در افشانی های یک "چپ" لیبرال

جوابی به "گزارشهای" رضا مقدم

 

خالد حاج محمدی

٣١ ژوئیه ٢٠١٤

جمع آذرین- مقدم یک بار دیگر علیه حزب حکمتیست به میدان آمده اند. این بار به بهانه اسالو و پول گرفتن او برای جنبش کارگری. این بار نیز رضا مقدم پا پیش گذاشته است و به روال همیشگی  همراه مشتی افترا یکسری ادعای پوچ را به عنوان "مدارک جدید" که ظاهرا نتیجه فعالیت "سیاسی" این دوره اش است کشف کرده و علیه ما رو کرده است.  

"نوشته" رضا مقدم زیر عنوان "دوراهی تعیین تکلیف :دفاع از جنبش کارگری یا دفاع از پول گرفتن اسانلو"٬ حاوی هیچ بحث سیاسی جدی نیست. مطلب او یک نسخه دیگر سر هم بندی شده و به هر دری زدن است برای مسموم کردن فضا و شایعه پراکنی های همیشه مردود و بسیار کودکانه جهت تشویش اذهان و ماهی گرفتن از آب  گل آلود.  

این شیوه از فعالیت به نام "سیاست" و "سوسیالیست کارگری" تقریبا بخش عمده و اساسی کار این جمع از زمانی است که روی پای خود مستقلا از سال ١٩٩٩ شروع به کار کردند. بعلاوه نوشته آقای مقدم علاوه بر زبان و ادبیات دور از نزاکتشان حاوی یک کینه توزی غیر قابل وصف و نفرت عمیق و کور و خارج از تناسبی علیه حزب حکمتیست  است که تعجب هر ناشناسی را بر می انگیزد. اینها جواب سمپاشی های شخصی  شان را از طرف طیف وسیعی از کسانی که دوستی دیروز و عداوت هیستریکی امروز این طیف را خوب می شناسند، گرفته اند.  

آنچه در این نوشته مهم است آفتابی شدن لیبرالیسم "چپ" ملی ایران در دفاع از ناسیونالیسم کرد و نفی مبارزه طبقاتی در کردستان و نفی وجود طبقه کارگر در این جامعه است، به بهانه احترام پدرسالارانه شان به وجود ستم گری ملی!  

در این نوشته به نکاتی از کار "سیاسی" امروز رضا مقدم در مورد موضوع پول گرفتن و جنبش کارگری، خواهم پرداخت. همزمان نکاتی را در مورد نتیجه "تحقیقات کارآگانه" آنها علیه حزب حکمتیست توضیح میدهم و بعلاوه در مورد "دروغ" بزرگ مورد اشاره و توجیهات پوپولیستی "چپ" لیبرال ایرانی در مورد "جنبش رفع ستم ملی" و تئوری های آشنای چپ ملی ایران در برخورد به ناسیوالیسم کرد، توضیح خواهم داد. بعلاوه به چرایی نفرت نامه های پر از کینه و چرکین و شانتاژ شخصی او علیه حزب حکمتیست و جریاناتی که به نام کمونیسم کارگری فعالیت دارند، میپردازم.  

ماجرای سولیداریته سنتر و پول گرفتن اسالو 

در مورد پول گرفتن اسالو برای جنبش کارگری و ماجرای سولیداریته سنتر و در عین حال ماجرای کنار گذاشتن اسالو از راس سندیکای واحد و کمپین عقب افتاده ای که حول این مسئله از جمله از جانب جمع آذرین – مقدم راه افتاد٬ قبلا به روشنی توضیح داده ایم. در مورد این مسائل ممکن است نظرات ما از زاویه هایی با افرادی از شرکت واحد یا هر فعال کارگری و... در ایران یا خارج ایران، دوری و نزدیکی هایی وجود داشته باشد.دوری و نزدیکی هایی که موضوع بحث این نوشته نیست. اما تا جایی که به محفل "اتحاد سوسیالیستی" و تلاش های آنها در این پروسه برگردد،  یک بار دیگر و در جواب ادعاهای پوچ جناب مقدم چند نکته را برای چندمین بار یادآوری میکنم. 

در زمان سولیداریه سنتر ما شاهد یک کمپین پلیسی علیه کل شرکت واحد و نه تنها اسالو از جانب این جمع بودیم که صاحبان کمپین تلاش میکنند آنرا در خدمت کاسبکاری سیاسی خود٬ دفاع از شرکت واحد نام بگذارند. در این مورد مشخص، اینجا تنها به یک گفته از آقای مقدم اشاره میکنم که میگویند:  

"اسانلو باید توضیح بدهد که رابطه اش با ..... چه است؟ رابطه اش با سولیداریته سنتر چه است و چرا در زمان ریاست ایشان یکی از کارمندان رسمی سولیداریته سنتر دارای مسئولیت و مقام شد در سندیکای واحد." (به نقل از مصاحبه رضا مقدم در مورد شرایط بازگشت اسالو به جنبش کارگری). خط تاکیدها از من است 

آنچه در بالا آمده است تنها یک نمونه از دهها نمونه از این تیپ فعالیت سیاسی است. در همان زمان فعالین این جمع تهدید کردند که لیست کسانی که در ایران با سولیداریته سنتر ارتباط داشته اند را علنی منتشر میکنند. توجه داشته باشید این کمپین از جانب این جمع زمانی راه افتاد که اسالو در ایران بود. فضای پلیسی و احضار و بگیر و ببند علیه هیئت مدیره شرکت واحد و فعالین آن چون ابری سیاه بلای سر آنها در گشت و گذار بود. ما این گونه "فعالیتها" و فعالیت های مشابه شان در مورد داب، را نه کار سیاسی بلکه کار پلیسی علیه کل سندیکای واحد و دانشجویان کمونیست دانسته و میدانیم. این اقدامات تنها علیه اسالو نیست٬ بلکه پرونده ای بزرگ امنیتی علیه کل هیئت مدیره شرکت واحد است. همین اتهام و پیدا شدن شاهدان شرافتمندی چون آقایان مقدم و آذرین، برای مرکز اطلاعات جمهوری اسلامی جهت تخته کردن کل سندیکای شرکت واحد کافی بود.  

آیا هر آدم با انصافی خود را جای کارگری بگذارد که عضو سندیکای واحد است و ادعاهای رضا مقدم و تهدیدات فعالین آنها برای اعلام اسامی مورد ادعایشان را ببیند٬ اگر این ادعاها به گوش آنها برسد که عده ای آنهم نه در مراکز رسمی پلیسی بلکه در اپوزیسیون و به نام کارگر و کمونیست، مدعی وجود پرونده ای مبنی بر صاحب مقام شدن کارمند سولیداریته سنتر در شرکت واحد است، مرعوب نخواهد شد! آیا عضو مورد نظر ما جرات میکند عضو آن تشکل بماند؟ آیا چنین ادعاهایی نه تنها شهادتی در خدمت وزارت اطلاعات علیه کل هیئت مدیره و راس این سندیکا٬ بلکه تهدید و خطری بالای سر هر کارگر عضو این تشکل نیست؟ و در ثانی بر چنین اعمالی در کشوری با حاکمیتی که دهها هزار انسان را با پرونده های مشابه و البته بسیار کوچکتر و ساخته شده توسط حقوق بگیران مراکز امنیتی و پلیسی ایران، به نام پول گرفتن از اسرائیل و آمریکا به زندان انداخته و شکنجه و اعدام کرده است، چه میتوان نام گذاشت؟ کار آقای مقدم و همراهانش کجای رابطه طبقه کارگر و طبقه حاکم قرار میگیرد؟ قضاوت را به خوانندگان میسپارم.  

اما آیا واقعا این جمع عوارض چنین اقداماتی را نمیدانند؟ کودکانه خواهد بود اگر تصور کرد که نمی دانند! این ها کاربرد سیاسی پاپوش دوزی های امنیتی، پرونده سازی نوع بخصوصی از رابطه مالی را خوب میدانند. در این راستا کارکشته و باتجربه اند. این دور هم  از هیاهو و تهدید های جمع آذرین – مقدم بسیار آگاهانه و با اهداف کاسبکارانه صورت میگیرد. این ها چشم طمع دوخته اند به جلب نیرو، نه از طریق یک مبارزه سیاسی سالم و متمدنانه که از طریق باد زدن خصومت های شخصی و اختلافات غیر سیاسی و ایجاد کینه میان فعالین این سندیکا. آقای مقدم در همان مطلبی که مورد نقد این مقاله است، گفته اند که:  

"از نظر قوه ضد انسانی قضائیه رژیم اسلامی حتی کمک مالی اندک به خانواده کارگران زندانی، یاری به باصطلاح "مجرم" است و "جرم" محسوب می شود".

پس بحث نادانی نیست! و آقای مقدم به جرایمی که قوه قضائیه برای کمک به خانواده کارگری قائل است کاملا "آگاه" است٬ چه رسد به عواقب "پول گرفتن از آمریکا و مقام و مسئولیت دار شدن کارمند رسمی سولیداریته سنتر در شرکت واحد". 

رضا مقدم بسیار رندانه تلاش کرده است با علم به خصومتی که میان فعالین شرکت واحد و از جمله اسالو و تعدادی دیگر در یک دوره  پیش آمد ٬ برای منزوی کردن یا خراب کردن اسالو٬ کار پلیسی خود را مبارزه با اسالو و دلسوزی برای بقیه قلمداد کند! چنین اعمالی علاوه بر امنیتی و پلیسی بودن در بهترین حالت فرصت طلبی و دو به هم زنی مشمئز کننده ای بیش نیست. رفتاری که دیگر به مشخصه  هویتی این جمع تبدیل شده است. در پروسه کنار گذاشتن اسالو عینا تلاش کردند با شایعه پراکنی علیه اسالو و به نام دلسوزی با همکاران او بر فضای دشمنی کور٬ کینه توزی میان آنها بیفزایند تا شاید از میان این دوستان به محفل آقای آذرین – مقدم به چشم دلسوز و دوست نگاه شود. نوشته اخیر رضا مقدم از این زوایه حاوی یک اپورتونسیم عمیق کاسبکارانه و یک شیادی سیاسی جدی است که به آن اشاره خواهم کرد. 

آقای مقدم با این پرونده درخشان، به عنوان کدخدای "جنبش کارگری" کارت ورود و خروج فعالین کارگری و سیاسی به جنبش کارگری را صادر میکند!

ایشا در نوشته اخیر خود بنام "دوراهی تعین تکلیف"، پس از یک دنیا تاختن به ما و همه احزاب و کسانی که گفته اند نفس پول گرفتن مهم نیست و اگر کسی نقدی به اسالو دارد باید سیاست او را مورد نقد قرار بدهد٬ نوشته اند:  

"آنچه اکنون جریان دارد تبدیل اصل استقلال سیاسی و مالی جنبش کارگری به یکی از معیارهای مهم قضاوت فعالین کارگری در قبال احزاب و سازمانهای چپ و نشان درجه نزدیکی و دوری این احزاب از جنبش کارگری است"

باز اشاره کرده اند که:

ضوابط دریافت کمک مالی یکی از دستورات روز جنبش کارگری برای تعیین تکلیف با جریاناتی است که از طریق پول قصد فاسد کردن جنبش کارگری را دارند ( خط تاکیدها از من است)

 به این ترتیب رضا مقدم به شیوه اسلامی ها با کربلا حسینی درست کردن از موازین متمدنانه، شفاف و زمینی کمونیسم کارگری در دفاع از دسترسی به امکانات مالی، با المفسد و الفاسدین کردن و نوشتن حل المسائل مربوط به قواعد پول گرفتن طبقه کارگر، یک شبه و یک تنه همه احزاب کمونیستی و شخصیت های کارگری را تکفیر و  به این شیوه متفکرانه و فلسفی، از جنبش کارگری اخراج میکند.  جدا از معلم شان حشمت ریئسی خوب آموخته اند! و همه این بساط جعبه مارگیری، در واقع برای پنهان کردن موازین واقعی و سیاسی استقلال طبقه کارگر، و خراب کاری های این پیامبران طبقه کارگر است.  

در مورد استقلال سیاسی طبقه کارگر لازم است که به گذشته فعالیت واقعی سیاسی این طیف نگاهی بیاندازیم.  همه بیاد دارند که چگونه در مقطع عروج جنبش سبز، این جمع همراه طیفی دیگری از چپ غیر کارگری ایران هر نوع استقلال سیاسی و طبقاتی طبقه کارگری را به جنبش سبز فروختند. آقای مقدم و گروه "اتحاد سوسیالیستی" ایشان تا امروز نیز از مدافعان پیگیر جنبش سبز تشریف دارند.  

اگر اختلاف ما با تعدای از فعالین کارگری از جمله سه فعال زندانی بر سر برخورد به پول گرفتن اسالو متفاوت است و این به عنوان کارت "اخراج ما از جنبش کارگری" توسط محفل "اتحاد سوسیالیستی" صادر میشود٬ پس لابد جانفشانی گروه شما در دفاع تا امروزتان از جنبش بورژوازی لیبرال ایران و سینه زنی "کارگریتان" برای فرخوانهای سران سبز جمهوری اسلامی در روز قدس و کربلای حسینی و نماز جمعه رفسنجانی به نام "انقلاب"، عین انترناسیونال پرولتری و کمون پاریس است!  

 چرا چنین جهت ارتجاعی و ضد کارگری جریان شما در تقابل با موضع ما و بخش اعظم فعالین کارگری و از جمله کل شرکت واحد و هیئت مدیره آن ٬ شما را در جایگاه خود ساخته تان به عنوان"شورای نگهبان" جنبش کارگری باقی گذاشته است؟ در ثانی شما و حمید تقوایی در آن دوره و در طول کل جنبش سبز در یک جبهه شمشیر میزدید٬ در یک جنبش بودید٬ یک موضع داشتید!  و ما و بسیاری از فعالین کارگری ایران در مقابل جبهه مشترک شما!  این ریاکاری و فرصت طلبی را جز شیادی سیاسی چه میتوان نام گذاشت؟ 

"دروغگویی" ما یا حقه بازی سیاسی شما ؟ 

در دوره قبل و در دل تهدید فعالین کارگری در ایران توسط فعالین جمع آذرین - مقدم به جرم ادعایی آنها٬ مبنی بر پول گرفتن از سولیداریته سنتر و متعاقبا حکم "اخراج اسالو از جنبش کارگری" از جانب آقای مقدم به جرم "فساد مالی" مورد ادعایی گروهشان٬ ما گفتیم که مشکل این جمع نفس گرفتن پول نیست. گفتیم آنها مشکلی با پول گرفتن ندارند و ماجرای "پول گرفتن" بهانه ای برای تصفیه حساب با مخالفین سیاسی خود و از جمله با شخص اسالو است. یاد آوری کردیم که ایرج آذرین و رضا مقدم سالها در حزب کمونیست ایران و به عنوان اعضای کمیته مرکزی آن حزب بوده اند. در آن دوران ما و بسیاری از احزاب و گروهای سیاسی اپوزیسیون از دولت عراق پول و امکانات گرفته ایم. آنزمان هم شرط ما این بود که گرفتن این امکانات بی قید و شرط باشد و اکنون هم به آن اقدام وقت انتقادی نداریم. گفتیم که اگر این جمع پرنسیبا مخالف پول گفتن هستند پس چرا به آن دوره انتقادی ندارند. در دوره ای ما در حزب کمونیست ایران خواهان قطع رابطه با عراق و خاتمه دادن ادامه گرفتن امکانات مالی و... بدلایل سیاسی روشنی بودیم که اینجا جای پرداختن به آن نیست. اما از آن زمان تا کنون بیش از دو دهه می گذرد و هنوز هم حزب کمونیست ایران و تشکیلات کردستان آن حزب (کومه له) از دولتها پول میگیرند و هیچ زمانی هم آنرا مخفی نکرده اند و این جمع هم با آن مشکلی نداشته اند. مسئله پول نیست. مسئله بی بضاعتی جماعتی است که خلا و ناتوانی سیاسی شان در مبارزه با مخالف سیاسی را با پرونده سازی مالی و امنیتی، پر میکنند.  

آقایان آذرین – مقدم، اگر شرافتمندانه مخالف هر نوع پول گرفتنی از دولتها هستند٬ چرا از تلویزیون و سایت و امکانات کومه له در دورانی که رابطه حسنه با هم داشتند٬ که با امکانات و پول دولتها تامین میشد استفاده میکردند. چرا به احزاب و جریاناتی که سالها و تا همین اکنون هم از دولتها پول میگیرند و هیچ وقت هم مخفی نکرده اند٬ نقدی ندارند؟ و چرا به همین دلایل اسالو به حکم آقای مقدم از جنبش کارگری "خارج است"؟ اما دوستان این جمع در کومه له  که تا امروز هم از دولتها پول میگیرند٬ نه تنها حکم "اخراج از جنبش کارگری" نمیگیرند٬ بلکه رابطه حسنه آنها با محفل آذرین- مقدم هم،  بدلیل پول گرفتن لطمه ای هم نمیخورد؟ این ها پیامبران و سخنرانان شهر نابینایان و ناشنوایان قرون وسطی اند!  .

آقای مقدم در نوشته اخیر خود"دوراهی تعیین تکلیف"  در تلاشی ناموفق سعی کرده اند جریان خود را از این تناقض گوئیها نجات بدهد. اجازه بدهید از زبان خود آقای مقدم بخوانیم که چه خواهند گفت:

"یکی از روش های هر دو حزب حکمتیست برای دفاع از قرار "اصول رابطه با دولتها"، تکرار دروغ رابطه حزب کمونیست ایران با دولت عراق است و اخیرا از این دروغ چماقی ساخته اند علیه فعالین جنبش کارگری که بر استقلال مالی جنبش خود، و بر اتکای مالی بر طبقه خود پافشاری می کنند."

باز فرموده اند: 

"توضیح تفاوت اینکه چرا فعالیت کومه له رابطه با عراق را ایجاب می کرد اما فعالیت حزب کمونیست ایران رابطه با عراق را ایجاب نمی کرد، تماما علیه حکمتیستهاست. به همین دلیل حکمتیستها از رابطه کومه له با عراق بعنوان چماق علیه فعالین جنبش کارگری استفاده نمی کنند و یک رابطه دروغین برای حزب کمونیست ایران تراشیده اند و آنرا بعضا با لودگی علیه طرفداران اتکا به خود مالی جنبش کارگری بکار می گیرند. ( همه نقل قولهای بالا از نوشته "دوراهی تعیین تکلیف" است و تمام  تاکیدها از من است)

ابتدا اجازه بدهید یکی دو نکته کوتاه در مورد اتهامات واهی و ساخته و پرداخته جناب مقدم و موش دوانی های او را بیان کنم و بدنبال به توجیهات ناسیونالیستی او و تقدیس "جنبش رفع ستم ملی" میپردازم. 

فرموده اند حزب کمونیست ایران با عراق رابطه ای نداشته اند و کومه له رابطه داشته است. ما را متهم به دروغگویی و تراشیدن رابطه برای حزب کمونیست با عراق کرده اند. از این عجیب تر کشف کرده اند که روشن کردن دلیل رابطه کومه له با عراق و عدم رابطه حزب کمونیست ایران با آن تماما علیه حکمتیستها است!! چرایی آنرا فقط آقای مقدم میدانند. گفته اند:

 "حکمتیستها از رابطه کومه له با عراق بعنوان چماق علیه فعالین جنبش کارگری استفاده نمی کنند و یک رابطه دروغین برای حزب کمونیست ایران تراشیده اند"

 ابتدا بگویم که "حمله" ما به فعالین جنبش کارگری و حربه کردن رابطه حزب کمونیست ایران با عراق علیه آنها٬ بخشی از شایعه پراکنی های جناب مقدم است. ما بر سر پول گفتن و نگرفتن و سیاست دوگانه و نسبیت سیاسی عیان گروه "اتحاد سوسیالیستی" یقه آنها را گرفته ایم و تناقض گویی این جمع را برملا کرده ایم. آقای مقدم به جای جدلی سالم سیاسی و توضیح در جواب منقدین٬ خود محفل خود را به عنوان مرکز عالم و در جایگاه فعالین کارگری گذاشته است. هر کس نقدی از آنها داشته است٬ به عنوان کدخدای جنبش کارگری و با چماق اینکه به "فعالین کارگری" حمله شده است٬ فحشنامه علیه اش صادر میکنند. سرانجام با داستان سرایی و اکروبات بازی تلاش میکنند٬ رابطه ای کینه ای٬ غیر سیاسی و ناسالم را میان مخالفین سیاسی خود با فعالین کارگری مهندسی کنند. لذا ادعای ایشان مبنی بر حمله ما به فعالین کارگری و با "چماق" رابطه حزب کمونیست ایران با عراق کذب است. این دست کم گرفتن شعور فعالین کارگری و مخاطبین و کسانی است که مقدم تلاش میکنند به این شیوه آنها را از کمونیسم حکمت دور کند.   

در مورد اینکه حزب کمونیست ایران با عراق رابطه ای نداشته اند و اتهام "دروغ پراکنی" به ما٬ نکاتی را به اطلاع میرسانم. حزب کمونیست ایران تا زمانی که ما در آن حزب بودیم به عنوان حزب کمونیست با دولت عراق رابطه ای نداشت. این رابطه و تامین امکانات مختلف از مالی تا تسلیحاتی و... نه مستقیم از طریق حزب کمونیست بلکه از طریق تشکیلات کردستان آن حزب یعنی کومه له پیش میرفت. اما بر خلاف باندبازیهای کودکانه جناب مقدم٬ کومه له بخشی از حزب کمونیست ایران و کمیته مرکزی کومه له٬ کمیته منطقه ای حزب کمونیست ایران بود نه سازمان و حزبی دیگر. آقای مقدم با جدا کردن کومه له از حزب کمونیست تلاش دارند بگویند ایشان که آن زمان همراه ایراج آذرین عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست بوده اند رابطه ای با عراق نداشته و لزوم چنین رابطه ای حتی طرح هم نشده است. 

رابطه با عراق در سطحی بسیار محدود قبل از تشکیل حزب کمونیست ایران توسط کومه له در جریان بود٬ دامنه این رابطه بعد از تشکیل حزب کمونیست ایران بسیار از آنچه حتی خود ما در آن حزب تصور میکردیم فراتر رفت. ارگانهای مرکزی ما از جمله رهبری حزب کمونیست و تشکیلات کردستان آن٬ امکانات زیستی٬ رادیو٬ انتشارات و... همگی در عراق و از جمله با استفاده از امکاناتی که از عراق میگرفتیم تامین میشد. و همچنانکه گفتم کومه له تشکیلات کردستان حزب کمونیست بود نه سازمانی مستقل از آن حزب. حزب کمونیست ایران احتیاجی نبود رابطه امکاناتی و مالی مستقل با عراق بگیرد٬ زمانی که این رابطه از جانب یکی از تشکیلاتهای آن حزب٬ که تشکیلات کردستان آن باشد تامین بود. خلاصه اینکه کل امکانات مالی تدارکاتی و هرچه از عراق گرفته شده٬ کل آن حزب با تشکیلات کردستان تا تشکیلات مخفی٬ انتشارات ارگانهای مختلف آن و کمیته مرکزی آن حزب که آقایان آذرین- مقدم نیز عضو آن بودند استفاده میشد. اینکه حزب کمونیست رابطه نداشت و کومه له رابطه داشت توضیحات پوچ جناب مقدم مبنی بر "دروغگویی حکمتیستها"!! و تراشیدن رابطه "جعلی" برای حزب کمونیست ایران!! را باید به حساب جعلیات آقای مقدم گذاشت. اگر تناقض گویی و سیاست یک بام و دو هوا را دنبال میکنید٬ لطفا پای عوارض آنهم بشینید. باور بفرمائید علیرغم اینکه سرتان را زیر برف کرده اید٬ مردم شما را میبینند و ما حکمتیستها گناهی نداریم. مردم عاقلتر و فهیم تر از آن هستند که این آکروبات بازی و حقه بازی سیاسی را به نام حقایق از شما بپذیرند. هر آدم شرافتمندی با هر درجه دوری از حزب حکمتیست میتواند نگاه کند و همین جعلیات گروه شما را ببیند و بفهمد که چه اهداف پلیدی را میخواهید با این صحنه سازیها به خوانندگانتان بفروشید.  

ضمنا رابطه امکاناتی و مالی کومه له و حزب کمونیست با عراق در ٢٢ سال قبل،  که ما هنوز از آن دفاع میکنیم و نقدی نه به کومه له و نه به حزب کمونیست ایران بر سر این رابطه و پرنسیبهای بالایی که آن حزب و تشکیلات کردستان آن( کومه له) در این رابطه داشت٬ نداریم٬ هر چه باشد به ٢٢ سال قبل مربوط است. اما امروز چه؟ در ٢٢ سال گذشته رابطه دولت عراق با کومه له  ادامه داشته و هنوز هم برقرار است. امروز در دنیای واقعی نه مبارزه مسلحانه ای عملا در کردستان ایران در جریان است و نه جنگی مسلحانه صورت میگیرد. در ١٥ سال گذشته نه حزب دمکرات و نه کومه له فعالیت نظامی در ایران نداشته اند. آنها به بارزانی و طالبانی تعهد داده اند که علیه جمهوری اسلامی از طریق کردستان عراق وارد ایران نشوند و فعالیت نظامی نکنند. حال میفرمائید نیازهای مبارزه مسلحانه ایجاب میکند!!! در تمام این مدت تنها جریانی که مسلحانه رهبران و فعالینش به شهرهای کردستان رفته اند٬ حضور علنی داشته اند٬ جریان ما بوده است که البته ما نیز کار نظامی را در دستور کار نگذاشته ایم. امروز نزدیک به دو دهه است که حزب کمونیست ایران و تشکیلات کردستان آن و انواع کومه له های جدیدی که تشکیل شده اند٬ همراه دو حزب دمکرات و... همگی هنوز هم از عراق و در دوره اخیر از دولت اقلیم کردستان پول میگیرند. چرا نقد جنابعالی شامل حال آنها نیست؟ چرا جنابعالی و گروهتان در همه دورانی که با کومه له خوش بش داشتید از تلویزیون و سایت و امکانات آنها که از جمله با همان پولهای که "جنبش کارگری را فاسد میکند" استفاده کردید و هنوز هم کلیددار"جنبش کارگری" و تازه "جناح چپ" آنرا یدک میکشید؟

زمانی که بیش از ٥٠ نفر از دانشجویان آزادیخواه و برابری در زندان بودند٬ زمانی که زیر شکنجه بازجویان مرکز اطلاعات بودند و شکنجه گران دنبال کسب اطلاعات و شناسایی حکمتیستها میگشتند٬ جریان شما با استفاده از همان پول و امکانات "فاسد" دولتها بر روی "سرور" اینترنتی کومه، سایت  کذایی "تریبون مارکسیسم" را گذاشتید و به روال سابق با اسامی جعلی شروع به گزارش دهی به مراکز اطلاعات ایران علیه ما کردید. اکنون نیز در کمال وقاحت میفرمائید به شما در دوره داب "اتهام" زده شده است. فراموش فرموده اند که نه تنها بر حکمتیست بودن دانشجویان شهادت میدادند٬ بعلاوه اسلحه و گارد آزادی را نیز زیر بغلشان دادند. در همان زمان  و به همین دلیل دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب رسما اطلاعیه دادند و گزارش دادن به مراکز پلیسی را محکوم کردند. یادتان رفته است که بعد از اتهام کذایی پول گرفتن ما از اسرائیل با اسامی جعلی که طی اطلاعیه ای زیر عنوان "در پاسخ پیمان نعمتی، ایرج آذرین و رضا مقدم"  جوابتان را دادیم٬ و  سرانجام آقای آذرین آفتابی شد و رسما فرمودند کورش مدرسی با پول اسرائیل میخواهد انقلاب کند! آقای مقدم لطفا بنشین سر جایت!

"چپ" لیبرال وطنی و "جنبش رفع ستم ملی"

 آقای مقدم سرانجام و در ادامه بحثهای خود بر نیاز کومه له به رابطه با عراق پرداخته اند. آنچه در این بخش مهم است نه نفس این رابطه بلکه تئوریهای جناح راست چپ ناسیونالیست ایرانی در توجیه این رابطه است. آقای مقدم دست در خورجین تئوری های راست امثال حزب توده و اکثریت٬ طیف فدایی و وحدت کمونیستی در سال ٥٧ و در تقدیس ناسیونالیسم کرد برده است. حال خواهیم دید که "سوسیالیسم کارگری" این جمع چه اندازه جعلی٬ ملی و از تولیدات تاریخ مصرف گذشته جناح راست چپ ٥٧ ایرانند. آقای مقدم میگویند: 

"جنبشهای اجتماعی نظیر کارگری، زنان، دانشجویی و رفع ستم ملی و غیره اصول، اهداف، اشکال مبارزاتی و نیازهای متفاوتی دارند. این جنبشها برای تامین نیازهای خود و از جمله نیازمالی، راههایی را انتخاب می کنند که با اهداف، اصول، سنتهای مبارزاتی و تاریخی آنها خوانایی داشته باشد. روش های تامین نیازهای جنبش های رفع ستم ملی، هم نوع مسلحانه توده ای و یا نوع سیاسی و شهری، طبعا با اهداف، سنتهای تاریخی و منافع شان مطابقت دارد و نمی توان همانها را برای جنبشهای اجتماعی دیگر کپی کرد.

در بخش دیگری در همین نوشته و در ادامه میگویند: 

"فعالیتهای حزب کمونیست ایران رابطه با عراق را ایجاب نمی کرد. اما در مورد کومه له چنین  نبود. کومه له (همچنین حزب دمکرات) یکی از دو نیروی در هم تنیده در جنبش مسلحانه توده ای مردم کردستان علیه ستم ملی بود، بگونه ای که تفکیک منافع کومه له از منافع جنبش مردم کردستان اغلب غیر ممکن بود. جنبش مسلحانه توده ای مردم کردستان بدون تسهیلاتی که فقط از طریق رابطه با عراق، (ترکیه منتفی بود) تامین میشد، دوام نمی آورد. به این اعتبار بحث بر سر مخیر بودن کومه له در ایجاد این ارتباط و یا درستی یا نادرستی این رابطه نبود. در آنزمان برای دوام جنبش مردم کردستان، رابطه کومه له با عراق یک انتخاب ناگزیر بود" 

باز و بدنبال میگویند:

بعلاوه و مهمتر اینکه، این ناگزیری برای جنبش رفع ستم ملی در کشور ترکیه و عراق و ایران مشترک بود. "پ ک ک" با دولت ترکیه می جنگید و با رژیم اسلامی و سوریه رابطه داشت. اتحادیه میهنی با دولت عراق می جنگید و با دولت ایران رابطه داشت و احزاب کرد ایران نیز با رژیم اسلامی می جنگیدند و با دولت عراق رابطه داشتند. در عین اینکه بعنوان مثال هیچکدام از احزاب کرد ایران به احزاب کرد عراق انتقاد نداشتند که چرا با رژیم اسلامی که مردم کردستان ایران را سرکوب میکند، رابطه دارند و کمک دریافت می کنند و بلعکس. در پایان اینکه، اگر حکمتیستها نه از حزب بلکه از کومه له بعنوان چماق استفاده می کردند، پاسخ می گرفتند که هم نیازهای جنبش علیه ستم ملی و آنهم نوع مسلحانه توده ای آن با نیازهای جنبش کارگری متفاوت است و هم راههای تامین آن با هم توفیر دارد. (نقل قولهای بالا از نوشته "دوراهی تعیین تکلیف" است و تمام  تاکیدها از من است) 

در توجیهات جناب مقدم که در بالا آمده است٬ بخوبی و آشکارا میتوان دید که "کمونیسم" مورد ادعایی محفل "اتحاد سوسیالیستی" چه میزان جعلی٬ عقب مانده٬ شرقی و سرهم بندی شده است. تئوری های دست دوم جناب مقدم را در مقابل هر نوجوان محصل جامعه کردستان در ٣٠ سال قبل بگذارید٬ به آن میخنند. نوجوان فرضی ما نه بر اساس خواندن مارکس و لنین و انقلاب و ضد انقلاب و تاریخ کمونیسم و...٬ که بر اساس یک مبارزه روزمره طبقاتی در آن جامعه و بر اساس دو نیروی متضاد و متخاصم٬ کومه له کمونیست ٣ دهه قبل با حزب دمکرات ضد کمونیست و بورژوای آن جامعه٬ به این تئوریها جواب میدهد. نوجوانی که شاهد یک طبقه بورژوا در آن جامعه و یک طبقه کارگر و وجود دو نیروی سیاسی کمونیستی و بورژوایی (کومه له و حزب دمکرات) که هر کدام نماینده یکی از آنها را دارند هست٬ و میان این دو نیرو ٨ سال جنگ صورت گرفته است.  ٨ سالی که کارگر کردستان و مردم شرافتمند شاهد قلدری و جنگ طلبی حزب دمکرات و حملات این حزب به طبقه کارگر و حزب سیاسی آن بود. نوجوانی که شاهد ترور فعال کمونیست توسط حزب دمکرات در جریان اعتصاب کارگر کوره پز خانه و در دفاع از صاحبانه کوره بوده است. نوجوانی که شاهد بود که حزب دمکرات درست مانند رضا مقدم وجود طبقه کارگر را انکار میکرد و از کومه له میخواست بپذیرد که آن حزب برای رفع ستم ملی مردم کردستان مبارزه میکند و با کومه له از یک جنبش است و حزبی انقلابی است٬ چیزی که آقای مقدم به بورژوازی کرد و از کیسه کارگر و کمونیست ارزانی بخشیده است. کمونیستهای جامعه کردستان٬ ما و کومه له کمونیست آن زمان،  این زورگویی و این انکار مبارزه طبقاتی و وجود "یک جنبش واحد و انقلابی" در کردستان که همه با هم در آن هستیم را از آن حزب علیرغم تحمیل یک جنگ تمام عیار ٨ ساله نپذیرفتیم، تا امروز از جناح راست چپ ناسیونالیست "اتحاد سوسیالیستی" و آقای مقدم اش بپذیریم.            

آقای مقدم نفس وجود طبقه کارگر در جامعه کردستان و وجود مبارزه طبقاتی در این جامعه را نفی کرده است. در آن جامعه یک جنبش را ترسیم فرموده اند که "جنبش رفع ستم ملی" است و حزب دمکرات و کومه له دو نیروی اصلی آن جنبش و در هم تنیده با آن هستند. واقعا بر این همه ذکاوت و بر این همه "جانبداری" از "کارگر و کمونیسم" باید زنده باد گفت! انگار نه انگار در آن جامعه کارگری موجود است٬ بورژوایی موجود است و کردستان یک جامعه طبقاتی است که تخاصم و جنگ و جدال میان این دو طبقه روزانه در جریان است. انگار اعتراضات وسیع کارگری در این جامعه٬ مراسمهای بزرگ اول مه در اوج اختناق سیاسی سالهای ٦٧ و ٦٨ و... اتفاق نیفتاده است.  انگار ٨ سال جنگ تحمیلی توسط نمایندگان بورژوازی کرد بر علیه طبقه کارگر و حزب سیاسی آنها در قامت کومه له آن دوران روی نداده است. انگار هر لبیک حزب دمکرات به جمهوری اسلام همراه با کمونیست کشی برای نشان دادن ظرفیت ضدانقلابی و ضد کارگری آن حزب همراه نبوده است. اصلا کارگر چه٬ جامعه طبقاتی چه؟ یک "جنبش رفع ستم ملی" هست با دو نیروی اصلی آن جنبش! و همه با هم کمونیست و بورژا٬ کومه له و حزب دمکرات متعلق به "یک جنبش" هستند و آنهم "جنبش رفع ستم ملی" است!!

ادعاهای جناب مقدم و تئوریهای لیبرالی نوع وحدت کمونیستی سال ١٣٦٣ آنها قرار است ابزار نجات جمع آذرین مقدم از تناقض گوئیها، شانتاژها و شایعه پراکنی آنها علیه مخالفانشان باشد. تئوریهای جناب مقدم به مراتب از ادعاهای وحدت کمونیستی سال ٦٣ عقب مانده تر و پوچترند.  

منصور حکمت ٣٠ سال قبل جواب وحدت کمونیستی را که مدعی بود "مبارزه طبقاتی و کارگر و بورژوایی در کردستان موجود نیست" را داد. آنزمان به تئوریهای سانتیمانتال راست این جریان که لباس "اومانیسم" را تن کرده بود و با نصیحت کردن ما کمونیستها میگفتند در جنگ کومه له و حزب دمکرات انسان کشته میشود را به عنوان دفاع رسمی آنها از حزب دمکرات و بورژوازی کرد دادیم. جناب مقدم اکنون و با گذشت سی سال از آن تاریخ از تئوری پوچ  وجود یک جنبش واحد به نام "جنبش رفع ستم ملی کردستان" و کومه له و حزب دمکرات به عنوان "دو نیروی اصلی آن جنبش" اسم برده اند. فراموش کرده اند که در آن زمان جواب بحث عبدالله مهتدی که جنگ حزب دمکرات با کومه له را بر سر هژمنی در جنبش کردستان میدانست داده شد٬ که انصافا بحث آنزمان عبدالله مهتدی با آنچه جناب مقدم امروز میگویند٬ هزار قدم جلو بود.  آقای مقدم حداقل سی سال به عقب هجرت فرموده اند.  

جناب مقدم یک "ملت واحد"  را ترسیم کرده اند که تحت ستم است و در میان این ملت "جنبشی برای رفع ستم ملی" در جریان است که حزب دمکرات و کومه له آنرا نمایندگی میکنند. پرچم آشتی طبقاتی آقای مقدم و انکار نفس وجود طبقه کارگر در این جامعه، خجالت آور است. ایشان کومه له را، نه سی سال قبل و نه امروز،  نه یک نیرویی کمونیست و نماینده یک طبقه کارگر موجود و واقعی، که نماینده آن "ملت کرد"  برای رسیدن به حق ملی، میداند. در تصور آقای مقدم اینها "کردها" هستند٬ نیروهای "کرد" هستند٬ "احزاب کرد" هستند که در عراق و ترکیه و سوریه با کارت "رفع ستم ملی" و بر اساس نیازهای جنبش ملی فعالیت دارند. و به همین دلیل این نیروها برای نیاز "جنبش رفع ستم ملی" میتوانند و حق دارند وارد هر بند و بست و معامله ای بشوند و کسی هم به آنها (کومه له ٬ دمکرات٬ بارزانی٬ پ ک ک و..) بدلیل چنین رابطه ای انتقادی ندارد! 

 آقای مقدم لباس یک "فارس" را به تن کرده اند و بر کومه له آن زمان هم لباس "کرد"! کومله را از سی سال قبل تا به امروز نیرویی در یک جنبش که "جنبش رفع ستم ملی" میداند. در تصور "کمونیست فارس" ما بر "ملت کرد" ستم ملی میرود و تحولات آن جامعه٬ شکل گیری احزاب سیاسی آن٬ سنتهای مبارزاتی و... آن بر اساس نیازهای "جنبش رفع ستمگری ملی" میچرخد. البته عنایت فرموده و خود او نیز خواهان رفع این ستم است و بر این اساس با "پاترونایز" کردن به سیاق همیشگی و برای آوانس به کومه له کنونی٬ دستی بر سر کومه له هم کشیده است. کومه له را از یک جریان کمونیستی و از بخشی از یک حزب کمونیستی تاریخ سیاسی ایران٬ به نیرویی از "جنبش رفع ستم ملی" و از یک جنس و یک خانواده با حزب دمکرات تقلیل مییابد!!

از منظر امروز ایشان، سی سال قبل مقدم و آذرین، بعنوان دو پناهنده سیاسی "فارس" که خود را به طبقه کارگر منتسب کرده بودند، در پناه این نیروی غیرکمونیست، کومله، و در اردوگاههای آن، معلوم نیست مشغول چه کاری بوده اند! لابد چسبیدن "کنه وار" به پیکر یک سازمان "کردی" پر پول و پرامکانات تلویزیونی و ... برای ارتزاق!  در تقسیم کار جنبشی رضا مقدم،  قرار بر این است که کومله بعنوان یک سازمان جنبش ملی و کردی، خفت و فساد رابطه با دولت عراق و دریافت کمک مالی از دولتها را حمل کند، و این شاهزادگان ملت بالا دست با حفظ  موازین استقلال طبقه کارگر، از آن ارتزاق کنند. این جایگاه سی سال قبل نه آنها و نه هیچ یک از شخصیت های حزب کمونیست ایران و کومله نبود. اما جایگاه امروز رضا مقدم و ایرج آذرین است.  آیا کومله امروز بابت زحمات کمونیستی گذشته، یک معذرت  خواهی به این طرفدران نوین اش، بدهکار نیست؟ 

آقای مقدم با یک قلم تاریخ چند دهه مبارز طبقاتی در آن جامعه با ٨ سال جنگ خونین حزب ضد کارگری و ضد کمونیستی علیه کارگر و کمونیست آن جامعه را قلم گرفته و همه را در کیسه "جنبش رفع ستم ملی" گذاشته اند. تاریخی که هنوز هم بخش زیادی ازکاراکترها و شخصیتهای اصلی آن از هر دو طرف ( هم بورژوازی کرد و هم طبقه کارگر و کمونیسم آن) در قید حیاتند. 

نگرش آقای مقدم و انکار عملی وجود طبقه کارگر٬ انکار مبارزه طبقاتی و کمونیسم در آن جامعه چیزی جز دفاع از بورژوازی کرد و خاک پاشیدن به چشم کارگر و کمونیست و دهن کجی به آنها نیست.

 بعلاوه معلوم نیست بر اساس کدام حقایق تاریخی حزب دمکرات خواهان رفع ستم ملی است؟ بر اساس کدام حقایق تاریخی ناسیونالیسم کرد در ترکیه و عراق و ایران دنبال حل ستمگری ملی است و با کمونیستها بخشی از یک جنبش اند؟ تاریخ ناسیونالیسم کرد در تمام این کشورها٬ تلاش برای بند و بست با دولت مرکزی با کارت ستم گری ملی و تلاش برای ابدی کردن انشقاق ملی و ماندگاری این ستم گری است. در تمام این کشورها و بر خلاف ادعای آقای مقدم٬ وجود ستم ملی ابزاری در دست ناسیونالیسم کرد وکارتی برای بازی و زدو بند با دولتهای مرکزی به منظور شراکت در قدرت و کسب امتیاز بوده است. بر خلاف ادعای جناب مقدم ناسیونالیسم کرد در هیچکدام از این کشورها خواهان رفع ستم ملی نبوده و نیست. ماندگاری ستم ملی و ماندگاری یک انشقاق میان طبقه کارگر و مردم به نام کرد٬ و وجود چنین دمل چرکینی٬ ابزاری برای حیات این ناسیونالیسم و کارتی در بازی قدرت با دولتهای مرکزی بوده و هست. 

آقای مقدم وجود ستمگری ملی را با آوانس دادن به ناسیونالیسم کرد و با نفی طبقه کارگر و جامعه طبقاتی و کمونیسم آن٬ توجیهی برای آزادی هر بند و بستی با دولتها کرده است. گویا نیازهای "جنبش ملی و رفع ستم ملی" ایجاب و محق میکند که با هر دولتی وارد بدوبستان شد. فرموده اند ناگزیری نیاز "جنبش رفع ستم گری" نیروهای آن جنبش( با کمونیسم و ضد کمونیسمش) را محق به هر گونه رابطه ای با دولتهای منطقه میکند. اشاره کرده اند که نیاز و سنتها و روشهای این جنبش با جنبش زنان و کارگری و... متفاوت است. و گفته اند نیروهای کرد عراق٬ ایران٬ ترکیه و ... با دولتها رابط داشته اند و مورد انتقاد نیروهای کرد آن کشورها قرار نگرفته اند!!  در مورد وجود جنبش مشترک و واحد "رفع ستم ملی" تزهای جناح راست چپ ایران سال ٥٧ که آقای مقدم نجویده تکرار میکند٬ را قبلا اشاره کردم. اما در مورد رابطه با دولتها و گرفتن امکانات از آنها که بر اساس ادعای رضا مقدم مورد انتقاد کسی نبوده است توضیح کوتاهی بدهم.  

در آن زمان و در حزب کمونیست ایران و کومه له٬ ما نقدی به نفس رابطه نه تنها این احزاب٬ که هیچ حزبی با دولتهای مورد اشاره و استفاده از امکانات آنها را نداشتیم٬ مشروط به اینکه امکاناتی که این دولتها به احزاب مورد بحث میدهند٬ بی قید و شرط باشد. در آن دوره نه تنها کومه له و حزب دمکرات که شاخه های مختلف فدایی٬ راه کارگر و... نیز با دولت عراق رابطه داشتند و پول و امکانات میگرفتند. اینکه آنها "تنیده" در چه جنبش بودند را باید از جناب مقدم پرسید. اما بحث ما این بود و هست که نفس استفاده از امکانات مشکلی نیست اگر در قبال آن امکانات این احزاب به پادوی سیاسی و سازمانی آن دولتها تبدیل نشوند. گفته ایم نقدی اگر هست باید به سیاست آن احزاب از جمله در رابطه با این دولتها باشد٬ چیزی که هنوز به آن پایبند هستیم.

اما اولا و بر خلاف ادعای جناب مقدم اگر پول گرفتن از دولتی برای جنبش کارگر فساد ببار می آورد٬ برای کمونیستها حال فعال جنبش زنان باشند یا "جنبش دانشجویی" یا در کردستان باشد و خواهان رفع ستمگری ملی هم باشد٬ این رابطه باز فاسد است. پرنسیب کمونیستها بر اساس عرصه فعالیت آنها در یک جا فساد و در جای دیگری مایه مباهات نیست. بعلاوه  بر خلاف ادعای  آقای مقدم که گویا کسی به رابطه احزاب ناسیونالیست کرد با دولتها انتقادی نداشته است٬ در خیلی موارد این رابطه و بدوبستان میان آنها مورد اعتراض جدی قرار گرفته است. حزب دمکرات کردستان عراق و رابطه اش با ایران و همزمان رابطه اتحادیه میهنی با جمهوری اسلامی و باج دادن این جریانات و اعمال شنیع آنها بار ها مورد اعتراض نه تنها کمونیستها بلکه مردم متمدن در ایران و عراق بوده است. دولت شاه به حزب دمکرات کردستان عراق (جریان بارزانی) کمک میکرد و در جمهوری اسلامی این کمک ادامه یافت. این کمک ها بی قید و شرط نبود. و دیدیم که در مقابل و برای جلب اعتماد سیاسی جمهوری اسلامی ایرانو حتی رژیم شاه٬ چگونه جریان بارزانی علیه کمونیستها به میدان آمد و در ازا کمک های دریافتی،  از جاسوسی تا جنگ و کشتار از کمونیست ها دریغ نکردند.

 اتحادیه میهنی کردستان و رابطه اش با ایران تا جایی پیش رفت، که برای خوش خدمتی به جمهوری اسلامی علیه کمونیستها و از جمله حزب ما دست به حمله نظامی زد. حمله به مقر حزب کمونیست کارگری عراق در سلیمانیه و تیرباران رفقای ما ٬ تعقیب و جستجوی خانگی بدنبال کمونیستهای کارگری ایران در شهرهای عراق،  جزو این اقدامات بود که آقای مقدم از فرط بغض و کینه به ما، ظاهرا همه را فراموش کرده است. همین جریان به دستور دولت جمهوری اسلامی شب هنگام و برای رد کردن نیروهای نظامی سپاه پاسدارن از مرکز شهر سلیمانیه جهت حمله به حزب دمکرات کردستان ایران٬ برق شهر را خاموش کردند و سپاه پاسداران را از شهر سلیماینه و دور از چشم مردم عبور دادند. خوش خدمتی اتحادیه میهنی به ایران٬ پیامهای تعریف و تمجید از شخص خمینی و حمله به کمونیسها در سلیمانیه،  چنان فضایی را در کردستان ایران ایجاد کرده بو٬ که طالبانی جسارت نمیکرد علنی وارد شهرسنندج  بشوند.  

علاوه بر این پ ک ک در دوره ای که با جمهوری اسلامی رابطه حسنه داشت و امکانات مگیرفت٬ اعتراضات وسیع مردم در شهرهای کردستان در اعتراض به ربودن عبدالله اوجلان را رسما و طی بیانیه ای کار صهیونیستها نام گذاشت و آن را محکوم کرد. به این دلیل ساده که این اعتراضات در ایران، همزمان مطالبات آزادیخواهانه ای هم علیه جمهوری اسلامی را هم منعکس میکرد! از این نمونه ها کم نیستند و جناب مقدم در این زمینه هم حقیقت را کتمان کرده اند. 

آقای مقدم در برخورد به آنچه "جنبش رفع ستم ملی" نام گذاشته است٬ مانند همه چپهای مهجور ناسیونالیست و هذیان گو، با ارفاق و بدهکاری به آن رفتار میکند. از کیسه کمونیسم و طبقه کارگر به عنوان کسی از "ملت بالا دست" میبخشد. وجود طبقه کارگر و انکار آن٬ وجود جامعه طبقاتی و انکار آن و ارفاق به ناسیونالیسم کرد و احزاب آن به عنوان احزاب ملت تحت ستم و ناسیونالیسم ملت تحت ستم از جانب چپ ناسیونالیست ایران٬ قدمتی به اندازه تاریخ این چپ دارد. تاریخ رفتار و برخورد راه کارگر٬ وحدت کمونیستی شاخه های فدایی در دوران حمله حزب دمکرات به کمونیستها در کردستان و نقش به ظاهر بی طرفانه آنها و دفاع عملی آنها از حزب دمکرات بر کسی پوشیده نیست. سکوت و مماشات این جریانات در مقابل قلدری آشکار حزب دمکرات و حمله نظامی این حزب به طبقه کارگر و کمونیسم این طبقه و تحزب سیاسی آن که کومه له باشد، و در مقابل نصیحت کردن ما که علیه حزب دمکرات تبلیغات تند میکنیم٬ همانی است که امروز رضا مقدم تکرار میکنند. تفاوت در این است که مقدم سی سال عقب است.  

حزب دمکرات زمان خودش همین حرفها و ادعاها را میکرد که لیبرال "اتحاد سوسیالیستی" با پرچم "کمونیسم" به تکرار آن پرداخته است.آقای مقدم به عنوان "کمونیستی" از "ملت بالا دست" در مقابل ناسیونالیسم "ملت تحت ستم" احساس بدهکاری میکند و به آن آوانس میدهد و آنرا در هاله تقدس "جنبش رفع ستم گری ملی" میپیچد. جناب مقدم هر انتخابی را که میخواهد میتواند بکند٬ اما اجازه نمیدهیم به نام کمونیسم و طبقه کارگر، و از کیسه این طبقه و جنبش اعتراضی و کمونیستی آن، به دشمنان این طبقه بخشندگی کند. محفل اتحاد سوسیالیستی  یک بار دیگر باید "ترمزهایش را چک کند".  نه در رابطه با احتمالا کارگری بودن، که در سرعت سرسام آور سقوط به قعر یک سکت مخرب!  

از نفرت شخصی تا تحریک احساسات 

نوشته های رضا مقدم چه مورد اخیر و چه نوشته های قبلی ایشان٬ تا جایی که به حزب حکمتیست و حتی احزابی که به نام کمونیسم کارگری فعالیت دارند٬ علاوه بر فحاشی و زبان دور از نزاکت او٬ حاوی تحریکات و یک نفرت عمیق و کور شخصی است. تردید دارم هیچ اختلاف سیاسی با هر میزان فاصله با مخالف سیاسی٬ این درجه از توهین و تحقیر و تهمت و افترا و تحریک احساسات را بدنبال بیارد. ما و گروه اتحاد سوسیالیستی زمین تا اسمان تفاوت داریم. ما به روشنی گروه ایشان را یک فرقه توطئه گر و پروند ساز میدانیم،  که با هر کسی اختلاف پیدا کنند٬ پای پلیس سیاسی را علیه او به میدان میکشند. تا جایی که بخود ما بر گردد٬ دوره "درخشانی" از پرونده سازی را علیه ما داشته اند٬ که بخشا در این نوشته به آن اشاره شد. 

نوشته اخیر ایشان در این زمینه یکی دیگر از "شاهکارهای" این محفل است، که هر آدمی با یک بند انگشت شعور٬ نیت "خیر" آنها و ابعاد شیادی سیاسی محفلشان را میفهمد. ظرفیت منفی این جریان٬ ظرفیت تهمت و افترا و پرونده سازی آنها متاسفانه بسیار بالا است. 

آقای مقدم دوره قبل بحث نفوذی در رهبری ما را که مرکز اطلاعات جمهوری اسلامی برای اقرار گرفتن از دانشجویان در زندان و برای امنیتی کردن رابطه با حکمتیستها راه انداخت را چسبیدند و به تکرار همان احکام پرداختند. آنها در دل این پرونده سازی پلیسی٬ و برای تحریک و کور کردن خوانند،  نوشتند که "محمود قزوینی هم از این ماجر اطلاعات کامل دارد". تلاش کردند با آوردن اسم محمد قزوینی که مدت مدیدی با حزب ما کار کرد٬ جلایی به ادعاهای شنیع خود و مرکز اطلاعات بدهد و آنرا گزارشی از "درون و دقیق" قلمداد کند. امروز با رندی و در دل بحث در مورد پول گفتن از دولتها به نام اینکه محمو قزوینی گفته است٬ نوشته اند: "کما اینکه وقتی کمکهای مالی ٤٠٠ هزار دلاری حکمتیستها ته کشید، تلویزیونشان خوابید".

در کنار این ادعاهی پوچ نقل قولی از محمود قزوینی مبنی بر ٤٠٠ هزار دلار کمک مالی جریانات چپ و ضد جنگ و اتحادیه های کارگری٬ در ژاپن و کره جنوبی به حزب کمونیست کارگری عراق را ضمیمه کرده اند. اگر این کمکها از اتحادیه های کارگری٬ جنبش ضد جنگ و جریانات چپ در ژاپن و کره شده است٬ آنهم به حزب کمونیست کارگری عراق٬ به بحث پول از دولتها و حزب حکمتیست چه مربوط؟ قاعدتا برای هر آدم باوجدانی باید مایه خوشحالی باشد٬ که حزبی کمونیستی در ایران یا عراق توانسته است توجه اتحادیه های کارگری٬ جنبش ضد جنگ و جریانات چپ را در ژاپن و کره جنوبی بخود جلب کند تا به او کمک مالی کنند. و اینکه رفیق امان کفا از رهبری حزب حکمتیست برای این روابط و جلب این کمکها به ژاپن رفته است چرا منفی است؟ کمک مالی ای که به دولتها مربوط نیست به شما چه مربوط؟ شما که کارتان پیدا کردن خرده اطلاعات حتی با استفاده از ادعاهای مراکزی پلیسی و در رابطه با دولتها و پرونده سازی برای مخالفانتان است٬ چرا این مورد که در این چهارچوب نمیگنجد را ضمیمه کرده اید؟ این چه افشاگری است که جناب مقدم علیه ما کرده اند؟ آنهم زمانی که میخواهد گرفتن پول از دولتها و سولیداریته سنتر و... را مدرکی علیه مخالفین خود کند. و ثالثا محمود قزوینی یا هر رفیقی اگر جایی چیزی گفت٬ چرا شما فوری به عنوان مدرک علیه یک جریان دیگر علم میکنید؟ آیا اگر فردا کسی مدعی شود و بگوید که شنیده است  جریان شما لیست مورد ادعای فعالین جریانتان و ماجرای پول گرفتن آنها از آمریکار را در اختیار جمهوری اسلامی قرار داده اید٬ چه خواهید گفت؟ بلاخره شما و جریانتان مسئول اعمال و کردار خود هستید یا شایعه پراکن و طوطی ای هستید که هر شنیده و نشنیده ای را علیه مخالف خود به عنوان "حقیقت" در بوق میزنید؟ آیا اینگونه سیاست کردن چیزی جز تلاش برای راپورت دادن به شهربانی محل در دل هر دعوایی با مخالف سیاسی تان است یا نه؟ شما در تمام دنیا چرا یافتن مدرک و راپورت دادن به نام دیگران را علیه ما پیشه کرده اید؟ شغل شریف دیگری را سراغ ندارید؟

جهت اطلاع خوانندگان نوشته آقای مقدم٬ حزب حکمتیست نه از ژاپن و نه از اتحادیه های کارگری آن کشور و کره جنوبی طلب کمکی نکرده است و پولی هم متاسفانه نگرفته است. ضمنا این حق ما و بخشی جدی از فعالیت کمونیستی ما است که از چنین جریاناتی کمک مالی بگیریم و به چنین کاری افتخار خواهیم کرد و به هیچ کس و جریانی هم بدهکار نیستیم و به جناب مقدم و محفل "اتحاد سوسیالیستی" هم مربوط نیست. اما متاسفانه چنین اتفاقی نیفتاده است. اتحادیه های کارگری ژاپن و جنبش ضد جنگ و نیروهای چپ با  کنگره آزادی عراق در زمان اشغال آن کشور رابطه حسنه داشته اند٬ از آن کنگره دفاع کرده اند٬ و به آن کنگره هم اگر کمکی کرده باشند٬ به کسی مربوط نیست. هر کس سوالی دارد میتواند به آن رفقا مراجعه کند و جواب خود را بگیرد. جعلیات آقای مقدم هم مثل همه ادعاهای جعل دیگرش و اهداف ناسالم او نیز برملاتر از آن است که توضیح بیشتری بطلبد. 

خصومتهای شخصی این محفل و چرایی آن

 همچنانکه اشاره کردم کینه و خصومت این جمع علیه هر جریانی که با کمونیسم کارگری تداعی شود و چنین اسمی بر آن باشد٬ حد و مرز ندارد. یک کلام سیاسی از آنها نسبت به این جریانات نخواهید یافت. افترا٬ تهمت و فحشنامه با اتکا به شنیده ها و گفته ها و تکه پاره هایی از زندان و... اساس کارشان بوده است. داستان نفرت نامه های آقای مقدم علیه حزب حکمتیست نمونه بارز این "سیاست" کردنها است.  

اینها کار سیاسی نیستند٬ تحریک احساسات با اتکا به عقب افتاده ترین فرهنگ شرقی اسلامی است. آنها هر وقتی حرف سیاسی زده اند یا از آخور دو خرداد سر در آورده یا جنبش سبزی شده اند یا لیبرال چپی که مدافع "خلقها" و "جنبش" آنها برای "رفع ستم ملی" و انکار طبقه کارگر و کمونیسم آن شده اند.  

اتکای آنها بر تحریک و همزمان بر ریاکاری و چاپلوسی کارگر پناهی برای تحمیق است و نه چیزی دیگر. توجه داشته باشید که فحشنامه اخیر آقای مقدم و تکرار مرتب و نابجای اسامی تعدای از فعالین کارگری در زندان در کنار ادعاهای پوچ خودش، یک نمونه بارز و راستش یک بی احترامی عمیق حتی به خود این انسانها است.  

از این شنیعتر این فحشنامه بلند بالا که اساسا علیه ما است، را تقدیم به رضا شهابی کرده است. معلوم نیست تقدیم کردن فحشنامه و پاپوشدوزیهای آقای مقدم و "موش دوانی ها" او چرا اصلا باید به کسی تقدیم شود! آنهم به کسی که در زندان است.  آنها فکر میکنند با این دوستی خاله خرسه و جعلی  میتوانند توجه جلب کنند! همه را خراب کنند تا خود مطرح شوند. دلیل این مسئله به نوع "عروج" آنها و رفتن آنها از حزب کمونیست کارگری در آوریل سال ١٩٩٩ بر میگردد. 

این رفتار تنها و تنها فوران چرک عقده و ناخن جویدن های پنهانی آذرین و مقدم است، تا منصور حکمت زنده بود! اینها نتیجه سکوت تاریخی مقدم و آذرین  است که به بهانه فعالیت در جنبش کارگری به شکل دیگری، برای جبران گذشته!    

آن زمان رضا مقدم و ایراج آذرین حرفی نداشتند و رفتند. کسی شاهد بحثی از آنها٬ نقد و جدلی از آنها در مقابل سیاست و بحثهای مختلف آن حزب نبود. دوره سکوت و قهر کردن آذرین با رفتن رضا مقدم و بهمن شفیق و.. خاتمه یافت و او هم یار جمع شد. در آن زمان با این جمع و به بهانه رفتن آنها حدود ١٠٠ نفر حزب کمونیست کارگری را جا گذاشتند. از این صد نفر تعدادی همراه جمع آذرین و مقدم و بهمن شفیق بودند و بخشی هم دنبال مشغله های دیگر خود و یا اصلا با این جمع نرفتند. حزب کمونیست کارگری با هزیمت این جمع تکانی نخورد٬ هیچ ارگان و تشکیلاتی روی دست نماند٬ هیچ نشریه و کاری برای یک روز هم متوقف نشد٬ علاوه بر این آن حزب از دل این ماجرا سربلند و هوشیار تر و متحد تر بیرون آمد و در مدت کوتاهی بزرگتر و مطرح تر شد.  

همان زمان به آذرین- مقدم و همراهان آنها گفته شد٬ که شما اهل حزب ساختن نیستید٬ نه کالیبر آنرا دارید و نه مسئولیت پذیر هستید. حزب ساختن احتیاج به فرهنگ حزب سازی٬ به توان حزب سازی و به مسئولیت پذیری دارد که شما ندارید.  

در اولین جلسه مشترک این جمع و با فاصله کوتاهی از آن هزیمت٬ خود جمع چند شقه شد و هر چند نفر دنبال کار و سیاست خود رفتند. جمع آذرین مقدم تازه شروع به نوشتن بحثهای ناگفته خود کردند که اولینش تزهای راست دوخردادی ایرج آذرین بود که اینجا جای پرداختن به آن نیست.  با زبان گشودن آذرین ساکت، و طرح تزهای دوخردادی او پس از مرگ  منصور حکمت، همه به صحت ارزیابی منصور حکمت از سکوت دیروز آذرین – مقدم  و منسب کردن آنها به "دوخردادی شدن"، عملا پی بردند.   

ترک یک حزب٬ تشکیل یک حزب یا گروه و جمعی٬ رفتن از یک جریان و پیوستن به جریانی دیگر همگی اتفاقات سیاسی بر اساس تصمیم سیاسی آدمها است. این گونه اتفاقات در تاریخ سیاسی جهان٬ در تاریخ سیاسی ایران و احزاب سیاسی آن به کرات اتفاق افتاده است و در آینده هم اتفاق خواهد افتاد. آدمها خط و جهت سیاسی عوض میکنند و خوب یا بد آنرا سیاسی توضیح میدهند و مردم هم قضاوت میکنند. اما نوع کار و سیاست این جمع به جای اینکه این مسیر را طی کند٬ راهی دیگر رفت که اکنون عوارض آنرا می بینیم.  

توقع بی جای آذرین و مقدم مبنی بر اینکه با رفتن آنها که حتی یک کلمه حرف رسمی چه شفاهی و چه کتبی نگفته بودند٬ آن حزب زمین میخورد٬ پوچ از آب در آمد و در عوض جمع آنها ناکام ماند. این ناکامی را هر آدم عاقل و سالم و سیاسی ای میتواند توضیح دهد٬ کار خود را بازبینی کند و دلایل آنرا سیاسی توضیح و راه درست تر را میتواند مقابل خود قرار بدهد.  

انسانهای سیاسی راست یا چپ معمولا چنین میکنند. اما اینها در بغض و کینه از ما بدلیل ناکامی خود ماندند و هنوز هم در آن غلط میخورند. متاسفانه آینها از آن جدایی سالم جان بدر نبردند و در همان فضا ماندند. به جای اختلاف سیاسی و توضیح اختلاف و نقد سیاسی٬ بر اساس بغض و نفرت شخصی محفل خود را بنیان نهادند و حول همان بغض و کینه "فعالیت" کردند.

ما را و شخص منصور حکمت و هر کس که خود را مدافع او دانست را دشمن خود و عامل ناکامی سیاسی خود دانستند. دلیل فحشنامه های این جمع و توصل آنها به هر خش و خاشاکی علیه ما٬ دست بردن آنها در کیسه مراکز پلیسی و تکرار نخراشیده ادعاهای آنها٬ شبنامه پخش کردن و مسئول نبودن در قبال اعمال و ادعای خود و اتکا به میگویند و شنیده ایم و دانشجویان گفتند٬ برای رونق دادن به کار پلیسی و امنیتی علیه ما و رعایت نکردن نرمهای یک جامعه متمدن و عدم حفط پرنسیبهای برسمیت شناخته سیاسی علیه ما از اینجا ناشی میشود.

این شیوه از "فعالیت" متاسفانه به نرم فعالیت آنها و به سنتی در مبارزه سیاسی این جمع تبدیل شده است٬ تا جایی که علیه دیگر مخالفان سیاسی خود نیز هر جا از نظر سیاسی کم می آورند به آن متکی هستند. شرنوشت رقت بار،  تلخ و تراژدیک این جمع نتیجه همین است و ما و دیگران مقصر نیستیم. 

در خاتمه: 

همچنانکه به تفصیل اشاره شد٬ این جمع یک محفل عقده ای و یک عنصر ناسالم در سیاست ایرانند. چنانچه اشاره کردم نوشته آقای مقدم ادامه احکام گذشته و تکراری او در مدح کار قبیح محفلشان نسبت به دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب٬ دو بهم زنی آنها در شرکت واحد٬ از سولیداریته سنتر تا پول گرفتن و نگرفتن است.  

سیاستهای راست این جمع در مباحثات "تئوریک" ایرج آذین و پرونده سازیهای این محفل و کار کثیف  راپورت دادن و اطلاعاتی آنها و نفرین کردن ما بدلیل ناکامی سیاسی آنها است. اپورتونیسم تمام عیار آنها و رنگ عوض کردن هر روزه و باج دادن به بورژوازی ایران روزی زیر چتر "جنبش دوم خرداد" و روزی با پیوستن به "جنبش سبز" و امروز در مدح ناسیوالیست کرد٬ بیانگر نامربوطی آنها به کارگر و کمونیسم و همزمان بی ریشه ای٬ حاشیه ای بودن و غیر مسئول بودن آنها است. مقدم و آذرین در انتخابی که کرده اند آزادند٬ اما هر نوع ارزان فروشی مبارزه کارگر و کمونیست در لباس چپ٬ و موشدوانی آنها و پرونده سازیهای این جمع علیه مخالفین سیاسی شان را به عنوان یک عنصر اپورتونیسم و نئوتوده ای در سیاست ایران٬ در قاب خواهیم گرفت و به گردن آنها آویزن و در معرض دید عموم قرار خواهیم داد.