اتحاد کارگری و جنبش مطالباتی

خالد حاج محمدی

٢٥ مه ٢٠١٤

تحولات چند دهه گذشته جامعه ایران و جنگ و دعواهای مختلف در میان جناحهای جمهوری اسلامی از زاویه های مختلف مورد توجه و بحث و جدل قرار گرفته است. بورژوازی ایران در دوره های مختلف با همه جدال گرایشات آن بر یک محورمشترک و متفق  چرخیده است. این محور، تلاش با برنامه برای تامین و افزایش سود سرمایه، رفع موانع دست و پاگیر آن بوده است. بهبود رابطه با غرب و حل مسئله "بحران هسته ای" و توافق کل حاکمیت برای تامین بهترین شرایط جهت امنیت سرمایه و سرمایه گذاری با هر روند و سیری که طی کرده است، قطب نمای حرکت بورژوازی ایران و دولتهای حاکم بوده است. امروز هم این پروژه کماکان پروژه  مشترک بورژوازی حاکم در ایران، مستقل از اختلاف و دعوا بر سر چگونگی پیشبرد و درجه پیشرفت یا عدم پیشرفت آن، است. آرزوی بورژوازی ایران از دوران حکومت پهلوی تا کنون و در دولتهای مختلف جمهوری اسلامی، با عناوینی چون "جلب سرمایه به ایران"، "رشد بخش صنعتی"، "تولید برای صادرات" و "بالا بردن توان رقابت تولید داخلی" بیان شده است. پروژه ای که امروز دولت روحانی مامور انجام آن است. بورژوازی ایران از اتاق بازرگانی و اتحادیه کارفرمایان، از مجلس و دولت و شخص ولی فقیه تا خانه کارگر و شوراهای اسلامی و وزارت کار و... بر آماده کردن طبقه کارگر جهت روبرو شدن با این شرایط و قناعت به تقبل آن، چیزی که خامنه ای به نام "جهاد اقتصادی و اهمیت فرهنگ سازی"، از آن نام میبرد، تاکید دارند.  بر کسی پوشیده نیست که جمهوری اسلامی با هر موانع سیاسی و ساختاری تاریخی که در این راه دارد، یکی از پایه های مهم چنین تحولی به نفع سرمایه داران تامین نیروی کار ارزان طبقه کارگر است. مسلم است بورژوازی ایران و نمایندگان صالح آن در حاکمیت با هر زبانی این هدف را بیان کنند، بهبود موقعیت سرمایه در ایران و افزایش سود آن و بالا بردن قدرت رقابت در بازار جهانی، بر گرده طبقه کارگر بی حقوق و بی توقع و قانع به بردگی مطلق پیش میرود. کل پروژه بورژوازی ایران با فرض رفع موانع ساختاری جلب سرمایه های بزرگ خارجی و رفع موانع سیاسی آن، در این دوره جز با تعرضی همه جانبه به معیشت طبقه کارگر پیش نخواهد رفت.

 

سد بستن در مقابل چنین تعرضی در گرو اتحاد سراسر طبقه کارگر حول مهمترین مطالبات سراسر خود ممکن است. من در نوشته قبلی خود زیر عنوان٬ "اقتصاد مقاومتی٬ آرزویی دیرینه ٬ موانع و عوارض آن"٬ بر لزوم سنگربندی طبقه کارگر و جنبش مطالباتی سراسری حول افزایش دستمزد و بیمه بیکاری و علیه قراردادهای سفید امضا اشاره کرده ام. اینجا و در این نوشته تلاش خواهم کرد به چگونگی راه انداختن چنین تحرکی، به تاکتیکهایی که جمهوری اسلامی علیه اتحاد و تشکل یابی طبقه کارگر بکار برده است و به نارسائیهای که تلاش تا کنونی فعالین طبقه کارگر در این زمینه داشته است بپردازم. همزمان تلاش میکنم به محدودیتهای ما و به نقش مهم کمونیستهای طبقه کارگر در این مسیر و مخاطراتی که در این اوضاع در مقابل ما است اشاره کنم. با این مقدمه وارد اصل بحث خواهم شد.

 

طبقه کارگر و امر تشکل های توده ای آن

 

بر کسی پوشیده نیست که جامعه ایران در چند دهه گذشته تحولاتی عظیم را از سر گذرانده است. امروز ایران یکی از کشورهای صنعتی خاورمیانه با طبقه کارگری عظیم است. طبقه کارگر در جامعه ایران با تحولات بزرگی که این جامعه به خود دیده است و با انقلاباتی که اتفاق افتاده است، با تجاربی که انقلاب ٥٧ در اختیار ما گذاشته است، پا به پای بورژوازی این کشور بالغ شده است. امروز بورژوازی ایران با یک طبقه کارگر انقلاب دیده و وسیع و قدرتمند در تولید، با تجربه تشکلهای وسیع کارگری و شوراهایش در دوره انقلاب ٥٧ طرف است. بورژوازی ایران بیش از هر کسی به این واقعیت آگاه است که هیچ تحولی در این جامعه بدون در نظر گرفتن جایگاه این طبقه ممکن نیست.

 

خودآگاهی بالای بورژوازی ایران به دشمنی طبقاتی خود، به کمونیسم و کارگر و خطر کارگر آگاه و متحد، باعث شده است که در تمام پروژه های خود خنثی کردن طبقه کارگر و تلاشها و فداکاریهای رهبران آن برای اتحاد این طبقه را با دقت دنبال کند. جمهوری اسلامی در ٣٥ سال گذشته، علاوه بر نسل کشی سالهای ٦٠ و پاکسازی کامل مراکز تولیدی از کارگران کمونیست و رهبران و فعالین دلسوز این طبقه، علاوه بر کشتار وسیع و زندان و اخراج هر معترضی در محیط کار، علاوه بر نیروهای حراست و...، دست به سازمان دادن ارگانهای جاسوسی مثل شوراهای اسلامی، انجمنهای اسلامی، خانه کارگر و... زد. جمهوری اسلامی تلاش کرد با قلع و قمع تشکل های کارگری و نابودی فیزیکی یک نسل کامل از انقلابیون طبقه کارگر، و بر متن ممنوعیت هر نوع تشکل کارگری مستقل، شوراها و انجمنهای اسلامی و ... را به  عنوان تنها ظرف و ابزار ممکن و به عنوان "تشکلهای کارگری" به طبقه کارگر قالب کند. کار این تشکل ها علاوه بر امر مبارک پادویی برای مراکز اطلاعات و.. این است که در برهوتی که به همت ارگانهای سرکوب و زندان و بی حقوقی مطلق ایجاد کرده اند، طبقه کارگر و اعتراض این طبقه به بیحقوقی خود را در چهارچوب افقهای بورژوایی مهار کنند. غرولندهای گاه و بیگاه شوراهای اسلامی، کانون عالی انجمنها صنفی، خانه کارگر و ... به بی حقوقی کارگر و دستمزد و... و پز کارگر دوستی آنها دقیقا برای سد کردن اعتراض کارگر و سوق دادن و قناعت این طبقه به حداقل خواسته‌ها آنهم از طریق مذاکرات و معامله آنها با مقامات "محترم" جمهوری اسلامی است. در عین حال قرار است از این کانال ضمن مهار طبقه کارگر، آبروی بر باد رفته خود را باز یابند.

 حقیقت این است که جمهوری اسلامی در ٣٥ سال گذشته بزرگترین خدمت را به بورژوازی ایران کرده است. اگر بگویم صالحترین رژیم در حیاط سیاسی ایران برای جوابگویی به نیاز سرمایه بعد از انقلاب ایران جمهوری اسلامی بوده است، اغراق نکرده ام. تاریخ ٣٥ ساله گذشته تاریخ یک تلاش همه جانبه بورژوازی به رهبری جمهوری اسلامی برای تحمیل بیشترین انشقاق و تحمیل بیشترین محدودیت به طبقه کارگر و بیشترین دشمنی آگاهانه با کمونیسم این طبقه است.

 

در ٣٥ سال گذشته پا به پای جمهوری اسلامی و خانه کارگر و تشکلهای دست سازشان، شاهد تلاش رهبران و فعالین کارگری برای اتحاد در صفوف طبقه کارگر هستیم. در این پروسه و در نتیجه این تلاشها بعضی از فعالین کارگری توانستند تشکلهای مستقل کارگری در محیط کار خود را سازمان دهند. دو نمونه بارز در این زمینه کارگران شرکت واحد و کارگران هفت تپه است. بررسی تجربه این دوستان و تلاشهای متعدد دیگری از این قبیل و نگاهی از نزدیک به پروسه ای که طی شده است، به مشکلاتی که با آن مواجه بوده اند و به تجارب مثبت و منفی آن، بدون تردید اهمیت بسزایی برای طبقه کارگر و برای ادامه راه فعالین دلسوز آن در ایران دارد. بحث من بررسی این تجارب نیست. چنین کار ارزشمندی در این نوشته نمیگنجد و بعلاوه دست کسانی را میبوسد که در این تجربه مستقیما دست داشته اند، در مراحل مختلف آن بوده اند و این تشکل ها در نتیجه کار و تلاش و فداکاریهای فراوان آنها شکل گفته است و تا اینجا آمده است. من تنها به چند نکته در این زمینه اشاره خواهم کرد که فکر میکنم ضروری است.

 

جمهوری اسلامی ضمن سرکوب همیشگی در برخورد به طبقه کارگر و کمونیسم این طبقه، تلاش مستمری بخرج داده که افقهای خود و پروژه های خود را به افق طبقه کارگر تبدیل کند. چیزی که متاسفانه کمتر مورد توجه است. جمهوری اسلامی در راس بورژوازی ایران، علاوه بر دامن زدن به انشقاق در رشته های مختلف و تقسیم عملی طبقه کارگر در هر مرکز و با قراردادهای مختلف و زیر دست کارفرماهای مختلف، علاوه بر فلج کردن بخش اصلی نیروی کار حتی در مراکز مهم و در میان پرولتاریای صنعتی ایران، از طریق قراردادهای سفید امضا و موقت، همزمان تلاش کرده است با اخراج و بیکاری فعالین کارگری را از نظر اقتصادی شدیدا  تحت فشار قرار دهد و خانواده‌های آنان را چنان در منگنه فشار مالی قرار دهد و امنیت شغلی آنان را چنان با مخاطره روبرو کند که دست از تلاش برای اتحاد کارگر و دفاع از حق طلبی این طبقه بردارند. در کنار و همراه آن قطع رابطه فعالین کارگری با توده کارگر را با زندان و پرونده سازی های کذایی علیه آن‌ها را بطور دائم پیش برده است.  در این زمینه نگاهی به سرنوشت فعالین شرکت واحد و هفت تپه به عنوان دو نمونه از تشکلهای مستقل کارگری، بسیار روشن و گویا است. همه فعالین این دو سندیکا علاوه بر دوره های طولانی زندان، وثیقه های سنگین مالی، بطور دائم مورد تهدیدهای مختلف و روزانه قرار گرفته اند. علاوه بر آن تبدیل مراکز کار و از جمله این دو مرکز به محل پلیس و حراست و...٬ اخراج از کار نیز بخشی از پروژه نا امن کردن محیط کار و فعالیت کارگران است. با اتکا به مجموعه این فشارها متاسفانه چنان محدودیتی را برای این دوستان ایجاد کرده اند که سندیکای شرکت واحد و هفت تپه را عملا تا حد انحلال پیش برده اند. در دوره ای در میان فعالین این تشکل ها و در میان طیفی از فعالین چپ بحث سازمان دادن اتحادیه های کارگری و سندیکا و.. مرتب طرح میشد. اما مسئله این است که با همه تلاشهای فعالین این تشکلها و طیفی از دلسوزان طبقه کارگر برای تکثیر این دو سندیکا  و با همه تلاشهای جانبی فعالینی دیگر، تا کنون حتی یک مورد هم عملا و رسما چنین تشکل هایی ایجاد نشده و سرنوشت دو تشکل کارگری فوق را هم که همگی میبینیم. در چند مورد سندیکا و اتحادیه هایی اعلام وجود کرده اند و بعد از مدتی دیگر خبری از آن‌ها نشده است. نکته این است که هر جا چند نفر رسما به عنوان هیئت مدیره این سندیکا و آن تشکل کارگری اعلام وجود کرده اند، فوری پلیس سیاسی برای دستگیری، اخراج و پرونده سازی علیه آن‌ها به راه افتاده است و نهایتا سرنوشت آنها مانند بقیه فعالین کارگری، اخراج از کار و زندان بوده است. علاوه بر این دو مورد، سرنوشت کارگران خباز در شهرهای سقز و بوکان، سرنوشت هیئت های مختلف سندیکا سازی و جمع فعالین مختلف نیز همین بوده و هنوز هم پرونده ها و احضار و زندان و اخراج و... را بر دوش میکشند.

 

بدون تردید هیچ مبارزه ای بدون هزینه نیست. زندان و اخراج و تهدید، شیوه های شناخته شده پلیس سیاسی در برخورد به حق طلبی و اعتراض و اتحاد کارگری بوده و هست و در آینده هم خواهد ماند. لذا بحث این نیست که راهی را در مبارزه انتخاب کرد که فعال کارگری زندان نرود، اخراج و تهدید نشود. چنین راهی وجود خارجی ندارد و چنین انتظاری توهم کامل است. بحث من در این نوشته بر سر سندیکا سازی و جنبش اتحادیه ای در ایران و تاریخ و محدودیت های آن نیست. فکر میکنم در اوضاع کنونی باید دست هر جمع و فعال کارگری بتوانند دست چهار کارگر را در دست هم بگذارند و اتحادی در میان آنها ایجاد کنند، را فشرد و از تلاش آنها دفاع کرد. اما تجربه این سه دهه در جامعه ایران و در حاکمیت جمهوری اسلامی نشان داده است که سد بستن در مقابل بورژوازی و دولت جمهوری اسلامی در تعرض به طبقه کارگر به این شکل پیش نمیرود و به این شکل جواب مطلوب خود را نمیگیرد. چیزی که تجربه تشکل های موجود نیز به خوبی نشان میدهد. امروز شاهد ایجاد فاصله ای میان توده کارگر در تشکل های فوق با رهبران و هیئت هائی هستیم که به همت آنها این سندیکاها ساخته شد. توقع هر انسانی به درست این است که اگر رهبر و فعال کارگری در یک مرکز به جرم دفاع از حقوق کارگران دستگیر و زندانی شد، فوری با عکس العمل کارگران آن مرکز در دفاع از نماینده و فعال کارگری روبرو شد. چیزی که متاسفانه کمتر اتفاق می افتد. طبیعتاً اولین سؤال این است چرا این اتفاق نمی‌افتد و دلیل این فاصله چیست؟

 

همچنانکه ما بارها  گفته ایم واقعیت این است که ظرف مناسب در چنین شرایطی و در چنین توازنی برای اتحاد کارگر در مبارزات جاری این طبقه، مجامع عمومی کارگری است. حتی جایی که سندیکا و اتحادیه ای ساخته میشود در صورت عدم اتکا به تصمیم جمعی کارگران آن مرکز و شراکت کل آنها به عنوان اعضای صاحب اختیار و تصمیم گیرنده، جمع فعالین کارگری و هیئت مدیره تشکل های موجود در هر تند پیچی تنها خواهند ماند. سد بستن در مقابل تعرض بورژوازی ایران به سطح معیشت طبقه کارگر که امروز باید روی میز هر کارگر آگاهی باشد و هست، تلاش برای بهبود در موقعیت طبقه کارگر چه در یک مرکز و چه در ابعاد سراسری، بدون دخالت مستقیم کارگران آن مرکز و تبدیل تصمیم فعالین کارگری به تصمیم و خواست کارگران آن مرکز راه به جایی نمیبرد. راه انداختن هر تحرک کارگری حتی برای حقوق معوقه، که اکنون متاسفانه جزء مشکلات بخش اعظم مراکز کارگری است، بدون بسیج توده کارگر و کاری از پایین به جایی نمیرسد. علاوه بر این حفظ فعالین و رهبران کارگری به عنوان چشم بصیرت طبقه کارگر و ستون فقرات اتحاد کارگران در هر مرکزی با توجه به تلاش جمهوری اسلامی و مراکز جاسوسی و امنیتی آنها برای شناسایی و اخراج و پرونده سازی برای آنها در این شرایط و با توجه به تجارب تاکنونی، تنها با اتکا به بسیج توده کارگر حول خواست و مطالبه آنها مقدور است. کارگران پتروشیمی ماهشهر با استفاده از همین تجارب در اعتصابات خود در سال ٢٠١١ برای مذاکره با کارفرما هیئتی بیش از ٢٠ نفر را انتخاب کردند تا چند نفر از جانب کارفرما و دولت و حراست و.. سیبل نشوند. در حقیقت جدا کردن فعالین کارگری از توده کارگر و تنها ماندن آنها سیاست جمهوری اسلامی برای فلج کردن هر اتحادی در میان کارگران است. با چنین کاری و با تحقق چنین امری دستگیری فعال کارگری و اخراج و زندان آن بدون اعتراض و مقابله توده کارگران و همکاران آن فعال کارگری امری ساده است، کاری که روزانه شاهد آن هستیم.

 

لذا نکته اساسی این است که هیچ تشکل کارگری، هیچ سندیکا و اتحادیه ای حتی با فرض شکل گرفتن آنها در این توازن، بدون اتکا به توده کارگر و بسیج از پایین و اتکا به اراده جمعی کارگران، نهایتا شکست خواهد خورد. زمانی که جمهوری اسلامی و دستگاههای ضد کارگری آنها موفق شدند جمع فعال و نمایندگان یک مرکز را از کارگران آن مرکز جدا کنند و رابطه همیشگی و ارگانیک آنها را به عنوان راس و هدایتگر توده کارگر قطع کنند، ابراز وجود و تلاش جمع چند نفره هر چند از خود گذشته و فداکار به نام کارگر یک مرکز و جمع نماینده و هیئت موئسس، عملی فردی باقی خواهد ماند. قناعت به این موقعیت و قبول آن به عنوان فعالیت کارگری، حتی اگر بتوان چنین اسمی به آن داد، دیگر اهرمی قدرتمند نیست و از توان و قدرت طبقاتی و متحد خود خالی شده است. در چنین وضعیتی دستگیری و اخراج و زندانی کردن این فعالین، بدون رابطه با توده کارگر و دخالت آنها کاری آسان است که امروز شاهد آنها هستیم.

 

جنبش مطالباتی سراسری در نبود تشکل کارگری

 

سد بستن در مقابل تعرض بورژوازی به سطح معیشت طبقه کارگر، وظیفه ای که دولت روحانی با شعار "شکوفایی صنعت و تولید داخلی" و خامنه ای با شعار "جهاد اقتصادی" برای همین امر نعره میزند، جز با راه انداختن جنبش مطالباتی سراسری حول مطالبات اصلی طبقه کارگر مقدور نیست. محور چنین تحرکی نمیتواند بهبود وضع اقتصادی طبقه کارگر بر محوریت افزایش دستمزها و همزمان بیمه بیکاری مکفی و لغو قراردادهای موقت و سفید امضا نباشد. چیزی که تا کنون به کرات توسط خود فعالین کارگری در مناسبتهای مختلف بیان شده است.

 

تا کنون اعتراضات پراکنده ای که در مراکز مختلف کارگری برای پرداخت حقوق های معوقه، افزایش دستمزد به تناسب تورم، لغو قراردادهای سفید امضا، که بیش از ٨٠ درصد طبقه کارگر را با آن عملا زنجیر کرده اند، و بیمه بیکاری مکفی صورت گرفته است. امر مسلم این است که توان اعتراض پراکنده طبقه کارگر بر قدرت دولت جمهوری اسلامی نمیچربد و به همین دلیل پیشرفت جدی و بهبودی قابل توجه در وضعیت این بخش از طبقه کارگرحتی برای پرداخت حقوق معوقه مشاهده نمیشود. لازم به ذکر نیست که در مقابل یک دولت ضدکارگری تا دندان مسلح با همه ارگانهای سرکوبش، حاکمیتی که همه جناحهای مختلفش برای تعرض به طبقه کارگر از همدیگر سبقت میگیرند، احتیاج به اتحادی سراسری دارد. مشکل این است که طبقه کارگر در حال حاضر نه تنها تشکل سراسری ندارد، که بطور محلی هم صاحب تشکل مستقل کارگری نیست. راه انداختن جنبش مطالباتی آنهم بطور سراسری در غیاب تشکلهای توده ای طبقه کارگر امری ناممکن به نظر میرسد. جواب به این تناقض که مشکلی واقعی است و گذاشتن راهی در مقابل مبارزات جاری کارگری امری مهم است.

 

حل تناقض عدم تشکل و راه انداختن جنبش سراسری در دفاع از معیشت طبقه کارگر در این شرایط تنها با اتکا به شبکه محافل کارگری ممکن است. شبکه محافلی که دروازه دید آنها فراتر از یک مرکز و یک رشته خاص است و منافع عمومی تر و به این اعتبار سراسری کل طبقه کارگر را در نظر دارند. این محافل در حال حاضر موجودند و خوشبختانه کم نیستند فعالین شناخته شده ای که امروز نه تنها در ایران بلکه در دنیا به عنوان فعالین و رهبران کارگری شناخته شده اند. هیچ جنبش سراسری خودبخودی روی نمیدهد و حتی اگر بر حسب اتفاق و در مناسبتی اعتراضاتی در همه مراکز کار نیز اتفاق بیفتد دیر یا زود سرکوب میشود. ساختن و راه انداختن و متحد کردن صفی وسیع از طبقه کارگر در ابعاد سراسری، به نقشه آگاهانه و کارشده و توافق شده فعالین بانفوذ و آگاه و هوشیار طبقه کارگر چه در ابعاد سراسری و چه در مراکز اصلی محتاج است. محور چنین اتحادی توافق و اتحاد خود این محافل برای پیشبرد چنین امری است. همچانکه که تاکید شد، این امر تنها زمانی موفق خواهد شد٬ که متکی به کاری واقعی از پایین و دخالت کارگران در مراکز مختلف در چنین تحرکی است. هر فعال و جمع کارگری که بخواهند چنین امر مهمی را به پیش ببرند باید متکی به بسیج محلی و ایجاد آمادگی در مراکز تولیدی و... در محل باشند.

کارگر و فعال کارگری که در محل کار خود نتواند تاثیر گذار و محور اتحاد باشد، نتواند متکی به توده کارگر محل و نماینده و آدم بانفوذ در میان آنها باشد، با هر درجه فداکاری فردی و اعتقادات راسخ به رهایی طبقه کارگر، نمیتواند نقش جدی در این راه ایفا کند. امروز کم نیستند کسانی که تلاش میکنند با وصل شدن به افراد مثل خود، با جمع شدن آدمهای شریف و برابری طلب، نقش تشکل کارگری حتی در ابعاد سراسری را ایفا کنند. چنین راهی با همه از خود گذشتگی و نیت خیر این انسانها راه به جایی نمیرساند. این همان راهی است که متاسفانه سالها است توسط جمعها و محافل مختلف از کارگر تا دوستدار کارگر طی شده است و به نتیجه ای هم نرسیده است و نخواهد رسید. لذا و همچنانکه اشاره رفت پایه چنین تحرکی بسیج توده کارگر در محل، در کارخانه و مرکز کار است و بدون توان بسیج از پایین و اتکای رهبران محلی به رای و تصمیم جمعی کارگران، چنین امری نه تنها صورت نخواهد گرفت که تولد نیافته سقط خواهد شد.

 

همچناکه اشاره کردم موتور محرک تحرک سراسری طبقه کارگر حول مطالبات اصلی و سراسری آن اتحاد رهبران و فعالین کارگری، وصل شدن محافل فعالین کارگری به هم و تصمیم آگاهانه و نقشه مشترک آنها برای بسیج عمومی و سراسری طبقه کارگر است. اتحاد کارگران هوشیار و بانفوذ بطور محلی و متکی بودن شبکه های سراسری به محافل فابریکی و محلی یک بعد جدی این اتفاق است. پایه اتحاد سراسری و توافق سراسری طیفی وسیعی از رهبران بانفوذ و کمونیست طبقه کارگر، متکی به اتحاد محلی همین انسانها در محل کار خود در شکل محافل محلی، کمیته های کمونیستی، جمع فعالین کارگری و یا هر اسم دیگر است. لذا کار در محل، بسیج در محل و ایجاد اتحاد در محل و کار جدی برای اتحاد محلی یک رکن جدی چنین امری است.

 

کارگران بیکار یک پای این تحرکند

 

واضح است که راس تحرکی برای دفاع از معیشت طبقه کارگر بیش از همه بر دوش کارگرانی است که شاغل هستند. و در این میان مراکز اصلی بدلیل نقش و قدرت آنها در اقتصاد و در چرخاندن کل جامعه اهمیت به مراتب بیشتری دارند. در عین حال یک پای این تحرک کارگران بیکارند. میلیونها کارگری که قربانی سرمایه اند، نیروی ذخیره ای  که هر روز با نشان دادن گوشه ای از زندگی وخیم آنها و ترس از دچار شدن به آن، محافظه کاری و ترس از بیکاری را دامن زده است یک پای چنین تحرکی است. اتحاد کارگر شاغل و بیکار به عنوان یک تن واحد یک فاکتور جدی در هر نوع تحرک کارگری جدی و سراسری است. لذا جذب کارگران بیکار و وصل شدن به آنها از طریق کارگران آگاه و پیشرو و با اتوریته در میان کارگران بیکار امری مهم و حیاتی است. بدون تردید موقعیت کارگران بیکار به هزار و یک دلیل و از همه مهمتر پراکندگی آنها و عدم تمرکز در یک محل مشکلاتی واقعی و جدی است. اما با این وصف اینجا نیز تاکید بر فعالین واقعی در این میدان، کارگران با اتوریته و صاحب نفوذ در میان کارگران بیکار و کسانی که در پاتوقهای آنها و در هر تحرک و تجمعی از آنها حرف آخر را میزنند، اهمیت درجه اول را دارد.

 

اهمیت نقد افقهای بورژوایی

 

هیچ استبدادی بدون قانع نگاه داشتن زیر دستان و استثمار شدگان نمیتواند حاکمیت کند. جمهوری اسلامی با هر درجه استبداد، بدون قناعت بخش وسیعی از طبقه کارگر به وضع موجود یک روز هم دوام نمی آورد. کار سیاسی جدی در میان طبقه کارگر و تلاش برای تبدیل افق بورژوازی به افق طبقه کارگر روزانه در حجم عظیم پیش میرود. اگر جمهوری اسلامی بعد از ٣٥ سال در جامعه ایران با یک طبقه کارگر وسیع و میلیونها پرولتر صنعتی سر پا مانده است و هنوز میتواند حاکمیت کند، تعرض کند و در کمال خونسردی پروژه های اقتصادی خود برای تامین سودهای باد آورده پیش ببرد، اساساً به یمن سکوت و خاموشی طبقه کارگر و در راس آن پرولتاریای صنعتی است. ماجرا این است که جمهوری اسلامی با همه ابزارهای خود و نه تنها زندان و اعدام و ... بلکه با تبلیغات وسیع و همه جانبه و کار مستمر سیاسی، چشم بصیرت را از کارگر صنعتی گرفته است. افق انقلاب کارگری را در ابعاد توده ای و در ذهن نیروی آن انقلاب، دست نیافتنی و دور از دسترس کرده است. علاوه بر این افق های خود را به افق حاکم و ذهنیت و امیدواری در ابعاد توده ای در میان طبقه کارگر تبدیل کرده است.

 

بورژوازی ایران به رهبری دولت های مختلف در هر دوره ای پرچمی را به اهتزاز در آورده اند و حول آن تلاش کرده طبقه کارگر را به وضع موجود قانع کنند. در دوره گذشته وجود تحریم و تهدید خارجی، نبود مواد اولیه و خطر تعطیلی کامل مراکز کار را بهانه راکت ماندن حقوق کارگر، بیکار سازیهای وسیع و افزایش هر روزه قیمتها کردند. در شرایطی که در همان دوره هزاران بورژوای ایرانی پولهای افسانه ای بدست آوردند و همه ارگانهای سرکوب و ماشین نظامی و سپاه و ارگانهای مختلف پولهای عظیم و باور نکردنی به جیب زدند. امروز امید به رشد اقتصادی در سایه برداشتن تحریمها و بهبود رابطه با غرب، رشد بخش صنعت و به این اعتبار تولید برای صادرات و بالا بردن توان رقابتی در بازار جهانی را به عنوان اهداف خود و در عین حال راهی برای بهبود وضع کل جامعه و از جمله بهبود معیشت طبقه کارگر علم کرده اند. مهم نیست کارگر از بورژوازی بیزار است و یا ناراضی و متنفر است، کارگر به یمن شرایط کار خود و فقر و محرومیتی که همیشه سهمش بوده ، ناراضی است. اما مهم این است که بورژوازی توانسته با این افقها و با این پرچمها دهها میلیون کارگر را منتظر نگاه دارد که در آینده بهبودی در زندگی اش حاصل شود، بیکاری کم شود و رفاه و حقوق کارگر هم بهبودی پیدا کند. در یک کلام تلاش وسیعی میکنند تا به کار بگویند صبر کند که در سایه پر شدن جیبهای آنها وضع او هم بهتر میشود و کارگر چشم به بالا و منتظر نگاه ترحم آمیز دشمنانش امروز و فردا کند و برای فربه شدن بیشتر آنها به جان کندن در راه پیشبرد پروژه "جهاد اقتصادی" بورژوازی ایران تن بدهد.

 

کارگر کمونیست، جمع و محافل آگاه، رهبران و کمونیستهای طبقه کارگر بدون نقد این افقها و بدون گذاشتن افقی دیگر در مقابل طبقه کارگر نمیتوانند اتحادی پایدار در میان آنها ایجاد کنند. کار سیاسی جدی در میان طبقه کارگر توسط کارگر کمونیست در محل، افشای افقهای بورژوازی ایران و بر ملا کردن ریاکاری روزانه آنها، قانع کردن کارگر برای اتحاد در صفوف طبقه کارگر و اتکا به نیروی متحد خود و به توان بزرگ خود و به حق طلبی خود، پیش شرط هر بسیج توده ای است. کارگر کمونیستی که فکر میکند نه تنها انقلاب کارگری بلکه و بعلاوه بهبود زندگی روزانه این طبقه در گرو جمع کردن نیرو، کاستن از انشقاق و پراکندگی این طبقه است، بدوا باید بداند که کار سیاسی در میان طبقه کارگر، در محافل و جمعهای کارگری در محل و بالا بردن خودآگاهی آنها پایه هر نوع تحولی به نفع طبقه ما است.

 

فاکتور دیگر که در این دوره اهمیت به مراتب بالایی دارد نقد ناسیونالیسم در میان طبقه کارگر است که روزانه در ذهن این طبقه پمپاژ میشود. علاوه بر تبلیغات میهن پرستانه و ایران صنعتی و.. ، تلاش با برنامه ای که علیه کارگر خارجی به عنوان عامل محرومیت و بیکاری کارگر ایرانی راه افتاده است و در این میان فضای دشمنی در میان بخشهای مختلف طبقه کارگر، یک مانع جدی هر نوع اتحادی در طبقه کارگر است. ظاهراً قرار است کارگران با پیشینه افغانستانی قربانیان اول این جنگ کثیف باشند. هیچ اتحاد کارگری و سراسری بدون حمایت کامل از کل طبقه کارگر از "خارجی" و "بومی" تا شاغل و بیکار آن ممکن نیست.

 

یک امید بزرگ و یک حقیقت تلخ

 

چنین تحرک بزرگ و سراسری یک نیاز مبرم است. این کار مقدور است و همت جدی کارگران آگاه و با نفوذ در مراکز کارگری را می طلبد. اتحاد رهبران آگاه محلی و متقاعد شدن آنها برای قبول چنین تحرکی و راه انداختن تلاشی نقشه مند برای مقابله و سد کردن تعرض بی توهم جمهوری اسلامی به طبقه کارگر را می طلبد. اتحاد سراسری هوشیارترین، آگاهترین و با اتوریته و با نفوذترین رهبران کارگری را می طلبد. طبقه کارگر برای بهبود زندگی حتی روزانه خود جز این راهی ندارد. فضای کاذب کنونی بر فراز طبقه کارگر و انتظار امروز و فردای بهبود در رشد اقتصادی ایران با اولین تحرکات کارگری رخت بر خواهد بست. دود و ابر سیاهی که بر جامعه ایران از روی نقشه آگاهانه مشتی حقوق بگیر و مفت خور و کلاش سیاسی مهندسی کرده اند، در مقابل صف متحد ما یک روزه دود خواهد شد. طبقه کارگر ایران تجارب گرانبهایی در تاریخ مبارزاتی خود دارد. با اولین تحرکات سراسری ما نسلی از کارگران پا پیش میگذارند و بارقه های تحرکات وسیع کارگری و امید واقعی به انقلاب کارگری و افق انقلاب تب و تاب دیگری به کل جامعه خواهد داد. اینها نه خیال و امید واهی است و نه دور از دسترس. اما کاری جدی از هر کمونیست و هر کارگر کمونیستی میطلبد که این سناریو را قبول نکرده که تا ابد گوشه زندان و فقر و محرومیت و زنجیر شدن بدست مشتی لاشخور سهم طبقه کارگر و رهبران و فعالین آن باشد. این راه به روی ما باز است و این کار از ما ساخته است.

 

اما باید اقرار کرد که بورژوازی ایران ساکت ننشسته است. ما و طبقه ما را به خاک سیاه می نشانند و شوراهای اسلامی و خانه کارگر و بقیه دشمنان رنگارنگ را در لباس دوستی به سراغ طبقه کارگر میفرستند تا با غرولندهای پوچ اعتراضی به عنوان تنها به اصلاح چتر نجات به طبقه کارگر حقنه کنند. طبقه ما را زیر چتر تشکلهای دشمنان ما به زیر چتر شوراهای اسلامی، خانه کارگر و کانون عالی انجمنها و...جمع میکنند که در چهارچوب خط قرمزهای آنها در خدمت ولی فقیه و این و آن مرتع حاکم دست به دعا باشیم. این هم راه دوم است. راهی که در غیاب تلاش ما برای جدا کردن افق خود٬ افق انقلاب کارگری و جامعه ای انسانی٬ بورژوازی در مقابل کل طبقه کارگر قرار میدهد و قرار داده است. این نقشی است که تشکلهای دولتی در این دور به عهده دارند.

 

به عنوان نکته آخر باید تاکید کنم که یک جنبش استوار و پایدار سراسری کارگری محتاج حزب سیاسی خود است. طبقه کارگر بدون حزب کمونیستی که در همه عرصه های مبارزه طبقاتی این طبقه را در همه ابعاد نمایندگی کند در بهترین حالت از مبارزه جاری برای بهبود در چهارچوب نظام حاکم فراتر نمیرود. هر جمع کمونیستی از طبقه کارگر بدون افق انقلاب کارگری و بدون مهیا کردن امکانات انقلاب خود که حزب کمونیستی ابزار حیاتی آن است راه به جای نخواهند برد. امیدوارم در ادامه به این مهم بپردازم.