قتل های ناموسی در کردستان و فعالیت کمونیسمی که به سرنوشت انسان بیربط است!

 محمد فتاحی

به ضمیمه این یادداشت گزارش مصاحبه ای است با خانم پروین ذبیحی کنشگر مدنی ساکن مریوان در مورد قتل های ناموسی پشت سر هم در این شهر و بقیه شهرهای کردستان. خانم ذبیحی در این مصاحبه میگوید که آمار این فجایع در کردستان و خوزستان بالاست.  آدم میماند که در مقابل چنین رخدادهایی چه بگوید؟ در چنین مواردی رسم است که همه منتقدین به افشاگری علیه رژیم اسلامی دست میزنند، دست آخر هم ریشه کنی چنین جنایاتی را حواله سرنگونی رژیم اسلامی کرده و در بهترین حالت،  دست آخر به سنت گردن کلفت مردسالار هم سنگی پرتاب میشود.

در همین مصاحبه به زن کشی در کردستان عراق هم اشاره دارد و آمار آنرا در سالهای یک دهه اول "آزادی کردستان" پنج هزار تن ذکر میکند. لابد منتقد جدی تر باید در اینمورد به نقش ناسیونالیسم کرد در کردستان عراق هم اشاره کند که اولین بارقه های "آزادی" زیر علم آمریکا آزادی بی قید و شرط قتل ناموسی است و "کورد" در آن سربلند و موفق بیرون آمده است. جالب اینکه جوهره زن کشی در ناسیونالیسم کرد از ناسیونالیسم عرب و سیستم صدام حسین هم غلیظ تر است. به ناسیونالیسم کرد و ترک که در این مصاحبه مورد بحث قرار گرفته اند نمیشود خیلی ایراد گرفت، چون ناسیونالیسم اگر ماهیتا ضد انسان است، بویژه به دلیل دفاعش از ناموس مرد مدافع سرسخت ستم بر زن است. خود همین گزارش نشان میدهد که خصومت با زن ویژه اسلام نیست، همچنانکه ویژه ناسیونالیسم هم نیست. ناموس پرستی سنت ماقبل اسلام است که توسط سرمایه داری زنده نگاه داشته میشود. همانطوری که مذهب محافظت و تولید و بازتولید میشود و سنن و آداب و رسوم کهن هم محافظت میشوند، چون کل این کثافات سیاسی فرهنگی و عقیدتی عهد عتیقی بیشترین خدمات را به سیستم سرمایه داری میدهند.

 

  جالب اینکه طبق گفته خانم ذبیحی آمار چنین فجایعی در کردستان همطراز استان خوزستان در ایران است. وقتی در مورد کردستان بحث میشود، همه یادشان می افتد که راستی در این منطقه تاریخن کمونیسم قوی بوده و هنوز کمونیست ها یک قطب قابل روئیت در این جامعه اند. تعداد کسانی که خود را کمونیست و مدافع حکومت کارگری میدانند و در عقایدشان سر جنگ با سیستم سرمایه داری دارند، خوشبختانه پرشمارند. اما متاسفانه این ازدیاد فقط در شمارش است و عدد. وقتی رو در روی این رفقا می ایستید و از فعالیت های شان می پرسید، کلی کار و فعالیت سیاسی برای گروه شان و احزاب شان را تحویل میگیرید. از هر رفیقی که تفاوتش با عضو گروه کنار دستی اش را جویا می شوید، تفاوت های سیاسی در مواضع و بعضا ایدئولوژی تحویل میگیرید. یکی کومه له ای است که از نظر مواضع سیاسی از بقیه سر و گردنی بالاتر است. دیگری کمونیست کارگری است و در ابراز تفاوت مواضع سیاسی اش با دیگران از همه ویژه تر است. دیگرتری حکمتیست است و مواضع سیاسی اش همتا ندارد. فعالین مستقلی هم خوشبختانه در این شهر زیاد اند که هر کدام به اندازه دو حزب مواضع سیاسی متفاوت از بقیه همراه خود دارند. هنگام بحث در مورد تفاوت های سیاسی این رفقا در جمع و محافل دوستانه شان، جدیت و شوری مجادلات شان دیدنی است، که آخر سر هر کسی و هر گروهی نزد خود برنده است.

برای یک لحظه از این رفقای متشکل در احزاب مختلف و گروه ها و محافل علنی و مخفی شهر بپرسید تا تاثیرشان بر فضای شهر و محیط کار و درس و محله شان را توضیح دهند، گزارش کلی کار و فعالیت و روابط پیرامونی موثر تحویل تان میدهند. می پرسید که با این همه، در این شهر بزرگ و با این وسعت از حضور چپ، چرا زن کشی و قتل ناموسی و دست ارتجاع ضدزن در کنار استان خوزستان در سطح شماره یک این کشور است؟ بپرسید اگر اینجا هم مانند خوزستان تعداد کمونیست ها کمتر می بود، یا حداقل کسی حضور نداشت، آیا تفاوتی به حال انسان ستمدیده می کرد؟ بی شک تمام سوالات فرضی شما در چهارچوبی جواب میگیرد. بپرسید چرا در بعد اجتماعی بی نقش و تاثیرید، وجود خفقان و استبداد مورد اشاره است، فشارهای وزارت اطلاعات مورد اشاره است، بگیر و ببند و هزار و یک مشکل مورد بحث قرار میگیرد. نهایتا هم واقعا کسی بطور درخود مقصر بی نقشی کمونیسم و چپ در این منطقه نیست. سنت این نوع کمونیسم همانی است که از سی و اندی سال قبل در این سرزمین کاشته شد؛ سنت آن روز کمونیسمی بود که با جسارت در مقابل رژیم هار اسلامی ایستاد و تا گلوله آخر جنگید. در مقابل قلدری حزب دمکرات کردستان ایستاد و با قدرتی شایسته سر جایش نشاند. زحمتکشان شهر و روستایی را با تمام وجود دوست داشت و عدالت و آزادی برای این جامعه هدف اول و آخرشان بود.

در کنار این نقطه قوت های عالی، علیرغم داشتن قدرت در مناطق تحت نفوذ خود، و دور از سلطه جمهوری اسلامی، و در حالیکه نه خفقانی بود و نه استبدادی، مسئله زن مسئله این کمونیسم نبود. مشغله اش نبود و برای امر زن هم نقشه ای نداشت. لذا در همان روستایی که مقرهای ما مستقر بودند، زن زیر بار فشار و ستم مردسالار کمرش شکسته بود و ما لب نگشودیم. کتکش زدند، شکنجه اش کردند، به زور شوهرش دادند، بیسوادش نگداشتند، و هر چه بلا بود سرش آوردند و ما و سنت آن کمونیسم ما کاری به کارش نداشت. متاسفانه آنروز، در آن جامعه کسی از ما نپرسید در حالیکه شما همه کاره این منطقه اید، چرا زن زیر سلطه شما همان انسان بی حقوقی است که هر جای دیگری؟ شخصا نمیدانم چه جوابی برایش داشتیم ولی نه این سوال طرح شد و نه ما به فکر جوابش بودیم؟ یادم هست که سال 1366 بود، در همین منطقه مریوان که خانم پروین ذبیحی فعالیت میکند، همراه گردان کاک فواد بودم. روزی یکی از رفقای مسئول تعریف کرد که در فلان روستا، مردی زنش را از خانه بیرون کرده بود، و قبل از خروج زن، دندان های مصنوعی او را ازش گرفته بود، گفته بود اینها را خودم پول دادم برایت درست کنند. و زن را بی دندان از خانه اش به خانه پدری اش روانه کرده بود. مثلا این از موارد متعددی بود که ما نسبت به آن هیچ حساسیتی نشان نداده بودیم. در این مورد و صدها و هزاران مورد این چنینی، اولا قضایا به گوش ما که در جنگ بودیم نمی رسید، یا دیر میرسید. ثانیا گوش شنوایی هم نداشتیم کسی چنین دردش را نزد ما بیاورد و راه حل پیدا کند، ابزار و ارگان تشکیلاتی ویژه ای هم برایش سازمان نداده بودیم. تازه اگر هم نهادی را مسئول چنین امری کرده بودیم، به دلیل سنت دست و پاگیر ناسیونالیستی بر فعالیت های ما، جای شک است که میتوانست کاری جدی کند. البته انصافا در عمل به زنان بیش از هر کس دیگری احترام می گذاشتیم؛ احترامی مملو از سنت مردسالار و غیرتی و ناموسی و ترحم.

 

چرا چنین بود؟

کمونیسم ابزار رهایی بشر است و تاریخا جنبش های عظیمی را هم برای نجات جامعه سازمان داده است. اما کمونیسم ما در سرزمین جنبشی شکل گرفت که ظاهرا حل مسئله زن را به بعداز خودمختاری حواله میداد. میگویم ظاهرا، چون جنبش ملی در قدرت در کردستان عراق اتفاقا بزرگترین دشمنی هایش با زنان را بعداز رسیدن شان به خودمختاری از خود نشان داده است.

 در این جنبش، خودمختاری و مقاومت در مقابل تعرض حکومت همه چیز بود، همانطوریکه در کردستان عراق همین بود. هدف آن جنبش کسب امتیازاتی از حکومت مرکزی برای شرکت در حاکمیت در کردستان بود. کمونیسم ما علیرغم هر شعاری در حرف، در عمل همان اهداف همان جنبش را سرلوحه فعالیت های خود کرده بود. ناسیونالیسم کرد و امر مقاومت در مقابل حکومت مرکزی قرار نبود به یک سیستم متفاوتی بیانجامد. قرار نبود حاکمیتی از پایه متفاوت از حکومت مرکزی شکل دهد. به همین دلیل اثرات آلترناتیو بعدی اش در کار سیاسی و حضورش مشهود و ملموس نبود. در غیر اینصورت ما می توانستیم قوانین آلترناتیوی به جامعه زیر سلطه خود اعلام کنیم. میتوانستیم حقوق زن و امر مساوات و برابری را در حد ممکن به جایی برسانیم. میتوانستیم در  تغییر فرهنگ جامعه نقش ایفا کنیم، میتوانستیم در هر منطقه ای تمام سیستم سیاسی فرهنگی و اقتصادی را به نفع کارگر و زحمتکش زن و مرد دستکاری کنیم. میتوانستیم شوراهای حاکمت مردمی را همه جا شکل دهیم، شوراها و اتحادیه ها و نهادهای متعدد کارگری شکل دهیم، سازمان های میلیونی زنان را به جان عقب افتادگی اندازیم و جوانان را هم در ابعاد میلیونی برای یک زندگی و فرهنگ و مقاومت و مبارزه و ایفای نفش سازمان دهیم. اینها را ما نکردیم و علیرغم حرف و شعار متفاوت، در عمل نهایتا از سنت ناسیونالیست کرد نبریدیم. برای ما ایستادگی در مقابل رژیم تقریبا کافی بود تا به جایی برسیم، چیزی که ناسیونالیسم کرد هم کم و بیش میخواست.

 

امروز چه خبر است؟

امروز سه دهه از آن تاریخ میگذرد، و به نظر میرسد در بر همان پاشنه قدیمی می چرخد. از کمونیسم آن دوره شاخه های متفاوت سیاسی جدا شده اند. مواضع متفاوت سیاسی در پیش گرفته اند، استراتژی های متفاوتی برای خود تعریف کرده اند، تحلیل های متفاوتی از دنیا و مافیها دارند و فعالین شان در شهرهای کردستان و مناطق دیگر هم همه مواضع متفاوت شان را فول اند. چیزی که تغییر نیافته، ثابت مانده و جان سخت روی پای استوار خویش ایستاده است، یک اشتراک عمیق در عمل است. زن کشته میشود، کارگر بی نان میشود، جوان زندگی اش از همان ابتدا تباه میشود، جامعه را ناسیونالیست و اسلامی و سلفی و انواع جانور سیاسی زیر تعرض خود گرفته و این کمونیسم و این سنت جان سخت سیاسی ککش هم نمی گزد. این سنت از کمونیسم در جنبش مخالفت و جنگ علیه رژیم شکل گرفت. جنگی برای نه گفتن به رژیم حاکم. از زاویه اعتراض به ستم ملی و سرکوب سیاسی. به همین دلیل از نظر این سنت و این جنبش ضدرژیمی که امرش کارگر و زن و انسان و زندگی مرفه نبود، اعتراض به بی حقوقی جوان ربطی به امر او ندارد. بی نانی کارگر به امر او بیگانه است. حقوق برابر زن و مرد بطور اولی صورت مسئله او نیست. و اعتراض به قتل ناموسی بطور اولی تری در مخیله اش نمی گنجد.

علیرغم بیربطی این سنت به انسان بطور کلی، کارگر برای نان و کار، زن به بی حقوقی وستم وحشیانه معترض است. نتیجتا این نوع سنت سیاسی برای خود چرتکه می اندازد که چگونه از چنین اعتراضاتی در خدمت مخالفت با رژیم سیاسی استفاده یا در واقع سواستفاده کند. چگونه چنین وقایعی را به آکسیون و نمایش ضدرژیمی تبدیل کند. لذا اگر برای امر کارگر گام برمیدارد، نه از سر سازمانیابی کارگری و اتحاد طبقاتی و جنبشی طبقه کارگر، که از سر کشاندن کارگر به عرصه مورد علاقه خود یعنی مخالفت با رژیم سیاسی است. به همین دلیل مناسبت مثلا اول مه برای او یک آکسیون سیاسی ضدرژیمی است. مراسم هشت مارس روز جهانی زن فرصتی میشود تا زن را به میدان خود بکشاند و ابزار اعتراض سیاسی خود کند. از آنجا که درد جامعه و کارگر و زن و مرد زحمتکش امری بسیار بالاتر از یک اختلاف سطحی با رژیم ساسی است، و به هزار ویک تقلای دیگر نیازمند است، به این چپ و این کمونیسم نمی پیوندد و بطور اجتماعی نیرویش را در اختیار بازی های سیاسی او قرار نمیدهد. آکسیون های تعدادی فعال سیاسی مخالف رژیم در مناسبت های اول مه و هشت مارس به همین دلیل در بعد اجتماعی بی مشتری میشود. جنس این کمونیسم نه در دوران قدرتش در مناطق تحت سلطه خود سازمانده جنبش های مربوط به امر کارگر و زن بود و نه در دوران استبداد وسیله کم کردن درد این بخش های جامعه است.

در مقابل نقد من تعدادی به حق اعتراض میکنند که در چند مورد اعتراض علیه قتل ناموسی معینی سازمان داده اند و مراسم خاک سپاری یک قربانی را به آکسیون و تظاهرات کشانده اند.

 

در مقابل این عزیزان باید بگویم که تبدیل خاکسپاری به تظاهرات  بسیار کار ارزشمندی است و کاش در تمام موارد این تظاهرات ها برپا می شد. راه موثر اما نه شمردن قتل های ناموسی و سالی یکبار تظاهرات چندصد نفره عزیزان معترض، که یک کار تعطیل ناپذیر در خدمت این امر است؛ کاری تعطیل ناپذیر به درازای قتلهای ناموسی که سازماندهی، آگاهی، افشاگری، اقدام عملی و در مواردی شاید آکسیون را هم در کنار خود دارد. در چنین سنت و شیوه کار مد نظر من، کسی به این فکر نمیکند که آیا در مبارزه با قتل ناموسی مبارزه ای علیه رژیم لازم است یا نه، که البته لازم است، اما نه به شکلی که مرسوم بوده است. کار صمیمانه در محلات، کار آگاهگرانه بین زنان و مردان زحمتکش که قربانیان اصلی این فجایع اند، سازماندهی شبکه های آگاهی بخش، بی آبرو کردن کسانی که در محله ضد زن بودن شان مشهور خاص و عام اند، تنبیه آخوندی که فتوا صادر میکند، مشاوره برای زنانی که مورد ستم مداوم و شکنجه های شوهر و مرد خانه قرار میگیرند، دخالت در امر و مسئله مربوط به رابطه زن و مرد و الگوی دفاع از آزادی رابطه و برابری زن و مرد در تمام عرصه های زندگی اجتماعی. کمک به زنان قربانی خشونت در تبدیل شدن شان به فعال مدافع حق خود و هم سرنوشتان شان. بیرون آوردن امر خشونت بر زن از کتاب ها و مقالات تحلیلی و تبدیل آن به مسئله روز تعداد بیشمارانی که خودشان اولین قربانی یان خشونت بر زنان اند. کمپین های محکومیت قتل ناموسی با استفاده از امضا جمع کردن های در کل شهر و از صدها و میلیون ها انسان آزاده و تبدیل فجایع واقع شده در خفا به مسائل مورد بحث علنی همه در کوچه و خیابان و درون خانواده ها و مناسبت ها. کمک به زنان فراری، به شکنجه شدگان و رانده شدگان برای پیدا کردن سرپناه. ارائه خدمات رایگان کلینیک متخصصین اسناندوستی که بخش کوچکی از وقت شان را صرف همین کار میکنند. کمک گرفتن از روانشناسان و متخصصین مسئله زن برای برگزاری سمینار و کنفرانس های آگاهی بخش در محلات و شهرها. سازماندهی علنی شبکه علیه قتل ناموسی، شامل گزارشگر، آگاهی بخش، آژیتاتور پرشور، مشاور حقوقی، مشاور روانی، پزشک و تامین مسکن و سرپناه. مراجعه به ادارات مربوطه دولتی برای کمک گرفتن از خدمات و امکاناتی که در اختیار دارند، و خلاصه هزار ویک کار خوبی که شبکه وسیعی در آن به فعالیت های انسانی مشغول اند و از طریق آن به زندگی خود هم معنی انسانی تری میدهند.

 

از کجا باید آغاز کرد؟

کسی در شروع کارش لازم نیست برود و در کوچه صدای اعتراض بلند کند. کسی لازم نیست سراغ قربانی ویژه ای بگردد. کسی لازم نیست اول برود جلوی فرمانداری و استانداری برای قوانین ضد زن شان مرگ بر این و آن سر دهد. دشمن در درون هر خانواده ای کمین کرده است. نه فقط در هر خانواده ای بلکه در فرهنگ و خلق و خوی و رفتار و گفتار هر کسی لانه کرده است. فرهنگ مردسالار، ضد زن و مردانه مسلط است. همه جا مسلط است. کسی را دیده اید از میان مردان جوان هنگام ازدواج به دقت  سراغ باکره و پرده مقدس ناموس نگردد و به فرهنگ کثیف مردانه تف بفرستد؟ کسی را دیده اید در تعریفش از دیگری دست در تنبان فرهنگ ضد زن نکند و با استفاده از ارزش های ضد زن صفت "مردانه" تقدیم نکند؟ کسی را دیده اید سر کوچه برگردد و به مرد ضد زن همسایه، در حضور همه همسایه گان هشدار دهد که در صورت ادامه رفتار کثافتش از محله رانده میشود؟

کسی را دیده اید که در مقابل دخالت و فضولی دیگران در امر پوشش این و آن زن بایستد و بگوید گروه نهی از منکر اسلامی از این محله و جمع و از فرهنگ جمعی باید رخت ببندد؟ کسی را دیده اید کشتارهای زنان در کنج خانه را بحث علنی محافل خانوادگی و جمعی اجتماعات کند؟ به کسی برخورد کرده اید که بگوید در اثر دفاع از زن ستمدیده ای یک روز زندان رفته است؟ کسی را دیده اید در درون خانواده در مقابل غیرت و مردانگی و شرف و ناموس پرستی عضو دیگر بایستد و برای مدافعین این سنن عهد عتیق شرم بر سفره فرهنگشان بکارد؟

اگر کسی شاهد حضور چنین کسانی در مبارزه با ستم کشی زن و قتل ناموسی می شد، دنیای زندگی زنانه اینقدر تاریک نمی بود و خانم پروین ذبیحی عزیز گزارش دیگری تحویل همه ما میداد. برای شروع کار باید از همین خود و فرهنگ خانواده ها و مجامع دوستان شروع کرد. برای این کار روی سخنم با کسانی نیست که سالهاست خود را کمونیست و چپ نام نهاده اند و از همه مردتر و با غیرت ند. روی سخن با کسانی نیست که هر واقعه ای را از سر سیاست مخالفت صرف با رژیم اسلامی می نگرند، خارج از اینکه این مخالفت استحقاق حقوق انسانی، زنی، کودکی و ستمدیده ای را بدنبال داشته باشد.

برای چنین امری، برای یارگیری های صمیمانه، قبل از هر چیز باید سراغ انساندوستان رفت. میگویم افراد انساندوست، به این علت که فرهنگ  و سنت مسلط بر فعالیت این چپ و این کمونیسم، از انساندوستی خالی شده، از عشق به هم نوع خالی شده، از انسادوستی بی قید و شرط سیاسی و فرهنگی خالی شده. امر سنت مسلط بر این کمونیسم امر مخالفت صرف با رژیم است، امر نه گفتن به این رژیم است، بدون اینکه این مخالفت الزاما ربطی به رهایی بشر داشته باشد، بدون اینکه این مخالفت در راه متحقق شدن حق انسانی این و آن باشد. به همین دلیل در این سنت دخالت در امر کارگر و زن و کودک و بطور کلی انسان رنجدیده از سر کشاندن این اقشار و طبقات به آکسیون سیاسی و تظاهرات سیاسی علیه رژیم و در خدمت اهداف سیاسی خودشان و گروه شان است. از این زاویه حتی عزیزانی که خود را کمونیست میدانند، اول باید با این سنت دفاع با قید و شرط از انسان کنار دستی خداحافظی کرده و خود را به عنوان کمونیستی معرفی کنند که در دفاعش از انسان، در عمل و نه در شعار، قید و شرط سیاسی و فرهنگی ندارد. آن وقت ما به تعداد قابل توجهی کمونیست انساندوست و با فرهنگ و آزاده ای در شهر خواهیم داشت که از سنت تا به امروز مردانگی و غیرت و ناموس دشمنی با زن عبور کرده اند و قادر به کاری اند به عظمت خودشان و به وسعت دریای بیکران. آنگاه ما شاهد بحث های پرشوری خواهیم بود در هر مجمع دوستانه ای بر سر دفاع ناسیونالیسم و فرهنگ "خودی" از ناموس و غیرت و مردانگی مالامال از دشمنی با زن. ما شاهد افشای سنن و فرهنگ و رفتار و کردار عهد عتیقی هزاران و دهها هزار ساله "خودمان" علیه زن خواهیم بود. ما شاهد تحقیق در ریشه های زن کشی و قتل ناموسی خواهیم بود. ما شاهد شکل گیری شبکه های وسیع دفاع بی قید و شرط از برابری زن و مرد خواهیم بود که تمام انساندوستان راستین را در درون خود جای میدهد. این کار ابتدا ابدا از کانال مخالفت با رژیم ضد زن اسلامی نمی گذرد. از سر دادن شعار مرگ بر این و آن نمی گذرد. بلکه بطور اثباتی از اقدامات عملی و موثر میگذرد. برای این کار علم کردن اسم و وبسایت و تبلیغات در دینای مجازی و جنگ اطلاعیه های پشت سر به هدف تبلیغات گروهی، به عنوان شروع کار، سم است. باید به دور از همهمه و سر و صدا در دنیای مجازی و روی زمین سفت کاری کرد و سنگی روی سنگی کذاشت. در این راه، از روی آمار و ارقام، هدف کم کردن قتل ناموسی و خودکشی زنان طبق آمار است. اگر برای این کار لشکری فعال اجتماعی دور هم گرد آیند، صدها سمینار و کنفرانس آگاهگرانه برگزار شود و آخر روز آمار قتل ها و خودکشی ها همان باشد که بود، باید مطمئن بود که یک جای کار می لنگد و باید از نو شروع کرد و مسیر دیگری پیمود.

در ادامه تقویت چنین جنبشی، ما صاحب شبکه های وسیعی از فعالین اجتماعی خواهیم بود که نه به ناسیونالیسم و قوم پرستی روی می آورند، نه برای فرهنگ "خودی" تره خرد میکنند، نه در بازار سیاست دنبال جناح های رژیم اسلامی خواهند رفت. نتیجه چنین شبکه وسیعی، جنبشی خواهد بود که رهایی انسان از هر قید وبندی هدف اولش خواهد بود. برای کمونیست دو آتشه ای که میخواهد شهر و محله اش را روی سر بگذارد و رهبر و سازمانده اش شود و پای سلفی و قومی و سنی گری و شیعه گری و عقب افتادگی و خود جمهوری اسلامی را ببرد، اینجا محل شماره یک فعالیت است. سیاست کنترل محله توسط کمونیست ها از همین مسیر میگذرد. دور کردن و کوتاه کردن دست رژیم اسلامی از محل زندگی از همین راه ممکن است. گره زدن کمونیسم و زندگی روزانه انسان ستم دیده از همین مسیر موفق میشود. آنوقت است که کمونیست ها به عنوان مدافعین راستین زن و کارگر و انسان ستمدیده شناخته میشوند و کمونیسم ما سنت دیگری را از خود بیرون میدهد که با همه سنن غیر اجتماعی، فرقه ای و نتیجتا بورژوایی، در عمل و نه در حرف و شعار، از ریشه متفاوت است.  آنوقت هرگاه در میان مردم نقش کمونیست ها را به هم نشان میدهند، به نقش شان در پاکسازی شهر و محله از عقب ماندگی و اسلام گرایی و سنن عهد عتیق اشاره میکنند، از تغییراتی که در زندگی زن موجب شده اند، از کارشان که به سازماندهی جوانان در هزار و یک شکل اجتماعی و فرهنگی و ورزشی و رشد عدالتخواهی در میان شان میگویند، از تقلای صمیمانه شان برای متحد کردن کارگر میگویند، از کلینیک هایی میگویند که به همت آنها و به کمک متخصصین انساندوست ایجاد شده است، از شبکه کمک به زنان و ستمدیدگان جامعه که همیشه دم دست همگان اند، میگویند، و از کوتاه کردن دست ارتجاع از زندگی اجتماعی. در چنین فضایی، تبدیل شدن به کمونیسم دخالتگر و تغییر ایجادکن مد روز جوانان میشود، فعال حقوق انسان و عدالتخواهی مد میشود، انتشار آثار و کتب و فیلم آگاهی بخش وسعت میگیرد، گروه های تاتر و نمایشی که با مضمون انسانی ارائه میشوند، پشت سر هم تکرار میشود، مجامع و مجالس مملو از فضای انساندوستی سوسیالیستی خواهد بود، و جنبش سوسیالیستی دیگری پا میگیرد که از ریشه با کمونیسم دنباله رو و بی خاصیت امروز متفاوت است. اینها که میگویم مشتی آرزوی ذهنی نیست. کمونیسم نه مشتی شعار له و علیه این و آن، که سنتی جاری در زندگی جامعه و برای تغییرات پایه ای روی زمین سفت است. کمونیسم صف رنگارنگ اعضا و هواداران احزاب چپ و سوسیالیست و کمونیست نیست، بلکه سنتی در جامعه سرمایه داری است که تغییر ایجاد میکند و آثار این تغییر را هر رهگذری میتواند ببیند و لمس کند. بدون چنین رویکردی کمونیسم همیشه تعدادی عضو و هوادار این و آن فرقه خواهد ماند که در یک نگاه، با تمام احترامی که برای همه شان قایلم، چیزی دقیقا شبیه جزایر کوچک و پراکنده ای متشکل از فرقه های مذهبی و سکت های دینی در حاشیه جامعه و به دور از زندگی اجتماعی است. تا آن زمان کمونیست ها به عنوان فعالین سیاسی، خود یک پای میدان  قربانیان تاریخ و بازنده همیشه در صحنه سیاست به احزاب و جنبش های دیگر اند. از ته قلب، برای هر کمونیستی در این جامعه، صرفنظر از تعلق سیاسی تشکیلاتی اش، آینده ای مملو از تاثیر بر زندگی انسان آرزومندم.

 

رفقای نازنینی که میخواهید از سد فعالیت غیرکمونیستی عبور کنید!

کمونیسم نسل من در کنار سنن آغشته به ناسیونالیسمش کارهای عظیمی را در دوران خود با اعتماد به نفس سازمان داد. در دورانی که میلیون میلیون عکس خمینی را در ماه روئیت میکردند و امام زمان را به کمک میگرفتند، نسل ما با تمام اعتماد به نفس و قدرت به سازماندهی یک جنگ تمام عیار علیه دولت تازه اسلامی دست زد و به انسان زحمتکش شخصیتی قابل احترام بخشید. شما میتوانید با همان اعتماد به نفس نسل قدیمی کارهای عظیم تری جلوی پای خود در نقشه بگنجانید ولی سنن ضد رژیمی گری و ناسیونالیستی بیربط به زندگی در کار گذشته ما را دور بریزید.میتوانید برای اولین بار در تاریخ این منطقه سردمدار رشد سنتی سیاسی از کمونیسم شوید که از هر نظر تغییر ایجاد کن و با سنت بی دخالتی نسل قبلی متفاوت است. برای این کار کسی لازم نیست ایدئولوژی و عقاید برنامه ای اش را تغییر دهد. آنچه که لازم است تغییر در شیوه کار و عمل و نوع فعالیتی است که به آن مشغولید. در همین شماره کمونیست متن کتبی سخنان منصور حکمت منتشر شده با عنوان برنامه کمونیستی، سازمان و فعالیت غیرکمونیستی در جلسه ای در سال 1363 در حزب کمونیست ایران، که نشان میدهد او از همان دوره با این سنت که امروز در کردستان سنت غالب فعالیت کمونیست هاست، درگیر بود. مطالعه این سند برای کمونیست های امروز و برای ایجاد تغیییر در فعالیت شان ارزشمند است.

در خاتمه باید از خانم پروین ذبیحی به خاطر مصاحبه ای که کرده تشکر کنم. بدون کار ارزشمند ایشان، اعتراض من به این فجایع مکتوب نمی شد.

----------------------------------------------------------------------------------------------------

 

ضمیمه؛ مصاحبه رادیو دویچه وله با خانم پروین ذبیحی

 


قتل ناموسی؛ سنتی سیاه که مرز نمی‌‏شناسد

دویچه وله فارسی

سه شنبه, ۰۶ فروردین ۱۳۹۲ - ۲۶ مارس ۲۰۱۳ - ۱۷:۲۰

سه زن در مریوان، یک زن در سنندج و دو مرد در پیرانشهر در سه ماه گذشته قربانی قتل ناموسی شدند. ۱۵ قتل ناموسی هم در سال ۱۳۸۸ در اهواز روی داده است. پروین ذبیحی از روابط سنتی ریشه‌دار و "جامعه‌پذیری" این قتل‌ها می‌گوید.روز ۸ مارس (۱۸ اسفند) و هم‌زمان با روز جهانی زن، یک زن در شهر مریوان به دست پدرش به قتل رسید. زعفران محمدی از همسرش جدا شده بود و قصد ازدواج با مرد دیگری را داشت اما خانواده او با این موضوع مخالف بودند.این زن با مرد مورد علاقه‌اش فرار می‌کند و با هم به خانه او می‌روند. پدر مرد به پدر زعفران خبر می‌دهد که دخترش آنجاست. پدر به آن خانه می‌رود و دخترش را با دست خود خفه می‌کند؛ جنازه او را به روستای خودش می‌برد و در میدان روستا به همه اعلام می‌کند که «این لکه ننگ را از دامنم پاک کردم».
پروین ذبیحی، کنشگر مدنی ساکن مریوان، به دویچه‏وله می‌‏گوید که پدر زعفران از مدت‌ها قبل زیر فشار افکار عمومی بوده و مردم روستا مدام دخترش را به رخ او می‌‏کشیدند و می‌‏گفتند دختر تو با وجود داشتن
۵ فرزند با یک پسر جوان ارتباط دارد.به گفته این فعال حقوق زنان، در آن منطقه «جامعه پذیری» قتل‏های ناموسی یکی از مشکلات اساسی کنشگران مدنی است: «مریوان یک منطقه ‌کاملاً عشیره‌ای‌ست. درست است که شهر است، منتها شهر ما در مرحله گذر از سنت به مدرنیسم است و فرهنگ بومی منطقه خیلی وقت‌ها پذیرای این مسئله هست و مردم فکر می‌کنند با این قتل‌ها آبرویشان برمی‌گردد. خیلی‌ها هم خانواده را به قتل تشویق می‌کنند و البته خیلی‌ها هم نه.»
پروین ذبیحی به مورد دیگری از این نوع قتل‌ها اشاره می‌کند؛ خواهری
۱۲ ساله که از برادر ۱۴ ساله‌اش حامله شده بود. خانم ذبیحی با پدر این دختر حرف زده و به او گفته این دو کودک هر دو قربانی هستند اما پدر گفته مردم به من فشار آورده‏اند تا در نماز جمعه اعلام کنم که هردوی این‌ها باید سنگسار شوند.
وقتی قانون از قتل ناموسی حمایت می‌‏کند
کنشگران مدنی و حقوقی با ماده
۶۳۰ قانون مجازات اسلامی به خوبی آشنا هستند. بر اساس این ماده قانونی هرگاه مردی زنش را با مرد دیگری در بستر ببیند و علم به عدم مخالفت زن داشته باشد، می‌‏تواند هردوی آنها را بکشد.ماده ۲۲۰ قانون مجازات اسلامی نیز تصریح کرده که پدر و جد پدری به خاطر کشتن فرزند قصاص نمی‌‏شوند.این دو ماده قانونی راه را برای قتل‏های ناموسی که اکثرا توسط اعضای خانواده صورت می‌‏گیرند، باز گذاشته است. البته در کنار قانون، سنت و عرف نیز مجازات قاتلان ناموسی را دشوار کرده است.پروین ذبیحی با تاکید بر اینکه از مخالفان مجازات اعدام است و معتقد است که قاتل نباید اعدام شود، می‌‏گوید: «اینجا شاکی خصوصی معمولاً بعد از پدر، مادر است. اگر مادر رضایت دهد، قاتل مجازات نمی‌شود و مادر هم معمولا با چشم گریان و دل خونبار رضایت می‌‏دهد چون نمی‌خواهد یک قتل دیگر یا یک زندان طولانی‌مدت در خانواده اتفاق بیفتد. اگر هم مثلا پدر یا برادر مقتول چند سال در زندان بماند، در اثر فشار بیش از حد اطرافیان، مخصوصاً از سوی خانوادۀ پدری، بالاخره مادر مجبور می‌شود رضایت دهد.»
در مورد نقش شوهران، پروین ذبیحی می‌‏گوید شوهرانی که خود قاتل نباشند معمولا تحریک‏کننده قاتل هستند. او می‌‏گوید بسیاری از این شوهران بعد از وقوع قتلی که احتمالا به تحریک خودشان انجام شده، از قاتل شکایت می‌‏کنند تا با گرفتن دیه او را ببخشند و از این طریق مالی هم کسب کنند.در اواسط زمستان گذشته نیز برادری در مریوان خواهرش را می‌‏کشد به این اتهام که با وجود داشتن شوهر و دو فرزند، ارتباطات متعدد داشته است.خانم ذبیحی می‌‏گوید این برادر فعلا در زندان است اما قطعا آزاد خواهد شد چون شاکی، پدر و مادر خودش هستند و اگر رضایت ندهند او اعدام می‌‏شود.
بیشتر شدن قتل‏های ناموسی در نبود نهادهای مدنی
در سه ماه پایانی سال
۱۳۹۱ تنها در شهر مریوان و روستاهای اطراف آن سه مورد قتل ناموسی رخ داده که مقتولان زن بودند؛ دو مرد نیز در پیرانشهر قربانی قتل ناموسی شدند.پروین ذبیحی ضمن اعلام این آمار تاکید می‌‏کند که این‌ها مواردی هستند که او در جریانش قرار گرفته و ممکن است تعداد واقعی قتل‏های ناموسی از این‌ها بیشتر باشد.این فعال مدنی می‌‏گوید تا چند سال پیش تعداد این قتل‌ها در منطقه مریوان کمتر شده بود و علت این امر نیز به نظر او فعالیت نهادهای مدنی در این منطقه بود: «قبلاً ما در اعتراض به این قتل‌ها فعالیت‏های زیادی داشتیم و برای اولین بار در اعتراض به این نوع قتل‌ها در روستاهای مریوان جلسه برگزار کردیم. حتی خانواده‌ها به خاطر اینکه از لحاظ اجتماعی زیر سؤال نروند، کمی احتیاط می‌کردند. ولی به خاطر شرایط ویژه کنونی که دست و بال ما مثل گذشته باز نیست، تعداد این قتل‌ها افزایش پیدا کرده است».
او می‌‏گوید تا چند سال پیش وبلاگ‏‌ها و سایت‌های زیادی در این منطقه فعالیت می‌‏کردند و به محض اینکه قتلی اتفاق می‌‏افتاد، درباره آن اطلاع‏رسانی می‌‏کردند و اعتراضات مدنی را سامان می‌‏دادند. این‌ها روی افکار عمومی مردم تاثیر می‌‏گذاشت به طوری که به گفته وی کسانی که ممکن بود دست به چنین اعمالی بزنند، از ترس اعتراضات اجتماعی و اینکه خود و خانواده‏شان انگشت‏نما نشوند، از این کار منصرف می‌شدند.
پروین ذبیحی خود از طریق حرف‌زدن با خانواده یک دختر و تاکید بر اینکه اگر قتل صورت بگیرد، خانواده در پی اعتراضات اجتماعی انگشت‌نما خواهد شد، توانسته جلوی وقوع قتل را بگیرد.
قتل ناموسی فقط مختص کردستان ایران نیست
از پیرانشهر و بانه و مهاباد و سنندج تا مریوان و اهواز و کردستان عراق و ترکیه، زنان قربانی روابط سنتی و قبیله‌ای هستند. بر اساس گزارش نیروی انتظامی جمهوری اسلامی، تنها در سال
۱۳۸۸ در شهر اهواز ۱۵ زن قربانی قتل ناموسی شدند. بر اساس همین گزارش، در سال ۱۳۹۰ در کل ایران ۳۴۰ زن قربانی قتل ناموسی شدند. بیشتر این قتل‌ها در مناطق کردستان و خوزستان اتفاق افتاده است.
پروین ذبیحی می‌‏‏گوید از سال
۱۹۹۲ تا ۲۰۰۱ در کردستان عراق پنج هزار زن عراقی، کشته شده، خودسوزی کرده و سنگسار شده‏اند. به گفته این فعال زنان، بسیاری از خودسوزی‏‌ها نیز به اجبار خانواده صورت می‌‏گیرد. به عنوان مثال در یک مورد دختری در سنندج با دوست‌پسرش به ساندویچ فروشی می‌‏رود؛ پدر دختر بعد از دیدن این صحنه او را وادار به خودسوزی می‌‏کند.
در موارد دیگر نیز سخت‏گیری‏های خانواده، دختر را به سمت خودسوزی سوق می‌دهد. یکی از مواردی که خانم ذبیحی در مورد آن با دویچه وله سخن می‌گوید، مربوط به دختر
۱۳ ساله‏ای به نام پریا رحمتی است. وی یک هفته قبل از قتل زعفران محمدی در مریوان خودسوزی کرده است.پدر و مادر این کودک ۱۳ ساله از هم جدا شده بودند. او که با پدرش زندگی می‌کرده، هیچ گونه آزادی نداشته به طوری که حتی لباسش را نمی‌‏توانسته خودش انتخاب کند و اجازه دیدار با مادرش را هم نداشته است. این دختر در ‌‌نهایت دست به خودسوزی می‌زند.
پروین ذبیحی می‌گوید: «کسانی که به محل رفته بودند تعریف می‌کردند که این دختر چندین بار کبریت آتش زده و دوروبرش پر از چوب کبریت بوده؛ حالا یا می‌ترسیده یا دلش می‌خواسته کسی بیآید و جلویش را بگیرد. مدام این کبریت‌ها را آتش زده و خاموش کرده و بالاخره هم خودش را می‌سوزاند».پروین ذبیحی در کنار سایر عوامل، "روابط عشیره‌ای" حاکم بر برخی مناطق را علت وقوع قتل‌های ناموسی می‌‏داند: «در این مناطق عشیره حرف اول را می‌زند. اگر رئیس عشیره گفت این زن باید کشته شود، باید کشته شود. منتها در کردستان ایران رئیس عشیره نیست، اینجا رئیس خانواده است؛ پدر است، پسر است، برادر است، پسرعموست و مردهای نزدیک فامیل که فرمان قتل زن را صادر می‌‏کنند».