دو حاشیه بر اعتراضات زندانیان سیاسی

 

خالد حاج محمدی

Khaled.hajim@gmail.com

 

بر اساس اطلاعیه منتشره از سوی ٢٨ زندانی سیاسی زندان ارومیه٬ اعتصاب غذای آنها بعد از ٣٣ روز با وعده مسئولین زندان مبنی بر تامین مطالباتشان٬ روز دوشنبه اول دی ماه پایان یافت. طبق اطلاعیه این زندانیان مطالبات آنها عبارت بودند از٬ تفکیک زندانیان سیاسی و تشکیل بند مستقل آنها و بازگرداندن زندانیان سیاسی سایر بند ها به بند زندانیان سیاسی و همزمان خروج زندانیان جرایم جنایی و مواد مخدر و... از بند زندانیان سیاسی و خاتمه دادن به رفتارهای غیر انسانی و تحقیر آمیز نسبت به زندانیان و خانواده های آنها.

 

ابتدا و قبل از بیان هر ملاحظه ای لازم است خوشحالی خود از موفقیت اعتصاب این دوستان و مجبور شدن مسئولین زندانها به عقب نشینی و قول تامین مطالبات آنها را به اطلاع برسانم. همزمان مقاومت و استقامت آنها در مقابل تهدیدهای مراکز پلیسی و امنیتی و شکنجه گران و مامورین زندان جای تقدیر است. بر کسی پوشیده نیست که زندانی زیر حاکمیت جمهوری اسلامی با سلب کامل همه حقوق انسانی و حقوق یک زندانی و تک و تنها در بندهای زندان و زیر دست مشتی جنایتکار که در شکنجه و تحقیر و توهین و کشتار و جنایت خبره شده اند و حقوقشان را از این طریق تامین میکنند٬ در چه موقعیتی است. در این زمینه خصوصا زندانیانی که به جرم اعتقادات سیاسی خود روانه زندان شده اند به مراتب شرایط وحشیانه تری را بر آنها حاکم میکنند.

 

اما آنچه مورد نظر این نوشته است ملاحظاتی است بر هویت تراشی قومی این زندانیان برای خود و جدا کردن خود از سایر زندانیان سیاسی در زندانهای ایران٬ و بعلاوه برسمیت شناسی این هویت تراشی از جانب بخشی از نیروهای سیاسی و حتی زندانیان سیاسی دیگر که به حمایت از آنها پرداخته اند. اکنون که اعتصاب غذای آنها بعد از مقاومت قابل تقدیرشان در مقابل فشارهای مکرر مراکز پلیسی و امنیتی جمهوری اسلامی با موفقیت پایان یافته است٬ شاید زمان مناسبتری است تا با چشمان باز به این واقعه و به مضرات و لطماتی که این هویت تراشی قومی به اعتصاب و اعتراض خود این دوستان و به اعتراضات مختلف زندانیان سیاسی میزند و سرانجام تاثیرات مخرب این هویت تراشی در ابعاد اجتماعی نگاه کرد.

جمهوری اسلامی در بیش از سه دهه حاکمیت خود٬ از زندانهای مخوف و قرون وسطایی به عنوان یکی از اهرمهای جدی در لگد مال کردن هویت و کرامت انسانی کل مخالفین سیاسی خود از کمونیست و آزادیخواه تا لیبرال و ناسیونالیست و هر مخالفی استفاده کرده است. زندانیان سیاسی و مخالفان جمهوری اسلامی در ابعاد صد هزار نفره در این حاکمیت با پرونده سازیهای رایج پای چوبه های دار رفته اند و جان و هستی آنها را برای زهر چشم گرفتن و ترساندن و تسلیم کردن دهها میلیون انسان حق طلب٬ معترض و مخالف خود گرفته اند.

در این میان متاسفانه و از جمله در مورد زندانیان سیاسی زندان ارومیه٬ ٢٨ نفر زندانی سیاسی صف خود را به عنوان "کرد" از بقیه جدا کرده و به نام زندانیان سیاسی "کرد"٬ دست به اعتصاب غذا زده اند. نفس اعتصاب غذای این دوستان به عنوان شیوه ای از اعتراض و ناکارآمدی و مخاطرات آن مورد بحث این نوشته نیست. این دوستان بهرحال احساس کرده اند که راه دیگری جز اعتصاب غذا ندارند و طبعا اعتراض شان موrد حمایت و احترام من هم هست و بی هیچ تردید باید مورد حمایت هر انسان آزادیخواهی قرار گیرد.

  

موقعیت زندانی در زندانهای ایران و تنهایی و در انزوا قراردادنش و لذا به مخاطره انداختن سلامت خود با اعتصاب غذا برای رساندن صدای خود به گوش جهانیان قابل فهم است و همزمان ما قبلا به کرات در مورد این شیوه از اعتراض گفته و  نوشته ایم.


مطالبات این جمع که در اطلاعیه آنها آمده است٬ هر چه باشد٬ بخشی از مطالبه زندانیان سیاسی در بسیاری از زندانها است و تا کنون دهها مورد شاهد اعتصاب غذا و اعتراض در اشکال دیگری از جانب زندانیان سیاسی با همین مضمون بوده ایم. علاوه بر اینکه داشتن زبان مشترک میان تعدادی از زندانیان طبیعتا آنها را به هم نزدیک تر میکند اما  هویت کردن آن و جایگزینی آن به جای هویت انسانی آنها موجب فاصله و شکاف و  تفرقه میان عداه ای میشود که مشکلات مشابه دارند از این رو است که ما آن را کاذب میدانیم.  چرا تلکم زبان مختلف باید موجب دسته بندی کردن زندانیان شود آنهم از طرف خود زندانیان! اتحاد جمعی برای مطالباتی که مربوط به کل یا حداقل بخش بزرگی از زندانیان سیاسی با هر عقیده و مرامی است و جدا کردن خود از دیگران در زندان و در یک شرایط یکسان و زیر یک سقف و یک حاکمیت٬ به نام "کرد" بودن چیزی جز ایجاد نفاق و شقه کردن صف زندانیان سیاسی نیست. معلوم نیست کسانی که به جرم اعتقاد متفاوت٬ به جرم مخالفت با یک حاکمیت سفاک دست به اعتراض میزنند٬ چرا به نام "کرد" بودن و تراشیدن این هویت کاذب٬ جمعی را از بقیه با همان شرایط جدا میکنند. چرا به نام "کرد"  در دل یک اعتراض و اعتصاب غذا خود را ایزوله میکنند و میزان سمپاتی به خود را در ابعاد اجتماعی کم میکنند. توجه کنید که در اطلاعیه پایانی اعتصاب غذای آنها آمده است:

"بنابراین ما تصمیم گرفتیم که اعتصاب غذایمان را خاتمه داده و دعوت کودار (جامعه دمکراتیک و آزاد شرق کردستان) را پاسخ مثبت بدهیم. ما زندانیان سیاسی کُرد محبوس در زندان مرکزی ارومیه، مراتب قدردانی و سپاس خود را تقدیم تمامی خلقمان که در این مرحله با فعالیت‌های گوناگون از ما حمایت و پشتیبانی به عمل آورده‌ و ما را تنها نگذاشتند اعلام می‌داریم." 

متاسفانه فضای حاکم بر اطلاعیه این جمع چنان قومی٬ عقب مانده و ناسیونالیستی و غیر متمدن است که هر نوع سمپاتی را از خود و از حقوق انسانی خود تضعیف میکند. انگار در کل این جامعه این تنها و تنها نهادی به اسم "جامعه دمکراتیک و آزاد شرق کردستان" است که نگران سرنوشت آنها و خواهان پایان اعتصاب غذای این جمع و انتخاب راه مناسبتر برای پیشبرد مبارزه در زندان است. در شرایطی که علاوه بر این نهاد یا این جمع جریانات و افراد دیگری حتی در میان احزاب ناسیونالیستی کرد هم هستند که نسبت به ادامه اعتصاب غذای این زندانیان اعلام نگرانی کرده اند. علاوه بر این صف خود را از بقیه هم بندان و همسرنوشتان خود در زندان و جامعه جدا کردن تا آنجا پیش میرود که در کل جامعه ٧٥ میلیونی ایران٬ سپاس خود را تنها و تنها"تقدیم خلقشان" که منظور کرد زبانان است میکنند. و این در شرایطی است که بسیاری از زندانیان دیگر رسما و علنا از مطالبات آنها پشتیبانی کرده اند.

افکار حاکم بر اطلاعیه این زندانیان متاسفانه چنان فرقه گرایانه٬ قوم گرایانه و ناسیونالیستی است که هر آدم متمدنی را از این سنت و تفکر و رشد و اشاعه آن نگران میکند. برای دیدن ابعاد مخرب این سنت کافی است٬ مضمون کار آنها را در ابعاد کل زندانها و جامعه تعمیم داد و آنوقت خواهیم دید که هیچ مبارزه مشترکی در میان کل زندانیان از سیاسی تا عادی برای ابتدایی ترین حقوق آنها و در ابعاد کل جامعه ممکن نیست. مبارزه مشترک و بر حق زندانیان در زندانهای ایران به جای اینکه در قالب مطالبات مشترک کل یا بخش بزرگی از آنها را در مقابل جمهوری اسلامی بسیج کند و به نیروی جدی و متحد تبدیل کند٬ آنها را به گروههای مختلف زندانی "کرد"٬ "ترک"٬ "عرب"٬ فارس" ٬ "بلوچ"٬ "ترکمن"٬ "شیعه"٬ "سنی"٬ "بهایی"٬ "بی دین" و... تبدیل میکند.

حال همین تفکر و پراتیک منتج از آن را در ابعاد کل جامعه تعمیم دهید و به تصویر بکشید٬ آنوقت خواهید دید که هیچ مبارزه مشترکی در میان میلیونها انسان آن جامعه برای حقوق مشترک از آزادیهای سیاسی تا رفاه عمومی و ... متصور نیست. تصور کنید در محیط کار و در میان طبقه کارگر ایران به جای اتحاد طبقاتی به عنوان میلیونها کارگری که مشترکا و به عنوان یک طبقه توسط طبقه متخاصم به نام بورژوازی ایران استثمار میشود و به بردگی کشیده شده است و یک سرنوشت دارد٬ انواع تقسیم بندیهای قومی و طبیعتا مذهبی با هویتهای جعلی  تراشیده شده شکل خواهد گرفت که عواقب آنرا امروز بیش از هر زمانی از آفریقا تا خاورمیانه و کل جهان شاهد هستیم. امروز در جهان علاوه بر همه دولتهای بورژوایی که تاریخا به نام ملت و وطن مشترک تلاش میکنند که همسرنوشتی انسانها و منافع انسانی آنها و هم سرنوشتی طبقاتی کل طبقه کارگر را نشانه بگیرند و با نفاق ملی٬ قومی و مذهبی و... مانع خودآگاهی و اتحاد این طبقه در مقابل دولتهای بورژوایی شوند٬ شاهد رشد انواع دسته جات قومی و مذهبی هستیم که موی دماغ هر نوع تمدنی شده اند و روزانه به نام این ملت و آن ملت٬ این مذهب و آن مذهب کرور کرور جان آدمهای منتسب به ملت و مذهب دیگر را میگیرند.

متاسفانه در مقابل این سم ناسیونالیستی که در اطلاعیه این زندانیان و در کل مباحثات حول آن و هویت تراشی های جعلی که دامن زده میشود هیچ گاردی جدی مشاهده نمیشود. در این میان نه تنها احزاب و نهادهای قومی و ناسیونالیستی کرد با اهداف سیاسی و منافع طبقاتی معین آنرا باد میزنند که در میان افراد و جریاناتی که خود را چپ و حتی کمونیست میدانند نیز گاردی دیده نمیشود. انگار نفس زندانی بودن و آنهم زندانی سیاسی بودن مصونیتی ایجاد میکند که قابل نقد نیست. این متاسفانه سنتی در همه جنبشهای سیاسی چپی است که نفس مخالفت با جمهوری اسلامی با هر افکار سیاسی و سنت سیاسی بدون توجه به محتوا و اهداف آن را محترم میشمارد. دفاع از حقوق زندانیان سیاسی و غیر سیاسی قابل فهم است و اما نفس این حقانیت دلیلی بر چشم پوشی و گذشت از افکار عقب مانده و مخرب و تفرقه افکنانه ای نیست که زندانی فوق حامل و مبلغ آن است.

 

 

نقدی بر  صنف سازی از زندانی سیاسی

 

 

موضوع بعدی این نوشته مختصری در مورد گرایشی در میان بخشی از فعالین سیاسی است.

زندان در تمام حاکمیتهای بورژوایی در سراسر جهان٬ یکی از میدانها و مکانهای مبارزه و اعتراض زندانی به بی حقوقی است. این مهم نه تنها شامل زندانیان سیاسی که کل زندانیان جرایم مختلف را در برمیگیرد.

 بی حقوقی مطلق زندانی خصوصا در جامعه ای چون ایران تنها شامل زندانی سیاسی نیست و اعتراض به این بی حقوقی نیز شامل کل زندانیانی است که نه تنها از ابتدایی ترین حقوق و امکانات از محل مناسب تا امکانات مناسب بهداشتی٬ تفریحی٬ پزشکی و غذایی و... محرومند٬ بعلاوه٬ شکنجه های روحی و جسمی و تحقیر و توهین و حرمت شکنی نسبت به خود آنها و خانواده هایشان بخشی جداناپذیر از زندگی آنها است. در زندانهای جمهوری اسلامی علاوه بر زندانیان سیاسی بخش قابل توجهی از انسانهای محروم آن جامعه٬ از کارگر و زن و جوان و... به جرایم مختلف و گاها حتی بی گناه  زندانی شده اند. اینها تنها باندهای جنایی٬ عاملین اصلی پخش مواد مخدر٬ باندهای اصلی دزدی های کلان و قتل و جنایت نیستند که زندانی شده اند و اتفاقا این بخش از مجرمین اگر مستقیم در حاکمیت و ارگانهای مختلف آنها نباشند٬ عمداتا به آنها وصلند. بخش بزرگی زندانیان که جرایم سیاسی ندارند از محرومین جامعه اند٬ از طبقه کارگر و از زنان و جوانان پایین جامعه اند که از سر فقر٬ بیکاری٬ استیصال و دهها معضل اجتماعی و بخشا حتی برای تامین نان شب خود و فرزندانشان دست به کارهایی زده اند که در ذهن جامعه جرم محصوب میشود٬ و اگر در جامعه ای با یک ذره حقوق انسانی و داشتن ابتدایی ترین امکانات رفاهی٬ حقوقی و اجتماعی میزیستند٬ شاید هیچ زمانی به چنین مصیبتی دچار نمیشدند. اکنون زیر سایه جمهوری اسلامی میلیونها انسان شریف در آن جامعه از سر مشکلات اجتماعی و هزار و یک درد و معضل به مواد مخدر روی آورده اند٬ دهها هزار دختر در جواب برای تامین نان شب به بردگان جنسی تبدیل شده اند و بخشی از آنها به همین "جرایم" زندانی هستند. متاسفانه امروز و در سنتی غیر اجتماعی در میان سیاسیون ایران و حتی در میان چپ و کمونیست زندانی٬ مبارزه برای بهبود وضع کل زندانها و اعتراض به بی حقوقی این هزاران و دهها هزار انسان و کارآگاهگرانه در میان آنها و متحد کردنشان برای احقاق حقوق انسانی خود جایی جدی ندارد. متاسفانه علاوه بر این و بر خلاف سنت کار کمونیستها٬ آنها به نام زندانی عادی و جنایی و... از جانب حتی کسانی که خود را چپ و متمدن مینامند تحقیر میشوند و آنها را هم کنار باندهای قاچاق مواد مخدر و باندهای جنایتکار و... میگذارند و با یک چوب میزنند. در ثانی حق متهم و  زندانی و خانواده او مستقل از میزان جرم یک رکن آزادیخواهی در ایران است.  اینکه جمهوری اسلامی تلاش میکند زندانیان سیاسی و خصوصا فعالین و رهبران کارگری٬ کمونیستها و آزادیخواهان و مخالفین جدی خود را با قرار دادن در میان کسانی که حاضر به هر جنایتی هستند و عموما از آدمها شرور و جانی به عنوان اهرم برای تهدید جان آنها استفاده میکند٬ امری قابل فهم و قابل اعتراض است. اما این حقیقت نباید باعث شود که کل زندانیان عادی و یا غیر سیاسی را که بخشی از محرومان جامعه اند را با یک چوب زد. زندان برای فرزندی که از پدر و مادر جدا شده است برای خانواده ای که نان آور خود را پشت میله های زندان می بیند مخوف است. دفاع از حق انسانی کسی که اشتباه کرده است و جرم کرده است یا حتی آگاهانه جرم کرده است اما باید حق هواخوری و ملاقات بستگانش را داشته باشد و در مقابل شکنجه جسمی و روحی در امان باشد یک رکن آزادیخواهی هر فعال سیاسی باید باشد.

دولتهای بورژوایی و دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی و پلیسی آنها تاریخا زندانیان عادی را از انقلابیون جدا کرده اند تا آنها را از دسترسی کمونیستها دور نگهدارند و مانع آگاهگری آنها بشوند. اما متاسفانه در سنت چپ غیر کارگری این خود فعالین چپ این سنت هستند که بودن این طیف با خود را کسر شان خود میدانند و خواهان جدایی خود از این طیف هستند. این طیف از زندانی سیاسی یک صنف جدا از سایر زندانیان میسازد که گویا باید حقوق و مزایای ویژه فقط شامل حال آنها شود. این سنت در شکل افراطی اش در ایران سابقه دارد. این سنت در مقابل سنت کمونیستی که مخالف اعدام بطور کلی و برای همه بود مخالف اعدام مبارزین سیاسی آنهم در صف خلق بود و با اعدام مجرمین عادی کاری و مشکلی نداشت. طرفدار آزادی عقیده و بیان خلق بود و بستن در دهان ضدخلق و اعدام آنها!

اعتصاب غذای زندانیان ارومیه و پرداختن من به مضمون ناسیونالیستی اطلاعیه آن فرجه ای شد که به جنبه دیگری از مسئله برخورد به زندانیان عادی نیز بپردازم که اساسا در این زمینه روی سخن من نه مستقیم به این دوستان که به کل زندانیان کمونیست٬ فعالین و رهبران کارگری زندانی و انسانهای متمدن و آزادیخواه است. با این وصف و همچناکه اشاره کردم تاکتیک جمهوری اسلامی در استفاده از باندهای شرور در زندان و علیه آنها و تحریکشان برای به خطر افتادن جان زندانی سیاسی قابل فهم است.

 

٥ ژانویه ٢٠١٥