آثارش یابد آنها را در متن زمان خود قرار داد .

سال 1917 سال چهارم جنگ است ، برای بیش از هزار روز در کشورهای بزرگ اروپایی تمام مردهایی که دارای جسم توانا بودند ؛ یونیفوزم نظامی به تن داشتند . گل جوانی تمامی نسل جوان قاره ، به تازگی درو گردیده است . سی میلیون نفر درحال آماده باش هستند. دوره سلاحهای بزرگ است . خطوط آتش اروپا را از دریای شمال تا آدریاتیک و از بالتیک تا مدیترانه شخم میزند . در این جبهه های خونین هر روز هزاران جنگجو قصابی میشوند .

این جنگِ سنگرها ، مینها ، تانکها ، هواپیماها ، گازهای سمی ، زیردریایی و دروغهای مشمئز کننده است .درخط مقدم  جبهه سربازهایی که در بین جوخه آتش دادگاه نظامی وسیم خاردار خطوط دشمن محاصره شده اند قصابی میشوند و در پشت جبهه فروختن خون خود و ادبیات بی رنگ اطلاعیه هاست که بخش دیگر منظره را ترسیم می کند . در فرانسه ، سال هزارنهصد وهفده ، سال کلمنسیانیسمِ( ژرژ بنیامین کلمانسو، نخست وزیر فرانسه در دوران جنگ اول و کسی که فرانسه را به پیروزی در جنگ رهبری کرد و از معماران اصلی پیمان ورسای بود – م)( ژنرال نیویله است ، سال حمله 16 آپریل چیمن دس دامس ، ژنرال نیویله (فرمانده عالی ارتش فرانسه در جنگ اول جهانی- م) ، سال نبرد های بیهوده فلندرس و وردون ، و نبردهای بیزارکننده تانکها در کامبری . صربستان ، شمال فرانسه ؛ بلژیک ، و لهستان مملو از گورستان سربازان است . آلمان جنگ زیردریایی نامحدود خود را برعلیه بریتانیا شروع کرده است و کشتیهای تجاری را با اژدر هدف قرار میدهد و کشتیهای بیطرف را غرق میکند .مرگ در دریاها پرسه میزند . نبرد در مقدونیه ، مزوپوتامیا ، ودر جنگلهای فراموش شده آفریقا ادامه دارد . ایالات متحده وارد جنگ میشود . ارتش سیاه ، هندوها، استرالیایی ها ، کانادایی ها و پرتقالیها : خون تمامی نژادها فقط باعث بوجود آمدن  گند چاله ای واحد و بوی گندی واحد میشود .

در کاپورتو،جبهه ایتالیایی ها  میشود گفت آرامشی موقت به وجود آمده و یورش آلمانی – اتریشیها  در پیاوه آغاز گردیده است . زیپلینها بر فراز لندن درحال پرواز هستند و گوتاسها بر فراز پاریس و ونیز وهمواپیماهای فرانسوی بر فراز اشتوتگارت . قهرمانان هوایی طرفین پانردهمین رقیب خود را ساقط میکنند . در این منظره رژه ها و دکراسیونهایی هم به چشم می آیند .

در پشت جبهه هر دو طرف سودهای فربه و عالی ای به جیب سازندگان مهمات و سلاح سرازیر میگردد و همراه با آن  حکومت نظامی و سانسور ، دلواپسی و تشویش زنان و مردمان سالخورده ، فقر عظیم ، صفوف نان و دغال سنگ و تمام زندگی انسان که در چنگال حماقت و نفرت گرفتار است .

در بریتانیا معترضین آگاه ، در فرانسه شکست طلبان ( لقبی که فرانسه به مخالفین جنگ داده بود) و در همه جا انترناسیونالیستها در تعقیب بودند . کلیساها ، احزاب و روشنفکران در بین امپراطوریهای مرکزی و همچنین درمیان متفقین جنگ را موعظه میکنند . بازی وزرای سوسیالیست ، و بدنامی و ننگِ سوسیالیسمِ جنگ برقرار است .

تمام تکنولوژی موجود ،  برای از بین بردن نیروهای حیاتیِ نژاد انسان وآثار تمدن ،  بکار گرفته شده است . ثروتهایی که در شکل مواد منفجره در این جنگ از بین میرود ، اگر عاقلانه ( اگر هنوز مجاز باشیم اینگونه زبان اتوپیایی ای را بکار ببریم ) بکار گرفته شود ، جهت فراهم کردن زندگی ای شایسته برای تمامی ساکنین این جوامع کافی خواهد بود .

جنگ امپریالستها برای تقسیم جهان پا به چهارمین سال خود گذاشته است .

حال در این سال سیاه ، طنین خُرد شدن و سقوط ناگهانی اولین امپراطوری ، صدای غرش توپها را خفه کرده است ، تزاریسم به زانو در آمده است . سرنگونی این استبداد خود کامۀ کرم خورده که راسپوتینِ شهوتران از آخرین نفسهای آن بود ، تمام ستونهای جامعه سرمایه داری را به لرزه انداخته است . از این لحظه به بعد تمام مشکل این است که فهمید میلیونها کارگر و دهقان که پرچمهای سرخ پیروزی را شادمانانه تکان میدادند ، به خود اجازه خواهند داد یا نه که امید  وآزادی کامل آنها توسط حکومت دست ساز بورژوازی ، که از طرف متفقین هم حمایت میشد ، گول خورده و به یأس تبدیل شود ؟ مردم روسیه  که برای همه درخواست صلح کرده است ، زمین برای دهقانان و کارخانه برای کارگران ، آیا قادر خواهد بود چیزی که میخواهد را بدست آورد ؟ از این لحظه به بعد تمام امید و نگرانیِ اکثریت عظیمی از کارگران و جنگجویان دنیا ، بسته به این سوأل است .

در واقع همچنان که بزودی برای ما معلوم خواهد شد ، این امید و نگرانی از همان لحظات اولِ انقلاب روسیه بر روی کسی که تا امروزکمترکسی او را میشناخت ( لنین ) متمرکز میشود .

این مرد 47 سال دارد و همچنان تجربه سی ساله ای از انقلابی بودن را با خود حمل می کند و در تمام نوجوانی و بزرگسالی اش سایه چوبه دار را بر زندگی خود حس کرده است . جلادِ تزار آلکساندر سوم  برادر بزرگترش را بدار آویخته بود . او در سن 23 سالگی در سال 1893 یکی از اولین گروههای مارکسیستی سن پترزبورگ را تأسیس کرد . او همچنین مدت چهار سال از عمر خود را در تبعید در سیبری بسر برد . در سال 1903 خود را مانند یک رهبر اصولی و انعطاف ناپذیر با تأسیس ایسکرا و انشعاب در حزب کارگر سوسیال دمکرات روسیه به  دو بخش : بلشویکهای سرموضع و سازش ناپذیر- اکثریت انقلابی و منشویکها اقلیت - اپورتونیست ، در بین جنبش طبقه کارگر روسیه نشان داد . مانند یک تبعیدی در لندن ، پاریس ، سوئیس ، فنلاند ، و کراکوف ، گذران کرده بود و کسی بود که بزور در خارج از حزب اش شناخته شده بود . او بی وقفه و خستگی ناپذیر در حرفه ای که انتخاب کرده بود ، حرفه تئوریسین ، مروج و سازمانگر طبقه کارگر ، در یک کلام در حرفه یک انقلابی تمام عیار  کار می کرد . رفقای حزبی اش ، حزب داوطلبین جان سخت ، که در انترناسیونال سوسیالیست با دست ودلی باز به آنها فناتیکهایی که توسط خود او ساخته و یا جعل گردیده اند گفته میشد !، به لنین اعتمادی نامحدود داشتند . او این حزب را با درایت در دوره انقلاب 1905 رهبری کرده بود . آثارش در زمینه فلسفه ماتریالیست و اقتصاد سیاسی باعث برانگیخته شدن بحثهایی در این زمینه شده بود و کسی بود که همیشه مشغول یادگرفتن بود .

در صورت جلسات کنفرانسهای انترناسیونال سوسیالیست ، فعالیتهای سرسختانه و سازش ناپذیر او ذکر شده بود ، اما روزنامه نگارها که به دنبال شکار سرتیتر اخبار هستند ، اسمی از او ذکر نمی کنند . در سال 1907 در اشتوتگارت وقتی او از روزا لوگزامبورگ حمایت کرد ، اسم هرووهِ ( سوسیالیست فرانسوی که رهبر جناح چپ سوسیالیست فرانسه بود و در جنگ اول جهانی شووینیست شد – م ) خیلی برجسته گشته بود ، در صورتی که به زحمت از لنین اسمی برده شده بود . اما در زمان بدترین خیانت ، در سال 1914، وقتی که اکثریت چهره های مشهور سوسیالیسم ، سندیکالیسم  و آنارشیسم ناگهان به جنگ ایمان آوردند ، زمانی که همگی از قرار معلوم خود را فدای جنبش طبقه کارگری کرده بودند که در قید میهن پرستی ای دیوانه وار فرورفته بود ، لنین با اعتماد به آینده ، خشت بر خشت مشغول بنا کردن پایه های انترناسیونال سوم بود . در سال 1915 در زیمروالد انترناسونالیستها میترسیدند وقتی میشنیدند که لنین آرام و با اعتماد در باره انقلاب سخن می گوید .

این  کسی که با قدمهای بلند و حساب شده در خانه تبعیدی خود در زوریخ ظاهر گردید ، میرود که اولین انقلاب اجتماعی عصر مدرن را با درایت و ثبات قدم رهبری کند . درطول شش ماه او میرود که تبدیل به منفورترین و محبوب ترین مرد کره زمین گردد. 

در تاریک و روشن تمدن او دلیل تازه ای برای زندگی پرولتاریا بدست می دهد ، : دلیل پیروز شدن

لنین در 1917 

در بین عموم مردم روسیه این اتفاق نظر هست که یکی از شایسته ترین کارهای خانه انتشارات دولتی ، جمع آوری و نشر مجمع آثار لنین در 24 جلد است . این کار سالها به طول انجامید . برای مقالاتی از لنین که با اسم مستعار منتشر شده بود ، میبایست انبوهی از نوشته های غیر قانونی را مقابله و شناسایی کرد ، این نوشته های غیر قانونی ، معمولاً در آرشیو پلیس بود که دست نخورده باقی مانده بود . کامنف توضیح میدهد که چگونه لنین هر چیزی را که نمیشد از آن نتیجه ای عملی گرفت استهزاء میکرد ، و بکلی و بدون هیچ گونه غرور ادبی ای آنچنان در وظیفه روز خود غرق میشد ، که کارهای گذشته خود را کاملاً فراموش می کرد . در نتیجه چیزی که در این 30 سال نوشته نشده ، مطمئناً ارزش ندارد که خود را برای آن نگران کرد . ما نظرات مختلفی داریم و به این امید که نتایج پیش رو بیشتر نظر ما را تقویت کند .

آثار تئوریک لنین ، از لحاظ تاریخی و تئوریکی و روانشناسانه ، بی نظیر و فوق العاده هستند و ارزش آنها قابل تخمین نیست . ( از این آثار شاید بشود برای باسازی روانشناسی یک نابغه کمک گرفت ) . این مطالعه فقط مربوط به جلد چهارده ام آثار اوست که مجموعه دو کتاب 528 و 314 صحفه ای است . این آثار مربوط به کارهای سال 1917 لنین است و بدون شک آثاری است بسیار تعیین کننده و قاطعانه . کتابچه به یاد ماندنی دولت و انقلاب مربوط به این دوره از کارهای لنین است . من زیاد در باره آن حرف نمی زنم . این اثر ، که اگر امروز روشنفکری خوب و معتقد در بین آزادیخواهان ، وجود داشته باشد ، میتوانست هرگونه بدفهمی در بین کمونیست و آنارشیست را از بین ببرد . این اثر به زبان فرانسه هم ترجمه گردیده و در نوع خود بی نظیر است .

من فقط اینجا تلاش میکنم که به خواننده در باره تفکر لنین در دوره پیشروی پرولتاریای روسیه به طرف انقلاب ایده ای بدهم . تفکر ... ! من در اینجا از نارسایی و عدم تکافوی این کلمۀ ( تفکر ) متأثر هستم . تفکر ِ لنین کنش و عمل است . مقالاتش وقف پراتیک روزانه هستند ، در مقالاتش پراتیک شناسه و مقدم بر همه چیز است و همچنین نوشته هایش کنش و عمل را تشویق و توجیه می کنند . پراتیک پدیده ای است که ما فوراً تشخیص خواهیم داد که یکی از خصوصیات اساسی کاراکتر نیرومند لنین را تشکیل می دهد . در لنین هیچ جدایی ای بین عمل و تفکر وجود ندارد . او از هیچ نقص حرفه ای و روشنفکرانه ای رنج نمیبرد و در او هیچ تفکر و تعمق غیر عملی ای موجود نیست . در او هارمونی کاملی بین بینش و اراده برقرار است .

داستان قطار مهر و موم شده

لنین در سال 1915 در ( سقوط انترناسیونال دوم ) مینویسد : برای اینکه انقلاب صورت بگیرد ، صرفا کافی نیست که طبقه فرودست نخواهد به شیوه گذشته زندگی کند ، بلکه این هم لازم است که طبقه بالادست باید نتواند به شیوه گذشته زندگی کند . این دقیقاً وضعیتی است که روسیه اتوکراتیک در اواخر سال 1915 به آن گرفتار شد .

آقای بیوکانن سفیر بریتانیا در پتروگراد ، در هراس خروج روسیه از صف متفقین ، خود را وقف چیدن توطئه های سیاه کرد و از این طریق نقش خود را در انقلاب مارس ایفا نمود .

در موافقت با او بود که میلیوکوف و گوچکوف درخواست به کناره گیری نیکلای دوم کردند و حتی قبل از این ، طبق خاطرات ژنرال دینیکن ، ستاد کل ارتش روسیه به خاطر ناخرسندی از دربار به فکر اجرای کودتا افتاده بود .

سرنگونی استبداد مطلقه در روسیه ، اکثریت دولتمردان جهان را غافلگیر کرده بود . برای لنین  این اما سرآغاز تصدیق تئوری ای بود که او بی وقفه در زمان شروع جنگ و یا دقیقتر از اول نوامبر 1914 تکرار کرده بود .

جنگ امپریالیستی باید به جنگ داخلی تبدیل گردد . حکم تئوریکی ای که اینجا با شعار ادغام میشود . زمانی که در سنت پترزبورگ ، نخست وزیر شاهزاده لوفوف و میلیوکوف و کرنسکی ، با دست ودلی باز دلگرم کننده ترین اطمینان را به سفرای متفقین میدهند که جنگ ادامه خواهد داشت و نظم دوباره برقرار خواهد شود و آنها در این فکر هستند که سلطنت را در روسیه الغا نکنند ، در زوریخ لنین خود را برای بازگشت آماده میکند .

بازگشت لنین به روسیه از طریق آلمان به مطبوعات بورژوازی این اجازه را داد که استادانه ترین و کذب ترین داستانها را در باره او بنویسند . به هر تقدیر ، ساده ترین حقایق خود را با دلایلی غیر قابل تکذیب نشان میدهند که در ادامه به آنها اشاره می کنیم .

زمانی که حکومت بریتانیا تقاضای انقلابیون تبعیدی روسی در سوئیس از هر حزب و گروهی را ، برای بازگشت به روسیه از طریق دریا رد کرد ، کمیته تخلیه زوریخ که این تبعیدیهای منشویک و بلشویک و اعضای یهودی بوند به آن تعلق داشتند ، به پیشنهاد مارتف رهبر منشویکها برای درخواست عبور از آلمان تصمیم گرفتند .

تمام تلگرافهایی که در رابطه با این قضیه به روسیه فرستاده شده بود توسط حکومت موقت بریده شده و ار بین رفته بود . در نهایت سوسیالیست سوئیسی ، فریتس پلاتن بر سر یک توافق با سفیر آلمان در سوئیس به نتیجه رسیده بود . اجازه عبور از خاک آلمان به تبعیدیها با این سه شرط داده شد .

1- که  به همه تبعیدیها سوای نظراتشان در باره جنگ ، اجازه عبور داده شود .

2- اینکه واگن آنها در حین سفر از مصونیت سیاسی برخوردار باشد .

3- تبعیدیها موافقت کردند که از حکومت روسیه بخواهند که زندانیان آلمانی معادل تعداد آنها را به آلمان برگرداند .

ده نفر ازسوسیالیستهای اروپایی با علم به اینکه توسط حکومتهای متبوعه موانعی بر سر راه بازگشت انترناسیونالیستها و شرایط سفر آنها در حین عبور از خاک آلمان  به کشورشان ایجاد خواهد شد ، قطعنامه ای در این زمینه تصویب نموده و به امضا رساندند . این ده نفر عبارت بودند از پاول هارت اشتاین ( آلمان ) ، گیل بیوکس و اف لورییُف ( فرانسه ) ، برونکسی ( لهستان ) ، فریتس پلاتن ( سوئیس ) ، لیندهاگن ( شهردار استکهلم ) ، واستروم و توره نِرمان ، کیلبوم و هانسن ( سوئد و نروژ ) .

32 نفر تبعیدی به طرف روسیه حرکت کردند ، در میان این 32 نفر فقط 19 نفر بلشویک بودند . وضعیت فکری بلشویکها را در هنگام عبور از خاک آلمان میتوان با چند کلمه از سخنرانی لنین برای کنفرانس سراسری حزب بلشویک در پتروگراد 24 – 29 آوریل، گرفته شده قضاوت کرد :

 درهنگام عبور ما از آلمان ، آنوقت آقایان ، سوسیال شووینیستها ، پلخانوف آلمانی ، سعی کردند وارد واگن ما شوند ، اما ما به آنها گفتیم اجازه نخواهیم داد احدی از آنها به واگن ما وارد شود و اگر وارد شود ما به سادگی و بدون دعوا اجازه نخواهیم داد که به بیرون برگردند . آیا کسی مثل کارل لبکنخت اجازه داشت که به دیدن ما بیاید ، ما بدون شک و با افتخار در باره اوضاع با او حرف می زدیم .

تفکر لنین در زمان حرکت اش از زوریخ

قبل از حرکت از زوریخ ، لنین یک نامه تودیع برای رفقای سوئیس فرستاد . این سند درهمان زمان در روزنامه های سوئیسی به چاپ رسید ، اما امروز تماماً فراموش گردیده است و از چندین نظر حائز اهمیت و بیا ماندنی است . لنین قبل از اینکه حتی بر روی خاک روسیه قدم بگذارد ، ایده هایی را بیان میکند ، که بعدها در آخرین سخنرانی اش در باره سیاست نوین اقتصادی در اکتبر 1922 آنها را تکرار می کند : پرولتاریای روسیه این افتخار را پیدا کرده است ، یک سری از انقلابات که توسط جنگ امپریالیستی اجتناب ناپذیری ای عینی یافته اند را شروع کند ، پرولتاریای روسیه کمتر سازمان یافته است ، کمتر آمادگی دارد و آگاهی طبقاتی آن نسبت به پرولتاریای کشورهای دیگر کمتر است . روسیه کشوری دهقانی است، یکی از عقب مانده ترین کشورهای اروپا است. اما کاراکتر دهقانی کشور، قادر است ما را یک  گام عظیم به طرف انقلاب بورژوا – دمکراتیک جلو ببرد و میتواند انقلاب ما را پیش درآمدی کند برای انقلاب جهانی و قدمی به سوی آن . در روسیه سوسیالیسم نمیتواند مستقیماً و سریعا ًغالب گردد و به پیروزی برسد ، اما توده دهقانی میتواند یک تحول و انقلاب ارضی اجتناب ناپذیر و بلوغ یافته را به همراه بیاورد که تا نقطه مصادره املاک وسیع و بیاندازه اشراف پیش برود . این انقلاب به خودی خود سوسیالیسم نیست،  اما به جنبش کارگری جهانی عزم و انگیزه ای عظیم خواهد داد و پرولتاریای شهری را قادر خواهد کرد که رشد کند و توسعه یابد و با تکیه بر این نفوذ قدرت، سازمانهای انقلابی ای مانند شورای نماینده گان کارگران را جایگزین ابزارهای کهنه سرکوبی کند که توسط دولتهای بورژوایی به کار گرفته می شوند. ابزارهایی از قبیل ارتش ، پلیس و بوروکراسی؛و یکسری از اقدامهای انقلابی برای کنترل تولید و توزیع کالا و مایحتاج را در دستور بگذارد .

آیا متوجه این مدارا در این پیش یینی روشن و شفاف شدید؟، این تفرق هوشمندانه بین ممکن و غیر ممکن و اشتیاق به جلوگیری از توهم ، این را با متن سخنرانی لنین در چهارمین سال انقلاب اکتبر مقایسه کنید ، میبینید که این رهبر انقلابی با چه اطمینان ملموسی قادر بود ، قدرت آزاد شده عناصر اجتماعی و حدود این قدرت را تخمین بزند .

در همان وقت لنین نامه ای از راه دور برای پراودا فرستاد که هشت روز قبل از رسیدنش به روسیه ، در 21 و22 مارس منتشر گردید . این نامه تحلیلی از نزدیک در باره حقایق کلی و تقدم و نیروی آنها در هنگام عمل است . همچنان در آن یک مرجع تهدید کننده مشخص شده است :(فعلا) میلیوکف بر مسند قدرت گذاشته شده است . الان سه نیروی بزرگ مشغول فعالیت هستند ، تزاریسم سقوط کرده ؛ بورژوازی  ، طبقه ای که به تازه گی رو به قدرت است و شوراها ؛ جنین حکومت کارگری . پرولتاریا دو متحد دارد ، دهقانان فقیر و طبقه کارگر بین المللی  . وظایف کنونی آماده کردن راه است برای پیروزی مرحله دوم انقلاب و برای این ، اول دسترسی به جمهوری دمکراتیک و پیروزی کامل دهقانان بر مالکین و بعد سوسیالیسم . این برنامه لنین بود در هنگام عزیمت از سوئیس . در سوم آوریل او همراه زینوویف در پتروگراد پیاده شد .

با اقناع

در چهارم آوریل ، یک روز بعد از رسیدنش ، لنین ، تز خود را به اسم " وظیفه پرولتاریا در انقلاب حاضر"  به مبارزین معرفی کرد .

 با این ملاحظه که چگونه وزرای بورژوازی در باره جنگ تا انتهای تلخ آن صحبت میکردند ، چگونه میلیوکف خواب داردانل را میبیند ، که چگونه سوسیالیستهای انقلابی از همین حالا خود را در رأس جمهوری ای رادیکال و پیشرفته ، کم و بیش مانند جمهوری سوم فرانسه در بهترین روزهای آن ، می دیدند ؛ و اینکه هیچکس و مطلقاً هیچکس طوفانی را که در حال شکل گیری است نمی بیند . هیچکس حقیقتا ً این را نمیبیند به جز این آژیتاتور که تا  دیروز در دایره سیاسی روسیه ناشناخته بود وتوسط حزبی کوچک متشکل از فناتیکها و انشعاب چی های حرفه ای ، ( این توصیفی تحقیر آمیز بود که سوسیالیستهای مدرن از لنین و همراه هانش می کردند ) ، هیچکس بجز این تازه وارد ، شانه پهن ، با پیشانی طاس و بلند و با چشمهای آبی متمایل به سبز و گونه بلند آسیایی و چانه ای که به ریش متمایل به قرمز آراسته شده است  آن را نمی دید . فصاحتی در او دیده نمیشود ، او اشاره های ساده ای را بکار میبرد که جلب توجه و متقاعد می کنند . او با زبانی آشنا ، بدون شبیه سازی و بدون مکثهای عمدی حرف می زند . در او شما میتوانید حتی یک دهقان محلی را تصور کنید که به اندازه چهار مرد تیز و باهوش است و رفیق خوبی برای همه ، که مهارتش را در انجام وظیفه ای که به او محول شده است ، نشان می دهد . او از قطاری که تازه از اروپا عبور کرده است پیاده میشود و برای کارگران بلشویک پتروگراد توضیح میدهد که چکسی انقلاب مارس را به انجام رساند . وضعیتی که او بهتر از آنها از آن سر در میآورد ، که سرانجامش را فقط او است که قادر است مشاهده کند .

جنگ یک کشمکش امپریالیستی است . درست مانند موقعی که تحت حاکمیت نیکلای دوم بود : تا زمانی که حاکمیت کارگری به وجود نیاید ، نمیتوان صحبتی از جنگ و دفاع انقلابی کرد ، صلح دمکراتیک بدون سرنگونی سرمایه داری غیر ممکن است .

خصیصه ویژه موقعیت کنونی در روسیه ، این است که کشور در حال گذار از مرحله اول انقلاب است ، آگاهی نارسای طبقاتی و سازمان یافتگی نارسای  پرولتاریا ، قدرت را در دست بورژوازی قرار داد . مرحله دوم آن باید قدرت را در دست پرولتاریا و فقیرترین بخش از دهقانان قرار دهد .

اما حزب بلشویک اقلیت کوچکی در شوراها است . به این خاطر باید خود را به پروپاگاند و آژیتاسیون منحصر کند ، پیروز خواهد شد چون حقیقت را میگوید ، دورنگرترین حزب در میان احزاب و توده های نا آگاه است ، که بهتر است به آن پیوست . شوراها تنها شکل انقلابی قدرت هستند : نه یک جمهوری پارلمانی ، باز گشت به جمهوری پارلمانی از شوراهای نماینده گان کارگران قدمی قهقرایی به عقب است . برنامه عمل ما مصادره تمامی املاک مالکین توسط شوراهای محلی دهقانان و ادغام تمامی بانکها در یک بانک تحت کنترل شوراها است .

این وظیفه آنی ما نیست که سوسیالیسم را اعلام کنید ، اما فقط وظیفه ما این است که تولید اجتماعی و توزیع کالاها را یکباره تحت کنترل شوراهای نمایندگان کارگران در آوریم .

چیزی که اهمیت زیادی برای حزب ما دارد ، این است که یک کنفرانس با دستور تغییر برنامه در پاراگرافهای مربوط به جنگ و امپریالیسم و رفتار ما در باره دولت کمون ( بعد از مدل کمون پاریس ) و همچنین تغییر اسم حزب ، که باید الان خود را کمونیست بنامد ، واژه سوسیال دمکرات با خیانت انترناسیونال دوم رسوا گردیده است .

لنین به آرامی توضیح میدهد که ، منشویکها و سوسیالیستهای انقلابی ، احزابی هستند که با ایدئولوژی خورده بورژوایی اشباع شده اند ، در میان توده ها و همچنین در شوراها در اکثریت هستند : اما ایمان خوب توده ها یک پدیده واضح و بدیهی است  و این با اقناع است که میتوان آنها را جذب کرد و با خود کرد . لنین فقط این شعار را جلو می کشد . تبلیغ و باز هم تبلیغ ! خشونت نه، تا زمانی که حکومت بورژوایی آن را آغاز نکرده است .

حتی با این وصف  یدینستوو ( اتحاد ) ارگان دفاع ملی سوسیال دمکراتها ، لنین را به تحریک گر و برانگیختن جنگ داخلی متهم می کند . یدینستوو مینوسید : لنین جنجال آفرینی می کند .

او حمله ای سخت با ضربات پی در پی ، آنچنان که عادت اوست را آغاز می کند . لنین بی وقفه به همه این ایده های پیشرو برمیگردد ، در نامه آوریل خود در باره تاکتیک ، او پافشاری می کند : من "انتقال سریع" انقلاب مان را به سوسیالیسم بنا نمیکنم ، بلکه من اتفاقاً در برابر آن هشدار می دهم ، با این وصف خارج از سوسیالیسم رهایی ای متصور نیست .

سرنگون کردن بورژوازی الزامی است ، اما ما هنوز نمیتوانیم آن را سرنگون کنیم چون اکثریت شوراها از آن پشتیبانی می کنند . در اینجا چکاری باید صورت گیرد تا اکثریت را مال خود کرد : ما بلانیکیست نیستیم ، ما طرفدار گرفتن قدرت توسط اقلیت نیستیم . ( قدرت دوگانه 9 آوریل )

 

نمونه کمون پاریس

ایده های دولت انقلابی ای که باید بعداً بنا گردد ، در مغز لنین شکل دقیقی به خود می گیرد . جمهوری شورایی آینده از کمون پاریس سرمشق خواهد گرفت ، که لنین در مناسبتهای مختلف آن را تکرار کرد – برای ایجاد نوعی جدید از دولت که کاراکترهای اصلی آن عبارت هستند از :

1- منبع قدرت قانونی نیست که پیشاپیش توسط پارلمان به بحث گذاشته شده است و تصویب گردیده است ، بلکه انگیزه های محلی مردم از پایین ، در محله های خود آنهاست ...

2- جایگزینی پلیس ، ارتش ، که سازمانهایی هستند جدا از مردم و بر علیه مردم ، با تسلیح مستقیم تمام مردم .

3- سیستم اداری -  بوروکراسی ، یا آنها هم به همین منوال جایگزین شود با حاکمیت مستقیم مردم و یا حداقل تحت نظارتی خاص قرار گیرند ، مقامات رسمی نه تنها باید انتخابی گردند ، بلکه باید توانست آنها را با اولین درخواست انتخاب کننده گان عزل نمود .

حقیقت پایه ای کنونی این است که الان  قدرت دوگانه وجود دارد . دو حکومت وجود دارند ، که یکی حکومت بورژوازی است که بدون آن یکی قادر به انجام هیچ کاری نیست ، و دیگری حکومت کارگران که از شوراها تشکیل شده است که هنوز تلاش نمیکند کاری انجام دهد .

رهبران شوراهای پتروگراد ، چخیدزه – تسرتلی و استکلُف ( که هنوز به بلشویکها نپیوسته است) ، هستند . کسانی که لنین را مسخره میکنند که میخواهد راه لوئی بلانک را ادامه دهد . اما علاوه بر این آنها از انقلاب توده ای وحشت دارند . تمام بلند پروازی آنها این است که فشار ماهرانه به حکومت وارد کنند .

کرنسکی وزیر دادگستری در کابینه بورژوایی ، تظاهرهای فصیحانه ای در میان آنان به نمایش می گذارد . آرایش این شورای روزهای اولیه انقلاب را ، ن . شوخانوف  دریادشتهایی برانقلاب به شیوه ای واقعی تشریح کرده است : این وقایع نگار غیر رسمی منشویک ، خود او همچنین ناتوانی و ضعف دولت قانونی را نشان میدهد ، که تماماً توسط کارگران بی محل شده و مضمحل گردیده است و رشد قدرت شورایی که خودجوش  توسط  کارگران تشکیل شده است . حال لنین می نویسد : دو قدرت نمیتواند در یک دولت وجود داشته باشد . یکی از آنها محکوم است که برود و حال تمام بورژوازی روسیه در همه جه و از همه طریق سخت ترین تلاش اش را میکند که شوراها را دور نگداشته و تضعیف کند و آنها را به هیچ تبدیل کند . قدرت دوگانه فقط بیان کننده یک فاز انتقالی است . پیش به سوی دیکتاتوری ناب پرولتاریا و دهقانان .

الان ، مانند بعد ، لنین بی وقفه به جلو و به گرفتن قدرتی که او امری مسلم تلقی می کند ، چشم دوخته است . حتی در این موقع که حزب اش هنوز در یک اقلیت ضعیف قرار دارد ، لنین به تشریح نظراتش در باره دولت ادامه می دهد . او همیشه اینکار را وقتی که سه نکته اساسی را بازگو میکند ، انجام می دهد . : اینکه بین آنارشیستها و بلشویکها اختلاف در طریق است نه در هدف و انتها . در هم شکستن دولت بورژوایی الزامی است و اینکه بنای یک دولت عمیقاً انقلابی ضروری است . دیده اولیه ای که توسط کمون پاریس به ما داده شده است . مفاهیم مشابهی را میتوان در " دولت و انقلاب " پیدا کرد : مارکسیسم خود را از آنارشیسم با به رسمیت شناختن " احتیاج به یک دولت و قدرت دولتی در دوره انقلابی در کل ، و در دوره انتقالی از سرمایه داری به سوسیالیسم در اخص " جدا می کند . در همین سند پیشنهاد برای تغییر اسم  سوسیال دمکرات به کمونیست  برای حزب ، لنین اشاره می کند که قسمت دوم این واژه از لحاظ علمی نادرست است : دمکراسی شکلی از دولت است ، در صورتی که ما مارکسیستها با هر نوع از دولت مخالف هستیم .

همزمان در " وظیفه پرولتاریا در انقلاب ما " لنین به همان غلظت تفکری برمیگردد که شاید یکی از شاخص ترین کاراکترهای متفکرانه او باشد ، در باره موضوعی که او بارها در سالهای 1914 و 1915 و 1916 در باره آن نوشته است . موضوع لزوم تشکیل انترناسیونال سوم . لنین سقوط انترناسیونال زیمروالد را که قادر به تصمصم گیری در رابطه با یک انفصال قاطعانه با سوسیالیستهای دفاع طلب نبود ، را اعلام میکند . او لیستی از نیروهای انترناسیونالیست و اقعی برای انترناسیونال آینده را مرور میکند ، سوای مارتف ، لونگویت ، لِدِ بور و هاس ، که همه آنها سانتریست هستند و نتیجه میگیرد " حزب ما نباید منتظر بماند و باید سریعاً انترناسیونال دوم را تشکیل دهد .

طوفان ِ در حال شکل گیری – 22 آوریل

همزمان با تعقیبِ بسط و توسعه افکار لنین ، همچنین لازم است که ردّ رویداد ها را هم تعقییب کنیم . اما این وظیفه ای غیر ممکن است . من مجبور شده ام فقط در این طوفان شدید حقایق و تاریخی را ذکر کنم که ازآنها مانند منابع رجوع استفاده کرده ام .

در روزهای 22 تا 27 فبریه استبداد تزاری در خیابانهای پتروگراد سرنگون گردیده است ، شورای پتروگراد در 27 فبریه تشکیل شده است . در 2 مارس نیکلای دوم قدرت را به دوک اعظم میخاییل واگذار می کند ، کسی که به نوبت خود قدرت را در چند روز بعد واگذار می کند . در 14 مارس شورای پتروگراد درخواست صلح دمکراتیک  را به مردم جهان اعلام می کند . در 18 آوریل میلیوکف وزیر امور خارجه در دولت لوفوف ، یاداشتی را به قدرتهای بزرگ اعلام می کند : حکومت روسیه به پیمانهایش وفادار میماند ، زمانی که به صلح دمکراتیک امید دارد ، آرزوی تمام مملکت در رساندن جنگ جهانی به پیروزی قاطع ، بیشتر و نیرومندتر رشد کرده است . با زبان دیگر به امپریالیسم!

این فرمول ریاکارانه خیلی واضح است . لوفوف در 10 آوریل در مسکو اعلام میکند که : " شروط صلح نمیتواند تعیین گردد ، مگر با موافقت کامل متفقین ما ، اصولی که توسط همه متفقین قبول گردیده است را نمیتوان نادیده گرفت ". به عنوان مثال بازسازی لهستان و ارمنستان و رضامندی آرزوهای ملی اسلاوهای اطریش ...

لنین در 13 آوریل در پراودا ، به این اعلام موضع دولتمرد بورژوا با درخواستی از سربازان پاسخ می هد : رفقای سرباز ، به اینها بفهمانید که شما بخاطر کنوانسیونهای سری ای که توسط تزار نیکلای دوم انعقاد گردیده اند و هنوز برای میلیکوف  هم مقدس هستند ، هیچ آرزویی برای مردن ندارید .

تا زمانی که نگرانی از جنگ وجود دارد ، ایده های لنین از همان روز اول خیلی شفاف و روشن هستند . در دنیایی که در کام این حریق بزرگ و مدهوش کننده فرو رفته است ، فقط صربستان کوچک میتواند بدرست خواست لزوم دفاع ملی را داشته باشد ، قدرتهای بزرگ متخاصم برای تقسیم دوباره جهان می جنگند . همه «هاآننننن

آنها امپریالیست هستند و همه آنها بطور برابر مقصّر و مسئول اند . وظیفه هر انقلابی این است که با حکومت کشور خود مخالفت کنند و مشغول آماده کردن انقلابی شوند که میتواند نتیجه این جنگ باشد . انقلاب روسیه نمیتواند هیچ توقعی از بورژوازی لیبرال و کشورهای متفق داشته باشد . تنها امیدی که میتواند داشته باشد امید به کارگران جهان و در صفوف دشمن امید به سرباز آلمانی و اطریشی نحیف و فلکزده و نفرین شده ای که لازم است در سنگرها و در هر زمانی که ممکن است دست به سوی آنها دراز کرده و پیمان برادری بسته شود .

بلشویکها تنها کسانی هستند که بی وقفه این حقایق آشکار را بیان می کنند . آنها احساس عمیق و دقیق توده ها و در وهله اول توده سربازان در میدان جنگ را به فرمولی پرشور و حرارت ترجمه میکردند و آنها را تا یک درک تئوریک ارتقاء می دادند . چیزی که توده ها را به بلشویسم جلب میکند صراحت و دقیق بودن آن است ، در صورتی که منشویکها و سوسیالیستهای انقلابی فرمولهایی مبهم و دوپهلو را ابداع میکنند و حتی جرأت یک اعتراض را به مطبوعاتی که نشریه یدینستوی پلخانوف از آن دفاع می کرد ندارند ، نشریات راپوچی گارتا ، زملیا ایولیا  و ولیا نارودنا ، به اختصار( تمامی مطبوعات دمکراسی انقلابی ) .

یاداشت میلیکوف به متفقین در 18 آوریل ، محرک بحرانی سریع می گردد . میتوان گفت در این لحظه اولین موج انقلاب اکتبر با نیرویی مقاومت ناپذیر از اعماق خشم همگانی اوج می گیرد .

لنین در 25 آوریل می نویسد : ورقها بر روی میز هستند . شورا چکاری را انجام خواهد داد ؟ یا شورا تسلیم میشود و فردا میلیکوف همه چیز را تمام میکند و یا شورا مسیر و سیاست ما را تصویب می کند . برای اولین بار مقاله او در پراودا با این سخنان تمام می شود : " کارگران و سربازان ، شما الان باید با صدای بلند اعلام کنید که باید فقط یک قدرت در کشور وجود داشته باشد و آن هم قدرت شوراهای نماینده گان سربازان و کارگران است .

در 22 آوریل لنین مصرانه پافشاری می کند : حکومتهای کاپیتالیستی به چیزی غیر از الصاق و ضمیمه کردن خاک ممالک دیگر فکر نمی کنند . هیچ راه خروج دیگری وجود ندارد به غیر از راه خروج از طریق انتقال قدرت به طبقه انقلابی ...

این روزها روزهای ملتهبی هستند . در پتروگراد و مسکو خیابانها مملو از تظاهراتهای کارگری است . پتروگراد به نقطه جوش می رسد . مردم برعلیه جنگ تظاهرات می کنند . از چشم انداز نووسکی ، بر روی پلاکاردهایی که مردم برافراشته اند میتوان این کلمات را که با حروفی عظیم نوشته شده اند خواند : " تمام قدرت به شوراها " . در گوشه های خیابان سادوویا میهن پرستان اولین گلوله های جنگ داخلی را به صف ضد میهن ها شلیک می کنند .

همزمان شورا که طبق معمول از طرف منشویکها رهبری میشود ، توضیحی از طرف حکومت در این رابطه دریافت کرد ، و اعلام نمود که توسط این توضیح قانع گردیده است ، ریاست شورا با 34 رأی موافق در برابر 19 رأی مخالف به حکومت موقع رأی اعتماد می دهد و قال قضیه را می کند . این سیاست مداران بینوا و رقت انگیز سوسیالیست این رویداد را مانند تصادفی میبینند که می شود با رأی از شر آن خلاص شد . خوشبختانه صدایی روشن و شفاف وجود دارد که از طرف دیگر میدان بازی جواب می دهد . لنین در 23 آوریل می گوید : این اولین بار نیست که خورده بورژوازی و نیمه پرولترها تزلزل و دو دلی از خود نشان خواهند داد و آخرین بار هم نخواهد بود ! رفقای کارگر این درس روشن است ، نباید وقت را از دست داد . اولین بحران ، بحرانهای دیگری را به دنبال خواهد داشت . شما باید تمام تلاشتان را برای روشن نمودن عقب مانده ها بکار ببرید ، باید تماس وسیع  و رفیقانه و مستقیم ( نه تنها در میتینگها ) با تمام هنگها و گروها برقرار کنید . در دور و بر و داخل شوراهایتان تجمع کنید و تلاش کنید که در آنها اکثریت را با اقناع رفیقانه در انتخاب دوباره اعضای شوراها با خود همراه کنید !

لنین به خود اجازه نمیدهد توسط تظاهراتهایی که حکومت لوفوف را تکان داده اند ، سرمست شود ، شعارش همان شعار تبلیغ و بازهم تبلیغ باقی می ماند . سرمقاله بدون امضای پراودا در همان روز که توسط لنین نوشته شده است ، با این کلمات که با حروف بولد چاپ شده است ، به پایان می رسد : ما فقط زمانی از انتقال قدرت به پرولتاریا و نیمه پرولتاریا دفاع خواهیم کرد ، که شوراهای نماینده گان کارگران و سربازان ، سیاستهای ما را تصویب کنند و بخواهند که قدرت را در دست خود بگیرند .

و حال وزرای سوسیالیست

میلیوکوف با پی بردن به این که ادامه دادن غیر ممکن است ، استعفا می دهد . در اول ماه مه در تمام شهرهای روسیه ، تظاهراتهای عظیمی با خواست صلح دمکراتیک برگزار می وشد . تلاطم و آشفتگی در کشور به حدی است که حاکمیت دولت موقت در همه جا چیزی بیشتر از یک فرمالیته جلوه نمی کند .

لنین کسی که به تیزی و بادقت شاهد و مراقب فاکتهای دقیقه ای زندگی روزانه است ، به دو فاکت عمیقاً با اهمیت پی می برد . اول / کارگران در نیژنی – نوگورد پلیس را منحل کرده اند . میلیشیای کارگری که توسط کارخانه حقوق آنها پرداخت میشود ، مراقبت از نظم عمومی را به عهد گرفته اند . دوم / در ینیسکی در سیبری شورا قدرت را بدست گرفته است . رئیس کنسول دولتی ، شاهزاده لوفوف کمیسری را به آنجا اعزام می کند . شورای این گوشه کوچک و دورافتاده با افتخار جواب میدهد : مقامات رسمی انتسابی دولت ، فقط زمانی میتوانند دوباره امور را بدست بگیرند که از روی لاشه های مرده ما عبور کنند .

ما میتوانیم هزاران نمونه اینطوری را ببینیم . همه جا در این امپراطوری عظیم ، میلیونها انگیزه از این نوع ، تولد یک جامعه نوین را بر پوسیدگی حاکمیتهای کهنه جار می زنند .

حکومت بورژوایی خالص پرنس لوفوف ، ( که فقط کرنسکی ، نماینده رسمی شورا ، در آن سوسیالیست است ) در 6 مه جای خود را به حکومت ائتلاف با سوسیالیست بورژوایی ، از جمله دو منشویک ( تسرتلی در وزارت پست و تلگراف و اسکوبلوف در وزارت کار ) و دو سوسیالیست انقلابی ( چرنوف در وزارت کشاورزی وکرنسکی در وزارت جنگ و نیروی دریایی ) ، می دهد .

وزرای سوسیالیست به حزب خود و کارگران و مردم قول دادند که برای صلح بکوشند و راه حلی برای مشکل ارضی آماده کنند و پیش بردن جلسه مجلس مؤسسان را تسریع کنند . دوره مغشوش و گیج کننده ای است ، مردم هم نا امیداند و مأیوس و هم امیدوار هستند . بی قراری سفرای متفقین آغاز میشود و مکرراً میپرسند که حمله از جانب روسیه چه وقت آغاز میشود چه وقت !

شروع  به کار بلشویکها

حقانیت و درستی خط ما هر روز بیشتر ثابت می گردد . برای بالفعل کردن مؤثر آن ، توده های پرولتاریا باید سه بار بیشتر از آن که امروزمتشکل هستند ، متشکلتر گردند . هر ناحیه ، هر بلوک ، هر کارخانه ، هر گروه نظامی، باید دارای یک سازمان قوی و محکم بافته شده به هم ، باشد که قادر است مانند یک تن واحد عمل کند . هر کدام از این تشکلها باید ارتباطی محکم با مرکز و با کمیته مرکزی داشته باشند . این ارتباط باید آنچنان نیرومند و محکم باشد که دشمن نتواند با اولین تکان آن را بشکند . این ارتباطات بایستی دائم باشند و باید قدرتمند گردند و هر روز و هر ساعت باید تست گردند تا دشمن نتواند ما را یکباره غافلگیر کند . ( پراودا 25 آوریل )

لنین طرح و پیشنهاد خود را برای اصلاح برنامه حزب به کنفرانس سراسر روسیه حزب بلشویک 24-29  آوریل عرضه می کند . حزب ما خواهان دیکتاوری خلق است ، این خطوط را باید برداشت و با درخواست حکومت دمکراتیک کارگران و دهقانان عوض کرد ، (این نوع دولتی است که بدون پلیس و بدون ارتش حرفه ای میتواند کار کند) . حزب ما طرفدار لغو زبان اجباری ملی است و طرفدار استانهای خود مختار است با تشخیص مردم محلی .

طرفدار کنترل دولتی بر روی همه بانکها و آژانسهای بیمه و سندیکاهای سرمایه داران . مصادره املاک اربابی و انتقال سریع آن به شوراهای نماینده گان دهقانان . حزب به کارگران کشاورزی پیشنهاد می کند که املاک بزرگ را به مدلهای مزارع تعاونی تبدیل کنند .

همزمان با این ، جدلی بین لنین و پلخانف آغاز می شود ، که تمام اختلاف بلشویکها و منشویکها را در خود خلاصه کرده است . از نظر پلخانف رهبر قدیمی سوسیال دمکراسی روسیه ، پیش فرض انقلاب سوسیالیستی آموزش و کارسازمانی طولانی در میان طبقه کارگر است ، شرایط عینی لازم برای انقلاب سوسیالیستی هنوز موجود نیست . به خاطر این دلایل ما باید با دمکراسی بورژوایی کنار بیاییم و جنگ را ادامه دهیم . لنین جواب میدهد دمکراسی ؟اما هر کسی میگوید دمکراسی منظورش قدرت اکثریت است ، و ما هم اکثریت دهقانان را داریم که زمین می خواهند . آیا این دمکراسی میتواند  اول قبل از هرچیز تقاضای ملی کردن زمین را  و دوم ملی کردن بانکها و سوم ملی کردن صنایع شکر را بپذیرد ؟ آیا اینها را درخواست می کند ؟

اجازه بدهید ، این خواسته ها را عملی کینم و : بعد از اینکه این معیارها عملی شدند ، با کمک از جانب کارگران پیشرفته تر اروپای غربی ، که از پلخانف غربی خودشان بریده اند ، پیشرفت به سوی سوسیالیسم در روسیه ممکن و انتقال واقعی به طرف آن اجتناب ناپذیر و توفیق چنین انتقالی تضمین شده خواهد بود .

مسئله ارضی

جدل دیگری وجود دارد . برای حل مسئله ارضی شینگاریف وزیر دارائی ، پیشنهاد موافقت داوطلبانه بین دهقانان و مالکین زمین را پیش می کشد . این نوع از خام دستی در دوره انقلابی حیرت آور است : این بورژوای خوش خیال ، نمیخواهد طوفان را ببیند و مانند پلخانف نمیخواهد انقلاب بکند . این برای لنین موقعیتی را فراهم میکند که در اولین کنگره نماینده گان دهقانان سراسر روسیه در 22 مه دخالتی مؤثر بکند . 300000 هزار زمین دار ثروتمند در سراسر روسیه مالک 70 میلیون هکتار زمین هستند که به هر کدام بیشتر از 2000 هزار هکتار می رسد . در صورتی که از طرف دیگر طبق آخرین آمار ، نزدیک به 10 میلیون خانواده دهقانی فقیر ، چیزی بین 70 تا 75 میلیون هکتار زمین در اختیار دارند که سهم هر خانواده چیزی نزدیک به 7 هکتار می شود ! موافقت داوطلبانه بین فقیر و ثروتمند با زبان دیگر یعنی اینکه اجاره دادن زمین هم سود آور نخواهد بود ! بلشویکها طرفدار تسخیر سازمانیافته زمینها توسط دهقانان هستند . چرنوف سوسیالیست انقلابی و وزیر کشاورزی ، توافق در باره مسئله ارضی را به زمان تشکیل جلسه مجلس مؤسسان موکول می کند .

لنین خطاب به دهقانان می گوید : منتظر شدن تا تشکیل مجلس مؤسسان غیر قابل قبول است ، مجلس مؤسسان این حق را دارد که فرمان مالکیت عمومی بر زمین را صادر کند ، اما تا آن موقع و به هرحال همین الان ، همین بهار ،دهقانان خود در محل باید تصمیم بگیرند که در باره آن چه کار کنند . برای گرفتن زمین دهقانان باید با کارگران متحد شوند ، سلب مالکیت کردن ملاکین از زمین و کنترل تولید ، قانون کار همگانی و مسئله صلح همگی به هم پیوسته اند . :

کشت بر قطعات جداگانه زمین ، حتی اگر توسط "کار مجانی بر زمین مجانی" صورت گیرد ، راه خلاصی از این بحران وحشتناک نیست ، و برای ما چیزی بیشتر از نابودی عمومی با ارمغان نمی آورد . به یک سرویس کار همگانی احتیاج داریم ، عظیم ترین اقتصاد نیروی انسانی احتیاج است ، یک نوع استثنایی و قدرتمند و باثبات از حاکمیت لازم است ، حاکمیتی که قادر است آن کار همگانی را عملی کند .

 و: این جنگ جنایت کار باید سریعاً پایان یابد ، نه تنها از طریق صلح جداگانه با آلمان ، بلکه با صلحی جهانی ، نه با صلحی کاپیتالیستی ، بلکه با صلح توده های کارگر بر علیه سرمایه داران .

چگونه این فرمول کار همگانی و حاکمیت قدرتمند ، در تفکر لنین عروج می کند ؟ شرایط و رویدادها هستند که حکم می کنند : هیچ جواب دیگری موجود نیست برای ، آرام بروِ سرمایه دارها ، کسانی که غریزه طبقاتی آنها را تهییج میکند و آگاهانه ویرانی کشور را سازمان می دهند .

لنین با یک یورش ، تمام تحریفاتی را که دشمنان بلشویسم از افکار او میکردند را تکذیب کرده و جواب می دهد . تقسیم کننده گان ثروت ؟ نه ، نه ، سلب مالکیت خصوصی بر زمین و ملی کردن آن . آنارشیست ؟ نه ، یک حاکمیت قدرتمند کارگران . میتوان این را احساس کرد که لنین مشتاق است که درک کند و خوب درک شود . و ما در او یک عقل سلیم و همراه با طنزمیبینیم که او را تقریبا با شنوده گان دهقان اش که او برای آمال آنها با رقبای زیادی در حال جنگ است ، یکی کرده است . در ادامه این رهبر واقعاً مردمی ، قاعده تفکرش را برای ما آشکار می کند . میلیونها مردم هرگز به رایزنی احزاب گوش فرا نمیدهند ، اگر آن رایزنی با تجارب آنها جور در نیاید .

توسعه نکات خطر به دیکتاتوری

اجازه بدهید تأکید کنیم که لنین در باره حاکمیت قدرتمند صحبت کرده است . در واقع دومین بار و یا سومین بار است که لنین در این مورد حرف می زند ، اما چیز تازه ای در اینجا وجود ندارد .

در ششم مه پراودا مقاله ای از او که عنوان آن به شیوه ای قابل تحسین شفاف و روشن است ." یک حکومت قدرتمند انقلابی " ، با اعلام این که اتخاذ این قدرت فقط توسط پرولتاریا میتواند به کشور یک حکومت واقعا قدرتمند و واقعا انقلابی بدهد ، این حکومت حکومت شوراها است . در قبال اعلام موضع تکرار شده او، در باره لزوم برپا نمودن یک دولت جدید انقلابی ، ظاهراً لنین میخواهد ، مافوق بر همه چیزنوع دولتی را تأکید کند که نسبت به دولت کهنه خیلی متفاوت است ، دولتی که در آن توده ها نوع مستقیم دمکراسی را اعمال می کنند . به همان اندازه ای که فرم این دولت اهمیت داشت ، محتوی آن آغشته با نوعی از حقوق فردی بود . او بعضی مواقع از صفتهای روسی ای استفاده میکند که غیر قابل ترجمه هستند .( اوسه نارودنیه ) مال همه مردم . در واقع اظهار آنها باید قوی باشد . به هر تقدیر چه چیزی میتواند قوی تر از مردم مسلح باشد ؟ اما بیشتر آزاده بود تا قدرتمند .

چرا در این موقع اتفاق میافتد که لنین حالا افکار و تقلاهایش را برای لزوم یک دیکتاتوری شدید و محض و متمرکز ، روشن مینماید که مانند آن را حتی کمون پاریس نمیتوان پیدا کرد که پیش بینی کرده باشد . ( با کمال تأسف اگر کمون یک حزب دیکتاتور میداشت بهتر میتوانست از خودش دفاع کند ).

چرا ؟ به خاطراینکه خطر وجود دارد . گرسنگی ، بیکاری ، بحرانهای مالی ، فاجعه های ترسناک اقتصادی ، همه در راه هستند . همه کارخانه ها دچار کمبود مواد اولیه خواهند شد ، سوخت در حال تمام شدن است ، حمل و نقل دچار آشفتگی است ، کارخانه ها بسته میشوند ، خیلی از کارگران دیگر حتی نان هم ندارند . روبل ارزش خود را از دست داده است . دوره انقلابی ، دوره ای مولد نیست . علاوه بر این طبقات ثروتمند کوتاهی کرده و تولید را برای اعاده کنترل بر فقرا با گرسنگی دادن به آنها و گرفتن شبح گرسنگی در برابر چشمان آنها ، متوقف کرده اند . لنین در چند مقاله هشدار دهنده ، ( فاجعه قریب الوقوع ) در 14 مه ، نتیجه میگیرد که فاجعه حتمی است . فقط یک راه خلاصی از این وضع وجود دارد ، نظم انقلابی و اقدام انقلابی توسط طبقه انقلابی ...

اسکوبلوف و وزیر بورژوا کوتلر به خطر عظیم اشاره می کنند . اسکوبلوف با تناقضی سراسیمه پیشنهاد میکند که مالیات صد در صد بر طبقات دارا بسته شود! مالیات صد در صد ، یعنی مصادره ، آیا این حکومت بورژوایی دست به مصادر کردن خواهد زد ؟ و این برای اینکه جلو فاجعه ای را بگیرد که بخش اعظم آن توسط طبقات ثروتمند بوجود آمده است ، کسانی که دقیقاً خطر امکان مصادره را لمس کرده اند ؟

لنین این استدلال بی مایه را رد می کند . این حرفی پوچ است ! چیزی که لازم است " شکستن مخالفت " چند صد هزار نفر افراد ثروتمند است . مردم دیگر انتظار تعیین قیمت نهایی برای غذا  و کنترل تولید توسط دولت را دارند . اما لنین از آنها میپرسد " اما شما چه نوع دولتی را دارید ؟ " ماه مه تمام میشود  ماه ژوئن زیر سایه یک فاجعه حتمی آغاز می گردد .

تهاجم 18 ژوئن

ما به یک نقطه عطف رسیده ایم . دولت موقت شاهزاده لوفوف ، با چهار وزیر سوسیالیست ، می خواهد هم جنگ کند و هم حکومت . آژیتاتورهای درون ارتش و سربازان انقلابی ، و شورای کرونشتات ، که کم و بیش دیگر به خود اجازه نمیدهد مرعوب گردد و تصمیم به فکر دوباره گرفته است . دولت موقت خود را برای حمله در جبهه آماده میکند ، حمله ای که هروز بیشتر و بیشتر و قاطعانه از طرف سفرای متفقین درخواست می گردد . حمله در آستانه یک فاجعه اقتصادی ! نهایتا فرمان حمله توسط وزیر جنگ کرنسکی بطور ناگهانی در 18 ژوئن صادر می گردد . از نظر کمبود آمادگی تکنیکی و بی رغبتی و ممانعت سربازان از جنگیدن بیشتر از این ، این حمله بی درنگ تبدیل به یک فاجعه می شود . بطرز بیهوده ای چند گردان میهن پرست به خود اجازه میدهند که توسط مسلسلهای آلمانی درو گردند . به هر حال ، دقیقاً در همان روز تظاهراتهایی علیه دولت موقت و علیه جنگ در پتروگراد که توسط کمیته مرکزی حزب بلشویک سازمان داده شده است ، صورت می گیرد . درخواست بلشویکها توسط توده ها شنیده شده است . این یک موفقیت بزرگ است . 400 هزار نفر کارگر و سرباز در خیابانها راهپیمایی می کنند . صدها پرچم سرخ شعار بلشویکها را " تمام قدرت به شوراها " را حمل می کنند . در مقابله با این 3 پلاکارد شعار منشویکها را ( به دولت موقت اعتماد کنید !) اعتماد! حمل می کنند ، اینها وقت خود را خوب انتخاب کرده اند .

موج سرخ اوج میگیرد ، موج سرخ هنوز بیشتر اوج میگیرد ، این بار بیشتر و بیشتر اوج می گیرد .

در مقابل چهره این اعتماد رقت انگیزِ پلاکارد منشویکها ، برندگی شعارهای بلشویکها چقدر شفاف و روشن است : نه صلح جداگانه با آلمان و نه پیمانهای سری با انگلو – فرانسویها ! خودداری کردن بس است ، اعتماد به سرمایه دارها بس است ، عمل انقلابی لازم است .

لنین ، مانند همیشه بصیرت عالی خود  در تشخیص چگونگی تفکر توده ها را به نمایش می گذارد . در 13 ژوئن قاطعانه اظهار میکند ، که نقطه چرخش فرا رسیده است . پرولتاریای سوسیالیست وحزب ما باید تا حد امکان خون سرد باشد و حواس خود را جمع کند ، و وفاداری و مراقبت و پایداری عظیمی را به نمایش بگذارد .

بگذارید که اول کاویناک های آینده ، شروع کنند ، ( ژنرال لوئی کاویناک 1802-1877 که برای وحشیگری اش علیه کارگران فرانسوی در سال 1848 رسوا گردید – م ) .

همانطوری که لنین آرزو داشت ، آنها شروع کننده اول بودند . حادثه کورنیلف بزودی آغاز می شود . لنین با اعتماد به این که اتفاقات آینده صحت او را ثابت خواهد کرد ، این سوال را مطرح می کند : کاویناکها از کجا می آیند ؟ در واقع منشویکها به بلشویکها نوشته بودند ؛ وقتی که کاویناکهای حقیقی بیایند در صف شما علیه آنها خواهیم جنگید . لنین در 16 ژوئن به آنها پاسخ میدهد ، با تشکر از دو دلی های احزاب خورده بورژوایی از جنس حزب شما .

این لحظه مربوط به اتفاقی است که در ویلای دورنوف پیر ( وزیر تزاریست ) میافتد ، که توسط آنارشیستها و تعدادی از اتحادیه های کارگری اشغال گردیده است . پلیس دولت موقت حمله موفقی را برای بیرون راندن مصادره کننده گان ویلا انجام می دهد . این واقعیت حاکی از آن است که حکومت موقت میخواهد نشان دهد که کنترل اوضاع را در دست دارد .

اجازه دهید به دو مقاله و سخنرانی لنین در این زمان اشاره کنیم . عنوان یکی از مقالات " ژاکوبینها " است ، و لنین در اینجا آلترناتیو خود را معرفی می کند .

این و آن ، یا ضد انقلاب و یا ژاکوبینیسم : مورخ بورژوا به ژاکوبینیسم مانند یک شکست مینگرد .... مورخ پرولتری ، ژاکوبینیسم را مانند بلندترین قله در مبارزات رهایی بخش طبقه سرکوب شده می بیند . ژاکوبینها بهترین مدل انقلاب دمکراتیک و بهترین مدل مقاومت علیه ائتلاف پادشاهان ضد جمهوری را به فرانسه اعطا کردند . در اروپا و خطوط مرزی بین اروپا و آسیا ، ژاکوبینیسم ، قائده و حکم طبقه انقلابی و با حمایت از دهقانان فقیر و با سود بردن از مصالح مادی موجود برای پیشرفت به سوی سوسیالیسم خواهد بود . و توضیح جزئیات بخشهای دیگر سوال ، اما یکی از آن جزئیات که لنین همیشه اهمیت عظیمی به آن میداد این بود که او احتیاج به یک اتحادیه کارگران کشاورزی را مشاهده می کرد : هیچ حکومتی کارگران کشاورزی را کمک نمیکند ، اگر آنهاخود ، به خود کمک نکنند .

سخنرانی ای که در کنگره اول شوراهای روسیه اجرا گردید ، در آن به مسئله جنگ می پردازد . مخصوصاً در اینجا لنین تناقض سوسیالیستهایی را که میخواهند جنگ نیکلای دوم را به شیوه ای انقلابی ادامه دهند ، را آشکار می کند . و نتیجه می گیرد : ما به صلح جداگانه با هر کاپیتالیستی ، نه ، می گوییم ... ما پیمان صلح جداگانه با آلمان کاپیتالیست را به رسمیت نمیشناسیم و وارد هیچ مذاکره ای هم نمیشویم و نباید هم هیچ پیمان صلح جداگانه ای با امپریالیستهای فرانسه و بریتانیا بسته شود . کاری که باید بدون درنگ انجام گیرد انتشار پیمانها سری است .

در دوم ژوئن ، پرنس لوفوف نخست وزیر و وزرای دمکرات بر سر مسئله اوکرائین استعفا دادند . آنها نمیخواستند به خودمختاری ملی اوکرایین ، که دیگر قادر نبودند جلوی آن را بگیرند ،اجازه دهند .

روزها خونین جولای

به دنبال مسئله حمله و ماجرای ویلای مصادره شدۀ دورنوفوف و مشکلات اوکرائین ، بر بدنامی حکومت ائتلافی بورژوا – سوسیالیست هر ساعت افزوده می شود . در روزها جولای کاسه لبریز می گردد ، یک مقدمه واقعی بر انقلاب اکتبر .

 نیروهای ذخیره چهل ساله ، تقاضا میکنند که مرخص شوند . این ترس وجود دارد که ژنرالهای مرتجع پتروگراد را به آلمانها  تسلیم می کنند . انتظار است که سرخ ترین هنگهای پادگان به جبهه فرستاده شوند . انگیزه یک تظاهرات قیام گونه از طرف توده ها ، که در این میان گروههای آنارشیست نقش یک کاتالیزور فعال را در آن بازی میکنند ، وجود دارد . بلشویکها معتقد هستند که هنوز وقت برای قیام نامناسب است .

در سوم جولای ، یک هنگ مسلسل چی به طرف قصر کوچک لشسینسکا ، بالرین معروف و سوگلی امپراطور روانه می شود . سربازها بلشویکها را به عمل ترغیب می کنند . لاشویچ و کوریف به آنها جواب می هند : هنوز نه ! و آنها را به خویشتن داری دعوت می کنند . پراودا دستوری را برای شرکت نکردن در آن آماده می کند . آنها به افتادن در تله ، عمل انقلابی نارس و نابالغ که سرکوب آن اسان است ، واهمه دارند .

اما محلات کارگری همه به جنب و جوش افتاده اند و آنها هم باید دنباله روی کنند . در ساعت ده شب کمیته مرکزی حزب بلشویک تصمیم به اجرای یک تظاهرات آرام می گیرد . تظاهرات 4 جولای فراموش نشدنی است . نیم میلیون انسان مسلح فریاد میزنند که دیگر از این حرکات نوسانی خسته شده اند و انقلاب باید پیشروی کند . سربازان کرونشتات و پادگان قلعه پیتر - پاول هم به تظاهرات آمده اند  . چند گلوله شلیک میشود ، اما نظم انقلابی همچنان پابرجا است . کمیته اجرایی شورا اما گرفتن قدرت را رد می کند .

چه باید کرد ؟ اگر انقلابها بدون گرفتن قدرت سیاسی ، ( خارج از مغز رقت انگیز و تأسف آور تئوریسینهای لیبرال) ممکن می بود، پرولتاریای پتروگراد قادر بود که در آن روز این کار را انجام دهد . در 5 جولای بطور ناگهانی اوضاع فروکش می کند . وقتی که نیروهای میهن پرست به دستور کرنسکی بدون هیچ مقاومتی میرسند ، سربازها به قرارگاهای خود و کارگران به کارخانه ها باز می گردند . یونکرهای دانشکده نظامی نقاط استراتژیک شهر را اشغال می کنند . بازداشت آژیتاتورها آغاز می شود . کمیته مرکزی اجرایی شورا تصمیم به برقراری یک دیکتاتوری می گیرد . ( دیکتاتوری علیه چکسی ؟ ) آنها تصمیم هم دارند که سربازان و کارگران و ملوانان را خلع سلاح کنند . تروتسکی بازداشت می گردد . لنین و زینوویف مخفی میشوند و پراودا توقیف می گردد .

شورا آزادی تروتسکی را تقریبا سریع فراهم می کند . لنین تا زمانی که او را در شب تسخیر کاخ زمستانی به سمت  رئیس شورای کمیسرهای خلق انتخاب میکنند ، از مخفیگاه بیرون نمی آید . در اوایل این زمان ، تمام فعالیتهای لیدر حزب بی وقفه صرف مشغله های اختفا می گردد . پراودا زیر عناوین مختلف دوباره ظاهر می شود .

سرکوب و تهمت

یک روز بعد از روزها خونین جولای ، کمپینی از تهمت و فترا علیه بلشویکها آغاز گردید ، که میتوان آن را بدون مبالغه و بطور قطعی از زمان کمپین ویلیام پیت علیه انقلاب فرانسه ( ویلیام پیت دِ یونگر 1759 – 1806 نخست وزیر بریتانیا ومخالف شرور انقلاب فرانسه و ناپلئون بود که به نویسنده ها پول میداد تا علیه آنان پروپاگاند تولید کنند - م ) عظیم ترین از نوع خود ، در دوره مدرن نام برد .

اجازه بدهید ببینیم این کمپین از کجا سرچشمه می گیرد . یک ماجراجوی سیاسی به اسم گریگوری آلکسینسکی ، که به حزب بلشویک هم سری زده بود و نماینده آنها در دومای دوم بود ، در دوره جنگ شووینیسم میگردد ، ودقیقاً قبل از انقلاب ، او از هیئت تحریریه  ( جهان معاصر ) نشریه میهن پرست با نفوذی که توسط زوردانسکی منشویک سردبیری میشد و برای برخوردش با وزیر پروتوپوپوف اخراج می گردد . او علاوه بر هوش و توانای اش ، آنچنان توسط منشویکها و سوسیالیستهای انقلابی بطور همگانی تحقیر و خوار میگردید که آنها از پذیرش او در میان جمع خود خودداری می کردند ، تا زمانی که او خود را برای آنها ثابت نمود . او با درخواست اداره ضد جاسوسی اسنادی که روابط لنین و آلمان را اثبات میکرد را جعل کرد . چخیدزه  رهبر منشویکها و مخالف آشتی ناپذیر بلشویکها ، از این جعلیات خبر داشت و از چرکین بودن این مانور خشمگین بود ، در چهارم جولای به استالین قول داد که جلو آن را بگیرد . با این وصف انتشار این اسناد صورت گرفت و به توجیه یک تحقیق قضایی کمک کرد . زمانی که این تهمت زده شد ، راه خود را به سراسر جهان پیدا کرد .

آیا یک انقلاب مسالمت آمیز ممکن بود ؟

سگها پارس می کنند ، اما انقلاب جلو می رود . لنین و زینویف برای سه هفته در جنگلهای سسترورتسک در نزدیکی پتروگراد مخفی می گردند . آنها شب را در کاهدانی می گذرانند . به دنبال این لنین موفق میشود در هیبت یک راننده لوکوموتیو از مرز فنلاند بگذرد . او مرتب خود را در هلسینگفورس – وایبورگ و پتروگراد مخفی می کند . یک عکس از او مربوط به این دوره بر روی کارت شناسایی اش که کمیته کارخانه برای او صادر کرده بود باقی مانده است . او صورتی زبر و خشن و مثلثی شکل همراه با گونه های لاغر و برجسته دارد . وقتی به او نگاه میکردی ، واقعاً فکر میکردی که او یکی از آن روسهای پرولتر- دهقان است که کمی خون مغول در رگهای آن جاری است . لنین در مخفیگاه اش کتاب کوچکی  که در زوریخ نوشتن اش را شروع کرده بود به پایان می رساند . : " دولت و انقلاب " این کتاب مثالی تازه و فراموش نشدنی است از تداوم تفکر او و شیوه ای که افکارش با رویدادها جفت می گردد .

لنین زمانی که تحت تعقیب پلیس کرنسکی است ، صفحاتی را که در آپارتمان کوچکش در زوریخ شروع کرده بود ، منطقی و پرطراوت به پایان می رساند . در این زمان او همچنین تکه هایی دیگر را مینویسد که تقریبا به همان اندازه نیرومند هستند ؛ " در باره شعارها " از مهمترین آنها است که شورای کرونشتات آن را در قالب یک رساله چاپ می کند . در این مقاله لنین درسهای رویدادهای جولای را جمعبندی می کند . در این نوشته او همچنین به شیوه ای برجسته سیمای فراموش شده نظراتش در باره انقلاب را آشکار می کند . تا آن زمان او به امکان یک انقلاب مسالمت آمیز ( به زبان دیگر تسخیر قدرت توسط شوراها ، بدون اینکه جدایی ای میان طبقه متوسط  و طبقه کارگر را باعث شود) واقف بود . اما آشکارا معلوم گردید که مقاومت طبقات دارا باید شکسته شود . اما احزاب کارگران سوسیالیست که به ایدئولوژی خورده بورژوازی پیوستند ، میتوانست به جای ملحق شدن به ضد انقلاب ، وادار به دنباله روی از پرولتاریا گردند . آن زمان میشد جلوی خیلی از این بدشانسی ها را گرفت . اجازه دهید چیزی  که لنین حالا  در توصیۀ مصرانه خود مینویسد را دوباره بازگو کنیم : در شوراها ، تا آنجایی که به مخلفین سوسیالیست ما برمیگردد ، پروپاگاند و اقناع و تئوری دولت آزادیخواه مردمی . او میدانست چگونه با الزامات وخیم روبرو گردد و او همچنین میدانست که چگونه ممکنات را مشاهد کند و بهترین استفاده را از آنها ببرد .

در اوایل جولای او مینویسد ، " شعار تمام قدرت به شوراها " آشکارا معلوم گردیده که دیگر شعار درستی ، برای دوره ای که تقسیم قدرت مسالمت آمیز بین دولت موقت و شوراها به پایان رسیده است ، نمیتواند باشد . علاوه بر این : چیزی که مهم بود ، این بود که سلاحها در دست مردم بودند و هیچ تهدید و اجباری وجود نداشت . شعار همه قدرت به شوراها شعاری بود برای قدم بعدی ، قدم سریع و امکان پذیر بعدی در آن راه مسالمت آمیز رشد یافتن انقلاب ، شعاری بود برای پیشروی مسالمت آمیز انقلاب .

 در حقیقت هیچکس نمیتوانست با تسخیر قدرت توسط شوراها مخالف باشد و در شوراها مبارزه بین احزاب میتوانست مسالمت آمیز باشد . اما : مسیر مسالمت آمیز پیشروی غیر ممکن گردیده است ... موقعیت بی ثباتی قدرت دولتی به پایان رسیده است ، در این موقعیت تعیین کننده قدرت به ضد انقلاب تقدیم گردیده است .

احزاب خورده بورژوا ، منشویکها و سوسیالیستهای انقلابی نشان داده اند که میخواهند همدست بورژوازی باشند .

در 27 فبریه تمام طبقات بر علیه سلطنت متحد بودند . بعد از 4 جولای تمام طبقات بر ضد طبقه کارگر هستند . کسانی به مجلس مؤسسان ( مجلس توهم !) امید بسته اند . انگلس زمانی نوشت : دولت اساساً ، گروهایی از افراد مسلح است با ضمیمه هایی از قبیل زندان . حال در این موقع قدرت واقعی ، آن قدرت قزاق ها و یونکرها و ژنرالهای سلطنت طلب است . این قدرت باید با زور سرنگون شود .

تمام حزب باید خود را برای نبرد آماده کند و منتظر فرصت باشد .

مسلماً تلاش و مقاومت برای آنها در این لحظه ، به معنی کمک و همیاری ضد انقلاب خواهد بود ، و همچنین مسلم است که مبارزه تعیین کننده ، فقط در پیشآمد یک عروج انقلابی تازه در اعماق توده ها ممکن خواهد بود .

در انقلاب آینده شوراها این شوراهای فعلی نخواهند بود ، شوراها ارگانهای همکاری کننده با بورژوازی نخواهند بود ، بلکه ارگانهای مبارزه انقلابی بر علیه بورژوازی خواهند بود .