محصول انتخابات چه خواهد بود؟

محمد فتاحی

روند حرکت بورژوازی ایران در سالهای گذشته تا به امروز، یک صراط مستقیم آمده است؛ از مقطع بعداز دوره جنگ و اقتصاد دوران تثبیت و تحکیم رژیم سیاسی تازه، و از دوره ریاست جمهوری "سرداز سازندگی"، پروسه خصوصی سازی و لیبرالیزه کردن اقتصاد ایران به جلو رفت، در دوره خاتمی سرعت بیشتری گرفت و در دوران احمدی نژاد به بالاترین سطح ممکن رسید. امروز، این قدرت اجتماعی و همچنین اقتصادی بورژوازی لیبرال ایران است که به نماینده اش، به احمدی نژاد، به نسبت پیشینیان خود در پست ریاست جمهوری اعتماد به نفس داده است تا در مقابل رهبر امت پا از گلیم فراتر برد. آنها که دعوای جناح لیبرال بورژوازی با جناح خامنه ای در جمهوری اسلامی بر سر سهم بیشتر از قدرت سیاسی را دعوای دو باند حکومتی ارزیابی میکنند، در بهترین حالت و در خوش بینانه ترین نگاه، ناتوان از درک اوضاع و قهرمان تکرار فرمول "دعوای باندها برای حفظ رژیم" در دل بحران به اصطلاح آنها مرگباراند.

پست ریاست جمهوری را هر کس بگیرد، به دلیل مسئولیتش در قبال رشد سرمایه در جامعه کاپیتالیستی ایران، و برای جوابگویی به نیازهای دم و بازدم سرمایه، ناچار است به امنیت سرمایه بچسپد و در مقابل فتوای امام زنده مقاومت و سرسختی از خود نشان دهد و پرچم قانونیت علم کند. احمدی نژاد مسیر جارو کردن لشکر فتوا دهندگان آخوند را ابتدا به کمک خود خامنه ای پیش برد. بعدا که ماشین لایروبی این مسیر به سنگ خود رهبر به عنوان تنها قادر فتوا دهنده برخورد، کشمکش او با خامنه ای شروع شد. احمدی نژاد در چنین مسیری است که هر روز از دوز اسلامش به نفع دوز ناسیونالیسمش می کاهد و کورش کبیر و قهرمان انتخابات آزاد و آزادی سیاسی برای هم طبقه ای هایش میشود.

رئیس جمهوری بعدی همین مسیر را باید برود، همانطوریکه اوباما مسیر بوش را می پیماید و اولان نقشه های سارکوزی را مو به مو اجرا میکند. ضرورت رشد و انباشت سرمایه و شرکت در رقابت بازار آزاد، همه را از یهودی و مسلمان تا مسیحی و هندی و بودایی به یک اصل طبقاتی متعهد میکند؛  برتری قانونیت کلاسیک بورژوایی بر قدرت هر خدای آسمانی.

کمپین گروه های متعدد و ملون در پوزیسیون  و اپوزیسیون برای یک انتخابات آزاد، برای سنگین تر کردن کفه ترازوی وارث بعدی ریاست جمهوری در مسیر احمدی نژادی تر کردن اقتصاد ایران است.

مدعیان عوامفریب و کلاش و حقه باز انتخابات آزاد در صف به اصطلاح  اپوزیسیون، صرفنظر از اینکه چه پرچم ایدئولوژیکی در دستان خود به رقص در آورده و چه عنوان پرطمطراقی برای خود برگزیده اند، از لر و لک و قشقایی و ترک و کرد و عرب و عجم، همه از دم سربازان فداکار نبرد برای همین استراتژی طبقاتی اند. کسی که در این قافله به بهانه ملی و قومی و نژادی ره دیگری بگیرد، به طبقه خود، به جناح سیاسی نماینده خود در حاکمیت، به حضرت بورژوازی لیبرال خیانت کرده است. (1)

کارگر کمونیست و کمونیست هایی که این بدیهیات را ازبرند، صف خود را در مقابل کل این اردوی رنگارنگ دشمن طبقاتی شکل میدهند، در اجتماعات و مجامع شان بر صفی مستقل پای می فشارند و هر ذره از آزادی برای خود را محصول مستقیم تقلای خود می بینند. این صف میداند که رئیس جمهور بعدی به منفعت طبقه اش می چسپد و در نقشه او به جز حق بردگی چیزی برای کارگر گنجانده نمیشود. کسانی هم که به اسم چپ و کمونیست، مثل دوره سبز، این بار با بهانه دیگری سراغ سوراخ آزادی میروند، "برندگانی" مثل دوره قبل اند که سر از نماز جمعه رفسنجانی در آوردند.

 

زیرنویس

(1)   اگر ناسیونالیسم کرد از ترس خصومت توده ای در کردستان با جمهوری اسلامی جرئت ابراز علنی سیاستش را داشته باشد، علی القاعده باید در انتخابات شرکت و به جناح مدافع منافع طبقاتی خود رای دهد. گروه های واقعبین تر و انتگره تر و زمینی تر این سنت مانند اصلاح طلبان کرد که بورژوازی کرد در محل را عینی تر نمایندگی میکنند،  قبل از بقیه تصمیم شان را به شرکت گرفته اند. ناسیونالیست های چپ کردستان ژست رادیکال گرفته و به جناح راست جنبش خود تاخته اند که با شرکت در انتخابات به مردم کردستان خیانت کرده و رذالت پیشه کرده اند. اینها قادر به دیدن این واقعیت نیستند که بورژوازی و میلیونر کرد بخش انتگره ای از کل بورژوازی ایران است و همراه هم طبقه هایش پشت جناح خود میرود و بخشی از حاکمیت را در انتخابات همراهی میکند. اینها نه مزدوراند و مدافع درخود رژیم اسلامی، بلکه به دنبال منافع روشن طبقاتی خویش زیر سلطه هر رژیمی اند. کسی که مردم کردستان را واحد یکپارچه ای  ارزیابی میکند، آگاهانه یا ناآگاهانه میخواهد طبقه کارگر را هم به عنوان بخشی از مردم با طبقه بورژوا در کیسه یک جنبش واحد سیاسی اجتماعی بریزد و از این طریق کارگر را از کسب آگاهی مستقل طبقاتی دور کند. اطلاعیه و افشاگری های میلیتانت و ضدرژیمی در کردستان علیه سازشکاری و به اصطلاح  نوکری ناسیونالیست های کرد همین سیاست مضر و ضد کارگری را در ذهن کارگر میکارند. احزاب سیاسی ناسیونالیست روشن بین کرد که به سوی شرکت در انتخابات جهتگیری کرده اند را نمیشود مزدور و هوادار جمهوری اسلامی خطاب و از این موضع افشا کرد. اینها بخشی از کمپ کل ناسیونالیسم پروغرب و لیبرال در ایران امروز و هم جهت آمریکا در خدمت تقویت جنبش طبقاتی خویش اند و سیاست جنگ یا صلح اینها با رژیم اسلامی تفاوتی در ماهیت طبقاتی و اهداف استراتژیک و منافع سیاسی شان ایجاد نمیکند. مرز ناسیونالیسم چپ کرد با ناسیونالیسم سنتی و جناح راست خود، نه از موضع طبقاتی کارگر که از موضع مخالفت با رژیم و سنت ضدرژیمی  آن هم در عرصه انتخاباتی است که خیلی از غیر مزدوران هم در آن شرکت میکنند. اطلاعیه رفقای جدا شده از حزب حکمتیست، نمونه تیپیکی از این نوع موضع شفاف ناسیونالیسم چپ کرد است.

با این فرمول ناسیونالیست هایی که در انتخابات شرکت نمی کنند، غیر خائن و غیر مزدور و در صف "ملت" اند، خودی و جزو مردم مبارز و در کنار کارگر و زحمتکش جامعه اند! مثلا اصلاح طلب خائن و مزدور میشود و پژاک شبهه فاشیست، غیر خائن و خودی. جناحی از مثلا دمکرات خودی و جناح رای دهنده غیر خودی و لابد مزدور و مدافع جمهوری اسلامی. چنین سیاستی صف دوستان مردم کارگر و زحمتکش را بر مبنای دوری و نزدیکی با جمهوری اسلامی می سنجد و بر فاصله طبقاتی و جنبشی آنها با کارگر و زحمتکش سرپوش میگذارد. از این زاویه سرمایه دار رای دهنده به مثلا جناح بورژوازی لیبرال ایران مزدور محسوب میشود و حسابش نزد کارگر با سرمایه دار مخالف رژیم متفاوت میگردد. ظاهرا از اولی نباید گذشت و با دومی میشود در یک جبهه و بلوک سیاسی ضد رژیم بود. این همان فرمول امروزه "جنبش انقلابی کردستان" است که همه مخالفین رژیم در کردستان، از سرمایه دار و کارگر و از مرتجع تا آزادیخواه را در برمیگیرد، که اختراع ناسیونالیسم چپ در سنت سیاسی کومه له است.

بعلاوه مگر ناسیونالیست و بورژوای کرد به کدام طبقه و منافع خیانت کرده و رذالت و سرافکندگی و مزدوری پیشه کرده است؟ جناح چپ ناسیونالیسم نمیتواند کاسه داغ تر از آش شده و از موضع بورژوا مواضع به اصطلاح ذلت بار و زبونانه بخشی از آنها در مقابل دفاع روشن شان از منافع خودشان را افشا کند. ناسیونالیسم چپ متوجه نیست که ناسیونالیست فهیم کرد منافعش به منافع بورژوازی لیبرال ایران گره خورده و برای جناح های منتقد در جنبش ناسیونالیستی تره خرد نمی کند. نکته مهم دیگر رای آمریکا و جهت و سیاستی است که غرب و مدیای شان در تلویزیون آمریکا و بی بی سی تبلیغ میکنند. آمریکا و غرب به سیاست مذاکره و غیر جنگی روی آورده است. ناسیونالیسم کرد و غیر کرد ایرانی که سیاست هایش را به موازات شکاف یا معاملات منطقه ای و جهانی تنظیم میکنند، بطور طبیعی در همین دایره سیاست اتخاذ خواهند کرد. آنها که سیاست دیگری اتخاذ کنند، قادر به نمایندگی طبقه خود نشده و حاشیه ای خواهند شد. امروز در دینای واقعی جبهه متحد کرد و اصلاح طلبان کرد شایسته تر از هر کسی در جنبش ناسیونالیستی کرد بورژوای شهری کردستان را نمایندگی میکنند. خود احزاب سنتی کرد هم اگر بسوی جمهوری اسلامی جهتگیری کرده و سیاست پ ک ک را پیشه کنند، ناچاراند قبل از همه دست کمک به  سوی متحدین ناسیونالیست خود در همین تشکل های قانونی ناسیونالیست ها دراز کنند تا زمینه های تحویل گرفته شدن توسط جمهوری اسلامی را مهیا کنند.

کارگر کمونیست  نمیتواند از موضع شرکت و عدم شرکت جناح هایی از بورژوازی مناسباتش را با آنها تعیین کند. انتخابات میدان کشمکش واقعی جناح های بورژوازی ایران است که بورژوای کرد بخش جدایی ناپذیر این طبقه و جنبش سیاسی آن است. در دوره ای که نمایندگی بورژوازی در ایران در دستان جناح های حاکم است، ممکن است بورژواهای ناراضی هم در حاشیه بازار به خاطر راه نیافتن به قدرت قهر کنند.

کارگر کمونیست میتواند دوره انتخابات را به دوره  آگاهی دادن به رفقای کنار دستش تبدیل کند و در مجامع خود بانگ برآورد که این طبقه ناچار از سازماندهی جنبش خود برای کنار زدن تمام این طفیلی های جامعه است.