انقلابیگری ارتجاعی و کمونیسم ارتجاعی

محمد فتاحی

مسئله اعتراض قومی عشیرتی بختیاری در جنوب ایران، حمایت از اعتراضات پرو امریکایی در ونزوئلا و تحرک سازمان داده شده فاشیسم و ناسیونالیسم پروغرب در اوکراین یکبار دیگر انقلابیگری حزب کمونیست کارگری را مرکز توجه کرد. خیلی ها در مورد این انقلابیگری قلم زدند، بدون اینکه مضمون آنرا نشان دهند. بخشا گفته شد که این مواضع ناشی از پوپولیسم این حزب و عشق آن به توده حاضر در خیابان است. گفته شد اینها هپروتی و ذهنی اند. این نوشته پاسخ به این ادعاهاست.

اگر این ادعاها واقعیت دارد و این حزب عاشق خیابان است، و هرجا مردمی به خیابان بریزند اینها از شروع یک انقلاب سخن میگویند، چرا در مورد حضور خیابانی در جایی مانند بحرین چنین نمیکنند؟ چرا در مورد به خیابان آمدن یمنی ها در مقابل سفارت امریکا در صنعا در همین یکی دو هفته اخیر حساسیت نشان نمیدهد؟ چرا همراه خیابان های مناطق شیعه نشین شرق عربستان، شروع انقلاب در این کشور را مژده نمیدهند؟ در مقابل، در خیابان های اوکراین سریع تر از سناتور مک کین حضور دارند و دقیقا بیش از او به هیجان می افتند. با شروع اعتراض خیابانی در ونزوئلا هم سریع تر از وزارت خارجه امریکا اطلاعیه حمایتی صادر میکنند!

ادعای اینکه این حزب متکی به "توده ها" است هم واقعیت ندارد. اینها روشن بین تر، شفاف تر و ایدئولوژیک تر از این آنند که دل به هر "توده ها"یی ببندند. در خارج کشور، توده های بحرین با توده های ونزوئلا متفاوت اند؛ اولی با غرب و امریکا و ناتو نزدیکی ندارد. "توده ها"ی دومی اما متحد امریکا هستند. "توده ها"ی اوکراین قابل حمایت و تحرک شان صد در صد انقلابی است، چون اخیرا در مکالمه تلفنی وزیر خارجه استونی و کاترین اشتون فاش شد که هزینه کشتار مردم و نیروهای پلیس را هم از بودجه پرداختی غرب به اپوزیسیون تامین کرده و تک تیرانداز اجیر کرده اند. در مقابل "توده ها"ی شرق عربستان مورد اتکا نیستند چون هزینه تک تیراندازان شان و تحرکات خیابانی شان را ناتو تامین نمیکند.

در داخل کشور، در ایران هم "توده ها" متفاوت اند؛ مثلا تجار بازار تهران پارسال در مقابل بی ثباتی بازار ارز اعتراض نیم بندی در یک روز و در کمتر از یکساعت در خیابان میکنند، حزب کمونیست کارگری فورا به اسم تظاهرات "توده ها" در تهران پشت آن آماده است. تحرکات دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب در ایران، نه یک روز و یک ساعت بلکه چند سالی نوک پیکان آزادیخواهی و برابری طلبی در مهم ترین دانشگاههای کشور بودند. حکک حتی برای یکبار از روی اشتباه هم در طول آن چند سال اسمی از آنها نیاورد. نه فقط این بلکه حتی اخبارشان را در حالیکه تمام دستگاه وزارت اطلاعات برای دستگیری شان بسیج شده بود، از نشریات و تلویزیون خود سانسور کرد. این درجه از دقت در تشخیص "توده ها" را کمتر نیرویی دارد. در دفاع از زندانیان "داب" حتی سلطنت طلبان اطلاعیه حمایتی صادر کردند، ولی این حزب مصمم تر و ایدئولوژیک تر از آن بود که تسلیم "بی فکری" سلطنت طلبان شود و به شیوه پوپولیستی! بقیه چپ های ایران، به صف حامیان داب بپیوندد و در تظاهرات های خارج کشور به دفاع از آنها حتی یک پیام همبستگی قرائت کند.

این حزب بطور قطع پوپولیست نیست. پوپولیست کسی است که ماهیت سیاسی اینها پشت عنوان پرطمطراق شان را نمی بیند.

 

ماهیت این انقلابیگری

جالب اینکه یک سر دیگر پرچم این انقلابیگری در دست رضا پهلوی است. کسی که حوصله کرده و سری به سایت او بزند، متوجه میشود که اطلاعیه های او هم به موازات اطلاعیه های حمایتی از این انقلابات صادر میشود. جالب تر اینکه تمام این تحرکات و انقلابات، به موازات امریکا مورد حمایت فعال اسرائیل هم هستند. جای تعجب است؟

واقعیت این است که اینها نه امریکایی اند و نه اسرائیلی همانطوریکه رضا پهلوی نیست. سوال این است که علت اینهمه همسویی دقیق و روشن از کجاست؟ کسی که اینها را هپروتی و ناروشن خطاب میکند، در مقابل این درجه از دقت در انتخاب و حمایت های افق دار و روشن و بی توهم انگشت به دهان میماند.

برای روشن شدن در این مسئله باید عنوان و اسم حزب کمونیست کارگری را در ذهن خود، برای لحظاتی مثلا حزب ناسیونالیست پروغرب ایران گذاشت. یا عنوان "آبرودارتر" حزب دمکراسی ایران و یا حزب مدافعین حقوق بشر در ایران گذاشت. فقط این نه، فراموش کرد که سیاست هایش را با کدامین فرمولاسیون چپ یا راست بیان میکند. در چنین صورتی شبهه برای کسی باقی نمیماند که این موجود سیاسی، در مورد وقایع جهان امروز بسیار روشن است؛ مخالف جمهوری اسلامی است، و در بلوک بندی جهانی و منطقه ای مدافع بلوک امریکا و ناتو و اسرائیل است؛ دقیقا مانند رضا پهلوی. این دو فکر میکنند که در جنگ و تقابل دو بلوک بندی متقابل در منطقه و در ابعاد جهانی، در مقابل جمهوری اسلامی به بلوک مقابل می پیوندند و از این طریق برای برتری بلوک خود تقلا و مبارزه میکنند. تشخیص اینکه باید در کدامین خیابان کدامین شهر و از کدامین توده ها حمایت کرد، را قطب نمای منافع بلوک امریکا و ناتو و غرب نشان میدهد. همین.

این حزب هم مانند حزب رضا پهلوی مخالف جمهوری اسلامی است. مخالف استبداد و اسلام این حاکمیت است. امروز بنا به منافع و مصلحت سیاسی، غرب و امریکا هم بخشا انتقادات نیم بندی به فشار همین استبداد و اسلام از زاویه حقوق بشر و دمکراسی به جمهوری اسلامی دارند. انتقاد مشترک به جمهوری اسلامی تنها عنصریست که تمام این جبهه رسما اعلام نشده را در یک خط نگهمیدارد. همین قطب نما هم مسیر حرکت و سیاست و تاکتیک حکک را تعیین میکند. در این مسیر، هر زمان امریکا و ناتو نقشه حمله در سر پروراندند، حکک هم نقشه تسخیر سفارات را اعلام میکند. هر زمان هم امریکا و غرب سیاست رژیم چنج را مثل امروز کنار گذاشتند، حکک هم به همین فشارهای حقوق بشری و لابی های کمپینی بسنده میکند و گاهگاهی هم برای پیشروی هم جبهه ای هایش در مقابل بلوک رقیب هورا میکشد.

 

مشکل عنوان "کمونیست" و "کارگری" چه میشود؟

حزب کمونیست اوکراین در کنار مسکو و دولت سرنگون شده ایستاده است. اکثریت سازمان چریک های فدائی خلق ایران که بزرگترین سازمان چپ دوران خود بود، متحد خمینی، آنهم در دل کشتارهای اوایل انقلاب شد. حزب کمونیست شوروی در دوره استالین مخوف ترین کشتار اعضای کمیته مرکزی خود را سازمان داد. حزب صدام حسین حزب سوسیالیست بعث عراق بود، مانند بشار اسد فعلی در سوریه. حزب سارکوزی حزب سوسیالیست فرانسه است و حزب تونی بلیر حزب کارگر بریتانیا.

 با این نمونه ها میخواهم بگویم که میشود اسم و عنوان کمونیست و کارگر را هم یدک کشید و در همان حال مثل همه این "کمونیست و سوسیالست ها و چپ ها"ی نامبرده عمل کرد. آیا برای شناخت کامل از هر نیروی سیاسی باید منتظر عواقب اتخاذ تمام سیاست هایش تا انتها بود؟

حزب کمونیست کارگری در مقطع تشکیل مجموعه همه گرایشاتی بود که در حزب کمونیست ایران حضور داشتند؛ چپ ضد استبداد جمهوری اسلامی(از همه خطوط). چپ شکل گرفته در جنبش مقاومت در کردستان. و رگه ضعیفی از سوسیالیسم کارگری. تنها نمایندگان بسیار روشن آنروز ناسیونالیسم کرد غایب بودند. علت دنباله روی این چپ از منصور حکمت به این دلیل ساده بود که آنروز، کمونیسم کارگری تنها پرچم نه فقط کمونیستی بلکه حتی نسبتا چپ و عدالتخواه، در مقابل راست پیروز به رهبری امریکا و نظم نوین غرب به دنبال شکست دیوار برلین بود. بقیه بطور کلی تسلیم شده و به دمکراسی غرب ایمان آورده بودند.

 

افق امروز

از رضا پهلوی تا حکک که رنگین کمان ملونی را تشکیل میدهند، وارد زندگی در دنیای بعداز حل مسئله اتمی ایران شده اند. جمهوری اسلامی امروز تمام گرایشات اصلی بورژوازی ایران را در خود جای داده است؛ از ناسیونالیسم عریان پروغرب تا اسلامیونی که با حرکت سرمایه خود را منطبق کرده و یا در پروسه دگردیسی اند. نتیجتا رگه قبول نشده بورژوایی در دایره حاکمیت جمهوری اسلامی امروز از همیشه حاشیه ای تر و بیچاره تر است. بیچارگی از این نظر که اگر تا دیروز، غرب و امریکا امثال رضا پهلوی را به عنوا ابزار، برای فشار به جمهوری اسلامی کوک میکردند، امروز جناح هایی از خود جمهوری اسلامی نقش کاتالیزر برای دگردیسی جمهوری اسلامی بسوی یک حاکمیت مورد قبول غرب را بازی میکنند و بازار کاربرد ابزارهای حاشیه ای تعطیل شده است. با همه اینها، اولا کشمکش غرب با جمهوری اسلامی به پایان نرسیده و تا زمانی که قبله اسلامیون ایرانی رسما واشنگتن نشده و از روسیه دور نشده اند، فشارها با عناوین مختلف مثلا از نوع فشار حقوق بشری به جمهوری اسلامی ادامه خواهد یافت. اپوزیسون ناسیونالیسم پروغرب ایران به جای تعطیل همیشگی بازارش دل به همین فشارهای حقوق بشری به جمهوری اسلامی بسته است. این تنها سرمایه جریاناتی مانند رضا پهلوی و حزب کمونیست کارگری است.

بعلاوه، امروز دوره پسا انقلابات خاورمیانه است. دوره سازمان دادن اپوزیسیون های یک شبه است. دوره سناریوهای سیاه است. دوره انقلابات از نوع اوکراین است. غرب و در راس آن امریکا، به جای تکیه بر سازمان های اسلامی از نوع القاعده که کنترل شان از دست غرب خارج میشود، به داشتن جریانات امتحان پس داده و یک عمر هوادار خود نیارمند است. ناسیونالیسم ایرانی، ناسیونالیسم کرد و ترک و کل اردوی ناسیونالیست های هوادار غرب در منطقه بهترین نوع موجودات سیاسی مورد نیاز امریکا در شرایط متفاوت اند. از این نظر علیرغم پائین آوردن فتیله چراغ اینها، حفظ شان، تا جایی که منافع امریکا ایجاب کند، به تعطیل شان می ارزد.

 

حزب کمونیست کارگری چه میشود؟

رضا پهلوی بیش از نیم قرن سنت با امریکا بودن را پشت سر خود دارد. لذا تماما کنترل شده و عاقل به معنی بالغ، حرکت میکند. حزب کمونیست کارگری اما اهل حرکت از "پائین" است؛ امریکا هنوز کاری نکرده اینها  "تسخیر" سفارتخانه های جمهوری اسلامی با اتکا به تحرک امریکا و ناتو را فراخوان میدهند. هنوز در اوکراین برنامه روشنی برای حرکت ندارند، حزب مزبور شیپور انقلاب از پائین میزند. امریکا تحرک ناسیونالیسم قومی در ایران را فعلا ساکت کرده است و اینها مشغول سازماندهی انقلاب شان با تکیه بر عشیره گری اند. امریکا سازمان های ابزاری کاملا کنترل شده و متکی به حساب و کتاب میخواهد، اما اینها حساب و کتابشان دست خودشان هم نیست. امریکا اهل حرکت آرام در فضای امروز ایران است تا اعتماد حاکمین به خود را جلب کند، و اینها مداوما در شیپور انقلاب از پائین شان میدمند. این یعنی امریکا اهل خریدن کالای اینها نیست و عشق اینها به فشار غرب و امریکا و ناتو یک طرفه میماند.

 

با اینهمه هنوز حزب کمونیست کارگری می شد جایی، پناهگاهی برای خود دست و پا کند؛ در منطقه خاورمیانه، به جز امریکا، عربستان سعودی و اسرائیل سیاست های خود را در مقابل جمهوری اسلامی دارند، چون منتقد سازشکاری امریکا با جمهوری اسلامی اند؛ دقیقا مانند حزب کمونیست کارگری و حزب رضا پهلوی.  سیاست بلوک عربستان و افراطی های اسرائیل تضعیف جمهوری اسلامی به هر قیمت است. چیزی شبیه سیاست صدام حسین در مقابل جمهوری اسلامی در دوره جنگ ایران و عراق، که به عنوان یک سیاست جنگی با جمهوری اسلامی، از هر نوع اپوزیسیونی حمایت میکرد، به شرطی که بازویی هر چند ضعیف برای فشار داشت. حمایت صدام از کومه له کمونیست تا ناسیونالیست ها و تا جنایتکارانی که کارشان بریدن سر سربازان ایرانی برای فروش به عراق بود، طبق چنین سیاستی پیش میرفت. از شانس بد، حزب کمونیست کارگری کاندید مناسبی برای اینها هم نیست. به جز اسلامیون سلفی که روز روشن در شهرهای کردستان و بلوچستان  شمشیر می کشند،  ناسیونالیست های کوردی که اخیرا از دولت روحانی ناامید شده اند، کاندید مناسب تری برای استفاده ابزاری اسرائیل و عربستان برای فشار به جمهوری اسلامی اند. ناسیونالیسم کرد هم نیروی مسلح دارد و هم برای متحدین غرب در منطقه مورد اعتماد است. اسرائیل تاریخی قدیمی از دوستی و نزدیکی با ناسیونالیسم کرد دارد. عربستان و بقیه شیوخ منطقه هم اخیرا از ناسیونالیست های کرد پیام رسمی و علنی گرفته اند که آماده همکاری اند. عبدالله مهتدی در راس ناسیونالیسم کورد، در مصاحبه با شرق الاوسط، خطاب به  اتحادیه عرب گفته که در خدمت است. به این صف بقایای مجاهد را میشود اضافه کرد، به شرطی که علیرغم نارضایتی امریکا، سیاست تروز دانشمندان اتمی ایران کماکان یک سیاست فعال دولت اسرائیل باقی بماند. ناسیونالیست های قومی دیگری مانند الاحوازی های خوزستان، فاشیست های ترک(اگر ترکیه بخواهد)، همه میتوانند کرایه شوند.

 

حزب کمونیست کارگری اینجا هم بی مشتری میماند؛ نه نیروی نظامی و اردوگاه دارد، نه سابقه ای مورد اعتماد برای غرب، و نه موجودیتی محسوس و ملموس در داخل کشور. نتیجتا ارزش مصرفی به عنوان ابزار فشار بر جایی ندارد. سازمان های دست راستی و فاشیستی ضد اسلامی در غرب، سکولارهای ایدئولوژیک هوادار اسرائیل و محافل روشنفکری ایدئولوژیک ضداسلامی، دسته جمعی پناهگاه این حزب میتوانند بمانند تا با کمپین های حقوق بشری ضد جمهوری اسلامی اینها همدردی و همکاری کنند. همین!

 

 پرداختن به حکک چه جایگاهی دارد؟

در سیاست امروز که لایه های اصلی بورژوازی ایران توسط دایره در قدرت در ایران نمایندگی میشوند، پرداختن به رگه های حاشیه ای معترض بورژوازی ایران مانند جریان رضاپهلوی سوزاندن وقت و بیخود است. فرق حکک در این است که اولا خود را کمونیست میداند، خواهان انقلاب است و در مقابله با جمهوری اسلامی جناح چپ جریان رضاپهلوی، جناح متکی به "توده ها و کارگران" ایستاده است. بعلاوه حکک صریح ترین سخنگوی کمونیسم بورژوایی در مقایسه با بقیه گروهبندی های چپ بورژوایی در ایران است. نه دفاع از تحرک ارتجاع داخلی ویژه این گروه است، نه امید بستن به سناریوهای دست ساز بورژوازی غرب و امریکا و ناتو. در کنار اینها، دفاع از تحرکات قومی و ملی کار بقیه چپ هم به بهانه تبعیض ملی هست. امید به سوریه ای کردن ایران و "سرنگونی دیکتاتورها" ی دنیا توسط بازوی ناتو و امریکا و غرب پرچم بقیه چپ و کمونیسم بورژوایی هم هست. به جز اینها، شعار تسخیر سفارتخانه های جمهوری اسلامی در خارج کشور، "سیاست فعال" بخش زیادی از بقیه هم زیر سایه تعرض احتمالی ناتو و غرب به ایران بود. رفقای جدا شده از حزب حکمتیست هم نه فقط همین سیاست انتظار برای تسخیر سفارتخانه ها را پرچم خود در آن دوره کردند بلکه امید داشتند که "شعار جمهوری سوسیالیستی"شان را هم در دل آن تحول توده ای و همه گیر کنند. تغییر ریل این رفقا در فضای امید به فشار غرب به جمهوری اسلامی یک فاکتور سیاسی مهم در تعجیل شان برای پیوستن به سنت این نوع انقلابیگری بود. به همین دلیل با استقبال عمومی این چپ و البته راست هم روبرو شدند. مژده گروههای چپ و کمونیسم بورژوایی که "تحولات مهم" در راه است و  در بطن آن تحولات "جمهوری اسلامی رفتنی است"، ناشی از همین امید همگانی به طلوع خیزش پروامریکایی در ایران در دل تحولات پیش بینی شده اینها بود. شرکت مستقیم و غیر مستقیم دسته جمعی اعضای ملون سنت کمونیسم بورژوایی در جنبش بورژوازی لیبرال ایران در سال ١٣٨٨ ناشی از اشتراک کلیه اینها در یک سنت سیاسی بود.

 نتیجتا در فرصت های مختلف لازم است به بهانه انقلابیگری اینها توضیح داده شود که زاویه نگرش کارگر آگاه به مقولاتی مانند انقلاب، کمونیسم، توده ها، خیابان و...زمین تا آسمان از این سنت ارتجاعی متفاوت است.

 

انقلاب انواع دارد.

 "انقلاب" جاری سوریه که تا قبل از وحشتناک شدنش آرزوی اپوزیسیون راست و چپ بورژوایی ایران برای سرایت به ایران بود، و در روزهای اخیر انقلاب اوکراین تنها نمونه های تازه از نوعی انقلابیگری اند. انقلاب متکی به ناتو و برای سر کار آوردن بدیل امپریالیستی غرب، انقلاب دمکراتیک روسیه در سال ١٩٩١ برای به قدرت رساندن بدیل غرب، انقلاب ناسیونالیست ها در بالکان به دنبال فروریزی دیوار برلین، اینها همه انقلابات دوره نوین نظم جهانی به رهبری امریکاست. انقلاب مد نظر مانیفست کمونیست یک انقلاب کارگری برای برچیدن نظام مبتنی بر کار مزدی است. در حالیکه امروز اگر اسلام و استبداد از رخسار حاکمیت بورژوایی ایران حذف شود، یک شبه نقد سنت غالب کمونیسم در ایران از مضمون تهی شده و سلاح هایش را زمین میگذارد. طبقه کارگر نمیتواند علیه چنین انقلابات و اینگونه انقلابیگری نباشد. نه فقط این بلکه انقلاب کارگری حرکتی علیه منجمله چنین انقلابات و انقلابیونی هم است.

 

کمونیسم هم انواع دارد.

مانیفست مارکس و انگلس سوسیالیسم های ارتجاعی متنوعی را برمیشمرد؛ سوسیالیسم فئودالی، خرده بورژوایی و بورژوایی از این جمله اند. از آن تاریخ تا به امروز، جهان سوسیالیسم های ارتجاعی بیشتری را هم تجربه کرده است؛ سوسیالیسم متحد اسلام سیاسی در سالهای آغازین انقلاب ٥٧ ایران، سوسیالیسم متحد فاشیسم حزب بعث در مقطع قبل از شروع حمله امریکا به عراق، سوسیالیسم های ناسیونالیستی در ممالک اروپای شرقی و چین و... سوسیالیسم ناتویی در سالهای اخیر، سوسیالیسم متحد فاشیسم قومی ترک و عرب در ایران،  و لیست طولانی از رگه های مختلف خانواده سوسیالیسم ارتجاعی.

کمونیسم بورژوایی امروز ایران که نود در صد کمونیسم متشکل در گروههای متعدد چپ امروز ایران را شامل میشود، تقریبا ترکیبی از همه نوع را در خود جمع کرده است. 

"توده ها"

شکل گیری هیچ جنبش سیاسی اجتماعی بدون شرکت توده های ستمدیده و مردمان کارگر و زحمتکش قابل تصور نیست. در هیچ مقطعی از عمر سرمایه داری، بورژواها خود به تنهایی نیروی تشکیل دهنده جنبش های سیاسی خود نبوده اند. نه فقط این بلکه همه آنها جنبش های خود را به اسم دفاع از منافع عموم سازمان داده و از این طریق توده ها بطول تاریخ این نظام، لشکر بی مواجب و فداکار پیروزی دشمنان خود بوده اند. از توده های کارگر و زحمتکش پشت سر هیتلر در قرن گذشته تا توده های مسلح در نیروهای مسلح طالبان در افغانستان امروز، از توده های مناطق مسلمان نشین چین تا توده های معترض به خلافت شیخ بحرین، از توده های شرکت کننده در جنبش اسلامی چچن تا توده های شرکت کننده در جنبش ناسیونالیستی کرد در مناطق کرد نشین خاورمیانه، همه بدون استثنا مردمانی شریف، ستمدیده و شایسته یک دنیای بهترند. همه این مردم به وضع موجود معترض و سراغ یک زندگی شایسته اند. با اینهمه، جنبشی که آنها در آن شرکت داشته و یا دارند، جنبش هایی اند که نه تنها افق شان ذره ای از رهایی در خود ندارند، بلکه ضد رهایی انسان ستمدیده و برای به قدرت رسیدن جناح های دیگری از طبقات حاکمه اند. نیروی سیاسی ای که بدون در نظر گرفتن افق و اهداف این جنبش ها، مردمان ستمدیده را به شرکت در آنها فرامیخواند، یا از آن جنبش ها به بهانه حضور "توده ها" حمایت میکند، بدون هیچ بروبرگردی از جنس سیاسی همین جنبش هاست.  جنبش هایی که از بدو شکل گیری، افق های سیاسی خود را به روشنی اعلام کرده اند، حمایت از آنها به بهانه شرکت "توده ها" نه فقط خاک پاشیدن به چشم خود همین توده ها بلکه یک شیادی سیاسی در روز روشن هم هست. کار کمونیستی نه فقط تقلایی برای جارو کردن همین جنبش ها از روی زمین است بلکه یک افشاگری خستگی ناپذیر برای عریان کردن چهره واقعی نیروهایی هم هست که کارگر و زحمتکش را به شرکت در چنین جنبش هایی فراخوان میدهند.

 

"شرکت فعال" و اپورتونیسم سیاسی

ادعا میشود که شرکت دسته جمعی و قدرتمند همه گروهها و احزاب کمونیست در همین جنبش ها مردم ستمدیده را به دنبال خود می کشاند و از دنباله روی آنها از رهبران "ناباب" ممانعت میکند. به تجربه هم ثابت شده که این تز بی پایه است. مائوئیست های افغانستان در جبهه جنگ مجاهدین علیه دولت پروسویت شرکت کردند تا اشغالگران را اخراج کنند. نتیجه نهایی نه مائوئیست شدن کسی که مجاهد شدن مائوئیست ها را به دنبال داشت. چپ ایران در هیبت فدایی و حزب توده همراه جنبش خمینی علیه امریکا سنگر گرفت و نهایتا خود پیرو خط امام شد. اکثریت چپ ها و کمونیست های ایرانی مستقیم و غیر مستقیم پشت ارتجاع جنبش سبز رفتند. نتیجتا نه تنها کسی از آن جنبش جذب این چپ نشد بلکه این چپ بیش از همیشه با جهت و افق آن جنبش چفت تر شد. این چپ بدون تمرین پیوستن به آن جنبش بورژوازی لیبرال، با همین سهولت هوادار دخالت ناتو و امریکا و غرب برای پیروزی انقلابش نمی شد. فرصت طلبی کار نمی کند. نیرویی که فکر میکند قادر به جذب نیرو در دل جنبش های سیاسی دیگر است، نه فقط فرصت طلب بلکه بی بضاعت هم تشریف دارد. جنبش سیاسی ای که افق خود را در پیش گرفته است نمیتوان از مسیر خارج کرد.

به ما انتقاد میشود که به جای تشویق و دلگرمی به مردم معترض، در مقابل چنین جنبش هایی مردم را به خانه می فرستیم و به انفعال می کشانیم. چنین نقدی به نقش ما در برخورد به چنین جنبش هایی یک تحریف ساده است. انفعال در برخورد به این جنبش ها شایسته ما کمونیست ها نیست، ما با چنین جنبش هایی دشمنی سیاسی طبقاتی داریم.  جارو کردن چنین جنبش هایی از عرصه سیاست از وظایف خستگی ناپذیر ما و افشای شیادی سیاسی نیروهای مدافع آنها جزو کار روتین ماست. انقلاب مد نظر ما، انقلاب کارگری، بدون منزوی کردن و نهایتا جارو کردن چنین جنبش هایی غیر ممکن است.