سوریه، پاتوق جنایتکاران تاریخ معاصر

مظفر محمدی

دولت اسد،  پدر و پسر، مانند مبارک، قذافی، بن علی، خانواده آل سعود و...، در جهان عرب، ضد کارگر، ضد زن، ضد انسانیت و ننگ تاریخ نیم قرن اخیر جامعه بشری اند.

انقلابات معروف به بهار عربی می رفت تا این جنایتکاران را از این تاریخ جارو کند. انقلاب تونس و مصر اولین گام های پیروز خود در این تلاش انسانی وانقلابی را برای پایین کشیدن دیکتاتورهای جنایتکار کشور خود برداشتند. این جوامع هنوز درگیر موانع جدی و مخاطرات پیشاروی انقلاب اند. تداوم انقلاب تا رسیدن به اهدافش و یا شکست و عقب نشینی سوالی است که در مقابل انقلاب این کشورها قرار گرفته است.

بورژوازی بین المللی ودر راس آن دولت امریکا در یک اقدام ضدانقلابی، مهندسی شده و هماهنگ با بورژوازی مرتجع  محلی، اعتراضات توده ای در دیگر کشورهای عربی منطقه را از عربستان تا بحرین  یمن و... وحشیانه و خونین سرکوب کردند. در همین راستا  دخالت امریکا و ناتو، اعتراض و مبارزات مردم لیبی و سوریه را در نطفه خفه کرده و سرنوشت سیاهی را نصیب کارگران و مردم این کشورها ساخته است.

بورژوازی بین المللی با مخدوش کردن مرز بین انقلاب و ضد انقلاب، حامل پیامی ننگین به جامعه بشری اند که، انقلاب راه حل نیست و این هدف را دارند تا بشریت اسیر نظام سرمایه داری و دیکتاتوری های حافظ این نظام را، از هر گونه اقدام انقلابی و دست بردن به انقلاب ناباور و پشیمان کنند. از منظر طبقه کارگر آگاه از بورژوازی جز این انتظاری نیست.

تحمیل سناریوی سیاه به جوامع بشری امروز، تنها در نتیجه ی تشتت فکری، توهم به بورژوازی و اصلاح در نظام سرمایه داری، غیاب افق سیاسی رادیکال و عدم اتحاد پایدار و تحزب کمونیستی صفوف طبقه ی کارگر، زنان، مردان، جوانان و روشنفکران ازادیخواه ممکن شده است.  برای نمونه، در کشور سوریه به دنبال اعتراضات توده ای، اسلامیست های مرتجع و تشنه به خون هر گونه آزادی و مدنیت و مدرنیسم و دشمن هر گونه آزادی و برابری زن و مرد و شادی و رفاه نسل جوانان، بسرعت متشکل و مسلح می شوند و مدعی کسب قدرت سیاسی اند. اما کارگران، مردان و زنان آزادیخواه و برابری طلب، در تفرقه و تشتت میدان را برای صف این مرتجعین خالی می کنند. و به این ترتیب بعلاوه ی تلاشهای بورژوازی بین المللی و محلی، در صفوف توده های معترض و ناراضی و انقلابی هم مرز بین انقلاب و ضد انقلاب، بین نیروهای رادیکال و مترقی با جنبش های واپسگرا... مخدوش است. صفبندی و مرزبندیهای طبقاتی و سیاسی برای توده های کارگر و زحمتکش و حتی برای رهبران جنبشهای اجتماعی چپ و رادیکال هم مشخص وشفاف و روشن نیست. در نتیجه ما با پدیده و سناریوی لیبی و سوریه روبرو هستیم.

این سردرگمی و عدم شفافیت مرز بین انقلاب و سیاستهای انقلابی با ضد انقلاب و نیروهای مرتجع و بازدارنده از جمله جنبشهای اسلامیستی، نه تنها در سوریه و لیبی بلکه مرزهای این کشورها را در نوردیده و در جامعه جهانی هم چنین سردرگمی و ابهام و توهم وناروشنی و مواضع متفاوت نسبت به این سناریوها را شاهد هستیم.

سوالی که در این مدت وبخصوص اخیرا در تماسی از راه دور با  تعدادی از دوستان خود داشتم خصلت نمای این تشتت و سرگیجه و ابهام در رابطه با سناریوهای لیبی و سوریه است.

دوستان می گویند: "در سوریه داشت انقلاب می شد. مردم معترض و ناراضی خواستار کنار رفتن بشار اسد شدند. در این پروسه و در جواب  سرکوب نظامی پلیس و ارتش بشار اسد، بخشی از مردم مسلح شدند و جنگ داخلی شروع شد. بشار اسد علاوه بر ویران کردن شهرها و روستاها بر سر مردم و خانواده ها، علیه مردم وکودکان و زنان و مردان غیر نظامی از بمب شیمیایی استفاده کرد. در این گیرودار جبهه ی مردم در مقابل سرکوب خونین ارتش حرفه ای بشار ناتوان اند. در نتیجه میلیون ها نفر فراری و اواره و بیخانمان شده اند. در این میان امریکا آمده و می گوید باید اسد را بخاطر استفاده از سلاح شیمیای تنبیه کرد و با یک حمله نظامی دولت و ارتش بشار اسد را از قابلیت چنین کشتارهای جمعی انداخت. خوب این چه ایرادی دارد؟ اگر دنیا همینجور بی صاحب باشد هر دیکتاتوری در خاورمیانه و کشورهای شرقی و اسلامی می تواند مردم خود را قتل عام کند بدون اینکه هیچ مانعی بر سر راهشان باشد..."

این خلاصه ی یک بحث طولانی از جانب کسانی است که مشابه آن نه تنها در میان مردم عادی و توده های کارگر و زحمتکش در ابعاد جهانی بلکه در میان احزاب و جریانات سیاسی چپ و راست بوفور هست. لب کلام این دیدگاه ها این است که دنیا به یک ناجی نیاز دارد و در حال حاضر این ناجی دولت امریکا است و این را خیلی ها و ازجمله دول غربی و اعضای ناتو پذیرفته اند و می خواهند به داده ی جهان بشری تبدیل کنند. این در حالی است که مثل روز روشن است که  امریکا ناجی بشر در جنگ جهانی دوم، در ویتنام، افغانستان، عراق، لیبی و اکنون سوریه... نبوده و نیست.

 بعلاوه این "ناجی" بشریت با محاصره اقتصادی و گرو گرفتن نان و داروی بچه ها در کوبا، عراق... و اکنون در ایران نوع دیگری از  کشتار جمعی بدون اسلحه را  به بخشی از مردم جهان تحمیل کرده است.

اگر کسی این صورت مساله را بپذیرد چاره ای ندارد که به این سرنوشت و این سناریوها و این دخالتگریها و ناجیگری های نوع امریکایی و ناتو تن بدهد و تسلیم شود. گویا طبقه ی یک میلیاردی کارگر که منافع مشترکی دارند نمی توانند ناجی خود باشند. گویا سرنوشت چند میلیارد خانواده های کارگر و مردم زحمتکش جهان باید تا ابد در دستان بورژوازی این اقلیت مفتخور و انگل و زالوی جامعه باشد نه در دست خودشان...

در مورد سناریوی مشخص سوریه، سوال و صورت مساله جای دیگر است.

در سوریه به تبعیت و تاثیر از انقلابات تونس و مصر و تحرکات توده ای در کشورهای خاورمیانه، اعتراضات توده ای شروع شد. در اینجا هم نوک حمله معترضین، دیکتاتوری دولت بشار اسد بود. بشار باید برود. این حکم انسانی و مشروع مردم معترض بود. با حملات نظامی دولت بشار اسد، بخشی از مردم و بهتر است بگوییم گروه های سازمانیافته دست به اسلحه بردند و از طرف دولتهای حامی شان چون عربستان، قطر، ترکیه و... مسلح و تجهیز شدند... بعلاوه، همین دولتها و با حمایت دول غربی، اپوزیسیون بورژوایی و ارتجاعی آلترناتیو دولت بشار  (شورای ملی سوریه) را در خارج از سوریه و در ترکیه سازمان داده و با سازماندهی بخش فراری ارتش بشار به نام "ارتش آزاد"، عملا زمینه های یک جنگ داخلی را فراهم آوردند...

در این پروسه سرنوشت اعتراضات کارگری و مردمی معلوم است. با به میدان آمدن اسلحه و جنگ داخلی که یک طرف آن ارتش تا دندان مسلح بشار قرار دارد و در طرف دیگر اسلامیست های انتحاری با جنایات جنگی شان، ایجاد رعب و وحشت در میان مردم وانتقامجویی و تشدید کینه مذهبی و قومی...، ایستاده است،  دیگر اعتراض و مبارزه خیابانی و اعتصاب کارگری و غیره عملا غیر ممکن می گردد...

 در لیبی همین سناریو بنحو دیگری انجام شد. ضمن اینکه دخالت نظامی و بمباران لیبی و ایجاد منطقه ی پرواز ممنوع عمر رژیم قذافی را کوتاه تر کرد اما سرنوشت انقلاب را هم تغییر داد و آن را به جهتی که مطلوب بورژوازی بین المللی و ارتجاع محلی بود، کشاند. در نتیجه، کارگران و مردم لیبی در چنین شرایطی که به آنها تحمیل گردیده هیچگونه اراده ای ندارند. آنها در واقع "تاوان" انقلاب شان را پس می دهند. و این آن اهداف کثیفی است که بورژوازی جهانی و محلی در انقلابات خاورمیانه و بهار عربی تعقیب کرده اند و به درجه ی زیادی هم به آن رسیده اند.

 در سوریه هم  قبل از اینکه اعتراضات توده ای به قیام و انقلاب برای پایین کشیدن دولت بشار تبدیل شود، کاری که در تونس و مصر شد، توسط گروه های اسلامیستی مسلح وابسته به دولتهای عربستان و قطر و سلفی های منطقه و ژنرال های فراری و بورژواها و مرتجعینی که در سالهای حاکمیت بشار در کما قرار داشتند، قیچی شد.

اسلامیست های مسلح و مرتجع و شورای ملی سوریه و ارتش آزاد، جای نیروی میلیونی واراده عظیم کارگران و زحمتکشان انقلابی برای پایین کشیدن بشار را گرفت. در مقابل کشتارهای جمعی و ویران شدن خانه های مردم بر سرشان توسط ارتش بشار، انتقامجویی اسلامیست ها و بریدن سر مخالفین و آشامیدن خون شان قرار گرفت. اتحاد ده ها میلیونی صفوف کارگران و زحمتکشان سوریه صرفنظر از مذهب و ملیت و قوم و نژاد...، جای خود را به تفرقه ی قومی ومذهبی و تقسیم جامعه به سنی و شیعه و مسیحی داد.

وقتی به مبارزات مردم سم مذهب و نژآد و قوم و ملیت تزریق می شود،  سلامت مبارزه و اعتراض اجتماعی و قیام توده ای جای خود را به روش ها و سنت های مریض گونه، ضد انسانی و ضد وحدت صفوف مردم و سنت های قومی، مذهبی، ناسیونالیستی و غیره خواهد داد. این اتفاقی بود که دیروز در لیبی افتاد و امروز در سوریه درجریان است.

در چنین شرایطی صحبت از انقلاب مردم سوریه از طرفی و ضدانقلاب دولت بشار از طرف دیگر نیست. این توهم یا تحریف است. در سوریه ی بعد از عروج اسلامیست های سلفی و القاعده و نظامیان طرفدار حفظ نظام سرمایه داری با حکومتی از نوع دیگر بشار، حرف از انقلاب مردم معنی ندارد. هر اندازه و درجه تعلق به انقلاب و عاشق و شیفته و مخلص آن باشی، این دیگر انقلاب یا تداوم آن نیست.

کسی که سناریوی کنونی در سوریه را انقلاب مردم می داند، حق دارد بگوید بگذارید امریکا حمله نظامی کند تا بشار را در مقابل اعتراض و مبارزه و انقلاب مردم خلع سلاح و یا تضعیف کند. اما این دیگر انقلاب مردم نیست. این جنگ داخلی نیروهای ضدانقلابی، مرتجع، قوم پرستان و اسلامیستهای تروریست از دو طرف است.  پیروزی هیچکدام از طرفین این جنگ، پیروزی مردم نیست، بلکه تنها تاوان آن را می پردازند. این جنگ نهایتا به تقسیم قدرت و ثروت بین طرفین مخاصمات کنونی با حضور یا عدم حضور و خلع ید بشار، می انجامد. در این مجادلات نظامی یا مذاکرات و غیره کارگران و مردم مطلقا بحساب نمی آیند و نیرویی نیستند. هر چه هست باید میان مرتجعین اسلامی و بورژوازی مرتجع دراپوزیسیون (شورای ملی سوریه وارتش آزاد) و بشار یا بقایای دولت او حل و فصل شود. آنهم به قیمت خون مردم و قتل عام و تهدید مداوم ازادی و حرمت انسانی شان و به قیمت تباهی نسلی از کارگران، زنان و جوانان سوریه..

کسی که منکر این است، اگر مغرض نباشد،  چشم وگوش خود را بر حقایق بی برو برگرد  بسته است و یا استیصال و ناامیدی وضع موجود را با خود یدک می کشد.

دولت بشار اسد نه در دوران صلح و نه اکنون در دوره جنگ، هیچگاه مشروعیت نداشته و ندارد و باید برود. این حکم انقلابات خاورمیانه و بهار عربی است. اما سرنگونی بشار اسد با یک انقلاب توده ای و به قدرت رسیدن اراده توده های انقلابی کارگر و زحمتکش سوریه و تعیین سرنوشت جامعه با دستان خود مردم، جارو کردن و به حاشیه انداختن ارتجاع مذهبی  و قومی، رفع هر گونه تبعیض جنسی و هر گونه نابرابری، تامین بیشترین آزادیهای سیاسی و اجتماعی و آزادی بی قیدوشرط بیان و اجتماعات و احزاب و اعتصاب... ، چیزی است و سرنگونی  اسد با یک جنگ داخلی بین بخشهای ارتجاعی قومی و مذهبی و بورژوایی در قدرت و در اپوزیسیون و یا بمباران سوریه توسط امریکا، به قیمت جان ومال و خون مردم، چیز دیگری است. در سوریه این دومی است که دارد اتفاق می افتد. چنانکه در عراق و لیبی و افغانستان اتفاق افتاد.

بنا بر این، صورت مساله را باید آنطور که واقعا هست دید و پذیرفت. جریاناتی که این صورت مساله را وارونه جلوه می دهند، تحریف می کنند و به خورد مردم می دهند، به چشم مردم سوریه و جهان خاک می پاشند.

دولتهای امریکا واعضای ناتو همچنان روسیه و چین، مطلقا دولتهای مدافع حقوق انسان و آزادی و رفاه و برابری در جوامع بشری امروز نیستند. انساندوست نیستند. یک ذره شرافت و انسانیت در وجود دولتهای بورژوایی مسلط بر جهان امروز نیست. منافع اقتصادی وسیاسی، سودآوری سرمایه به هر قیمت، ولو جنگ، استثمار وحشیانه ی طبقه کارگر و تامین کار ارزان با سرکوب و ساکت نگه داشتن طبقه کارگر در حاشیه ی جامعه، اهداف اعلام شده و صریح و بی اما و اگر این بورژوازی است که هم قدرت دارد، هم ثروت دارد و هم اسلحه و بمب کشتار جمعی و هم سلاح مدیا برای تحریف و قلب واقعیات دنیای امروز و مهندسی افکار جوامع بشری در خدمت اهداف پلید و ضدانسانی خود....

دوولتهای امریکا واروپایی هیچ وقت ناجی بشریت و ناجی هیچ چیزی نیستند جزمنافع نظام سرمایه دارانه در اقصی نقاط جهان. هر وقت این منافع مورد تهدید قرار گیرد و بخطر بیفتد بورژوازی بین المللی برای نجاتش اجماع می کنند و دست بکار می شوند.

و بالاخره استدلال دیگر این است که اگر امریکا به سوریه و بشار حمله نکند بشار اسد می ماند و بکمک حزب الله و جمهوری اسلامی و دیگر حامیانش باز کشتار می کند و مردم بیشتری اواره و بی خانمان می شوند. مگر می شود دنیا بی صاحب باشد،  مگر راه دیگری وجود دارد؟

آری، هم دنیا می تواند صاحب داشته باشد و هم راه دیگری وجود دارد.

صاحبان واقعی دنیا طبقه کارگر جهانی اند. این طبقه را از جهان حذف کنی چیزی نمی ماند. اما اگر بورژوازی را خلع ید کنی جامعه نمی ایستد هیچ، شکوفا می شود و بورژواها را از ریز و درشت می توان روانه محیط های کار وسازندگی و شکوفایی جامعه کرد.

صاحبان واقعی دنیا یعنی اکثریت 90 درصدی جوامع بشری امروز، از ثروت و رفاه و قدرت و دخالت در سرنوشت و تصمیم گیری و بکارگیری اراده شان خلع ید و خلع سلاح شده اند. این اراده و دخالت و تصمیم گیری اگر به این اکثریت برگردد، اگر جامعه بر قاعده ی واقعی خود بایستد و اینچنین وارونه نباشد، صاحبان واقعی اش، خود توده های میلیاردی کارگر و زحمتکش اند.

تاریخ مبارزه طبقاتی صدسال اخیر را ورق بزنیم. اعتصابات کارگری، مبارزات خیابانی، قیام ها و انقلابات و ... همه نشان می دهند که طبقه کارگر و اکثریت زحمتکشان جامعه، نظام سرمایه داری و سیستم سیاسی سرکوبگرش را نمی خواهند. به آن اعتراض دارند واگر فرصت داشته باشند و به نیرویشان اعتماد کنند علیهش قیام می کنند.

اعتراضات و مبارزات کارگران و زحمتکشان سوریه جزیی از این تلاش های انسانی و مشروع صاحبان واقعی جامعه است. این مبارزات اگر حمایت شوند، اگر دست به دست هم بدهند، اگر صدایشان را چه در یک کشور و چه در  ابعاد جهانی یکی کنند، هیچ بورژوازی ای با هر اندازه نیروی اسلحه و پول و مدیا عهده دارش نخواهد بود.

آیا دولتهای بورژوایی چون امریکا و اعضای ناتو یا چین و روسیه به حمایت از این اعتصابات کارگری و مبارزات توده ای و برابری طلبانه و قیام ها و انقلابات توده ای برای ازادی و برابری برخواهند خواست؟ مطلقا نه. مگر بورژوازی مغز خر خورده است که به کمک طبقه ی کارگر و زحمتکشان برود و علیه منافع طبقه ی خود عمل کند.

بورژوازی هر جا دخالت می کند صرفا و صرفا برای منحرف کردن اعتراضات وانقلابات از جهت گیری ضد سرمایه داری و ضد نظام سیاسی سرمایه دارانه چون ارتش وپارلمان و غیره است. برای نجات نظام سرمایه داری است.

امپریالیسم امریکا قهرمان و ناجی نظام سرمایه داری  و تبعیض و ستم طبقاتی و جنسی و قهرمان و در کنار جنبش های ارتجاعی چون طالبان و عامل به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی است. ولو این جنبش ها برضد خودش تبدیل شدند. از منظر امپریالیسم امریکا در هر تحولی، نباید بر سر راه نظم سرمایه داری و بازار آزاد و سودآوری سرمایه خللی بوجود آید.

در شرایط سوریه، راه حل هم وجود دارد.

جنگ کثیف داخلی در سوریه باید متوقف شود. این جنگ بورژوازی حاکم و فرقه های اسلامی و قومی و وابستگان و جیره خواران دولتهای منطقه است. این جنگ کارگران و مردم سوریه برای بزیر کشیدن دولت بشار اسد و برای ایجاد جامعه ای آزاد و برابر نیست. اگر سازمان مللی به معنای واقعی وجود می داشت و یا اگر همین سازمان موجود و دیگر نهادهای بین المللی بیاید و هر دو نیروی ارتجاعی دولت و اپوزیسیون مسلح را سرجایشان بنشاند و در صورت سرپیچی از آتش بس و قطع فوری جنگ، تنبیه شان کند، این جنگ متوقف می شود. در این شرایط  مردم سوریه  می توانند خود در فضایی غیر جنگی و بدون تهدید ارتش و پلیس بشار و شمشیر و سربریدن های اسلامیون و غیره، سرنوشت خود را تعیین کنند.

 

آیا امریکا و ناتو توانشان را به چنین پروژه ای اختصاص می دهند؟ نه. نمی دهند. اگر چنین اتفاقی بیفتد هم ناجیگری و قدرقدرتی شان زیر سوال می رود و هم کارگران و مردم معترض علیه بورژوازی در حاکم و در اپوزیسیون رویشان زیاد شده و بیشتر به میدان می آیند. مساله امریکا در سوریه دلسوزی برای مردم و کودکان نیست. این اشک تمساحی که اوباما برای کودکان سوریه می ریزد، یک ریاکاری وقیحانه است. مردم سوریه از زن و مرد و جوان و پیر و کودک دو سال است قتل عام می شوند. بمباران می شوند، سرشان بریده و خونشان آشامیده می شود و آن ها ساکت اند.

همین ها نان و داروی 70 میلیون خانواده های کارگرو زحمتکش و کودکان ایران را با محاصره اقتصادی به گروگان گرفته اند تا جمهوری اسلامی  بیشتر وارد خانواده بورژوازی بین المللی کنند.

تا زمانی که صاحبان واقعی جامعه بشری، طبقه ی کارگر آگاه برای خلع ید بورژوازی برنخاسته و متشکل و متحد و متحزب نشده، تا شعار "کارگران جهان متحد شوید" مارکس متحقق نشده، می شود و می توان از نهادهای بین المللی و حتی سازمان ملل خواست که جلو کشتارهای جمعی چون جنگ سوریه را بگیرد. می توان بورژوازی ریاکار امریکا و ناتو را ناچار کرد که قدرت موشکی و تسلیحاتی شان را پشتوانه و در خدمت این نوع مهار کردن جنگ ها و خاتمه دادن به کشتارهای جمعی و ریختن بمب های تخریبی و شیمیایی بر سر مردم قرار دهند.

 

سپتامبر 2013