از کیسه طبقه کارگر به ناسیونالیسم نبخشید!

محمد جعفری

بیست و هشتم ماه  اوت  ۲۰۱۳

 آقای محمد عبدی پور، عضو کمیته هماهنگی در کردستان، در چهاردهم ماه اوت ۲۰۱۳، مطلبی تحت عنوان" راه حل کارگری مسالۀ کرد " در سایت ها انتشار داد که  حامل تاثیر نفوذ آرا و افکار ناسیونالیستی در جامعه است. علیرغم نیت نویسنده، اشتباهات فاحشي در رابطه با برخورد کارگران به پديده "رفع ستم ملی" وجود دارد. اشتباه اول این برخورد این است که از کیسه جنبش کارگري و سوسياليستي به جنبش ناسیونالیستي می بخشد، می خواهد طبقه کارگر ایران بجای یک صف متحد و متشکل در مقابل کل اردوي بورژوازی، هویت خود را بسان کرد، ترک، عرب، بلوچ، قشقایی، فارس و غیره تعریف کند. این روش کمتر متوجه است که ادعانامۀ قومی و ملت سازی در قرن ۲۱ سم و آفت جامعه و عامل تفرقه بیشتر بین طبقه کارگر است، و آن را مانند نقل و نبات حق "مردم" می داند و از منظر اين رويکرد باید هر قومی به این حقوق حقه خود دست باید! اشتباه دیگر نامبرده این است که بورژوازی آذربایجان که تاریخاً بخش انتگره بورژوازی ایران و همیشه در قدرت بوده است را، بخشی از جنبش حاشیه ای ناسیونالیسم ترک میداند. مهمتر از نکات ذکر شده، دوست ما تلویحاً مساله ملی را دارای چنان مضمون رادیکالی معرفی می کند که به شیوه امپریالیستی و ناسیونالیستی غیر قابل حل است. رفع ستم ملی را معادل رفاه و آسایش مردم می داند. کلاً جهانبینی این مقاله از درک مقوله ملت عاجز است و تفاوتی بین مساله رفع ستم ملی با ادعانامه ناسیونالیسم معاصر قائل نیست. رادیکالیسم طبقه کارگر را در اين مي بيند که اسامی گیلک، لر و اورامی را هم به لیست مورد اشاره ملت های تحت ستم ایران اضافه کند بجاي اينکه ثابت کند که تئوری ملت، خیالی و پوچ است و طبقه کارگر اساسا با وطن و ملت تداعي نميشود. ایشان بجای این که براي کارگران مشخص کند که هرجایی که پرچم ملی در اهتزاز است و ستایش می شود، چيزي نيست جز افق و پلاتفرم  بورژوازی که در اهتزاز است؛ دارد تئوری هایي شبیه به تئوری ناسیونال- چپ های جامعه در این باره را ارائه می دهد. اشکال دیگر بحث این است، اگر چه از کانال مساله کرد وارد می شود، اما در آخر، راه حل عملی و مشخص "مساله کرد" را نیز بی پاسخ می گذارد. لذا ضمن احترام به نویسنده، لازم دانستم با این ملاحظات موضوع را سر جای درست خود قرار بدهم.

 

آقای عبدی پور می نویسد: "استثمار نیروی کارمهم ترین خصلت جامعۀ سرمایه داری است که در تمام کشورها کم و بیش و با نرخ های متفاوت جریان دارد.اما در بعضی کشورها علاوه بر استثمار یک نا برابری دیگر نیز وجود دارد که همان ستم ملی است. کشور ایران از این جمله است که اقوام مختلف آن همیشه از ستم ملی رنج برده اند. مردم کرد، ترک، بلوچ، عرب، قشقایی و غیره از جمله اقوامی هستند که در طول تاریخ با دو ستم مواجه بوده اند. یکی ستم ناشی از استثمار که مرز و محدودۀ جغرافیایی نمی شناسد و دیگری ستم ملی که با جغرافیا تعریف می شود. به این ترتیب کارگران این سرزمین ها علاوه بر مبارزه با استثمار یک مبارزۀ دیگر را نیز به پیش می برند که همانا مبارزه برای رفع ستم ملی است".

 

انسان خرسند می شود که ابتدا این جمله را "استثمار نیروی کار مهم ترین خصلت جامعۀ سرمایه داری است که در تمام کشورها کم و بیش و با نرخ های متفاوت جریان دارد" می خواند؛ و نجات جامعه را منوط به نجات از این تناقضات مي داند. ولی وقتی به "اما" ی دنبالۀ بحث توجه می کنیم، تز اول را زیر مجموعه رهایی اقوام ایرانی قرار داده است. در پرتوی این تعریف از پاراگراف دوم، من یک دنیا ابهام و توهم به ناسیونالیسم نهفته در بينش ايشان می بینم. این تعریف از ستم ملی، در را باز می کند که ناسیونالیسم بتواند طبقه کارگر را پشت مطالبات و راه حل ها و افق های خود مثل همیشه بسیج نماید.

 

اولاً محض اطلاع، ملت همیشه در طول تاریخ وجود نداشته است تا که ستم ملی هم باشد. تاریخ پیدایش جنبش ناسیونالیسم و ملت در جهان، به حدود سیصد سال پیش بر می گردد. این جنبش در اوائل انکشاف نظام سرمایه داری، نقش مهمی جهت کمک به توسعه، تمرکز و تجهیز آن سیستم در مقابل جوامع ملوک الطوایفی و محلی گری نظام فئودالی ایفا نمود. مناسبات فئودالیستی و زندگی مبتنی بر آن، که موانع توسعه و تکامل نظم نوین بورژوازی و به این اعتبار موانع تکامل جامعه آن ایام بودند، توسط جنبش مذکور به چالش کشیده شد. این جنبش علیرغم حمل تضادهای مادرزادی خود با آزادی بشر، رگه هایی از ترقی خواهی، مدنیت و تکامل انسان را نیز در اوائل پیدایش با خود حمل می کرد. در آن ایام آن کسی که مانند آقای عبدی پور خوشبختی و سعادت جامعه را می خواست، کوتاه شدن دست مذهب از آموزش و پرورش، تدوین قوانین مدون در مقابل عرف و سنت های مذهبی و فئودالیستی و اریستوکراسی را می خواست، احترام به حقوق فردی انسان و رفتار انسانی تر با زن را می خواست، با پرچم سیاسی بورژوازي – پرچم ملي-  به میدان می آمد. به این خاطر می توان قرن ١٩ و ٢٠ را عصر "بیداری" نهضت های ملی نامید.

 

لیکن جنبش ناسیونالیسم به مانند هر پدیده دیگری در دنیا، در پاسخ به نیازهایي بوجود آمده که نه تنها دوران رشد و شکوفايي بلکه دوران زوال هم دارند. تفاوتها و تناقضات فاحش طبقاتی در جامعه نوین سرمایه داری، مساله ای نبود و نیست که کسی به آسانی بتواند آن را انکار و یا پنهان نماید. پاسخ ناسیونالیسم به این تفاوتها و تناقضات طبقاتی، پاسخی از زاویه منافع سرمایه دار به مسائل است. این تناقضات مانع تحقق شعار اوائل انکشاف این جنبش یعنی "برادری و برابری" شد. سرمایه داری که اینک با پرچم ملی اهداف خود را جلو می برد، رقابت و دشمنی را جای "برادری" و نابرابری و استثمار را جای "برابری" نشاند؛ و حتی در شکل فرمال و شعار توخالی هم، نتوانست به وعده های اوائل پیدایش خود پايبند بماند. این طبقه نتوانست تضادها، نابرابری ها و ظلم و ستم را از بین ببرد، فقط شکل آن را تغییر داد. پس شعار ملی گرایی امروز شعاری ارتجاعی است. لذا، تاریخ سهم خواهی ناسیونالیسم کرد را به حساب تاریخ مردم کردستان جهت رفع سم ملی قلمداد کردن، بي دقتي فاحشي است و غیر مستقیم مبارزه کارگران شهرسقز در اول ماه مه ها را به تاریخ "کومله ژ. ک" و قاضی محمد وصل کرده و در نهايت انتظار رفع استثمار از این جنبش را دارد!  به سطور ذیل توجه کنید:


"مردم کردستان از چند دهۀ پیش مبارزه برای رفع ستم ملی را آغاز کرده اند. در تاریخ شهریور 1321 گروهی از روشنفکران کرد در شهر مهاباد گرد هم آمدند و سازمان کومله ژیان کرد را تاسیس کردند. سه سال بعد در سال 1324 آن سازمان به رهبری قاضی محمد حزب دموکرات کردستان ایران را تشکیل داد که برای سه هدف مشخص مبارزه می کرد : 1.خودمختاری در چارچوب ایران. 2. زبان کردی به عنوان زبان رسمی در مناطق کردنشین. 3. ادارۀ امور ملی به مدیریت منتخبین مردم. ... بعد از انقلاب 1357 و خیزش عظیم توده های ایران علیه رژیم وابستۀ شاه، بار دیگر کردستان ایران، همراه با سایر مردم زحمت کش به جوشش در آمد و رفع ستم ملی در سرلوحۀ مبارزات کردها قرار گرفت. پیشرفت و انکشاف مبارزۀ طبقاتی در سراسر ایران و از جمله کردستان مطالبات جنبش رفع ستم ملی را عمیق تر کرد و اگرچه جریان های ناسیونالیست بورژوایی کماکمان از خودمختاری و دموکراسی برای ایران دفاع کردند اما در سایر بافت های جامعه مطالبات رادیکالی شکل گرفت، از جمله جدایی دین از دولت ، آزادی زنان و برابری کامل حقوق آنان ، آزادی اندیشه و بیان، آزادی احزاب و تشکل های سیاسی و فرهنگی و صنفی و برابری کامل حقوق شهروندی طبق معیارهای پیشرو امروز ، انتخابی بودن کلیه ارگان های حکومتی و غیره". (خط تاکید از من است.)

 

دوست عزیز! جدایی دین از دولت، آزادی زن و برابری کامل حقوق آنان، آزادی اندیشه و بیان، آزادی احزاب و تشکل های سیاسی و فرهنگی و صنفی، به رفع ستم ملی، فدرالیسم و ناسیونالیسم کجا مرحبا؟! ناسیونالیسم کرد در کردستان عراق که خود شما به  آن اشاره کردید در قدرت است. ستم ملی در کردستان عراق وجود ندارد و "کرد"ها فرودگاه های شهرهای یک و نیم میلیونی اربیل و یک میلیونی سلیمانیه را در کنترل دارند. با کشورهای خارجی قرارداد تجارتی امضا می کنند و صاحب سرمایه های عظیمی هستند. اگر در ماهیت و چنته ناسیونالیسم، آزادی طبقه کارگر وجود داشت، در این ٢٣ سال بارقه های آن نمایان می شد. امروز ستم ملی دست احزاب حاکم  درعراق را نبسته تا دستمزد برابر، برابری کامل زن و مرد، جدایی دین از دولت و لغو مجازات اعدام، آزادی فعالیت بی قید و شرط سیاسی را اعلام و اجرا نمایند. آیا هنوز "صدام نمی گذارد" و یا خود اینها و جنبشی که رهبر آنند في نفسه در منطقه فاسد و ضد کارگری است؟ به خدمت گرفتن مزدور از بغداد، تهران و انکارا، جهت سرکوب مبارزات مردم آزادیخواه کردستان عراق و کشتن "رژوان" ها، "سورکیو زاهد" ها، "طاهر"ها در اعتراضات فوریه ٢٠١١ و قبل از آن نیز، ترور "سردشت عثمان" ها، "سوران مامه حمه" ها و ... خاطر حضور همه است. اتحادیه میهنی و حزب بارزانی با همان ابزارهایی حکومت و در عين حال ترور مي کنند که در تهران و انکارا و بغداد مردم را سرکوب می کنند. کسی با فشار سرنیزه حکومت "کوردی" را وادار به استثمار کارگران نکرده، بلکه مثل هر حکومت سرمایه داری ديگر با زور سرنیزه دارد کارگران را استثمارمی کند. فشار ستم ملی اين حکومت را وادار به لگدمال کردن حقوق زن و کوتاه نکردن دست مذهب و مردسالاری بر سر آنان نکرده، خود این جنبش و احزاب قومی، جنبش و احزاب استثمارگران هستند. این احزاب با کمک مذهب و مردسالاری، روزانه حقوق کامل زن، جسم و روان وی را لگدمال میکنند. کوتاه کردن دست مذهب و مردسالاری بر سر زن از خواستگاه های هیچ قومی برای رفع ستم ملی و احزاب ناسیونالیست هیچ ملتی نیست، اهدافشان حکومت کردن در سایه مذهب و مردسالاری بر مردم است. چرا باید انتظار رفع استثمار را از این جنبش داشت؟ لطفاً از کیسه طبقه کارگر به ناسیونالیسم نبخشید.

 

 شما به احزاب ناسیونالیست کرد عراق انتقاد دارید که با امپریالیسم دست به یکی کردند. مگر نیروهایی که در عصر سرمایه داری بر بستر جنبش ملی و با پرچم ملی و مذهبی به میدان می آیند می توانند غیر از این باشند؟ حکومت کوردی به ستم ملی در کردستان عراق پایان داد، ولی پایان ستم ملی، پایان ستم کشی طبقاتی مردم نیست. بنای آزادی را باید بر پایه مادی آن ساخت. قوم، ملت و دولت خودی (کرد، ترک، عرب، بلوچ، قشقایی، فارس و غیره) در جامعه طبقاتی اهرم و ابزار طبقه حاکمه اند و انتظار آزادی و برابری در پیشگاه آنها عکس تمام حقیقت تاریخ مبارزه طبقاتی است.

 

باز در ادامه می خوانیم: "طبقۀ کارگر به عنوان یک طرف اصلی تضاد و مناقشه در جامعۀ سرمایه داری تنها نیرویی است که می تواند علاوه بر استثمار به کلیۀ ستم های ملی، قومی هویتی و جنسی نیز پایان بدهد. ظرف ده سال گذشته – و به خصوص از اول ماه مه سقز به بعد – فعالان کارگری کردستان توانسته اند پرچم جنبش کارگری ایران را در سطح ملی، منطقه ای و جهانی بلند کنند و از درون مبارزۀ طبقۀ کارگر پرچم مبارزۀ رفع ستم ملی را نیز از دست بورژوازی کرد بیرون بیاورند".

 

بسيار خوب! اما طبقه کارگری می تواند به همه اين ستم ها پایان بدهد که اولاً خود به رنگ قومي نیامده باشد. دوماً جنبش های ملی که مانع ایجاد صف مستقل و کسب قدرت سیاسی توسط طبقه کارگر برای پایان دادن به آن ستم ها هستند را بشناسد و آنها را ایزوله و کنار زده باشد. در جامعه ای که کارگرهویت خود را فارس، کرد، ترک، عرب، بلوچ، قشقایی و... تعریف کند، انقلاب کارگری که هیچ، حتی نمی تواند به موقع دستمزدها را افزایش دهد. طبقه مورد اشاره تا خود را از افق ها و راه حل های جنبش های قومی و غیر کارگری و غیر کمونیستی رها نکند، مطلقاً هیچ انقلاب کارگری به نفع اش در هیچ کجا صورت نخواهد گرفت. وقوع و عدم وقوع هر انقلابی بسود کارگران قبل از همه چيز بستگي به وجود صف متمایز کارگر از راه حل های بورژوازی دارد.

 

اگر جایی ستم ملی هست، باید مشخصاً به آن مساله پرداخت و پاسخ مشخص به آن داد و آن را رفع نمود. اما فلسفه تراشی رندانه ناسیونالیسم زیر پرچم زبان مادری و آزادی فرهنگی برای مشروعیت دادن به سهم خواهی این جنبش ها را حداقل ما کارگران باید بدانیم! مساله، آنجا که به زبان بعنوان وسیلۀ ارتباط جمعی انسان باهم مربوط است، یعنی خارج از یک فرایند سیاسی، باید دید کدام زبان راحت تر، کامل تر و مورد پسند شهروندان است؛ آن را به زبان مشترک اداری و آموزش و پرورش تبديل کرد.

 

 متعجبم شما که افتضاح پاکسازی های قومی در کشورهای بالکان، تخریب اردوگاه ها و شهرهای فلسطین توسط اسرائیل و... سیاست وعمل ناسیونالیسم و طبقه  بورژوا در قرن٢١، را می بینید و هنوز به عمق مخرب مطالبات سياسي و فرهنگي اقوام ایرانی پی نبرده اید؟ ماهیت جنبش های ملی در ایران تافته جدا بافته نيستند. این کمی ساده اندیشانه به ظرفیت جنبش های قومی برخورد کردن است که نظاره گر این فجایع باشیم و هنوز با دید مثبت به "حقوق اقوام ایرانی" نگاه کنيم! متاسفانه انگار از زاويه داده ها و آموزش های ناسیونالیسم به اين مساله پرداخته اید. به ناحق بار مضمونی، رادیکل و جوهر زیادی را روی رفع ستم ملی گذاشته اید. چرا انتظار آزادی بیان، آزادی احزاب و تشکل های سیاسی و فرهنگی و صنفی و برابری کامل حقوق شهروندی طبق معیارهای پیشرو امروز، انتخابی بودن کلیه ارگان های حکومتی و غیره را به مساله رفع ستم ملی نقب زده اید؟ مساله ملی به شیوه امپریالیستی و ناسیونالیستی هم قابل حل است. مگر حل مساله ملی چه مضمونی دارد تا به شیوه امپریالیستی و ناسیونالیستی غیر قابل حل باشد؟ در کردستان عراق ستم ملی نمانده و بورژوازی کورد در حاکمیت است و یک فقره از آن مطالبات را هم اجرا نکرده است.

 

امروز در ایران غیر از مساله کورد، خوشبختانه مساله ستم ملی در آن حدی که باید همین امروز به آن پاسخ داد وجود مادي ندارد. فردا چه خواهد شد، به مولفه های زیادی بستگی دارد. اگر جمهوری اسلامی در حاکمیت بماند، اگر خودآگاهی ناسیونالیستی در جامعه نقد نشود و دست بالا پیدا کند، ایران می تواند یوگسلاوی دیگری بشود. ولی خوشبختانه امروز چنین نسیت.

 

راجع به مساله کورد نیز، اگر چه شما از این کانال وارد بحث شدید، ولی راه حل عملی و مشخص مساله کورد را بی پاسخ گذاشتید. این عبارت "راه حل کارگری مسالۀ کرد" مقداری کلی گویی و پاسخ مشخص ندادن به مساله مشخص است. در رابطه با مساله کورد راه حل طبقه کارگر از نظر شما چیست؟ خودمختاری، فدرالیسم، تشکیل کشور مستقل و یا سوسیالیسم است؟ برای نمونه سیاست حزب حکمتیست برای حل درست، انقلابی، عملی و عادلانه آن کاملاً روشن و بی ابهام است و در برنامه حزب (یک دنیای بهتر) در صفحه ٥٤  تحت عنوان " مساله کرد" این گونه جواب مشخص خود را گرفته است: "باید در یک رفراندوم آزاد، مردم کردستان به دو گزینه جدایی یا ماند بعنوان شهروندان متساوی الحقوق با سایر اعضای جامعه ایران رای بدهند. نتیجه رفراندوم هر چه شد، آن راه حل ما برای رفع مساله کرد است. در عین حال ما کمونیست ها از قبل چک سفید برای ماندن در ایران و یا تشکیل کشور مستقل کردستان امضا نمی کنیم. بستگی دارد که کدام گزینه به سود کارگر و زحمتکش در کردستان است و به آن یکی رای خواهیم داد. برای یک کمونیست محرز است که نقطه عزیمت ناسیونالیسم مطلقاً رفع ستم ملی و مساله زبان کردی یا مردم کردستان به چه زبانی صحبت کنند نیست. مساله زبان محملی برای اهداف سیاسی و داد و ستد و شریک حاکمیت شدن ناسیونالیسم کرد با حکومت های مرکزی است. امروز چه زبانی بهتر و ابزار مناسب تری برای بهره مندی از دست آوردهای علمی در سطح جهانی و به تبع آن در سطح یک کشور است، یک مساله تخصصی و کارشناسانه است و می تواند در مورد آن صحبت کرد و نظر داد. این یک سطح از مبحث است؛ سطح دیگر مساله این است که می توان به زبان کردی مبارزه طبقاتی هم کمونیستی و هم بورژوایی کرد. زبان بورژوا - ناسیونالیست کرد در بر خورد به کارگر و کمونیست های کردستان، دارای همان مضامین و جوهری است که ناسیونالیسم عرب، ترک و فارس در برخورد به جنبش کارگری و کمونیست ها در آن مناطق. زبان مشترک چیزی را از ماهیت متضاد منافع طبقاتی بورژوایی کرد و کارگر کرد تغییر نمی دهد."

 

این حکم که "در کردستان دیگر رزمندگی  نه از زبان اسلحه بلکه از اردوی کار و زحمت شنیده می شود" گنگ به نظر میرسد، کدام رزمندگی؟ رزمندگی ملی چه با اسلحه و چه بدون اسلحه با رزمندگی کارگری جداست. رزمندگی در همه سنت های جنبش های مختلف هست. اما بر خلاف نیت شما، این تبیین نشانه نوعی سمپاتی به رزمندگی ناسیونالیستی است که گویا از این به بعد در کارخانه نمایندگی میشود و خلا جنبش میلیتانت در کوه را پر میکند. ریشه این توهم به رفع ستم ملی، کارگر را تسلیم جنبش ناسیونالیسم میکند و در کردستان تا حدودی کرده است. مورد "شکست جنبش میلیتانت در کردستان ترکیه" جنبش ناسیونالیستی میلیتانت و غیر میلیتانت به اندازه هم ضد کارگری و ارتجاعی اند. میلیتانسی هیچ جنبشی مضمون آنرا چپ تر یا راست تر نمیکند. توهم بزرگی در میان کارگران نسبت به تق و توق ناسیونالیستی و گریلا و جنگ و گریز ناسیونالیست های کرد هست که در این نگرش آغشته با ناسیونالیسم، در دست داشتن اسلحه گویا در خود مثبت است و از ماهیت ضد کارگری و ارتجاعی ناسیونالیسم میگذرد. معهذا  نقد رزمندگی با اسلحه، در دل یک مبارزه مشخص جهت سازماندهی مبارزات صنفی و سیاسی کارگران در مکانسیم های طبیعی جامعه و استفاده از ظروف و ابزارهای کلاسیک مانند تحصن، تظاهرات، ایجاد تشکل مستقل و علنی کارگران با گرایشات غیر کارگری ای که کارگر را از استفاده از این اهرم های طبیعی محروم و برحذر می دارد و مستقیم و غیر مستقیم توصیه میکند که کارگر هم مثل اقشار بی ریشه جامعه به مبارزه چریکی و پیشمرگاتی صرف روی بیاورد، درست است. اما نقد مبارزه مسلحانه اینجا باز با توجه به متدلوژی متناظر بر مقاله مورد نقد، می تواند معاني متفاوتي داشته باشد که همه آنها غلط باشند. ولی چون شما بحث را باز نکرده و منظور از آن هنوز شفاف و گویا نیست، من زیاد وارد نقد این بخش از اشکالات متدلوژی مطلب شما نمی شوم. تنها جهت یادآوری باید گفت: اردوی کار نیز به مبارزه رزمندگانی که در راه تحقق سوسیالیسم اسلحه به کار می برند، درود می فرستد و در شرایطی که لازم باشد باید کارگر نیز از آن استفاده نماید. اسلحه فقط مال بورژوازی نیست که مدام به وسیله آن استثمار را تداوم بخشد، حق کارگر هم هست که در شرایطی که خود تشخیص بدهد برای پایان دادن به مقاومت فلان حکومت مرتجع از اسلحه استفاده نماید. آن شرایط مشخص را خود طبقه کارگر و حزبش تعیین می کنند و نه بورژوازی.

 

ما خواستار"حق" کرد، عرب و... هستیم!

تبلیغات و آژیتاسیون ناسیونالیست های عرب، کرد و ترک و... ابتدا با این عبارت ساده "ما خواستارحقوق خود هستیم" شروع می شود. اما هنگامی یک ناسیونالیست می گوید که من حق کردی یا عربی خودم را میخواهم، در نظر اول انسان متوجه نیست که این "حق کرد" چه حقی است؟ اگر کسی بگوید من حق کودک میخواهم، حق زن میخواهم، حق کارگر، آزادی مطبوعات و آزادی بی قید و شرط فعالیت سیاسی میخواهم، انسان متوجه می شود. اینها مسائل کنکرت و مشخصی هستند و می توان بر سر درستی یا نادرستی مدعایان آن، دامنه طول و عرض آنها را متر کرد. اما من حق (کرد یا فارس) خودم را میخواهم چه حقی است که مافوق تمام لیست نامبرده قرار دارد و یا در بر گیرنده همه آنان است؟ آیا در جامعه ای که حقوق کودک، آزادی زن، حق کارگر، آزادی مطبوعات و آزادی بی قید و شرط فعالیت سیاسی متحقق و اجرا شود، باز حقوقی که شامل هیچ کدام از لیست فوق نیست، بعنوان حقوق مردم کرد و یا خلق عرب می ماند که باید آن را مطالبه کرد؟ پاسخ ناسیونالیست ها به سئوال آری است. حق حاکمیت ملی، استقلال و تشکیل دولت کردی و... می ماند.

از همین عبارت ساده، اختلافات ما با ناسیونالیسم کرد و عرب غیره شروع می شود و تا عمیق ترین سطح استدلال تئوریکی و جهانبینی آن بسط می یابد. لذا حاکمیت، استقلال و دولت، تنها سه کلمه نیستند که اگر پسوند کردی یا عربی به آنان اضافه شد، از ماهیت، کاربر و استانداردهای ابزاری طبقات محفوظ بمانند. یک کوه تعاریف مجازی، دلبخواهی، مبهم گویی و غیر طبقاتی توسط این نوعی جهانبینی و سیاست، پشت همین عبارت ساده (حق قوم یا ملت) نهفته است. در حالیکه در جامعه کردستان و یا بلوچستان طبقات وجود دارند. منافع طبقاتی هست و طبقات  درون "یک ملت" سایه سر آن دیگری را با تیر می زنند و مداوم در حال مبارزه باهم هستند، در این تبیین یک ملت واحد و دارای حقوقی مشترک فرض می شود که حق حاکمیت ملی، استقلال و تشکیل دولت "خودی" است. شعار "من حق خودم را میخواهم" انکار این تضاد منافع طبقاتی بورژوا و کارگر بسود بورژوازی است. این شعار گمراه کننده است و غیر حقیقی. این شعار، در اساس جهت به حاشیه راندن، عطف توجه جامعه به طرح حقوق کودک، زن، کارگر، آزادی مطبوعات و آزادی بی قید و شرط سیاسی مطرح می شود. این عبارت ساده در تعارض با منافع کارگران است. در خوشبینانه ترین حالت این تبیین، حق کودک، حق زن، حق کارگر، آزادی مطبوعات و آزادی بی قید و شرط سیاسی و ... را زیر مجموعه حق ملت قرار خواهد داد و اساساً، بلحاظ نظری و فرم، آنها را بعنوان نیروی کمکی در جهت متحقق کردن حاکمیت ملی، استقلال و تشکیل دولت "خودی" مد نظر دارد.

جنبش مبارزه برای احقاق حقوق اقوام صاحب دارد. این ما کارگران هستیم که وقتی از حق اقوام صحبت می کنیم، باید دقیقا متوجه باشیم از چه مفاهیم و مقولاتی صحبت می کینم. مقولات ملت، اقوام و رفع ستم ملی هر کدام در قلمروهای برای ما معنی دارند. آیا شعار اقوام ایرانی باید به حقوق خود برسند، شعاری کارگری، کمونیستی و عملی است و یا تبلیغات پوچ برای فریب مردم؟ اکنون پرونده یکی از اقوام ایرانی مورد اشاره شما را بررسی کنیم:  فرضاً ما به کمک ناسیونالیسم عرب می شتابیم و نه تنها در حرف بلکه در عمل تا متحقق شدن خواسته های خلق عرب، یعنی زبان عربی در آن منطقه زبان رسمی شود، فرهنگ عربی دیش داشه و عقال جای لباس بین المللی بنشیند، نیروهای اشغالگر جمهوری اسلامی از منطقه خارج شوند و شهر آهواز پایتخت حکومت مستقل و یا فدرال عربستان ایران شود؛ آنان را همراهی میکنیم. اولین سئوال کارگر این است: آیا در آن کشور جدید کارگر و بورژوا داریم و کارگر باز برای کاهش ساعت کار، افزایش دستمزد، آموزش رایگان برای افراد زیر هجده سال باید دوباره جلوی ادارات دولتی تظاهرات، تحصن و جنگ و گریز کند و مثل سایر کشورهای عربی روزانه با جانفشانی و بدبختی این حقوق را از حکومت بگیرد؟

همه ما میداینم که جنبش های طبقاتی با زبان سیاسی منافع خود را توضیح می دهند و پاسخ ناسیونالیسم عرب تا بقدرت نرسیده به سئوال فوق خیر است: "ما با کارگران بگونه عربستان سعودی، کویت و عراق رفتار نخواهیم کرد. در عوض کارگران هم باید درک کنند و اول اجازه بدهند که ستم ملی رفع شود تا به مرحله بعدی یعنی رفع تضاد طبقاتی هم برسیم".

با یک مثال دیگر "این معما" را ساده تر کنيم: همچون ما اجازه نمی دهیم هیچ انسانی بعنوان یک شهروند بدلیل داشتن اعتقادات مذهبی مورد ظلم، تحقیر و تبعیض قرار بگیرد؛ اما برای این امر خود ما مذهبی نمی شویم و یک لحظه از نقد خرافات مذهبی و صنعت مذهب بعنوان افیون توده ها غافل نخواهیم شد. این مثال مصادق مساله رفع ستم ملی است. یک بخش از تلاش ما برای رفع ستم ملی، نقد خرافات ملی و حاشیه ای کردن این جنبش ها و از میدان بدر کردن نیروهای است که با این پرچم به میدان می آیند. در نتیجه، تا زمانیکه در جامعه طبقات وجود دارند، اصلی ترین مساله این است که کسی هویت خود را کرد، فارس یا عرب تعریف نکند. در این قلمرو، آنانیکه می گویند " ما کردها" یا ترک ها، حق خود را می خواهیم ، ساختار اجتماعی جامعه طبقاتی دهقان و فئودال، کارگر و بورژوا، زندانی و زندانبان و... در یک جغرافیایی مشخص را بهم می ریزند. تئوری مارکسیستی که بر جامعه استوار است و طبقات را مبنا و فرض می گیرد، با این عبارت ساده از اعتبار ساقط مي شود. مهم نیست پس از تعریف کردن خود بعنوان کورد چه تعریف (زیر مجموعه) و تمجیدی از کارگر، مبارزه طبقاتی و مارکسیسم خواهيد داشت. آن ناسیونال چپ "مارکسیست" محترم کورد، برای قبولاندن اولی به مردم است که کارگر و زحمتکش را که قادر به انکار وجود آنان نیست، ضمیمه لیست ملت می کند و در نتيجه محتاج آن است. وظیفه کارگر آگاه، همیشه نورافکن انداختن بر تضادهای طبقاتی است و نه کورس گذاشتن با ناسیونالیسم که گویا در احقاق حقوق اقوام، ما از آنان پیگیرتريم.