در باره گارد آزادی

( بحث در یک سمینار)

مظفر محمدی

سیاست گارد آزادی بحثی در خود نیست. بحثی است مربوط به ایران و منطقه و جهان امروز. بحثی است مربوط به ابزارهای قدرت اجتماعی و دخالت مردم در سرنوشت خود...

در این سمینار  به مسایل متعددی می پردازم. از جمله تعبیر و تفسیرهای گوناگون از خود سیاست گارد تا شرایط و اوضاع  و احوال که تغییر کرده یا نه. گارد چرا لازمه؟ آیا گارد آلترناتیو یا رقیب یا مانع تحزب کمونیستی کارگره؟  اول باید کارگر حزبش را داشته باشد بعد  گارد؟ چه موانعی وجود دارند، چه چیزایی باید تدقیق شوند، تاکیدات امروز ما چیه و کجاست...؟ 

جنبه های مختلف این سیاست، پیچیدگی های آن و بخصوص میدان جدید بودن و عدم تجربه و سنتش  در میان کمونیست ها و کارگران و مردم  موجب التقاط هایی شده که باید مدام تدقیق شوند و اگر اشکالاتی هست برطرف کردند.

این التقاط ها و مسایل دیگر حول و حوش گارد که من در اینجا  بهشون می پردازم باعث ابهاماتی شده اند. ما در این ٢ سال  هم به این دلایل و هم شرایطی که حزب در آن قرار گرفت  وظایفی در این رابطه در دستور ما قرار نگرفت.

***

 

یه بحث اینه که گارد آزادی مٌهر زمان معین خودش را داره. مال یه دوره ای بود و حالا شرایط عوض شده پس دیگه ضرورتی نداره. در این  تفسیر و ادعا واقعیتی هست، اما این همه ی واقعیت نیست.

 اینکه گارد ازادی  مهر زمان معین را بر خودش داره، درسته. گارد  اساسا در پاسخ به یک نیاز جامعه  در یک دوره معین تاریخی طرح شد. دوره معین میگم، نه یه زمان و مقطع  کوتاه که آمد و رفت . به این برمی گردم.

ما خصوصیات این دوران را بارها گفتیم و تعریف کردیم.

بنا بر این  در مقطعی از این دوران و زمان و در کشور معینی مثل ایران، فوریت گارد به دستور آمد.

و اون، مقطعی یه  که خطر حمله نظامی امریکا و اسراییل و متحدینشان بود و خطر سناریوی سیاه. امریکا به اپوزیسیون میلیون ها دلار می داد تا متحد بشن و حتی مسلح بشن. بخش زیادی از آنها مثل مجاهدین و پژاک و قوم پرستان کرد و بلوچ و عرب و ترک و  فدرالیست ها و غیره نیروهای سناریوی سیاهند...

و ما در جواب به این خطر، بدرست سیاست گارد آزادی را بعنوان ابزار قدرت مردم برای دفاع از خود به جامعه اعلام کردیم. تنها اعلام نکردیم بلکه خود به عملی کردنش برخاستیم و کار درستی کردیم. آنوقت مساله حمله نظامی و هجوم ناسیونالیستها و قوم پرستان و نیروهای سناریوی سیاه از درون و بیرون یک پدیده واقعی و ترسناک بود و مساله اسلحه فورا بدستور آمد.

به این دلایل تو اون دوران گارد تبدیل شد به یک سیاست فعال و اکتیو ما. علاوه برتبلیغ تدارک و آمادگی مردم در ابعاد سراسری که مساله اسلحه هیچوقت مطرح نشد، اما در کردستان که آمادگیش را داشتیم و می دانستیم با هر تحولی آنجا اسلحه حرف اول و آخر را میزنه، رفتیم و:

- عملا واحدهای گارد را سازمان دادیم. 

حضور رهبران کمونیست را سازمان دادیم.

- از پشت جبهه استفاده کردیم برای تسهیل کارهامون و سازماندهی  ارتباط آموزش و رفت و آمد و غیره

- کمک های مالی قابل توجه در خارج و داخل جمع آوری کردیم.

- تبلیغات سیاسی متمرکزی را حول گارد آزادی داشتیم.

همه این کارها با استقبال مردم و دوستداران کمونیسم و  مخالفین جنگ و سناریوی سیاه مواجه شد. حتی راست ترین جناح اپوزیسیون بورژوایی در مقابل نه تنها حقانیت، بلکه کار آمدی این سیاست توان مخالفت شدید با مارا نداشت. کسی نبود به ما بگه  شما میخواهید فضا را نظامی کنید یا اسلحه را وارد سیاست کنید و از این حرفا.  این سیاست و پیگیری ما در اجرای عملیش حد اقل در کردستان،  کمونیسم و حزب ما را  قدرتمند و صاحب اتوریته کرد. گارد، حزب را در جامعه برجسته کرد و یک نقطه قدرت و یک پایه ی دخالتگری حزب شد.

***

این که ایرادات کار ما تو اون دوره چه بود بحث الان نیست. می شد موثرتر بود یا واحدهای گارد بیشتر تکثیر می شدند یا جلو تعرض دولت مثل اعدام در ملا عام را می گرفتند، تو محلات مبشر فضای انسانی علیه ارتجاع و ضدیت با زن و غیره می شدند، بحث دیگریه. من اگر صدتا ایراد به کار اون دوره مون داشته باشم،  که دارم. اما از سر تا ته فعالیتهای حول این سیاست و گارد دفاع می کنم. گارد با هر کم و کسری و یا اشتباهی،  نقطه قدرت حزب بود.

 این یک سیاست و پروژه جدید و یک عرصه ناشناخته برای ما بود.  ما در کار تیم های چریکی یا پیشمرگایه تی استاد بودیم و سنتش هم تو جامعه هست. اما گارد به عنوان ابزار دخالت موثر مردم برای دفاع از خود به هر شکل ممکن با یا بخصوص بدون اسلحه هیچ سنتی نداشت. برای همینه الان هم وقتی صحبت از گارده فورا اسلحه و گروه های چریکی یا واحدهای پیشمرگ تداعی میشه.  نه نیروی بچه های محل، و جوانانی که می توانند بدون اسلحه هم روزگار را به جاسوسان و مرتجعین و عاملین فشار بر زنان و جوانان ...، سیاه کنند.

این تاریخ یک دوره فعالیت حول سیاست گارد آزادی است. این را هر که میخواد بنویسه اگر ریگی در کفش نداشته باشه اینجور خواهد نوشت.

 

 اما چرا نصف دیگر ادعای مطرح شده در مورد گارد درست نیست که تصور میشه:

در باره ی اینکه گفته میشه، گارد مال یه دوره ای بود و حالا شرایط عوض شده پس دیگه ضرورتی نداره، یک اشتباه فاحش و تصور و ادعای بی اساسه. 

اشتباه این ادعا اینه که  دوره را اینجور می بینه که  در مقطعی خطر جنگ و سناریوی سیاه بوده و الان دیگه  نیست. اون  زمان از این نقطه نظر، زمانی کوتاه و معین و موقتی بود و رفت. نه یک دوره ی تاریخی معینی که بشر امروز توش قرار گرفته  و هنوز در نیامده و دورنماش هم روشن نیست.

 این دوره معین حتی از قبل از خطر حمله نظامی به ایران در گوشه و  کنار جهان اتفاق افتاده بود. نظم نوین جهانی را خیلی وقت پیش اعلام کردند. طالبان را امریکایی ها سازمان دادند. حزب الله لبنان را جمهوری اسلامی درست کرد.

بنا بر این، این دوره مدتها پیش از اعلام سیاست گارد شروع شده بود. تازه  ما دیر جنبیدیم.

از طرف دیگه مدت ها بود بحث رهایی زن، خلاصی فرهنگی جوانان، نافرمانی مدنی و غیره در جامعه مطرح بود. مدت ها بود که مردم به  ابزاری که بتوانند به وسیله آن به دفاع از خود و برای خلاصی و رهایی و ایجاد فضایی که  بهتر توش نفس بکشند، نیاز داشتند.  گارد آزادی بدرست پاسخ این نیاز بود. به این اعتبار مهر دوران خودش را دارد.

 

اما این دوران  مقطعی نبود که بگیم ، مردم حالا خطر حمله نظامی و سناریوی سیاه هست پس بجنبیم و ابزار دفاع از خودمان را بسازیم و خطر که دور شد بگیم خطر دور شده برید خونه هاتون و راحت بخوابید. دیگر گارد تعطیل. 

گارد قرار بود  نیروی دفاع از خود توده های مردم در مقابل قوانین مذهبی و ارتجاع و فشار و دخالت در زندگی مردم هم باشه. جمهوری اسلامی که هنوز سر جاشه، قوانینش هم سر جاشونه. شرایطی تغییر کرده. از جمله خطر حمله نظامی و سناریوی سیاه متعاقب آن. اگر چه این خطر از نظر من کاملا از بین نرفته. این دوره  که خصوصیاتش را تعریف کردیم ، حالا هم همه مولفه های جهانی و منطقه ای و داخلی بالقوه و بالفعلش به قوت خود باقیه.

بعلاوه، تا جمهوری اسلامی هست، خطر همه چی وجود داره.  خطر انفجار باروت نفرت مردم و فقر و گرسنگی و فلاکت. خطر عروج نظامیان در سپاه و بسیج.  خطر عروج نیروهای باندسیاهی در درون و بیرون جمهوری اسلامی، خطر دخالتهای نظامی دول امپریالیستی و ....

 بعد از جمهوری اسلامی هم اگر خطر قدرت گیری طبقه کارگر و کمونیسم باشد، هم امریکا و هم دولتهای مرتجع منطقه دخلت خواهند کرد. و ده ها گروه و دسته و گانگستر نظامی حتی از بخشی از نیروهای درون جمهوری اسلامی علیه کارگر و کمونیسم سازمان خواهند داد. شوراهای کارگری و میتینگ های کارگران کمونیست را به خون خواهند کشید. پوتین هاشونو میبندند و خواهند گفت شورا پورا مالیده. کمونیست ها را قتل عام می کنند که کردند. مگر اینکه کسی  قدرت گیری کارگر و کمونیسم را مد نظر و در دستورنداشته باشه، برای چنین جریان یا دیدگاهی گارد آزادی لازم نیست.

بنا براین گارد آزادی استراژیک تره. گارد  قدرت دفاع از خود مردم، هم در مقابل جمهوری اسلامی و ارتجاع محلی یه. هم  ابزار تعرض نهایی برای سرنگونی جمهوری اسلامی  و هم ابزار طبقه کارگر برای حفظ قدرت در مقابل ضد انقلاب در جریان انقلاب آتی و بعد از آن هم هست

***

اگر بخوام این بخش را خلاصه کنم:

ما در ٢ سال اخیر در  واقع  با ٢ مانع و مساله جدی و عامل فشار روبرو شدیم  که  در مقابلش عقب نشینی کردیم و  گارد اهمیتش برای ما کم و کم رنگ شد.

 یکی اینه که خطر حمله ی نظامی و سناریوی سیاه به نظر می آد که دور شده. جمهوری اسلامی داره به جرگه خانواده بزرگ بورژوازی جهان می پیونده و نیروی قدرتمندی در منطقه میشه. الان هم روحانی آمده و امید به اصلاحات در جمهوری اسلامی دو باره زنده شده... در نتیجه  موافقین تا دیروز گارد به مخالفین سر سخت تبدیل میشن و میگن شلوغ نکنید و خشونت نکنید و از این حرفا. واین فشاری ا ست روی ما.

آن موقع می گفتیم سناریوی سیاه می شود و بجنبیم و گارد سازمان بدهیم، حالا می بینیم اوضاع  آرامتر شده. اون  آلترناتیوسازی های حول نیروهای مجاهد و ناسیونالیست های کُرد و مشروطه خواهان  و اینا فعلا کنار رفته، در نتیجه سازماندهی گارآزادی، همانطور که ما روش متمرکز بودیم و در کردستان عملا انجام می دادیم، الان دیگه برای ما اهمیتش کم شده.  خطری نیست، دیگر ضرورت گارد برای چیه؟ الان دلایل حمله از جانب مخالفین به ما قوی تره.

 روحانی اومده و اوضاع آرومه و قوانین هم یواش یواش میرن کنار و دمکراسی میاد و از این حرفا. با دمکراسی روحانی و رفسنجانی و بدون خشونت، جمهوری اسلامی را میشه تغییر داد.

اوضاع طوری شده،  اگر کسی بخواد در این پروسه دمکراتیزه شدن و عدم خشونت شرکت داشته باشه،، باید نه تنها گارد آزادی، بلکه  کمونیسم اش رو هم زیر فرش کنه. چون اینا  خطر درست می کنند و جمهوری اسلامی را عصبانی می کند و بهانه دستش میده  و در نتیجه  پروسه ی آرام دمکراسی را بهم میزنه. فضای آروم را خشن و نظامیش می کنه. حتی در میان سوپر چپ های  مدعی کمونیسم،  حکومت کارگری میشه حکومت انسانی، کمونیسته میشه، X مسلم.  مبارزه طبقاتی، میشه  با موسوی کشتی نمی گیرم و الی آخر. این شرایط جدید یک دلیل و عامل فشار روی ما در مورد گارده  که هنوز هم به قوت خودش باقیه.

 

 دومین دلیلش اینه که ما الان نسبت به آن مقطع ضعیف شدیم، پتانسیل نظامی حزب در کردستان هم نسبت به سابق ضعیف شده. این هم فشار دیگری روی ما بوده در این مدت.                 

***

اما در واقع، سیاست گاردآزادی کماکان سیاست درست و ضروری و حیاتی برای حال و آینده مبارزه حزب و مردم ایران است، منتهی به آن دلایلی که گفتم تاکیدات را ما باید جای دیگری بگذاریم. این سیاست را در مراحل مختلف تدقیق کنیم .

 از جمله اینکه:

- گارد نیروی دفاع از خود مردم است، جنبشی یه  که اگر راه بیفتد، جوانان و بچه های محله و محل های کار می توانند تیغ تعرض دولت ارتجاع به  زندگی شان را کُند کنند.

- گارد مساوی با اسلحه نیست. این تاکید دیگر ماست. قبلا هم گفتیم. مورد کردستان را جدا می کنم و بهش بر می گردم.

- گارد در واقع به معنای دفاع اجتماعی و توده ای است. گارد، بریگاد سرخ ارتش زنان هند است و یا آن از جنس گارد است. دولت هند نتوانست امنیت دختران را تامین کند. الان ٢٠٠- ٣٠٠ نفر زن اسمشان را گذاشتند بریگارد سرخ، و تازه خیلی تعرضی تر و سرخ تر از گارد است. ما گفتیم گارد آنها می گویند بریگاد سرخ ارتش زنان و حداقل در یک شهر دارد امنیت را برقرار می کند.  گارد همان  بریگاده، زنان سرخ پوشه، از جنس انتفاضه است.

گارد، از جنس کنترل محلات است. ما هیچوقت نگفتیم محلات را مسلحانه کنترل کنید، گفتیم با حضور و دخالت نقشه مند و سازمان یافته ی خودتان، تعرض ارتجاع را پس بزنید، به هر شکل ممکن ، به هر نامی که روی خودتان می گذارید. گارد آزادی ابزار مهم کنترل محله است. از گروه های خودجوش جوانان. حضور و وجود گارد به این معنی است که تو محله ارتجاع بره تو سوراخ، در واگن های قطار و اتوبوس زن و مرد قاطی بشن. در پارک ها و محلات روسری ها برن کنار. خواننده های زیرزمینی بیان روی زمین. هرکجا دخالتی یا مزاحمتی برای زنان یا جوانان ایجاد شد، بچه های گارد بزنن تو گوش مزاحم. جمهوری اسلامی از ترس اعتراض گاردی ها و مردم نتونه نمایش ضد انسانی اعدام در ملا عام را اجرا کند. جایی که گاردی ها هستن، توهین و تحقیر و اهانت به انسان از زن و مرد و کودک ممنوع باشه و ...

 

این تصویر واقعی ازگارده که باید رویش تاکید کرد و تبلیغ کرد و جا انداخت. قبلاً هم داشتیم. منتهی چون قبلاً با سروصدای اسلحه و یا حضور نظامی و مانور و... در کردستان همراه بود، گارد بمعنی دفاع و جنبش اجتماعی ضد استبداد و برای آزادی و رهایی و نفس کشیدن جوان و زن و کارگر توش گم شده بود. گارد شده بود اسلحه.

در شرایط فعلی پای اسلحه در میان نیست.  گروه های اجتماعی مردها و زنان و دختران و پسران جوان می توانند نیروهای عظیم اجتماعی  دفاع از خودشان را به میدان بیاورند.

بحث بر سر این نیست که جمهوری اسلامی از چه بدش میاد و ناراحت میشه یا خوشش میاد . اگر مبارزه کمونیستی را، تحزب کمونیستی طبقه کارگر را،  اگر گارد آزادی را، اگر شوراهای کارگری را از طبقه کارگر بگیری و به روزهای قیام توده ای محول کنی،.. این دیگه کمونیسم نیست. این در واقع نوعی فرصت طلبی و لیبرالیزم است،

 

 الان  وضعیت اینجوره که، دنیای بیرونمان راست و لیبرال شده است، هر حرکت تعرضی را به بورژوازی می گویند خشونت، اصلاحچی گری و سازش با بورژوازی و گدایی از بورژوازی و بازی در زمین بازی بورژوازی را دارند به قانون زندگی مردم تبدیل می کنند. یکی در سازمان ملل قطعنامه عدم خشونت می بره و یکی در تهران منشور حقوق شهروندی را می نویسد که منشور سازش مردم با جمهوری اسلامی ایران است. الان  در نوشته های خیلی از چپ ها می بینیم که جملات و کلمات قصار روحانی را بهش اقتدا می کنند. گویا اتفاقی افتاده! و این دریوزگی کامل است. این روزا دیگه  صحبتی از تعرض نیست. صحبتی از سرنگونی نیست. بحثی از انقلاب هم نیست. حتی اون انقلابی که می گفتند در پیچ بعدی اتفاق می افتد، این را دیگر نمی گویند.

 

توی این دوره  اولویتهای اساسی حزب و کمونیسم و سیاستهای تعرضی،  یکیش تحزب کمونیستی طبقه کارگره و جنبش کمیته های کمونیستی اش.  یکی جنبش مجامع عمومی کارگریه، یکی اعتصابات کارگری، اعتراضات اجتماعی علیه فقر و گرسنگی و گرانی و تورم وفحشا که از نظر من یک انبار باروت است در جامعه که هر لحظه ای ممکن است با هر جرقه ای منفجر بشود.  و یکیش هم  گارد آزادیه،

حول این سیاست ها، راه حل ها و پروژه ها ... ، میشه جنبش های اجتماعی شکل بگیرند. اگر طبقه کارگر به این سیاست ها چنگ نیندازد هیچ شانسی ندارد.

دختره بدون روسری با آستین کوتاه اومده بیرون تو خیابونای تهران قدم می زنه، نه کمونیست است، نه سیاسی به معنای سیاست های امروز، به غریزه آمده یکی از اساسی ترین و بنیادی ترین پایه های جمهوری اسلامی ایران بهش تعرض کرده، نه اینکه از قبل برنامه ریزی کرده و نقشه کشیده که آکسیون کنه. یا از کتاب در آورده... یا گفته الان میروم به جمهوری اسلامی تعرض می کنم. نه. بدون نقشه و بطور غریزی و طبیعی و احساس نیاز،نیاز به آزاد بودن، نیاز به رها شدن اومده و آزادی رو به جون خریده. اما این عمل تعرضی به پایه های جمهوری اسلامی است. حجاب اجباری نقض ساده ترین حق بشر در ایرانه. دختره  الان به این شکل ساده با شرافت و زیبا و دوست داشتنی آمده و نه با گدایی از روحانی، با اراده ی خودش این حق را ولو برای لحظاتی پس گرفته.

 اگر کسی این روحیه را نمایندگی نکنه صاحب آتی ایران نیست و برعکسش، هست . چرا صاحب این روحیه، کارگران کمونیست،  طبقه کارگر و کمونیزم اش نباشه.  چرا ما نباشیم؟.

این بحث من است در مورد گارد. یک سیاست دخالتگرانه، یک تعرض سازمان یافته، اعتماد به خود، اتکا به خود. خودم از خودم دفاع  می کنم. اگر زمانی به اسلحه دست پیدا کردم به هیچکس نمیدم، حتی به اونایی که مدعی اند دوست منند. گارد سیاستی ست که به جامعه اعلام شده و مطرح است. یک روز تاکید در جای دیگه بود و حالا تاکید جای دیگر است. تدقیق کردن و منطبق کردن سیاستی با نیازهای روز و شرایط معین، وظیفه همیشگی ما است. طبقه کارگر، زنان که روزمره تحقیر میشن، جوانان که روزمره تحقیر میشن...، به چنین سیاست و راه حل هایی مثل نان شب محتاجند و همین امروز محتاجند.

***

این بحث در جواب و تقابل با رفقای سابق ما که رفته اند هم نیست.  آنها هم از گارد آزادی حرف می زنند ، میخوان گارد نوع خودشون را سازمان بدن، سلسله مراتب فرماندهی می گذارند و شعار میدن که به گارد آزادی بپیوندید و با فرماندهی تماس بگیرید و از این حرفا. گارد از نظر ما این نیست.

 گارد، سازمان نظامی حزب نیست. عضو گارد اگر بخواد میتوئه عضو حزب باشه اما آمدنش با حزب از طریق سازمان محلی حزبه. گارد مسلح نیست، هر وقت لازم شد این کار را می کنه.  رابطه حزب و گارد، "به ما بپیوندید" نیست.  حزب و کمیته های محلی بیشترین نقش را در کمک به شکل گیری گارد خواهند داشت. و اینکه   نگذارند به چپ و راست کشیده شوند. حزب و کمیته های محلی اش سعی می  کنند  گارد پلاتفرم یا سیاستی رادیکال و انقلابی داشته باشد. گارد با سیاست ارتجاعی دیگه گارد نیست بلکه خودش یک نیروی فشار بر مردم خواهد بود.

 گارد سیاست و پروژه ای برای آینده  نیست. از همین الان که مسلح نیست تا  شرایط انقلابی و دفاع از قیام  و انقلاب کارگران و مردم،  گارد است. در هر دوره وظایف معین آندوره را بر عهده دارد.

 اگر ما این سیاست را با این  جهتگیری و با این تاکیدات را که در کجا می ذاریم  بگوییم. آنوقت  آنهایی که به ما گوش می دهند و یا حداقل به ما تمایل دارند، تفاوت ها را می فهمند.

 

 این خلاصه بحث منه.

نگفتیم بروید اسلحه بردارید و بجنگید. گفتیم و میگیم از خودتان دفاع کنید مثل همان زنان سرخ پوش مریوان، مثل زنان بریگاد هند، مثل همون دختری که بدون روسری  و مانتو اومده خیابون. خودتون از خودتون دفاع کنید و نگذارید اینجور آدما تنها باشند. تکثیر بشه این کارا. مثل اون دختره  صدنفر بشه. هزار و هزاران بشه. مثل تحرکات اسلامبست ها در جهان امروز. همین امروز اسلامی های محله هکنی در لندن این محله را در کنترل خود دارند و قرق کرده اند. گروه های ارشاد به زنان بی حجاب تذکر می دهند. در  محلاتی از استکهلم و مالمو در سوید هم همینطوره. از من بپرسی در اکثر محلات فقیرنشین اروپا همین وضع برقراره. مرتب مناره های مساجد و مکاتب قرآن و صندوق های اعانه و حتی مراکز درمانی مجانی بر پا میشن. پلیس هم کاری نداره هیچ، دختران و جوانان مدرن را هم سرزنش می کند که با لباس "نامناسب" در این محلات ظاهر نشوند. دولت و پلیس معتقد است دخترها با تی شیرت رکابی و دامن  کوتاه، مردان مسلمان را تحریک می کنند. کاری نکنید این بیچاره ها تحریک شوند. آخر فرهنگ و مذاهبشان محترم است و این یعنی دمکراسی!

در این شرایط  چکار باید کرد؟ طبقه کارگر هم که حزب کمونیست اش را ندارد. کارگران کمونیست که هنوز حزبشان را نساختند چه می گویند؟  کمونیست ها کجان؟  جواب مخالف گارد آزادی اینه که کمونیست ها دارن در میان کارگران حزب میسازند. یا باید اول بروند بسازند و بعد بیان سراغ جامعه.  انگار در محله زن و مرد و جوان و کودک کارگر زندگی نمی کنند. کارگری  که در کارخانه کار می کند، حق دارد بپرسد، عمو جان من  در محله ای که زندگی می کنم بچه هام، دخترم، زنم تحت فشار بسیج و ارتجاع محله اند و اذیت میشن. من دارم در کارخانه برای اتحاد کارگران تلاش می کنم. چکار کنم؟ نمیشه کاری کرد دست این مرتجعین  کوتاه بشه و در مقابلشان سدی بست؟

 من می گویم گارد آزادی. نمی گویم اول برو حزبت را بساز بعد بیا! تا کمونیسته حزبش را بسازد که باید بسازد، مرتجعین شیعی و سنی و سلفی و یهودی و مسیحی مغز میلیون ها جوان و کودک و زن و مرد کارگررا خورده اند. از دست رفته اند. اگر جوانان پسر و دختر دیوار آپارتاید جنسی و جداسازی زن و مرد را در اتوبوس ها، در درب های ورودی مدارس و دانشگاه ها بهم بریزند، هر بسیجی و مرتجعی را که از این تبعیض ضد انسانی دفاع و حراست می کند را گوشمالی بدهند...، کارگر ضرر کرده است؟  

 

حزب کمونیست کارگران هیچ وقت از آغاز و تا پیروزی در برگیرنده ی همه کارگران نیست. حزب اقلیت پیشرو طبقه است. اگر این حزب بتواند کارگران  میلیونی را به اعتصاب بکشاند، باید بتواند امنیت اعتصاب کارگران را در شرایط دنیای امروز که بمب به خود می بندند و ... را هم تامین کند.

حزب کمونیست کارگران نمی تواند در مقابل تجاوز به زنان و تجاوز قانونی به نام صیغه، در مقابل تعرض به شادی جوانان، ممنوع کردن رقص و موزیک و جشن هایشان، در مقابل اعدام در ملا عام، در مقابل دخالت مذهب و گانگسترهای اسلامی در زندگی مردم. درتعیین پوشش، خوردن و نوشیدن، در مقابل تهدید زنان و مدنیت جامعه از جانب سلفی ها و غیره... ساکت باشد. این حزب باید ابزارهای مبارزه ئ دفاع از خود و جامعه را به  توده کارکران و جوانان و زنان بدهد. کنترل محلات، گارد آزادی، گروه ها و  نهادهای دفاع از جامعه و علیه استبداد و مذهب از کارگران و مردم آزادیخواه از زن و مرد و جوان از جمله این ابزارها است.

کسی که دلش برای حزب کارگران می زنه، اگر باور نداشته باشه که این حزب را باید جنگ کنان ساخت، نوعی مسیحیت کارگری است. حزب قدرتمند کمونیستی کارگران تنها در دل این جنگ ها ساخته میشود. توانایی سازماندهی انقلاب کارگری و کسب قدرت را  تنها از دل این کشمکش های سیاسی و اجتماعی و نهایتا نظامی می توان کسب کرد. ابزارهایش را باید ساخت.

***

اجازه بدهید در مورد رابطه کمونیسم و جنبش کمونیستی که متعلق به طبقه کارگر و بخشی از جنبش طبقه کارگر است، کمی بیشتر توضیح بدهم..

در کمونیسم ایران  دو رگه فکری وجود داشته و دارد:

یکی هر تحرکی با هر سیاست و شعار و رهبری ای برایش نطفه و طلیعه ی انقلابه. دنبالش روان  و بی قید و شرط  به آن آویزان میشه. این گرایش هیچ مرز طبقاتی را برسمیت نمی شناسه، هیچ منفعت طبقه کارگر را نمایندگی نمی کنه. این کمونیسم از پوپولیسم هم عقب تره، کمونیسم  بورژوایی یه. 

رگه دیگر نوعی کارگر دوستی یه که فکر میکنه کارگر باید سرش به کار خودش گرم باشه. کمونیسم باید خرد خرد در میان طبقه کارگر مشغول باشه. این کمونیسم با هرگونه مبارزه اجتماعی و سیاسی که مدام سرنوشت سیاسی جامعه را رقم می زند بیگانه است. این گرایش ولو از حزب کارگری حرف می زند، اما با این روش و سیاستی که بهتره بگیم بی سیاستی است، طبقه کارگر و کمونیسم اش هیچوقت صاحب حزب سیاسی برای کسب قدرت نخواهد شد. این را تاریخا دیدیم.

حزب توده حزبی کارگری بود اما نه به کمونیسم ربط داشت و نه منافع مستقل طبقه کارگر. احزاب کارگری زیادی در اروپا بوده و هستند که میلیون ها کارگر را با خود دارند، اما به کمونیسم و منافع مستقل طبقه کارگر بی ربط اند.

اما تجربه حزب کمونیست ایران دوره قبل و حزب کمونیت کارگری دوره ی حکمت ولو با تعداد کم کارگر، اما کمونیسم کارگران و منافع طبقه کارگر را در تمام وجوه آن نمایندگی می کرد.

حزب کنونی ما هم همین راه را رفته و مدعی است که سیاستهایش کاملا به طبقه کارگر و منافعش مربوط است. اگر روزی ثابت بشه که  این نیست، کسی که خودش را کمونیست می داند نباید یک ساعت توش بماند.

ما گفتیم و میگیم در ایران مبارزه اقتصادی طبقه کارگر سیاسی است. سیاسی اش کرده اند. طبقه کارگر فقط با کارفرما و شرکت های پیمانکاری و مدیر کارخانه طرف حساب نیست. مستقیما با دولت طرفه. با پلیس، با نیروی انتظامی، با حفاظت و حراست کارخانه، با بسیج و شوراهای اسلامی که نقش پلیس دولتی را بازی می کنند، طرف حسابه... 

گفتیم کارگر بمثابه طبقه نه فرد یا افراد کارگر، خیابون نمیاد. مبارزه اش تو کارخانه است. اما طبقه کارگر همزمان با مبارزه اقتصادی در جدال های اجتماعی شریکه. سرش پایین نیست که به هیچی کار نداشته باشه. طبقه کارگر از جدال های اجتماعی به نفع خودش بهره می گیره. قدرت می گیره. از زدن جمهوری اسلامی خوشحال میشه. طبقه کارگر با ماندن تو کارخانه که به کسی کار نداره، نهایتا به این و آن شعبه جنبش های دیگر تبدیل میشه. دوره حزب توده و مصدق شد. دوره جنبش سبز هم ممکن بود بره. سبزها هم شاخه کارگری و "کلمه کارگری" خود را دارند. کارگران کمونیست در باره جنبش بورژوایی سبز چه میگن؟ در باره تحرکات قومی، در باره ظهور بختیاری ها چه میگن؟

این سیاست، دو دستی کارگران را به جنبش های بورژوایی تحویل میده. این سیاست حتی از اکونومیسم عقب تره، لیبرالیسم و ناسیونالیسمه. این سیاست لیبرال ها و ناسیونالست ها است که میخوان کارگر کارگر باشه و زن، زن باشه و دانشجو، دانشجو باشه و ...

یه وقتی تعداد زیادی از روشنفکران کمونیست تو حزب کمونیست کارگری زمان حکمت، با همان دیدگاه و سر همین مساله رفتند. گفتند حزب کارگری نشده و رفتند و خود تا کنون گرایشی ضد حزبی و ضد حکمت تو طبقه کارگر اند و حزب گریزی تو طبقه را نمایندگی می کنند. ما گفتیم و میگیم حزب کمونیستی کارگری باشی با هر اندازه نیرو اگه بتونی باید جمهوری اسلامی را بیندازی. جنبش کمونیستی با هر اندازه نیرو و با ابزارهای قدرت مثل گارد آزادی، کنترل محلات، جنبش رهایی زن و ضد آپارتاید جنسی، جنبش آزادیخواهی جوانان و ... ، همگی بخش های واقعی جنبش طبقه کارگراند.

اینکه سرت به کار خودت گرم باشه و خرد خرد تو کارگرا کار کن و تو را چه به گارد، تو را چه به دخالت در جامعه، یه کلاهبرداری سیاسیه. باید نماینده کمونیسمی بود، نماینده کمونیست های تو طبقه باشیم که این کلاه سرش نمیره. کمونیست های درون و بیرون طبقه، نمی توانند و نباید جنبش ها و تحرکات آزادیخواهانه و برابری طلبانه ی محرومان و ستمدیدگان و زحمتکشان را، دو دستی به بورژوازی تحویل داده و پی کار خود بروند. کمونیسم طبقه کارگر اگر صاحب جامعه است، به جامعه، به جنبش های اجتماعی، به ابزارهای قدرت، نیاز دارد. ابزارهایی چون گارد آزادی، کنترل محلات، حزب با پتانسیل نظامی و قدرت دفاع از جامعه در مقابل دشمنان تا دندان مسلح و آبدیده و آموزش دیده در لباس پاسدار و بسیج و گروه های گانگستر و باند سیاهی  در درون و بیرون جامعه ایران، از بلوچستان و خوزستان و آذربایجان و کردستان تا نیروهای مالکی در عراق و حزب الله لبنان که در شرایط  بحرانی، آماده سرازیر شدن به ایران هستند...

حزب کمونیست کارگران در دل این جنگ و جدال های اجتماعی و  کشمکش های طبقاتی تشکیل می شود. نبرد کنان تشکیل می شود. و این کار کمونیست های درون و بیرون طبقه کارگره.

اگر کسی راه دیگری برای سد بستن در مقابل قلدری های نظامی بورژوازی جهانی، بورژوازی ایران و تعرض گانگستریسم و حملات انتحاری و جریانات باند سیاهی و تحرکات ارتجاعی و قوم پرستی و .. می شناسد، این گوی و این میدان. اگر کسی این شرایط معین دنیای امروز را برسمیت نمی شناسد، ولو خود را کمونیست و طرفدار طبقه کارگر بنامد، پرت و خرافاتی است و  تو این دنیا زندگی نمی کنه.     

 

وقتی صحبت از گارد آزادی است، صورت مساله برای ما اینه که این یک سیاست کمونیستی است و مربوط به منفعت طبقه کارگر. کسی که فکر می کند اول باید کارگران صاحب کمیته های کمونیستی و حزب خود بشن، آنوقت خودشان می فهمند چکار کنند...، اوج بی مسوولیتی خود به کارگران کمونیست و طبقه کارگر را نشان می دهند. طبقه کارگر بدون کمیته های کمونیستی و حزب کمونیست اش حتی در مبارزه اقتصادی هم  پیشروی و پیروزی چشمگیری نخواهد داشت. اما بین کارخانه و جامعه دیوار نیست. ما بعنوان کمونیست هایی که  در یک حزب جمع می شویم، یک بخش واقعی جنبش طبقه کارگریم. کمونیست هایی که به جامعه کار داریم، دخالتگری و افق قدرت سیاسی طبقه کارگر را یک لحظه هم گم و فراموش نمی کنیم.

ما از زمان تشکیل حزب کمونیست ایران و حزب کمونیست کارگری و اکنون حزب کمونیست کارگری-حکمتیست، دوره ای را پشت سر گذاشتیم و تجارب گرانبهایی اندوختیم که تجارب جنبش کمونیستی و کارگری این دوره است.

کوهی ادبیات مارکسیستی و حکمتیستی راهنمای مبارزه  طبقاتی و کمونیستی  داریم. حزب کارگری به معنای تعداد زیادی کارگر در این احزاب نبودیم، اما به مثابه جنبش کمونیست کارگری و بخشی واقعی از جنبش طبقه کارگر، حد اقل یک دهه در مقابل جمهوری اسلامی و ناسیونالیسم کرد ایستادیم و مقاومت کردیم و سنتهای کمونیستی و آزادیخواهانه را پیشاروی جامعه قرار دادیم. در قیام مردم کردستان عراق دخالت کردیم. کمونیست های عراق را در تشکیل حزبشان یاری رساندیم. در مقابل نظم نوین امپریالیستی و جنگ خلیج، کمونیسم و منافع بین المللی طبقه کارگر را نمایندگی کردیم. در جنبش های طبقاتی و جنبش های  اجتماعی مردم ایران دخالت کردیم و راه نشان دادیم. کمونیست ها و آزادیخواهان دانشگاه ها حول سیاست کمونیستی سازمان یافتند و تجربه گرانبهایی بدست دادند. پتانسیل نظامی حزب را حفظ کردیم، گارد آزادی را بمثابه ابزار دخالت و اراده مردم و راه حلی انسانی برای دفاع از حرمت انسانی و آزادی به جامعه اعلام کردیم، حضور رهبران کمونیست در میان مردم را سازمان داده و عملی کردیم...

در حالی که حزب کارگری بمعنای تعداد زیاد کارگران در حزب نبودیم، اما در همه این سیاست ها و پراتیک کمونیستی، منافع طبقه کارگر نمایندگی شده است. این یعنی بخش واقعی جنبش کمونیستی طبقه کارگر و نمایندگی کردن طبقه کارگر در سیاست، مبارزه، جنگ، صلح و... و این یعنی هیچ عرصه جنگ و جدال اجتماعی  را نباید به جنبش های بورژوایی دو دستی تقدیم کرد. و حزب کمونیستی کارگران اینچنین و نبرد کنان درست میشه.

 اگرکمونیست ها و کارگران کمونیست، این رابطه کمونیسم با طبقه، با جامعه، با سیاست، و این نوع دخالتگری کمونیستی و افق کسب قدرت سیاسی را کنار بگذارند، کمونیسم در ایران هیچ شانسی نخواهد داشت.    

***

چند کلمه در مورد کردستان میگم که شکی ندارم رو این سیاست سنگینی می کند.

گارد آزادی در کردستان بنا به تعریف همان است که در سطح سراسر ایران. گارد آزادی در اینجا هم مسلح و یا شاخه نظامی حزب نیست. اما در کردستان هیچ حزبی بدون پتانسیل نظامی، شانسی ندارد، ولو بخش پیشرو کارگران کردستان را هم با خود داشته باشد. در نتیجه، حزب حکمتیست باید ظرفیت و قابلیت نظامی داشته و آن را حفظ کند. احزاب ناسیونالیست و قومی مسلح اند و اگر شرایطش فراهم شود  مسلحانه به  شهرها و مناطق کردستان سرازیر میشوند و حمایت برادران خود در انور مرزها و حمایت ناتو را خواهند داشت. سلفی ها اگر یک روز زودتر مرکز یا مراکز تبلیغی و یا نظامی شهری را تصرف کنند، بازپس گرفتنش اگر غیر ممکن نباشد، بسیار خونین خواهد بود. همه این دستجات آماده اند و تجارب بسیاری در عراق و سوریه و افغانستان  اندوخته اند. بورژوازی که تا دندان مسلح است و تجارب و سازمان و تدارکاتش را هم دارد. اسلامیست های سنی و سلفی و شیعی هم  تجارب و تسلیحات و سازمان  نظامی آموزش دیده شان را دارند...

کارگران  کمونیست و حزبشان اگر نا آماده به این میدان پا بگذارند قربانی و قلع و قمع میشوند. این آمادگی را باید از همین حالا داشت. علاوه بر گارد آزادی که ابزاری سراسری است و شامل کردستان هم می شود و می تواند به نیرویی اجتماعی در ابعاد توده ای تبدیل شود، کمونیست ها و کارگران در کردستان باید پتانسیل و ظرفیت نظامی لازم برای این شرایط را داشته و حفظ کنند. کارگر و کمونیسم بدون این پتانسیل و تدارک و آمادگی از پیشی، دندانش کشیده شده  است.

اگر کسی برای کارگر و کمونیسم و حزب کمونیستی کارگران دل می سوزاند باید چنین حزبی را با این دخالتگری همه جانبه داشته باشد یا برود بسازد. غیر از این و با هر اندازه دوز کارگر دوستی، یک مومن بی آزار و یک قربانی بیش نیست.       

بهمن ٩٢ (فوریه ٢٠١٤)

mozafar.mohamadi@gmail.com

www.mozafar-m.com