مبارزات جاری و انقلاب عاجل کارگری

خالد حاج محمدی

٢٥ ژوئن ٢٠١٤

 

مقدمه: تا کنون و در دو نوشته  "اقتصاد مقاومتی٬ آرزویی دیرینه ٬ موانع و عوارض آن" و "اتحاد کارگری و جنبش مطالباتی"٬ به تاریخهای ٢٨ آوریل و ٢٥ مه ٢٠١٤ که در کمونیستهای ماهانه ١٨٣ و ١٨٤ آمده است٬ به پروژه های بورژوازی ایران و لزوم سد بستن در مقابل تعرض آن به سطح معیشت طبقه کارگر پرداخته ام. در این نوشته ها بر ضرورت راه انداختن جنبش مطالباتی سراسری طبقه کارگر حول مهمترین و محوری ترین مطالبات این طبقه٬ چگونگی این مهم و موانع و مشکلات آن به تفصیل نوشته ام. اینجا و در این نوشته به جایگاه این مبارزات در فعالیت کمونیستهای طبقه کارگر و اهمیت این مبارزات به عنوان خشت اولیه انقلاب کارگری خواهم پرداخت. با این مقدمه کوتاه به سراغ اصل بحث خواهم رفت.

 

کمونیستها و مبارزه برای پایان بردگی  

 

تاریخ مبارزه طبقه کارگر علیه بورژوازی از بدو تولد این دو طبقه٬ به عنوان دو طبقه متخاصم در جامعه در اشکال مختلف٬ همیشه آشکار و پنهان وجود داشته است. تلاش طبقه کارگر برای بهبود زندگی خود٬ هیچ راهی جز مقابله با بورژوازی و صاحبان سرمایه ندارد. اشکال این مبارزه در دوره های مختلف بر مبنای افقهایی که بر مبارزه طبقه کارگر حاکم بوده است و توازنی که میان او و بورژوازی ایجاد شده متفاوت بوده است. ما در تاریخ سیاسی جهان شاهد اشکال مختلف تقابل دو طبقه با هم بوده ایم. در این مبارزات میزان نفوذ و توان گرایشات مختلف سیاسی و بازتاب آن در میان طبقه کارگر٬ جهت مبارزه این طبقه را سمت و سو داده است. از انقلاب فرانسه و تلاش کموناردهای پاریس تا انقلاب آلمان٬ از  انقلاب اکتبر در روسیه تا انواع قیامها و طغیانهای مختلف کارگری که متاسفانه بخش اعظم آنها شکست خورده اند٬ از اعتصاب کارگران نفت ایران در سال ٥٧ تا اعتصاب معدنچیان انگلستان٬ اعتصابات دوره کنونی کارگران معدن پلاتین در افریقای جنوبی و هزاران مورد دیگر٬ بخشی از تلاش طبقه کارگر برای بهبود زندگی خود بوده است.

 

با همه این حقایق طبقه کارگر در دوره های مختلف و در کشورهای مختلف قربانی توهمات خود نیز شده است. آنچه امروز به روشنی مانع انقلاب کارگری در ایران و در همه کشورهای بورژوایی است٬ مشکلات و موانع ذهنی طبقه کارگر و انشقاق عظیم نه تنها در میان توده طبقه کارگر که انشقاق در میان رهبران و فعالین دلسوز آن در افق و راه حلهای آنها برای رهایی از بردگی است. توهمات توده میلیونی طبقه کارگر به افقهای بورژوایی و سمومی که روزانه در ابعاد عظیم توسط بورژوازی تولید و پخش میشود٬ مهمترین پایه حاکمیت سرمایه و مهمترین عامل در به تعویق افتادن انقلاب کارگری است. نفوذ جنبشهای بورژوایی٬ نفوذ امیال و آرا آنها و نفوذ در عدم وجود یک آلترناتیو بانفوذ و قوی کمونیستی٬ فاکتورهای اصلی در به بیراه کشیده شدن مبارزات وسیع کارگری و تعویق بیش از اندازه انقلاب کارگری است. کم نیستند جنبشها و احزاب بورژوایی که بر شانه های طبقه کارگر متوهم٬ در جدال میان جناحهای خود سرمایه روی کار آمده اند. جنبشهای بورژوایی همیشه تلاش کرده اند افق خود را به افق توده طبقه کارگر تبدیل کرده و این طبقه را با توهم به بهبود زندگی خود به سرباز جنبشهای دیگر تبدیل کنند. در تاریخ سه دهه گذشته تحولات عظیمی در دنیا روی داد٬ دهها کشور جدید گشوده شد و دهها حاکمیت قدیم کنار رفت و جای خود را به رقبای جدید داد. در بخش زیادی از این تحولات توده مردم ستمدیده٬ کارگران و محرومان جامعه از سر نفرت از حاکمین وقت به میدان آمدند و در نبود پرچم سیاسی روشن و صف مستقل خود عملا به ابزار تحقق اهداف جریانات بورژوایی تبدیل شدند. در نتیجه این جدالها در نهایت قدرت در میان جناحهای بورژوازی دست به دست شده و طبقه کارگر سرش بی کلاه مانده است.

 

جنبش کارگری چه در ایران و چه در کشورهای دیگر همیشه حامل گرایشات مختلف بوده است. در مجموع رفرمیسم و کمونیسم به عنوان دو جریان اصلی در کل مبارزات و اعتراضات کارگری با سنت و برنامه و چهارچوبه های خود برای بهبود زندگی کارگر٬ سرنوشت مبارزات کارگری را رقم زده اند. اینجا قصد بررسی تاریخی نقش این دو گرایش را ندارم. اما رفرمیسم با محدود کردن مبارزه کارگر در چهارچوب قوانین نظام حاکم در نهایت خواهان بهبودی محدود در زندگی کارگر بوده است. در این نگرش وجود حاکمیت سرمایه و حاکمیت بورژوازی اصل قرار گرفته و طبقه کارگر را برای مطالبات معین و با حفظ سیستم حاکم و به امید تغییر گام به گام در زندگی این طبقه٬ همیشه در چهارچوب افقهای بورژایی محصور گذاشته است.

 

کمونیستها خواهان پایان بردگی مزدی و پایان حاکمیت سرمایه و به این اعتبار پایان دولت بورژوایی هستند. تلاش کمونیستها و دخالت در مبارزه طبقاتی و مبارزه هر روزه طبقه کارگر دو زاویه معین و جدا نشده از هم را دنبال میکند. کمونیستها به عنوان بخشی از طبقه کارگر٬ به عنوان بخش خودآگاه و پیشرو این طبقه خواهان بهبود در زندگی و کاستن از دامنه استثمار این طبقه هستند. هر زره بهبود و تحمیل هر درجه از اصلاحات در چهارچوب نطام سرمایه٬ به نفع طبقه کارگر است و برای تامین این تغییرات کمونیستها همیشه در صف اول اعتراض روزمره طبقه کارگر برای تامین ابتدایی ترین اصلاحات قرار گرفته اند. اما این پایان کار کمونیستهای طبقه کارگر نیست٬ مبارزات جاری کارگری حلقه ای از مبارزه سراسری این طبقه برای پایان بردگی کامل و پایان حاکمیت بورژوازی است. مبارزات جاری کارگری برای کمونیستهای طبقه کارگر حلقه ای است از مبارزه این طبقه برای پایان سلطه سرمایه است.

 

اما پایان حاکمیت بورژوازی و به زیر کشیدن سلطه استثمارگرانه آن کاری فراتر از این اصلاحات است. اگر جریانی میخواهد به بردگی پایان دهد٬ و اگر قرار است سهم نسلهای متمادی طبقه کارگر قبول بردگی و ماندگاری حاکمیت سرمایه نباشد٬ آنوقت مبارزات کارگری علاوه بر بهبود در زندگی روزمره٬ اهداف دیگری را نیز دنبال میکند. این اهداف چیزی نیست جز بالا بردن خودآگاهی این طبقه و تبدیل افق انقلاب کارگری به افق توده هر چه وسیعتر از کارگران برای انقلاب کارگری. استراتژی مبارزه طبقاتی برای کارگر آگاه به منافع خود و برای کمونیستهای این طبقه انقلاب کارگر نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر است. اگر انقلاب کارگری در دستور کمونیستها است و اگر کمونیستها انجام چنین انقلابی را به سیر قدم به قدم و آینده دست نیافتنی نمی سپارند٬ باید پایه های چنین انقلابی را از همین امروز ساخت و باید ابزار چنین انقلابی را مهیا کرد.

 

حزب کمونیستی ابزار طبقه کارگر برای انقلاب کارگری است. هیچ حاکمیت بورژوایی از طریق "انتخابات" و اکثریت و اقلیت قدرت را تحویل دشمن طبقاتی خود که طبقه کارگر باشد نمیدهد. دمکرات ترین حکومتهای پارلمانی در قلب اروپا علیه انقلاب کارگری و علیه نیروی که چنین امیدی را ایجاد کند و نیروی چنین تحولی را جمع کند به هر توطئه و لشکر کشی و جنایتی دست خواهند زد. بعلاوه هیچ انقلاب کارگری خودبخود و در سیر تاریخی و بدلیل اینکه سرمایه داری در عصر گندیدگی است رخ نمیدهد. کسانی که چنین تحولی را در پروسه تاریخی و خودبخودی نوید میدهند٬ اگر جزو مبلغین بورژوازی نباشند٬ سفیه اند. انقلاب کارگری را باید سازمان داد. اینجا است که نقش عنصر انسانی و اراده انسان زنده و آگاه تعیین کننده است. انسانهایی که اراده میکنند و چنین وظیفه ای را در مقابل خود و طبقه ای که قادر به چنین نقشی است میگذارند. کمونیستهایی که تصمیم میگیرند و میروند و روشن و شفاف برنامه و استراتژی خود برای چنین تحول نجاب بخشی را آماده و در دستور کار خود بگذارند و نیروی این تحول را آماده و موانع آنرا جواب میدهند. باید ابزار چنین کاری و نقشه قدم به قدم این تحول و نیروی آنرا آماده ساخت. هر کمونیست آگاهی و هر کارگر کمونیستی بدون چنین افقی نمیتواند راه به جایی ببرد. مبارزات روزمره طبقه کارگر با همه اهمیت و ارزش آن٬ در حاکم نبودن افق انقلاب کارگری و دست بالا پیدا نکردن گرایش کمونیستی این طبقه و دست بالا پیدا نکردن افق آنها در میان طیفی از رهبران و فعالین با نفوذ این طبقه٬ در نهایت در چهارچوب رفرم هایی و تامین مطالباتی با حفظ سیستم کارمزدی محدود خواهد ماند. مطالباتی که در اولین امکان با تعرض بورژوازی میتواند پس گرفته شود. امروز در کشورهای اروپایی تعرض بورژوازی در وقیحانه ترین شکل آن در زمینه های مختلف از اقتصاد و سیاست تا فرهنگ و سنت و... علیه طبقه کارگر در جریان است. بخش بزرگی از دستاوردهای طبقه کارگر که با دهها سال مبارزه و جانفشانی نسلهای متمادی این طبقه در دمکرات ترین کشورهای بورژوایی بدست آورده شده٬ یکی پس از دیگری پس گرفته میشود. ما همگی شاهدیم که در ٢٠ سال گذشته چه تعرض وسیع و همه جانبه ای به سطح معیشت طبقه کارگر شده است و بعلاوه چه عقب گردهای عظیمی در سطح سیاسی٬ تئوریک و فرهنگی و.. به جامعه تحمیل کرده اند. در دنیای که با انقلاب انفرماتیک توان تولید بشر صد برابر شده است و میزان کار لازم برای این حجم عظیم از تولیدات یک دهم زمان کار لازم در٢٠ سال گذشته است٬ اما همه شاهدیم که هنز صدها میلیون انسان محتاج سرپناهی است. هنوز بخش اعظم طبقه ما از ابتدایی ترین امکانات محروم است. میخواهم بگویم که تلاش طبقه کارگر برای بهبود زندگی و اهمیت آن قابل بحث نیست و همیشه در دستور این طبقه و کمونیستهایش هست٬ اما خلاصه کردن کل مسئله به این بعد از مبارزه دیگر چیزی جز قبول بردگی ابدی طبقه کارگر نیست.

 

مبارزات کارگران فرانسه به رهبری سندیکاهای آنها در اکتبر٢٠١٠ علیه طرح بالا بردن سن بازنشستگی تنها در پاریس سه میلیون نفر را در برگرفت و بر اساس آمارهای بورژوازی فرانسه بیش از ٧٠ درصد جامعه از آنها دفاع میکرد٬ اما به جایی نرسید و توسط جنبش تریدیونیستی و با محدودیتهای این جنبش حتی در تامین مطالبات محدود خود نیز ناتوان ماند و ساقط شد. یا برای نمونه مبارزات وسیع این دوره کارگران یونان علیه طرحهای ریاضت اقتصادی٬ و به میدان آمدن میلیونها کارگر را در نظر بگیرید که باز نمونه دیگری از محدودیت جنبش تردیونیدتی است. در هر دو مورد فوق اگر طبقه کارگر و افق انقلاب کارگری و گرایش کمونیستی دست بالا را داشت٬ امکان به زیر کشیدن طبقه حاکمه و دولت بورژوایی فرانسه و یونان بسیار محتمل بود. اما هم در فرانسه و هم در یونان چنین امری در دستور کار این طبقه نبود و چنین افقی بر تحرکات وسیع و همه جانبه آنها حاکم نبود. دیدیم که از جمله در این دو کشور نهایتا جناح چپ بورژوازی فرانسه و یونان تلاش کرد بر شانه های اعتراض و فداکاریهای طبقه ما مسابقه را از رقبای خود در همان سیستم ببرد. در هر دو مورد چند میلیون کارگر به میدان آمدند و نهایتا مبارزه آنها در چهارچوب تریدیونیسم و اصلاحات باقی ماند. بر مبارزات آنها به رهبری اتحادیه های کارگری٬ افق رفرمیسم و اصلاحات در چهارچوب جامعه سرمایه داری حاکم بود. جنبش اتحادیه ای در اروپا و در این کشورها با همه فداکاریهای طبقه کارگر٬ همین افق را به افق حاکم در میان این طبقه تبدیل کرد و شاهد بودیم که این افق حتی در به ثمر رساندن همین اصلاحات هم ناکام ماند. اگر برای رفرمیستها هدف از مبارزات جاری طبقه کارگر تحمیل حداقلی از بهبود در زندگی کارگر به بورژوازی است و خواهان رابطه ای کمتر ظالمانه هستند٬ هدف کمونیستها و کارگران کمونیست از این مبارزات قدمی فراتر از این است. این مبارزات علاوه بر بهود زندگی و تحمیل حداقلی از رفاه و.. به بورژوازی٬ مجرایی برای آمادگی طبقه کارگر جهت انقلاب خود٬ انقلاب کارگری و پایان دادن به بردگی است.

 

اشاره کردم که ابزار کارگر برای انقلاب خود٬ حزب سیاسی این طبقه است. تشکل توده ای طبقه کارگر حتی اگر شکل بگیرد در این شرایط ابزار مستقیم جنگ در همه عرصه ها علیه بورژوازی نیست و نمیتواند نقش حزب سیاسی این طبقه٬ حزب کمونیستی این طبقه را بازی کند. انقلاب کارگری نه امری خود بخودی و اتفاقی است و نه به اراده جمعی کمونیست با هر درجه از انقلابی گری صورت میگیرد. باید طبقه کارگر را برای انقلاب آماده کرد و نیروی انقلاب را سازمان داد. فاکتور جدی در چنین تحول انقلابی اتحاد رهبران بانفوذ کارگری در حزب سیاسی آنها است. هیچ حزب کمونیستی بدون اینکه به مرکز اتحاد طیفی از آژیتاتورها و مبلغین با نفوذ کمونیست که روز خود توده کارگر را جمع میکنند و رهبر مهمترین تحرکات کارگری و لولای اتحاد آنها باشند٬ ممکن نیست. اما آماده کردن طبقه کارگر برای چنین تحولی از دل مبارزات روزمره این طبقه و تلاش برای به ثمر رساندن آن و تلاش برای تحمیل هر درجه بیشتر از رفاه و امنیت کارگر میگذرد.

 

کمونیستها و مبارزات جاری کارگری

 

مبارزه اقتصادی طبقه کارگر سنگ بنای آگاهی کارگر است. همچنانکه اشاره کردم کارگر برای بهبود زندگی خود به عنوان یک طبقه راهی ندارد جز مبارزه و مقابله روزمره با سرمایه دارد. و این مقابله روز مره٬ شکل و دامنه آن بستگی به میزان آمادگی طبقه کارگر و میزان خودآگاهی این طبقه و موقعیت گرایش کمونیستی در طبقه و دامنه نفوذ آن دارد. علاوه بر این کارگر در دل مبارزات جاری خودبخودی برای بهبود معیشت است که خود آگاه میشود. اینجا است متوجه موقعیت خود به عنوان یک طبقه و صاحب نیروی کار که باید جنس خود را به کارفرما بفروشد میشود. اینجا است که به موقعیت خود به عنوان یک طبقه و رابطه ناعادلانه حاکم بر خود از جانب طرف دوم این معامله که سرمایه دار باشد پی میبرد. طبقه کارگر در دل این مبارزه است که به پوچی ادعای دولت بورژوایی مبنی حافظ منافع کل جامعه و کل مردم بودن میرسد. توده کارگر در دل مبارزه اقتصادی است که متوجه قدرت خود به عنوان کارگر متحد و جایگاه والای اتحاد کارگری پی میبرد. لذا و به این اعتبار مبارزه اقتصادی سنگ بنای خودآگاهی طبقه کارگر است. مبارزه اقتصادی راه ورود کارگر٬ راه چشم باز کردن او به دنیای سیاست است. در دل همین مبارزات است که کارگر متوجه منفعت مشترک٬ همسرنوشتی با همکاران و هم طبقه ای های خود میرسد. و اینجا است که کارگر متوجه قدرت جمعی خود و نقش جمعی خود به عنوان یک طبقه در تولید نعمات جامعه و توان جمعی خود٬ توان متحد خود و لزوم این اتحاد حتی به صورت محدود آن در فابریک و رشته معینی برای داشتن توان مقابله با سرمایه دار میرسد. لذا مبارزه اقتصادی برای طبقه کارگر علاوه بر حیاتی بودن آن برای تامین حداقل مطالبات اقتصادی و سنگر دفاع از معیشت خود٬ دروازه ورود توده کارگر به شناخت از خود به عنوان یک طبقه هم منفعت و هم سرنوشت و به سیاست نیز هست. طبقه کارگر بدون درک جایگاه خود به عنوان یک طبقه و به عنوان فروشنده نیروی کار به کارفرما٬ نمیتواند به درکی سوسیالیستی از مناسبات تولیدی حاکم و لزوم تغییر بنیادی آن پی ببرد.

 

 مسئله دیگر این است که مبارزات جاری طبقه کارگر مبارزاتی علنی است. هیچ اعتراض کارگری برای بهبود زندگی خود و برای تامین مطالبات اقتصادی خود مخفی نیست. پیکت و اعتصاب و تظاهرات مخفی نداریم. مطالب افزایش دستمزد و بیمه بیکاری٬ لغو قرارداد موقت و پرداخت حقوق معوقه و... مخفی نیست. باید توجه داشت که در دیکتاتوری ترین حاکمیت ها نیز مبارزه اقتصادی کارگر حتی برای حاکمین آن جامعه درجه ای از مشروعیت را دارد و به رسمیت شناخته میشود. چنین مبارزه ای خودبخود به عنوان تهدید حاکمیت و چلنج کردن قدرت سیاسی معنی نمیشود. در ذهن جامعه و در ذهن بورژازی به عنوان طبقه متخاصم و دشمن طبقاتی کارگر٬ امری مسلم است که توده کارگر برای فروش کالای خود وارد مناقشه با سرمایه داران خواهند شد. در روانشانسی جامعه و در اذهان عمومی امری مسلم است که طبقه کارگر خواهان افزایش دستمزد٬ بیمه بیکاری و بهداشت و درمان و افزایش حقوق بازنشستگی و... شود و معنای آن تهدید نفس حاکمیت و دولت بورژوایی نیست.

 

امروز در جامعه ایران شاهد هستیم که بحث از سیاسی بودن و اعتراض صنفی میشود. این اعتراض صنفی که در ادبیات جمهوری اسلامی و بورژوازی ایران و حتی در میان خود طبقه کارگر معنی این را دارد که مبارزه سیاسی و مخالفت با نظام نیست و مبارزه اقتصادی است. این حقیقت حتی در قانون کار جمهوری اسلامی به نام تشکل های صنفی و مبارزه صنفی کارگر برسمیت شناخته شده است. اینکه در عمل با مبارزه علنی کارگر٬ با اعتصاب و اعتراض علنی کارگر چگونه رفتار میشود فعلا بماند. اما مسئله این است که حتی جمهوری اسلامی هم برای چنین امری راهی گذاشته است. بورژوازی و دولتش میداند که در جامعه ای صنعتی مانند ایران با میلیونها کارگر صنعتی و چند ده میلیون نفر از طبقه کارگر باید راهی را برای چک و چانه زدن بر فروش نیروی کار باز گذاشت. علاوه بر این تلاش کرده اند برای چنین چک و چانه زدنی تشکلهای زرد و دولتی خود را شکل دهند و اعتراض کارگر را به مجرایی بیندازند که خود بتوانند کنترل کنند. اینها جزو کار علنی طبقه کارگر و فعال و رهبر کمونیست این طبقه است. این آن بخش از کار است که به عنوان کار علنی و قانونی از آن اسم برده میشود. طبیعتا و در تجربه همین سه دهه هم روشن است که رهبر و فعال کارگری از جمله از مجراهای قانونی هم برای پیشبرد مبارزه خود استفاده میکند و هیچ دری را بسته نمیداند مگر اینکه چنین راهی مغایر منافع عمومی طبقه کارگر باشد.

 

گرایش فرمیستی وقتی از کار قانونی صحبت میشود٬ مبارزه کارگر را به چهارچوبه های قوانین حاکم محدود میکند٬ کاری که دشمنان طبقاتی کارگری برای تحقق همین امر قانون وضع کرده اند. استفاده از قوانین جمهوری اسلامی٬ استفاده از قانون کار آن و استفاده از هر منفذی که کارگر بتواند از آن در خدمت اهداف خود استفاده کند کاری مجاز است. کار قانونی برای ما استفاده از قانون به نفع کارگر است و نه استفاده از آن به عنوان اهرمی علیه حق طلبی کارگر. در یک کلام کار قانونی برای کمونیستها بر خلاف گرایش رفرمیستی به معنای محدود ماندن و محدود کردن دامنه اعتراض کارگر در چهارچوب قانون نیست. کار قانونی به معنای رفتن زیر با شوراهای اسلامی و خانه کارگر جمهوری اسلامی نیست. ما از قوانین حاکم هر جا امکانی باشد برای دفاع از اعتراض طبقه خود استفاده میکنیم٬ برای جواب به نیروی ضد شورش و دادگاه و.. بورژوازی استفاده میکنیم و هر جا زورمان برسد همه قوانینی که به زور به جامعه تحمیل کرده اند را زیر پا خواهیم گذاشت و لغو خواهیم کرد.

 

کار علنی و قانونی و مسئله وصل کردن این وجوه از کار و فعالیت با محافل کمونیستی٬ اشکال تحزب یافته فعالیت کمونیستی و حزب کمونیستی این طبقه که برای چلنج کردن قدرت سیاسی و اعمال حاکمیت طبقه کارگر تشکیل شده است٬  یکی از مهمترین و پیچیده ترین وجوه فعالیت کمونیستی است. آژیتاتور کمونیستی که در جلو کارگران و صف اعتراضی آنها است٬ آنها را بسیج میکند و طرف مذاکره کارگر اعتصابی با کارفرما و دولت است٬ امنیت چنین ادمی که در عین حال عضو فعال محفل مخفی کمونیستی٬ کمیته کمونیستی و حزب کمونیستی است٬ جزو حساسترین و با اهمیت ترین شیوه و سبک کار کمونیستی است که اینجا جای پرداختن به آن نیست. اما تردیدی نیست که هر جمع و محفل و کمیته کمونیستی و هر حزب کمونیستی بطور جدی و یکی از مبرمترین کارش رابطه ای اصولی و منطقی میان این دو وجه از کار است. امنیت آژیتاتور و فعال علنی کارگر که عضو کمیته کمونیستی کارخانه هم هست٬ جزو حساسترین و مهمترین بخش کار مخفی است.

 

هدف کمونیستها از دخالت در مبارزات جاری طبقه کارگر٬ شکل دادن به اتحادی سراسری در دل آن٬ ارتقا آن و تلاش برای موفقیت این مبارزات٬ علاوه بر بهبود فوری در زندگی طبقه کارگر٬ تغییر توزان میان دو طبقه متخاصم به نفع طبقه کارگر است. مسئله ارتقا مبارزات روزمره طبقه کارگر و ایجاد اتحادی سراسری در میان این طبقه٬ خشت اولیه ای است در جهت آماده کردن طبقه کارگر و بهبود موقعیت این طبقه در مقابل بورژوازی برای انقلاب کارگری. اما و همچنانکه اشاره کردم٬ در عدم دخالت جدی کمونیستها و رهبران و فعالین کمونیست طبقه کارگر٬ این مبارزات نه سراسری خواهد شد و نه حتی تضمینی برای بهبودی جدی در معیشت کارگر هم در دل چنین مبارزه ای محتمل است.

 

وقتی از دخالت در مبارزات جاری سخن میگوئیم منظور دخالت مستقیم و در محل است. به این اعتبار دخالت در اعتراضات مثلا کارگران ماشین سازی٬ معادن٬ نفت و یا پتروشیمی٬ به معنای دخالت در محل است. چنین دخالتی به معنای دخالت در رهبری این مبارزات است و چنین امری بدون قناعت و همراه بودن رهبر محلی٬ کسی که کارگران را جمع میکند٬ متقاعد میکند و روز اعتراض در صف اول اعتراض و به عنوان سخنگو و نماینده آنها عمل میکند ممکن نیست. نفوذ کمونیسم و کمونیستها در طبقه کارگر و دست بالا پیدا کردن آنها از کانال قانع شدن این فعالین و کمونیست شدن و مسلح شدن این فعالین به افق انقلاب کمونیستی است. دخالت در رهبری این مبارزات برای کمونیستها معنی همراه داشتن عنصر رهبری کننده در مبارزه جاری کارگری است. دخالت از طریق اتحاد در میان جمعی از رهبران این مبارزه٬ جمعی از آژیتاتورها و عنصر رهبری کننده در مبارزات جاری ممکن است. کمونیست کردن و افق کمونیستی دادن و باخود کردن و قانع کردن این آدمها کانال حاکم کردن افق کمونیستی بر فضای کارگران و فعالین کارگری در محل است. جمع کمونیستی که میخواهد در پتروشیمی و ذوب آهن کاری کند٬ بدوا باید سراغ رهبر و سخنگوی کارگران آن مرکز٬ آژیتاتور کمونیست آن مرکز برود و او را همراه خود کند. دخالت در مبارزات جاری بدون هم صدا شدن٬ هم برنامه شدن و توافق کردن و هم افق شدن با رهبر عملی محلی غیر ممکن است.

 

اشاره کردیم که در این دوره و برای سد بستن در مقابل تعرض بورژوازی ایران و دولت "اعتدالش" به معیشت طبقه کارگر٬ باید جنبش مطالباتی را بطور سراسری و حول مهمترین خواستهای طبقه کارگر(افزایش دستمزدها٬ بیمه بیکاری مکفی) سازمان داد. اشاره کردیم که باید اتحادی در میان بخش مهمی از کارگران مراکز اصلی تولیدی٬ میان کارگران شاغل و بیکار ایجاد کرد تا توان پس زدن تعرض بورژوازی به زندگی کل طبقه کارگر را پیدا کنیم. اما سراسری کردن این مبارزات در گرو شکل دادن به اتحادی سراسری در میان فعالین کمونیست و بانفوذ کارگری است.

 

تاکید کمونیستها بر مجامع عمومی کارگری دقیقا از استراتژی آنها برای حکومت کارگری بیرون می آید. آموزش طبقه کارگر در ابعاد توده ای و دخالت دادن آنها در مبارزات روزمره تنها راهش دخالت دادن مستقیم توده کارگران در هر تصمیم و برنامه و نقشه ای است که قرار است در اجرا شود. مجامع عمومی کارگر علاوه بر مقدور بودن و مناسب بودن آن در فضای پلیسی و وجود استبداد سیاسی٬ آن شکلی است که کارگر مستقیم و بدون داشتن قیم در هر اعتراض و اعتصاب و تعیین دستمزدی و... که مستقیم به او مربوط است دخالت دارد. در این پروسه و در این جمع شدنها و بحث کردنها و تلاش برای قانع کردن و قانع شدنها است که توده کارگر آموزش میبیند٬ آماده میشود و در ابعاد وسیع نقش ایفا میکند٬ تصمیم میگیرد و اجرا میکند. نفس با هم بودن٬ با هم اعتراض کردن٬ با هم دست از کار کشیدن٬ با هم نامه نوشتن٬ با هم جلو ادارات دولتی و مجلس و بیت رهبری رفتن و در تمام این مسائل با هم تصمیم گرفتن مهمترین حلقه در مبارزه طبقه کارگر و حفظ انسجام و اتحاد کارگران است. این تنها راه آموزش توده کارگر٬ بالا بردن اعتماد به نفس در میان آنها در مقابل دشمنان طبقاتی ما٬ بالا بردن خودآگاهی آنها و ایجاد زمینه یک اتحاد پایدار در میان کارگران است. لذا یک پای جدی سراسری کردن اعتراض کارگری حول مطالب سراسری آن اتکا به مجامع عمومی کارگری در محل و اتکا به تصمیم جمعی کارگران است. جمع و فعال کمونیست در هر فابریک و هر محل کاری٬ و حتی در هر سندیکا و اتحادیه ای باید تلاش کنند به مجامع عمومی متکی شوند.

 

اتحاد کمونیستهای طبقه کارگر

 

نفس اتحاد کارگری برای کمونیستها مقدس است. تصمیم جمعی کارگر یک مرکز٬ یک رشته٬ یک شهر تا یک منطقه برای مطالبات روزمره این طبقه مقدس است. اشاره کردم که هیچ انقلاب کارگری بدون خودآگاهی بخشی از این طبقه و بدون اتحاد رهبران و فعالین این طبقه برای پیشبرد مبارزات جاری طبقه کارگر و به ثمر رساندن آن٬ ممکن نیست. اما نطفه انقلاب کارگری بر شانه محافل کمونیستی طبقه کارگر و اتحاد آگاهانه کارگران کمونیست بسته میشود. جنبش مطالباتی سراسری طبقه کارگر و سد بستن در مقابل تعرض بورژوازی و دولت ضدکارگری حاکم بدون اتحادی در میان رهبران کمونیست و بانفوذ این طبقه در ابعاد سراسری ممکن نیست. کمونیستهای پراکنده در هیچ کجای دنیا مباشر کارگر متحد و اتحاد کارگری نخواهند بود. اگر امروز جنبش کارگری شاهد انشقاق وسیع در صفوف خود است٬ اگر افقهای بورژوایی بر فضای فکری توده وسیع کارگر در جامعه ایران دست بالا را دارد٬ اگر نمیشود و نمیتوان جای بالایی در فضای فکری توده میلیونی کارگران ایران دارد٬ دلیل آن انشقاق در میان کمونیستهای این طبقه و بیان موقعیت واقعی آنها در میان طبقه کارگر است.

 

نارضایتی عمومی طبقه کارگر و نفرت از حاکمیت سرمایه تا زمانی که با نقشه آگاهانه کمونیستهای این طبقه در دل مبارزات روزمره آن جمع نشود٬ جهت داده نشود و زیر یک پرچم و یک افق برابری طلبانه شکل داده نشود٬ نه تنها به انقلابی تبدیل نمیشود که منشا هیچ تغییر و تحولی به نفع طبقه ما نخواهد شد. اینکه کمونیسم در میان طبقه کارگر در ایران محبوب است و اینکه جامعه ای برابر و انسانی٬ جامعه ای سوسیالیستی آرزوی طیف وسیعی از کارگران ایران است٬ تا زمانی که این محبوبیت و این سمپاتی به انقلاب کارگری توسط کمونیستهای این طبقه به نیرو٬ به سازمان٬ به رشد محافل و جمعها و کمیته های کمونیستی تبدیل نشود٬ از انقلاب کارگری خبری نیست. صد سال از انقلاب اکتبر گذشت و دهها هزار و شاید میلیونها اعتراض علنی طبقه کارگر در سراسر جهان برای بهبود زندگی این طبقه روی داد و اما بورژوازی کماکان سر کار و سهم کارگر کماکان بردگی است. در طول این صد سال هزاران بار سر طبقه ما در ابعاد میلیونی و به نام تغییر و بهبود زندگی این طبقه کلاه رفت و هزاران بار هم طبقه ای های ما در ابعاد میلیونی سرباز بی مزد جنبشهای بورژوایی شدند و زنجیرهای دست و پای طبقه خود و هم طبقه ای های خود را محکم تر کردند. صد سال دیگر اوضاع میتواند اگر بدتر نشود به همین روال ادامه یابد و سهم طبقه کارگر کماکان بردگی مزدی باقی بماند.

 

پایه های انقلاب کارگری بر شانه های کمونیستهای با نفوذ و متحد طبقه کارگر بنیان گذاشته میشود. ایجاد هر جمع و محفل کمونیستی که کار خود را بالا بردن خودآگاهی هم طبقه ای های خود گذاشته است و در مبارزات هر روز این طبقه دخیل است٬ منشا اتحاد توده هرچه بیشتر از کارگران است٬ که کمونیست کردن کارگران و ایجاد جمعها و محافل و کمیته های کمونیستی را کار خود کرده است٬ یک قدم ما را به انقلاب کارگری نزدیک میکند.

 

ما به عنوان حزب حکمتیست هر کمونیست و هر کارگری را دعوت به پیوستن به این حزب و تلاشی مشترک برای بیشترین اتحاد در میان کل طبقه کارگر و در میان کمونیستها آن میکنیم. ما خود را بخشی از تلاش کل کمونیستهای واقعی برای انقلاب کارگری میدانیم و در این راه هیچ چیز برایمان مقدس نیست جز نفس انقلاب کارگری و جز دفاع از آن و دفاع از منافع عمومی طبقه کارگر. اما در دنیای واقعی هزاران کارگر کمونیست در جامعه ایران هستند و فعالیت میکنند و نه با حزب حکمتیست و نه با هیچ حزب و جریان سیاسی دیگر هستند. اتحاد درخود این مجموعه که میتواند تحول عظیم و تاریخسازی را نه تنها در جامعه ایران که در دنیای پر از جنایت غیر قابل توصیف بورژوازی جهانی ایجاد کنند. نفس اتحاد خود این مجموعه در هر قالب و شکلی با پرچم انقلاب کارگری برای ما مقدس است. ما از هیچ تلاشی برای اتحاد کمونیستهای این طبقه حتی خارج از صف حزب حکمتیست٬ در محافل کمونیستی و در ارتقا تحزب آنها به شکل آگاهانه تر و نقشمندتر دریغ نخواهیم کرد. این حلقه اصلی در هر انقلاب کارگری و قدم اول در اتحاد طبقه کارگر و در به میدان آوردن آن در اتحادی سراسری در میان کارگران ایران است. این قدم را نباید از طبقه ما٬ از فرزندان و نسلهای بعدی ما دریغ کرد.