رهايى سوسياليستى، تنها پاسخ براى اقتصاد ايران 

 

يک نامه در پاسخ به چند سؤال

 



منصور حکمت

 

پاسخ سؤالات تلاشگران

١- قبل از هر چيز، فکر نميکنم با همين مشاهده شما موافق باشم. براى برجسته کردن شاخه‌هاى انگلى در اقتصاد ايران امروز، قدرى در اين تصوير اغراق کرده‌ايد. بزرگترين بخش جمعيت ايران را کارگران و کارکنان مزدبگيرى تشکيل ميدهد که در واحدهاى توليدى و خدماتى مختلف کار ميکنند. از اين گذشته ايران يکى از بزرگترين توليد کنندگان نفت در سطح جهانى است. از نظر توليد و تکنولوژى يک کشور ميانه حال در بيرون حاشيه جهان پيشرفته صنعتى است. قشر تحصيلکرده و متخصص وسيعى دارد. يک طبقه کارگر باسواد و از نظر تکنيکى نسبتا پيشرفته دارد. مشکل اول ايران براى تبديل شدن به يک قدرت صنعتى و اقتصادى نيروى انسانى کارآمد و متخصص نيست، بلکه نظام اجتماعى و سياسى است.

اما در پاسخ سؤال اصلى شما بايد بگويم که نه فقط در ايران، بلکه در هر کشور ديگر در دنياى امروز با جهانى شدن تکنيک و تخصص و اطلاعات، نيروى اصلى تکامل و پيشرفت اجتماعى و اقتصادى، انسان آزاد است. انسان رها شده. انسانى که اختيار زندگى فردى و جمعى خود را به کف آورده باشد و بتواند توان و خلاقيتش را در خدمت رفع نيازهاى خود و جامعه‌اش آزادانه بکار بيندازد. عقب‌ماندگى اقتصادى در دنياى امروز بارومتر و شاخص اسارت و انقياد سياسى مردم است. فقر علامت بى‌حقوقى است. عقب‌ماندگى اقتصادى جامعه نشان فروکوفتگى سياسى و فرهنگى انسان است. و از اين رو در واقع اين تنها حزب کمونيست کارگرى است که به مسأله عقب‌ماندگى اقتصادى و توليدى جامعه پاسخ دارد. يک جامعه آزاد، رها، خوشبين و يک نظام سياسى که حق و حرمت شهروندان را بالاتر از هر اصلى ميداند، مايه يک انفجار عظيم در قدرت آفرينش و سازندگى مردم ايران خواهد شد. آنوقت خواهيم ديد که چقدر اين مملکت آدم متخصص و توانا دارد. ما لازم نيست از امروز کسى را آموزش بدهيم، ما بايد کارى کنيم که موانع سياسى دخالت مردم در سرنوشت اجتماعى و اقتصاديشان برطرف شود. انقلاب کارگرى، رهايى سوسياليستى، تنها پاسخ براى اقتصاد ايران است. کسى که ميگويد جمهورى اسلامى بايد آنقدر در شاهراه اصلاح‌طلبى ملّى-اسلامى پيش برود و اسلام و آخونديسم در ايران آنقدر پاستوريزه و آمريکائيزه بشود که سرمايه و تکنيک و متخصص آسياى جنوب شرقى و قلب اروپا و آمريکاى شمالى را رها کند و به ايران سرازير بشود، دارد وقت مردم را تلف ميکند.

٢- ايران سوسياليستى کشورى پهناور با ٦٠ – ٧٠ ميليون جمعيت در يکى از حساس‌ترين نقاط دنيا خواهد بود. جامعه آزاد ما اگر از تهديدات و توطئه‌هاى نظامى مرتجعين در سطح جهانى مصون بماند و وجود خود را به هر حال به سرمايه‌دارى جهانى بقبولاند، آنوقت به عنوان بخشى از همين دنيا، قدرت‌ها بايد با آن کنار بيايند. ما هم با سر به ديوار سنگى اين سرمايه‌دارى جهانى حمله نخواهيم کرد. ايران سوسياليستى سياستى بسيار هوشمندانه خواهد داشت. به موازات گلوباليزاسيون (که شخصا آن را يک وجه اجتناب‌ناپذير از سرمايه‌دارى جهانى ميدانم و خواهان عقب گرداندن چرخ تاريخ نيستم) شاهد اين هم هستيم که شهروندان بخصوص در قلمرو تبادل اطلاعات و سازماندهى فشار به بالا، قدرت عمل بيشترى يافته‌اند. دولتهاى غربى حرف آخر را درباره انتقال اطلاعات و تکنولوژى در عصر ما نميزنند. جمهورى سوسياليستى در ايران يک جامعه باز، در دسترس مردم جهان و پذيراى تمام سهم‌گذارى‌اى خواهد بود که مردم آزاد انديش جهان، عليرغم ميل سران سياسى دنياى بورژوازى، در آن خواهند کرد. مردم جهان، ايران آزاد را قبله خودشان قرار خواهند داد. عرصه‌اى براى شکوفا کردن يک مدل آلترناتيو، يک زندگى آلترناتيو. ايران سوسياليستى يک جامعه خاکسترى نخواهد بود. خيلى رنگين، خيلى جهانى، خيلى شلوغ. کانون خلاق‌ترين و پرشورترين و پُرمايه‌ترين چهره‌هاى دنياى معاصر از کشورهاى مختلف.

٣- ما با انقلاب سرِ کار ميآييم و پروسه انقلابى، فرهنگ و ذهنيّات کهنه را بسرعت نقد و جارو ميکند. انقلاب يک نوع تولد ديگر است. چشم گشودنى است به ارزشها و روشهاى اساسا متفاوت. مردم انقلاب کرده اصرار دارند از گذشته‌اى که در هم ميکوبند فاصله بگيرند و نو را بيازمايند. در نتيجه من نگرانى‌اى از اين بابت ندارم . ما قرار نيست همين جمهورى اسلامى را تحويل بگيريم و تعديل و اداره کنيم. اين مُشکل اصلاح‌طلبان است. ما همراه يک انقلاب سياسى و فرهنگى روى کار ميآييم و همان روند هم مديران جامعه را، که در سيستم ما خود مردم انقلابى‌اند بدست ميدهد. انسانها در نظامهاى اجتماعى و سياسى مختلف ظرفيتهاى متفاوتى از خود بروز ميدهند. به نظر من دشوارى اصلى بر سر راه يک دنياى بهتر، نخواستن و يا نتوانستن اعضاى جامعه نيست، بلکه موانعى است که نظم موجود بر سر تغيير قرار ميدهد. سيستم اجتماعى موجود به هزاران شيوه، از قهر و خشونت عريان توسط ارتش و پليس، تا اديان و سنن و ساختار فرهنگى حاکم، از فشار اقتصادى تا مغزشويى در سيستم آموزشى و در رسانه‌هاى جمعى، از موجوديت خودش دفاع ميکند. اگر اين موانع در هم شکسته بشوند، موج ترقى‌خواهى و انساندوستى مردم، توسعه اقتصادى و فنى خيره کننده‌اى ببار ميآورد. تمدن کهنه در برابر تمدن نوينى که مدتهاست ممکن و ضرورى شده است، به هر قيمت از خودش دفاع ميکند. مشکل، عقب‌افتادگى مردم نيست، ارتجاعى بودن نظام اجتماعى و سياسى دنياى معاصر است. در ايران اين حقيقت را به توان ده ميشود ديد.

٤- راستش خيلى وقت بود اين اصطلاح "تضاد اصلى" را نشنيده بودم. اگر منظورتان اين است که آيا ما جدال طبقاتى در جامعه سرمايه‌دارى معاصر را کليد تحول تاريخى ميدانيم، پاسخ مثبت است. اگر چيز مهمى را در دنيا ميخواهيم عوض کنيم، اين دريچه ورود به مسأله است. اتفاقا مسأله محيط زيست اين واقعيت را آشکارتر و صريحتر از هر موضوع ديگرى بنمايش ميگذارد. محيط زيست ديگر چيزى نيست که پاسخ فرهنگى و اخلاقى و فردى و کشورى داشته باشد. صحبت بر سر رابطه کل نظام توليدى جهانى بشر با کُره ارض است. اگر ميخواهيم با کُره زمين رفتار متفاوتى داشته باشيم، بايد نظام توليدى را بر مبناى متفاوتى قرار بدهيم. نظامى که در آن طرح و نقشه آگاهانه اعضاى جامعه مشخصات روند توليد و تکنولوژى مورد استفاده را تعريف ميکند و نه انگيزه سودآورى بنگاههاى کاپيتاليستى و جنگ آنها بر سر گرفتن سهم بزرگتر در بازار. اينکه من باترى مصرف شده را در آشغالدانى نيندازم و پيف‌پاف مصرف نکنم، پاسخ سوراخ عظيم اوزون بالاى قطب جنوب نيست. مسأله بر سر اقتصاد سياسى جهان معاصر است. و اين فورا شما را با سرمايه به معنى وسيع کلمه، با مالکيت طبقاتى بورژوازى بر وسايل توليد و ماهيت ابزارى دولت و ميديا براى طبقه سرمايه‌دار مواجه ميکند. نميشود سرمايه و سرمايه‌دارى را به حال خود گذاشت، اما جلوى تخريب محيط زيست را گرفت. جرج دبليو بوش صاف و ساده علت مخالفت آمريکا با توافقات کيوتو را مُضرّ بودن آن به حال بيزنس آمريکا اعلام ميکند. اگر خصلت مخرب سرمايه‌دارى براى بشريت و تناقص اين نطام با شکوفايى جامعه بشرى بخواهد مصداقى داشته باشد، همين محيط زيست گويا‌ترينش است. مبارزه طبقاتى فقط بر سر دستمزد نيست. بر سر جامعه است. بر سر آينده است. مسأله محيط زيست وآينده کُره زمين هم به مبارزه طبقاتى گره خورده است

 
١٣
اوت ٢٠٠١