حقایق و کمونیستها در مکتب بهمن شفیق

مصطفی اسدپور

 

بهمن شفیق مرد عاقلی است. با سوابق طولانی از نشست و برخاست در مجامع سیاسی و کتابهایی که خوانده اند و قلمهایی که زده اند، میشد ساده ترین شرط و آداب یک مجادله سیاسی را از ایشان انتظار داشت. میشد با ایشان مخالف سیاسی بود ولی به حرفهایش گوش داد. توقع زیاد بالایی نیست ولی تعداد کسانی که به این قاعده پایبندند اقلیت کمیابی بحساب میایند. بهمن شفیق به بهانه انتشار یک سخنرانی منصور حکمت و با نوشته ای تحت عنوان "این پایان کار نمیتواند باشد"، نوشته ای را منتشر ساخته است که قبل از هر چیز غلظت کینه ورزی و آنهم با زشت ترین کلمات ممکن خواننده را حیرت زده میسازد. دشمنی بهمن شفیق با منصور حکمت بر کسی پوشیده نبوده، اما بجای جستجو در میان عبارتهایی مثل  سقوط و انحطاط، بیش از هر چیز متاسف شدم. بخصوص پس از این نوشته، کسب احترام برای بهمن شفیق امر من نمیتواند باشد، اما من این نوشته را  دون شان بهمن شفیق میدانم. به این اعتبار سعی کرده ام حرف حساب، استدلال و دلیل او برای انتشار این متن را از لابلای هیستری تلنبار شده بیرون بکشم.

در سابقه مجادله انتشار متن سخنرانی منصور حکمت در آخرین جلسه دفتر سیاسی حزب کمونیست کارگری قبل از درگذشت وی قرار دارد. نقل قولهای بهمن شفیق درست هستند. اما خود متن سخنرانی انتشار یافته دارای خطاهای جدی است. متن منتشره تنها بخش اول از دو فایل صوتی است. فرد منتشر کننده با هر قصدی، متن ادیت شده ای را بعنوان اصل مطلب منصور حکمت معرفی میکند. هر کس که بدنبال سخنان منصور حکمت بوده باشد، موظف بود که بخود نوار مراجعه کند و ببیند این اظهارات نه یک سخنرانی منصور حکمت با محتوای و ساختار منسجم، که در واقع یک بحث مشترک و تبادل نظر است که بقول منصور حکمت "در آن بلند بلند فکر میکند" و در ادامه بحث بارها حضار در جلسه دخالت میکنند و خود سخنران،  در ادامه مباحثه تصویر روشن تری از حرفها و پیش بینی ها و تصمیمات خود را ارائه میدهد. این مباحثه بیشتر از دو فایل ادامه داشته و این در دسترس خوانندگان قرار ندارد. نیت و قصد  انتشار متن بخشهایی از این جلسه هر چه که بوده باشد اما متن منتشره در انعکاس افکار و نظرات منصور حکمت در این اجلاس بشدت ناقص و منحرف کننده است. باید اضافه کرد، خود منصور حکمت چند ماه بعد از این جلسه زنده بود و تلاشی برای انتشار علنی این باصطلاح سخنرانی بخرج نداد.

اما در هر حال من نمیتوانم خوشنودی خود را از انتشار متن جلسه منصور حکمت پنهان کنم. خوشنودی من بخاطر بهمن شفیق و از سر انساندوستی است. بعنوان یک معتقد متعصب خط سیاسی منصور حکمت بجای عصبانیت و آزردگی و انزجار؛  مطالعه هر سطر "این پایان کار نمیتواند باشد" از خود میپرسید این آدم چگونه توانسته این طوفان را در خود ببلعد!؟ لازم نیست باندازه بهمن شفیق از روانشناسی سر در بیاورید تا توجه تان به ایام طولانی پر درد پنهان ساختن این احساسات آتشین جلب شود.

بهمن شفیق میتواند به در افشانی عمیق مارکسیستی خود و با هر زبان و هر چقدر که میخواهند ادامه دهند. اما چند نکته کوچک را نمیتوانند دور بزند.

اول: اشاره ایشان به متن جلسه منصور حکمت و اینکه گویا تازه فهمیده اند که منصور حکمت خود را از لنین بالاتر میدیده است؛ زیادی ناموجه است.در فضای سیاسی ایران سالهای سال است که شهره عام و خاص است که (ته فقط دوستدارانش بلکه) منصور حکمت خود را، لنین بجای خود، مارکس زمانه دانسته است! برای شفیق باید کلاس اکابر گذاشت که مارکس و لنین با همه عظمتی که خلق کردند، در کشمکشهای سیاسی میتوانند مرجع تفسیر و استنتاج کسانی باشند که میخواهند دست به مبارزه طبقاتی بزنند. به اندازه احزاب کمونیستی و به اندازه مدعیان رهبری فکری این احزاب "لنین" های جدیدی پا به میدان گذاشته و میگذارند. این رهبران نه قرائت کنندگان آثار مارکس و لنین بلکه خود مارکس و لنین زمان خود هستند. بسیاری از این رهبران از مائو و تروتسکی و لوگزامبورگ و غیره  در زمان خود همیشه متهم بوده اند که مارکس و لنین را نقض کرده اند، در حالیکه "جرم" اجتناب ناپذیر این ها و از جمله گرامشی اینستکه روی پای خود ایستاده اند. لنین  ده دوازده سال قبل از انقلاب اکتبر، در روزهای سیاه حزب بلشویک رهبر مارکسیست زمان خود برای اعضا حزبش بود. همان موقع ده برابر مخالفینی داشت که بسا در قالب دفاع از مارکس بجنگش رفته اند. از بهمن شفیق باید پرسید چند بار لنین و پیروانش به سیاق ایشان و با عبارتهای مشعشع، دنباله روان احمق و سرسپرده توصیف  شده اند؟ در مورد ایران و منصور حکمت اگر کسی به اهن و تلپ شما وقعی نگذاشته و بدون اجازه شما در یک جلسه در جمع رفقای حزبی خود را با لنین مقایسه کرده و یا یکی دو هزار نفر اعضای حزب ایشان را مظهر لنین خود دانسته اند؛ از بارگاه لنین شناسی شما طلب آمرزش میگردد!! بهمن شفیق خود را به نادانی میزند گویا عبارت لنینیسم در حزب سوسیال دمکرات روسیه و با تایید فعال خود لنین استفاده نشده است، گویا از ارزیابیهای لنین از غولهای مارکسیست معاصر خود از جمله بوخارین و پلخانوف اطلاعی ندارند و گویا تقابل لنین با بلشویسم هرگز اتفاق نیافتاده است.

دوم، در نوشته خود بهمن شفیق شوالیه اخلاق و شرف فعالین حزب و مشخصا شرکت کنندگان در جلسه را به تن کرده است. با جسارت عرض میکنم این لباس زیادی برای ایشان گشاد و ناهنجار است. اگر گفته ای از منصور حکمت در آن جلسه مد نظر باشد، خود بهمن شفیق را قبل از هر کس باید مجرم دانست. در سایت اینترنتی امید هنوز گفتگویی از بهمن شفیق در بررسی حزب کمونیست کارگری وجود دارد با عنوان "دهه از دست رفته". مشخصه برجسته این گفتگو در نحوه گاها استثایی احترام امیز شفیق است. اما نکته جالب و شنیدنی این گفتگو در تصویر شفیق از رفقای خویش در کمیته مرکزی وقت است. متن زیر را از فایل اول صوتی در این سایت پیاده کرده ام.

"این حزب در داخل ایران هیچ فعالیتی نداشت. در پایان دهه نود حزب کمونیست کارگری ایران در داخل ایران کمترین فعالیت را داشت. اسناد و پروتوکلهای آن حزب هست. دست خودشان است میتوانند منتشر کنند و خلاف اینرا ثابت کنند. من برای شما یک نمونه بگویم، من اینرا در مجادلاتی که در حزب داشتم نوشتم، گفتم که این فاجعه است برای یک حزب کمونیستی که معتقد است  حزب کمونیست کشوری است که اعضای کمیته مرکزی اش اصلا ندانند  که اعضا دولت کی ها هستند، ندانند که کدام وزیر در دولت نشسته است، میخواهم بگویم در پایان دهه نود اعضای کمیته مرکزی اش نمیدانستند چه کسانی در دولت نشسته اند. میخواهم بگویم که نه تنها از تحولات اقتصادی در ایران، از اینکه انباشت سرمایه دارد صورت میگیرد، مبارزه طبقاتی چگونه جلو میرود، روند تکامل و تحول دستمزدها چیست، شرایط کار چگونه است، شاخه های سرمایه، بخش خصوصی و بخش دولتی چه جوری است، و تمام پارامترهای فرهنگی اجتماعی سیاسی اقتصادی؛ نه تنها از اینها خبری نبود؛ شاهدش شما میتوانید به آثار مکتوب حزب کمونیست کارگری مراجعه کنید و ببینید از این بحثها خبری نیست. نه تنها این بلکه اعضای کمیته مرکزی نمیدانستند که چه کسانی در دولت نشسته اند، چند تا وزیر دارد، وزیر اقتصادش کی است، وزیر داخلی اش کی است. در درون کمیته مرکزی حزب تنها کسی که بدرجه ای به این مسایل میپرداخت و اطلاع داشت نادر بکتاش بود که مدتی بعد از خروج ما ایشان هم گذاشت و رفت."

در این گفتگو قرار است که شفیق در مورد دلایل چرخش طبقاتی حزب موشکافی کند! کاش بهمن شفیق لیست هم کمیته ایهای مدنظر را منتشر کند، تا این رفقا بتوانند از اینهمه احترام از شفیق متواضع و منصف و مدافع شرف قدردانی لازم را بعمل بیاورند! کاش ایشان جرات میکرد آن فضایل و مجادلات مورد ادعای خویش در آن زمان و آن حزب را رو کند! بهمن شفیق محبت فرموده به من و صدها پیرو خط منصور حکمت با توپ و تشر درس استقلال  اندیشه و ایستادن در مقابل نظریات انحرافی را میدهند، بسیار خوب. این حمله تازگی ندارد و منحصر به بهمن شفیق نیز نبوده است. چرا این دسته از منتقدین طافتشان طاق نمیشود و بجای تکرار ملال انگیز این سرکوفتها،  مجموعه آثار نوشته ها و گفته هایشان و عملکردهای خود در تمام سالهایی که با منصور حکمت در یک حزب بودند را منتشر نمیکنند؟ در جلسات به شما نوبت داده نشد؟ کاغذ و جوهر قحطی بود؟ خواب بودید؟ چرا در بیرون حزب تاره بعد مرگ اوست که آب به آسیاب مارکسیسم و لنیسنیسم اصیل شما و آنهم درست در تقابل با منصور حکمت می افتد؟!

آیا باید از روش منصور حکمت در ارزیابی کمیته های حزبی و در راس آن خود وی دفاع کرد؟ بهمن شفیق بیش از هر کس به کنه دروغین آژیتاسیون در دفاع از اعضا در مقابل منصور حکمت واقف است. شاید  انتقاد زیادی متوجه شفیق نباشد، در گرماگرم دهها پلنوم و کنگره و در دل دعواهای شدید بر سر ارائه نقشه عملها و تقسیم مسئولیتها و حسابرسی ها، حتی در دل انشعاب که منصور حکمت پیشقدم سختگیرانه ترین محک در ارزیابی از کار خود بود؛ در طول این زمان چند ساله طفل شیرینی هم در کریدورهای حزب با فراغ بال با از بر کردن اسامی کابینه دولت وقت نبض لنینی حزب را زیر نظر داشت...  کس دیگری بود که امورات را میچرخاند و این طفل شیرین با اتکا به او چمدانهای خود را از این کمیته به آن کمیته، از این کنگره به مورد بعدی و از این حزب به حزب بعدی بدنبال خود میکشید! این تصویری است که بهمن شفیق از  خود میدهد.

در مورد سرخط بودن حزب ظاهرا (عذر میخواهم) هذیان گویی شفیق پایانی ندارد. با هر سطر از نوشته خود بیشتر به وجد میاید. منصور حکمت از جنبشهای اجتماعی و امتداد آن در حزب و رهبری آن میگوید. انتقاد خود را از خصلت فردی افراد و نیت ها مجزا میکند.  من قسم میخورم که دانش مارکسیستی و سواد فارسی بهمن شفیق آنقدر قد میدهد که زاویه نقد منصور حکمت را متوجه گردد. منتها باز انتفاد را به خصلت افراد کاهش میدهد تا به میل به آنها خود بتازد.  اشاره کوتاهی به  گفتگوی "دهه از دست رفته" کافی است تا دست شفیق را رو کند: در مقدمه مربوط به این گفتگو بهمن شفیق مینویسد:  ... حقیقت این است که ائتلاف اجتماعی متشکل در حزب کمونیست ایران هیچگاه نتوانست حزبی واحد باشد. جبهه ای بود که در جلد حزب فرو رفته بود و در آغاز دهه نود فروریخت. تبیین بعدی منصور حکمت از حزب کمونیست ایران به عنوان ائتلافی از جنبشهای مختلف اجتماعی تبیینی واقعی از این پدیده بود. مسأله اما این بود که حکمت این واقعیت را به عنوان امری ابژکتیو و تحمیل شده توسط شرایط مبارزه طبقاتی قلمداد می کرد. امری که به زعم وی کمونیسم کارگری با وقوف به آن دیگر نمی توانست در چهارچوب آن حزب به فعالیت خود ادامه دهد. واقعیت اما این است که هم جریان موسوم به مارکسیسم انقلابی و شخص منصور حکمت و هم کومه له از آغاز بر این واقف بودند که حزب کمونیست ایران نه یک حزب کمونیستی، بلکه جبهه ای متشکل از بخشی از جنبش چپ ایران و "جنبش انقلابی خلق کرد" بود. (سایت امید با تاریخ دسامبر ٢٠١١ ، تاکیدات از من است)

هدف من از این نقل قول اینستکه به خاطر بهمن شفیق بیاورم که یکبار خود او در این متد منصور حکمت حضور فعال داشت. در آن زمان منصور حکمت با توضیحاتی مشابه جلسه دفتر سیاسی تازه منتشر شده، حزب کمونیست ایران را بجا گذاشت. آنزمان شخص ایشان با افتخار نقد منصور حکمت را پذیرفت، به فراخوان فردی منصور حکمت حزب کمونیست را ترک کرد  و به حزب منصور حکمت پیوست. گفتگوی بالا نشانه قبول کج و معوج این ارزیابی و نقش حکمت توسط ایشان است. کله معلق امروز برای چیست؟ شفیق میتواند از مواضع دیروز و دسامبر ٢٠١١ خود پشیمان گردد. ایشان میتوانست خیلی ساده نوشته های خود را بی سر و صدا از روی سایت خویش حذف کند. میتوانست دوره ای ده ساله از زندگی سیاسی و کمونیستی خود را زیر گلیم پنهان کند. لازم است بخاطر ایشان آورد "جنبش" کمونیستی در ایران هر کمبودی داشته باشد در مقابل نقد و پشیمانی و راه تازه در پیش گرفتن اتفاقا از مناعت طبع بسیاری برخوردار بوده است. ایشان باید باور کند که اصراری و حساسیتی بر مواضع و چرخشها و فضایل سیاسی ایشان در دنیای خارجی وجود ندارد. ایشان باید باور کند که راه کسب اعتبار از راه "ماجرای دنباله روی کورکورانه و خودبزرگ بینی" منصور حکمت بیش از اندازه نخ نماست. بیست و دو سال از بیداری سیاسی – تئوریک و  موعد "قهرمانی" شما و ترک حزب حکمت میگذرد. شما به اندازه کافی در پرکارترین دوره سیاسی حکمت زمانی که زنده بود و در پرتلاطم ترین کشمکشها بر سر ادامه خط وی  فرصت داشتید،  اگر بعد از این مدت هنوز لنینیسم شما خریداری ندارد تقصیر کسی نیست. 

منصور حکمت در تاریخ کمونیزم در ایران معاصر حزب و افق و پراکتیک کمونیستی ویژه ای را بنیاد گذاشت که سرنوشت هزاران انسان کمونیست فعال را دگرگون ساخت. صدها نفر با این پرچم از جان خود مایه گذاشتند. صدها نفر در رهگذر انبوهی از مجادلات تئوریک و سیاسی زندگی خود را وقف اعتبار بیشتر این خط ساخته اند. گنداب دنیای امروز ما آنجاست که سوسیالیسم را در آن به سخره میگیرند و سوسیالستها را به لجن میکشند. شفیق میبایست از وادی متهم کردن این انسانها به احمقهای فریب خورده پرهیز میکرد. تفرعن آنهم در مشمئزترین شکل آن در اینستکه  آگاهی و شعور این انسانها را بسخره  گرفت، اینجا بهمن شفیق سنگ تمام میگذارد.

مدعیان مارکسیسم و لنینیسم در ایران بسیارند. منصور حکمت یکی از اینها بود، که به هزار و یک دلیل واقعی به ستون اصلی بستر پر تحرک مارکسیسم و لنینیسم تبدیل شد. شفیق یکی دیگر از صف مدعیان است که چاره ای ندارد بجز اینکه حقانیت خود را در مقابل مارکسیسم منصور حکمت به محک بگذارد. اتفاقا منصور حکمت سفره رنگینی از افت و خیز و ناکامی و انشعاب و روانشناسی و اخلاقیات و فرهنگ و هنر و دهها زاویه دیگر را برای  آتشین ترین نقدها در دسترس مخالفین خود  قرار داده است. گفته ها و دست نوشته ها و نقل قولهایش بمراتب گسترده تر از لنین و گرامشی در دسترس قرار دارد، مخالفین اش با ادعای تخصص در امور زنان و کارگران و هنر شناسی و کردایتی و صد البته مارکسیستهای دوآتشه بوفور وجود دارند. این مخالفین شجاعند، سایت دارند و... در این بطن اینکه بهمن شفیق کماکان به سیاق تبلیغات سی سال پیش حزب دمکرات  به کاهدان میزند، را هم باید بحساب درایت منحصر بفرد لنینیستی ایشان در پیشبرد مبارزه ایدئولوژیک نوشت؟

بهمن شفیق میتوانست یک دشمن سیاسی منصور حکمت باقی بماند، مخالفتهایش را بیان کند تا تصویر مطلوب خود از لنین را بدست بدهد. بهمن شفیق میتوانست احترام بخود را حفظ کند. امروز بالاخره تصمیم گرفته است که حرف آخر خود را بزند.

سطور زیر هنوز با امضای بهمن شفیق روی سایت امید قابل دسترسی است: "در میان این چپ، جریان معروف به کمونیسم کارگری، تاریخ سه دهه اخیر را بیش از هر جریانی رقم زده است و در شکل دادن به اخلاقیات، ارزشها، روشهای فعالیت، زیبائی شناسی، موقعیت و جایگاه اجتماعی کمونیسم و چپ نقش ایفا کرده است. گذار از دوره حاضر و دست یافتن به آرایشی نوین در کمونیسم ایران، از جمله در گرو شناخت این پدیده و چگونگی تأثیرگذاری آن بر حیات اجتماعی چپ در ایران است." ( دهه از دست رفته، سایت امید تاریخ ٤ دسامبر ٢٠١١ )

بهمن شفیق در راه شناخت پدیده کمونیزم کارگری سترون از آب درآمد، اما در عوض  این پدیده کمونیزم کارگری بود که به شناخت از بهمن شفیق کمک کرد. توسل ایشان به حزب کورش مدرسی و حزب حکمتیست کاملا بیهوده است. کورش مدرسی تبیین خود از مارکس و لنین و منصور حکمت را بیان و سرمایه یک حرکت حزبی ساخته است. جا برای بهمن شفیق و فعالیتهایش وجود داشته است. شفیق باید باور کند کسی به کورشیسم و شفیقیسم هم حساسیتی ندارد. آدمها جدی اند، حقایق و کمونیسم برایشان بازیچه نیست، مبارزه ای که بدان دست میبرند را جدی میگیرند. فکر میکنند و انتخاب میکنند. کاش بهمن شفیق کمی خود و احترام بخودش را جدی میگرفت.

نوشته اخیر، یک تراژدی برای شفیق، و اجتناب پذیر بود اما تاسف برای او جایی ندارد. فقط از کنارش بگذرید.

مصطفی اسدپور

دوم مارس ٢٠١٤