عروج داعش و ناقهرمانی ناسیونالیسم کرد

 

 

خالد حاج محمدی

حمله داعش به شهرهای عراق و تسخیر چندین شهر و منطقه وسیعی از این کشور٬ جنایات و آدم کشی و توحش بی حد و اندازه آن٬ نفرت هر انسان شرافتمندی را بر انگیخته است. ظرفیت جنایت داعش٬ افسارگسیختگی آن٬ سر بریدن انسانها٬ اسیر کردن زنان جوان و کنیز کردن و فروش آنها به عنوان غنایم جنگی و تلاش داعش برای ترساندن مردم و تبلیغ توحش خود نگرانی جدی برای کل جامعه عراق و منطقه ایجاد کرده است. اوضاع امروز عراق٬ عروج داعش و تقسیم عملی این کشور به سه بخش٬ دخالت دولتهای مرتجع از عربستان و ترکیه تا قطر و ایران٬ همراه با متحدین خود در عراق و تلاش هر کدام برای تامین منافع خود٬ سرنوشت کل جامعه عراق را در پرده ای از ابهام فرو برده است.  

آنچه در این نوشته مورد بحث من است٬ نقش ناسیوالیسم کرد و بطور مشخص نقش حکومت اقلیم کردستان در این فضا و ریاکاری آشکار این جریان در رابطه با جنگ با داعش است. اینجا به عروج داعش و زد و بندهای حزب بارزانی با آن٬ به جنایات وسیع داعش و تراژدی انسانی که در شنگال پیش برده شد و ریاکاری کامل دولت اقلیم و شخص بارزانی و نقش آن در قضیه شنگال ٬ و سرانجام تلاش ناسیونالیسم کرد برای تبدیل شدن به قهرمان جنگ با داعش و سرمایه گذاری روی مصائب مردم شنگال و قربانیان آن به پشتوانه ای برای جذب امکانات مالی و تسلیحاتی دولتهای غربی می پردازم. همزمان به طرح بارزانی در مورد استقلال کردستان و هدف او اشاره خواهم کرد. در کنار این ماجرا به دفاع خجولانه چپ از ناسیونالیسم کرد و چشم پوشی آن از نقش مخرب دولت اقلیم و حزب بارزانی و سکوت کامل آن خواهم پرداخت.  

عروج داعش و فرصتی برای ناسیوالیسم کرد 

برکسی پوشیده نیست که رشد جریانات تروریستی و آدم کش از قبیل القاعده٬ بوکوحرام٬ جبهه النصر٬ داعش و... نتایج عروج نظم نوین جهانی به سرکردگی آمریکا است. جریان القاعده رسما توسط دولت آمریکا در افغانستان سازمان یافت و به عنوان مدافع دمکراسی علیه روسیه معرفی شد. نطفه داعش به عنوان شعبه عراق القاعده در دل ویرانی جامعه عراق و کشتار صدهها هزار انسان و نابودی کل بنیادهای جامعه و بر متن آوارگی میلیونها انسان و تحمیل یک استیصال کامل توسط غرب٬ در دل اشغال عراق بسته شد. داعش و جبهه النصر در دل جنگ سه ساله گذشته در سوریه بعنوان متحدین غرب٬ در" ارتش آزاد" فعالیت داشتند. آنها "جنگ جویان مبارز" ناتو در جنگ سوریه بودند که جنایات و آدم کشی خود را به همت میدیای دستگاهی غرب و به نام مبارزه با اسد و انقلاب در سوریه٬ تزئین میکردند. 

داعش بعد از شکست آمریکا در سوریه فرصتی یافت که دامنه تعرضات خود را به عراق نیز گسترش دهد. فضای حاکم بر عراق و وجود دولتی سرهم بندی شده از جناح شیعه به رهبری مالکی ٬ سران عشایر سنی و قدیم بعثیها و همزمان ناسیونالیستهای کرد که هر کدام با یکی از دولتهای مرتجع منطقه و تابع یکی از قطبندیهای شکل گرفته در خاورمیانه بودند٬ امکان داد که داعش بتواند مناطق وسیعی از عراق را تسخیر کند.  

واقعیت این است که دولت آمریکا و متحدین غربی آن بعد از مصائبی که به مردم خاورمیانه تحمیل کردند٬ بعد از جنایاتی که در عراق کردند و سرانجام بعد از دخالتها یشان در مقابله با آنچه بهار عربی نام گرفت و تلاش برای شکست آن٬ سرانجام بعد از سه سال جنگ در سوریه و شکست امریکا و متحدین آن در برابر قطب مقابل٬ تعیین تکلیف این منطقه و جهنمی را که آنها از مهندسین اصلی اش بودند را به توازن قوای دولتهای مرتجع منطقه سپردند. بر متن چنین شرایطی داعش در تبانی با دولت ترکیه٬ به کمک مستقیم دولتهای مرتجع عربستان سعودی و قطر توانست به یکی از صحنه گردانان امروز عراق تبدیل شود. داعش به عنوان نیرویی سیاه به بازی گرفته شد تا توازن میان دستجات صاحب قدرت در حکومت عراق را از نو بازتعریف کند. 

ماجرای حمله داعش به شهرهای تکریت و فلوجه و تسخیر آنها و سرانجام تصرف شهر بزرگ موصل بدون یک مقاومت کوچک و در زمانی کوتاه نتیجه تبانیهای قبل از این ماجرا بود. از قبل قول و قرار گذاشته شده بود٬ بخشی از ارتش عراق در این مناطق در دسته بندیهای درون حکومت عراق از قدیم بعثیها و عشایر سنی بودند که متحد داعش بودند. ناتوانی ارتش عراق و تسلیم عملی این مناطق امروز مورد مناقشه کسی نیست. اما این تنها ارتش عراق نبود که مقابله ای نکرد. دولت اقلیم در کل این ماجرا حتی در شهر موصل که نیرو ٬ دفتر و دستک و امکاناتی داشت حتی یک فشنگ شلیک نکرد و تمام اماکن خود را بدون اینکه خون از دماغ یک نفر از نیروهایشان بییاد خالی کرد و منطقه تحویل داعش داده شد. مسئله این نبود که "نیروی پیشمرگ" (ارتش دولت اقلیم) فرار کرد٬ این نیرو قرار نبود مقاومت کند٬ قرار نبود مقابله ای کند و طبق توافق قبلی با داعش قرار بود آن منطقه را ترک کند. تبانی دولت اقلیم و شخص مسعود بارزانی با دولت ترکیه و داعش و توافق به اینکه ممانعتی برای پیشروی نیروهای داعش در مناطق مورد توافق نکنند٬ از قبل ریخته شده بود.  در مقابل دولت اقلیم نیز کنترل کامل شهر کرکوک، که یکی از شهرهای مهم نفت خیز عراق است و همیشه بر سر تعین تکلیف آن میان ناسیونالیسم کرد و عرب جدال بوده، را با پرچم دفاع از امنیت مردم این شهر بدست گرفت. تصور اینکه نیروی چند هزار نفره از داعش بتواند موصل ٬ شهری که هزاران نفر از ارتش عراق٬ نیروهای مسلح دولت اقلیم با امکانات بسیار وسیعتر از داعش در آن مستقر بود را بدون هیچ جنگی به کنترل خود درآورد کودکانه است مگر اینکه از قبل توافقاتی صورت گرفته باشد که همین هم بود. 

تراژدی شنگال و ناقهرمانی ناسیونالیسم کرد 

یکی از تراژیک ترین فجایع کل این پروسه جنایات بی حد و حصر داعش در حمله به شنگال است. شهری با حدود ٤٠٠ هزار نفر جمعیت در مقابل یک نیروی وحشی در توطئه ای کثیف و تبانی داعش و بارزانی بدون هیچ دفاعی رها شد. مسلم بود که داعش به جرم انتساب ساکنین شهر به مذاهب دیگر از جمله به نام یزیدی٬ آنها را در ابعاد وسیع کشتار میکند.  جنایتکاران داعش دست به کشتار وسیع در این شهر زدند٬ هزاران نفر از جمله زنان و دختران جوان را به عنوان غنایم جنگی اسیر کردند و به اسرای جنسی مشتی جنایتکار جنگی حریص و وحشی تبدیل کردند. و سرانجام آنها را برای فروش به بازارهای خرید و فروش زنان و دختران جوان که چندین سال است توسط این جنایتکاران در همکاری با دولتهای مرتجع عربستان و... در جریان است عرضه کردند. دهها هزار انسان آواره و سرگردان  به کوهها ی منطقه فرار کردند و هزاران انسان از گرسنگی٬ بی آبی و بی امکانات جان باختند وکودکان زیادی تلف شدند.  

اما پشت این توحش و بربریت داعش باز چهره کریه ناسیونالیسم کرد و دولت اقلیم را میتوان دید. داعش شب هنگام و در بی اطلاعی کامل ساکنین شنگال به این شهر حمله کرد. مردم شنگال نیمه شب با  غرش توپ و خمپاره و شلیک نیروهای داعش به خانه و کاشانه آنها و به هر جنبنده ای بیدار شدند و مدتها فکر میکردند نیروهای حکومت اقلیم با آنها در جنگ هستند. خالی شدن شب هنگام و یکباره شهر از چند هزار نفر ارتش و "پیشمرگان قهرمان" دولت اقلیم و ترک کامل این شهر بدون شلیک حتی یک گلوله و بدون اطلاع به مردم شهر٬ از جنایت هم فراتر بود. حمله داعش به شنگال توطئه مشترک این جریان و دولت اقلیم و "پیشمرگان قهرمان" بود. در این اتفاق کم نبودند زنان و دخترانی که در دل ترس و رعب از اسیر شدن بدست داعش جان خود را گرفتند. کم نبودند پدر و مادرانی که از استیصال٬ از گرسنگی و از ناتوانی در مسیر فرار مجبور شدند میان فرزندان خردسال خود انتخاب کنند که کدام را بدوش بگیرند و کدام را رها کنند که بمیرد. بیش از سه هفته دهها هزار انسان در سرنوشتی که توسط داعش و دولت اقلیم برایشان مهندسی شده بود٬ بدون هیچ فریاد رسی در کوه و دشت و صحرا در آرزوی نجات جان خود سرگردان و‌آواره بودند. در کل این پروسه حکومت اقلیم جز تبلیغات ریاکارانه که "در فکر آنها هستیم" کاری نکرد و نمیخواست بکند. بر عکس  برای آنها میزان جنایات داعش در شنگال هر اندازه بیشتر میبود و دامنه تباهی و مرگ و میر آوارگان و فراریان شنگال در کوههای سنجان هر چه وسیعتر و تراژیک تر میبود٬ بهتر بود. آنها قرار بود به نام قربانیان این جنایت توجه جلب کنند و کمک و امکانات دریافت کنند و برای چنین امری و تامین این هدف شوم و کثیف به مردم شهر شنگال حتی خبر نداده بودند که شهر را ترک میکنند. آنها تلاش کردند به نام مردمی که دچار چنین سرنوشتی شده بودند٬ برای خود کیسه بدوزند.  

ماجرای شنگال لکه ننگینی است بر پیشانی دولت اقلیم و شخص بارزانی. نه به این علت که از حمله داعش غافل شدند٬ که نشدند٬ و نه به این دلیل که نیروهای آنها در مقابل حمله داعش به شنگال دوام نیاوردند و فرار کردند٬ بلکه به این دلیل که مردم شنگال را در توافقی ننگین به داعش فروختند و در کمال بی شرمی تلاش کردند بر مصائب و جنایتی که به آنها تحمیل کردند٬ با اشک تمساح ریختن برای قربانیان شنگال و به نام آنها٬ سفره گدایی در مقابل کشورهای غربی و در مقابل کل جامعه بشری برای کمک به خود پهن کنند. امروز و با این پرونده٬ مسئول بخش زنان دولت بارزانی به جلو صحنه رانده میشود تا اعلام کند که تلاشهای آنها برای نجات ٧٠٠ زن و دختر جوانی که هنوز در دست داعش است به جای نرسیده است و اظهار تاسف کند که آنها را از شنگال به مناطق دیگر انتقال داده اند و دیگر کاری از دولت اقلیم ساخته نیست. تلخی فاجعه این است که به یمن میدیای نوکر و دول غربی یکی از عامیلن جنایت به ناجی قربانیان و قهرمان نجات آنان تبدیل شد.

 واقعیت این است که مدتها قبل از تسخیر شنگال٬ مسئله خطر حمله داعش به این شهر مورد بحث بود٬ ارتش دولت اقلیم (نیروی پیشمرگ) به قول خودشان در حال آماده باش بود و دولت اقلیم و شخص بارزانی هیچ زمانی طرح نکردند که امکانات ندارند یا نیرویی برای مقابله با داعش ندارند. آنها به خود میبالیدند که برای استقلال کردستان "نیروی پیشمرگ" آماده هر تقابلی است که به این دولت تحمیل شود و قدرت و توان رزمی و نظامی خود را به رخ دیگران میکشیدند. همزمان شخص بارزانی در کل این پروسه میگفت حمله داعش فرصتی طلایی برای "کرد" است و آنها با داعش جنگی ندارند و همه چیز بر وفق مراد پیش خواهد رفت. بارزانی به عنوان رئیس اقلیم نه تنها از حمله داعش به شنگال مطلع بود٬ بعلاوه کاملا بر فاجعه ای که در انتظار مردم شنگال بود واقف بود. توجیهات امروز بارزانی و دولتش و طرح اینکه تسلیحات آنها جواب مقابله با داعش را نمیداد نه تنها دروغی بزرگ است بلکه امتداد طرح او برای اشاعه سموم ناسیونالیستی و تحریک احساسات مردم کرد زبان در منطقه و از این اساسی تر جلب کمک نظامی دولتهای غربی به دولت اقلیم است. نیروهای دولت اقلیم بدون اینکه یک گلوله شلیک کنند و بدون اینکه یک واحد کوچک آنها در بی خبری بماند٬ و در شنگال گرفتار شود٬ شهر را ترک کردند و اجازه دادند داعش هر جنایتی که میخواهد را به این مردم تحمیل کند. بارزانی و دولت اقلیم آن در حمایت کل ناسیونالیسم کرد در منطقه٬ امروز تلاش میکند با این پرونده رذیلانه٬ با فریب و حقه بازی٬ خود را بعنوان مدافع مردم آن منطقه و از جمله مردم شنگال و به عنوان "قهرمان" جنگ با داعش معرفی کند. امروز در سایه پروپاگاند میدیای دولت اقلیم و در سایه ریاکاری رسانه های دول مرتجع غربی٬ در سایه سکوت و خفخان گرفتن کل نیروهای سیاسی دخیل در مسئله کرد از راست تا چپ آن٬ این پروژه در دل کمپینی راسیستی و ضد عرب پیش میرود و فضای ترسناکی را به کل جامعه تحمیل کرده است. 

ناسیونالیسم کرد و "خیر و برکت" تراژدیهای انسانی 

تراژدی شنگال اولین تراژدی انسانی نیست که ناسیونالیسم کرد برای خیر و برکت آن کیسه دوخته و تلاش میکند با مظلوم نمائی حمایت دیگران را جلب کند و با اتکا به آن موقعیت خود را بهبود بخشد و دامنه توان و حاکمیت خود را تحکیم کند. جنایات شنگال توسط داعش انجام شد٬ اما جریان بارزانی نقش جدی و اساسی در میدان دادن به داعش و باز گذاشتن دست این جریان جنایتکار در کشتار وسیع و کل محنتی داشت که به صدها هزار انسان تحمیل شد.  

ناسیونالیسم کرد در طول تاریخ خود٬ همیشه از تراژدیهای انسانی سو استفاده کرده است٬ تراژدیهایی  که ناسیونالیسم کرد اگر خود مستقیم از خالقین آن نبوده باشد٬ در کمک به تامین شرایط چنین واقعه های هولناکی دست داشته است. ماجرای حمله دولت آمریکا به عراق در سال های ٩١ و ٢٠٠٣ که به ویرانی کامل آن جامعه و اشغال آن منجر شد و صدهها هزار انسان قتل  عام و میلیونها نفر زخمی و آواره شدند یکی از آن مقاطع است. ناسیونالیستهای کرد در دل ویرانی جامعه عراق و جنایات هولناکی که به بهانه مبارزه با صدام توسط بوش و بلر پیش برده شد٬ به عنوان متحد مطیع و سر بزیر و فرمانبردار آنها عمل کردند. به نام منافع "مردم کرد" و "فرصت طلایی برای مردم کرد" در طول تمام این جنایات در خدمت نیروهای ناتو بودند و به جنایات آنها به عنوان فرجه ای طلایی برای حاکمیت خود در کردستان نگاه کردند. قدرت گیری ناسیونالیسم کرد در عراق در سایه یکی از هولناکترین کشتارهای تاریخ بشر توسط غرب و نابودی جامعه عراق میسر شد و ناسیونالیسم کرد از آن به عنوان افتخار خود و "قهرمانی" خود یاد میکند و بر مردم کردستان منت میگذارد که به کمک دولت آمریکا  از دست صدام حسین "رهایشان" کرده اند.  

اکنون چیزی حدود ٢٦ سال از بمباران حلبچه توسط دولت بعث عراق میگذرد٬ جنایاتی که در نتیجه آن حدود ٥ هزار نفر کشته و حدود ٧ هزار نفر زخمی شدند. ناسیونالیستهای کرد هر سال به مناسبت این توحش و به یاد قربانیان آن مراسم میگیرند٬ و برای آنها اشک میریزند و مظلوم نمایی میکنند و مرگ هزاران نفر را دستمایه تبلیغات عوامفریبانه خود میکنند. هزاران تن کتاب و نوشته بر سر حلبچه و ظلمی که بر "کردها" رفته است توسط ناسیونالیستهای کرد منتشر شده است٬ بدون اینکه یک کلمه در نقش مخرب احزاب ناسیونالیست کرد  در این فاجعه انسانی به زبان آورند. در شرایطی که ناسیونالیستهای کرد به جرم جنایات حلبچه می بایست در دادگاهی عادلانه محاکمه میشدند. حلبچه را دولت صدام حسین بمباران کرد اما ناسیونالیستهای کرد در این واقعه بی خطا نبودند. در آن زمان سپاه پاسداران به کمک اتحادیه میهنی و بعد از پیشرویهای این جریان به حلبچه وارد این شهر شد. دولت صدام با اطلاع از این واقعه و در مقابل شهر را بمباران شیمیایی کرد. در ماجرای حلبچه نیز درست مانند ماجرای شنگال نیروهای اتحادیه میهنی با اطلاع از این ماجرا حلبچه را ترک کردند و مردم شهر را بدون اطلاع از اینکه چه سرنوشت هولناکی در انتظار آنها است تنها گذاشتند. در شرایطی که میتوانستند به آنها خبر دهند تا شهر را ترک کنند٬ کاری که خود و سپاه پاسداران کردند. این کار را نکردند و امروز به عنوان قیم آن مردم٬ کشتار آنها را دستمایه بهبود موقعیت خود و بسیج ناسیونالیستی هر ساله شان در دفاع از حکومت اقلیم کرده اند.  

امروز و در دل جنایاتی که توسط داعش در عراق راه افتاده است٬ شاهد یک جبهه جنگ دیگر داعش در کردستان سوریه هستیم. دولت ترکیه در کل پروسه جنگ سوریه در تلاش بوده است که جریانات آدم کش٬ جبهه النصر و از جمله داعش به این منطقه حمله کنند. سرانجام و از مدتی پیش با حمله داعش به کردستان سوریه این جبهه باز شد. جنگ در "کوبانی" و محاصره آن و مقاومت مردم این شهر٬ مسلح شدن زنان و دفاع از شهر و زندگی خود٬ مورد بحث همه کس است و سمپاتی وسیعی را بخود جلب کرده است. یک پای این جنگ دولت ترکیه است که با تحریک و کمک به داعش کوبانی و روستاهای این منطقه را به میدان جنگی جدی تبدیل کرده است. درست در این شرایط که موج نفرت از داعش و دولت ترکیه و... و موجی از همبستگی با مردم کوبانی در میان مردم شرافتمند منطقه در جریان است٬ رهبر پ ک ک موفقیت اردوغان در انتخابات اخیر ترکیه را رشد پروسه صلح و دمکراسی نام میگذارد. اینکه عبدالله اوجلان اسیر است و نباید حرف او در زندان زیاد به حساب آورد٬ جای تامل است٬ اما اینکه پ ک ک و ناسیونالیستهای کرد در ترکیه این پیام را در بوق میزنند٬ عملا پشت کردن به مردم کوبانی و مقاومت بر حق آنها در مقابل داعش و تف کردن به بشریت شرافتمندی است که در این جنگ در کنار مردم مسلح کوبانی ایستاده است. 

اگر بخواهم به گذشته جریانات ناسیونالیسم کرد در ایران٬ عراق٬ ترکیه و سوریه اشاره کنم، به بند و بست آنها با دولتهای مرتجع بپردازم و نقش آنها در تراژدیهای انسانی که به همین مردم کرد زبان تحمیل شده است بپردازم باید یک کتاب کامل نوشت. در همه این کشورها ناسیونالیسم کرد در هر دوره ای زیر عبای یکی از قدرتهای منطقه  رفته است و در بسیاری از توطئه ها علیه مردم حتی کرد زبان در همین کشورها در کنار رژیمهای حاکم ایستاده است.  

تاریخ بند و بست ناسیونالیسم کرد با دولتهای مرتجع منطقه٬ مذاکره کردن و جنگ و صلح آنها٬ مذاکرات پشت پرده و دفاع آنها از این دولتها٬ شرکت در لشکر کشی و پروژه های آنها با کارت مسئله کرد تاریخی طولانی دارد. اما آنچه جای تامل است در تمام این وقایع رهبران احزاب ناسیونالیست حتی برای یک بار هم شده٬ نه تنها مسئولیتی نمیپذیرند که کماکان با بلند کرد کارت نمایندگی مردم "کرد" و "منفعت" آنها به عنوان قهرمانان جنبش خود مدال طلا به سینه نامبارکشان میزنند. 

بارزانی و پرچم "استقلال کردستان"  

قبل از پرداختن به طرح بارزانی در مورد استقلال کردستان لازم میدانم چند نکته را در مورد حل مسئله کرد در عراق بیان کنم. ما به عنوان یک اصل در مورد مسئله کرد در منطقه گفته و نوشته ایم که حل مسئله کرد در کشورهای منطقه را از طریق مراجعه به آرای آن مردم در یک رفراندوم آزاد مبنی بر ماندن در چهار چوب آن کشور و حق شهروندی برابر یا تشکیل دولت مستقل را تنها راه حل متمدانانه حل مسئله کرد از جمله در عراق دانسته ایم. واضع است که برای حزب ما مستقل از هر ارزیابی که در مورد خوب و بدی استقلال کردستان داشته باشیم٬ نفس رفراندوم و هر انتخابی که مردم کرده باشند٬ خواه ماندن در چهارچوب یک کشور و حق شهروندی برابر و خواه جدایی و تشکیل کشور مستقل را برسمیت می شناسیم. 

اما بحث من در این نوشته بر سر استقلال و مشکلات و معضلات و خوبی و بدیهای این مسئله در حال حاضر و در فضای کنونی در عراق نیست. مسئله من مشخصا طرح بارزانی در مورد استقلال کردستان است٬ شعاری که همراه با حمله داعش پیش کشید و اکنون عملا آنرا کنار گذاشته و توافق با دولت مرکزی و تشکیل دولتی فراگیر برای کل عراق را دنبال میکند.

حقیقت این است که نه بارزانی خواهان استقلال است و نه پرچم استقلال از جانب او و لااقل در این اوضاع به منظور تشکیل کشور مستقل کردستان علم شده است. همچنانکه اشاره کردم بارزانی و دولت اقلیم در اوضاع سیاهی که در عراق حاکم است٬ حمله داعش و تسخیر مناطقی از این کشور را فرصتی برای فشار به دولت مرکزی و تامین سهم بیشتر از قدرت را دنبال میکنند. داعش ابزاری برای بخشی از ارتجاع منطقه شد تا توازن قبلی حاکمیت سرهمبندی شده در عراق را به هم بزنند و دامنه قدرت دولت شیعه مالکی و متحدین آن و مشخصا ایران را به نفع  ناسیونالیسم عرب و بخش سنی نشین تغییر دهند و همزمان به کمک عربستان٬ قطر و ترکیه منافع درازمدت تر این دولتها در منطقه را تامین کنند. این اوضاع برای حکومت اقلیم نیز فرصتی شد که اولا کرکوک را کاملا به کنترل خود در آورد و با طرح استقلال از جانب بارزانی و به عنوان تهدید شرکای خود و مشخصا دولت مالکی خواهان قدرت بیشتر در حاکمیت عراق شود. کنار گذاشتن مالکی که یکی از مطالبات بارزانی و عشایر سنی و همزمان دولتهای ترکیه و... بود حلقه ای از این هدف معین بود.  

بارزانی به عنوان جریان صاحب قدرت تر در کردستان عراق که اکنون جریان نوشیروان (گوران) نیز عملا و بعد از حمله داعش به آن پیوسته است٬ متحد تاریخی دولت ترکیه است. کل برنامه داعش و حمله به عراق در تبانی با دولت ترکیه و در توافق با جریان بارزانی صورت گرفته است. بارزانی امیدواراست بر متن جنایات داعش و خطر نابودی و اضمحلال جامعه عراق توسط این جریان  و اوضاع بحرانی دولت مرکزی در عراق و تحت فشار بودن جریان شیعه مالکی بیشترین امتیازها را بگیرد و مناطق تحت کنترل خود را گسترش دهد و مشخصا کرکوک را  به حکومت اقلیم کردستان ملحق کند. طرح استقلال بارزانی طرحی برای باج گیری است نه نجات مردم کردستان. شنگال و قتل عام مردم این شهر شاهد زنده این ادعا است. 

ناسیونالیسم کرد در کل منطقه و در کل تاریخ آن از ایران و ترکیه تا عراق٬ هیچ زمانی خواهان حل مسئله کرد و پایان ستم گری ملی نبوده است. مسقل از اینکه امروز ستم گری ملی در کردستان عراق که بیش از دو دهه است ناسیونالیسم کرد حاکم است٬ بی معنی است٬ اما ستم گری ملی در دنیای واقعی پرچمی در دست ناسیونالیسم کرد برای سهم خواهی از دولت مرکزی بوده و هست. ٢٥ سال است که کردستان عراق عملا در دست ناسیونالیسم کرد است٬ طرح استقلال کردستان در این جامعه توسط کمونیستها و مشخصا حزب کمونیست کارگری عراق و کردستان و طیف نسبتا وسیعی از مردم آن جامعه به عنوان راهی برای پایان دادن به شکاف و دشمنی به نام کرد و عرب و سرگردانی که این جامعه داشته است٬ روی میز گذاشته شد و هیچ زمانی ناسیونالیسم کرد باهمه احزاب و نیروهایش حاضر به تن دادن به این راه حل نبوده اند. 

همچنانکه اشاره کردم بارزانی و حکومت اقلیم کردستان در دل حمله داعش و در توافقی که میان بارزانی و داعش و دولت اردوغان صورت گرفت٬ مناطق زیر نفوذ خود را به قیمت سکوت و مماشات در مقابل جنایات داعش گسترش دادند و از این اوضاع به عنوان فرصتی برای امتیاز گرفتن و سهم بیشتردر قدرت مرکزی عراق و همزمان جلب پشتیبانی غرب از خود استفاده کردند. پرچم استقلال به عنوان تهدیدی از جانب بارزانی علاوه بر این هدف٬ ابزاری برای بسیج مردم کرد زبان و متوهم به این احزاب حول حکومت اقلیم و ناسیونالیسم کرد و مشخصا جریان بارزانی است. تبلیغات نژاد پرستانه آنها در این دوره٬ در بوق کردن جنگ با داعش به عنوان "جنگ کرد وعرب" و گریه و زاری ریاکارانه و دروغین آنها برای قربانیان شنگال که شخص بارزانی و جریانش در صف متهمین این فاجعه هستند٬ با هدف تحریک احساسات و بسیج ناسیونالیسم کرد در منطقه برای دفاع از خود است. 

حمله داعش به شهرهای عراق و جنایات تکان دهنده آن تنها فرجه طلایی برای ناسیونالیسم کرد نبود٬ بلکه و بعلاوه فرصتی برای دولت آمریکا و متحدین آن٬ برای خالقین داعش هم بود که به عنوان مدافع مردم کردستان و عراق و نجات دهند٬ و با چند حمله نظامی کوچک پرونده سیاه خود را ترمیم و قهرمان جنگ با داعش و تروریسم در منطقه شود. امروز شاهدیم که دولت آمریکا همراه با دولت ایران و در توافقی با هم٬ بعنوان "قهرمانان" جنگ با داعش ظهور کرده اند. قرار است با دخالت دولتهای منطقه از جمله ایران و ترکیه و عربستان و در توافق با دولت آمریکا "دولتی همه گیر" از نوع دولت قبلی بدون مالکی بر عراق حکمفرمایی کند. دولتی که با همه فاکتورهای عینی همان دولت قومی٬ اسلامی و ناسیونالیستی است که خود یکی از عوامل بی ثباتی تا کنونی جامعه عراق و کل مصائبی بوده است که بر طبقه کارگر و مردم ستمدیده عراق تحمیل شده است. معماران جهنم امروز عراق در تدارک جهنمی سیاه تر برای مردم بیگناه و در منگنه عراق اند.

رشد قوم پرستی و خطر تراژدیهای دیگر 

در این چند ساله و با نقشی که دولت قومی- اسلامی عراق داشته است٬ علاوه بر اشاعه نفرت مذهبی که با عروج داعش شاهد ظرفیت جنایات آن هستیم٬ قوم پرستی و اشاعه نفرت قومی نیز به عرش اعلا رسیده است. ناسیونالیسم کرد با همه شاخه های مختلف آن یک پای جدی این ماجرا است. دولت اقلیم کردستان در همین دوره تلاش کرده است٬ جنایات داعش و جنگ با داعش را به عنوان جنایات "عربها" علیه "کردها" و جنگ با "عربها" نام بگذارد. تلاش کرده است فضای ضد "عرب" و دشمنی با مردم عرب زبان را که تاریخی قدیمی دارد٬ باد بزند و تحریک کند و بخشهای عقب مانده جامعه را به عنوان سرباز قداره بند خود و در خدمت بورژوازی کرد بسیج کند. کل محرومیتهای تاریخی که دولتهای استبدادی در منطقه علیه مردم کرد زبان اعمال کرده اند و جنایاتی که داعش در هم دستی و توافق از جمله با بارزانی داشته است٬ را پشتوانه این تبلیغات راسیستی و ضد انسانی کرده اند. ماجرای کرکوک و کنترل کنونی آن بدست حکومت اقلیم را به عنوان افتخار و برگه ای از "قهرمانی" و "ملت پروری" دولت اقلیم در بوق و کرنا میکنند.  

در این فضا بحث ماده ١٤٠ قانون اساسی عراق نیز پیش کشیده میشود و همزمان آمارهایی از میزان جمعیت کرد زبانان در مناطق مورد اختلاف و رقم ٥١ درصدی آنها در میان پروپاگاندای قومی و ضد کارگری و ضد انسانی اعلام میشود. ماده ١٤٠ خود سراپا ارتجاعی و ضد انسانی است. ماده ای که بر اساس آن در مناطق مورد اختلاف هر "ملتی" اکثریت باشد آن شهر یا منطقه به حاکمیت شیعه٬ سنی یا کردها واگذار میشود و مردم منتسب به ملیت های دیگر باید آنجا را ترک کنند. ماده ۱۴۰ به نام رفراندم عملا طرح پاکسازی قومی و مذهبی مردم مناطقی است که بورژوازی کرد یا عرب بر سر آن جنگ دارند. بر این مبنا ناسیونالیسم کرد پرچم یک جنگ خونین دیگر را در همه این مناطق بلند کرده است و برای فرصت مناسب جهت وقوع آن و هر زمان به نفعش باشد چمباته زده است.  

با فرض درستی آمار ناسیونالیستهای کرد٬ آنوقت سرنوشت ٤٩ درصدی مردم این مناطق که نسلها در آنجا زیسته اند٬ خانه و کاشانه و امکاناتی دارند٬ روابط و مناسبات و رابطه خویشاوندی با بقیه مردم دارند٬ چه خواهد شد و اینکه اینها کوچ داده شوند تنها در مخمیله یک مشت فاشیست برخواهد آمد. لازم به ذکر است که آمار ٥١ درصدی کردها در مناطق مورد اختلاف از جمله کرکوک٬ آمار ناسیونالیستها کرد است. مستقل از درستی و نادرستی این آمار٬ ناسیونالیسم عرب و دولت مالکی هم ارقام دیگری در مقابل این ادعای ناسیونالیسم کرد دارند. 

فضای راسیستی و تحریکاتی که راه افتاده است همزمان ابزار توجیه جهنمی است که در حاکمیت همه دستجات حاکم در عراق به نام زندگی به طبقه کارگر این کشور و میلیونها انسان ستمدیده تحمیل شده است. این شرایط ابزار همه آنها در جواب حق طلبی طبقه کارگر و مطالبات رفاهی و انسانی در آن جامعه است. تا جایی که به حکومت اقلیم برگردد علاوه بر توجیهات همیشگی که حقوق پیشمرگ و کارمندان آنها از جانب دولت مالکی داده نشده است و لذا گناه بی حقوقی که به مردم اعمال میشود دولت اقلیم نیست٬ امروز مسئله پناهندگان "ملیتهای" دیگر توجیه گرانی و فقر حاکم در اقلیم کردستان شده است. از جمله و در همین روزها در مقابل کمبود بنزین به وجود طیف وسیع پناهندگان اشاره شده است تا به این صورت ضمن شانه خالی کردن از بار مسئولیت، نفرت عمومی از حکومت اقلیم و سیاست استثمارگران خود را علیه بخشی دیگر از همان مردم که عمدتا از طبقه کارگر و بخش محروم جامعه است سوق دهند. 

امروز خطر جنگ قومی بیش از هر زمانی در کل عراق تهدیدی جدی است٬ بیش از هر زمانی هیزم برای یک جنگ تمام عیار فاشیستی و جنایتکارانه که معماران آن احزاب و جریانات حاکم و شریک قدرت در عراق اند٬ آماده شده است. امروز و با حاکمیتی بر اساس قومیت و مذهب در عراق و از بالای سر مردم آن کشور٬ خطر ویروس قومی اگر از جنگ داعش ویرانگرتر و ضد انسانی تر نباشد٬ کمتر نیست. و این خطر هشداری به همه مردم منطقه و به هر انسانی است که ذره اى وجدان و ذره ای احساس انسانی دارد است تا علیه هر نوع تحریک قومی و مذهبی قد علم کند و صاحبان آنرا افشا و منزوی کند. جنگ با داعش و پاک کردن عراق از این جنایتکاران وظیفه ای انسانی است و اما مقابله و سد بستن در مقابل راه انداختن جنگ قومی و طایفه گری از آن دست کمتری ندارد.

برخورد چپ ایران به این اوضاع  

تاریخا چپ ایران برخوردی انتقادی به ناسیونالیسم کرد نداشته است. بخش اعظم جریاناتی که به نام چپ و کمونیسم در ایران فعالیت میکنند یا در  گذشته فعالیت داشته اند٬ از نقدی جدی به ناسیونالیسم کرد ناتوان بوده اند و نسبت به بندوبستهای آنها با دولتهای مرتجع منطقه٬ نسبت به اعمال ضد انسانی آنها حتی در واقعه ای چون حمله آمریکا به عراق٬ در فاجعه حلبچه٬ و در فاجعه شنگال و صدهها مورد دیگر از این نوع٬ نه تنها سکوت کرده اند بلکه به نام "حقوق خلقها" و ضرورت دفاع آن به بورژوازی کرد چک سفید داده اند. تاریخ مبارزه مسلحانه  ناسیونالیسم کرد با دولت های ایران٬ عراق و ترکیه (که البته در دورهای متمادی همراه با اعلام وفاداری آنها به همین دولتها بوده است) در ذهن چپ ایران فاکتوری جدی در زبان بسته ای این چپ نسبت به آنها بوده است. در ذهن این چپ و در انقلابیگری خرده بورژوایی و ضد رژیمی آن نفس مبارزه با "رژیم" و آنهم نوع مسلحانه آن و به نام مردم کردستان٬ قدوسیتی یافته است که برخورد این چپ به همه وقایع تاریخی و به تراژدیهایی که این ناسیونالیسم خود از سازندگان آن بوده است٬ در بهترین حالت از چهارچوب غرولندهای جناح چپ ناسیونالیسم کرد فراتر نرفته است. علاوه بر این بخش عمده چپ ایران به عنوان چپی که بخشی از ناسیونالیسم و جناح چپ ناسیونالیسم ایرانی است٬ نسبت به ناسیونالیسم ملت تحت ستم احساس بدهکاری دارد. اکنون و در این نوشته جای پرداختن به این حقایق نیست. اما تا جایی که به حقایق کنونی در عراق و نقش ناسیونالیسم کرد برگردد این چپ حتی در بیان حقایقی که اتفاق افتاده است نیز ناتوان است.  

بخشی از نیروهای چپ ایران٬ مشخصا جریانی مثل کومه له خود پایی در همان جنبش دارد که ناسیونالیستهای کرد دارند و جناح چپ این جنبش است. کومه له و بسیاری از شخصیتهای چپ در جامعه کردستان علیرغم هر انتقاد و اعتراضی که به حکومت اقلیم و ناسیونالیسم کرد دارند٬ خود افقی فراتر از افق آنها را در مقابل جامعه قرار نمیدهد. آنها از کل فاجعه هایی که در منطقه اتفاق افتاده اسم میبرند٬ به نام فاجعه برسمیت میشناسند٬ اما آنجا که سهم ناسیونالیستهای کرد است٬ زبانشان از بیان آن ناتوان است.  

اکنون مدتها است دولت اقلیم عدم پرداخت کامل پول نفت از جانب دولت مالکی و عدم پرداخت حقوق پیشمرگ و... را بهانه ای برای مقابله با اعتراضات مردم ناراضی کرده است. هم کومه له و هم فعالین سیاسی چپ دیگر در این سنت٬ این استدلال بارزانی و دولت اقلیم را میخرند و به بخشی از اعتراض آنها تبدیل میشود. در اینکه ولت مالکی تلاش کرده است به قول و قرار خود با بارزانی و شرکا که مجموعا کل جامعه را به تباهی کشیده اند٬ پایبند نباشد و تلاش کند سهم شرکای خود را به نفع جریان خود بکاهد٬ شکی نیست. اما مشکل اینجا است که این دوستان کاسه داغتر از آش همین بخش از مسئله را بیان میکند. آنها از بیان اینکه بارزانی نیز درست مثل مالکی بخشی از در آمد و امکانات در کردستان از جمله و برای مثال نفت این منطقه را مستقلا و عملا به عنوان یک دولت مستقل٬ مخفی و آشکارا میفروشد٬ پرهیز میکنند. در این نگرش بارزانی هر چه باشد "کرد" و "خودی" است. میگویم نگاه آنها به اتفاقات در عراق از زوایه "لت کرد" و فراتر از این از زاویه ناسیونالیسم کرد است و نه کل طبقه کارگر عراق. در این میان این حقیقت که مالکی و بارزانی و همه سران حکومت عراق و کردستان٬ نمایندگان بخشهای مختلف بورژوازی هستند و جنگ و جدال آنها با هم بر سر پول نفت و سهم هر بخش٬ سر سوزنی به کارگر در آن جامعه حال این کارگر عرب زبان٬ کرد زبان و یا ترک زبان باشد مربوط نیست٬ از دایره دید آنها غایب است. 

حزب کمونیست ایران و سازمان کردستانش کومه له یکی از نیروهایی است که به کرات در مورد اوضاع عراق٬ حمله داعش٬ ماجرای شنگال و طرح بحث استقلال کردستان اظهار نظر کرده است. در این زمینه علاوه بر اطلاعیه رسمی کومه له٬ ابراهیم زاده به عنوان دبیر اول این سازمان چندین مصاحبه دارد و صلاح مازوجی از اعضای رهبری این حزب مفصل در مورد این اوضاع نوشته است. در تمام مباحثات آنها یک کلمه از نقش ارتجاعی و مخرب ناسیونالیسم کرد در سناریو سیاهی که در عراق و کردستان پیش آمده و تبانی مشترک ناسیونالیست کرد٬ داعش و ترکیه یافت نمیشود. علاوه بر این فاجعه ای که در شنگال اتفاق افتاد مورد کوچکترین نقدی از جانب آنها به دولت اقلیم و بارزانی را شامل نمیشود. تنها چیزی که بیان میکنند٬ جنایات داعش و ناآمادگی و غافلگیری نیروهای حکومت اقلیم در واقعه شنگال است. معلوم نیست اگر این نیروها غافگیر شدند چرا یک نفر از آنها دستگیر نشد٬ کشته نشد؟ چرا همگی توانستند نیمه شب شنگال را ترک کنند و مردم را تنها بگذارند؟ چرا نیم ساعت تیراندازی نکردند تا مردم هم متوجه شوند و خاکی بر سر خود بکنند و حداقل مانند خود آنها شهر را ترک کنند؟ چرا کوچکترین مقاومتی نکردند یا مسیری برای عقب نشینی و فرار مردم ایجاد نکردند که چنین فاجعه انسانی حداقل دامنه اش کمتر شود؟ چرا سه هفته مردم شنگال در میان آتش و مرگ دست و پا میزدند و تعداد زیادی از گرسنگی و تشنگی و بی امکاناتی تلف شدند٬ هیچ و مطلقا هیچ تلاشی برای نجات آنها صورت نگرفت؟ آیا واقعا کومه له از تراژدی شنگال و از توافق بارزانی و داعش در کنار و با دخالت ترکیه بی اطلاع است!!!؟

علاوه بر اینها در مورد طرح استقلال کردستان کومه له معتقد است شرایط برای استقلال مناسب نیست. این خودبخود اشکالی ندارد. اما توضیحات کومه له در مورد این شرایط سر سوزنی به موضعی از سر رفع ستمگری ملی به منظور ایجاد امکان اتحاد طبقه کارگر در آن نیست. تردیدی ندارم که کومه له خواهان رفع ستم گری ملی است٬ اما در این میدان و بعنوان راه حل خود برای رفع آن آرزوهایی را طرح میکند و سوالاتی را پیش میکشد که دیگر سوال و آرزوی کارگر و کمونیست آن جامعه نیست.  فقط برای نمونه صلاح مازوجی در گفتگو با جهان امروز بعد از اعلام اینکه در کردستان عراق بعضی شرایط از جمله وجود شرایط دمکراتیک آماده است٬ میگوید: 

در شرایطی که همه می دانند که تک محصولی بودن کردستان چه مانع عمده ای سر راه استقلال کردستان ایجاد کرده است، احزاب و نیروهای حاکم در کردستان عراق طی ١٥، ٢٠ سال گذشته هیچ تلاش برنامه ریزی شده ای برای رفع این محدودیت انجام ندادند. این بی توجهی آشکار در همانحال که عدم پایبندی آنها به آرمان های ناسیونالیسم کرد را نشان می دهد، مهارت آنها در ثروت اندوزی را نیز به نمایش می گذارد. کردستان عراق با زمین ها و مراتع وسیع و آب و هوای مساعدی که دارد می توانست مطابق یک برنامه ریزی مرحله بندی شده در زمینه تولیدات کشاورزی و محصولات دامی به مرز خودکفایی برسد و زیر ساخت های اقتصادی خود را تقویت کند تا دولت های سرکوب گر همسایه نتوانند به دلیل وابستگی و ضعف بنیه اقتصادی از مردم کردستان عراق گروکشی کنند

ابراهیم علیزاده نیز در سخنان خود در مورد موانع استقلال از جمله به همین مسائل اشاره میکند. هم صلاح مازوجی و هم ابراهیم علیزاده تاکید دارند که استقلال آرزوی دیرینه مردم کرد است و بکرات هر دو این را تکرار میکنند. ابراهیم علیزاد ضمن بیان این نکات تاکید دارد که باید به مردم کردستان گفت که موانع چه است. میگوید زمانی فضا برای استقلال آماده بود٬ مردم خواهان استقلال بودند و حاضر بودند هر محدودیتی را تقبل کنند٬ در صورتیکه امروز اگر بنزین نباشد مردم اعتراض میکنند. انگار اگر استقلال اعلام شود کمونیستهای آن جامعه باید به طبقه کارگر فراخوان آتش بس با بورژوازی دهند و اینکه دیگر اعتراض نکنند.  

این دوستان استقلال کردستان را چنان ایدآلیزه میکنند که انگار با استقلال کردستان انقلاب سوسیالیستی متحقق میشود و همه محرومیتها رخت بر خواهد بست. دوستان ما استقلال کردستان را منوط به رفع اتکا به تک محصولی نفت٬ دست یابی به بازراهای جهانی٬ حل مشکلات زیر ساختی اقتصادی جامعه کردستان و... کرده اند. اینها استدلات آشنای همین چپ ملی در دوره انقلاب ۵۷ و در دفاع از انقلاب دمکراتیک نیست؟ اینبار قرار است استقلال کردستان انقلاب دمکراتیک برای رشد سرمایه داری و آماده کردن جامعه برای انقلاب سوسیالیستی باشد؟؟؟ یا شاید دوستان ما برنامه ۲۰ ساله توسعه سرمایه داری را برای بورژوازی کرد میریزند! 

از زاویه طبقه کارگر و کمونیستها حل مسئله کرد و حق شهروندی برابر و یا جدایی و تشکیل دولتی مستقل٬ امری سیاسی و حقوقی برای پایان دادن به شکاف ملی است و نه طرحی برای رشد سرمایه و حل معضلات جامعه سرمایه داری مثلا کردستان عراق. کاری که اقتصاددانان و قدرتمندان و صاحبان سرمایه در دستور دارند و آنرا آرزو میکنند. کجای تاریخ کمونیسم جواب به حل یک معضل و آنهم ستم گری ملی رشد سرمایه داری و چند محصولی کردن یک جامعه است. بر این اساس باید فردا طبقه کارگر کردستان را برای حل معضلات بورژوازی کرد و برای کمک به رشد و توسعه سرمایه داری در کردستان عراق بسیج کرد و حتما تلاش و کار آفرینی و دقت و سخت کوشی و البته عدم اعتراض به کمبود بنزین و بقیه مایحتاج و هزار توجیه دیگر که در همه کشورها برای سکوت کارگر به بی حقوقی و تبدیل افقهای بورژوازی و برنامه های اقتصادی آن به امر کارگر هم اضافه خواهد شد.  متاسفانه این دوستان عملا آرزوهای بورژوازی کرد را در قالب جواب به استقلال کردستان و به نام کمونیسم و کارگر بیان میکنند. در طول تاریخ و در جنبش کمونیستی در دوره حتی لنین و در دوره حزب کمونیست ایران و مباحثات ما در همان زمان بحث راه انداختن اقتصاد و زیر ساختها و... ربطی به حل ستم گری ملی نداشته است. بعلاوه تشکیل دولت مستقل برای حل مسئله کرد نه یک ایده ال بلکه یک تحمیل است. تحمیلی که با کارکرد دولت مرکزی و اعمال ستمگری ملی٬ و با سرمایه گذاری ناسیونالیسم کرد بر آن٬ انشقاقی را به مردم آن منطقه و مشخصا به طبقه کارگر تحمیل میکنند که کمونیست ها از سر ناچاری جدایی را بعنوان یکی از راههای پایان دادن به این شکاف طرح و در شرایطی توصیه میکنند. لذا آنچه این دوستان طرح میکنند و استقلال را به عنوان آرزوی دیرینه و آرمانی مردم کردستان عنوان میکنند٬ در دنیای واقعی برای کارگر کمونیست از جمله در کردستان یک تحمیل از سر ناچاری است و نه آرزو. اما ظاهرا برای کومه له یک آرزوی دیرینه است و آنرا مدینه فاضله میکند. رفع ستم ملی و حق مردم کردستان تا حد جدایی و تشکیل دولت مستقل٬ یک حق است٬ اما در همان حال برای طبقه کارگر هم در عراق و هم در کردستان٬ و برای هر کمونیستی جراحی دمل چرکین نفرت قومی است که بورژوازی حاکم و ناسیونالیسم کرد علیه اتحاد کل طبقه کارگر و برای ایجاد نفاق قومی و ملی در صفوف این طبقه بوجود آورده اند و از آن نیرو میگیرند.

 جالب این است که ابراهیم علیزاده ضمن اشاره به موانع استقلال کردستان در شرایط حاضر و از نظر خودش٬ خواهان ادامه رابطه دوفاکتوی تا کنونی حکومت اقلیم کردستان و دولت مرکزی عراق است تا  مشکلات مورد اشاره او در کردستان حل شود. در اینجا وارد بحث شرایط کنونی و حمله داعش و مشکلات آن نمیشوم. اما شرایط استقلال مورد اشاره دبیر اول کومه له و ادامه دوفاکتوی رابطه کنونی با دولت مرکزی عراق٬ چیزی جز ادامه و افزایش دامنه نفاق کنونی و ادامه کینه و نفرت روز افزونی نیست که توسط همه ناسیونالیستها از کرد تا عرب و.. باد زده میشود. علاوه بر این بر اساس بحث ابراهیم علیزاده باید کردستان مستقل شود و این به قول او "آرزوی دیرینه" برآورد شود٬ اما فعلا و تا  تامین پیش شرطهای کومه له و رشد اقتصاد٬ حل مشکل زیر ساختها و توان قوام گرفتن دولت کرد٬ فعلا تعین تکلیف مسئله کرد بماند. در واقع و بر اساس سخنان دبیر اول کومه له کردستان تا اطلاع ثانوی و برآورد شدن نیازهایش با عراق است و بعد کیسه خود را جدا خواهد کرد.

 مورد دیگر که در سخنان دبیر اول کومه له جای تامل و جای تاسف عمیق است بر خود به ماجرای کرکوک است. ماجرایی که مورد مناقشه تاریخی ناسیونالیسم عرب و کرد است و بر سر آن خون ریخته اند و جنایات زیادی شده است. ابراهیم علیزاده در مصاحبه با تلویزیون کومه له (روانگه) زیر عنوان "اوضاع اقلیم کردستان بعد از حمله داعش" در جواب سوال مصاحبه کنند مبنی بر برخوردهای متفاوت به آوارگان در کردستان عراق و بعضا برخورد راسیستی ٬ بعد از ابراز نگرانیها درست خود از نفاق قومی و توصیه های درستش در کمک به آوارگان میگوید: 

" ... حتی اگر مردم کردستان بخواهند استقلال پیدا کنند که میخواهند٬ اگر بخواهند کرکوک دوباره بخشی از کردستان بشود، که میخواهند٬ اگر بخواهند همه این آرزوهای خود را بدست بیارند٬ احتیاج به این دارند که این آرزوهای خود را در توافق و درتشویق احساسشان با مردم عرب این نواحی تامین کنند." (تاکیدها از من است) 

میگویم مشکل این دوستان این است که در جایگاه مدافع" مردم" کردستان ایستاده اند٬ به عنوان یک "کرد" و مدافع "منافع کردها" ظاهر میشوند و درد همین جا است. توضیح زیادی در روح ناسیونالیستی این بحث لازم نیست٬ لطفا یک دقیقه تصور کنید به جای دبیر اول کومه له٬ اگر دبیر اول حزب کمونیست کارگری عراق درست مانند ابراهیم علیزاده سخن بگوید و مردم عرب زبان را مورد خطاب قرار دهد٬ باید بگوید: 

"... حتی اگرمردم عرب زبان  بخواهند کرکوک دوباره بخشی از مناطق عربی  بشود، که میخواهند٬ اگر بخواهند همه این آرزوهای خود را بدست بیارند٬ احتیاج به این دارند که این آرزوهای خود را در توافق و در تشویق احساسشان با مردم کرد این نواحی تامین کنند.

به این ترتیب خواهیم دید کمونیستی که کرد زبان است و کمونیستی که به فرض عرب زبان است٬ در راس دو حزب و سازمان کمونیستی درست در تقابل هم قرار میگیرند٬ هر دو کرکوک را میخواهند٬ یکی برای پیوستن به امت کرد و یکی برای پیوستن به امت عربی. و در دنیای واقعی یکی مدافع تامین آرزوی دیرینه ناسیونالیسم کرد و دیگری ناسیونالیسم عرب است. به همین دلیل میگویم علیرغم تاکید درست ابراهیم علیزاد بر خطر نفاق قومی٬ متاسفانه خود ابراهیم علیزاده در قضیه کرکوک در کنار بورژوازی کرد می ایستد و لذا هزار قسم و قران خوردن در مخالفتش با نفاق قومی تاثیری در کاستن این نفاق ندارد. متاسفانه حتی در قضیه کرکوک که میتواند در فضای نفرت قومیی که کاشته شده مرکز جنگی خونین شود٬ ابراهیم علیزاده فراموش نمیکند که کنار "ملت خود" و بعنوان یک کرد و نماینده ناسیونالیسم چپ حرف بزند نه کمونیستی که منافع کل طبقه کارگر را نمایندگی میکند! 

مباحثات کومه له در این زمینه جای تعمق جدی و بحثی همه جانبه تر دارد و من تنها به این یکی دو نکته اشاره کردم. همچنانکه گفتم از این نوع نقد و بررسی ها به نام کمونیسم متاسفانه کم نیستند و این فضای غالب بر چپ در کردستان ایران است که در بهترین حالت نگاه ناسیونالیسم چپ ملی کردستان است. یک نمونه دیگر از همین نوع نگاه بحث فاتح شیخ است که او هم عروج داعش را "فرصتی" برای ملت کرد میداند و در مصاحبه با نشریه هفتگی حزب خود در مورد عروج داعش و ... میگوید: 

"وقت آن است که تاریخ رابطه جامعه کردستان عراق با دولت مرکزی عراق برای همیشه از گذشته نابرابر و ناعادلانه و فاجعه بار گسسته شود و بر مبنایی عادلانه و متمدنانه گذاشته شود و حل و فصل گردد. علاوه بر تجربه چندین دهه جدال و کشمکش پرفاجعه، تجربه نزدیک دو دهه گذشته و مشخصا تجربه رابطه ناروشن و ناپایدار یازده سال اخیر میان منطقه کردستان و دولت بغداد نشان داده است که راههای بینابینی ازجمله ترتیبات موهوم موسوم به "اتحاد فدرالی" کارساز نیستند." 

از نظر فاتح شیخ هم فرجه ای!!! باز شده است که جامعه کردستان( بخوان حکومت اقلیم) رابطه نابرابر گذشته با دولت مرکزی را گسسته و بر مبنایی "عادلانه" بنا گذشته شود.  بر کسی پوشیده نیست که فاتح هم خواهان سهم بیشتر برای حکومت اقلیم است و این رابطه هر چه هست رابطه دو نیروی ضد کارگر و استثمارگر در عراق و کردستان است. فاتح شیخ در کنار یکی که ناسیونالیسم کرد باشد ایستاده و از موضع بورژوازی کرد خواهان سهم بیشتر است و آن را در بسته بندی لوکس "رابطه عادلانه و متمدنانه" می پیچد و تحویل میدهد. در هر حال بحث فاتح شیخ و خواست رابطه "عادلانه" او با دولت مرکزی و بحث کومه له مبنی بر بیرون آوردن کردستان از تک محصولی و ساختن زیر ساختهای اقتصادی آن و اعتراض هر دو به دولت مرکزی در عدم پایبندی به توافقات و ندان سهم کردستان٬ همراه با سکوت در مورد عدم پایبندی بارزانی به همان توافقات و.. پرچم یک جنبش است و صاحبان خود را دارد که متاسفانه آنها نیز همین پرچم را زیر نام کمونیسم حمل میکنند.

خاتمه دادن به وضع کنونی در جامعه عراق٬ خاتمه دادن به سرگردانی٬ برگرداندن امنیت به این جامعه و تامین حداقلی از نیازهای طبقه کارگر عراق و کردستان و پایان دادن به نفاق قومی و مذهبی٬ در گرو به میدان آمدن نیروی است٬ که در خارج این دسته بندیها و به عنوان مدافع کل طبقه کارگر عراق سخن بگوید. نیرویی که جز منفعت عمومی و سراسری طبقه کارگر و جز رفاه و آسایش برای این طبقه و برای همه محرومان جامعه عراق و کردستان٬ منعت دیگری را دنبال نمیکند.